بحث:آیه ولایت در حدیث
مقدمه
بیشتر احادیثی که درباره شأن نزول آیه ولایت، روایت شده است، نزول آن را مربوط به امیرمؤمنان(ع) و دادن انگشتر خود به سائل در حال رکوع دانستهاند. طبری در دو حدیث یکی از عتبة بن حکیم و دیگری از مجاهد این شأن نزول را روایت کرده است[۱]. سیوطی علاوه بر دو حدیث مزبور، پنج حدیث دیگر از خطیب خوارزمی، طبرانی، ابن مردویه به نقل از ابن عباس، عمار یاسر، سلمة بن کهیل، علی بن ابو طالب و ابو رافد در مورد نزول آیه ولایت در شأن علی(ع) روایت کرده است[۲]. سعدالدین تفتازانی و ملا علی قوشچی اشعری اتفاق نظر مفسران بر نزول آیه در شأن علی(ع) را نقل کردهاند[۳]. مؤلف کتاب غایة المرام بیش از بیست حدیث از کتابهای اهل سنت درباره نزول آیه ولایت در مورد علی(ع) روایت کرده است[۴]. علامه امینی نیز تعداد زیادی از دانشمندان اهل سنت را نام میبرد که روایت شأن نزول آیه ولایت را در مورد امیرمؤمنان(ع) در کتابهای خود نقل کردهاند[۵][۶].
احادیث مربوط به نزول آیه در شأن علی(ع) که از شیعه و اهل سنت نقل شده در حد تواتر بوده و مفید یقین است، و این احادیث مورد استناد محدثان، مفسران، متکلمان و فقیهان قرار گرفته است؛ تا آنجا که فقها در مسئله فعل کثیر در نماز و این که آیا صدقه مستحبی زکات نامیده میشود یا نه، به آن استناد کردهاند [۷]. با توجه به مطالب یاد شده، تردید برخی از افراد همچون فخر رازی[۸]. و ابوهاشم جبایی[۹]. درباره نزول آیه در شأن علی(ع) بیاساس خواهد بود[۱۰].
ارزیابی صحت و نادرستی احادیث درباره آیات ولایت
با طرح دیدگاههای اهل سنت و شیعه درباره آیات ولایت به این نکته پی بردیم که نقد و بررسی تمامی آنها (به ویژه دیدگاه گروه سوم) به یک نقطه اساسی وابسته است و آن درک موضع هر یک از اینها درباره صحت و نادرستی روایاتی است که درباره شأن نزول این آیات وارد شده است؛ چه بیشتر شبهات در استدلال به این آیات بر امامت امام علی(ع) نیز، ناشی از نادیده گرفتن این روایات یا تردید در درستی آنها است. اگر روایاتی که فریقین در شأن نزول این آیات آوردهاند، تحلیل و بررسی شود، بیشتر این نقدها رخت بر میبندد. بنابراین، پرداختن به اسانید و متون این احادیث اهمیت به سزایی دارد.
دیدگاه شیعه و سنی
از نظر شیعه هیچ جای تردید و انکار نیست که آیات ۵۶ و ۵۵ سوره مائده درباره امام علی(ع) نازل شده است، هنگامی که انگشترش را در نماز به فقیر صدقه داد[۱۱]. این حادثه در منابع اهل سنت نیز از چندین صحابی و تابعی، گاهی هر یک با چند طریق، نقل شده است. در برخی از این منابع، اسانید و طرق گوناگون نقل این حادثه به ۲۶ طریق میرسد[۱۲]. برخی از صحابه ناقل این حادثه بدین قرارند: امام علی(ع)[۱۳]، عبدالله بن عباس[۱۴]، ابورافع مدنی[۱۵]، عمار بن یاسر[۱۶]، ابوذر غفاری[۱۷]، انس بن مالک[۱۸]، جابر بن عبدالله[۱۹]، مقداد بن الأسود[۲۰] و عبدالله بن سلام[۲۱]. از تابعین نیز سلمة بن کهیل[۲۲]، عُتبة بن ابی حکیم[۲۳]، سدی[۲۴] و مجاهد[۲۵] این حدیث را نقل کردهاند. آنان به صراحت گفتهاند که این آیه در خصوص امام علی(ع) نازل شده است.
در برخی منابع اهل سنت به دو روایت از امام باقر(ع) اشاره شده است: از حضرت پرسیدند: مراد خدا از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ چه کسی است؟ امام میفرماید: «آنان مؤمنان هستند» گفته شد: ما شنیدهایم که این آیه درباره علی بن ابی طالب نازل شده است. امام میفرماید: «[آری] امام علی هم از مؤمنان است»[۲۶]. این حدیث نشان میدهد، چنین اندیشهای در آن عصر رواج داشته که این آیه درباره امام علی(ع) است و امام باقر(ع) هرگز آن را انکار نکردهاند؛ هرچند عمومیت مذکور در کلام امام در اندیشه شیعه، تفسیر خاص خود را دارد و تنها امامان بر معصوم(ع) تطبیق میشود[۲۷].
