اجبار در قرآن
واژهشناسی
اکراه از ریشه «ک ـ ر ـ ه» و این ماده در لغت به معانی گوناگونی آمده است؛ از جمله:
- ناپسند داشتن،[۱] بر این اساس به آنچه ناپسند است مکروه و پسندیده را محبوب مینامند.
- زشت بودن،[۲] بر این پایه به آنچه زشت است کریه (قبیح) میگویند.
- مشقت داشتن. [۳]
- اِبا و خودداری کردن.[۴]
اکراه در اصطلاح، عبارت است از وادار کردن انسان با تهدید به انجام دادن یا ترک کاری که از آن ناخرسند است.[۵] برخی در تکمیل معنای آن نکتهای را افزوده و آن را به وادار کردن انسان بر آنچه طبعا یا شرعا از آن ناخرسند است تعریف کردهاند.[۶] این عمل گاهی به حق انجام میگیرد؛ مانند وادار کردن محتکر به فروش کالای احتکار شده یا الزام معسر به فروش ملک خود برای ادای حقوق بدهکاران از سوی حاکم شرع، و گاهی به ناحق صورت میگیرد؛ مانند اکراه شخص بر انجام فعلی حرام یا ترک فعلی واجب یا ایجاد عقد یا ایقاعی خاص از سوی شخص ظالم.[۷]
اکراه دارای سه رکن است:
- مُکْرِه (وادار کننده).
- مُکْرَه (وادار شده).
- مُکْرَهٌ علیه (کاری که به آن وادار میشوند).
اکراه با مفاهیمی دیگر همچون اضطرار و اجبار از آن جهت که در هر سه،انسان وادار به انجام یا ترک کاری میشود مشترک است؛ اما تفاوتهایی نیز با یکدیگر دارند؛ تفاوت اکراه با اضطرار آن است که در اکراه رضایت باطنی وجود ندارد، بلکه عمل با تهدید و ارعاب انجام میگیرد؛ ولی در اضطرار، اوضاع ویژه اجتماعی، اقتصادی یا حوادث طبیعی فرد را ناگزیر به انجام دادن کاری میکند که در باطن از آن راضی است، ازاینرو معامله مُکْرَه باطل و معامله مضطر صحیح است،[۸] زیرا معیار صحت معامله تراضی طرفین است: ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾[۹] و این معیار در مضطر وجود دارد.
تفاوت این دو با اجبار آن است که در اکراه و اضطرار برخلاف اجبار، اراده و اختیار از انسان سلب نمیشود؛ مثلاً اگر با غلبه و جبر سر روزهدار را در آب فرو برند که به کلی از او سلب اختیار شود روزهاش باطل نمیگردد،[۱۰] چون تحقق مفطر به اراده او نبوده است؛ ولی اگر با اکراه یا اضطرار مرتکب چنین مفطری شود، چون اراده از وی سلب نشده روزهاش باطل است.[۱۱].[۱۲]
اکراه در قرآن
قرآن از اکراه با واژهها و تعبیرهایی گوناگون یاد کرده است؛ از جمله واژه «کره» و مشتقات آنکه بیش از ۴۰ بار در قرآن بهکار رفته و در بیشتر موارد معنای لغوی آن قصد شده است؛ مانند: ﴿عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[۱۳] و نیز ﴿فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا﴾[۱۴] و در برخی آیات به معنای اصطلاحی آن آمده است؛ مانند: ﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ﴾[۱۵] و نیز ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۶] و نیز تعبیراتی مانند: ﴿لَا تَعْضُلُوهُنَّ﴾ که به نوعی، به اکراه اشاره دارد. در این آیات ضمن بیان برخی احکام فقهی اکراه، از آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی این عمل نیز سخن به میان آمده، چنانکه برخی مصادیق اکراه در امتهای گذشته و اسلام نیز یادآوری شده است.[۱۷]
آثار اکراه
اکراه ویژگی خاصی را در فعل مکلف ایجاد میکند که بر اثر آن آثار تکلیفی و وضعی فعل تغییر مییابد. برخی از آثار اکراه عبارت است از:
رفع تکلیف
