اضطرار در قرآن
مقدمه
اضطرار مصدر باب افتعال از ریشه "ض ـ ر ـ ر" و به معنای "درماندگی"،[۱] "پذیرش ضرر از روی ناچاری"[۲] و "نیازمند چیزی شدن"[۳] است. اسم مفعول آن (مضطرّ) به معنای کسی است که ضرر و گرفتاری بر او وارد شده باشد.[۴] در اصطلاح فقهی، اضطرار که خود از مصادیق آسانی در شریعت اسلام است، به معنای گرفتار آمدن در وضعیتی است که در آن تکلیف الزامی برداشته میشود.
در علم فقه بیش از آنکه به تعریفی جامع از اضطرار پرداخته شود، مصادیق آن بیان شده است. با بررسی این مصادیق و مثالها میتوان گفت اضطرار هنگامی پدید میآید که در التزام به حکم اولیه (ترک حرام)، بیم مرگ یا بیماری یا... باشد.[۵] برخی در تعریف اضطرار گفتهاند: اضطرار در فقه و حقوق مدنی حالتی است که در آن تهدید وجود ندارد؛ ولی اوضاع و احوال برای انجام دادن یک عمل بهگونهای است که انسان برخلاف میل باطنی خود، ولی از روی قصد آن کار را انجام میدهد و این مقدار از رضا حداقل رضایی است که وجود آن شرط نفوذ عقد است،[۶] بنابراین، در اضطرار بر خلاف "اکراه"، رضایت فاعل سلب نمیشود و انسان برای گریز از ضرر و بر اساس مصلحت اندیشی، خود از روی رضایت به فعل اضطراری اقدام میکند، از همین رو معاملات شخص مُضْطَرّ، بر خلاف معاملات مُکْرَه صحیح است و رضایتی که شرط صحت معاملات است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا﴾[۷] در معامله مضطر وجود دارد.[۸] معنای اصلی اضطرار در متون اسلامی و منابع فقهی، هم شامل مواردی میشود که اضطرار، برآمده از عاملی درونی و نفسانی مانند گرسنگی، تشنگی و بیماری باشد و هم مواردی را دربر میگیرد که منشأ آن، حادثه و عاملی بیرونی مانند تهدید یا اکراه ظالم باشد.[۹] به کار بردن تعبیر اضطرار در برابر واژه "اختیار" در منابع پیشین امامی، به ویژه منابع حدیثی، از جمله شواهد مهم این کاربرد عام است؛[۱۰] بهطور مثال، در برخی منابع، تقیه صریحا از موارد اضطرار قلمداد شده است.[۱۱] فقهای اهل سنت، اعم از متقدم و متأخر، نیز به چنین گستره عامی برای مفهوم اضطرار قائلاند.[۱۲] با این همه، به نظر شماری از مؤلفان در منابع فقهی امامیان، به ویژه منابع متأخر، اضطرار اصطلاحی عمدتا ناظر به ضرورتهای درونی است و در برابر اکراه بهکار میرود.خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد
مصادیق اضطرار
مصادیق اضطرار فراوان است؛ ولی مبحث اضطرار در منابع فقهی بیشتر در باب «اطعمه و اشربه» و گاه در ابواب دیگر فقهی مطرح شده است؛ مانند: ۱. جهاد آنگاه که کافران، مسلمانانِ اسیر را سپر خویش قرار دهند، جز کشتن آنان برای غلبه بر کافران راهی نیست. [۱۳] ۲. طهارت هنگامی که وضو و غسل ضرر قابل توجّه داشته یا حفظ آب برای رفع تشنگی ضروری باشد نوبت به تیمّم میرسد.[۱۴] ۳. نماز در موردی که انسان ناچار شود باید با اشاره رکوع و سجود کند. [۱۵] ۴. روزه آنجا که مادر بر جنین یا فرزند شیرخوار خود بترسد روزه بر او واجب نیست.[۱۶] ۵. حج در مورد ارتکاب اضطراری برخی محرّمات احرام و وقوف اضطراری عرفه و مشعر احکام خاصی در مناسک حجّ آمده است. [۱۷] ۶. تذکیه آنگاه که حیوان را از ترس تلف شدن نتوان نحر یا ذبح کرد تذکیهاش مجروح کردن آن است؛[۱۸] همچنین در علم اصول این موضوع در باب اِجزای مأمورٌ به اضطراری از اختیاری بحث شده است.[۱۹] واژه اضطرار و مشتقات آن، ۸ بار در قرآن ذکر شده که به جز دو مورد (۱۲۶ بقره / ۲ و ۲۴ لقمان / ۳۱)، به اصطلاح فقهی اشاره دارد.[۲۰]
حکم اضطرار
در برخی از آیات، اضطرار رافع عقوبت و در برخی دیگر، موجب حلّیت دانسته شده است؛ در آیه ۱۷۳ بقره / ۲ با ذکر حرمت مردار و... از مضطر نفی گناه شده است: «اِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُمُ المَیتَةَ والدَّمَ ولَحمَ الخِنزِیرِ و ما اُهِلَّ بِهِ لِغَیرِ اللّهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَیرَ باغٍ و لا عادٍ فَلاَ اِثمَ عَلَیه.».. و آیه ۳ مائده / ۵ پس از ذکر محرّماتی، مضطرّ را مشمول آمرزش دانسته است: «حُرِّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ والدَّم... فَمَنِ اضطُرَّ فی مَخمَصَةٍ غَیرَ مُتَجانِفٍ لاِِثمٍ فَاِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم». آیات ۱۴۵ انعام / ۶ و ۱۱۵ نحل / ۱۶ نیز بر همین معنا دلالت دارد؛ لیکن آیه ۱۱۹ انعام / ۶ پس از ملامت بر نخوردن گوشت مذکّی، موارد اضطرار را از محرمات استثنا کرده و بر اباحه دلالت دارد: «و ما لَکُم اَلاّ تَأکُلوا مِمّا ذُکِرَ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ وقَد فَصَّلَ لَکُم ما حَرَّمَ عَلَیکُم اِلاّ مَا اضطُرِرتُم اِلَیهِ.»... فقیهان با توجّه به این آیات و حدیث رفع: «رفع عن أمتی تسعة أشیاء... و ما اضطروا الیه.»..[۲۱] و تصریح به حلّیت در حدیث سماعه: «و لیس شی ٔ مما حرّم اللّه الاّ و قد احلّه لمن اضطرّ الیه.»..[۲۲] با شرایطی اضطرار را رافع تکالیف الزامی دانستهاند و قاعده اضطرار: «الضرورات تبیح المحظورات» برگرفته از همین ادله است،[۲۳] هرچند با اضطرار احکام وضعی مانند ضمان برداشته نمیشود، و ازاینرو هرگاه اضطرار به خوردن طعام دیگران باشد بذل طعام بر صاحب آن و پرداخت عوض بر مضطرّ واجب است.[۲۴] در ذیل آیه ۱۷۳ بقره / ۲ و نیز ۳ مائده / ۵ پس از بیان حکم اضطرار آمده است: «اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم». این جمله دلالت دارد که رخصت داده شده در مورد اضطرار از باب تخفیف بر مؤمنان است و گرنه ملاک نهی و حرمت در صورت اضطرار نیز وجود دارد.[۲۵] حلیّت در حال اضطرار در پارهای از محرّمات مورد تردید قرار گرفته است؛ مانند:
۱. نوشیدن شراب؛ برخی شرب خمر را برای مضطر جایز ندانستهاند، چون خمر رفع تشنگی نمیکند، یا به این دلیل که در آیه تحریمِ خمر (مائده / ۵، ۹۰) بر خلاف آیه تحریمِ مردار (مائده / ۵، ۳)، اضطرار استثنا نشده است.[۲۶] ۲. درمان با مردار؛ برخی به استناد روایتی از پیامبر(ص) که فرموده: خداوند شفای امت مرا در محرّمات قرار نداده درمان با مردار را حرام دانستهاند؛ ولی برخی دیگر آن را جایز دانسته و معتقدند که درمان همچون گرسنگی، مصلحتی است که مباح بودن را ایجاب میکند. آنان درباره روایت نبوی گفتهاند که اگر حرمت خوردن مردار (در حال اضطرار) ثابت شود این روایت شامل بحث ما میشود، درحالیکه ثبوت حرمت در این شرایط، خود عین مدعاست.[۲۷] البتّه این پاسخ در فرض ثبوتِ روایت، قابل مناقشه است، زیرا روایت ناظر به محرّماتی است که به عنوان اوّلیه حرام شده است.
از آیات ۱۷۳ بقره / ۲؛ ۱۴۵ انعام / ۶ و ۱۱۵ نحل / ۱۶ برمیآید که رفع تکلیف در صورت اضطرار، به «باغی» و «عادی» نبودن: «غَیرَ باغٍ و لا عادٍ» مشروط شده است. دانشوران در برداشت از این دو شرط و نیز در اینکه چه چیزی به این دو شرط مقید شده است بر یک نظر نیستند؛ برخی گفتهاند: خوردن محرّمات به این دو شرط مقید است: «فَمَنِ اضطُرَّ غَیرَ باغٍ ولا عادٍ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ». بر این اساس در تفسیر «باغی» سه وجه است: ۱. کسی که با وجود دسترسی به حلال از آن تنفّر دارد و حرام را لذیذ پنداشته، از آن استفاده میکند.
