آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان است؟ (پرسش)
آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | عصمت در ادیان و مکاتب - شبهات عصمت |
مدخل وابسته | ایران |
تعداد پاسخ | ۲ پاسخ |
آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
تبیین شبهه
عدهای گفتهاند بعد از ورود اسلام به ایران، اعتقاد به عصمت در میان مسلمین ایجاد شد، چون ایرانیهای مجوس افسانههایی داشتند مبنی بر اینکه نورهای پاک و منزهی هستند که هیچگونه کاستی و نادرستی به ساحت مقدس آنان راه نمییابد. این مطلب با فلسفه نور از حکمتهای کهن بابل، مطابق بود و به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسم یافته؛ نوری که از طریق نسلها به ایشان انتقال یافته است. با ورود اسلام به ایران، این مصادیق را در وجود امامان جستهاند، سپس این اعتقاد از شیعه به اهل سنت انتقال یافته و آنها نیز به عصمت علی (ع) و پیامبر (ص) معتقد گردیدند[۱]. از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانههای خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند[۲].[۳]
برخی از نویسندگان معاصر وهابیت نیز بر این باورند که شیعه نظریه عصمت را از مذهب مجوسی گرفته است. چرا کهمجوسیان در مورد منجی و نجات بخش منتظر خود و یارانش اعتقاد دارند که آنها دروغ نمیگویند، گناه نمیکنند و هیچ گناه کبیرهای از آنها صادر نمیشود[۴].
صاحب این دیدگاه معتقد است: روابط نزدیک پیغمبر با سلمان فارسی آنچنان بود که گروهی معتقد بودند: مطالب قرآن را سلمان اعجمی به پیغمبر تعلیم میدهد. از منظر وی در قرآن نیز به این عقیده اشاره شده است. مطالعه تطبیقی آیینهای زرتشتی و عقاید اسلامی، این نکته را نشان میدهد که پیامبر اسلام مستقیم و غیرمستقیم، تأثیراتی از آیینها و باورهای زرتشتی داشته است[۵].[۶]
پاسخ جامع اجمالی
با تأمل در منابع اولیه (قرآن و سنت) به وضوح مییابیم، که اعتقاد به عصمت انبیا از جمله اعتقادات اولیه مسلمین بوده و برگرفته از ادیان و اقوام دیگر نیست. از طرفی اینکه اهل سنت به عصمت امام علی (ع) معتقد میباشند کلامی نادرست است؛ چون اکثر علمای اهل سنت عصمت حضرت علی (ع) را قبول ندارند[۷]. از این گذشته اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، میبینیم که اسلام از زمان خلیفه دوم در ایران نفوذ کرد. با شکست یزدگرد سوم در جنگ، مسلمانان وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، دین اسلام هم به شهرها و خانههای مردم نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که اندیشه عصمت از اولین روزهای نزول قرآن و اسلام بر قلبهای مسلمانان حک شد، پس از حیث تاریخی نمیتوان ایرانیان را مبتکر اندیشه عصمت دانست. مهمتر اینکه ایرانیان هم عقیده عصمت را برگرفته از قرآن و سنت میدانند، نه غیر آن، لذا اصل این شبهه باطل است[۸].
به جهت رابطه نزدیک مسلمان با نبی اکرم (ص)، بعضی میگویند سلمان مطالب قرآن را به آن حضرت تعلیم میداد تا جایی که خود قرآن به این عقیده نادرست اشاره کرده است. مطالعه تطبیقی آیین زرتشت و اسلام نشان میدهد که مثلاً شکل بعثت زرتشت و پیامبر اکرم (ص) و اعتقاد به خدای یکتا و وجود شیطان که منشأ شر است و طهارت خاندان دو پیامبر، از جمله اعتقاداتی است که پیامبر اکرم (ص) به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آیین زرتشت اقتباس کرده است.
در پاسخ باید گفت که این اتهام علاوه بر عصمت، مسئله نبوت پیامبر (ص) را به چالش کشیده است. اینکه نبی اکرم از شخص دیگری تعلیم میگرفت، از تهمتهای مشرکین بوده تا جایی که قرآن میفرماید: "ما کاملاً آگاهیم که (کافران) میگویند آن کس که مطالب این قرآن را به رسول میآموزد بشری غیر فصیح و اعجمی است، در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح است"[۹]. البته درباره شخصی که به پیامبر (ص) تعلیم میدهد، نقلهای متعددی است و طبق بعضی از نقلها آن شخص سلمان است[۱۰]. لکن این آیه مکی است است و سلمان در مدینه به محضر نبی اکرم مشرف شد و مسلمان گردید، لذا این احتمال مردود است[۱۱].
