آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای صوفیه است؟ (پرسش)
آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای صوفیه است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | عصمت در ادیان و مکاتب - شبهات عصمت |
مدخل وابسته | صوفیه |
تعداد پاسخ | ۲ پاسخ |
آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای صوفیه است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
برخی معتقدند اندیشه عصمت در شیعه از صوفیه اخذ شده است. به عنوان نمونه رونالدسون، از خاورشناسان معروف، در این خصوص میگوید: اندیشه عصمت در میان مسلمانان ناشی از مباشرت و ملازمت مسلمانان با اعتقاد فرقه شیعه به امامت و نیز افکار و اندیشههای صوفیه است. وی درباره بسط نظریه عصمت در میان اهل سنت سخن گفته و با مقایسهای میان آرای غزالی و عدم اعتقاد او به عصمت و نظرگاههای فخر رازی و دفاع شدید او از عصمت انبیا، میگوید: اهل سنت نیز تحت تأثیر افکار صوفیه و معتزله و تبادل افکار میان شیعه و سنّی به عصمت معتقد شدهاند[۱].
دکتر "مصطفی کامل شیبی" نیز کتابی درباره ارتباط تشیع و تصوف نگاشته است که در آن به تأثیرات افکار صوفیه بر اندیشه مذهبی شیعه و اخذ و اقتباس آنها از یکدیگر پرداخته است؛ او در این کتاب کوشیده است شیعه را منشأ اصلی انحرافهای صوفیه و اصول آنها قرار دهد. او در خلال بررسیهای خود ادعا کرده است در زمینه تشیع و تصوف مطلب تازهای را که پژوهشگران پیشین متوجه نشدهاند، کشف کرده است و آن هماهنگی متصوفه و شیعه در اثبات عصمت برای پیامبران و امامان است[۲].
حال چگونه و از چه عقیدهای از صوفیه چنین اخذ و اقتباسی صورت گرفته است، کامل شیبی اینگونه ترسیم مینماید: هرچند صوفیان از اینکه اولیای خود را معصوم معرفی کنند اجتناب میورزند و چنان که در رساله قشیریه آمده است: برخی از آنان عصمت را از اقطاب صوفیه نفی میکنند، اما این طایفه برای اولیا و اقطاب خود مرتبهای برتر و بالاتر از عصمت قایلاند و این مرتبه، عبارت است از: اتصال به خداوند و رسیدن به مقام اتحاد با او[۳].
در نتیجه این اعتقاد و تعلیم اتصال به خداوند در اندیشههای شیعی نفوذ کرد و کم کم آنان به طهارت و عصمت امامان خویش معتقد شدند.
دکتر شیبی برای انتساب دیدگاه عصمت به صوفیه شاهدی آورده است. وی به سخن قشیری در نفی عصمت از اقطاب صوفیه استناد کرده و تصریح میکند که اولیای صوفیه معصوم نیستند و چون این نقل خلاف مدعای او را اثبات میکند تنها نکتهای را که بر اخذ و اقتباس شیعه از صوفیه ذکر کرده است، استناد به یک مدلول التزامی یعنی اثبات مقام اتصال به خداوند و اتحاد با او است که مقام عصمت برای اولیا و اقطاب را ثابت مینماید[۴].
نقد این دیدگاه
شیبی در حالی چنین ادعایی را مطرح میکند که به شهادت تاریخ نخستین کسانی که در جامعه اسلامی و در اسلام تعبیر اتصال به خداوند و عظمت او را ذکر کردهاند، همان ائمه معصوم و پیامبر اکرم(ص) بودهاند. در مناجات شعبانیه که تمامی معصومان آن را قرائت میکردهاند، اینگونه آمده است: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ».
بنابراین اگر قرار بر اخذ و اقتباس باشد، این صوفیه بودهاند که تعبیر اتصال و اتحاد را از ائمه معصوم(ع) و شیعه گرفتهاند و در قالبهای نظری و عرفانی خود درآوردهاند. اگر در صدد استقصای مواردی از آیات و روایات باشیم که میتواند منشأ الهام صوفیه در تعابیر و اصطلاحات عرفانی خاص به آنها باشد، مقال و مجال مفصّلتری را میطلبد.