اسکافی (ابوجعفر، محمد بن عبدالله، ۲۴ق) به صراحت، نزول آیات ولایت را درباره امام علی(ع) میداند[۲۸] و نیز نیشابوری در تفسیرش[۲۹] و ایجی، در مواقف[۳۰] این معنا را مورد اجماع مفسران میشمرند. آلوسی میگوید: غالب اخباریها بر این باورند که این آیه درباره علی - کرم الله وجهه - نازل شده است و حاکم نیشابوری و ابن مردویه و دیگران با سند متصل خود از ابن عباس [و دیگران] این حادثه را نقل کردهاند[۳۱]. سپس آلوسی اشعار معروف حسان بن ثابت را درباره این واقعه ذکر کرده است[۳۲].
سیوطی نیز پس از نقل برخی از طرق این حدیث، مینویسد: اینها طرق این حدیثند که یکدیگر را تقویت میکنند [و اصل این ماجرا را به اثبات میرسانند][۳۳]. ابن حجر عسقلانی نیز به برخی از طرق این حدیث اشاره میکند و تنها در طریق ابن مردویه به عمار و ثعلبی به ابوذر مناقشه میکند[۳۴]. ابن کثیر که به بررسی صحت و نادرستی اسانید این حدیث پرداخته، نخست از چند طریق این واقعه را بیان میکند و تنها در سند حافظ «ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه» معروف ابن مردویه (م ۴۱۰ق) و سند حافظ «عبد الرزاق بن همام» (م ۲۱۱ق) مناقشه میکند[۳۵]. سپس بدون ایراد اشکال بر اسانید دیگر، مینویسد: همه این آیات (۵۱ تا ۵۶ سوره مائده) درباره داستان عبادة بن صامت است که از همپیمانی با یهودیان سر باز زد و به ولایت خدا و پیامبر و مؤمنان رضایت داد[۳۶].
ابن کثیر با طرح این نظریه، در صدد برآمده تا نزول آیات ۵۵ و ۵۶ را درباره تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) انکار کند. در حالی که نظریهاش با چند اشکال اساسی روبهرو است:
۱. بر فرض آنکه چنین داستانی درباره عبادة بن صامت باشد، میان نزول آیات پیش از آیه مذکور (آیه ۵۵ سوره مائده) درباره وی، با حادثه تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) هیچ منافاتی نیست. چون ماجرای عبادة بن صامت که ابن کثیر و دیگران نقل کردهاند، به این شرح است: چون رسول خدا(ص) با یهودیان بنیقینقاع جنگید... عبادة بن صامت که یکی از بنیعوف بن خزرج و همپیمان آنان بود... به نزد پیامبر شتافت و گفت: ای رسول خدا، به خدا و رسولش پناه برده از پیمان با آنان بیزاری میجویم و ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرم و از همپیمانی با کفار و پذیرش ولایت آنان بیزارم در این هنگام آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...﴾[۳۷] نازل شد[۳۸].
۲. ابن کثیر برای این مدعای خود که همه آیات ۵۱ تا ۵۶ سوره مائده درباره عبادة بن صامت است، تنها دو روایت آورده است:
- به نقل از محمد بن جریر طبری، که با سند خود از زهری چنین نقل میکند: «آیات ۵۱ تا ۶۷ درباره عبادة بن صامت و بیزاری جستن او از یهود و عبدالله بن ابی در باقی ماندنش بر ولایت یهود نازل شده است»[۳۹].
- طبری به نقل از «عبادة بن ولید» میگوید: آیات ۵۱ تا ۵۶ درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی نازل شده است»[۴۰].
در حالی که ابن جریر طبری حدیث دوم را عیناً با همین سند به گونهای دیگر نقل کرده است و به صراحت میگوید: «تنها آیه ۵۱ این سوره درباره عبادة بن صامت نازل شده است»[۴۱]. همچنین در روایت دیگری از «طبری» که با سند خود از «عطیة بن سعد» نقل میکند، «عطیه» ضمن شرح داستان عبادة بن صامت و عبدالله بن اُبی فقط آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره آن دو میداند[۴۲]. طبری با همان سند از «عطیة بن سعد» حدیث دیگری نقل میکند که در آن، آیات ۵۵ و ۵۶ را هم در داستان عبادة بن صامت داخل میداند[۴۳]. طبری درباره آیات ۵۱ و ۵۲ شأن نزولهای دیگری نیز آورده است؛ مانند نزول این آیات درباره «ابولبابه» یا به قول «سدی» درباره دو نفر که یکی از آنان قصد داشت به یهودیان بپیوندد و دیگری میخواست به نصارای دمشق ملحق شود. آنگاه طبری مینویسد: این آیه (۵۱) ممکن است درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی و همپیمانانشان با یهود نازل شده باشد و ممکن است درباره ابولبابه باشد، و نیز ممکن است درباره دو مردی باشد که یکی میخواست به یهودیان و دیگری به نصاری پیوندد؛ لیکن درباره هیچ یک از این اقوال سهگانه خبری صحیح در دست نیست تا حجت باشد و به آن اعتماد شود.