کاری که براساس حکم اولی حرام است با عروض اکراه (که از عناوین ثانوی است) مباح میشود و نیز با اکراه، تکلیف واجب رفع و مجازات ترک واجب یا انجام حرام از مکرَه برداشته میشود؛[۱۸] مجازات دنیوی باشد یا مؤاخذه و کیفر اخروی: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۱۹] در این آیه حرمت اظهار کفر آن هم بدترین نوع آن (ارتداد ) برداشته شده است؛ همچنین در آیه ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۰] میفرماید: کنیزان خود را ـ اگر خواهند که پارسا باشند ـ به ستم بر زنا وادار نکنید. سپس مجازات آنان را در صورت اکراه برداشته، میفرماید: ﴿وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾. این در صورتی است که مقصود از ذیل آیه را آمرزش اکراه شدگان بدانیم؛[۲۱] نه صاحبان کنیزان، یعنی اکراه کنندگان.[۲۲]
فساد و بطلان عقود و ایقاعات
از شرایط صحت عقود و ایقاعات اختیار و رضایت است و معاملهای که با اکراه انجام شود باطل است و اثر صحت (لزوم یا جواز) بر آن بار نیست. آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا﴾[۲۳] از تملک و تصرف به ناحق در اموال دیگران نهی میکند. و سپس تملک بر پایه تجارت همراه با رضا و رغبت را استثنا میکند: ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾. تجارت خرید و فروشی است که به قصد سود انجام شود؛ ولی فقها مدلول آیه را به بسیاری از معاملات سرایت داده و گفتهاند: براساس این آیه در صحت عقد اجاره[۲۴]، جعاله[۲۵]، قرض[۲۶]، مضاربه[۲۷]، مزارعه[۲۸] و مساقات[۲۹] نیز اختیار و رضا شرط است، بنابراین، مفاد آیه این است که اگر معاملهای با اکراه و بدون رضایت انجام شود نافذ نیست.
در اینجا پرسشی مطرح است که اگر عقدی با اکراه انجام شد و سپس مُکْرَه رضایت داد آیا معامله صحیح است؟ مشهور فقها چنین عقدی را صحیح دانسته و ضمیمه شدن رضایت به سایر شرایط را کافی میدانند. این موضوع از اطلاق آیه ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾ نیز استفاده میشود[۳۰]. برخی گفتهاند: ظاهر ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾ تجارت مسبّب و ناشی از رضایت است، پس رضایت باید همراه با معامله باشد و در پی آمدن آن کافی نیست و عقدی که از ابتدا فاسد بوده تصحیحپذیر نیست و رضایت متأخر در معامله مکره را نمیتوان با رضایت متأخر در عقد فضولی قیاس کرد؛ زیرا در عقد فضولی، معامله از هنگام اجازه مالک یعنی ابتدای عقد به او منسوب است؛ ولی در عقد مکره رضایت از ابتدا همراه عقد نبوده و معامله فاسد واقع شده است. رضایت متأخر نیز نمیتواند معامله فاسد را تغییر دهد.
از این اشکال پاسخ دادهاند که تجارت به معنای مصدری، به مجرد حدوث از بین میرود؛ ولی به معنای اسم مصدری دوام و استمرار دارد، ازاینرو هرگاه در عقد مُکْرَه نیز رضایت حاصل شود، هرچند متأخر باشد، «تجارت از روی تراضی» بر آن صادق است[۳۱]. البته اکراه به حق از این حکم کلی مستثناست و موجب فساد معامله نمیشود، پس اگر حاکم شرع شخص را مجبور به طلاق همسرش کرد یا او را به فروش خانهاش وادار ساخت یا محتکر را به فروش اجناس احتکار شده وادار کرد معامله صحیح است[۳۲].
مواردی از اکراه به حق نیز در قرآن آمده است؛ از جمله:
- اکراه زنان به واگذار کردن مهریه خویش در صورت ارتکاب فحشای آشکار و مسلّم؛ آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا﴾[۳۳] ابتدا از اکراه زنان برای بازپسگیری بخشی از مهریهای که به آنان پرداخت شده نهی میکند. سپس موردی را استثنا کرده که اگر آشکارا مرتکب فحشا شدند همسران میتوانند آنان را تحت فشار قرار دهند تا مهر خود را بخشیده، طلاق بگیرند: ﴿إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾. این کار نوعی مجازات و غرامت در برابر کارهای ناروای آنان است[۳۴]؛ همچنین قرآن در آیه ﴿الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۳۵] به شوهران اجازه داده است که مهریه زنان را در صورتی که خوف عدم اقامه حدود الهی وجود داشته باشد از آنان بگیرند. برپا نداشتن حدود الهی را برخی کنایه از ارتکاب فحشا که در آیه قبل بود، دانستهاند[۳۶].
