علوم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
تدوین علوم مختلف و تعلیم آنها پیشینهای طولانی دارد. انسانها با تفکر در تحصیل معاش و مهارتهای مختلف و با جمعآوری مسائل و دانشها که مربوط به موضوع خاصی بود، علوم گوناگون را به وجود آوردند. با ظهور اسلام و توجه و توصیه به علم و دانش در آن، علوم مختلف پیشرفت و توسعه یافت.
امام خمینی در آثار خود از علوم در ابعاد مختلف، مانند: ماهیت علوم، ارزش و جایگاه علوم و غایت آنها بحث کرده است. همچنین در تقسیمبندی علوم با استناد به روایاتی که علم را به آیه محکمه، فریضه عادله و سنت قائمه تقسیم میکند به تقسیمبندی علوم پرداخته است. ایشان علوم را براساس ملاکهای مختلف تقسیم کرده است؛ از جمله تقسیم براساس نشئات عالم و بر اساس درجه نافع بودن آنها.
همچنین ایشان در کتابهای اصولی خود به بحث از اجزای علوم و تمایز علوم از یکدیگر پرداخته، در مواردی آرای خاصی بیان کرده است. امام خمینی شریفترین علوم را علومی میداند که به حال انسان به حسب نشئات عالم دیگر و به حسب غایت و هدفی که انسان برای آن خلق شده است، نافع باشد.[۱]
معنی
علوم، جمع علم به معنای معرفت، ادراک[۲] و یقین[۳] است. علم گاهی به معنای ادراک و تصدیق به یک مسئله است[۴] و گاهی به مجموعه مسائل تدوینشده در یک موضوع گفته میشود[۵] که برای آثار و احکام مترتب بر آن جمعآوری شده است[۶] و جمع آن علوم است. علم به این معنا، مجموعه آگاهیهای منسجمی است که به صورت روشمند قابل اثبات یا اقناع است و گاهی از آنها به صناعت تعبیر میشود.[۷] امام خمینی علم را مجموعه مسائلی میداند که بر اساس سنخیت مشترک در کنار هم جمع شده باشند[۸] و در حیطه فکر و برهان درآیند. از اینرو، مشاهدات، مکاشفات و تحقق به اسما و صفات الهی جزو علوم در این معنا نیستند.[۹].[۱۰]
پیشینه
تدوین علوم مختلف و تعلیم آنها پیشینهای دراز در زندگی بشر دارد. انسانها با تفکر در تحصیل معاش و مهارتهای مختلف و با جمعآوری مسائل و دانشهایی که مربوط به موضوع خاصی بود، علوم گوناگون را به وجود آوردند.[۱۱] از آغاز پیدایش علوم مختلف، اطلاع دقیقی در دسترس نیست، اما برخی بر این اعتقادند که آغاز بسیاری از علوم از پیامبران(ع) بوده است و بسیاری از حکما، مانند هرمس، ثالیس، آغاثاذیمون، انباذقلس، فیثاغورث، سقراط و افلاطون از شاگردان پیامبران یا خود، پیامبر بودهاند.[۱۲]
آغاز برخی علوم، مانند نجوم و هیئت را نیز میتوان به واسطه کاهنان دانست که برای تعیین جشنهای مذهبی و تعیین وقت کشت و درو با رصدهای فلکی ایجاد شد؛ همچنین علم هندسه برای اندازهگیری زمین به کار میرفت.[۱۳] پیش از آنکه دانشمندان و فیلسوفان یونانی ظهور کنند، پزشکی و ریاضیات به دست صاحبان دو تمدن بزرگ مصر و بینالنهرین به صورت بسیار عالی پایهریزی شد؛ اگرچه این دو تمدن پس از مدتی رو به افول گذاشتند. پس از آنان، اندیشمندان یونانی پا به عرصه علم گذاشتند و دانشمندانی چون طالس، فیثاغورث، افلاطون و ارسطو ظاهر شدند و پس از چند قرن تمدن علمی به اسکندریه مصر بازگشت و دانشمندانی چون اقلیدس و بطلمیوس ظهور کردند و با گسترش علوم در ابعاد مختلف، دایره علوم گسترش یافت و بهتدریج از یکدیگر تفکیک شدند تا آنجاکه اکنون در حوزههای مختلف، دانشهای فراوانی به وجود آمده است.[۱۴]
با ظهور اسلام و توجه و توصیه به علم و دانش در آن، علوم مختلف پیشرفت و توسعه یافت و هر کجا اسلام نفوذ میکرد، علم و ادب بهسرعت پیشرفت میکرد و اندیشمندان اسلامی در تدوین و توسعه علوم نقش مهمی داشتهاند.[۱۵] دانشمندان فراوانی در جایجای سرزمینهای اسلامی آغاز به تحقیق و تألیف کردند و مباحث مهمی از علوم طبیعی، الهی، نقلی، ریاضی، ادبی و عقلی در این کتابها جمع شد و در نتیجه این تحقیقات، علوم دارای شاخههای پرشماری گردید.[۱۶] در زمان خلفای عباسی نهضت ترجمه شکل گرفت و کتابهای بسیاری به دست دانشمندانی که با دستگاه خلافت پیوند داشتند، ترجمه شد و این نهضت در بغداد و دیگر سرزمینهای اسلامی رواج یافت[۱۷] و مسلمانان افزون بر تولید علم و دانش طی قرون وسطی، حافظ علوم مختلف شدند و در اوج فرهنگ و تمدن بودند، و اگر کوشش مسلمانان نبود بسیاری از علوم از میان میرفت و اروپاییان پس از آنکه دوران شکوفایی علوم رو به نقصان گذاشت، نیازمند علوم مسلمانان شدند.[۱۸]