۳. هیچ یک از دانشمندانی که اسباب نزول را نگاشتهاند، آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) را درباره عبادة بن صامت نقل نکردهاند؛ بلکه تنها آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره وی میدانند[۴۴]. قرار گرفتن آیه ارتداد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ...﴾[۴۵] در میان آیات ۵۱ و ۵۲ و آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) نیز گواه همین مطلب است؛ چون داستان عبادة بن صامت با موضوع ارتداد ارتباطی ندارد. کوتاه سخن اینکه روایات شأن نزول آیات ولایت درباره عبادة بن صامت، متعارض است با نقل از افرادی مانند الزهری، سدی، عبادة بن ولید که از تابعین هستند و خود شاهد ماجرا نبودهاند و شاهدی هم از قرآن برای آن نیست. ابن کثیر با تمسک به این دو روایت متعارض، از آن همه روایات متضافر که در شأن نزول آیات ۵۵ و ۵۶ درباره امام علی(ع) است و از جمعی از صحابه حاضر در صحنه نقل شده است، و نیز از احادیث متعددی از تابعان در این باره چشم میپوشد![۴۶]. از جمله این روایات متضافر، حدیثی است که ابن کثیر از ابن ابیحاتم از سلمة بن کمیل (از تابعان) در بیان شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) نقل میکند که در سند آن هیچ جای مناقشه نیست و در نقد دیدگاه «ابن تیمیه» مطرح خواهد شد.
فخر رازی نیز درباره تعیین مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ میگوید: اینجا دو قول است:
۱. مراد از این آیه تمام مؤمنان است؛ چون هنگامی که عبادة بن صامت از یهود بیزاری جست و گفت که من ولایت خدا و رسولش را بر میگزینم، این آیه بر وفق سخن او نازل شد. روایت شده که عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: ای رسول خدا، قوم ما، ما را ترک کردهاند و سوگند خوردهاند که با ما مجالست نکنند و چون منزلهای ما دور است، نمیتوانیم با یاران شما همنشین باشیم. آنگاه این آیه نازل شد و عبدالله بن سلام گفت: به ولایت خدا و رسولش و مؤمنان، خشنودیم. بنابراین، آیه عام است و همۀ مؤمنان را در بر میگیرد[۴۷]. سپس فخر رازی ناگزیر جمله حالیه﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ را چنین توجیه میکند: مراد از رکوع، خضوع است یا اینکه مراد از ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾ بیان شأنیت و ذکر رکوع جهت شرافت است، یا اینکه هنگام نزول این آیه، صحابه در حالتهای گوناگون بودند، برخی نماز گزارده، برخی از نیازمندان دستگیری میکردند و برخی نیز در حال نماز و رکوع بودند. بنابراین خداوند به تمام افراد با این صفات و حالات اشاره کرده است!
۲. مراد از این آیه شخص معینی است و درباره آن چند نظر است:
- عکرمه گفته است این آیه درباره ابابکر نازل شده است؛
- عطا از ابن عباس نقل میکند که این آیه درباره علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است و نیز روایت شده که چون این آیه نازل شد، عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: من علی(ع) را در حال رکوع دیدم که انگشترش را به نیازمندی، صدقه داد. پس ما ولایت وی را میپذیریم. از ابوذر نیز چنین روایت شده است: «با رسول خدا(ص) نماز ظهر گزاردیم و نیازمندی در مسجد چیزی خواست و کسی به او کمک نکرد... و علی(ع) در حال رکوع با اشاره به انگشت خود که در آن انگشتری بود، آن را به سائل داد... و رسول خدا مشغول دعا شد. به خدا سوگند، هنوز دعای ایشان پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد(ص)، بخوان: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...﴾[۴۸].