- اکراه مردم بر پرداخت زکات از سوی امام مسلمین؛ اطلاق آیه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۳۷] که به پیامبر اکرم (ص) دستور میدهد تا از اموال مردم زکات بگیرد. شامل موارد عدم رضایت آنان از پرداخت زکات نیز میشود.[۳۸].[۳۹]
برداشته شدن مجازات
عملی که کیفر ارتکاب آن حد یا قصاص است، در صورت اکراه، کیفر آن برداشته میشود؛ مثلاً کسی که بر سرقت، شرب خمر،زنا و...[۴۰] اکراه شود مجازات ندارد، چنانکه از آیه ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۴۱] استفاده شده که حد زنا از مُکْرَه برداشته میشود[۴۲] همچنین حد مرتد بر کسی که بر ارتداد اکراه شده جاری نمیگردد: ﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ﴾[۴۳].[۴۴]؛ لیکن فقها در مسئله قصاص میگویند: اکراه بر قتل مجوّز قتل نفس نیست و مکرَه بر قتل را میتوان قصاص کرد، ازاینرو اگر شخصی دیگری را بر قتل خود اکراه کند که اگر مرا نکشی تو را میکشم قتل اکراه کننده جایز نیست؛[۴۵] اما در صورت اقدام به عملی کردن تهدید خود بر مُکرَه جایز و بلکه واجب است به عنوان دفاع، اکراه کننده را بکشد.[۴۶].[۴۷]
شروط اکراه
در تحقق اکراه شرایطی معتبر است؛ از جمله:
- اکراه کننده توان عملی کردن تهدید را داشته باشد، پس اگر از تحقق بخشیدن به تهدید خود عاجز باشد یا مُکْرَه بتواند خود را برهاند، اکراه صدق نمیکند.[۴۸] پیش از جنگ بدر، سران قریش ساکنان مکه را به شرکت در جنگ با مسلمانان واداشتند، با این تهدید که هرکس مخالفت کند خانهاش ویران و اموالش مصادره میشود. در پی این تهدید، افرادی که ظاهرا اسلام آورده بودند ولی به جهت علاقه شدید به خانه و زندگی و اموال خود مهاجرت نکرده بودند نیز با مشرکان مکه عازم میدان جنگ و سرانجام کشته شدند.[۴۹] آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۵۰] درباره آنان فرود آمد که هنگام قبض روح، فرشتگان از آنها میپرسند: اگر مسلمان بودید چرا در صف دشمن با مسلمانان جنگیدید؟ آنان در پاسخ با عذرخواهی میگویند: ما در زیستگاه خود تحت فشار و تهدید بودیم. فرشتگان عذر آنان را نپذیرفته میگویند: مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید و خود را برهانید: ﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ﴾. در پایان آیه به سرنوشت آنان اشاره میکند که عذر اینان پذیرفته نیست و جایگاهشان دوزخ و بدفرجامی است: ﴿فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾. آیه بعد مستضعفان و ناتوانهای واقعی را که نه چارهای دارند و نه راهی برای نجات مییابند، استثنا میکند.
- مُکْرَه علم یا گمان به تحقق تهدید داشته باشد.
- مُکرَه خود موجبات اکراه خویش را فراهم نکرده باشد، بنابراین اکراه به سوء اختیار اثر ندارد؛ مثلاً به جایی که میداند او را بر حرام اکراه میکنند، نباید برود و گرنه حرام به مباح مبدّل نمیشود.
- تهدید متوجه مُکرَه یا بستگان او باشد یا مؤمن و مسلمانی مورد تعرض قرار گیرد.
- تهدید به ضرر جانی (ضرب، نقص عضو، قتل) یا زیان مالی قابل توجه یا ضررآبرویی (ناسزا، اتهام و...) باشد یا شخصی به تبعید، حبس و آوارگی یا تضییع حقوق تهدید شود. به نظر برخی، این شرط نسبی است و به اختلاف منزلت افراد فرق میکند.[۵۱].[۵۲]
اکراه در دین
قرآن در آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۵۳] اکراه در دین را نفی کرده است: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾. در تفسیر این آیه نظرهای گوناگونی مطرح شده است:
- تنها اقوال و افعال جوارحی مورد اکراه قرار میگیرد؛ نه دین که از امور قلبی است. بر پایه این تفسیر آیه متضمن خبر از حقیقتی تکوینی و غیر قابل تغییر و جملهای خبری است؛ نه انشایی و کلمه «لا» برای نفی جنس است.[۵۴]
- تفسیر دیگر از آیه آن است که با وجود دلایل روشن بر توحید و معارف دینی جایی برای اکراه نمیماند و اجبار درباره دین معنا ندارد و از محدوده وظایف پیامبر و دیگر متولیان دین خارج است.[۵۵] مؤید این تفسیر جمله بعد است که میفرماید: ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ﴾؛ یعنی حق از باطل جدا شده و دیگر جای اکراه نیست.[۵۶] این برداشت بهگونهای دیگر در آیه ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ﴾[۵۷] نیز آمده که آنچه سبب بصیرت شماست (آیات، دلایل و بیّنات وکتب آسمانی) برای شما آمده است. سپس در پایان آیه و نیز در آیه ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ﴾[۵۸] خطاب به رسول اکرم (ص) میفرماید: نه من مراقب و ضامن حفظ دین آنها هستم و نه تو مراقب قبولاندن دین به آنان هستی.[۵۹]شاهد گویاتر بر این تفسیر، آیاتی است که وظیفه رسول خدا (ص) را تنها ابلاغ میداند؛ نه اجبار: ﴿فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ﴾[۶۰]، ﴿مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ﴾[۶۱]؛ همچنین آیاتی که اعمال سلطه و غلبه را از سوی نبی اکرم (ص) بر مردم در پذیرش دین نفی کرده است؛ مانند: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾[۶۲]، ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ﴾[۶۳].
- آیه در جواب کسانی است که پس از مغلوب شدن کافران در جنگ، پذیرش اسلام را از ناحیه آنان اجباری میدانستند، چنانکه امروزه نیز بر اسلام خرده میگیرند که این دین با جنگ مسلحانه پیش رفته است. قرآن در پاسخ به این توهم، از واقعیتی عینی خبر میدهد که اسلام آنان با اکراه نبوده، بلکه با رضایت قلبی انجام گرفته است.[۶۴] بنابراین،جهاد در اسلام برای تحمیل عقیده و اجبار بر پذیرش دین نیست تا کسی ادعا کند که با اصل آزادی و انتخاب ناسازگار است، بلکه جهاد برای دفع موانع است.[۶۵]
- معنای دیگر آیه این است که کافران را به پذیرش دین وادار نکنید. بر پایه این تفسیر آیه در مقام نهی و حکم آن انشایی است و به مسلمانان گوشزد میکند که کافران را به پذیرش اسلام وادار نکنید، چون اگر آنها پیرو ادیان توحیدی و در زمره اهل کتاباند میتوانند بر دین خود بمانند و با عمل به شرایط ذمّه در کنار مسلمانان زندگی کنند و کسی متعرض جان و مال آنها نشود و اگر مشرکاند باز با اکراه به اسلام نمیگروند؛ زیرا میتوانند دیگر ادیان توحیدی را بپذیرند و به اهل ذمّه ملحق شوند و اگر بر شرک ماندند میتوان با آنها برخورد کرد،[۶۶] زیرا شرک و بتپرستیدین نیست و احترام ندارد، بلکه نوعی خرافه و انحراف است.[۶۷].[۶۸]
موارد اکراه
اکراه از سوی صاحبان قدرت، با توجه به اهداف و منافع آنان، در عرصههای گوناگونی صورت میگیرد:
اکراه بر تغییر عقیده
بخش قابل توجهی از موارد اکراه در قرآن، به مسائل عقیدتی و فکری مربوط است؛ از جمله این موارد میتوان از اکراه مشرکان مکه برای تغییر عقیده و به کفر کشاندن نو مسلمانان یاد کرد: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۶۹] در شأن نزول آیه پیشگفته آمده است که مشرکان مکه، عمّار، یاسر و سمیّه را به همراه بلال و خبّاب و سالم شکنجه میکردند. سمیّه و یاسر به شهادت رسیدند؛ ولی عمّار با اظهار ارتداد و شرک آزاد شد. خبر کفر او به پیامبر رسید. حضرت فرمود: عمّار قلبش سرشار از ایمان است. سپس خود به محضر پیامبر اکرم (ص) رسید و با اندوه و ناراحتی از کار خود گزارش داد. حضرت فرمود: آیا قلبت در آن هنگام با زبانت هماهنگ بود؟ گفت: جانم لبریز از ایمان بود. پیامبر فرمود: اگر مشرکان بار دیگر تو را به اظهار کفر واداشتند باز آن را بر زبان جاری کن.[۷۰] پس از آن آیه مذکور نازل شد.
