اشعث بن قیس کندی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۰۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


مقدمه

اشعث در مقام والی آذربایجان در حکومت امام علی (ع)

  • امام علی (ع) پس از تکیه زدن بر کرسی خلافت نسبت به همه کارگزاران حکومتی عصر عثمان تجدید نظر کرد، برخی را برکنار ساخت و برخی را بنا به مصالح جامعه مسلمین بر منصب خویش باقی گذاشت. تصمیم امام بر این استوار شد که اشعث را بر کارگزاری آذربایجان باقی بگذارد. از این‌رو در نامه‌ای، که بخشی از آن در نهج البلاغه آمده است، گذشته وی را به یادش می‌آورد و وی را در جبران گذشته تشویق می‌کند:"... اگر سستی‌هایی در تو رخ نمی‌داد، پیش از دیگران در این امر اقدام می‌کرد؛ شاید آخر کارت باعث ستایش و جبران اول آن شود..." اشعث در جنگ جمل حضور نداشت. پس از جنگ جمل، امام علی (ع) در نامه‌ای که بخشی از آن از نظر گذشت، به او فرمان داد تا اموال آذربایجان را تحویل دهد: حوزه فرمانروایی‌ات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، و از تو خواسته‌اند که فرمان‌بردار کسی باشی که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هرچه خواهی، رعیت را فرماندهی یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آن‌که دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو مالی است از اموال خداوند عزّوجلّ و تو خزانه‌داری تا آن را به من تسلیم کنی. امید است که من برای تو بدترین والیان نباشم؛ و السلام[۱]. وقتی نامه امام (ع) به او رسید، با برخی از دوستانش به مشورت نشست و وحشت خود از امام را (به‌جهت سوءاستفاده از بیت المال) با آن‌ها در میان گذاشت و ابراز داشت که نزد معاویه می‌رود و به او می‌پیوندد. مشاوران این عمل را نکوهیدند و گفتند: "در این صورت مرگ برای تو از این کار بهتر است، زیرا شهر و دیار و خویشان خود را رها کرده و دنباله‌روی اهل شام گشته‌ای." خبر این ماجرا به کوفه و امام (ع) رسید. امام (ع) نامه‌ای به او نوشت و او را مورد توبیخ و سرزنش قرار داد و وی را به‌سوی خویش فراخواند. نامه امام را حجر بن عدیّ پیش او برد و او را با خود به نُخَیله، منطقه‌ای نزدیک کوفه، آورد. اشعث اموال خود را خدمت امام (ع) عرضه کرد. روایت است که ارزش اموال او (که به ناحق از بیت المال مسلمین کسب کرده‌ بود) به صد هزار یا چهارصدهزار درهم می‌رسید. امام (ع) نخست همه اموال وی را ضبط کرد، اما سی‌هزار درهم را به او بازگرداند. اشعث گفت این مبلغ برای من کم است. امام (ع) فرمود حتی یک درهم زیادتر از این به تو نمی‌دهم. به خدا سوگند، اگر تمامش را واگذاری از همه چیز برایت بهتر است. هیچ گمان ندارم که بر تو حلال باشد و اگر به این مطلب یقین می‌داشتم همین را هم به تو نمی‌دادم.

نیرنگ‌بازی اشعث برای جاه و مقام

  • از اقوال تاریخی چنین استنباط می‌شود که اشعث بارها در طمع جاه و مقام نزد امام رفته و از ترفندهایی استفاده کرده است. امام (ع) در خطبه ۲۱۵ نهج البلاغه در این مورد می‌فرماید: و شگفت‌تر از این، آن مردی (اشعث بن قیس) است که شب هنگام با ظرفی سربسته نزد من آمد و در آن معجونی بود که همواره از آن بیزار بوده‌ام، گویی به زهر مارش عجین کرده بودند. گفتم: این هدیه است یا زکات یا صدقه. اگر زکات یا صدقه است بر ما خاندان پیامبر حرام است. گفت: نه این است و نه آن، هدیه‌ای است. گفتم: مادرت به عزایت بگرید، آیا از راه دین خدا به فریب من آمده‌ای، آیا در خردت نقصانی پدید آمده یا دیوانه شده‌ای یا سفیه گشته‌ای یا هذیان می‌گویی. به خدا سوگند، اگر همه هفت اقلیم عالم و هر چه را که زیر آسمان است به من دهند تا نافرمانی خدا کنم، آن قدر که پوست جوی را از مورچه‌ای بربایم، نپذیرم. این دنیا شما برای من از برگی، که ملخی می‌خاید، حقیرتر است. علی را با نعمتی که روبه زوال دارد و لذتی که پایدار نمی‌ماند، چه کار! از این‌که خردم به خواب بی‌خبری رود یا به زشتی لغزشی مبتلا شوم، به خدا پناه می‌برم و از او یاری می‌جویم[۲].
  • از کلام امام این‌گونه بر‌می‌آید که اشعث با هدیه سعی در فریب امام داشته است و امام با سخنان قاطع خود، خروج از دایره حق و عدالت را حتی در برابر کم‌اهمیت‌ترین مخلوقات نیز جایز نمی‌داند. اشعث به‌هیچ‌روی مورد اعتماد امام نبود، تا آن‌جا که در نهج البلاغه آن‌گاه که بر کلام امام (ع) اعتراض کرد و گفت: "ای امیرمؤمنان، این سخن بر ضدّ تو است نه به نفعت"، امام نگاهی تند به او کرد و فرمود: تو چه می‌فهمی که چه چیز به ضرر یا سود من است. نفرین خدا و نفرین‌کنندگان بر تو باد، دروغ‌باف پسر دروغ‌باف، منافق کافر زاده، در بی‌عقلی تو همین بس که دو بار اسیر شدی: یک بار در حال کفر و دیگر بار در اسلام. مال و تبارت هم موجب نجات تو نشد. آری، آن‌کس که برای دشمن جاسوسی کند و خاندان خویش را به کشتن دهد، سزاوار خشم و دشمنی نزدیکان و بی‌اعتمادی غریبگان خواهد بود[۳].

اشعث در نبرد صفین

نقش اشعث در ماجرای حکمیّت

ارتباط اشعث با ابن ملجم

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. نهج البلاغه، نامه ۵
  2. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۹
  4. لیلة الهریر: روز پنج‌شنبه هفدهم ماه صفر سال ۳۷ هجری، امیر مؤمنان علی (ع) پس از اقامه نماز جماعت صبح، یارانش را برای جنگی مهم نوید داد و دستور فرمود که عمامه و زره و شمشیر رسول خدا را برایش بیاورند. آن روز از صبح تا شب، جنگ و ستیز قهرمانان ادامه داشت تا جایی که سپاهیان امام علی(ع) نماز ظهر و عصر خود را در حال جنگ و تنها با اشاره دست و سر به‌جا آوردند. آن روز که به یوم الهریر مشهور است. با ده‌ها هزار کشته از دو سپاه به پایان رسید. با فرارسیدن شب، برخلاف انتظار همگان، امام علی (ع) پس از اقامه نماز مغرب و عشاء و ایراد خطبه، دستور ادامه حمله را صادر فرمود. در آن شب جنگ تا سحرگاهان ادامه داشت و لشگر معاویه در آستانه سقوط قرار گرفته بود.
  5. دانشنامه نهج البلاغه؛ ج۱، ص: 106-109.