ایرانیان نیز در گسترش علوم نقش بهسزایی داشتند و بیشتر عالمان اسلامی غیر عرب، ایرانی بودند؛ بلکه در آغاز ظهور اسلام، فنون مختلف و صنایع، مربوط به تمدن و شهرنشینی بود، و اعراب بیشتر بادیهنشین بودند. ایرانیان به سبب تمدن بلندی که در آغاز تشکیل دولت پارس داشتند، در علوم مختلف مهارت داشتند و دیگر تمدنها نیز از ایرانیانپیروی کردند.[۱۹] با گسترش علوم میان مسلمانان، دانشمندان بسیاری بهویژه در ایران ظهور کردند که از آن جمله میتوان به ابنسینا، فارابی، بیرونی و زکریای رازی اشاره کرد که تألیفات فراوانی داشتند.[۲۰] ابنندیم در کتاب الفهرست دربارهٔ کتابهایی که در علوم گوناگون نوشته شده است، طبقات مؤلفان و آغاز پیدایش هر علم سخن گفته، هزاران اثر از نویسندگان مسلمان را تا اواخر قرن چهارم جمعآوری کرده است. ابنخلدون نیز در مقدمه تاریخ خود بابی به علوم و اصناف آن اختصاص داده است.[۲۱]
از سوی دیگر، با گسترش علوم نیاز به تقسیم و طبقهبندی علوم احساس شد. ریشه طبقهبندی علوم به ارسطو بازمیگردد.[۲۲] اندیشمندان مسلمان نیز در این زمینه کوششهای فراوانی کردهاند و طبقهبندی علوم در جهان اسلام با کندی و فارابی آغاز شد و دانشمندانی مانند فارابی در کتاب احصاء العلوم، اخوانالصفاء در الرسائل، خوارزمی در مفاتیح العلوم و ابنمسکویه در اقسام الحکمه به بیان اقسام علوم پرداختهاند.[۲۳] مفصلترین کتاب در طبقهبندی علوم، نفایس الفنون محمد بن محمود آملی است که دربارهٔ علوم اوایل و اواخر به دانش تطبیقشناسی پرداخته است[۲۴]؛ همچنین ابنسینا در کتاب منطق المشرقیین و فخر رازی در جامع العلوم، شصت علم را نام برده، در توضیح هر علم، اصول آن را ذکر کردهاند.[۲۵]
از قرن هفتم به بعد، منطقنگاران آن را به صورت فراگیر و مستقل مطرح کردند و اجزای علوم را پیوست علم منطق شمردند.[۲۶] این مباحث در کتابهای طبقهبندی علوم، مانند احصاء العلوم فارابی[۲۷] یا کتابهای منطقی، مانند منطقیات فارابی[۲۸] به صورت پراکنده موجود بود و در سیر تکاملی خود به رئوس مهم یک علم تبدیل شد که در هر علم پیش از آغاز در آن علم، لازم است روشن شود و حکمای قدیم از آن به رئوس ثمانیه تعبیر کردهاند[۲۹]؛ همچنین اندیشمندان مسلمان بر اساس ملاکهای خود در هستیشناسی و مراتب آن، به بررسی اجزا و مراتب علوم و شرافت آنها پرداختهاند.[۳۰]
امام خمینی در آثار خود، از علوم در ابعاد مختلف، مانند ماهیت علوم، ارزش و جایگاه علوم و غایت آنها بحث کرده است؛ همچنین در تقسیمبندی علوم در کتاب شرح چهل حدیث خود در بیان روایتی از پیامبر اکرم(ص) که علم را به آیه محکمه، فریضه عادله و سنت قائمه تقسیم کرده است،[۳۱] به تقسیمبندی علوم پرداخته است.[۳۲] ایشان علوم را براساس ملاکهای مختلف تقسیم کرده است؛ ازجمله تقسیم بر اساس نشئات عالم و بر اساس درجه نافع بودن آنها. ایشان با تطبیق آنها بر روایت نبوی(ص) علوم را ذیل هر یک از این سه قسم در روایت گنجانده است. ایشان همچنین در کتابهای اصولی خود به بحث از اجزای علوم و تمایز علوم از یکدیگر پرداخته، در مواردی آرای خاصی داده است.[۳۳]
اهمیت و شرافت علوم
علم و دانش جایگاه مهمی در تاریخ بشر داشته است. قرآن کریم خداوند را معلم بشر معرفی میکند که دانش را با قلم به انسان آموخت ﴿الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾[۳۴] و در آیات پرشمار عالمان و صاحبان فکر و اندیشه را میستاید ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ﴾[۳۵]، ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴾[۳۶] در روایات بر فضیلت علم و علما تأکید شده و علم را میراث انبیا(ع)[۳۷] و همراهی شمرده است که پس از مرگ با انسان است و بر خلاف مال با انفاق کاسته نمیشود.[۳۸] در اسلام دعوت به فراگیری علم و دانش از آغاز حکومت اسلامی با ترویج و تأکید بر آموزش خواندن و نوشتن برای مسلمانان به دست پیامبر اکرم(ص) و تأکید بر آزادکردن هر اسیر در مقابل آموزش به ده تن آغاز شد.[۳۹] روایت معروف «اطلبوا العلم و لو بالصین»[۴۰] بیانگر تشویق علمآموزی و تحمل سختی تا سفر به دورترین سرزمینهاست.[۴۱] همچنین در اسلام کسب علم یک وظیفه تلقی شده، مسلمانان موظف شدهاند در طول زندگی خود به دنبال علم باشند و علومی که برای آنان ضروری است، بیاموزند[۴۲] و در این امر، تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد.[۴۳]
امام خمینی با نقل روایتی از امام صادق(ع) که فضیلت طالبان علم را گام نهادن بر بال فرشتگان و استغفار اهل آسمان و زمین برای آنان میشمارد، به تبیین این روایت پرداخته، مراد از فرشتگان را فرشتگان عالم مثال یا تمثل ملکی آنان میداند که این ملائکه غیر از ملائکه مقرب و ساکنان جبروتاند که از اجزای مقداری مبری هستند.[۴۴] ایشان با استناد به روایتی که برتری عالم بر عابد را مانند برتری ماه شب بدر که پرنورترین شبهای ماه است، بر ستارگان میشمارد،[۴۵] حقیقت علم را نوری میداند که قلوب ظلمانی را روشن میکند و عبادت نیز از جهت اینکه همراه علم و معرفت است، نوری مختص به خود دارد؛ اما نور عبادت تنها مسیر خود شخص را روشن میکند، اما عالم به دیگران روشنایی میبخشد[۴۶] اندیشمندان الهی، شریفترین علوم را علومی میدانند که در جهت کمال نفس انسانی و سعادت اخروی آن باشد. از اینرو، علم الهی و فلسفه اولی که از آن به حکمت تعبیر میشود، برترین علوم است؛ زیرا دربارهٔ وجود حقتعالی و معرفت «الله» بحث میشود.[۴۷]