مورد دیگر سرگذشت اصحاب کهف است. آنان یکی از یارانشان را برای خریدن غذا به شهر فرستادند و به او سفارش کردند مخفیانه وارد شود تا کسی از رازشان آگاه نگردد. هراسشان از این بود که اگر محل اختفای آنان آشکار شود وادار خواهند شد به آیین کفر بازگردند و در این صورت رستگار نخواهند شد:﴿إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا﴾[۷۱] اشکال شده که آیه نخست میگوید: مُکْرَه در صورت اظهار کفر از خشم خدا در امان است؛ ولی این آیه از قول اصحاب کهف میگوید: مُکْرَه اگر اظهار کفر کند رستگار نخواهد شد.
طبرسی از این اشکال دو پاسخ داده است:
- منظور از بازگشت به کفر، بازگشت به آن از روی اختیار و رغبت است، چون ممکن بود اصحاب کهف با اثرپذیری از کافران با میل و رغبت به کفر بازگردند.
- محتمل است که در شرایع پیشین اظهار کفر حتی در صورت اکراه و تقیه جایز نبوده است.[۷۲] پاسخ سومی نیز داده شده که از شرایط اکراه این بود که مُکْرَه خودْ موجبات اکراه را فراهم نکرده باشد؛ اگر اصحاب کهف خویشتن را به آنان عرضه میکردند یا به نحوی مردم را به مخفیگاه خویش میکشاندند، در حقیقت خود را به سوء اختیار گرفتار کفر و شرک میکردند و عذرشان پذیرفته نبود.[۷۳].[۷۴]
اکراه بر زنا
در جاهلیت پیش از اسلام رسم بر آن بود که برخی، کنیزان خود را در برابر گرفتن اجرت بهکارهای نامشروع وا میداشتند. عبداللّه بن اُبیّ ۶ کنیز به نامهای «مُعاذه»، «مُسَیکه»، «اُمَیمه»، «عَمَره»، «اَروی» و «قُتیله» [۷۵] داشت که آنها را حتی پس از اسلام در معرض سوء استفاده قرار میداد. دو نفر از آنها (مُعاذه و مُسَیکه) نزد رسول خدا آمدند و از وی شکایت کردند که ما را به زنا وا میدارد. آیه ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۷۶] نازل شد [۷۷] و آنان را از اکراه کنیزان بر زنا منع کرد: ﴿وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا ﴾. البته حرمت اکراه بر فحشا ویژه کنیزان نیست و زنان آزاد را نیز نمیتوان بر زنا اجبار کرد.
جمله شرطیه ﴿ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا ﴾ مفهوم ندارد که اگر خود میل به عفاف ندارند اکراه آنان منعی نداشته باشد.
درباره سرّ مفهوم نداشتن آیه سه بیان مختلف وجود دارد:
- در شأن نزول آیه (ماجرای عبداللّه بن اُبیّ) کنیزان اراده پارسایی داشتند و آیه میگوید: حال که خود آنان میل به فحشا ندارند چرا اکراهشان میکنید. در این صورت ﴿إِنْ﴾ به معنای «إذ» است.[۷۸]
- قید ﴿ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا ﴾ غالبی است و اشاره به این دارد که غالب کنیزان عفیف بوده و به زنا تمایلی ندارند.[۷۹]
- بدون این شرط موضوع اکراه تحقق نمییابد و جمله شرطیهای که موضوع با آن تحقق مییابد مفهوم ندارد، ازاینرو شرط مفهوم ندارد؛ مانند: "اِن رُزِقَت ولداً فاختنه"، چون اکراه وادار کردن شخص بهکاری بر خلاف میل و اراده اوست.[۸۰].[۸۱]
اکراه برای گرفتن مهر و اموال زنان
زنان پیش از اسلام با ستمها و آزارهایی روبهرو بودند؛ یکی از رسوم جاهلی این بود که فرزندان با مرگ پدرشان سرنوشت زن او را که نامادری آنان محسوب میشد به دست میگرفتند و او هیچگونه حق اعتراضی نداشت. آنها میتوانستند برخلاف میل او با وی ازدواج کنند یا او را به همسری دیگری درآورند. گفتهاند: فرزند یا نزدیکترین خویشان میّت لباس خود را روی زن میافکند و به این ترتیب بر او و سرنوشت او حاکم میشد؛ یا خود بدون پرداخت مهر با وی ازدواج میکرد یا با مهری سنگین اورا به نکاح دیگری درمیآورد و مهر را خود تصرف میکرد یا اینکه زن را بلاتکلیف رها میکرد تا آنچه از شوهرش ارث برده به صورت فدیه آزادی خود بپردازد و گرنه آن قدر نزد آنها بماند تا بمیرد و اموالش را ارث ببرند.