فخر رازی با خلط مباحث با یکدیگر، این دو قول را ساخته است. چون گذشته از توجیهات ناپسند درباره جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾، ماجرای عبادة بن صامت با نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) منافاتی ندارد و روایتی که از عبدالله بن سلام در تأیید قول نخست نقل میکند، بخشی از همان روایتی است که در قول دوم از عبدالله بن سلام آورده که هر دو یک روایت از یک ماجرا است[۴۹]. حدیث عکرمه نیز حدیثی مقطوع[۵۰]، شاذ یا متروک[۵۱] است و هیچ یک از ارباب تفاسیر روایی و نگارندگان شأن نزول مانند طبری، سیوطی، واحدی و دیگران آن را نیاوردهاند.
حاصل آنکه در مجموع، هیچ کس از مفسران و محققان شیعه و اهل سنت، نزول آیات ولایت را درباره امام علی(ع) بافته دروغگویان نشمرده است؛ هرچند در نوع تفسیر و تلقی از این ماجرا در بین فریقین تفاوتهای چشمگیری است. نخستین و تنها مدعی دروغگویی این حادثه، ابن تیمیه است که سخنش برای دیگران[۵۲] [به ویژه افرادی که از تیره وهابیانند] الگو شده است[۵۳]. ابن تیمیه که در نوع این نمونهها عنان از کف میدهد، به شدت بر استدلال علامه حلی خرده گرفته، در نقد بحث روایی این حادثه مینویسد: اینکه رافضی حسن بن یوسف علامه حلی میگوید: دانشمندان اجماع دارند، این آیه درباره علی(ع) است، از بزرگترین ادعاهای دروغین است، بلکه اجماع اهل علم از ناقلان، بر این است که آیه در خصوص علی(ع) نازل نشده، او انگشتر خود را در نماز صدقه نداده است. اجماع اهل علم از محدثان نیز بر این است که داستان پیشگفته ساختگی است.
[درباره] آنچه رافضی از تفسیر ثعلبی نقل کرده است حدیث ثعلبی با سند خود از ابوذر که میگوید: این آیه درباره امام علی(ع) در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شد] اهل علم از محدثان بر این قولند که ثعلبی احادیث ساختگی را در تفسیرش میآورد... از این رو است که ثعلبی را «حاطب لیل» (هیزمکش شبانه) میدانند و بغوی که حدیثشناس و آگاهتر از ثعلبی و واحدی نیشابوری است، هرگز در تفسیرش که مختصر تفسیر ثعلبی است، این احادیث دروغی را که ثعلبی نقل کرده، نیاورده است.... با آنکه ثعلبی دیندار است، به صحیح و سقیم احادیث آگاه نیست و در بیشتر موارد میان سنت و بدعت تفاوتی نمیگذارد.
دانشمندان بزرگ و اهل تفسیر مانند محمد بن جریر طبری، بقی بن مخلد و ابن ابیحاتم و... این نوع احادیث ساختگی را نیاوردهاند. همچنین ابن حمید و عبدالرزاق این حدیث را نقل نکردهاند. با آنکه عبدالرزاق به تشیع گرایش دارد و از فضایل علی(ع) زیاد نقل کرده، شأن او برتر از آن است که این دروغهای آشکار را روایت کند. [افزون بر آن] مفسرانی که رافضی [علامه حلی] از کتابهایشان نقل کرده است و نیز مفسران دیگری که از آنان آگاهترند، روایاتی نقل کردهاند که این اجماع را نقض میکند. ثعلبی از ابن عباس نقل کرده که این آیه درباره ابابکر است و باز او و ابن ابیحاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان روایت میکند که از امام باقر(ع) درباره ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...﴾ پرسیدم. [حضرت] فرمود: مؤمنان مرادند. گفتم: مردم میگویند این آیه درباره علی(ع) نازل شده است! [حضرت] فرمود: علی(ع) از مؤمنان است. همین معنا را ثعلبی از ضحاک، و ابن ابیحاتم از سدی درباره این آیه نقل کردهاند. همچنین ابن ابیحاتم با سند خود از عبدالله بن عباس چنین مینویسد: هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرد[۵۴].[۵۵].
نقد ادعاهای ابن تیمیه
- ادعای اجماع علامه حلی (ره) درباره نزول این آیه درباره تصدق انگشتر امام علی(ع) بیمبنا نیست؛ زیرا افزون بر ادعای اجماع از «نیشابوری»[۵۶] و «ایجی»[۵۷] در این مسئله، آن همه روایت از صحابه و تابعان کافی است تا در این باره ادعای اجماع معنوی شود.