امام خمینی نیز شریفترین علوم را علومی میداند که به حال انسان به حسب نشئات عالم دیگر و به حسب غایت و هدفی که انسان برای آن خلق شده است، نافع باشد.[۴۸] از اینرو، لازم است انسان در کسب علوم طالب علمی باشد که در دنیا و آخرت مفید باشد و نفسش را مشتاق علوم بالاتر کند، و چه بسا علمی در نظر انسان عالی جلوه کند، با وجود اینکه علمی بیارزش باشد، و علت آن این است که علم پس از مدتی ملکه انسان و از شئون نفس میشود و انسان به سبب حبّی که به نفس خود دارد، به آن علم علاقه ذاتی پیدا میکند.[۴۹] ایشان علم توحید را برترین علوم حقیقی میداند که برای انسان باقی میماند[۵۰] و علم فقه را از برترین علوم شرعی میداند که مربوط به احکام ظاهری است.[۵۱].[۵۲]
تمایز علوم
اندیشمندان در تمایز علوم از یکدیگر، آرای مختلفی دادهاند؛ ازجمله:
- موضوع علم معیار تمایز و تقسیم علوم است.[۵۳]
- تمایز علوم به محمولات آن است.[۵۴]
- تمایز علوم به تمایز اغراض و اهداف آن است؛ زیرا اگر تمایز علوم به موضوعات یا محمولات آن باشد، لازم میآید هر بابی از ابواب علم، بلکه هر مسئلهای از مسائل یک باب علم جداگانه محسوب شود و در نتیجه یک علم به هزاران علم تبدیل میگردد.[۵۵]
- تمایز علوم برهانی به موضوعات آنها است؛ اما تمایز علوم اعتباری همانند وجود اعتباری آنها اعتباری و وابسته به اعتبار معتبر است که برای رسیدن به یک غرض حقیقی اعتبار شدهاند.[۵۶]
امام خمینی با نفی موضوع برای هر علمی، بلکه نفی هر گونه وجود حقیقی برای علوم، تمایز علوم به سبب موضوعات آنان را نیز نفی میکند. به باور ایشان علوم چیزی جز مجموعه مسائل گوناگون نیست که به اعتبار معتبر گرد آمدهاند؛ از اینرو موضوع واحدی ندارند که ضامن وجود، وحدت یا امتیاز حقیقی آنان باشد.[۵۷] به اعتقاد ایشان، ملاک وحدت یک علم در آن است که در سنخ مسائل وحدت داشته باشد و تمایز علوم به تمایز سنخ مسائل آنان است نه اغراض؛ زیرا اغراض مترتب بر مسائل و مسائل مقدم بر اغراض است و تمایز به مسائل مقدم بر تمایز به اغراض و فواید آن است.[۵۸] ایشان با اشکال بر کسانی که برای علوم وجود و امتیاز حقیقی قائل هستند، معتقد است از آنجاکه امتیاز فرع وجود است و چیزی که وجود واقعی ندارد، امتیاز واقعی نخواهد داشت و از آنجاکه علم مجموعه قضایاست که وجود حقیقی ندارد،[۵۹] وحدت و امتیاز علوم، امری اعتباری است که به لحاظ سنخیت مسائل یک علم و تناسب بعضی از آنها با بعضی دیگر حاصل میشود و از اینرو با مسائل علم دیگر تمایز پیدا میکند؛ چنانکه در علم نحو از اعراب آخر کلمه و در علم فقه از احکام تکلیفی و وضعی بحث میشود؛ اما اینکه بعضی از علوم با بعضی دیگر در برخی مسائل اشتراک و تداخل پیدا میکنند، ضرری به مجموع مسائل یک علم و سنخیت این مسائل با یکدیگر و هویتی که پس از اجتماع مسائل حاصل میشود، وارد نمیکند.[۶۰].[۶۱]
اجزای علوم
هر علمی اجزایی دارد که این اجزا، ارکان این علم را تشکیل میدهند. برخی این اجزا را سه امر دانستهاند؛ موضوع که همه بحثها در علم به آن بازمیگردد؛ مسائل و قضایایی که در آن علم بحث میشود و مبادی و مقدمات یک علم که مسائل آن علم مبتنی بر آن مبادی است.[۶۲] البته امام خمینی به صورت کلی، رکنبودن موضوع در علوم را نمیپذیرد و معتقد است لازم نیست برای هر علمی موضوعی باشد و برهانی بر آن اقامه نشده است؛ بلکه وجدان، شاهد بر خلاف آن است و لازمه آن، خروج بسیاری از مسائل علم از دایره علوم است؛ برای مثال فقها موضوع علم فقه را افعال مکلفان دانستهاند، در حالیکه بحث از مطهر بودن آب، مقدار کُر و مانند این امور از افعال مکلفان بحث نمیکند[۶۳]؛ با وجود این از دیدگاه مشهور، اجزای علوم چنین است[۶۴]:
موضوع علوم
در تعریف موضوع علم اختلاف است. مشهور موضوع هر علم را عبارت از چیزی میدانند که از عوارض ذاتیه آن در علم بحث میشود.[۶۵] حکما عرض ذاتی را عارضی میدانند که بدون واسطه و به ذات خود یا با واسطه امر مساوی بر موضوع عارض شود، نه به واسطه امر اعم یا اخص[۶۶]؛ مانند امور عامه در فلسفه که عارض «موجود بما هو موجود» میشوند، بدون اینکه به امر طبیعی یا ریاضی تخصیص پیدا کنند؛ مانند «الموجود اما واحد او کثیر»، و برخی از موارد نیز عرض غریباند و آن در جایی است که به واسطه امر خارج، اعم یا اخص یا مباین بر معروض حمل شود.[۶۷]
