آیه استخلاف

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۰:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل آیه استخلاف (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند -چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می‌گرداند؛ (آنان) مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نمی‌گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند» سوره نور، آیه ۵۵.

شبهه تعارض با نصوص امامت

قرآن کریم در آیه ۵۵ سوره نور می‌فرماید: “خداوند به مؤمنان و صالحان از شما وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد؛ همان‌گونه که پیشینیان را جانشینان بر زمین قرار داد، و ترس آنان را به امنیت مبدّل ساخت، تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند و هر کس پس از این، کفر ورزد، فاسق خواهد بود”. عده‌ای از متکلمان و مفسران اهل‌سنت، آیه یاد شده را دلیل بر خلافت خلفای سه‌گانه یا چهارگانه نخست دانسته‌اند. مؤلف و شارح مواقف گفته‌اند: “خطاب آیه به صحابه است و کمترین مرتبه جمع، سه است و وعده خداوند نیز حق است؛ پس باید خلافت وعده داده شده در آیه بر تعدادی از صحابه منطبق شود که به‌وسیله آنان امنیت محقّق شده و دین اسلام استقرار یافته است. این ویژگی، جز بر خلفای چهارگانه منطبق نیست پس خلافت آنان، مدلول و موعود این آیه است”[۱].

تفتازانی نیز گفته است: “خداوند، خلافت را به جماعتی از مؤمنان مخاطب آیه، وعده داده است. این وعده، جز در مورد خلفای چهارگانه تحقق نیافته است؛ پس خلافت آنان به ترتیب مفاد آیه خواهد بود”[۲]. فخرالدین رازی، در آغاز، آیه را دلیل بر خلافت خلفای چهارگانه دانسته است، ولی در تقریر استدلال، آن را مخصوص سه خلیفه اول دانسته و خلافت علی(ع) را مشمول آن ندانسته است. وی گفته است: آیه، بر امامت امامان چهارگانه دلالت می‌کند؛ زیرا خداوند به مؤمنان و صالحان حاضر در زمان پیامبر(ص) وعده خلافت بر زمین و استقرار دین مورد رضای الهی و امنیت کامل داده است. زمان مربوط به این وعده، زمان پس از پیامبر(ص) است، و چون پس از او پیامبری نخواهد آمد، این وعده به باب امامت اختصاص دارد، و این وعده در زمان ابوبکر، عمر و عثمان تحقق یافته است؛ زیرا در زمان آنان، فتوحات بزرگی برای مسلمانان حاصل شد و دین اسلام ظهور و غلبه یافت و امنیت حاکم شد، ولی در زمان امام علی(ع) به دلیل فتنه‌های داخلی، وی مجال جهاد با کفار را نیافت؛ بنابراین، آیه بر خلافت آنان دلالت می‌کند[۳].

ارزیابی و نقد مبنای این استدلال، این است که مقصود از استخلاف در آیه، اعطای مقام خلافت الهی به افرادی است که آنان رهبری جامعه را بر عهده دارند و به تدبیر امور مردم قیام می‌کنند، همان‌گونه که درباره داود پیامبر فرموده است: “ای داود ما تو را جانشین خود در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی نکن”[۴]. بر این اساس، مفاد آیه، آن است که خداوند به عده‌ای از مؤمنان و صالحان از صحابه پیامبر(ص) وعده داده است که پس از پیامبر(ص) آنان را خلیفه خود در زمین قرار دهد و چنان اقتدار سیاسی به آنان عطا کند که بدون هیچ‌گونه ترس و نگرانی از قدرت یا حکومتی، دین اسلام را اجرا کنند. در این‌صورت، مخاطب ضمیر “منکم”، صحابه پیامبرند و کسانی که مقام خلافت الهی به آنان اعطا می‌شود، عده‌ای از صحابه‌اند و ضمیر جمع در ﴿لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ به آنان باز می‌گردد.

اما این مطلب با مدلول ظاهری آیه سازگاری ندارد، زیرا مرجع ضمیر جمع در ﴿لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ با مرجع ضمایر جمع در جمله‌های ﴿لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ و ﴿لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا، و ﴿يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا، یکسان است. بدیهی است این ضمایر، به خلفای سه‌گانه یا چهارگانه اختصاص ندارد، بلکه عموم مؤمنان صالح را شامل می‌شود؛ به عبارت دیگر، مفاد ظاهری آیه، این است که مسلمانان مخاطب آیه، دو گروه‌اند؛ گروهی که از ایمان خالص برخوردارند و کارهای شایسته را -که همان دستورهای اسلامی است - انجام می‌دهند و گروهی دیگر کسانی که یا از منافقان‌اند یا از مؤمنانی که در عمل به دستورهای اسلامی جدیت و اهتمام لازم را ندارند. خداوند به گروه نخست وعده داده است ناامنی‌هایی که از سوی کافران و منافقان برای آنها ایجاد می‌شود و در نتیجه شرایط مطلوب برای عمل به احکام اسلامی برای آنان فراهم نیست برطرف، و خلافت و وراثت زمین به آنان اعطا شود. همچنین از اقتدار سیاسی کافی برخوردار شوند، و ترس و ناامنی حاصل از رفتار کافران و منافقان به امنیت و آرامش خاطر بدل شود. بنابراین، کسانی که از خلافت الهی در زمین برخوردار شوند، همان کسانی‌اند که اقتدار سیاسی لازم برای آنان حاصل خواهد شد. دین آنان که مورد رضایت الهی است، استقرار کامل خواهد یافت، و آنان در کمال امنیت و آرامش خاطر و بدون ترس و وحشت از کافران و منافقان، به دستورهای دین اسلام عمل خواهند کرد.

بنابراین، مقصود از خلافت در آیه، معنای خاص آن (رهبری و تدبیر امور مسلمانان) - که در بحث امامت مورد بحث است - نیست، بلکه مقصود، تسلط و اقتدار و سیادت در زمین است، چنان که فرموده است: “زمین، ملک خداوند است و هر کس را که بخواهد، وارث آن خواهد ساخت و فرجام نیکو به پرهیزگاران اختصاص دارد”[۵]. همچنین فرموده است: “بندگان صالح من وارث زمین‌اند”[۶] و نیز فرموده است: “خداوند، شما را جانشین [گذشتگان] در زمین قرار داده است، پس هر کس کفر بورزد، پیامدش به او بازخواهد گشت”[۷].

این مطلب، علاوه بر اینکه از ظاهر آیه به‌دست می‌آید، سیاق آیات نیز آن را تأیید می‌کند، زیرا در آیات قبل، یاد آوری شده است که در جامعه مسلمانان، دو گروه زندگی می‌کنند:

  1. مؤمنان مخلص و فرمانبردار: “سخن مؤمنان، هنگامی که به‌سوی خدا و پیامبرش فراخوانده شدند تا میان آنان داوری کند، جز این نبود که می‌گفتند: “شنیدیم و اطاعت کردیم” و آنان همان رستگاران‌اند”[۸].
  2. بیماردلان و منافقان: “می‌گویند به خدا و پیامبر ایمان آوردیم و اطاعت کردیم، سپس گروهی از آنان روی برمی‌گردانند و آنان مؤمن نیستند. هنگامی که به‌سوی خدا و پیامبر دعوت می‌شوند، تا میان آنان داوری کند، گروهی از آنان روی برمی‌گردانند. آیا در دل‌هایشان بیماری است یا تردید کرده‌اند”[۹]؟

مؤمنان مخلص و فرمانبردار در عصر رسالت از دو سو در فشار و اذیت بودند: یکی از سوی کافران و مشرکان، و دیگری از سوی منافقان و بیماردلان. خداوند، به آنان خلافت و وراثت بر زمین و اقتدار و سیادت را وعده داده است. بنابراین، وعده مزبور، نه شامل عموم مسلمانان است و نه به خلفای چهارگانه اختصاص دارد، بلکه عموم مؤمنان مخلص و فرمانبردار را شامل می‌شود. در نتیجه، مقصود از خلافت در آیه، معنای مورد بحث در مسئله امامت نیست.

نکته دیگر اینکه هیچ دلیلی بر این مطلب وجود ندارد که وعده الهی به مؤمنان صالح، پس از رحلت پیامبر(ص) تحقق یافته و در زمان آن حضرت واقع نشده است، بلکه قراین و دلایل، بیانگر آن است که این وعده در عصر رسالت تحقق یافت؛ هرچند پس از پیامبر(ص) نیز استمرار پیدا کرد و توسعه یافت. مفسران از ابوالعالیه روایت کرده‌اند که گفته است: پیامبر(ص) سیزده سال در مکه اقامت گزید و با بیم و ترس به‌صورت آشکار و پنهان، مردم را به آیین اسلام دعوت می‌کرد. سپس به مدینه هجرت کرد. او و اصحابش با ترس و بیم زندگی می‌کردند و شب و روز، مسلّح بودند. فردی به پیامبر(ص) گفت: “آیا روزی برای ما فرا نمی‌رسد که امنیت یابیم و سلاح را زمین بگذاریم؟” پیامبر(ص) به او فرمود: “طولی نخواهد کشید که از چنان امنیتی برخوردار شوید که یکی از شما میان جمع و بدون سلاح حضور یابد و خطری او را تهدید نکند”. در این هنگام، آیه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ[۱۰] نازل شد. خداوند پیامبر(ص) را بر جزیرة العرب مسلط ساخت و وعده الهی در حق آنان تحقق یافت[۱۱].

ابن‌کثیر در تفسیر آیه گفته است: “این آیه، وعده الهی به پیامبر(ص) است به اینکه امت او را جانشینان زمین، یعنی پیشوایان و والیان آن قرار دهد، و به‌واسطه آنان سرزمین‌ها را اصلاح کند، افراد بشر را خاضع آنان سازد و ترس آنان را به امنیت مبدّل کند. خداوند، این وعده خود را تحقق بخشید، زیرا پیامبر اکرم(ص) از دنیا نرفت تا اینکه خداوند؛ مکه، خیبر، بحرین و دیگر نواحی جزیرة‌العرب و سرزمین یمن را برای او فتح کرد، و آن حضرت از مجوس هجر و برخی نواحی شام، جزیه گرفت. پادشاه روم، فرمانروای مصر و اسکندریه و پادشاهان عمان و نجاشی برای او هدایایی فرستادند. ابن‌کثیر سپس از ادامه فتوحات در زمان خلافت ابوبکر، عمر و عثمان به‌عنوان استمرار وعده الهی به پیامبر(ص) و سیادت امت اسلامی بر جهان، سخن گفته است”[۱۲].

بدیهی است خلافت مؤمنان در زمین در عصر پیامبر(ص) به‌معنای خلافت مورد بحث در مسئله امامت نیست. ابن‌کثیر در اینکه خلافت در آیه را در خلفای سه‌گانه یا چهارگانه منحصر ندانسته، درست اندیشیده است، ولی در اینکه آن را شامل عموم امت اسلامی دانسته، به خطا رفته است، زیرا چنان‌که گفته شد، وعده خلافت در زمین و سیادت و امنیت، مخصوص برخی از امت اسلامی، یعنی مؤمنان مخلص و صالح است.

اشکال مدلول مطابقی آیه، خلافت به معنای مورد بحث در مسئله امامت نیست، بلکه به معنای سیادت مؤمنان صالح و وراثت آنان بر زمین است، ولی سیادت و وراثت آنان در پرتو رهبری پیامبر(ص) و جانشینان او تحقق یافته است. بنابراین، خلافت به معنای خاص را می‌توان مدلول التزامی آیه دانست. بر این اساس، مدلول مطابقی خلافت در آیه، خارج از موضوع بحث است، ولی مدلول التزامی آن، موضوع بحث را شامل می‌شود.

پاسخ این سخن درست است که سیادت و اقتدار مسلمانان و خلافت آنان در زمین در عصر رسالت به رهبری پیامبر(ص) تحقق یافته، و پس از آن حضرت در زمان خلفا تداوم و توسعه یافته است، ولی دلیل بر این نخواهد بود که مقصود از خلافت در آیه، معنای اصطلاحی آن باشد، زیرا این خلافت چنان‌که بیان شد در عصر رسالت نیز تحقق یافت و خلافت مصطلح در آن زمان معنا ندارد. اگر مقصود این است که پیامبر(ص) نیز خلیفه الهی بوده است، خلافت پیامبر(ص) با نبوت و رسالت او آغاز شد، و بر تسلط وی بر جزیرة‌العرب متوقف نبود. از اینجا می‌توان به نادرستی این سخن ابن‌کثیر پی برد که گفته است: “احادیث دوازده خلیفه را نمی‌توان بر امامان دوازده‌گانه شیعه منطبق ساخت؛ زیرا بسیاری از آنان زمام رهبری سیاسی جامعه را در دست نداشتند”. خطای ابن‌کثیر این است که خلافت به معنای رهبری الهی را با خلافت به معنای فرمانروایی سیاسی یکسان انگاشته است، با اینکه ملازمه‌ای میان آن دو وجود ندارد. آیا می‌توان یزید را که فرمانروایی سیاسی جهان اسلام را در دست داشت، خلیفه خدا و پیامبر و رهبر الهی دانست و رهبری او را مایه عزت و شوکت اسلام به شمار آورد؟

طبق معیاری که ابن‌کثیر، فخرالدین رازی و همفکران آنان برگزیده‌اند، خلافت در آیه، شامل امیرالمؤمنین علی(ع) نخواهد شد، زیرا در زمان آن حضرت، به دلیل منازعه‌های داخلی، فتوحات و کشورگشایی‌ها متوقف شد. این، مطلبی است که رازی آشکارا آن را بیان کرده است[۱۳]، ولی با معیار مزبور، خلافت در آیه، زمامداری معاویه را شامل می‌شود، زیرا بخشی از فتوحات اسلامی در زمان او رخ داد[۱۴] و پس از وی نیز ادامه یافت و این برخلاف اعتقاد آنان است که دوران خلافت سی سال بیش نبوده است.

سید محمود آلوسی، استدلال عده‌ای از متکلمان و مفسران اهل‌سنت به آیه بر درستی خلافت خلفا را نقل و تقریر کرده است، ولی در پایان، دیدگاه خود را یادآور شده و گفته است: ظاهر آیه بر پیراستگی خلفای سه‌گانه از اتهام ظلم و جور و تصرف ناحق در زمین دلالت می‌کند که از سوی شیعه به آنان وارد شده است، زیرا استقرار دین و امنیت کامل در برابر دشمنان اسلام در زمان آنان تحقق یافت و نیکو نیست که چنین امتنانی از جانب خداوند با تصرف و تدبیر باطل که عذاب اخروی را به دنبال دارد، انجام شود، در حالی که تدبیر امور در آن زمان توسط خلفای سه گانه انجام می‌گرفت. هرگاه شیعه به این مطلب اذعان نماید ما به آن اکتفا می‌ورزیم، و چنین اذعانی جز بر اتصاف خلفای سه‌گانه به ایمان و عمل صالح در زمان نزول آیه متوقف نیست، و انکار آن از قبیل انکار ضروریات است[۱۵]. در حقیقت آلوسی، پذیرفته است که استخلاف در آیه، مربوط به خلافت خلفای سه‌گانه یا چهارگانه نیست، بلکه مربوط به وراثت مؤمنان و صالحان از امت اسلامی بر زمین و سیادت و اقتدار دینی و سیاسی آنان است، ولی چون بخشی از این وراثت و سیادت - که مورد اهتمام و امتنان الهی است- در زمان خلفای سه‌گانه و به زعامت و مدیریت آنان تحقق یافته است، بر مشروعیت تصرفات و تدابیر سیاسی آنان دلالت می‌کند، زیرا فرض نامشروع بودن آن با مورد اهتمام و امتنان بودن وراثت و سیادت مؤمنان بر زمین سازگاری ندارد. بنابراین، آیه به صورت التزامی بر مشروعیت خلافت خلفای سه‌گانه دلالت می‌کند؛ هر چند خلافت آنان از طریق بیعت و انتخاب جمعی از مسلمانان ثابت شده است، نه از جانب خداوند.

ولی استدلال آلوسی تمام نیست؛ زیرا می‌توان گفت خلیفه بر حق و بلافصل پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) بود. بنابراین، مشروعیت و عدم مشروعیت تصرفات و تدابیر سیاسی و اجتماعی و دینی خلفا دایر مدار رضایت و عدم رضایت امیرالمؤمنین(ع) بوده است. به عبارت دیگر، بر مبنای نظریه انتصاب و نص در امامت، از آنجا که خلافت خلفای سه‌گانه منصوص نیست، به خودی خود مشروعیت ندارد، ولی آن دسته از تصرفات آنان که با رضایت امیرالمؤمنین(ع) انجام گرفته، مشروعیت داشته است. حاصل آنکه آیه استخلاف نه بر منصوص بودن خلافت خلفا دلالت دارد و نه بر مشروعیت تصرفات و تدابیر سیاسی و اجتماعی آنان، و برای اثبات دو مطلب مزبور به دلایل دیگری نیاز است.

در پایان یادآور می‌شویم وعده الهی که در آیه استخلاف به مؤمنان و صالحان از امت اسلامی داده شده، تاکنون به صورت کامل و همه‌جانبه واقع نشده است، و با توجه به حقانیت وعده‌های خداوند قطعاً روزی این وعده به صورت کامل و در سرتاسر کره زمین تحقق خواهد یافت. آن، روزی است که مهدی موعود(ع) قیام کند و پرچم عدالت‌گستر اسلام را بر بام جهان به اهتزاز در آورد، چنان‌که در حدیث متواتر نبوی(ص) به آن بشارت داده شده است. بر این اساس است که در روایات اهل بیت(ع) و آیه استخلاف، بر حضرت مهدی(ع) و یاران او تطبیق شده است[۱۶]. این روایات، چنان‌که گفته شد، ناظر به مصداق کامل خلافت مؤمنان و صالحان در زمین است و با تحقق نسبی آن در گذشته منافات ندارد، چنان‌که از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود: “بر روی زمین، هیچ خانه‌ای نخواهد بود، مگر اینکه خداوند، اسلام را داخل آن خواهد کرد یا عزتمندانه به آن ایمان خواهند آورد و یا از روی ذلت، تسلیم احکام آن خواهید بود”[۱۷].[۱۸]

جستارهای وابسته

منابع

  1. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت

پانویس

  1. شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۳-۳۶۴.
  2. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۵.
  3. مفاتیح الغیب، ج۲، ص۲۵.
  4. ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن» سوره ص، آیه ۲۶.
  5. ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ «بی‌گمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث می‌دهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
  6. ﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ «که بی‌گمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
  7. ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ «اوست که شما را در زمین، جانشین (امّت‌های پیشین) کرد پس هر کس کافر شود، کفرش به زیان (خود) اوست» سوره فاطر، آیه ۳۹.
  8. ﴿إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «جز این نیست که گفتار مؤمنان چون به سوی خداوند و پیامبرش فرا خوانده شوند تا (پیامبر) میان آنان داوری کند این است که می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم و آنانند که رستگارند» سوره نور، آیه ۵۱.
  9. ﴿وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ * وَإِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ * أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «و می‌گویند به خداوند و به پیامبر ایمان آورده‌ایم و فرمان می‌بریم سپس گروهی از ایشان پس از آن، پشت می‌کنند و مؤمن نیستند * و چون به سوی خداوند و پیامبرش فرا خوانده می‌شوند تا (پیامبر) میان آنان داوری کند ناگاه گروهی از آنان رو می‌گردانند * و اگر حقّ با آنان باشد با پذیرندگی به سوی او می‌آیند * آیا آنان به دل بیمارند یا تردید دارند یا می‌هراسند که خداوند و پیامبرش بر آنان بیداد روا دارند؟ (خیر)، بلکه آنان ستمگرند» سوره نور، آیه ۴۷-۵۰.
  10. «خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است» سوره فتح، آیه ۲۹.
  11. جامع البیان (تفسیر طبری)، ج۱۸، ص۱۹۰، الدر المنثور، ج۶، ص۱۹۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۱۲۱-۱۲۰.
  12. تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۱۱۹؛ احمد مصطفی مراغی در تفسیر آیه گفته است: “خداوند وعده کرده است که پیامبر و مؤمنان مطیع پروردگار را خلفای در زمین قرار دهد و با نصرت و عزت خود آنان را تأیید کند، ترس و بیم آنان را به امنیت تبدیل کند تا خدای یکتا را پرستش کنند، خداوند به وعده خود عمل کرد و هنوز پیامبر از دنیا نرفته بود که مکه، خیبر، بحرین و سایر جزیرة‌العرب را فتح کرد. از مجوس هجر و برخی نواحی شام جزیه گرفت، پادشاهان روم، مصر و حبشه برای او هدیه فرستادند و...”. تفسیر المراغی، ج۱۸، ص۱۲۵-۱۲۶.
  13. و معلوم أن بعد الرسول الاستخلاف الذی هذا وصفه انما کان فی ایام ابی بکر و عمر و عثمان لم یحصل ذلک فی ایام علی (رضی الله عنه) لانه لم یتفرغ لجهاد الکفار لاشتغاله بمحاربة من خالفه من اهل الصلاة. مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۲۵.
  14. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۷۹ و ۵۰۴؛ تمدن اسلام و عرب، ص۱۶۵.
  15. روح المعانی، ج۱۰، ص۳۰۲.
  16. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۴۶؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷-۸، ص۱۵۲.
  17. تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۲۷۵.
  18. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۶۱-۳۷۰.