- ادعای اجماع اهل علم و محدثان بر عدم نزول این آیه در خصوص امام علی(ع) بیاساس است. کجا مفسران، محققان و محدثان فریقین چنین ادعایی دارند؟
- تصدق انگشتر را تنها «ثعلبی» با سند خود از ابوذر نقل نکرده است. دانشمند دیگری نیز با سند خودشان از ابوذر نقل کردهاند؛ مانند حاکم حسکانی[۵۸] (از دانشمندان قرن پنجم) ابراهیم جوینی[۵۹] (م ۷۳۰ق) که با سندهای خودشان و فخر رازی[۶۰] (با تعبیر «روایت شده» از ابوذر) و دیگر صحابه این داستان را نقل کردهاند.
- کدام یک از محدثان گفته است که ثعلبی احادیث ساختگی در تفسیرش آورده است و چه کسی او را حاطب لیل (هیزمکش در شب) نامیده است؟ این ادعای ابن تیمیه است که ثعلبی را متهم میکند و او را ناآگاه به صحیح و سقیم، و سنت و بدعت میشناسد؛ در حالی که - تا آنجا که ما جستوجو کردیم - همه دانشمندان وی را فراوان و با تأکید ستودهاند. ابن خلکان (م ۶۸۱ق) درباره وی میگوید: وی در دانش تفسیر یگانه دوران خود بوده، تفسیری بزرگ نگاشته که بر تمام تفسیرها برتری دارد. غافر بن اسماعیل الفارسی در کتاب سیاق تاریخ نیشابور با ذکر نام ثعلبی، وی را با این عبارات ستوده است: هو صحيح النقل موثوق به؛ «او درست گفتار و مورد اطمینان است»[۶۱]. تاج الدین سبکی[۶۲] (م ۷۷۱ق)، صلاح الدین صفدی[۶۳] و جلال الدین سیوطی (م ۹۱۱ق) نیز همان تعبیر ابن خلکان را آوردهاند. همچنین سیوطی میافزاید: عالماً بارعاً في العربية حافظاً موثقاً؛ «وی دانشمندی چیرهدست در ادبیات عرب و حافظی مورد اطمینان است»[۶۴]. ابن جزری نیز درباره او تعبیر مفسری پیشوا، و چیرهدستی مشهور را به کار برده است[۶۵].
- برخلاف ادعای ابن تیمیه که گفته است: «بغوی آگاهتر از ثعلبی است و تفسیرش مختصر تفسیر او است، ولی این احادیث دروغین را نیاورده است» بغوی در ضمن ذکر اقوال گوناگونی درباره شأن نزول این آیه (اقوالی که با شأن نزول آیه درباره امام علی(ع) هیچ منافاتی ندارد) با صراحت مینویسد: ابن عباس و سدی میگویند: خداوند از آیه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا...﴾ علی بن ابی طالب(ع) را اراده کرده است. نیازمندی به امام علی(ع) رسید و او در حال رکوع در مسجد، انگشترش را به وی داد[۶۶].
- تفسیر جامع البیان فی تأویل آی القرآن از محمد بن جریر طبری (م ۳۱۰ق) که در نزد ابن تیمیه اجل تفاسیر و با ارزشترین آنهاست[۶۷]، با پنج طریق شأن نزول این آیه را نقل میکند که همه آنها درباره امام علی(ع) است. سه حدیث نص در این معنا - یکی از مجاهد (مجاهد بن جبر از تابعین) است که ابن تیمیه او را آیت در تفسیر میشناسد[۶۸] - و دو حدیث به صورت قدر متیقن[۶۹]. سیوطی نیز حدیث دیگری به طبری نسبت میدهد که از ابن عباس چنین نقل کرده است: شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) است[۷۰]؛ لیکن اکنون در تفسیر طبری چنین حدیثی نیست! همچنین ابن ابیحاتم با دو سند از عتبة بن ابی حکیم (از تابعین م ۱۴۷ق) و سلمة بن کهیل (از تابعین م ۱۲۱ق) این حدیث را نقل کرده است[۷۱]. پس چطور ابن تیمیه میگوید: دانشمندان بزرگ تفسیر، مانند ابن جریر و ابن ابیحاتم، این احادیث ساختگی را ذکر نکردهاند؟ همه افراد واقع در سند ابن ابیحاتم به سلمة بن کهیل در دیدگاه دانشمندان علم رجال اهل سنت، موثق و راستگویند. سند ابن ابیحاتم چنین است: «حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ أَبُو نُعَيْمٍ الْأَحْوَلُ، حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ قَيْسٍ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ قَالَ: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ فِيهِ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾»[۷۲]؛ افراد این سند عبارت است از:
- ابوسعید بن الأشج (م ۲۵۷ق) ابوحاتم درباره او میگوید: ثقة صدوق إمام اهل زمانه: «وی مورد اطمینان، راستگو، و پیشوای عصر خود است» و نسائی میگوید: «صدوق و راستگو است» برخی دیگر با جمله ما رأيت أحفظ منه: «دانشمندتر از او ندیدهام» از او یاد کردهاند[۷۳]؛
- الفضل بن دکین ابونعیم (م ۲۱۹ق) وی از مشایخ محمد بن اسماعیل بخاری (مؤلف صحیح) است. یحیی بن مَعین درباره او میگوید: ما رأيت أثبت من رجلين، ابونعيم و عفان؛ «آگاهتر و دقیقتر از ابونعیم و عفان ندیدم». دیگری میگوید: ما رأيت محدثاً أصدق من أبي نعيم؛ «حدیث گویی راستگوتر از ابونعیم ندیدهام»[۷۴].