برخی علمای اصول، عرض ذاتی را چیزی میدانند که در عروض واسطه نداشته باشد، و واسطه در عروض چیزی است که عارض در حقیقت صفت برای واسطه است و به معروض به مجاز و مسامحه نسبت داده میشود؛ مانند اسناد حرکت به مسافر کشتی که به مسامحه است و در حقیقت این حرکت برای کشتی است؛ اما در جایی که عارض بدون واسطه باشد یا در ثبوت واسطه داشته باشد و آن در جایی است که واسطه، علت تحقق و ثبوت عارض برای معروض است؛ مانند آتش که علت ثبوت حرارت برای آب است، این موارد جزو عوارض ذاتی است.[۶۸]
امام خمینی این نظر را که موضوع علم چیزی است که از عوارض ذاتی آن بحث میشود، نمیپذیرد؛ زیرا بر این اساس، موضوع بسیاری از مسائل علم از دایره آن خارج میشود؛ مانند بسیاری از مسائل فقه که بحث از احکام پنجگانه است و از عوارض ذاتی فلسفی نیستند؛ بلکه امری اعتباریاند[۶۹] یا برخی مسائل فلسفه، مانند ماهیت، اعدام و مباحث معاد که از عوارض ذاتی وجود نیستند.[۷۰] از دیدگاه ایشان اعراض ذاتی اعم از اعراض خارجی و تحلیلی است؛ زیرا محمول در بسیاری از علوم عوارض تحلیلی هستند؛ مانند ماهیت در فلسفه که نسبت آن با وجود یا موجود نسبت عرض خارجی به معروض نیست؛ بلکه تحقق آن به تحلیل عقل است، یا موضوع علم اصول حجت در فقه است که از مصادیق و تعینات آن، مانند خبر واحد ـ که از عوارض تحلیلی موضوع هستند ـ بحث میشود.[۷۱]
مشهور اصولیان معتقدند علوم موضوع واحدی دارد که آن موضوع، جامع موضوعات مسائل آن علم است.[۷۲] برخی علمای اصول برای اثبات وحدت موضوع به قاعده الواحد تمسک کردهاند؛ به این معنا که هر علم نتیجه و غایت واحدی دارد و این نتیجه باید از مبدئی صادر شود که آن نیز واحد باشد؛ زیرا شیء واحد از امر واحد صادر میشود؛ بنابراین موضوع علم نیز باید امر واحدی باشد که جامع همه مسائل آن علم است.[۷۳] امام خمینی مانند برخی دیگر از اندیشمندان[۷۴] این امر را نمیپذیرد؛ زیرا این قاعده به بسیط حقیقی اختصاص دارد، بر خلاف علوم که مرکب از قضایای فراوانی است که بر هر یک فایدهای مترتب میشود؛ اگرچه بین این فایدهها نوعی سنخیت وجود دارد.[۷۵] همچنین ایشان موضوع واحدی که جامع میان موضوع مسائل علم باشد را مستلزم این میداند که همه مسائل علم، هنگام تأسیس علم تدوین شده باشد؛ در حالیکه مسائل علم بهتدریج به واسطه دانشمندان آن علم تکمیل میگردد و نظر مؤسس علم از ابتدا بحث از یک امر جامع نبوده است.[۷۶].[۷۷]
مسائل علوم
از دیدگاه اندیشمندان، مسائل یک علم قضایایی هستند که غرض واحدی دنبال میکنند[۷۸] و محمولاتیاند که از عوارض ذاتی موضوع آن علم بحث میکنند.[۷۹] از دیدگاه امام خمینی، مسائل هر علمی، قضایایی هستند که مناسب با آن علم و همسنخ آن باشند[۸۰] و آثار واحدی بر آنها مترتب باشد؛ اگرچه میان موضوع علم و موضوعات مسائل اختلاف باشد؛ مانند مسائل علم فقه که بحث از قوانین و احکام الهی است و موضوع در همه مسائل مکلف نیست؛ مانند طهارت آب، مقدار کُر و مانند این امور[۸۱]؛ چنانکه مسائل علم اصول بیان قواعدی است که در کبرای استنباط احکام کلی یا وظیفه عملی به کار میرود[۸۲] یا علم طب که مربوط به سلامت بدن است[۸۳] یا مسائل علم فلسفه که بررسی حقایق اشیا است.[۸۴]
برخی اصولیان بر این اعتقادند که قضایای تشکیل دهنده علوم به صورت قضایای حقیقیاند؛ به این معنا که شارع مقدس حکم را در فرض وجود موضوع مترتب میسازد که بازگشت آن به قضیه شرطیه است که به قضایای متعددی منحل میشود.[۸۵] امام خمینی این تفسیر از قضایای حقیقیه را نمیپذیرد و معتقد است قضایای حقیقیه از قسم قضایای شرطیه نیست؛ بلکه از قسم قضایای بتّیه است و تنها حکم در آنها بر موضوع مفروض الوجود مترتب میشود؛ اعم از اینکه افراد موضوع اکنون موجود باشند یا در آینده موجود شوند، نه اینکه قضیه مشروط به وجود موضوع باشد[۸۶]؛ افزون بر اینکه جعل قضایا به صورت قضایای حقیقیه، به معنای انحلال آن به تعداد افراد آن نیست؛ بلکه در قضایای شرعیه جعل و انشای حکم واحد است[۸۷] و احکام به صورت خطابات قانونی انشا شدهاند[۸۸]؛ افزون بر اینکه ایشان معتقد است مسائل و قضایای تشکیلدهنده علوم مختلف است؛ همه قضایا یا غالب برخی علوم قضایای حقیقی کلیاند؛ مانند فلسفه، فقه و اصول و قضایای برخی علوم حقیقی جزئیاند؛ مانند تاریخ، مسائل هیئت و مسائل علم عرفان که از شئون و تجلیات حقتعالی بحث میکند.[۸۹].[۹۰]
غایت علوم