از اینها که بگذریم مطالب ذیل نیز قابل ذکر است:
- مسلماً این شبهه از جانب معاندین اسلام عنوان شده؛ چنانکه از آیه فوق برمیآید.
- سلمان از شاگردان برجسته مکتب اسلام و نبی اکرم (ص) است که هرچه داشت از آن حضرت و اسلام داشت، پس نمیتواند چیزی را به نبی اکرم (ص) که مخزن علوم و متصل به وحی است تعلیم نماید.
- سلمان و زرتشتیان لهجه فارسی داشتند، ولی قرآن به زبان عربی است. چگونه کسی که به زبانی آشنا نیست، میتواند آن را به صاحب آن زبان بیاموزد.
- تعالیم ادیان آسمانی ولو در اصل و مبانی مشترک هستند، لکن اندیشه عصمت، مأخوذ از قرآن کریم و سنت است و لا غیر.
بنابراین اتهام فوق از جانب مشرکین یا دیگر دشمنان اسلام سرچشمه گرفته و جهت تضعیف عقاید مسلمین است و پایه و اساسی ندارد[۱۲].
عدهای دیگر تقریر دیگری از این نظریه را ارئه کرده و معتقدند: ایرانیها مطابق افسانههایی که داشتند، به نورهای پاک و منزّهی قایل بودند که هیچگونه کاستی و کژی به ساحت مقدس آنها راه نداشت[۱۳].
مؤلّف کتاب اسلام و بررسی تاریخی نیز این دیدگاه را پذیرفته است و میگوید: «این مطلب مطابق با فلسفه نور از حکمتهای کهن بابلی بود که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسلهای پیاپی به ایشان رسیده است»[۱۴]. از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانههای خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند؛ از اینرو مؤلّف در ادامه میگوید: هنوز روشن نیست که با طی چه مراحلی این دو شکل اصلی تشیع با هم در آمیختند: عقیده به حق امامت موروثی و تشیع حاوی عقاید سرّی و رمزی؛ اما میتوان گفت که در قرنهای سوم و چهارم هجری، این جریان از قبل پیشرفت فراوانی کرده بود. با این همه هرچند به طور کلی معتقدات شیعه از نظر اهل سنت مردود بوده است، تشیع نفوذی قوی در بخشهایی از افکار و اعمال اهل سنت داشته است.... سنیان عقیده به نور الهی و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط علی، بلکه مولای علی، یعنی حضرت محمد را نیز مشمول آن نمودند[۱۵].
خلاصه اینکه این نظریه چیزی جز گمانه زنی بیدلیل و بیاساس نمیباشد؛ چراکه ایرانیها عقاید بسیار زیادی از آیین میترائیسم داشتند که اینچنین به اسلام راه نیافته است، بلکه عقاید معکوسی در اسلام با آن آیینها مشاهده میکنیم. از سوی دیگر اعتقاد به امر قدسی و وجودهایی که دارای قداست هستند کمابیش در تمامی ادیان وجود دارد؛ همانطور که رودلف اتو مشخصههای مشترک چندی برای چنین امری در تمامی ادیان برمیشمارد[۱۶].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. آقای صفرزاده؛ |
---|
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در اینباره گفته است:
«با تأمل در منابع اولیه (قرآن و سنت) به وضوح مییابیم، که اعتقاد به عصمت انبیا از جمله اعتقادات اولیه مسلمین بوده و برگرفته از ادیان و اقوام دیگر نیست. از طرفی اینکه اهل سنت به عصمت امام علی (ع) معتقد میباشند کلامی نادرست است؛ چون اکثر علمای اهل سنت عصمت حضرت علی (ع) را قبول ندارند[۱۷]. از این گذشته اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، میبینیم که اسلام از زمان خلیفه دوم در ایران نفوذ کرد. با شکست یزدگرد سوم در جنگ، مسلمانان وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، دین اسلام هم به شهرها و خانههای مردم نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که اندیشه عصمت از اولین روزهای نزول قرآن و اسلام بر قلبهای مسلمانان حک شد، پس از حیث تاریخی نمیتوان ایرانیان را مبتکر اندیشه عصمت دانست. مهمتر اینکه ایرانیان هم عقیده عصمت را برگرفته از قرآن و سنت میدانند، نه