جای تعجب است که دکتر شیبی چگونه میان عصمتی که مورد ادعای صوفیان است و عصمتی که مورد اعتقاد شیعه است، ارتباط برقرار کرده است؟ دکتر شیبی عصمت پیامبران را که مورد اتفاق همه مسلمانان است و منشأ و اساس اعتقاد شیعه به عصمت ائمه(ع) است، نادیده انگاشته است؛ با اینکه او میداند اتفاق شیعه بر این است که پیامبران(ع) در همه احوال معصوماند، در صورتی که دیگران عصمت آنها را در حدّ معینی محدود میکنند و اگر شیعه معتقد نبود که خلافت به وسیله نصّ از سوی خداوند تعیین میگردد و خلیفه مقاصد پیامبر را دنبال میکند و راهی را که او آغاز کرده است به انجام میرساند و احکام الهی و شرایع او را در همه زمینهها به اجرا در میآورد، برای اعتقاد آنها به عصمت ائمه(ع) دلیل معقول و مقبولی وجود نداشت[۵].
علاوه بر اینها صوفیان از اینکه اولیای خود را معصوم معرفی کنند، اجتناب میورزند و - چنان که گفته شد - در رسالة قشیریه آمده است که برخی از آنان، عصمت را از آنها نفی میکنند؛ اما آنکه این فرقه برای اولیا و قطبهای خود، مرتبهای بالاتر و برتر از عصمت قایلاند. این مرتبه عبارت است از: اتصال به خداوند و رسیدن به مقام اتحاد با او و صوفیانی که قایل به وحدت وجودند، ادعا میکنند که اعمال و افعال آنها هرچه باشد برای خدا و از خداست؛ زیرا وجودی جز او نیست و حتی آنانی که اعتقاد خود را به اتحاد و وحدت وجود ظاهر نمیکنند، به اولیا و اقطاب خود نسبت گناه نمیدهند و صدور معصیت را از آنها ناشی از قضای حتمی خداوند به حساب میآورند که مسئولیت آن را بر عهده ندارند؛ زیرا در برابر قضا و قدر الهی کسی را قدرتی نیست. از سوی دیگر در مقابل شیبی باید گفت مقامهای اتحاد، اتصال و فنا که به صوفیه نسبت داده میشود، غیر از مقام عصمت است و مفهوم این مقامها برای اهل این معانی میسّر است و خلاصه اینکه شیبی چیزی را که نفهمیده و معنای آن برایش مشخص نیست را به صرف اینکه مقام اتحاد با خدا و الوهیت بالاتر از عصمت است، به سبب کینه و عداوتی که با شیعه داشته است طرف مقایسه عصمت قرار داده است.
برخی از صوفیان در بزرگداشت و عصمت اولیا و اقطاب خود، به بالاترین حد مبالغه کرده، مرتبه آنها را برتر از مقام پیامبران و صدیقان و شهدای صالح قرار دادهاند و گفتهاند: اولیا در دوران زندگی خود از نیرویی قدسی برخوردارند که به وسیله آن علوم را دارا میشوند بیآنکه تعلّم و شاگردی کنند؛ زیرا اسم اعظم و علم لوح و قلم و علم آنچه در أمّ الکتاب است همه نزد آنهاست و میتوانند جهان هستی را مسخّر اراده خویش کنند و نیز فرشتگان بر آنها فرود میآیند تا آنها را بر آنچه در پشت پرده غیب و در ضمیر مردم است، آگاه گردانند و برخی از اولیا علم را بیواسطه از خداوند میگیرند و نیز آنها واسطه توزیع روزی و نعمت بر مردماند. همچنین آنها از هر گناه و خطایی معصوم ومنزّهاند و اگر مردم از آنها خطایی مشاهده کنند یا آنها را آلوده به گناهی بیابند، آنان را معذور بدارند که شرایع احکام دین به خاطر آنها نیامده است. بایزید بسطامی میگوید: «پرچم من از پرچم محمد بن عبدالله بزرگتر و خشم من از خشم خداوند شدیدتر است. مانند من در آسمانها یافت نمیشود و در روی زمین کسی به صفات من وجود ندارد»[۶]. از این گفتهها و امثال اینها که برخی از صوفیان بر زبان راندهاند برمیآید که آنها خود را از پیامبران و فرشتگان