براساس برخی روایات، غایت علم حسن عمل[۹۱] و خوف از خداوند[۹۲] است. اندیشمندان الهی نیز براساس برخی آیات قرآن کریم ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ﴾[۹۳] نشانه و ثمره علم را خوف از خداوند میدانند.[۹۴] همچنین هدف کسب علم را رسیدن به سعادت اخروی[۹۵] و رسیدن به حقیقت انسانی الهی و علم به امور غیبی[۹۶] میدانند. غزالی علوم را به سفر تشبیه کرده است. در این علوم برخی به منزله زاد و توشه و مقدمه برای سفر است؛ مانند علم طب و فقه که برای سلامت بدن و احکام عبادات و معاملات است و برخی به منزله طی طریق و گذشت از مسیر است؛ مانند طهارت باطن و اصلاح اخلاق؛ زیرا سلوک راه آخرت بدون تهذیب اخلاق ممکن نیست و برخی به منزله رسیدن به مقصد و سعادت است و آن علم به حقتعالی و صفات و علم مکاشفه است که علم عارفان و مقربان است.[۹۷]
نزد برخی اندیشمندان معروف این است که برخی علوم نظری و علمی هستند و غایت عملی ندارند و تنها سبب تکمیل علمی نفساند.[۹۸] امام خمینی این نظر را نمیپذیرد و قائل است همه علوم معتبر جهت مقدمیت دارند و هر یک مقدمه چیز دیگری است؛ چنانکه علم توحید مقدمه توحید عملی و توحید قلبی است؛ بلکه همه علوم شرعی نیز مقدمه حقیقت توحید عملی و قلبی است و تفاوت علوم در این است که برخی مقدمه قریب، برخی بعید و برخی با واسطهاند یا علم فقه مقدمه عمل است و شعبههای علم فقه که دربارهٔ سیاست مدن، تدبیر منزل و تعمیر بلاد است، مقدمه اعمالی است که در رسیدن به توحید و معارف دخالت کامل دارند[۹۹]؛ همچنین علم اخلاق که علم به منجیات و مهلکات است، مقدمه تهذیب نفوس است و این تهذیب خود مقدمه برای رسیدن به حقایق و معارف و لیاقت نفس برای رسیدن به توحید است.[۱۰۰]
از دیدگاه امام خمینی، غایت و نتیجه علوم در یکدیگر مؤثرند و این بدان جهت است که نشئات سهگانه عالم با یکدیگر مرتبطند و علومی که مربوط به هر یک از نشئات است نیز با هم مرتبطند و در یکدیگر تأثیر میگذارند؛ چنانکه اگر کسی مواظب اعمال عبادی خود که مربوط به نشئه دنیا است، باشد، در قلب و روح او که مربوط به نشئه متوسط و برزخ است، تأثیر میگذارد و کسی که مواظب تهذیب نفس و اصلاح قلب و باطن خود باشد، اثر آن در نشئه آخرت ظاهر میشود؛ همچنانکه کمال ایمان و عقاید در دو نشئه برزخ و آخرت مؤثر است[۱۰۱]؛ بلکه به اعتقاد ایشان تعبیر به ارتباط نیز از باب مسامحه است؛ زیرا این نشئات با یکدیگر متحدند و یک حقیقت است که دارای مظهر و مجلا است. به سبب این ارتباط، اگر کسی گمان کند بدون اعمال و عبادات ظاهری، میتوان ایمان کامل و قلب صاف و اخلاق پاکیزه داشت یا با اخلاق ناقص و غیر مهذب میتوان اعمال تام و ایمان کامل داشت، در اشتباه است؛ در حقیقت وقتی اعمال ناقص شد و مطابق دستورهای الهی واقع نشد، در قلب و روح کدورتهایی رخ میدهد که مانع نور ایمان و یقین میشود.[۱۰۲]
از اینرو امام خمینی سخن شیخ اشراق را در تقسیم صاحبان علوم به کامل در علم و عمل و کامل در علم و کامل در عمل که از آن استفاده میشود کمال علمی با نقص در عمل ممکن است،[۱۰۳] نمیپذیرد و معتقد است با نقص در عمل، کمال در علم ممکن نیست؛ چنانکه باور برخی علمای ظاهر را که علوم عقلی و باطنی را کفر و الحاد میپندارند، نقد کرده، آن را باطل میداند و معتقد است این سخنان به سبب محجوب بودن از نشئات وجودی انسان و تدبرنکردن در علوم انبیاست.[۱۰۴].[۱۰۵]
مبادی علوم
مبادی علوم مقدماتی هستند که استدلال بر مسائل آن علم بر آنها توقف دارد؛ مانند تعریف و تصور موضوع، اجزای موضوع و جزئیات آنکه از آن به مبادی تصوریه یاد میشود و مقدماتی که در تصدیق به آن استدلالها به کار میرود، مبادی تصدیقیه نامیده میشوند.[۱۰۶] از دیدگاه اندیشمندان، برخی علوم مبادی علوم دیگر هستند؛ چنانکه علوم طبیعی و ریاضی مبادی علوم الهیاند؛ زیرا معرفت به برخی مسائل الهی مبتنی بر شناخت جسم و کون و فساد آن و شناخت هیئت و افلاک است که خود متوقف بر ریاضیات است.[۱۰۷]
امام خمینی معتقد است مسائلی که برای بیان اثبات وجود موضوع و تحقق آن برای مسئله دیگر باشد، از مبادی تصدیقیه نیست.[۱۰۸] از اینرو، ایشان تعریف علم اصول، یعنی قواعدی که میتوانند در طریق استنباط احکام واقع شوند[۱۰۹] را نمیپذیرد و معتقد است این تعریف مجموعه علم اصول را مبادی علم دانسته است؛ زیرا این علم را سبب معرفت به قواعد استنباط دانسته، نه خود قواعد استنباط.[۱۱۰] ایشان در مباحث عرفانی، مبادی علم عرفان را در کلام قونوی امهات اسمای الهی که اسمای ذاتیاند، میداند؛ زیرا به واسطه آن مسائل علم عرفان که اسمای صفات و اسمای افعال هستند، تبیین میگردند. ایشان برداشت فناری از سخنان قونوی که مبادی را بر اسمای صفات و افعال توسعه میدهد، نمیپذیرد.[۱۱۱].[۱۱۲]
طبقهبندی علوم
