جندب بن زهیر ازدی در تاریخ اسلامی
آشنایی اجمالی
نام و نسب وی را چنین آوردهاند: جندب بن زهیر بن حارث بن کثیر بن جشم بن شبیع بن مالک بن دهل بن مازن بن ذبیان، از تیره غامد، از قبیله ازد[۱]. برخی، انتساب او را به تیره عامری دانستهاند[۲] که تصحیف «غامدی» است. به همین دلیل، ابن حجر[۳] دو مدخل، یکی در قسم اول کتابش (صحابه) با قید غامدی و دیگر در قسم چهارم (توهمات) با قید عامری و به نقل از ابن فتحون آورده است. وی ابتدا میان «غامدی» و «عامری» فرق گذاشته و سپس گفته است آن دو یک نفرند. برخی، پدرش را عبدالله ذکر کردهاند[۴]. در صحابی بودن او اختلاف است[۵] و برخی از بزرگان شیعه به نقل از فضل بن شاذان، او را از زهاد تابعی دانستهاند[۶] که تابعی بودن وی صحیح نیست؛ زیرا نوشتهاند که وی به همراه گروهی از قبیله ازد خدمت رسول خدا (ص) رسید[۷]، برخی نیز به نقل از علی بن مدینی او را قاتل ساحر دانستهاند[۸]، در حالی که این نیز درست نبوده و قاتل ساحر جندب بن کعب است. نقل کردهاند زمانی که جندب نماز میخواند یا روزه میگرفت یا صدقه میداد، مردم از او به خیر یاد میکردند و او به جهت حرف مردم، به عبادات خود میافزود. در این هنگام این آیه ﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾[۹]. نازل شد[۱۰]، وی از کسانی بود که عثمان را سرزنش میکرد[۱۱] و عثمان او را به همراه جنادبه ازد، از کوفه به شام تبعید نمود[۱۲]. پس از قتل عثمان، وی از بیعت کنندگان با امیر مؤمنان علی (ع)[۱۳] و در جنگ جمل فرمانده سوارهنظام قبیله ازد در سپاه امام بود[۱۴]. وقتی دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند، یکی از یاران امیرمؤمنان (ع) فریاد زد: ای جوانان قریش، شما مغلوب خواهید شد، بیایید و خونهایتان را حفظ کنید و خودتان را به کشتن ندهید. سپس ادامه داد و گفت: مقابل اشتر و جندب قرار نگیرید؛ زیرا جندب سپر را میدرد تا اینکه شمشیر را بزند. زمانی که اشتر و جندب مقابل جمل عایشه» قرار گرفتند، سلاح برکشیدند و عبدالرحمن بن عتاب و معبد بن زهیر را کشتند. جندب در برخورد با ابن زبیر گفت: عایشه را رها کن[۱۵]. و در حالی که رجز میخواند[۱۶]، جنگید و عبدالرحمان بن عتاب بن اسید امری را کُشت[۱۷]. وقتی مردم به نخیله در کوفه رسیدند، تبعیدیان عثمان برخاستند و سخن گفتند. جندب گفت: اکنون زمان آن رسیده که آنان را نجات بدهیم[۱۸]. وی از پیادگان سپاه امام علی (ع) در صفین بود[۱۹] که حضرت او را فرمانده قبیله ازد و یمن نمود[۲۰] و وقتی در برابر ازد شام قرار گرفت، گفت: به خدا سوگند! اگر ما پدران آنان، فرزندانشان بودیم، با ما فرزندان آنان، پدرانشان بودیم، از جماعت ما خارج میشدند و بر امام ما عیب میگرفتند و با ستمکاران و حاکمان زورگو بر ضد اهل جماعت ما همکاری میکردند. باهم (قبیله) جمع بودیم و جدا شدیم و مقابل هم ایستادهایم از آنان جدا نمیشویم تا از بیراههای که رفتهاند، بازگردند و به راهی که آنان را دعوت میکنیم، درآیند یا تعداد کشتههای ما و آنان افزایش یابد[۲۱]. جندب بن زهیر حمله میکرد و این چنین رجز میخواند:
هذا علي والهدى حقاً معه | يارب فاحفظه و لا تضيعه | |
فانه يخشاك ربي فارفعه | نحن نصرناه علي من نازعه | |
صهر النبي المصطفي قد طاوعه | اول من بايعه و تابعه |
- این علی است که هدایت با اوست. خدایا، او را حفظ کن و از میان ما نبر. خدایا، فقط از تو میترسد؛ پس او را بلندمرتبه گردان. در پیکار، او را یاری میکنیم. داماد نبی مصطفی و پیرو او است.