و گاهی از خداوند هم بالاتر قرار دادهاند. بدین ترتیب عصمت صوفیه با عصمت ائمه و پیامبران تفاوت زیادی دارد. عصمتی که منشأ آن حلول و اتحاد یا فنای در خداوند است، با عصمتی که لازمه امامت و پیشوایی مردم است و اگر نباشد نقض غرض میشود و فایدهای بر عصمت انبیا و نصب امامان متصور نیست، تفاوت زیادی دارد. گذشته از این مسئله - چنان که قبلاً تذکر داده شد - بحث در مبدأ و ریشه اعتقاد به عصمت بود. اگر قرار بر اخذ و اقتباس باشد، این صوفیهاند که این عقیده را از شیعه و اسلام گرفتهاند نه برعکس؛ بنابراین مبدأ اعتقاد به عصمت خود اسلام و تشیع است نه صوفیه.»[۷]
در جمع بندی نقد دیدگاه اخذ اندیشه عصمت از صوفیه، میگوییم: زمانی که اندیشه عصمت در شیعه اوج گرفت، هنوز صوفیه به وجود نیامده بود، لذا اگر اقتباسی هم باشد باید صوفیه از شیعه اقتباس کرده باشند نه بالعکس. همانطور که در رساله قشیریه آمده است، برخی از متصوفه عصمت را از انبیا و امامان نفی میکنند، در حالی که برای رهبران خود مقامی بالاتر از عصمت قائلاند و آن، مرتبه اتصال به خداوند تعالی و رسیدن به مقام اتحاد با اوست[۸]. همچنین باید گفت:
- از حیث تاریخی شیعه مقدم است، لذا نمیتواند از صوفیه اعتقادی را اخذ کند.
- صوفیه خود قائل به عصمت انبیا و امامان نیستند، پس چگونه شیعه اندیشه عصمت را از آنان اخذ کرده است.
- بعضی از گروههای صوفیه از دیدگاه شیعه جزء غالیان شمرده میشوند که مطرود ائمه اطهار (ع) میباشند با، لذا این شبهه از اساس باطل است»[۹].
}}
پاسخهای متفرقه
2. آقای بهروز مینایی؛ |
---|
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفته است:
«دکتر مصطفی کامل شیبی نیز کتابی درباره ارتباط تشیع و تصوف نگاشته است که در آن به تأثیرات افکار صوفیه بر اندیشه مذهبی شیعه و اخذ و اقتباس آنها از یکدیگر پرداخته است؛ او در این کتاب کوشیده است شیعه را منشأ اصلی انحرافهای صوفیه و اصول آنها قرار دهد. او در خلال بررسیهای خود ادعا کرده است در زمینه تشیع و تصوف مطلب تازهای را که پژوهشگران پیشین متوجه نشدهاند، کشف کرده است و آن هماهنگی متصوفه و شیعه در اثبات عصمت برای پیامبران و امامان است[۱۰]. حال چگونه و از چه عقیدهای از صوفیه چنین اخذ و اقتباسی صورت گرفته است، کامل شیبی اینگونه ترسیم مینماید: هرچند صوفیان از اینکه اولیای خود را معصوم معرفی کنند اجتناب میورزند و چنان که در رساله قشیریه آمده است: برخی از آنان عصمت را از اقطاب صوفیه نفی میکنند، اما این طایفه برای اولیا و اقطاب خود مرتبهای برتر و بالاتر از عصمت قایلاند و این مرتبه، عبارت است از: اتصال به خداوند و رسیدن به مقام اتحاد با او[۱۱]. در نتیجه این اعتقاد و تعلیم اتصال به خداوند در اندیشههای شیعی نفوذ کرد و کم کم آنان به طهارت و عصمت امامان خویش معتقد شدند. نقد دیدگاه انتساب نظریه عصمت به صوفیه: همانگونه که قبلاً در نقد رونالدسون گذشت، دیدگاههای متعددی را به صورت مشوّش و احتمالی بدون ذکر هیچ مستند و شاهدی آورده است. یکی از احتمالات او نیز انتساب نظریه عصمت شیعه به صوفیه بوده است؛ همانگونه که احتمال اخذ از یهود و اخذ از زرتشتیها و ایرانیان را ذکر کرده بود. اما دکتر شیبی برای انتساب دیدگاه عصمت به صوفیه شاهدی آورده است و آن، حرف قشیری است و سخن قشیری در نفی عصمت از اقطاب