ارسطو علوم را به علوم نظری و عملی تقسیم کرده است[۱۱۳] و علوم نظری به الهیات، طبیعیات و ریاضیات[۱۱۴] و علوم عملی به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم میشود.[۱۱۵] براساس روایتی از رسول اکرم(ص)، علوم به آیه محکمه، فریضه عادله و سنت قائمه تقسیم میشود.[۱۱۶] مشهورترین اثر در طبقهبندی علوم مربوط به فارابی است که علوم را به زبانشناسی، منطق، تعالیم (ریاضی، نجوم، موسیقی و مانند آن)، طبیعی، الهی و مدنی (فقه و کلام) تقسیم کرده است.[۱۱۷] اخوانالصفاء علوم را به دو دسته صنایع علمی و عملی تقسیم کرده است.[۱۱۸] ابنسینا نیز در تقسیم علوم عقلی از ارسطو پیروی کرده، علوم را به نظری و عملی تقسیم میکند.[۱۱۹] غزالی علوم را به علوم دنیایی و اخروی تقسیم کرده، علم فقه را جزو علوم دنیوی قرار داده و علم آخرت را به علم مکاشفه و معامله تقسیم کرده است.[۱۲۰] ایشان مراد از علوم معاملی را علومی میداند که پس از معرفت، به عمل تبدیل میشود که برخی مربوط به ظاهر و جوارح انسان است، مانند عبادات و عادات و قسمی مربوط به باطن انسان، مانند منجیات و مهلکات اخلاقی؛ اما علوم مکاشفه را نوری میداند که در قلب ظهور میکند که به واسطه آن بسیاری از معانی، حقایق و اسما و صفات و امور مربوط به آخرت برای انسان آشکار میشود.[۱۲۱] ملاصدرا نیز در این تقسیم از غزالی پیروی کرده است و معتقد است ظاهراً تقسیمی که در روایت نبوی(ص) از علوم آمده است، مربوط به علوم معاملات است.[۱۲۲]
امام خمینی نقدی بر تقسیم فخر رازی و ملاصدرا وارد کرده، معتقد است غزالی علم معاملات را علم به احوال قلب، از منجیات مانند صبر، شکر، خوف و رجا و مهلکات مانند کینه، حسد و غش دانسته است[۱۲۳]؛ در حالیکه علوم سهگانهای که رسول خدا(ص) فرمود، تنها یک قسم آنکه فریضه عادله است، جزو علوم معاملات است و باقی اقسام را شامل نمیشود.[۱۲۴] ایشان دو اشکال دیگر به سخن غزالی وارد میداند: اینکه غزالی علم فقه را از علوم دنیایی دانسته، با اینکه این علم از شریفترین علوم اخروی است؛ اینکه وی مکاشفات را ازجمله علوم قرار داده است؛ در حالیکه علوم، آن دسته از دانشهایی هستند که تحت فکر و برهان واقع میشوند، اما مکاشفات نتیجه مشاهدات قلبی یا علوم حقیقیاند و جزو قسم علوم نیستند.[۱۲۵]
امام خمینی در بیان تقسیم علوم بر اساس غایت و قصد افراد در تحصیل علوم، آنها را به علوم دنیایی و آخرتی تقسیم کرده است. علوم دنیایی علومی هستند که هدف آنها رسیدن به امور دنیوی است و علوم اخروی، علومی هستند که هدفشان رسیدن به مقامات و درجات ملکوتی و اخروی است[۱۲۶]؛ اما علوم اخروی براساس روایت یادشده از رسول خدا(ص) سه قسم است: آیه محکمه، فریضه عادله و سنت قائمه.[۱۲۷] ایشان مفاد روایت را بر سه رشته از علوم تطبیق کرده است. به باور ایشان، آیه محکمه، علوم عقلی و عقاید حقه است؛ زیرا آیه به معنای نشانه است و مناسب علوم عقلی و اعتقادی است که نشانههای ذات الهی و اسما و صفات و معارف دیگر در آن بیان میشود و محکمهبودن نیز به این سبب است که این علوم تحت میزان عقلی و برهان محکم واقع میشوند، اما سایر علوم به حسب نوع، خود دارای برهان محکم و استوار نیستند. فریضه عادله مربوط به علم اخلاق است که از تعدیل قوا و صفات حسنه و رذیله بحث میکند و فریضهبودن آن نیز به این نکته اشاره دارد که عقل راهی برای ادراک آن دارد. در مقابل، قسم سوم یعنی سنت قائمه است که مربوط به سنت و تعبد است و آن علوم تعبدی و آداب شرعیه است؛ مانند فقه که در بیان اقامه واجبات است، و از این جهت قائمهبودن با این علوم مناسبت دارد.[۱۲۸]
همچنین امام خمینی در تقسیم علوم، آن را براساس نشئات سهگانه انسان و عالم بررسی کرده است. به باور ایشان، از آنجاکه انسان در عالم دارای سه نشئه و صاحب سه مقام است، یعنی نشئه آخرت و عالم غیب، نشئه برزخ و عالم مثال و نشئه دنیا و عالم ملک، علوم نیز براساس این نشئات، سه قسم میشوند: #علمی که به کمالات عقلی و وظایف روحی مربوط است و آن، علوم عقلی و معارف و عقاید حقهاند که مربوط به شناخت ذات حقتعالی، معرفت اوصاف جمال و جلال و علم به عوالم غیبیاند؛ مانند علم به ملائکه و علم به انبیا و اولیا و مقامات آنان و علم به کتب الهی و علم به معاد و چگونگی رجوع موجودات به عالم غیب که این علوم در فلسفه و عرفان بحث میشوند.[۱۲۹]
- علمی که مربوط به نشئه متوسط میان دنیا و آخرت است و آن، علوم قلبی است که علم به منجیات و مهلکات خلقی مانند صبر و شکر در محاسن اخلاق و حسد و کبر در رذایل اخلاقی و چگونگی تربیت و صلاح قلب را شامل میشود، و متکفل این امور پس از انبیا و اولیا، علمای اخلاق هستند.[۱۳۰]
- علوم مربوط به نشئه ظاهر، علم فقه و مبادی آن، علم آداب معاشرت، تدبیر منزل و سیاست مدن است که متکفل آن پس از انبیا و اولیا، علمای ظاهر، فقها و محدثان هستند.[۱۳۱]