۲. آنکه حرام را برای تلذّذ میخورد.[۲۸]
۳. کسی که به چیزی که دیگری، به آن مضطر شدهتجاوز میکند.[۲۹] برخی گفتهاند: افزون بر اکل، اضطرار، به آن دو شرط مقید است، بنابر این، منظور از «غَیرَ باغٍ و لا عادٍ» این است که در سفر خویش بر پیشوای مسلمانان خروج نکرده و سر راه بر مسلمانان نگیرد.[۳۰] در روایتی «باغی» به کسی که جهت خوشگذرانی شکار میکند و «عادی» به دزد تفسیر شده است.[۳۱] بر پایه روایتی دیگر «باغی» کسی است که بر امام خروج کند؛[۳۲] ولی به نظر میرسد «غَیرَ باغٍ و لا عادٍ» معنایی عام دارد که همه موارد پیشگفته را شامل میشود و ذکر موارد خاص در روایات از باب ذکر مصادیق است.[۳۳] در آیه ۳ مائده / ۵ از این دو قید با عنوان کلّیِ «غَیرَ مُتَجانِفٍ لاِِثمٍ» تعبیر شده است؛ یعنی مضطری که محرّمات را برای لذّتجویی نخورده، یا از حدّی که برای نجات او لازم است تجاوز نکرده است.[۳۴] برخی هم آن را به معنای عدم تمایل به گناه دانستهاند.[۳۵] با نظر به حرمت خودکشی و بههلاکتانداختن خویش که از آیه ۱۹۵ بقره / ۲: «... ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَة.».. و آیه ۲۹ نساء / ۴: «... و لاتَقتُلوا اَنفُسَکُم.».. بر میآید، ممکن است گفته شود هرچند مضطر، «عادی» یا «باغی» باشد، لازم است از مردار بخورد، اگر چه معصیتکار است، زیرا حفظ نفس عقلاً واجب است وعقل او را به ارتکاب قبیحی (خوردن حرام) ملزم میکند که مفسده آن از هلاکت کمتر است و در این مورد با وجودِ اضطرار، عقوبت هم وجود دارد، زیرا اضطرار از سوء اختیارِ خود شخص ناشی شدهاست.[۳۶] در پاسخ میتوان گفت اولاً «باغی» و «عادی» که مردار را حلال دانسته یا آن را به جهت تلذّذ میخورند در حقیقت مضطر نیستند، زیرا مضطر کسی است که در حال اختیار از خوردن مردار خودداری کند.[۳۷] ثانیا چنانکه برخی گفتهاند، برای مضطری که بر امام خروج کرده، خوردن مردار جایز نیست، زیرا جان او احترامی ندارد و در مرگ او مفسدهای نیست و ادله «وجوب» کشتن چنین فردی اگر او را به خودکشی موظف نکند ادله «حرمت» خودکشی شامل او نمیشود.[۳۸] اگر مضطر «عادی» و «باغی» نباشد و بر اثر خودداری از خوردن مردار بمیرد، خودکشی کرده و مرتکب حرام شده است، زیرا نهی آیه ۲۹ نساء / ۴ او را شامل میشود [۳۹] و با توجّه به وجوب حفظ نفس، برخی خوردن مردار را واجب دانستهاند.[۴۰].[۴۱]
اضطرار زمینه توجه به خدا
اضطرار فقهی در گستره تکلیف الزامی مطرح است؛ لیکن در فرهنگ قرآن به آن منحصر نبوده و درباره حالتی که انسان بر اثر گرفتاری شدید توان خویش را از دست داده، از غیر خدا ناامید شده و به درگاه خداوند روی آورده است، نیز اضطرار به کار رفته است.