صوفیه است و تصریح کرده است که اولیای صوفیه معصوم نیستند و چون این نقل خلاف مدعای او را اثبات میکند تنها نکتهای را که بر اخذ و اقتباس شیعه از صوفیه ذکر کرده است، استناد به یک مدلول التزامی است؛ شبیه همان مدلول التزامی که ابن تیمیه درباره عبدالله بن سبا آورده بود. با اینکه در مدلول مطابقی سخن قشیری نفی عصمت است، مدلول التزامی اثبات مقام اتصال به خداوند و اتحاد با او را اثبات مقام عصمت برای اولیا و اقطاب شمرده است. استدلال شگفتی است! گویا دکتر شیبی کشف عجیبی انجام داده است که تنها عقل او توان درک آن را دارد. سؤال ما از شیبی این است که مقام اتصال و اثبات آن مگر تنها برای اقطاب صوفیه میباشد و اصلاً مقام اتصال به خداوند و اتحاد با او را مگر نخستین بار صوفیه گفتهاند که بعد از آن به اندیشههای شیعی نفوذ کرده باشد و سپس رقیقتر و به مقام عصمت و طهارت تبدیل شده باشد؟ نخستین کسانی که در جامعه اسلامی و در اسلام تعبیر اتصال به خداوند و عظمت او را ذکر کردهاند، همان ائمه معصوم و پیامبر اکرم (ص) بودهاند. در مناجات شعبانیه که تمامی معصومان آن را قرائت میکردهاند، اینگونه آمده است: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ». بنابراین اگر قرار بر اخذ و اقتباس باشد، این صوفیه بودهاند که تعبیر اتصال و اتحاد را از ائمه معصوم (ع) و شیعه گرفتهاند و در قالبهای نظری و عرفانی خود درآوردهاند. اگر در صدد استقصای مواردی از آیات و روایات باشیم که میتواند منشأ الهام صوفیه در تعابیر و اصطلاحات عرفانی خاص به آنها باشد، مقال و مجال مفصّلتری را میطلبد. جای تعجب است که دکتر شیبی چگونه میان عصمتی که مورد ادعای صوفیان است و عصمتی که مورد اعتقاد شیعه است، ارتباط برقرار کرده است؟ دکتر شیبی عصمت پیامبران را که مورد اتفاق همه مسلمانان است و منشأ و اساس اعتقاد شیعه به عصمت ائمه (ع) است، نادیده انگاشته است؛ با اینکه او میداند اتفاق شیعه بر این است که پیامبران (ع) در همه احوال معصوماند، در صورتی که دیگران عصمت آنها را در حدّ معینی محدود میکنند و اگر شیعه معتقد نبود که خلافت به وسیله نصّ از سوی خداوند تعیین میگردد و خلیفه مقاصد پیامبر را دنبال میکند و راهی را که او آغاز کرده است به انجام میرساند و احکام الهی و شرایع او را در همه زمینهها به اجرا در میآورد، برای اعتقاد آنها به عصمت ائمه (ع) دلیل معقول و مقبولی وجود نداشت. اما صوفیان از اینکه اولیای خود را معصوم معرفی کنند، اجتناب میورزند و - چنان که گفته شد - در رسالة قشیریه آمده است که برخی از آنان، عصمت را از آنها نفی میکنند؛ اما آنکه این فرقه برای اولیا و قطبهای خود، مرتبهای بالاتر و برتر از عصمت قایلاند. این مرتبه عبارت است از: اتصال به خداوند و رسیدن به مقام اتحاد با او و صوفیانی که قایل به وحدت وجودند، ادعا میکنند که اعمال و افعال آنها هرچه باشد برای خدا و از خداست؛ زیرا وجودی جز او نیست و حتی آنانی که اعتقاد خود را به اتحاد و وحدت وجود ظاهر نمیکنند، به اولیا و اقطاب خود نسبت گناه نمیدهند و صدور معصیت را از آنها ناشی از قضای حتمی خداوند به حساب میآورند که مسئولیت آن را بر عهده ندارند؛ زیرا در برابر قضا و قدر الهی کسی را قدرتی نیست. از جنید نقل شده است که کسی از او درباره ولیّ پرسید: آیا او زنا میکند یا نه، جنید مدتی سر