از سوی دیگر، امام خمینی براساس منفعت علوم نیز آنها را به علوم نافع، مضر و غیر نافع تقسیم کرده است. علوم نافع علومی هستند که به حسب نشئه آخرت برای انسان مفید باشند؛ مانند علوم طب، تشریح، نجوم، هیئت و مانند این امور؛ در صورتی که نظر آیت و علامت به آنها وجود داشته باشد. از این جهت، سه قسم علوم که در روایت نبوی(ص) آمده است، جزو این قسم است، و قسم دوم علومی هستند که به انسان ضرر میرسانند و انسان را از آنچه وظیفه اوست، منصرف میکنند؛ مانند علم سحر، شعبده و مانند این امور. این علوم، علومی مذموم هستند که نباید انسان به دنبال کسب آنها باشد، و قسم سوم علومیاند که ضرر و نفعی ندارند و انسان در اوقات بیکاری به آنها میپردازد. البته در صورتی که انسان بتواند از این علوم بهره ببرد و آنها را بر یکی از علوم سهگانه در روایت نبوی(ص) منطبق کند، وگرنه مشغولنشدن به آن بهتر است؛ زیرا صرف عمر باارزش در این امور، سبب خسران است. از اینرو، لازم است انسان آن عملی که برای او نافعتر است، انتخاب کند و برترین علوم، علمی است که انبیا و اولیا به آن توصیه کردهاند و آن، علوم سهگانه در روایت نبوی(ص) است.[۱۳۲].[۱۳۳]
تقسیم علوم به اسلامی و غیر اسلامی
در اینکه علوم به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم میشود، میان اندیشمندان اختلاف است. برخی معتقدند از آنجاکه همه علوم به بررسی خلقت الهی بازمیگردند، شناخت پدیدهها در علوم، به شناخت رموز در خلقت الهی است؛ از اینرو همه علوم علم اسلامیاند و دانشی غیر اسلامی وجود ندارد؛ چه این دانش از راه برهانی و عقلی به دست بیاید و چه از راه حس و تجربه کسب شود.[۱۳۴] در برابر، برخی بر این باورند که علوم را نمیتوان به علوم اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کرد و علوم را نمیتوان از دین طلب کرد؛ از این جهت جامعهشناسی اسلامی، روانشناسی اسلامی یا هنر اسلامی وجود ندارد؛ بلکه پس از پیریزی علوم، میتوان این امور را بر دین تطبیق داد.[۱۳۵] برخی نیز معتقدند پارهای از علوم با دین و قوانین اسلام ارتباط مستقیم و غیر مستقیم دارند؛ چنانکه علم اقتصاد از جهت شناخت مقررات اقتصادی اسلام دربارهٔ چگونگی مالکیت مبادلات و تقسیم ثروت، با دین ارتباط مستقیم دارد و از جهت مراعات اخلاق، مانند مراعات انصاف در معاملات، عدالت، ایثار و مانند این امور، با دین ارتباطی غیر مستقیم دارد.[۱۳۶]
امام خمینی که از منظری دیگر به این موضوع نگریسته، معتقد است تقسیم علوم به اسلامی و غیر اسلامی، به این معنا نیست که به عنوان مثال یک علم فیزیک اسلامی و دیگری غیر اسلامی است،[۱۳۷] بلکه اسلامی کردن علوم به معنای جهتدارکردن آن به سمت تربیت الهی است؛ چنین علمی اسلامی است[۱۳۸] و علمی که از آن عالمانی تربیت شوند که دارای تربیت صحیح نباشند، سبب انحراف و فساد خواهد شد و غیر اسلامی است.[۱۳۹] افزون بر این، ایشان معتقد است اسلام دینی است که در تمام ابعاد و شئون زندگی بشر، قانون و برنامه دارد و خود دارای ساختار و نظام خاص اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است[۱۴۰]؛ چنانکه اقتصاد اسلامی غیر از اقتصاد مارکسیستی است[۱۴۱]؛ همچنانکه برای انسان در زندگی فردی خود و چگونگی رابطه خود با خداوند برنامه و قانون دارد، برای روابط اجتماعی انسان و روابط جامعه اسلامی با جوامع دیگر نیز برنامه دارد.[۱۴۲] براساس این سخن، اسلام در پی بیان احکام فردی و اجتماعی است که در سعادت انسان تأثیرگذار است و در پی بیان علوم طبیعی نیست و تنها به قصد و نیت تحصیل این علوم توجه دارد که الهی باشد.[۱۴۳]
منابع
پانویس
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۱۷/۴۹۵ و ۵۴۶.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۶/۲۲۱۹؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۳/۴۵۷.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۳.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۱۹.
- ↑ عراقی، بدائع الافکار، ۳.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹۵–۳۹۶.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۴۲–۵۴۳.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۳۰۴؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۲۷ و ۳۹۲؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۳؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۹؛ ملاصدرا، رساله فی الحدوث، ۱۵۳.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن، ۱/۹۵–۹۶.
- ↑ آرام، علم در اسلام، ۲۲–۲۳.
- ↑ حبیبی، مقدمه رسائل الشجرة الالهیه، ۱/۲۲.
- ↑ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ۵۳۰.