- موسی بن قیس الحضرمی یحیی بن معین، درباره او میگوید: «وی، مورد وثاقت و اطمینان است». و ابوحاتم میگوید: لا بأس به؛ «اعتماد به او اشکالی ندارد» و عبدالله بن بن حنبل از پدرش درباره او چنین نقل میکند: لا اعلم إلا خيرا؛ «چیزی جز نیکی دربارهاش نمیدانم»[۷۵].
- سلمة بن کهیل (از تابعین، م ۱۲۱ق) همه او را توثیق کردهاند. ابوزرعه میگوید: ثقة مأمون ذكي؛ «مورد وثوق، مطمئن و باهوش است». ابوحاتم دربارهاش میگوید: ثقة متقن؛ «مورد وثوق و استوار گفتار است»[۷۶].
- سیوطی به نقل از عبد بن حمید و عبدالرزاق از ابن عباس، این حدیث را آورده است[۷۷] و ابن کثیر نیز از عبدالرزاق این حدیث را نقل کرده است[۷۸]. پس این سخن ابن تیمیه که افرادی مانند ابن حمید و عبدالرزاق ذکری از این گونه احادیث به میان نیاوردهاند، اتهامی بیش نیست.
- بر پایه ادعای ابن تیمیه، مفسری که از ثعلبی آگاهتر است و احادیثی آورده که اجماع مفسران را بر نزول آیه درباره امام علی(ع) نقض میکند، ابن ابیحاتم است. وی روایتی صحیح السند در نزول آیه درباره تصدق امام علی نقل کرده است. همچنین روایت ابن ابیحاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان (م ۱۴۵ق) از ابوجعفر الباقر(ع) افزون بر آنکه بر اساس روایات دیگری امام باقر(ع) هرگز نزول آیه را درباره امام علی(ع) انکار نکرده است. این حدیث، خبر واحد است و در کتابهای تراجم و رجال نیز عبدالملک از راویان امام باقر(ع)[۷۹] و امام باقر(ع) نیز از مشایخ او[۸۰] شمرده نشده است. ابن جریر طبری و ثعلبی نیز مانند ابن ابیحاتم فقط این حدیث را از وی از امام باقر(ع) نقل کردهاند و سند دیگری ندارد.
- هیچ یک از بزرگان تفسیر که در نزد ابن تیمیه مقامی ارجمند دارند، مانند طبری، ابن ابیحاتم و دیگران، به نقل از ابن عباس نگفتهاند که تصدق انگشتر درباره ابوبکر است؛ بلکه تنها خبر واحدی مقطوع متروک و بدون شاهد و متابع[۸۱] از عکرمه نقل شده است که تصدق انگشتر را به ابوبکر نسبت میدهد[۸۲]، و عکرمه هم در نزد بزرگان اهل سنت مورد اعتماد نیست. از این رو مسلم بن حجاج در صحیح خود از وی نقل نکرده است؛ جز یک حدیث که آن هم شاهدی برای حدیثی دیگر[۸۳] است.
- ابن تیمیه در آخرین نقد بر روایات شأن نزول آیه درباره تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) به این روایت ابن ابیحاتم از ابن عباس تشبث میجوید: «كل من آمن فقد تولى الله و رسوله و الذين آمنوا»؛ «هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرد»؛ غافل از آنکه این سخن ربطی به ادعای ابن تیمیه ندارد.
ابن عباس در این سخن - بر فرض صدور - نمیخواهد بگوید مؤمنانی که باید ولایتشان را پذیرفت چه کسانی هستند؛ بلکه فقط این نکته را بیان میکند که هر مؤمنی باید ولایت خدا و رسول و مؤمنان را بپذیرد لیکن این مؤمنان چه کسانیاند، هرگز در این حدیث بدان اشاره نشده است. آری، ابن عباس در احادیث متعددی با صراحت این آیه را درباره امام علی(ع) میداند. پس آن مؤمنانی که ولی دیگران هستند، جز امیرمؤمنان امام علی(ع) کسی دیگر نیست.