به زیر انداخت، سپس سر برداشت و گفت: ﴿وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا﴾[۱۲]. پاسخ او تقریباً صراحت دارد بر اینکه گاهی این را خداوند بر آنان مقدّر میکند؛ لکن در افعالی که از آنها صادر میشود، اراده آنها دخالتی ندارد؛ بنابراین اگر ولیّ صوفی مرتکب معصیت یا منکری شد، خداوند آن را بر او مقدر کرده است و به ارتکاب آن ناگزیر است. اما دکتر شیبی از اینکه جنید دیری سر به زیر انداخته و در پاسخ درنگ کرده است، میگوید که آنها این کار را بر صوفی روا نمیدارند و مرتکب زنا نمیشوند. آنگاه شیبی معتقد است عصمت اولیا را نباید با عصمت پیامبران مقایسه کرد. صوفیه به پیامبران از زاویه عصمت نمینگرند؛ بلکه آنها نظر به ائمه دوختهاند؛ زیرا ائمه در نظر صوفیه مَثَل اعلا و برترین نمونهاند؛ ازاین رو او اضافه میکند که غالیان شیعه پیامبران را خدا ندانستهاند، لکن برای ائمه مرتبه الوهیت قایل شدهاند. همچنین صوفیه دانش خود را از ائمه اخذ کردهاند و به پیروی از صفات آنان که پاک از هر شایبه و آلودگی است، گرایش دارند؛ لکن آنچه از سرگذشت پیامبران در قرآن آمده است، حاکی از صدور گناهانی برای آنهاست که خداوند از آنها در گذشته و بخشیده است. اما اینکه شیبی خواسته است دیدگاه غلات شیعه را به پای خود شیعه بگذارد و نتیجه بگیرد که عصمت صوفیه همان عصمت شیعه است که قایل به الوهیت ائمه میباشند، بیانصافی و دغل کاری است. عدهای از غالیان که در کتب فرق و ادیان از فرق شیعه شمرده شدهاند مانند خطّابیه[۱۳]، بزیعیّه[۱۴]، جناحیه[۱۵] و کیسانیه[۱۶]، صفات خداوند را به امامان نسبت میدهند و به حلول و اتحاد معتقدند. امامان (ع) و شیعیان امامیه این منحرفان را تکفیر و از خود دور کردند و حتی ائمه دستور دادند آنها را از شهر بیرون راندند تا حقیقت آنها برای همه مردم آشکار شود. حال اگر صوفیان و غالیان در برخی از اندیشهها و گرایشها با یکدیگر هماهنگی داشتهاند آیا درست است که عقیده آنها را عقیده شیعه بداند؛ از طرف دیگر اکثر فرقههای صوفیه وابسته به اهل سنتاند؛ اما غالیان را نمیتوان به هیچ فرقهای منسوب کرد، بلکه مسلمان بودن آنها زیر سؤال است. از سوی دیگر در مقابل شیبی باید گفت مقامهای اتحاد، اتصال و فنا که به صوفیه نسبت داده میشود، غیر از مقام عصمت است و مفهوم این مقامها برای اهل این معانی میسّر است و خلاصه اینکه چیزی را که نفهمیده است و معنای آن برای او مشخص نیست به صرف اینکه مقام اتحاد با خدا و الوهیت بالاتر از عصمت است، به سبب کینه و عداوتی که با شیعه داشته است طرف مقایسه عصمت قرار داده است. برخی از صوفیان در بزرگداشت و عصمت اولیا و اقطاب خود، به بالاترین حد مبالغه کرده، مرتبه آنها را برتر از مقام پیامبران و صدیقان و شهدای صالح قرار دادهاند و گفتهاند: اولیا در دوران زندگی خود از نیرویی قدسی برخوردارند که به وسیله آن علوم را دارا میشوند بیآنکه تعلّم و شاگردی کنند؛ زیرا اسم اعظم و علم لوح و قلم و علم آنچه در أمّ الکتاب است همه نزد آنهاست و میتوانند جهان هستی را مسخّر اراده خویش کنند و نیز فرشتگان بر آنها فرود میآیند تا آنها را بر آنچه در پشت پرده غیب و در ضمیر مردم است، آگاه گردانند و برخی از اولیا علم را بیواسطه از خداوند میگیرند و نیز آنها واسطه توزیع روزی و نعمت بر مردماند. همچنین آنها از هر