غیر آن، لذا اصل این شبهه باطل است»[۱۸]. به جهت رابطه نزدیک مسلمان با نبی اکرم (ص)، بعضی میگویند سلمان مطالب قرآن را به آن حضرت تعلیم میداد تا جایی که خود قرآن به این عقیده نادرست اشاره کرده است. مطالعه تطبیقی آیین زرتشت و اسلام نشان میدهد که مثلاً شکل بعثت زرتشت و پیامبر اکرم (ص) و اعتقاد به خدای یکتا و وجود شیطان که منشأ شر است و طهارت خاندان دو پیامبر، از جمله اعتقاداتی است که پیامبر اکرم (ص) به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آیین زرتشت اقتباس کرده است. جواب: اولاً، باید گفت که این اتهام علاوه بر عصمت، مسئله نبوت پیامبر (ص) را به چالش کشیده است. اینکه نبی اکرم از شخص دیگری تعلیم میگرفت، از تهمتهای مشرکین بوده تا جایی که قرآن میفرماید: "ما کاملاً آگاهیم که (کافران) میگویند آن کس که مطالب این قرآن را به رسول میآموزد بشری غیر فصیح و اعجمی است، در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح است"[۱۹]. البته درباره شخصی که به پیامبر (ص) تعلیم میدهد، نقلهای متعددی است و طبق بعضی از نقلها آن شخص سلمان است[۲۰]. لکن این آیه مکی است است و سلمان در مدینه به محضر نبی اکرم مشرف شد و مسلمان گردید، لذا این احتمال مردود است. ثانیاً، اینکه ادیان در بعضی از عقاید و اصول با یکدیگر تطابق دارند، به خاطر تأثیر پذیری دینی از یکدیگر نیست، بلکه به جهت اشتراک در جوهر و اصول است و اعتقاد به خدا و وجود شیطان از عقاید مشترک تمام ادیان آسمانی است نه فقط اسلام و زرتشت. اگر کسی الهی بودن آیین زرتشت را انکار کند در این صورت، وجود عقاید مشترک بین اسلام و زرتشت نمیتواند موجب انکار الهی بودن اسلام گردد، چون کسانی که میخواهند دینی را اختراع کنند از تعالیم مشترک ادیان آسمانی بهره میگیرند تا مورد پذیرش قرار گیرد[۲۱]. از اینها که بگذریم مطالب ذیل نیز قابل ذکر است:
|
۲. بهروز مینایی؛ |
---|
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفته است:
«اینکه پیامبر اکرم (ص) از شخص دیگری تعلیم میگیرد در همان صدر اسلام مطرح بوده است. ازجمله افتراها و تهمتهایی که کفار به رسول اکرم (ص) نسبت میدادند این بود که ایشان مضامین و حتی الفاظ قرآن را از شخص دیگری میآموزد. استدلال آنها اینگونه بود که صدور این الفاظ فصیح و مضامین بلیغ از شخص امّی و درس ناخوانده نشان میدهد که معلّمی دانشمند به او میآموزد و این فصاحت و بلاغت را دلیل اعجاز قرآن و ارتباط پیامبر (ص) با عالم غیب از طریق وحی نمیگرفتند. قرآن به این ماجرا چنین اشاره میکند: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[۲۳]. خداوند در این آیه میفرماید: ما میدانیم که کافران و مشرکان مکه میگویند که قرآن از نزد خدا نیست، بلکه فردی از بشر به پیامبر تعلیم میدهد. امین الاسلام طبرسی از ابن عباس روایت میکند که قریش میگفتند: آن شخص بلعام است که آهنگر یا شمشیرسازی رومی و نصرانی از طایفه بنی حضرمی در مکه بود. ضحاک میگوید مراد سلمان فارسی است. روایات دیگری نیز آورده است با اسامی دیگر[۲۴]. خداوند آنها را تکذیب میکند که زبان کسی که به او نسبت میدهند اعجمی، یعنی غیرفصیح است؛ اما عجمی به معنای غیرعرب است که چه بسا ممکن است فصیح باشد. الحاد در این آیه به معنای نسبت دادن است؛ حال آنکه این قرآن عربی بسیار فصیح و روشنی است. علامه طباطبائی در مورد اینکه مراد سلمان فارسی باشد رد کرده است؛ چون آیه مکی است و سلمان پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه آمد و اسلام اختیار کرد[۲۵]. عدهای دیگر گمان بردهاند که نظریه عصمت بعد از ورود اسلام به ایران پیدا شده است؛ با این تقریر که ایرانیها