[۸۲] قرآن کریم در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا﴾[۸۳] مؤمنان را از ارث بردن زنان یا گرفتن اموال آنان به اکراه منع کرده است. قول دیگر در تفسیر آیه این است که برخی مردان زنانشان را که به آنان نیازی نداشتند محبوس میکردند تا مهر خود را به آنان ببخشند[۸۴] یا پس از طلاق از وی تعهد میگرفتند تا بدون اجازه آنها با کسی ازدواج نکند که قرآن از این دو نهی میکند.[۸۵] در آیه ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۸۶] نیز قرآن از فشار بر زنان برای ازدواج نکردن آنان با شوهران پیشین خود سخن به میان آورده و مؤمنان را از این کار بازداشته است. در شأن نزول این آیه نقل شده که این عمل در جاهلیت گاه از سوی برادر و دیگر خویشاوندان و گاه از سوی شوهران دوم صورت میگرفت.[۸۷].[۸۸]
اکراه بر سحر
فرعون ساحران را برای رویارویی با موسی (ع) گرد آورد تا با سِحر وی را محکوم کنند؛ ولی ساحران به موسی ایمان آورده و به فرعون گفتند:﴿إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى﴾[۸۹] تعبیر به اکراه در این آیه با اینکه ساحران با فرعون هم عقیده بودند و به میل خود و برای گرفتن جایزه آماده مقابله با موسی (ع) شدند ﴿وَجَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ﴾[۹۰] برای آن بود که با توجه به قدرت و سلطه فرعون، ساحران ملزم به پذیرش بودند: ﴿فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى﴾[۹۱] این دستور برای ساحران چارهای جز اطاعت باقی نمیگذاشت. آیه ﴿يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ﴾[۹۲] نیز به احضار و اجبار آنان اشاره دارد و درخواست اجرت با اکراه منافات ندارد. بعضی نیز احتمال دادهاند که ساحران نخست با میل خود آمدند؛ ولی در نخستین برخورد حقانیت موسی (ع) برای آنان روشن شد یا دست کم به تردید افتادند و خواستند از مقابله منصرف شوند: ﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى﴾[۹۳].[۹۴]، پس میان خود گفتوگو کردند که اگر موسی غالب شد از او پیروی کنند. فرعونیان به این راز پی بردند و آنان را به مبارزه واداشتند. برخی مفسران آیه ﴿إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى﴾[۹۵] را مربوط به اکراه بر تعلیم سحر میدانند؛ نه اکراه بر مقابله با موسی (ع)؛ یعنی از سوی فرعون گروهی از پسر بچهها به ساحران تحویل داده شدند تا در فنّ سحر آموزش ببینند.[۹۶].[۹۷]
منابع
پانویس
- ↑ التحقیق، ج۱۰، ص۴۹؛ مقاییساللغه، ج۵، ص۱۷۲، «کره».
- ↑ التحقیق، ج ۱۰، ص۴۹؛ المصباح، ج ۲، ص۵۳۱، «کره».
- ↑ القاموسالمحیط، ج۲، ص۱۶۴۴؛ المعجمالوسیط، ص۸۷۵، «کره».
- ↑ القاموسالمحیط، ج۲، ص۱۶۴۴؛ المعجمالوسیط، ص۸۷۵، «کره».
- ↑ رسائلالمرتضی، ج۲، ص۲۶۳؛ جواهرالکلام، ج ۳۲، ص۱۱.
- ↑ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۲۴۹؛ التعریفات، ص۵۰.
- ↑ الموسوعة الفقهیة المیسره، ج ۴، ص۴۴۱ ـ ۴۴۲؛ مصطلحات الفقه، ص۸۴.
- ↑ مصطلحات الفقه، ص۷۴.
- ↑ «ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ العروة الوثقی، ج ۲، ص۲۱.
- ↑ العروة الوثقی، ج ۲، ص۲۱.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص158-159.
- ↑ «بسا چیزی را ناپسند میدارید و همان برای شما بهتر است» سوره بقره، آیه ۲۱۶.