گناه و خطایی معصوم ومنزّهاند و اگر مردم از آنها خطایی مشاهده کنند یا آنها را آلوده به گناهی بیابند، آنان را معذور بدارند که شرایع احکام دین به خاطر آنها نیامده است. بایزید بسطامی میگوید: «پرچم من از پرچم محمد بن عبدالله بزرگتر و خشم من از خشم خداوند شدیدتر است. مانند من در آسمانها یافت نمیشود و در روی زمین کسی به صفات من وجود ندارد»[۱۷]. از این گفتهها و امثال اینها که برخی از صوفیان بر زبان راندهاند برمیآید که آنها خود را از پیامبران و فرشتگان و گاهی از خداوند هم بالاتر قرار دادهاند. بدین ترتیب عصمت صوفیه با عصمت ائمه و پیامبران تفاوت زیادی دارد. عصمتی که منشأ آن حلول و اتحاد یا فنای در خداوند است، با عصمتی که لازمه امامت و پیشوایی مردم است و اگر نباشد نقض غرض میشود و فایدهای بر عصمت انبیا و نصب امامان متصور نیست، تفاوت زیادی دارد. گذشته از این مسئله - چنان که قبلاً تذکر داده شد - بحث در مبدأ و ریشه اعتقاد به عصمت بود. اگر قرار بر اخذ و اقتباس باشد، این صوفیهاند که این عقیده را از شیعه و اسلام گرفتهاند نه برعکس؛ بنابراین مبدأ اعتقاد به عصمت خود اسلام و تشیع است نه صوفیه.»[۱۸] |
2. آقای صفرزاده؛ |
---|
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در اینباره گفته است:
«زمانی که اندیشه عصمت در شیعه اوج گرفت، هنوز صوفیه به وجود نیامده بود، لذا اگر اقتباسی هم باشد باید صوفیه از شیعه اقتباس کرده باشند نه بالعکس. همانطور که در رساله قشیریه آمده است، برخی از متصوفه عصمت را از انبیا و امامان نفی میکنند، در حالی که برای رهبران خود مقامی بالاتر از عصمت قائلاند و آن، مرتبه اتصال به خداوند تعالی و رسیدن به مقام اتحاد با اوست[۱۹]. همچنین باید گفت:
|
پانویس
- ↑ رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۲۲۹.
- ↑ کامل شیبی، الصلة بین التشیع والتصرف، ص۳۸۵، النزعات الصوفیه فی الفکر الشیعی.
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۲۳۶-۲۳۱.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۲۳۲.
- ↑ ر.ک: ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص۳۴۵ - ۳۴۶.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۳۰-۲۳۸.
- ↑ هاشم حسنی، تصوّف و تشیع، ص۱۲۳؛ ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۷۰.
- ↑ کامل شیبی، الصلة بین التشیع والتصرف، ص۳۸۵، النزعات الصوفیه فی الفکر الشیعی.
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰.
- ↑ «و فرمان خداوند دارای اندازهای سنجیده است» سوره احزاب، آیه ۳۸.
- ↑ پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اسدی که خود را از سوی امام صادق (ع) نبی مرسل خواند و مورد لعن آن حضرت قرار گرفت.
- ↑ منسوب به بزیع بن موسی الحائک که امام صادق (ع) او و پیروانش را لعنت کرد.
- ↑ پیروان عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب میباشند که به ذوجناحین ملقب بوده است.
- ↑ پیروان محمد بن حنفیه که قایل به امامت و غیبت او بعد از مرگش شدند.
- ↑ ر.ک: ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص۳۴۵ - ۳۴۶.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۳۰-۲۳۸.
- ↑ هاشم حسنی، تصوّف و تشیع، ص۱۲۳؛ ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۷۰.