بنابراین آیا موضع ابن تیمیه و پیروان او در این نمونهها چیزی جز تعصب خشک ویرانگر و پندارهای بیمبنا و اتهام به دانشمندان است؟ اگر بخواهیم با احادیث مأثور این گونه برخورد کنیم، از دین چه باقی میماند؟ علامه طباطبایی در این زمینه میگوید: اگر از این همه روایاتی که در بیان شأن نزول این دو آیه وارد شده، چشمپوشی شود و این همه ادله روایی نادیده گرفته شود، باید به طور کلی از تفسیر قرآن چشم پوشید؛ زیرا وقتی با این همه روایات اطمینان پیدا نکنیم، چگونه میتوانیم به یک یا دو روایتی که در تفسیر هر یک از آیات وارد شده است، وثوق پیدا کنیم؟... اگر انسان دچار عناد و مبتلا به لجاجت نباشد، شمار روایات به گونهای است که اطمینانآور است و جا برای اشکالها و خردهگیری و تضعیف آنها نیست[۸۴].[۸۵].
منابع
پانویس
- ↑ تفسیر طبری، ج۶۶، ص ۳۴۴.
- ↑ الدر المنثور، ج۳، ص ۹۸ـ ۹۹۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۷۰۰، شرح التجرید، ص ۳۶۸ـ ۳۶۹۹.
- ↑ غایة المرام، ج۲، ص ۱۲.
- ↑ الغدیر، ج۲، ص ۵۳۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۶، ص ۲۰۸؛ المیزان، ج۶، ص ۲۵.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۳۰.
- ↑ المغنی، الإمامه، ج۱، ص ۱۳۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
- ↑ در منابع شیعه این رویداد، افزون بر جمع کثیری از صحابه و تابعین از رسول اکرم(ص) امام علی(ع)، امام حسین(ع)، علی بن الحسین(ع)، محمد بن علی الباقر(ع)، جعفر بن محمد الصادق(ع)، علی بن موسی الرضا(ع) و ابوالحسن العسکری(ع) نیز نقل شده است. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۳-۲۰۶؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۵؛ قمی، مشهدی، محمد، کنزالدقائق، ج۴، ص۱۴۴-۱۵۴؛ راضی، شیخ حسین، الهوامش التحقیقیه (پیوست کتاب المراجعات)، ص۳۸۳-۳۸۴؛ سید ابن طاووس، در کتاب سعدالسعود، ص۱۹۲ میگوید: «در کتاب تفسیر محمد بن العباس بن علی بن مروان، دیدم نزول این آیه را درباره امام علی(ع)، از نود طریق آورده است». ابن شهر آشوب، در کتاب مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۵-۱۴، پس از آنکه میگوید اجماع امت بر نزول این آیات دربارۀ امام علی(ع) است، به معرفی دهها منبع از شیعه و سنی میپردازد که به ذکر این رخداد پرداختهاند و آنگاه اشعاری که در این باره سرودهاند، نقل میکند.
- ↑ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۸.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۶؛ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، معرفة علوم الحدیث، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۵؛ خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۶۴؛ ابن مردویه، احمد و ابوالشیخ، به نقل از سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۱.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۲-۲۴۰. وی با شش طریق این رویداد را از ابن عباس نقل کرده است: سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۴-۱۰۵. وی به نقل از خطیب بغدادی (از کتاب المتفق و المختلف) و عبدالرزاق (ابوبکر، م۲۱۱ق.) وابو الشیخ (الهنائی الهمدانی) و عبد بن حمید و ابن مردویه و این جریر طبری هر کدام با سندهای خود، این حادثه را نقل کرده است؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱؛ خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۶۴؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۲؛ سیوطی، جلال الدین، لباب التقول فی اسباب النزول، ص۱۴۸؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن ابن عباس)؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف ج۱، ص۵۹، ح۱۵۵.
- ↑ ر.ک: طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۲۰-۳۲۱، ح۹۵۵، نیز به نقل از او: هیثمی، ابوبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۱؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ ر.ک: طبرانی، سلیمان، المعجم الوسیط، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۲۲۸؛ جوینی، محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۳؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۰؛ ثعلبی، احمد، الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، مخطوط، ج۲، ص۷۴؛ جرینی، ابراهیم، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۱، ج۱۵۱؛ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۴ (به نقل از ثعلبی)؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن أبیذر).
- ↑ ر.ک. حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ ر.ک: همان؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۱؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص٢٠٢.