- ↑ «بسا چیزی را ناپسند میدارید و خداوند در آن خیری بسیار نهاده است» سوره نساء، آیه ۱۹.
- ↑ «نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ «و کسانی که (توان) زناشویی نمییابند باید خویشتنداری کنند تا خداوند به آنان از بخشش خویش بینیازی دهد و کسانی از بردگانتان که بازخرید خویش را میخواهند اگر در آنها خیری سراغ دارید بازخریدشان را بپذیرید و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید و اگر کسی آنان را وادار کند (بداند که) پس از واداشتنشان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۳۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص159.
- ↑ الموسوعة الفقهیه، ج ۴، ص۴۴۲.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ «و کسانی که (توان) زناشویی نمییابند باید خویشتنداری کنند تا خداوند به آنان از بخشش خویش بینیازی دهد و کسانی از بردگانتان که بازخرید خویش را میخواهند اگر در آنها خیری سراغ دارید بازخریدشان را بپذیرید و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید و اگر کسی آنان را وادار کند (بداند که) پس از واداشتنشان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۳۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۷، ص۲۲۱.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص159.
- ↑ «ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۲، ص۱۴۰.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۳۵، ص۱۸۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۵، ص۶۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۶، ص۳۳۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۷، ص۱۰.
- ↑ مستمسک العروه، ج ۱۳، ص۱۶۶.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۷، ص۱۰.
- ↑ مصباح الفقاهه، ج ۳، ص۳۳۰ ـ ۳۳۱.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۳۲، ص۱۲ ـ ۱۳.
- ↑ «ای مؤمنان! بر شما حلال نیست که از زنان بر خلاف میل آنان (با نگه داشتن در نکاح خود) میراث برید و برای آنکه (با طلاق خلع) برخی از آنچه بدیشان دادهاید باز برید، با آنان سختگیری نکنید مگر آنکه به زشتکاری آشکاری دست یازیده باشند و با آنان شایسته رفتار کنید و اگر ایشان را نمیپسندید (بدانید) بسا چیزی را ناپسند میدارید و خداوند در آن خیری بسیار نهاده است» سوره نساء، آیه ۱۹.
- ↑ مواهبالرحمن، ج۷، ص۳۴۸؛ نمونه، ج۳، ص۳۲۰.
- ↑ «طلاق (رجعی) دوبار است پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد و شما را روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید چیزی بازگیرید -مگر آنکه هر دو بیم کنند که احکام خداوند را بجا نیاورند- و اگر بیم داشتید که آن دو حدود خداوند را بجا نیاورند، در آنچه زن برای آزادی خود میدهد (و شوهر میستاند) گناهی بر آن دو نیست؛ اینها احکام خداوند است از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ مواهب الرحمن، ج ۷، ص۳۴۸ ـ ۳۴۹.
- ↑ «از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه 103.
- ↑ مستند العروه، ص۲۳۱، «زکات»؛ مغنی المحتاج، ج ۱، ص۳۶۸؛ اعانة الطالبین، ج ۲، ص۱۶۹.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص159-161.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۴۱، ص۲۶۲، ۲۶۷، ۴۵۴ ـ ۴۷۶.
- ↑ «و کسانی که (توان) زناشویی نمییابند باید خویشتنداری کنند تا خداوند به آنان از بخشش خویش بینیازی دهد و کسانی از بردگانتان که بازخرید خویش را میخواهند اگر در آنها خیری سراغ دارید بازخریدشان را بپذیرید و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید و اگر کسی آنان را وادار کند (بداند که) پس از واداشتنشان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۳۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۲۲.
- ↑ « نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ جواهرالکلام، ج۴۱، ص۶۰۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۱۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۴۲، ص۴۷، ۵۳ ـ ۵۵.
- ↑ تحریرالوسیله، ج ۲، ص۴۶۳ ـ ۴۶۴.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص161.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۳۲، ص۱۱.
- ↑ جامعالبیان، مج۴، ج ۵، ص۳۲۰؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۶۴۶ ـ ۶۴۸؛ تفسیر نمونه، ج ۴، ص۸۳.
- ↑ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۳۲، ص۱۱ ـ ۱۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص161-162.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۴۲؛ اعراب القرآن، ج۱، ص۳۸۸.
- ↑ التفسیـر الکبیـر، ج ۷، ص۱۵.
- ↑ المیزان، ج ۲، ص۳۴۳.
- ↑ «بیگمان بینشهایی از (سوی) پروردگارتان به شما رسیده است پس هر کس بینا شد به سود خود اوست و آنکه کور (دل) گشت به زیان وی است و من بر شما نگهبان نیستم» سوره انعام، آیه ۱۰۴.
- ↑ «و اگر خداوند میخواست شرک نمیورزیدند و ما تو را بر آنان نگهبان نگماردهایم و تو گمارده بر آنها نیستی» سوره انعام، آیه ۱۰۷.
- ↑ مجمع البیان، ج ۴، ص۵۳۵ ـ ۵۳۶.
- ↑ سوره آل عمران، آیه 20.
- ↑ «بر پیامبر جز پیام رسانی نیست و خداوند آنچه را آشکار میدارید و آنچه را نهان میکنید میداند» سوره مائده، آیه ۹۹.
- ↑ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای» سوره غاشیه، آیه ۲۱.
- ↑ «تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۷، ص۱۶.
- ↑ مواهب الرحمن، ج ۴، ص۲۴۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۷، ص۱۶؛ حاشیه شیخ زاده، ج ۲، ص۶۲۹.
- ↑ نمونه، ج ۲، ص۲۸۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص162-163.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ اسباب النزول، ص۲۳۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۱۸ ـ ۱۱۹.
- ↑ «که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۲۰.
- ↑ مجمـعالبیان، ج ۶، ص۷۰۶.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص۲۶۱ ـ ۲۶۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص163-164.
- ↑ روض الجنان، ج ۱۴، ص۱۳۹.
- ↑ «و کسانی که (توان) زناشویی نمییابند باید خویشتنداری کنند تا خداوند به آنان از بخشش خویش بینیازی دهد و کسانی از بردگانتان که بازخرید خویش را میخواهند اگر در آنها خیری سراغ دارید بازخریدشان را بپذیرید و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید و اگر کسی آنان را وادار کند (بداند که) پس از واداشتنشان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۳۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۱۹۳.
- ↑ مسالکالافهام، ج۳، ص۱۶؛ التحریر والتنویر، ج ۱۸، ص۲۲۶.
- ↑ کنزالعرفان، ج ۲، ص۱۳.
- ↑ اصولالفقه، ج ۱، ص۸۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص164-165.
- ↑ جامع البیان، مج۳، ج۴، ص۴۰۴ ـ ۴۰۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۶۳.
- ↑ «ای مؤمنان! بر شما حلال نیست که از زنان بر خلاف میل آنان (با نگه داشتن در نکاح خود) میراث برید و برای آنکه (با طلاق خلع) برخی از آنچه بدیشان دادهاید باز برید، با آنان سختگیری نکنید مگر آنکه به زشتکاری آشکاری دست یازیده باشند و با آنان شایسته رفتار کنید و اگر ایشان را نمیپسندید (بدانید) بسا چیزی را ناپسند میدارید و خداوند در آن خیری بسیار نهاده است» سوره نساء، آیه ۱۹.
- ↑ جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص۴۰۸ ـ ۴۰۹.
- ↑ مجمـع البیـان، ج ۳، ص۴۰.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خویش رسیدند دیگر آنان را از زناشویی با شوهران دلخواه خود که با هم به شایستگی به سازش رسیدهاند باز ندارید؛ هر کس از شما به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشد بدین سخن اندرز داده میشود؛ این برای شما پاکتر و پاکیزهتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۲۳۲.
- ↑ المیزان، ج ۲، ص۲۵۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص165-166.
- ↑ «ما به پروردگار خویش ایمان آوردهایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پایندهتر است» سوره طه، آیه ۷۳.
- ↑ «و جادوگران نزد فرعون آمدند، گفتند: اگر ما خود چیره گردیم به راستی پاداشی خواهیم داشت؟» سوره اعراف، آیه ۱۱۳.
- ↑ «پس در تدبیرهایتان همداستان شوید سپس در یک صف در آیید که امروز هر کس برتری یابد رستگار است» سوره طه، آیه ۶۴.
- ↑ «تا هر جادوگر دانایی را نزد تو آورند» سوره اعراف، آیه ۱۱۲.
- ↑ «و در کارشان میان خویش به کشمکش برخاستند و نهانی به رازگویی پرداختند» سوره طه، آیه ۶۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۴، ص۱۷۵.
- ↑ «ما به پروردگار خویش ایمان آوردهایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پایندهتر است» سوره طه، آیه ۷۳.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص۲۳۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «اکراه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص166.