- ↑ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ۵۵۳–۵۵۴.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۶۳۱–۶۳۳؛ رضایی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ۲۵.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۷۴۷–۷۴۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۱۳۸.
- ↑ ابنندیم، الفهرست، ۱/۵۴۲.
- ↑ بوملحم، مقدمه و شرح احصاء العلوم، ۶.
- ↑ ابنحزم، رسائل، ۱۲؛ آقابزرگ، الذریعة، ۸/۱۰–۱۱.
- ↑ محمد بن محمود آملی، نفایس الفنون، ۱/۲۱ و ۲/۳۵۹.
- ↑ آقابزرگ، الذریعة، ۸/۱۲و ۲۲/۳۹۵.
- ↑ کاتبی، الرسالة الشمسیه، ۴۶؛ شهرزوری، رسالة الشجرة الالهیه، ۱/۳۷۹.
- ↑ فارابی، احصاء العلوم، ۱۵–۱۶.
- ↑ فارابی، احصاء العلوم، ۱/۳۱۱–۳۱۲.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات الشفا، ۲۱؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۱۴–۱۵.
- ↑ فارابی، احصاء العلوم، ۱۵؛ ابنحزم، رسائل، ۷.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۳۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۵.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ «همان که با قلم آموزش داد» سوره علق، آیه ۴.
- ↑ «حجّ (در) ماههای شناختهای (انجامپذیر) است پس کسی که در آن ماهها حجّ میگزارد (بداند که) در حجّ، آمیزش و نافرمانی و کشمکش (روا) نیست و هر کار نیکی کنید خداوند بدان داناست؛ و رهتوشه بردارید و بهترین رهتوشه پرهیزگاری است، و ای خردمندان! از من پروا کنید» سوره بقره، آیه ۱۹۷.
- ↑ «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۳۴.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱/۱۸۵.
- ↑ میبدی، دیوان امیرالمؤمنین(ع)، ۱۶۳.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۲۷/۲۷.
- ↑ مازندرانی، شرح فروع الکافی، ۱/۱۹۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۳۲۷.
- ↑ طبرسی، مشکاة الانوار، ۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۱۴–۴۱۶.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۳۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۱۸–۴۲۰.
- ↑ شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیه، ۱/۴؛ خواجهنصیر، اجوبة المسائل النصیریه، ۱۷۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۶۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۶۲.
- ↑ امام خمینی، جهاد اکبر، ۱۹.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ حلی، القواعد الجلیة، ۱۸۹.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۶۱.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الأصول، ۸.
- ↑ طباطبایی، حاشیه الکفایة، ۱/۱۰–۱۱.
- ↑ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۹–۴۰؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶–۱۷.
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶–۱۷؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۶.
- ↑ امام خمینی، تحریر الاصول، ۱/۸۹؛ جوادی آملی، تحریر تمهید، ۱/۱۵۴؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱–۱/۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۵۱–۵۳.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ فخر رازی، لباب الاشارات و التنبیهات، ۸۲؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۷؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۳–۲۴.
- ↑ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۹–۴۰؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۲/۲۰۶.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الأصول، ۷؛ مشکینی، کفایة الاصول، ۱/۴۵.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۰؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۵۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۹–۳۴.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الأصول، ۷؛ مشکینی، کفایة الاصول، ۱/۴۵–۴۶.
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۳–۱۴.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۳.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۹–۲۷۰.
- ↑ خمینی، تحریرات فی الاصول، ۱/۳۵.
- ↑ مشکینی، کفایة الاصول، ۱/۵۱.
- ↑ عراقی، بدائع الافکار، ۱۰.
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۴–۱۵.
- ↑ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۴۰.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ مشکینی، کفایة الاصول، ۱/۵۰.
- ↑ رشتی، بدائع الأفکار، ۳۲.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۱۳.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۱–۱۲ و ۲/۲۰۶.
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۹.
- ↑ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۲۸.
- ↑ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۵۱.
- ↑ نایینی، فوائد الاصول، ۱/۱۷۲، ۱۷۸–۱۷۹ و ۳/۱۷۹؛ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۱۰۵–۱۰۶.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۲/۱۴۲–۱۴۵.
- ↑ امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲۱؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۲/۴۷۴.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۲/۱۴۶–۱۴۷.
- ↑ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۸–۳۹؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۴۵.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۱۵۲.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۶۳.
- ↑ «و همچنین از مردم و جنبندگان و چهارپایان که با رنگهای گونه گونند؛ از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او میهراسند، بیگمان خداوند پیروزمندی آمرزنده است» سوره فاطر، آیه ۲۸.
- ↑ محاسبی، الرعایة لحقوق الله، ۵۶۳.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۵۷.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۴/۳۸۶.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۹۱.
- ↑ ابنسینا، منطق الشفاء، ۱/۱۲.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۹–۱۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۷–۳۸۸.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۲؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۵۴۹؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۲۲–۲۵.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۷–۳۸۸.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ قمی، القوانین المحکمه، ۱/۳۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۸۷.
- ↑ شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیه، ۲/۷؛ بوملحم، مقدمه و شرح احصاء العلوم، ۱۱–۱۲.
- ↑ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۴۷ و ۲/۱۱۲.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الأصول، ۹.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۴.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲۰.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ بوملحم، مقدمه و شرح احصاء العلوم، ۶.
- ↑ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴.
- ↑ سبزواری، اسرار الحکم، ۵۷.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۳۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ۷۵/۲۳۸.
- ↑ فارابی، احصاء العلوم، ۱۵–۱۶.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۱/۲۸۰–۲۸۲.
- ↑ ابنسینا، الالهیات الشفاء، ۳.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۵.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۵ و ۳۴.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۳۶.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۳۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹۵.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹۵–۳۹۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۱۲.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۳۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۹–۳۹۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹۶–۳۹۷.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.
- ↑ جوادی آملی، وحی و نبوت، ۲۵۸.
- ↑ سروش، فربهتر از ایدئولوژی، ۷۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۴۰۱–۴۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۴۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۳۳ و ۱۳/۴۴۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۱۸۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «علوم»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۴۱۳ – ۴۲۴.