وی نخستین فردی بود که با او بیعت کرد و از وی پیروی نمود[۲۲]. راوی میگوید: جندب با پرچم قبیلهاش به میدان رفت و گفت: تا این پرچم را به خون رنگین نکنم، دست از جنگ نکشم و چندین مرتبه پرچمش خونین شد تا آنکه شامی نیزهای به او زد و جندب به طرف او رفت تا با شمشیر کشته شد[۲۳]. جندب چندین بار حمله کرد تا آنکه به شهادت رسید[۲۴]. از این رو، در گزارش راوندی[۲۵] است که در مورد خبر او (جندب بن زهیر) با جندب بن کعب درآمیخته است؛ یکی شرکت او در نبرد باخوارج است و دیگری نقل حدیث «حد ساحر». همچنین به گزارش ابن عمر، مختار از جبادبه ازد، از جمله جندب بن زهیر یاری خواست[۲۶] که نمیتواند درست باشد. ابن عبدالبر[۲۷] در ترجمه «جندب بن عبدالله بن کعب» از رسول خدا (ص) روایتی درباره «حد ساحر» آورده است و میگوید جندب بن زهیر نیز آن را نقل کرده است. میگوید: وی حدیث مفصلی از رسول خدا (ص) درباره آهوان روز قیامت نقل کرده است[۲۸]. وی در جنگ صفین به شهادت رسید[۲۹].[۳۰]
جندب بن زهیر ازدی
جندب بن زهیر (و به قولی جندب بن عبدالله بن زهیر) ازدی غامدی، از بزرگان کوفه و به نقلی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) بود. وی از مردان انقلابی کوفه و از کسانی بود که در برابر انحرافات شدید سیاسی - مذهبی عثمان و عمال منحرف او علم اعتراض برافراشت و بدین سبب، به دستور عثمان به شام تبعید شد. پس از کشته شدن عثمان، جندب بن زهیر با امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت کرد. وی که از خواص یاران و اصحاب امام علی(ع) به شمار میرفت،[۳۱] همراه با ایشان در جنگهای جمل و صفین حضور یافت تا این که سرانجام در نبرد صفین در سال ۳۷ هجری به شهادت رسید.[۳۲].
نسب جندب بن زهیر
جندب بن زهیر که به او جندب بن عبدالله بن زهیر نیز گفته شده،[۳۳] به بنی غامد، - از شاخههای قبیله بزرگ ازد - منتسب است.[۳۴] برخی منابع، از او با وصف «جندب الخیر» یاد کرده،[۳۵] نسب کاملش را، جندب بن زهیر بن حارث بن کثیر بن جُشم بن سُبیع عنوان کردهاند.[۳۶] جندب را از ساکنان کوفه گفتهاند[۳۷] و از وی، در کنار جندب بن عبدالله، جندب بن کعب - قاتل ساحر - و جندب بن عفیف، به عنوان یکی از جنادب چهارگانه ازد یاد کردهاند.[۳۸] در صحبت جندب بن زهیر اختلاف است.[۳۹] برخی جندب بن زهیر را از اصحاب رسول خدا(ص) بر شمردند[۴۰] و در تأیید این نظر، به مؤیداتی استناد کردند. از جمله این مؤیدات، حدیثی است در بیان «حد ساحر»،[۴۱] که برخی منابع، به حسب نقلی، راوی آن را جندب بن زهیر گفتهاند. لکن این روایت که تنها توسط «السریّ بن اسماعیل» نقل شده،[۴۲] به زعم غالب رجالیون اهل سنت، علاوه بر مرسل بودن،[۴۳] بواسطه وجود السری بن اسماعیل در سند آن،[۴۴] ضعیف ارزیابی شده است.[۴۵] همچنین برخی منابع با استناد به روایتی از ابن عباس، نزول آیه شریفه: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» (سوره کهف، آیه شریفه ۱۱۰) را در شأن او دانستهاند.[۴۶] همراهی با ابوظبیان عمیر بن حارث ازدی هم از دیگر مستنداتی است که برخی از تراجم شناسان، جهت اثبات صحابی بودن جندب بن زهیر بدان دست یازیدند. نقل است که پیامبر(ص) برای ابوظبیان ازدی که از طایفه غامد بود نامه ای مرقوم فرمود و او و قومش را به اسلام دعوت کرد. ابوظبیان، همراه تنی چند از قوم خود به مکه رفت و دعوت آن حضرت را پذیرفت. همچنین در دیداری که هیأت ازدی در مدینه با رسول خدا(ص) داشتند، جمعی از ازدیان نظیر جندب بن زهیر و جندب بن کعب و جحن بن مرقع، ابوظبیان را همراهی میکردند.[۴۷] جندب در این دیدار، ضمن گفتگو با رسول خدا(ص)، پرسشی در باب اهوال روز قیامت طرح کرد.[۴۸] با این حال، برخی نیز در صحابی بودن جندب بن زهیر، تردیدهایی را روا داشتند و او را از تابعان برشمردند. از جمله این دسته، فضل بن شاذان است که جندب را از کبار تابعین و از رؤسا و زهاد آنان به شمار آورده است.[۴۹]جندب، از نظر ابن حبان نیز، در شمار ثقات تابعین یاد شده است.[۵۰] طبرانی هم ضمن بیان اختلاف علما در صحابی بودن جندب، حدیثی را از او توسط ترمذی نقل کرده و در جدال بین صحابی بودن یا صحابی نبودن وی، «توقف» را اصح اقوال دانسته است.[۵۱] - [۵۲].[۵۳].
جندب بن زهیر و عثمان
با بروز انحرافات گسترده و شیوع آن در جامعه اسلامی در دوران خلافت عثمان، جندب بن زهیر از جمله کسانی بود که به رو در رویی با این پدیده شوم پرداخت و در برابر فساد و عوامل فسادزای جامعه اسلامی قد علم کرد. نقل است روزی ولید بن عقبه - والی عثمان در کوفه - شرب خمر کرد و با همان حال در نماز جماعت صبح حاضر شد. وی نماز صبح را از روی مستی چهار رکعت بجای آورد و سپس به کسانی که در مسجد حضور داشتند گفت: اگر میخواهید بیشتر بخوانم. پس از این واقعه، ابوزینب و جندب بن زهیر ازدی و جمعی دیگر از متدینین کوفه به خانهاش هجوم بردند و در حالی که او به حالت مست بر تخت خود خفته بود، انگشتر از دستش بیرون کشیدند و نزد عثمان رفتند و او را از حال وی با خبر کردند. اما عثمان شهادت آنان را نپذیرفت و حتی بر برخی از این شهود[۵۴] تازیانه زد. آنان نزد علی(ع) رفتند و قصه را با ایشان باز گفتند. امام(ع) نزد عثمان رفت و او را به سبب رد شهادت شهود سرزنش کرد. به درخواست حضرت، ولید از کوفه به مدینه احضار شد و پس از اثبات شرب خمر، بر او حد جاری شد.[۵۵] شهود کوفه، همچنان در مدینه یا مکه بودند تا این که با انتصاب سعید بن عاص به امارت کوفه، در سال ۳۰ هجری، همراه با وی به کوفه آمدند.[۵۶] انتصاب سعید بن عاص به امارت کوفه، رفته رفته موجی از انتقادات بزرگان کوفه را به همراه آورد. مالک اشتر، کمیل بن زیاد نخعی و جمعی دیگر از بزرگان کوفه، جهت اعتراض، خود را به مدینه نزد عثمان رساندند و ضمن انتقاد از رفتار سعید بن عاص، خواهان عزل وی از امارت این شهر شدند. همزمان با این اقدام، سعید بن عاص نیز، خود را به مدینه رساند. عثمان از عزل سعید خودداری کرد و دستور داد که به محل کار خود برگردد.[۵۷] با ادامه امارت سعید بن عاص در کوفه مخالفتها با او بالا گرفت چندان که جندب بن زهیر و تنی چند از بزرگان و قرّاء کوفه همچون مالک اشتر، زید بن صوحان و برادر او، صعصعه، جندب بن کعب ازدی، کمیل بن زیاد نخعی و عمرو بن حمق خزاعی به انتقاد علنی از عملکرد او و عثمان پرداختند.