- ↑ ر.ک: شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ ر.ک: محب الدین طبری، احمد، الریاض النضره، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ر.ک: ابن ابیحاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً عن رسول الله و الصحابة و التابعین، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۱۶۵۵۱؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶، از ابوالشیخ؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۸؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۰، ح۱۵۱.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ ابن ابیحاتم عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۴۹، و به نقل از وی: ابن کثیر، اسماعیل تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷ (با تعبیر قال ابن عباس و سدي قوله تعالى انما وليكم.... اراد به علي بن ابي طالب.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۱۸۶؛ جصاص، ابو بکر، احکام القرآن، ج۲، ص۶۲۵. وی میگوید: «از مجاهد، سدی، ابوجعفر و عتبة بن ابی حکیم، روایت شده آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ﴾ درباره علی بن ابی طالب(ع) در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شده است.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶. وی از عبد بن حمید و علی بن منذر نقل کرده است؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲۲، ص۴۷؛ واحدی، علی، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک: عیاشی، محمد، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۶، ح۱۲۹۸ و ص۵۸، ح۱۳۰۲؛ کلینی، محمد، الکافی، کتاب الحجه، باب ما نصر الله عزوجل و رسوله على الائمة(ع) واحدا واحدا، ج۱، ص۲۸۸، ح۳؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۰، ح۲ و۳ و۴.
- ↑ اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، ص۲۲۸.
- ↑ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
- ↑ ایجی، عبدالرحمان، المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۵. وی مینویسد: اجمع ائمة التفسير ان المراد علي و للاجماع على ان غيره غير مراد.
- ↑ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵.
- ↑ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵؛ و ر.ک: جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۸.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، احمد، الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف (ذیل تفسیر کشاف زمخشری)، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹. ابن مردویه از دانشمندان نامور اهل سنت در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (م ۴۱۰ ق.) است. شمس الدین ذهبی درباره وی مینویسد: الحافظ المجود العلامة المحدث اصبهان... و كان فرسان الحديث فهماً، يقظاً، متقناً...؛ (سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰۸، رقم ترجمه ۱۸۸)؛ عبدالرزاق بن همام نیز از دانشمندان بزرگ قرن دوم و سوم (م ۲۱۱ ق.) به شمار میآید. شمس الدین ذهبی درباره وی میگوید: الحافظ الكبير عالم اليمن... الثقة الشيعي. (سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۶۳، رقم ترجمه ۲۲۰).
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۷-۱۷۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ ر.ک: واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۰-۲۰۱؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۷.
- ↑ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
- ↑ ابن تیمیه نیز در این باره بدون هیچ تأملی در منابع و مدارک، چنین ادعا میکند: «... تمام مفسران در همه اعصار آیات ۵۶ و ۵۵ سوره مائده را درباره عبادة بن صامت میدانند». (ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۴، ص۵).
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۴، ح۲۳۲ و ص۲۳۲، ح۲۳۷ و ۲۳۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۴.
- ↑ حدیث مقطوع، حدیثی است که به تابعین ختم شود. (سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۵۹).
- ↑ حدیث شاذ و متروک، حدیثی است که تنها یک نفر آن را نقل کند؛ حال اگر آن یک نفر ثقه باشد حدیث شاذ، و اگر غیر ثقه باشد، متروک نامیده میشود (سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۹۴) جمعی از رجال شناسان اهل سنت، عکرمه را ثقه نمیدانند. (ر.ک: عقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۲۸).
- ↑ از جمله: ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵ (پیشتر عبارت ذهبی را نقل کردهایم) احمد، شاکر میگوید: «این از بافتههای شیعه است که میخواهد با تأویل قرآن بازی کند و به علی -کرم الله وجهه - فضایل و مناقبی که ثابت نیست، نسبت دهد» (شاکر، احمد، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، ج۲، ص۵۰).
- ↑ برای نمونه ر.ک: قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۶۷۹.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۴.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۵۴-۱۶۳.
- ↑ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
- ↑ ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۴۰۵.
- ↑ حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ جوینی، محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۱، ح۱۵۱.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۷۹.
- ↑ سبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۵۸.
- ↑ صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۳۰۶.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، طبقات المفسرین، ص۱۷.
- ↑ ابن جزری، محمد، غایة النهایة فی طبقات القراء، ج۱، ص١۰٠.
- ↑ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۳۷.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ر.ک: ابن ابیحاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۵۱ و ۶۵۴۷.
- ↑ ابن ابیحاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲.
- ↑ ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۵، ص۲۷.
- ↑ مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۳، ص۱۹۷.
- ↑ مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۹، ص۱۳۴.
- ↑ مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۱، ص۳۱۳.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
- ↑ ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۳۲۲.
- ↑ ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۱۳۸.
- ↑ حدیثی که مضمون حدیث دیگر را تأیید کند، «متابع» نام دارد.
- ↑ ر.ک: رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶، و نیز آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۶.
- ↑ ر.ک: ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیه، ص٣١۰.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۶۳.