عدل در کلام اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- ریشه مباحث عدل، به علم کلام و فقه اسلامی بازمیگردد. از جمله مباحث کلامی، جبر و اختیار است که بحث عدل را به میان آورد. در واقع میان اختیار و عدل و میان جبر و نفی عدل ارتباط وجود دارد. در صورت نفی اختیار از بشر، تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه نیز تهی از معنا است؛ این بحث، مباحث و پرسشهای دیگری را به دنبال آورد. از جمله این پرسش اساسی که آیا خداوند عادل است یا خیر؟ و آیا خلقت بر موازین عدل و اراده خدا، تابع میزان و قانونی است یا خیر؟
- در پاسخ به پرسشهای فوق متکلمان دو دسته شدند. دستهای به نام معتزله، به اختیار و تکلیف و کیفر و پاداش عادلانه معتقد شدند و دستهای دیگر که اشاعره نام داشتند، جبر و اضطرار را پذیرفتند. اشاعره معتقد بودند که نمیتوان برای افعال خداوند، مقیاس و معیار تعیین کرد. همه قوانین مخلوق خدا است و او حاکم مطلق است. آنچه خداوند انجام دهد عدل است؛ نه آنکه آنچه عدل است، خدا انجام میدهد؛ یعنی از نظر آنان فعل خدا مقیاس عدل است. در مقابل، معتزله معتقد بودند که عدل یک حقیقت است و پروردگار به حکم عادل و حکیم بودن، بر مقیاس عدل عمل میکند. از این منظر، برخی کارها همچون پاداش نیکوکاران در ذات خود عادلانه و برخی همانند خیانت و امساک، ذاتاً قبیح است. این بحث رفتهرفته به این پرسش انجامید که آیا عقل آدمی در تشخیص حسن و قبح اشیاء توانا است یا به مدد وحی نیازمند است؟ معتزله با طرح مستقلات عقلیه، طرفدار حسن و قبح ذاتی اشیاء شدند. یعنی عقیده یافتند که عقل انسان بدون ارشاد و راهنمایی شرع، قادر است حقایقی را بالبداهه درک کند. در حالی که اشاعره ضمن رد این نظر، به نیاز بشر به ارشاد و راهنمایی شرع در درک حسن و قبح امور عقیدهمند گردیدند. آنان همچنین حسن و قبحها را نسبی و تابع شرایط خاص زمان و مکان میدانستند[۱].
- شیعه در بسیاری جهات همانند پذیرش عدل و عقل و اختیار، دیدگاهی همچون معتزله اتخاذ کرد و از این رو «عدلیه» خوانده میشود، اما اعتقادات شیعه در این زمینه تا اندازهای متفاوت از معتزله است. علاوه بر حوزه کلام، در حوزه فقه اسلامی نیز مسئله عدل مطرح گردید. این پرسشها که آیا آنچه عدل است، دین میگوید و عدل برای دین حکم مقیاس و معیار را دارد یا آنچه دین میگوید عدالت است و دین، مرجع و مفسر عدالت به حساب میآید / پرسشهای جدی در این عرصهاند.
- در میان اهل سنت، دو سنت فکری اهل حدیث و اهل قیاس به وجود آمد. اهل حدیث در مسائل پیشآمده، نخست به قرآن رجوع میکرد و در صورت نیافتن حکم مسئله به سنت رجوع میکرد و در درجه بعد به ترجیح احادیث از نظر راویان سند میپرداخت و در صورت نیافتن حکم مسئله به اقوال و فتاوای صحابه رجوع میکرد و اگر در اینجا هم چیزی نمییافتند، میکوشیدند از آرائی که در نصوص است، استفاده کنند. اما اهل قیاس اگر حکمی را در کتاب و سنت نمییافتند، به احادیث اعتماد چندانی نمیکردند و از مباحثی چون عدالت و مصلحت برای راهنمایی فقیه سود میجستند که به قواعد استحسان و استصلاح معروف است.
- فقیهان، به خصوص معتقدان به رأی و قیاس، معتقد بودند که میان شرع و عقل هماهنگی کامل برقرار است و عقل نیز در فهم و استنباط احکام نقش دارد. آنان حسن و قبح عقلی را وارد اصول فقه کردند و از آن با عنوان مناطات و ملاکات احکام یاد کردند و گفتند: در میان مناطات و ملاکات آنچه عقل از همه بدیهیتر و روشنتر درک میکند، مسأله حسن عدل و احسان، و قبح ظلم است و به این ترتیب عدل به عنوان معیاری در فقه در آمد. در فقه شیعه نیز مسئله ملازمه عقل و شرع در اجتهاد محفوظ مانده و البته باز هم تا اندازهای متفاوت از اهل سنت است. برای نمونه، شیعه میان برهان عقلی و قیاس ظنی تفکیک مینهد.