[۵۸] از این رو، به درخواست سعید و به دستور عثمان، همراه با جمعی از قرّاء کوفه به شام تبعید شدند. حضور این معترضان در شام و افشاگریهای آنان، معاویه را به شدت ترساند؛ از اینرو نگرانی خود را از این واقعه به توسط نامه به عثمان اطلاع داد. عثمان نیز دستور بازگرداندن این جمع را به کوفه صادر کرد. تداوم انتقادات این گروه، سعید بن عاص را به ستوه آورد و موجب شد تا بار دیگر شکوائیه ای به خلیفه نوشته، شکایت خود را نسبت به این امر ابراز کند. عثمان نیز دستور داد آنها را به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد روانه سازد.[۵۹] با فراخوان عاملان عثمان در بلاد و سرزمینهای مختلف اسلامی به مدینه از سوی خلیفه - در سال یازدهم خلافت وی - [۶۰] مخالفان و معترضانی که در کوفه بودند، رفتن سعید بن عاص را مغتنم شمردند و طی نامهای که به وسیله «هانی بن خطاب ارحبی همدانی» به سوی تبعیدیان حمص فرستاده شد، از تبعیدیها جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آوردند تا بدین سبب از بازگشت سعید به کوفه جلوگیری نمایند. با آمدن آنان به کوفه، مالک اشتر، امور کوفه را در دست گرفت و به کمک بزرگان کوفه راه را بر سعید بن عاص بستند و از ورود وی و همراهانش به شهر ممانعت به عمل آوردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدینه نمودند. سپس طی نامهای به عثمان، خواستار گماشتن ابوموسی اشعری بر امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر شدند. عثمان نیز خواستههای معترضین را بالاجبار پذیرفت.[۶۱] کمیل بن زیاد، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه، مالک بن حارث اشتر نخعی، جندب بن زهیر، ثابت بن قیس نخعی، و... را همچنین، از کسانی گفتهاند که هنگام کشته شدن عثمان در مدینه حضور داشتند و همگی به هنگام بیعت با امام علی(ع)، با ایشان عهد کردند که هر که، امام(ع) با او بجنگند، ایشان هم با او بجنگند و با هر کس که حضرت با او صلح کند، ایشان هم با او صلح کنند و در یاری دادن او، هرگز به دشمن پشت نکنند.[۶۲].[۶۳].
جندب بن زهیر و حکومت امام علی(ع)
جندب در پی به خلافت رسیدن امام علی(ع)، از یاران خاص و مخلص او گردید[۶۴]و بنا بر عهدی که در زمان بیعت با ایشان بسته بود از هیچ کوششی در این راه دریغ نورزید. حضور در جنگهای جمل و صفین از جمله این عرصهها بود که وی حضوری قوی و پر تأثیر داشت. وی ضمن مشارکت در جنگ جمل، به نقلی فرماندهی پیاده نظام لشکر علی(ع)[۶۵] و به نقل دیگر، فرماندهی ازدیان[۶۶] را بر عهده داشت. او در این جنگ رشادتهای بسیار از خود نشان داد چندان که به روایتی، از وی به عنوان قاتل عبدالرحمن بن عتّاب اموی[۶۷] و اسود بن عوف - برادر عبدالرحمن بن عوف - [۶۸] یاد شده است. در وصف شجاعت او همین بس که از عبدالله بن زبیر نقل شده که میگفت: «من در جنگ جمل در طرف راست مردی ایستاده بودم، ناگهان فریادی از میان سپاه برخاست که میگفت: «ای گروه قریش! شما را از مقابله با دو نفر؛ یعنی جندب عامری (غامدی) و مالک اشتر بر حذر میدارم».[۶۹] برخی منابع، ذکر رجزهایی را در این جنگ، به جندب بن زهیر منسوب داشتهاند که از جمله آن میتوان به: يا أمنا أعق أم نعلم و الأم تغذو ولدها و ترحم[۷۰] ای مادر ما، ای نافرمانترین مادری که میشناسیم؛ مادر از فرزندش مراقبت میکند و به او رحم میکند.[۷۱] و نیز: و هي علي مهواة ان لنا سواك امهات * في مسجد الرسول ثاويات[۷۲] او (عایشه) زنی رها و دوره گرد است و ما مادران دیگری داریم که در مسجد الرسول(ص) مقیماند». اشاره کرد.
جندب بن زهیر در جنگ صفین (به سال ۳۷ هجری) نیز حضور داشت. پیش از آغاز جنگ و زمانی که مردم عراق به اردوگاه نخیله در آمدند چند تن از کسانی که عثمان در زمان خلافتش تبعیدشان کرده بود، برخاستند و به ایراد سخن پرداختند. از جمله این افراد، جندب بود. وی با اشاره به آیه ۳۹ - ۴۰ سوره حج: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ * الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۷۳].[۷۴] جندب بن زهیر در جنگ صفین، فرماندهی پیاده نظام سپاه امیرالمؤمنین(ع)[۷۵] و به نقلی دیگر، فرماندهی ازدیهای لشکر عراق[۷۶] را بر عهده داشت. برخی هم، او را از پرچمداران سپاه عراق معرفی کردهاند.[۷۷] وی همچنین، در یکی از مواقف جنگ صفین، زمانی که ازدیان عراق مأمور شدند تا در برابر ازدیان شام قرار گیرند، در اجتماع بزرگان قوم که جهت گفتگو و مشورت درباره این امر تشکیل یافته بود، حاضر شد. در این اجتماع، هر یک از سران ازد درباره این رودررویی سخنانی گفتند. جندب، پس از مخنف بن قیس که این امر را اشتباهی بزرگ و بلایی عظیم برشمرد، به ایراد سخن پرداخت و ضمن سخنانی که حاکی از عشق و ارادت وی به مولا امیرالمؤمنین(ع) داشت، گفت: «به خدا قسم اگر پدران آنها بودیم و آنها فرزندان ما بودند، یا ما فرزندانشان بودیم و آنها پدران ما، و از جماعت ما بریده بودند و عیب امام ما میگفتند و اهل ملت و ذمه ما را به ستم منسوب میداشتند اکنون که با هم روبرو شده ایم، جدا نمیشویم تا از رفتار خود باز گردند و دعوت ما را بپذیرند یا بسیار کس از آنها و ما کشته شوند».[۷۸] سپس در حالی که رجز میخواند: أقول لمّا قد رأيت المعمعه و اختلط الجمعان وسط البلقعه * هذا عليّ والهدي حقا معه يا ربّ فاحفظه و لا تضيّعه * فإنه يخشاك ربي فارفعه و من أراد كيده فضعضعه * إذا رامه بالبغي منه فاقمعه و اسفك إلهي دمه و جعجعه * صهر النبي المصطفي قد طاوعه أول من بايعه و تابعه * نحن نصرناه علي من نازعه[۷۹] «زمانی که ستیز و جنگ را دیدم و دو گروه متخاصم در وسط میدان با هم در آمیختند، میگویم. این علی(ع) است و به راستی هدایت با اوست؛ بارالها او را حفظش کن و تباهش مدار. پروردگارا او فقط از تو میترسد پس مقامش را بلند و رفیع دار و هر که قصد سوءاش کرد، او را در هم بشکن. بار الها، هر که خواست که او را متهم به ظلم و بیداد کند، او را سرکوب کن؛ و خونش را بریز و هلاکش کن. او (علی(ع))، داماد پیامبر(ص) است که سر به فرمان او نهاد و نخستین کسی است که با وی بیعت و از او پیروی کرد. ما در پیکاری که او میکند، وی را یاری میدهیم». پرچم خود را - که پرچم قبیلهاش نیز بود - بهدست گرفت و به میدان رفت. جندب در این جنگ، همچون جنگ جمل، شجاعتهای بسیار از خود نشان داد؛ چندان که نقل است او در حالی که میگفت: وَ اللَّهِ لَا أَنْتَهِي حَتَّي أَخْضِبَهَا؛ به خدا قسم، تا این پرچم را با خون دشمن رنگین نکنم، دست از جنگ نمیکشم» بارها به دشمن حمله برد و در نبرد با شامیان بسیاری از آنها را به هلاکت رساند و پرچمش را به خونشان رنگین کرد؛ تا آنکه مردی شامی در برابرش قرار گرفت و با نیزه بر او ضربتی وارد آورد. جندب با همان حال که نیزه بر بدن داشت به سوی دشمن پیش رفت تا این که به توسط شمشیر دشمن به شهادت رسید.[۸۰].[۸۱].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۳۰۳.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۸۰.
- ↑ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۲ و ۶۵۰.
- ↑ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۵.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۸۶؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۴۵.
- ↑ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲.
- ↑ «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۸۱؛ واحدی، اسباب النزول، ص۲۰۲؛ سیوطی، جلال الدین و محلی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، ص۵۳۷.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۶.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۸؛ ابن ثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۶۵.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ص۱۰۹.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ص۱۰۹؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۱۴۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۳۰۶.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ص۱۹۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۴۵.
- ↑ ابن حجر، الاصابه ج۵، ص۳۵.
- ↑ منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۲۱؛ اسکافی، ابو جعفر محمد بن عبدالله، المعیار والموازنه، ص۱۲۹.
- ↑ ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۵.
- ↑ منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۴۶ و ۱۷۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۳۰۴.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۲۶۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۰۹.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۳۹۸؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۳۲.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص ۳۹۸.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۳۹۸ و ۴۰۸؛ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷.
- ↑ راوندی، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۵۵ و ۷۷۶.
- ↑ ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ثقفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۹.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۶۵.
- ↑ مرادینسب، حسین، مقاله «جندب بن زهیر ازدی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۲۲.
- ↑ امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۴۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۳.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۸۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۴۹۵؛ طبری، تاریخ، ج۴، ۳۲۶. ابونعیم از نسبت او با عنوان «عامری» یاد کرده است. (ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۷۲)
- ↑ ر. ک. المزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۱۴۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۸۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۳. نسب کامل او در کتاب تاریخ مدینه دمشق، «جندب بن زهیر بن حارث بن کبیر بن جشم بن سبیع بن مالک بن ذهل بن مازن بن ذبیان بن ثعلبة بن دول بن سعد بن غامد (عمرو) بن عبد الله بن کعب بن نصر بن أزد» عنوان گردیده است. (ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۳)
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۹۱.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۱۴۲. ابن درید به جای جندب بن عفیف، از جندب بن کعب والبی نام برده است. (ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۴۹۵)
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ روایت: «حد الساحر ضربة بالسیف»
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۶۰.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۹.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۹.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۶۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۱۴.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۰۲ به نقل از ابن حبان.
- ↑ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۰۲ به نقل از طبرانی.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر در باره اختلاف علما در صحابی بودن یا نبودن جندب بن زهیر و مستندات آنها، ر. ک. تستری، قاموس الرجال، ج۲، ص۷۴۰ - ۷۴۱؛ امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۴۳؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۱۶، ص۲۷۳ - ۲۷۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ بلاذری نام این چهار شهود کوفی که با انگشتر ولید از کوفه به مدینه آمدند را ابوزینب، جندب بن زهیر ازدی، ابو حبیبه غفاری و صعب بن جثامه معرفی کرده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۱)
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۱ - ۵۲۳؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۵ - ۳۳۶.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۴، ص۲۷۹.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۴.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳ - ۳۲۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷ - ۱۴۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۶۵ - ۱۶۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۳ - ۵۳۴.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۴۳.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۶۸.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص۱۷۱.
- ↑ مصعب زبیری، کتاب نسب قریش، ص۱۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۳۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۰.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۵. نیز ر. ک. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۵. این رجز در غالب آثار مورخان به افراد دیگر از جمله حارث بن زهیر ازدی منسوب شده است. (دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۰؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۱۷) احتمالاً، دلیل انتساب این رجز به جندب بن زهیر، ناشی از اشتباه سهوی مؤلف به جهت تشابه اسمی آنها است.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۳۱۹ و ۵۲۸؛ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۶۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست * همان کسانی که ناحق از خانههای خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که میگفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشتها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۱۲۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۸۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۹.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۲؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷؛ منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵. برخی از منابع نیز، او را فرمانده ازد و یمن معرفی کردهاند. (ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۳۰۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۲۷)
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۸۵.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۵، ص۲۷؛ منقری، وقعة صفین، ص۲۶۲.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۷۹. نیز ر. ک. منقری، وقعة صفین، ص۳۹۸.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۴۰۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.