گرفتاریها موجب میشود که انسان به خود آید و پرده غفلت از چهره فطرت کنار رود و ناامیدی از وسائل مادّی و امید به قدرتی فوق همه قدرتها وجود آدمی را فرا گیرد، به نحوی که با تمام هستی خویش و با تضرع به سوی خدا رود. این حقیقتی است که در آیات فراوانی یادآوری شده است؛ در آیات ۴۰ ـ ۴۱ انعام / ۶ میفرماید: به هنگام عذاب، غیر خدا را فراموش میکنید و تنها خدا را میخوانید: «قُل اَرَءَیتَکُم اِن اَتکُم عَذابُ اللّهِ اَو اَتَتکُمُ السّاعَةُ اَغَیرَ اللّهِ تَدعونَ اِن کُنتُم صـدِقین * بَل اِیّاهُ تَدعونَ فَیَکشِفُ ما تَدعونَ اِلَیهِ اِن شاءَ وتَنسَونَ ما تُشرِکون». در آیه ۱۲ یونس / ۱۰ نیز بر این حقیقت تأکید شده که هنگامی که به انسان زیان و ناراحتی برسد ما را در حالات گوناگون میخواند؛ ولی هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم ما را فراموش میکند؛ گویاهرگز برای رفع مشکل خویش ما را نخوانده بود. در آیات ۲۲ ـ ۲۳ یونس / ۱۰ میگوید: هنگام گرفتاری در امواج سهمگین دریا خالصانه ما را میخوانند و وعده سپاسگزاری میدهند؛ ولی پس از رهایی، به ناحق در زمین ستم میکنند. آیات ۶۵ ـ ۶۶ عنکبوت / ۲۹ و ۶۷ اسراء / ۱۷ نیز به همین مضمون اشاره دارد. آیه ۲۳ روم / ۳۰ و ۵۳ نحل / ۱۶ نیر از خواندن خدا به هنگام رنج و زیان خبر میدهد.
برخی آیات، حکمت سختیها و اضطرار را تضرّع و التجا به درگاه خدا دانسته است؛ آیه ۴۲ انعام / ۶ میگوید: امتهای پیشین را با شدت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم، شاید خضوع کنند و تسلیم شوند: «... فَاَخَذنـهُم بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعون». در آیه ۷۶ مؤمنون / ۲۳ میفرماید: مردم را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم؛ اما آنان در برابر پروردگارشان تواضع و تضرّع نمیکنند: «ولَقَد اَخَذنـهُم بِالعَذابِ فَمَا استَکانوا لِرَبِّهِم وما یَتَضَرَّعون». در آیات دیگری مانند ۴۳ انعام / ۶ و ۹۴ اعراف / ۷ نیز به این مضمون اشاره شده است.
برخی آیات نیز بر استجابت دعای مضطر دلالت دارد؛ مانند آیات ۸۳ ـ ۸۴ انبیاء / ۲۱ که از نیایش خاضعانه ایّوب و مستجاب شدن دعایش و باز گرداندن خاندانش یاد کرده است: «واَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ واَنتَ اَرحَمُ الرّاحِمین * فَاستَجَبنا لَهُ فَکَشَفنا ما بِهِ مِن ضُرٍّ وءاتَینـهُ اَهلَهُ ومِثلَهُم مَعَهُم رَحمَةً مِن عِندِنا وذِکری لِلعـبِدین». آیه ۶۲ نمل / ۲۷ در مقایسه پروردگار با خدایان دروغین، از خداوند به «اجابت کننده دعای مضطر» یاد کرده است: «اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ ویَکشِفُ السّوءَ ویَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ اَءِلـهٌ مَعَ اللّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرون». در تفسیر مضطر در این آیه آرای گوناگونی نقل شده؛ لیکن بیشتر آنها ناظر به این است که منظور کسی است که در ناملایمات زندگی از غیر خدا ناامید شده و به درگاه خدا روی آورده است. بعضی روایات، شأن نزول این آیه را قائم آلمحمّد(ع) دانسته که در «مقام» دو رکعت نمازگزارده، خدا را میخواند و خداوند گرفتاریش را برطرف ساخته، او را در زمین خلیفه قرار میدهد.[۴۲] از اشکال بر آورده نشدن دعای برخی مضطرها چنین پاسخ داده شده که اولاً برآورده شدن دعای مضطر به مصلحت وابسته است، ازاینرو شایسته است انسان خواسته خود را از خداوند، مشروط به مصلحت بخواهد، بنابراین گرچه عنوان، صلاحیت شمول همه درماندگان را دارد؛ ولی شرط وجود مصلحت در استجابت دلیل بر عدم عموم است.[۴۳] ثانیا مفرد معرفه (المضطرّ) مفید عموم نیست و تنها بر اصل ماهیّت دلالت میکند. قهرا برای ثبوت حکم، یک فرد از ماهیت کافی است و نیازی نیست که حکم برای همه افراد ثابت شود.[۴۴] ثالثا آوردن وصفِ اضطرار در آیه، خود گواه بر درخواست حقیقی داعی است، زیرا تا انسان در تنگنای اضطرار واقع نشود خواستهاش خالص نمیشود. از قید «اِذا دَعاهُ» استفاده میشود که باید درخواست فقط از خدا باشد و این معنا در صورتی محقق میشود که درخواست کننده از همه اسباب ظاهری ناامید شود و فقط دل به خدا ببندد، زیرا اگر توجه او به اسباب ظاهری باشد، در مقام دعا صادق نبوده و حقیقتا خدا را نخوانده است، پس آنگاه که انسان در دعایش صادق باشد و فقط خدا را بخواند، دعای او مستجاب و گرفتاری اوبرطرف میشود، پس اساسا اشکال وارد نیست، چون دعای هیچ مضطری بیپاسخ نمیماند.[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج ۸، ص ۴۶، "ضرر".
- ↑ مفردات، ص ۵۰۴.، "ضرر".
- ↑ لسانالعرب، ج ۸، ص ۴۵، "ضرر".
- ↑ التحقیق، ج ۷، ص ۲۶.
- ↑ شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۲۹.
- ↑ ترمینولوژی حقوق، ص ۵۶.
- ↑ «ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ منیة الطالب، ج ۱، ص ۳۸۸؛ حاشیة المکاسب، ج ۲، ص ۴۸؛ کتاب البیع، قدیری، ص ۳۹۹.
- ↑ التعاریف ج۱، ص۷۱، "اضطرار"؛ کتاب البیع، مصطفی خمینی، ص ۳۴۰؛ مصباح الفقاهه، ج ۳، ص ۳۱۲.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۴۴؛ تهذیب، ج ۲، ص۴۶، ج ۵، ص ۲۷۲؛ المقنعه، ص ۷۸۴.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۳۶، ص ۴۲۷.
- ↑ البحر الرائق، ج ۸، ص ۱۳۲؛ نظریة الضروره، ص ۶۵.
- ↑ ریاض المسائل، ج ۲، ص ۵۶۴؛ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۶۸.
- ↑ الخلاف، ج ۱، ص ۱۵۳؛ منتهی المطلب، ج ۱، ص ۱۳۵.
- ↑ الکافی، حلبی، ص ۱۴۶؛ المهذب، ج ۱، ص ۱۱۰.
- ↑ مدارک الاحکام، ج ۶، ص ۱۵۶؛ جواهرالکلام، ج ۱۶، ص ۳۴۶.
- ↑ العروة الوثقی، ج ۲، ص ۵۴۷.
- ↑ النهایه، ص ۵۸۳؛ قواعد الاحکام، ج ۳، ص ۳۱۴.
- ↑ نهایة الافکار، ج ۱، ص ۲۲۷.
- ↑ مغیثی، غلام رضا، مقاله «اضطرار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۳۶۹.
- ↑ نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۵۵؛ وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۴۸۳.
- ↑ الحدائق الناضره، ج ۱۴، ص ۲۷۹؛ المکاسب، ج ۲، ص ۲۱.
- ↑ شرایعالاسلام، ج ۳، ص ۲۳۰؛ الخلاف، ج ۶، ص ۹۵.
- ↑ مقالات الاصول، ج ۲، ص ۱۶۵؛ تنقیح الاصول، ص ۵۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۴۶۲.
- ↑ الخلاف، ج۶، ص۹۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۳۱؛
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۲۷.
- ↑ جامعالبیان، مج۲، ج۲، ص۱۲۰؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۴۶۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۳ ـ ۱۴.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۵، ص۱۴؛ کنزالدقائق، ج۲، ص۲۲۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۱۴.
- ↑ الکافی، ج ۳، ص ۴۳۸.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۹۳.
- ↑ المیزان، ج ۱، ص ۴۲۷.
- ↑ جامع البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۱۱۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۴۷.
- ↑ منهاجالصالحین، ج۲، ص۳۷۷؛ مواهبالرحمن، ج ۲، ص ۳۱۴.
- ↑ جواهر الکلام، ج ۳۶، ص ۴۳۰.
- ↑ منهاج الصالحین، ج ۲، ص ۳۷۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۱۷۹.
- ↑ الخلاف، ج ۶، ص ۹۴، ۹۵؛ شرایعالاسلام، ج ۳، ص ۲۳۰؛ مواهبالرحمن، ج ۱۰، ص ۳۴۹.
- ↑ مغیثی، غلام رضا، مقاله «اضطرار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
- ↑ البرهان، ج ۴، ص ۳۲، ح ۹.
- ↑ الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷.
- ↑ الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۴، ص ۲۰۸ ـ ۲۰۹.
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص ۳۸۱.
- ↑ مغیثی، غلام رضا، مقاله «اضطرار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.