- علاوه بر حوزه فقها و اهل کلام، حکیمان مسلمان نیز عدل را به عنوان حقیقتی واقعی تفسیر میکنند. در این حوزه، حسن و قبح عقلی جزء اندیشههای ضروری عملی اعتباری و نه به عنوان معیاری برای افعال خداوند مورد توجه قرار میگیرد[۲]. از این نظر، خداوند عادل است، ولی نه بدان جهت که عدل نیک است. آنچه بیش از همه باعث پرداختن مسلمانان به بحث عدل شده و متکلمان و فقیهان و حکیمان را به بحث در این باره برانگیخته، قرآن کریم است که در همه ابعاد فردی و جمعی به بحث عدل پرداخته و آن را به عنوان جهانبینی، مقیاس و معیار قانونشناسی، نوعی شایستگی رهبری، یک مسئولیت اخلاقی و جزء منابع فقه و استنباط مورد توجه قرار داده است. در قرآن مجید، عدل در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی و فردی انسان مطرح شده است. از این رو عدالت، از دایره عدل الهی و فردی فراتر رفته و عرصه اجتماع و حکومت را نیز درنوردیده است.
- ابعاد اجتماعی حسن و قبح عقلی، به ارتباط عدالت و دین در این عرصه مربوط میشود. مطابق نظر عدلیه، حق، واقعیتی است که به طور نفسالامر وجود دارد. یعنی قبل از اینکه دستوراتی از جانب شرع برسد، حقوقی وجود داشته، اما با آمدن شرع این حقوق به گونهای تنظیم شده است که هر حقی به ذیحق خود برسد. بنابراین، شرع نیز مطابق حق و عدالت دستورات خود را صادر میکند. معتقدان این نظر برای فهم مقتضای حق و حکم و دانستن صلاح و فساد و به جهت پذیرش قاعده ملازمه عقل و شرع، عقل را به عنوان راهنما پذیرفتند و به حق و عدالت و مصلحت به عنوان اموری واقعی نگریستند. آنان برای احکام اسلام، روح و هدفی قائلاند که در شرایط و اشکال مختلف، آن روح و غایت حفظ میشود و بنابراین در قضایای مختلف تابع شکل و صورت خاص آن نیستیم. مثلاً ربا به هر شکل و صورتی حرام است. و یا ظلم، ظلم است با هر شکلی که باشد.
- در مقابل، غیر عدلیه معتقد بودند حق و ذیحق و عدل و ظلم، واقیت ندارد و تابع حکم و دستور شرع است؛ بنابراین عقل نمیتواند راهنما باشد. قوانین اسلام شکل و صورتی دارد و با تغییر آن شکل، همه چیز عوض میشود. از این رو حق و مصلحت، صورتی خیالی دارند. آنان معتقد بودند بنای شرع در قوانین تشریعی بر پایه قاعده و قانونی نیست و بر جمع متفرقات و تفرقه مجتمعات قرار دارد. علت گمراهی مردم دوران جاهلیت نیز همین مطلب بوده است. آنان هر قبیحی را با عنوان دین قبول میکردند و باور نداشتند که دعوت خداوند به کارهای زشت ناممکن است. در آیاتی از قرآن به این مسئله اشاره شده است: ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ﴾[۳] بنابراین چنین نیست که با امر و نهی خداوند، فحشا عفاف شود و یا عفاف فحشا شود؛ بلکه تشخیص درستی و نادرستی به فهم خود انسان و راهنمایی عقل وابسته است. بنابراین از جمله ثمرات مهم بحث حسن و قبح عقلی، چنانکه اشاره شد، دخالت یا عدم دخالت دادن عقل و اجتهاد در فهم دین و اداره امور زندگی است. تعقل راهنمای تدین است و با از دست دادن آن، دین را نیز از دست خواهیم داد[۴].
- افزون بر مطالب گفته شده اگر قائل به دینی بودن منشأ عدالت باشیم، عدالت از این نظر که نوعی ارزش به حساب میآید، در ارتباط مستقیم با اخلاق است و بلکه دلبستگی به خدا سرسلسله و منشأ آن است. احساس خداجویی و خداپرستی که در فطرت انسانها نهفته است و پیامبران آن را بیدار میکنند، به انسان ایده میدهد و او را طرفدار حق و حقیقت میسازد. در این حالت، عدالت و برابری، نه صرفاً ابزارهایی برای پیروزی در تنازع زندگی، بلکه از آن جهت که ارزشهای خدایی هستند، به صورت هدف و مطلوب در میآیند. چنین انسانی طرفدار عدل است نه عادل، دشمن ظلم است نه ظالم؛ طرفداریاش از عادل و دشمنیاش با ظالم از عقدههای شخصی و روانی ناشی نمیشود، بلکه اصولی و مسلکی است[۵][۶].
پانویس
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲-۴۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴.
- ↑ «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟ * بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵-۲۱۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۶۴ و ۶۵.
- ↑ کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت