آیا آیه ۱۴۳ سوره اعراف با عصمت حضرت موسی منافات دارد؟ (پرسش)
آیا آیه ۱۴ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت دارد؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
آیا آیه ۱۴۳ سوره اعراف با عصمت حضرت موسی منافات دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت حضرت موسی |
مدخل وابسته | عصمت - پیامبران - حضرت موسی |
تعداد پاسخ | ۲ پاسخ |
تبیین شبهه
حضرت موسی که خود از رسولان اولوالعزم الهی است، میداند که دیدن خداوند امری محال است و درخواست امر محال برای پیامبری چون او، نارواست با این وجود آن را از خدای متعال درخواست میکند. این درخواست نابجا برای شخصی همچون موسی لغزش به شمار میآید شاهد این مدعا هم توبه آن حضرت پس از به هوش آمدن است؛ چراکه خطاب به خدای متعال چنین میگوید: که خداوندا به درگاهت توبه میکنم و دیگر هر چه بگویی بدون درخواست نشانه میپذیرم. ظاهر این جمله این است که وی تا قبل از آن، سخن خدا را بدون نشانه نمیپذیرفته است که این خود لغزشی بزرگ است. قرآن در این خصوص میفرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱].
پاسخ جامع اجمالی
پاسخ نخست: درخواست از زبان قوم بنی اسرائیل: این درخواست، از زبان قوم بنی اسرائیل بیان شده است[۲]؛ چراکه برخی جاهلان آن قوم، بر دیدن خدا به عنوان شرط ایمان آوردن پافشاری داشتند: ﴿...فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً...﴾[۳] آن حضرت هم از سوی خداوند مأموریت یافت به این درخواست جامه عمل بپوشاند تا همگان پاسخ کافی را دریابند. از آیه ۱۵۵ سوره اعراف، به عنوان شاهد و دلیل بر این تفسیر یاد شده است: ﴿قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۴]. از این فراز آیه، چنین برداشت میشود که نه تنها حضرت موسی (ع) چنین درخواستی نداشته است، بلکه هفتاد نفر نخبگانی که وی را همراهی میکردند نیز چنین درخواستی نداشتند[۵].
پاسخ دوم: درخواست نیروی شهودی برای دیدن نشانهای از قیامت» حضرت موسی (ع) از خداوند خواست علاوه بر تعلیمات، به وی نیروی شهودی عطا فرماید تا بتواند از آثار عظمت کبریایی، بیشتر بهرهمند شود[۶]؛ یعنی حضرت موسی (ع) دیدن خدا را نخواسته نبود، بلکه دیدن نشانهای از نشانههای قیامت را خواسته بود. در آیه، مضاف حذف شده و مضاف الیه به جای آن قرار گرفته است.
برخی از مفسران گفتهاند: این تفسیر به شدت با ظاهر آیه ناسازگار است؛ چه اینکه چگونه میتوان ﴿أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾ را به دیدن یکی از نشانههای قیامت تفسیر کرد؟! علاوه بر این ایرادات دیگری نیز به این تفسیر وارد است[۷].
پاسخ سوم: شرافت دیدن حضوری: آن هنگام که حضرت موسی (ع) به شرافت گفتوگوی مستقیم با خداوند دست یافت و چیزهایی از عالم غیب شنید که پیشتر نشنیده بود، از خداوند خواست او را به شرافت دیدن ذات خداوندی مفتخر سازد. او خود توجه داشت که ذات خداوند و صفاتش مانند ندارد، اما چون سخن خداوند را شنیده بود، دیدن او را نیز خواستار شد. هدف از این خواسته، بهرهمندی از شرایط لازم برای مرتبه برین و مرحله والای رؤیت شهودی ذات اقدس حق و مجلای جلوه خاص خدا شدن بود[۸]. گرچه آن حضرت از نظر عقل سرآمد عاقلان زمان خود بود، هیچگونه دلیل عقلی و نقلی در نادرست بودن این درخواست در نظرش نبود؛ از این رو خداوند با خطاب لن ترانی او را به نادرست بودن این درخواست آگاه ساخت. با توجه به آنکه موسی (ع) از مقربان درگاه الهی بود، به این مقدار خطاب به او اکتفا نشد، بلکه با اجرای یک برنامه تکوینی و طبیعی، نادرست بودن درخواستش به وی نشان داده شد[۹].
آری، موسی (ع) با شنیدن سخن خداوند، شوق دیدار او نیز در وجودش پدیدار شد و خواسته آن حضرت در ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾، همان رؤیت شهودی با علم حضوری بود؛ زیرا شأن آن حضرت، برتر از آن بود که جز شهود باطنی لقای حق را بخواهد. پاسخ خداوند هم این نبود که رؤیت حسی من شدنی نیست یا نمیشود من را با علم حصولی شناخت، بلکه فرمود تو هنوز شرایط لازم برای رؤیت شهودی مورد تقاضا، و در نتیجه توان دیدن من را نداری و برای اینکه عملاً به حضرت نشان داده شود که توان رؤیت شهودی و تحمل تجلی را ندارد، دستور داده شد به کوه مقابلش بنگرد. تجلی خدا بر کوه و متلاشی شدن آن نشان داد که اگر خدا بر موسی (ع) تجلی میکرد، او هم فرو میپاشید. بر همین اساس، اگر در برخی دعاها دیدن خدا خواسته شده «وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ عَلَيَّ»[۱۰] مراد شهود قلبی خداست که برای اهلش شدنی، و خواسته همه انبیا و اولیاست.
به بیانی دیگر، رؤیتی که خواسته حضرت موسی (ع) و مرادش از جمله ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾ بود، تنها رؤیت شهودی با علم حضوری بوده است. [۱۱]. این تفسیر نیز دچار ایرادات متعددی است[۱۲]
پاسخ چهارم: ممکن بودن دیدن خدا و معقول بودن درخواست موسی (ع): حضرت موسی (ع) خواستار دیدن ذات خداوندی بود و خود این درخواست، حکایت از آن دارد که دیدن خداوند ممکن است؛ زیرا پیامبران درخواست ناممکن نداشتهاند[۱۳].
ایراد این تفسیر در آن است که اولاً به کدام دلیل حضرت خواستار این نوع رؤیت بوده است؟ با وجود تفاسیر گوناگونی که از این طلب رؤیت مطرح شده است، نمیتوان به صرف درخواست پیامبر در ظاهر، این نوع رؤیت را ممکن دانست؛ ثانیاً اگر چیزی محال عقلی باشد، با درخواست پیامبر ممکن نمیشود؛ همانگونه که دلیل عقلی، ظاهر پارهای از آیات را به معنایی دیگر منصرف میسازد، مانند ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[۱۴]؛ این مورد نیز در ردیف آن موارد قرار دارد[۱۵].
پاسخ پنجم: ناآگاهی حضرت از محال بودن رؤیت خدا: حضرت موسی (ع) آگاه نبود که رؤیت خداوند ناشدنی است و این از محدودیت علم انبیا حکایت دارد. او در این زمینه از وحی چیزی دریافت نکرده بود و پیامبران نیز از نظر فکری و عقلی، دارای رشد تدریجیاند. اما پس از متلاشی شدن کوه، حقیقت را دریافت که دیدن ذات خداوند برای کسی ممکن نخواهد بود[۱۶]. او پس از دریافت حقیقت (ناشدنی بودن رؤیت خدا) آن را پذیرفت و بدان اعتراف کرد[۱۷].
ایراد این تفسیر در این است که چگونه میتوان باور کرد که پیامبر اولوالعزمی چون موسی (ع) که خود از علم و دانش الهی بهرهمند است، محال بودن دیدن خداوند را نداند و آن را از خداوند بخواهد. او که خود برای هدایت مردم و پاکسازی اندیشههای آنان به سوی ایشان فرستاده شده بود، چگونه یکی از روشنترین و اساسیترین باورهای دینی را در زمینه خداشناسی نمیدانست. او خود، رسول، و از علم غیب الهی بهرهمند بود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾[۱۸].[۱۹]
پاسخ ششم: رؤیت؛ همان دستیابی به روشنترین مراحل علم: رؤیتی که در آیه مطرح شده است، برپایه برداشت عرفی، به همان معنای دیدن با چشم است و آیات قرآن به روشنی بر ناهمگون بودن خداوند با دیگر موجودات تأکید دارند: ﴿...لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ...﴾[۲۰]. پس خداوند هیچگاه مانند دیگر موجودات دیده نمیشود. حضرت موسی (ع) هم، چنین درخواستی نداشته است؛ چراکه این درخواست، درخور مقام والای رسالت الهی نیست. پس باید گفت منظور از رؤیت در اینجا، همان قطعیترین و روشنترین مراحل علم است و تعبیر از آن به رؤیت، برای مبالغه در روشنی و قطعیت آن است. در گفتار خداوند رؤیتی به اثبات رسیده که با رؤیت حسی متفاوت است و منظور از آن، نوعی درک و شعور است که با آن میتوان حقیقت هر چیزی را درک کرد. در اینجا انسان با این علم، پروردگار خود را به وجدان و بدون هیچ پردهای درک میکند. از قرآن چنین استفاده میشود که این علم که از آن به رؤیت و لقا تعبیر میشود، تنها در سرای جاویدان و از آن صالحان است. حضرت موسی (ع) از خداوند خواست تا در این سرا، این توفیق را رفیق راهش سازد که خداوند با خطاب ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ به او اعلام کرد تا وقتی نفس تو در قفس بدنت گرفتار است، این توفیق از آن تو نیست و تنها آن زمان که با فرارسیدن مرگ، رابطهات با همه چیز در دنیا قطع میشود، به این خواسته خود دست مییابی. حضرت هم از آن رو که در خواستش بیمورد بود، به درگاه پروردگار توبه کرد.[۲۱]. لن ترانی بالعین الفانیه فی هذه الدنیا بل بعین باقیه فی الدار الباقیه[۲۲].[۲۳]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. جعفر انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفته است:
«حضرت موسی که خود از رسولان اولوالعزم الهی است، میداند که دیدن خداوند امری محال است و درخواستامر محال برای پیامبری چون او، نارواست با این وجود چگونه است که آن را از خدای متعال درخواست میکند؟ این درخواست نابجا برای شخصی همچون موسی لغزش به شمار میآید شاهد این مدعا هم توبه آن حضرت پس از به هوش آمدن است؛ چراکه خطاب به خدای متعال چنین میگوید: که خداوندا به درگاهت توبه میکنم و دیگر هر چه بگویی بدون درخواست نشانه میپذیرم. ظاهر این جمله این است که وی تا قبل از آن،سخن خدا را بدون نشانه نمیپذیرفته است که این خود لغزشی بزرگ است. قرآن در این خصوص میفرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ [۲۴]. «پاسخ نخست: درخواست از زبان قوم بنی اسرائیل: این درخواست، از زبان قوم بنی اسرائیل بیان شده است[۲۵]؛ چراکه برخی جاهلان آن قوم، بر دیدن خدا به عنوان شرط ایمان آوردن پافشاری داشتند: ﴿...فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً...﴾[۲۶] آن حضرت هم از سوی خداوند مأموریت یافت به این درخواست جامه عمل بپوشاند تا همگان پاسخ کافی را دریابند. از آیه ۱۵۵ سوره اعراف، به عنوان شاهد و دلیل بر این تفسیر یاد شده است: ﴿قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۲۷]. از این فراز آیه، چنین برداشت میشود که نه تنها حضرت موسی (ع) چنین درخواستی نداشته است، بلکه هفتاد نفر نخبگانی که وی را همراهی میکردند نیز چنین درخواستی نداشتند. مرحوم خواجه نصیر طوسی پس از استدلال بر امکانپذیر نبودن رؤیت خدا، با عبارت و سؤال موسی لقومه، به طرح این شبهه و پاسخ آن پرداخته و همین توجیه را مطرح کرده است. علامه حلی، شارح این گفتار نیز همین مبنی را تقویت کرده است[۲۸]. توبه حضرت هم در همین راستا معنا مییابد که حضرت موسی (ع) توبه آنان را در این قالب به درگاه الهی عرضه داشته است. توجیه دیگر توبه آن است که حضرت موسی (ع) پس از پایان مأموریت، با این توجه به وضعیت پیشین خود بازگشت و با ابراز ایمان، راه هرگونه اشتباه و سوء تفاهم را در مورد خود بست. البته در اینجا باید گفت آیا وضعیت بعدی، لغزشپذیری بود؟[۲۹] در روایتی نیز همین توجیه آمده است: «بنی اسرائیل گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً...﴾[۳۰]؛ تا اینکه خداوند به حضرت موسی (ع) خطاب فرمود:«سَلْنِي مَا سَأَلُوكَ فَلَنْ أُؤَاخِذَكَ بِجَهْلِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ مُوسَى (ع) ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾»[۳۱]. هرچند حریم روایات محفوظ است، بسیاری از آنها بر اثر اختلال رجالی یا مختل بودن فن درایه در آن، توان اثبات حکم فقهی را ندارند، تا چه رسد به اثبات مراد خدا از آیات قرآن. روایات در بحث تفسیری سزاوارترند که دستکم از دستمایه علمی معتبر روایات فقهی و از حد نصاب صحت و اعتبار آنها برخوردار باشند، اما بسیاری از روایات تفسیری در این اندازه نیستند[۳۲]. این روایت از جهت سند دارای ضعف جدی است؛ زیرا علی بن محمد بن جهم از نظر اهل فن رجال و حدیثشناسان، شخصی ناصبی و دشمن ائمه (ع) معرفی شده است[۳۳]. از جهت محتوا نیز چنین نقد شده است که اولاً با اصول مسلم و ثابت در روایات معصومان (ع) سازگار نیست؛ چون روایات، به ویژه خطبههای امام علی (ع) و امام رضا (ع) سراسر از تجلی خداوند و رؤیت قلبی حکایت دارند. پس وجهی ندارد که دیدن در روایت (در قسمت سؤال و جواب) را حمل بر دیدن با چشم ظاهری کنیم. در نتیجه جواب در روایت، از نوع جواب جدلی خواهد بود که خلاف ظاهر آیه است؛ ثانیاً، با ظاهر حال حضرت موسی (ع) ناهمخوان است؛ زیرا آن حضرت در مورد درخواست آنان که گفتند: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا...﴾[۳۴] پاسخ داد: ﴿إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾[۳۵][۳۶]. خدای سبحان به موسی (ع) فرمود: تو مرا نمیبینی، لکن به کوه بنگر: اگر توانست «تجلی» من را تحمل کند، تو نیز میتوانی مرا ببینی: ﴿قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ﴾[۳۷]. این پاسخ با توجیه یادشده سازگار نیست؛ زیرا به درخواست دیدن خدا با چشم ظاهر، آنگونه که بنی اسرائیل میخواستند، میبایست چنین پاسخ داده میشد که این خواسته نامعقول، و دیدن حسی خدا نشدنی است[۳۸]. نقدهایی بر این توجیه شده است که عبارتاند از: اولاً اگر این درخواست از سوی قوم بنی اسرائیل بود، جمله درخواست میبایست این گونه باشد: ارهم ینظروا الیک؛ خداوند هم در پاسخ و رد این درخواست میبایست بفرماید: لن برونی؛ ثانیاً چرا حضرت این درخواست آنان را همچون درخواست داشتن اله ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[۳۹] مردود نساخت و بر ناممکن بودن آن پافشاری نکرد؟! ثالثاً چرا حضرت با بیان دلایل عقلی درباره ممکن نبودن دیدن خداوند، به هدایت و بازداشتن آنان از این درخواست مبادرت نورزید؟! رابعاً اگر این افراد، راستگو بودن حضرت را باور داشتند، گفتار او را میپذیرفتند و اگر بر این باور نبودند، نقل ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ را نیز انکار میکردند[۴۰]. این نقد ناتمام است؛ زیرا اولاً گرچه این درخواست از سوی قوم بوده است، ضرورتی نداشته که هنگام درخواست، نیابتی بودن آن را بیان کند، بلکه میتوانست آن را از زبان خود مطرح سازد؛ و از آن جهت که در خواست به صورت ﴿أَرِنِي﴾ مطرح شده است، پاسخ آن هم ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ آمده تا پاسخ با درخواست، هماهنگ باشد[۴۱]؛ ثانیاً درخواست داشتن اله، با این درخواست متفاوت است؛ چراکه قرار دادن اله امری ممکن بود و برای حضرت راهی جز انکار و رد آن وجود نداشت؛ اما چون دیدن خداوند امری ناممکن است، همراهی با آنان تا دستیابی به یک دلیل قاطع، ایرادی در بر نداشت؛ ثالثاً چه بسا ارائه یک برنامه عینی و نشانه طبیعی، از اقامه دلیل عقلی مؤثرتر باشد و حضرت هم به همین دلیل، برنامه عینی را برگزید؛ رابعاً چون جمله ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ با آن برنامه عینی و تکوینی همراه بود، میتوانست عاملی برای پذیرش منکران و آرامش خاطر مؤمنان باشد. شاید حضرت بر ناممکن بودن دیدن خداوند دلیل آورده و قوم از پذیرفتن آن خودداری کرده باشند؛ به این بهانه که اگر تو که با خداوند سخن میگویی، تقاضای دیدار کنی، پذیرفته خواهد شد. حضرت موسی (ع) هم برای اینکه به طور کامل و یقینی سخن آنان را پاسخ گفته باشد، چنین تقاضایی کرده است. پاسخ دوم: درخواست نیروی شهودی برای دیدن نشانهای از قیامت» حضرت موسی (ع) از خداوند خواست علاوه بر تعلیمات، به وی نیروی شهودی عطا فرماید تا بتواند از آثار عظمت کبریایی، بیشتر بهرهمند شود[۴۲]؛ یعنی حضرت موسی (ع) دیدن خدا را نخواسته نبود، بلکه دیدن نشانهای از نشانههای قیامت را خواسته بود. در آیه، مضاف حذف شده و مضاف الیه به جای آن قرار گرفته است. کعبی و بغدادیون این تفسیر را پذیرفتهاند. آلوسی پس از نقل این تفسیر به نقد آن پرداخته و ایرادهای آن را بر شمرده است:
پاسخ سوم: شرافت دیدن حضوری: آن هنگام که حضرت موسی (ع) به شرافت گفتوگوی مستقیم با خداوند دست یافت و چیزهایی از عالم غیب شنید که پیشتر نشنیده بود، از خداوند خواست او را به شرافت دیدن ذات خداوندی مفتخر سازد. او خود توجه داشت که ذات خداوند و صفاتش مانند ندارد، اما چون سخن خداوند را شنیده بود، دیدن او را نیز خواستار شد. هدف از این خواسته، بهرهمندی از شرایط لازم برای مرتبه برین و مرحله والای رؤیت شهودی ذات اقدس حق و مجلای جلوه خاص خدا شدن بود[۴۴]. گرچه آن حضرت از نظر عقل سرآمد عاقلان زمان خود بود، هیچگونه دلیل عقلی و نقلی در نادرست بودن این درخواست در نظرش نبود؛ از این رو خداوند با خطاب لن ترانی او را به نادرست بودن این درخواست آگاه ساخت. با توجه به آنکه موسی (ع) از مقربان درگاه الهی بود، به این مقدار خطاب به او اکتفا نشد، بلکه با اجرای یک برنامه تکوینی و طبیعی، نادرست بودن درخواستش به وی نشان داده شد[۴۵]. آری، موسی (ع) با شنیدن سخن خداوند، شوق دیدار او نیز در وجودش پدیدار شد و خواسته آن حضرت در ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾، همان رؤیت شهودی با علم حضوری بود؛ زیرا شأن آن حضرت، برتر از آن بود که جز شهود باطنی لقای حق را بخواهد. پاسخ خداوند هم این نبود که رؤیت حسی من شدنی نیست یا نمیشود من را با علم حصولی شناخت، بلکه فرمود تو هنوز شرایط لازم برای رؤیت شهودی مورد تقاضا، و در نتیجه توان دیدن من را نداری و برای اینکه عملاً به حضرت نشان داده شود که توان رؤیت شهودی و تحمل تجلی را ندارد، دستور داده شد به کوه مقابلش بنگرد. تجلی خدا بر کوه و متلاشی شدن آن نشان داد که اگر خدا بر موسی (ع) تجلی میکرد، او هم فرو میپاشید. بر همین اساس، اگر در برخی دعاها دیدن خدا خواسته شده «وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ عَلَيَّ»[۴۶] مراد شهود قلبی خداست که برای اهلش شدنی، و خواسته همه انبیا و اولیاست. به بیانی دیگر، رؤیتی که خواسته حضرت موسی (ع) و مرادش از جمله ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾ بود، تنها رؤیت شهودی با علم حضوری بوده است. ادله متقن این سخن از این قرارند:
متکلمان اهل شام بر آناند که چون دیده شدن خداوند به امری ممکن (پابرجایی کوه) مشروط شده است، پس دیده شدن خداوند نیز باید امری ممکن باشد؛ ولی ورود کافران به بهشت، به امری ناممکن ﴿حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ﴾[۴۹]؛ مشروط شده که همین دلیل بر آن است که این امر، ناممکن است[۵۰]. قرآن در اینجا جمله ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ را به کار برده است، با اینکه میتوانست جمله لن اُری را به کار گیرد که این خود، ممکن بودن دیدن خداوند را ثابت میکند[۵۱]. پس، از آن جهت که در دانش پیامبران هیچ نوع کاستی وجود ندارد، باید گفت موسی (ع) امری ممکن را درخواست کرده، گرچه به خواسته خود دست نیافته است[۵۲]. ایرادهای این تفسیر عبارتاند از:
پاسخ چهارم: ممکن بودن دیدن خدا و معقول بودن درخواست موسی (ع): حضرت موسی (ع) خواستار دیدن ذات خداوندی بود و خود این درخواست، حکایت از آن دارد که دیدن خداوند ممکن است؛ زیرا پیامبران درخواست ناممکن نداشتهاند[۵۴]. ایراد این تفسیر در آن است که اولاً به کدام دلیل حضرت خواستار این نوع رؤیت بوده است؟ با وجود تفاسیر گوناگونی که از این طلب رؤیت مطرح شده است، نمیتوان به صرف درخواست پیامبر در ظاهر، این نوع رؤیت را ممکن دانست؛ ثانیاً اگر چیزی محال عقلی باشد، با درخواست پیامبر ممکن نمیشود؛ همانگونه که دلیل عقلی، ظاهر پارهای از آیات را به معنایی دیگر منصرف میسازد، مانند ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[۵۵]؛ این مورد نیز در ردیف آن موارد قرار دارد. پاسخ پنجم: ناآگاهی حضرت از محال بودن رؤیت خدا: حضرت موسی (ع) آگاه نبود که رؤیت خداوند ناشدنی است و این از محدودیت علم انبیا حکایت دارد. او در این زمینه از وحی چیزی دریافت نکرده بود و پیامبران نیز از نظر فکری و عقلی، دارای رشد تدریجیاند. اما پس از متلاشی شدن کوه، حقیقت را دریافت که دیدن ذات خداوند برای کسی ممکن نخواهد بود[۵۶]. او پس از دریافت حقیقت (ناشدنی بودن رؤیت خدا) آن را پذیرفت و بدان اعتراف کرد[۵۷]. ایراد این تفسیر در این است که چگونه میتوان باور کرد که پیامبر اولوالعزمی چون موسی (ع) که خود از علم و دانش الهی بهرهمند است، محال بودن دیدن خداوند را نداند و آن را از خداوند بخواهد. او که خود برای هدایت مردم و پاکسازی اندیشههای آنان به سوی ایشان فرستاده شده بود، چگونه یکی از روشنترین و اساسیترین باورهای دینی را در زمینه خداشناسی نمیدانست. او خود، رسول، و از علم غیب الهی بهرهمند بود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾[۵۸] موضوع دیده شدن خداوند از سلسله موضوعاتی است که دیدگاههای گوناگونی در مورد آن مطرح شده است. برخی متکلمان به امکان، و برخی دیگر به محال بودن آن رأی دادهاند. آنچه توجه بدان ضروری مینماید، این است که اگر موضوعی با دلیل عقلی اثبات شود، هر آنچه با آن از در ناسازگاری در آید، گرچه ظاهر آیه یا روایت باشد، به ناچار باید توجیه و تأویل شود. متکلمان در بحث صفات خداوند، محال بودن رؤیت خداوند را با دلیل عقلی به اثبات میرسانند؛ به این بیان که آنچه با چشم دیده شود، باید در جهت و مکان قرار گیرد؛ و این، با جسم بودن و نیاز به مکان و محدودیت و داشتن اجزا تلازم دارد. نیاز، ترکیب و محدودیت، با وجوب وجود که صرف الوجود و نامتناهی و بینیاز است، سازگاری ندارد. پس دیده شدن خداوند در دنیا و آخرت محال است[۵۹]. پاسخ ششم: رؤیت؛ همان دستیابی به روشنترین مراحل علم: رؤیتی که در آیه مطرح شده است، برپایه برداشت عرفی، به همان معنای دیدن با چشم است و آیات قرآن به روشنی بر ناهمگون بودن خداوند با دیگر موجودات تأکید دارند: ﴿...لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ...﴾[۶۰]. پس خداوند هیچگاه مانند دیگر موجودات دیده نمیشود. حضرت موسی (ع) هم، چنین درخواستی نداشته است؛ چراکه این درخواست، درخور مقام والای رسالت الهی نیست. پس باید گفت منظور از رؤیت در اینجا، همان قطعیترین و روشنترین مراحل علم است و تعبیر از آن به رؤیت، برای مبالغه در روشنی و قطعیت آن است. در گفتار خداوند رؤیتی به اثبات رسیده که با رؤیت حسی متفاوت است و منظور از آن، نوعی درک و شعور است که با آن میتوان حقیقت هر چیزی را درک کرد. در اینجا انسان با این علم، پروردگار خود را به وجدان و بدون هیچ پردهای درک میکند. از قرآن چنین استفاده میشود که این علم که از آن به رؤیت و لقا تعبیر میشود، تنها در سرای جاویدان و از آن صالحان است. حضرت موسی (ع) از خداوند خواست تا در این سرا، این توفیق را رفیق راهش سازد که خداوند با خطاب ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ به او اعلام کرد تا وقتی نفس تو در قفس بدنت گرفتار است، این توفیق از آن تو نیست و تنها آن زمان که با فرارسیدن مرگ، رابطهات با همه چیز در دنیا قطع میشود، به این خواسته خود دست مییابی. حضرت هم از آن رو که در خواستش بیمورد بود، به درگاه پروردگار توبه کرد. توضیح آن، این است که خداوند در کلام خود از رؤیتی سخن میگوید که بالاتر و برتر از این رؤیت ظاهری است: ﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ﴾[۶۱]؛ ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ﴾[۶۲] ملکوت همان باطن اشیاست. این همان علم ضروری است که از آن به رؤیت و لقا تعبیر شده است. درخواست حضرت این بوده است که خداوند او را از این علم بهرهمند سازد و هرگز دیدن با چشم مراد، آن حضرت نبوده است. در نتیجه معنای ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ این میشود که این علم برای تو در دنیا به دست نمیآید. البته تعبیر به ﴿لَنْ﴾ که ظهور در نفی ابد دارد، با اثبات این علم ضروری در آخرت منافاتی ندارد؛ زیرا منتفی بودن چیزی در دنیا با نفی ابدی سازگار است، مثل آیه ﴿...لَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا﴾[۶۳] و آیه ﴿...لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا﴾[۶۴]. بر فرض که «لن» برای نفی ابد در دنیا و آخرت باشد، میتوان گفت در این موارد مقید شده است، مانند آیه ﴿وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ...﴾[۶۵] پس چرا نگوییم آیاتی چون ﴿إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ﴾[۶۶]، مقید این آیه باشد و معنای نفی ابدی را در آن روشن سازد؟ پس نفی رؤیت به این معناست که توان و یارای دیدن را نداری. شاهدش این است که کوه تاب این تجلی را نداشت. اگر کوه این تجلی را تحمل نکرد، تو نیز از تحمل آن ناتوان خواهی بود[۶۷]. لن ترانی بالعین الفانیه فی هذه الدنیا بل بعین باقیه فی الدار الباقیه[۶۸]. این توجیه، با روایتی در این زمینه همخوان است. فراز مورد نیاز روایت چنین است: «...وَ قَدْ سَأَلَ مُوسَى (ع) وَ جَرَى عَلَى لِسَانِهِ مِنْ حَمْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾ فَكَانَتْ مَسْأَلَةُ تِلْكَ أَمْراً عَظِيماً وَ سَأَلَ أَمْراً جَسِيماً فَعُوقِبَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ فِي الدُّنْيَا حَتَّى تَمُوتَ فَتَرَانِي فِي الْآخِرَةِ...»[۶۹]. ... حضرت موسی (ع) امر بسیار مهمی را از خداوند درخواست کرد، ولی خداوند با ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ به وی پاسخ داد که در دنیا هرگز مرا نمیبینی و تنها در آخرت این درخواست تو عملی خواهد شد... . این روایت از نظر سند دچار ایراد است؛ چراکه برخی رجال سند مانند احمد بن حسن قطان و عبدالله بن عبید، توثیق نداشته یا مجهولاند[۷۰]؛ ولی از جهت مضمون و محتوا میتوان آن را تأییدی بر این تفسیر دانست. آنچه در این روایت مورد تأکید قرار گرفته، همان دیده شدن خداوند در آخرت است؛ ولی همانگونه که پیشتر گفته شد، دیده شدن خداوند از دیدگاه عقلی و فلسفی محال وقوعی است و در امر محال، زمان و مکان هیچ گونه نقشی ندارند و در نظام آخرت، محالهای عقلی ممکن نمیشوند. پس منظور از دیده شدن خداوند در آخرت، همان است که در گفتار علامه طباطبایی تبیین شده است. این موضوع در گفتار بسیاری از مفسران اهل سنت آمده که در پایان این بحث به بررسی آن خواهیم پرداخت. در نقد این تفسیر گفته شده که با ظاهر آیه شریفه ناهمخوان است و لازمه آن، ارتکاب مجاز از چند جهت است؛ یعنی مخالف مفهوم «رؤیت» و همچنین اطلاق جمله ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ و جمله ﴿أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۷۱] است. از این گذشته، درخواست شهود باطنی، درخواست نامناسبی نبود که موسی (ع) از آن توبه کند. ابراهیم (ع) هم در زمینه معاد، تقاضایی مشابه آن داشت که به تقاضای آن حضرت پاسخ مثبت داده شد. همچنین اگر پروردگار در مورد شهود باطنی پاسخ منفی داده باشد، دلیلی بر بازخواست نخواهد بود[۷۲]. این نقد نادرست است؛ زیرا اولاً، مفهوم رؤیت، منحصر در دیدن با چشم نیست و دیدن به معنای شهود نیز معنایی رایج است. پس اطلاق در جمله ﴿لَنْ تَرَانِي﴾ با تبیینی که در المیزان آمده است، شامل مفهومی میشود که از رؤیت بیان شده است؛ ثانیاً در تفسیر جمله ﴿أَتُهْلِكُنَا﴾ میتوان گفت عذاب الهی به دنبال نافرمانیهای بنی اسرائیل بر آنان نازل شده و ارتباطی به درخواست رؤیت نداشته است؛ چراکه اگر در مورد این درخواست میبود، تعبیر به گونهای دیگر میشد؛ مثلاً «بما قال السفهاء... فخر رازی بر این باور است که این عذاب نتیجه و معلول گفتار آنان در مورد رؤیت خداوند نبوده است؛ زیرا اگر آنچنان بود، جمله حضرت چنین میبود: اتهلکنا بما یقوله السفهاء منا؛ در حالی که جمله آیه ﴿بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ﴾ است؛ یعنی این رجفه از آن رو آنان را فراگرفت که عابدان عجل بودند، نه طالبان رؤیت[۷۳]. پاسخ داده شده است که سخن نیز یکی از افعال انسان است و اطلاق «فعل» بر «سخن»، امر تازه و غیر معمولی نیست؛ مثلاً هنگامی که میگوییم خداوند در قیامت به همه کارهای ما پاداش و کیفر میدهد، مسلماً این تعبیر، سخنان ما را نیز در بر خواهد گرفت[۷۴]. این پاسخ پذیرفته نیست؛ زیرا گرچه در مواردی بین فعل و قول دوگانگی دیده نمیشود، مانند مثال پاداش و کیفر، اما در این موارد قرینه و شاهد وجود دارد؛ در حالی که در دیگر موارد، فهم عرفی و تبادر بر دوگانگی آن دو حکم میکند. در تفسیر آیه ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾[۷۵]، در روایات نیز آمده است: «مَنْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ»[۷۶]. یعنی معلوم میشود موضوع سخن گفتن با انجام دادن فعل، دو امر جدای از هماند؛ همچنان که در آیه شریفه هم دو عنوان فعل و قول به کار رفته است؛ ثالثاً توبه همیشه با گناه تلازم ندارد، بلکه در موارد دیگری نیز کاربرد دارد. در واقع توبه همان رجوع به کمال برتر است و هرگز سبق گناه در آن مأخوذ نیست. افزون بر آن، آنچه به عنوان «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ» مطرح است، ممکن است برای خود شخص شمرده شود؛ یعنی درجهای از درجات او نسبت به درجه برتر، سیئه به شمار آید[۷۷]؛ یعنی لازم نیست ابرار با مقربین دو دسته جدا باشند، بلکه برای یک نفر میتوان دو درجه در نظر داشت. بررسی دیده شدن خداوند در سرای آخرت: مفسران اشاعره از اهل سنت، بر این باورند که خداوند در آخرت دیده میشود. ابن کثیر به روایت نبوی در این زمینه استناد جسته است[۷۸]. عدهای از ادیبان حدیث، دیده شدن خداوند را متواتر میدانند. از این رو دلالت ﴿لَنْ﴾ را بر نفی ابد نمیپذیرند[۷۹]. ثعالبی با تأکید بر اینکه ﴿لَنْ﴾ این دلالت را ندارد، سخن زمخشری را مردود میشمارد[۸۰]. ابن هشام هم در همین سیر گام نهاده است[۸۱]. به بیانی دیگر، ﴿لَنْ﴾ برای نفی اکید است نه ابید (نفی ابدی)؛ چون به دنبالش غایت میآید؛ اگر معنایش نفی ابد بود، غایت پذیر نبود و درست نبود گفته شود هرگز اینجا را ترک نمیکنم تا پدرم اجازه دهد: ﴿...لَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي...﴾[۸۲] و نمیشد گفت ما به تو ایمان نمیآوریم، تا اینکه خدا را روشن ببینیم: ﴿...لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً...﴾[۸۳]. آری، گاه از قرینه یا برهان فهمیده میشود که «لن» برای نفی ابدی است؛ ولی لازم آن، این نیست که مفهوم حقیقی «لن» نفی ابد باشد[۸۴]. این بیان نادرست است؛ زیرا اولاً ممکن است این نفی ابدی مربوط به دنیا باشد و این با تحقق در آخرت سازگار است، مانند: ﴿...لَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا...﴾[۸۵] و ﴿لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا﴾[۸۶]؛ ثانیاً اگر برای نفی ابدی در دنیا و آخرت باشد، ممکن است در مواردی مقید شود، مانند: ﴿وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى...﴾[۸۷][۸۸]. سخن در این است که اگر منظور از دیدن، همان دیدن با چشم ظاهری باشد، چون امری محال است، پس دنیا و آخرت در آن یکسان است و اگر معنای درستی در نظر باشد، ایرادی بر آن وارد نمیشود»[۸۹].[۹۰] |
۲. مهدی سازندگی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سازندگی در کتاب «عصمت پیامبران اولوالعزم» در اینباره گفته است:
«آنچه موجب شبهه ارتکاب گناه و درخواست توبه از جانب موسی شده، آیه ۱۴۳ سوره اعراف است که چنین آمده است: موسی(ع) از خداوند تقاضا کرد او را با چشم ظاهر ببیند! و پاسخ شنید که: «هرگز مرا نخواهی دید». در این هنگام به او دستور داده شد که به کوه نگاه کن؛ اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید. در این زمان خداوند به کوه جلوهای کرد و کوه متلاشی شد و موسی(ع) مدهوش بر زمین افتاد». چون به هوش آمد، عرض کرد خداوندا، منزّهی تو! من به سوی تو بازگشتم، و من نخستین مؤمنانم. اولا، چرا موسی(ع) با آن مقام معرفت و ایمانش چنین تقاضایی از خداوند کرد؟ ثانیا، لابد کار خلافی کرده بود که گرفتار آن صحنه گشت و بیهوش افتاد؟ ثالثا، جمله ﴿تُبْتُ إِلَيْكَ﴾[۹۱] نشان میدهد که از کار خلافش توبه کرد. مفسران در این جا پاسخهای گوناگونی دارند، ولی از همه روشنتر این است که آیات قرآن به خوبی نشان میدهد این تقاضای موسی(ع) نبود، بلکه تقاضای بنی اسرائیل بود که مصرّانه از او خواستند خدا را به آنها نشان دهد. بنابراین موسی(ع) آنچه را گفت، در راه یک مأموریت الهی بود، و فرود آمدن صاعقه نیز جنبه مجازات نداشت، بلکه هدف این بود که به تمام بنی اسرائیل نشان داده شود؛ وقتی شما قادر نیستید، جرقّه کوچکی از قدرت نمایی خدا را ببینید و از وحشت به روی زمین میافتید، بعضی مدهوش میشوید و بعضی هلاک میگردید، چگونه انتظار دارید ذات با عظمت او را مشاهده کنید. بر این اساس نیز جمله ﴿إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ﴾[۹۲] از طرف بنی اسرائیل بوده؛ همانگونه که جمله ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾[۹۳] نیز از طرف آنها بود»[۹۴].[۹۵]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ «و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم». فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ليكن به كوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد. «پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى بيهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم». سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۱۳؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۴، ص۹۶-۹۸؛ محمدجواد نجفی، تفسیر آسان، ج۵، ص۳۳۸-۳۳۹: قاضی عبدالجبار (الهمدانی الاسد آبادی)، شرح الاصول الخمسه، ص۱۷۶؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۵۶.
- ↑ «...و گفتند: خداوند را آشکارا به ما بنما!.».. سوره نساء، آیه ۱۵۳.
- ↑ «و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمینلرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه میداری و هرکس را بخواهی راهنمایی میفرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۲۴؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ ر.ک: محمد حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۷، ص۱۸-۲۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۲۲.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۱۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۱۷۷؛ محمد صدیق قنوجی، فتح البیان، ج۵، ص۹؛ محمد رشید رضا، المنار، ج۵، ص۱۲۶.
- ↑ الصحیفة السجادیة، مناجات المحبین، دعای ۱۹۰، ص۴۱۴.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۲۶-۲۲۷.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ ر.ک: حسین بن علی کاشفی، مواهب علیه، تصحیح محمدرضا جلالی نائینی، ج۱، ص۴۷۹؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۲۳۱.
- ↑ «و (امر) پروردگارت برسد» سوره فجر، آیه ۲۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ ر.ک: مصطفی منصوری، المقتطف من عیون التفاسیر، ج۲، ص۲۶۹؛ محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۰، ص۲۳۸؛ محمد بن ابی بکر بن قیم الجوزیه، بدائع التفسیر، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ ر.ک: اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگران، تفسیر راهنما، ج۶، ص۲۳۷.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ «پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۲۳۷.
- ↑ سعید حوی، الاساس فی التفسیر، ج۴، ص۲۰۱۰.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ «و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم». فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ليكن به كوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد. «پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى بيهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم». سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۱۳؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۴، ص۹۶-۹۸؛ محمدجواد نجفی، تفسیر آسان، ج۵، ص۳۳۸-۳۳۹: قاضی عبدالجبار (الهمدانی الاسد آبادی)، شرح الاصول الخمسه، ص۱۷۶؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۵۶.
- ↑ «...و گفتند: خداوند را آشکارا به ما بنما!.».. سوره نساء، آیه ۱۵۳.
- ↑ «و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمینلرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه میداری و هرکس را بخواهی راهنمایی میفرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۲۹۷.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۱۳.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! ما تا خداوند را آشکارا نبینیم، به تو ایمان نمیآوریم و در حالی که خود مینگریستید آذرخش شما را فرا گرفت» سوره بقره، آیه ۵۵.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۷۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، الرجال، ص۱۸۰.
- ↑ «گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ «به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۲۵۸.
- ↑ «فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر!» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۳۲.
- ↑ «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بتهایی که داشتند رو آورده بودند، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۷، جزء ۱۴، ص۲۳۰.
- ↑ ر.ک: قاضی عبدالجبار بن احمد الهمذانی، متشابه القرآن، تحقیق عدنان محمد زرزور، ص۲۹۳.
- ↑ ر.ک: محمد حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۷، ص۱۸-۲۲.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، جزء ۹، ص۷۲.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۲۲.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۱۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۱۷۷؛ محمد صدیق قنوجی، فتح البیان، ج۵، ص۹؛ محمد رشید رضا، المنار، ج۵، ص۱۲۶.
- ↑ الصحیفة السجادیة، مناجات المحبین، دعای ۱۹۰، ص۴۱۴.
- ↑ ر.ک: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا﴾ «آسمانهای هفتگانه و زمین و آنچه در آنهاست او را به پاکی میستایند و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی میستاید اما شما ستایش آنان را در نمییابید؛ بیگمان او بردباری آمرزنده است» سوره اسراء، آیه ۴۴؛ ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾ «آیا جز دین خداوند را باز میجویند با آنکه آنان که در آسمانها و زمینند خواهناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده میشوند» سوره آل عمران، آیه ۸۳؛ ﴿وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِكَةُ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ «و هر جنبندهای که در آسمانها و در زمین است و (نیز) فرشتگان به خداوند سجده میبرند و آنان سرکشی نمیورزند» سوره نحل، آیه ۴۹؛ ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۲۶-۲۲۷.
- ↑ «تا آنگاه که شتر به سوراخ سوزن در آید!» سوره اعراف، آیه ۴۰.
- ↑ ر.ک: محمد طاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۸، ص۲۷۴؛ احمد بن محمد ثعلبی، الکشف و البیان، تحقیق ابی محمد بن عاشور، ج۴، ص۲۷۵؛ علاءالدین علی بن محمد خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل: تفسیر الخازن، ج۲، ص۲۸۳؛ حسنین محمد مخلوف، صفوة البیان، ص۲۲۰.
- ↑ ر.ک: جلال الدین محلی و جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، اعتنی به و راجعه محمد الدالی بلطه، ص۱۶۷.
- ↑ ر.ک: عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.
- ↑ ر.ک: حسین بن علی کاشفی، مواهب علیه، تصحیح محمدرضا جلالی نائینی، ج۱، ص۴۷۹؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۲۳۱.
- ↑ «و (امر) پروردگارت برسد» سوره فجر، آیه ۲۲.
- ↑ ر.ک: مصطفی منصوری، المقتطف من عیون التفاسیر، ج۲، ص۲۶۹؛ محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۰، ص۲۳۸؛ محمد بن ابی بکر بن قیم الجوزیه، بدائع التفسیر، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ ر.ک: اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگران، تفسیر راهنما، ج۶، ص۲۳۷.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ ر.ک: مقداد بن عبدالله فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، تحقیق مجمع الفکر الاسلامی، ص۸۱.
- ↑ «پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ «هرگز! اگر به «دانش بیگمان» بدانید،» سوره تکاثر، آیه ۵.
- ↑ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
- ↑ «و بر زمین، خرامان گام برمدار که هرگز نه زمین را میتوانی شکافت و نه به بلندای کوهها میتوانی رسید» سوره اسراء، آیه ۳۷.
- ↑ «گفت: بیگمان تو هرگز همراه من شکیبایی نمیتوانی کرد» سوره کهف، آیه ۶۷.
- ↑ «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافتهای از خواستههای آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
- ↑ «(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش مینگرد» سوره قیامه، آیه ۲۳.
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۲۳۷.
- ↑ سعید حوی، الاساس فی التفسیر، ج۴، ص۲۰۱۰.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه(صدوق)، توحید، ص۲۶۲.
- ↑ ر.ک: ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۲۰۲.
- ↑ «و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمینلرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه میداری و هرکس را بخواهی راهنمایی میفرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۵۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۳۷۶.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۹۰.
- ↑ «ای مؤمنان! چرا چیزی میگویید که (خود) انجام نمیدهید؟» سوره صف، آیه ۲.
- ↑ علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار، ج۱، ص۱۰۷.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۴۸.
- ↑ ر.ک: اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تصحیح لجنة من العلماء، ج۲، ص۲۵۴.
- ↑ ر.ک: احمد بن یوسف سمین (حلبی)، الدر المصون، تحقیق احمد محمد الخراط، ج۵، ص۴۴۹.
- ↑ ر.ک: عبدالرحمن الثعالبی، الجواهر الحسان، تحقیق ابو محمد الغماری الحسنی، ج۱، ص۵۷۴.
- ↑ ولا تفيد أن توكيد النفي خلافا للزمخشري في كشافه و لا تأييده خلافا له في انموذجة؛ (عبدالله بن هشام، مغنی اللبیب، ج۱، ص۲۸۴).
- ↑ «چون از او ناامید شدند رازگویان به گوشهای رفتند: بزرگ ایشان گفت آیا نمیدانید پدرتان در پیشگاه خداوند از شما پیمان گرفته است و پیش از این با یوسف چه کوتاهی کردهاید؟ من از این سرزمین پا بیرون نمینهم تا پدرم اجازه دهد یا خداوند درباره من داوری فرماید و» سوره یوسف، آیه ۸۰.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! ما تا خداوند را آشکارا نبینیم، به تو ایمان نمیآوریم و در حالی که خود مینگریستید آذرخش شما را فرا گرفت» سوره بقره، آیه ۵۵.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۳۴.
- ↑ «و بر زمین، خرامان گام برمدار که هرگز نه زمین را میتوانی شکافت و نه به بلندای کوهها میتوانی رسید» سوره اسراء، آیه ۳۷.
- ↑ «گفت: بیگمان تو هرگز همراه من شکیبایی نمیتوانی کرد» سوره کهف، آیه ۶۷.
- ↑ «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافتهای از خواستههای آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۲۴۲.
- ↑ چو رسی به طور سینا «ارنی» مگو و بگذر *** که نیرزد این تمنا به جواب «لن ترانی» چو رسی به طور سینا «ارنی» بگو و مگذر *** تو جواب دوست بشنو چه «تران» چه «لن ترانی» «ارنی» کسی بگوید که تو را ندیده باشد *** تو که با منی همیشه، چه جواب «لن ترانی»
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ «و چون موسی به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن سر کرد، گفت: پروردگارا! خویش را به من بنمای تا در تو بنگرم، فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با خاک یکسان ساخت و موسی بیهوش افتاد و چون به خویش آمد، گفت: پاکا که تویی! به پیشگاهت توبه آوردم و من نخستین مؤمنم» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ «و به آدمی سپردهایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و برای من، در دودمانم شایستگی نه که من به سوی تو بازگشتهام و من از فرمانبردارانم» سوره احقاف، آیه ۱۵.
- ↑ «و چون موسی به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن سر کرد، گفت: پروردگارا! خویش را به من بنمای تا در تو بنگرم، فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با خاک یکسان ساخت و موسی بیهوش افتاد و چون به خویش آمد، گفت: پاکا که تویی! به پیشگاهت توبه آوردم و من نخستین مؤمنم» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۵.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۲۴.