مطابق افسانههایی که داشتند، به نورهای پاک و منزّهی قایل بودند که هیچگونه کاستی و کژی به ساحت مقدس آنها راه نداشت[۲۶]. مؤلّف کتاب اسلام و بررسی تاریخی نیز این دیدگاه را پذیرفته است و میگوید: «این مطلب مطابق با فلسفه نور از حکمتهای کهن بابلی بود که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسلهای پیاپی به ایشان رسیده است»[۲۷]. از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانههای خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند؛ از اینرو مؤلّف در ادامه میگوید: هنوز روشن نیست که با طی چه مراحلی این دو شکل اصلی تشیع با هم در آمیختند: عقیده به حق امامت موروثی و تشیع حاوی عقاید سرّی و رمزی؛ اما میتوان گفت که در قرنهای سوم و چهارم هجری، این جریان از قبل پیشرفت فراوانی کرده بود. با این همه هرچند به طور کلی معتقدات شیعه از نظر اهل سنت مردود بوده است، تشیع نفوذی قوی در بخشهایی از افکار و اعمال اهل سنت داشته است.... سنیان عقیده به نور الهی و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط علی، بلکه مولای علی، یعنی حضرت محمد را نیز مشمول آن نمودند[۲۸]. نقد دیدگاه اخذ نظریه عصمت از آموزههای زرتشتی: اگر تنها به استدلال دکتر ناصر القفاری صاحب اصول مذهب الشیعه نظر بیفکنیم، چیزی جز عداوت شخصی و قضاوت ازپیش تعیین شده او نسبت به شیعه و معتقدات آن دیده نمیشود. او نه تنها استدلالی بر نظریه خود عرضه نمیکند، بلکه هیچ شاهد و مستندی نیز مطرح نمیسازد. به فرض اینکه حکایت و نقل او از قاضی عبدالجبّار درست باشد، این حکایت مشتمل بر ارائه هیچ گونه شاهد و استدلالی نیست. تنها به این اکتفا شده است که در دین زرتشت عقیده عصمت مسیحیان و نجات بخشان وجود دارد. بارها گفتهایم که بودن یک عقیده در یک مسلک و آیین و وجود چنین عقیدهای مشابه در دین و آیین متأخر، گواه اخذ و اقتباس آیین متأخر از متقدم نمیباشد؛ وگرنه دعوت تمامی ادیان به توحید و یگانه پرستی و نفی شرک و وجود اندیشه معاد و رستاخیز در تمامی مذاهب آیا شاهد و گواه بر اخذ و اقتباس آیینها از یکدیگر میباشد؟ کسی تاکنون چنین ادعایی نکرده است. حتی با ملاحظه تکملهای را که میرفطروس بر اخذ نظریه عصمت از آیین زرتشت عرضه کرده است، مشاهده میکنیم تنها به این بسنده شده است که یکی از صحابه پیامبر (ص) سلمان فارسی بوده است و سلمان در اوان جوانی بر دین زرتشت بوده است و از طریق مشابهت تعالیم این دو دین نتیجه گرفته است که پیامبر خود مبدع این اندیشه در دین اسلام بوده است و این عقیده را از گفتههای سلمان اخذ نموده است. این استدلال بسیار سخیف و سبک میباشد؛ چراکه سلمان سالها بعد از ظهور اسلام در مدینه به حضور پیامبر (ص) رسید و عقاید یکتاپرستی و منشأ شرّ بودن شیطان عقیدهای نیست که پانزده سال بعد از ظهور اسلام تکوّن یافته باشد؛ بلکه این طیف از عقاید در ابتدای دعوت رسول خدا (ص) از آن حضرت و تعالیم وحی بر مردم خوانده شد. افزون بر آنکه میتوان گفت با مطالعه در زندگی سلمان مییابیم که سلمان دوران زیادی از عمر خود را بر آیین مسیحیت بوده است و در خدمت ارباب کلیسا و دین مسیحیت بوده است، اما روحیه تحرّی حقیقت و فطرت حقجویی او سرانجام او را به سرزمین اعراب و چشمه زلال معارف الهی دین محمدی (ص) کشانید و در مدت بسیار اندکی سرآمد صحابه گردید و همسنگ بسیاری از مهاجران و انصار بلکه بالاتر از آنها از سرچشمه انوار معارف نبوی سیراب گردید تا جایی که پیامبر اکرم (ص) تنها در مورد او «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» را فرموده است. اما سخن هیلتون گیب مبنی بر اینکه نظریه عصمت پس از ورود اسلام به ایران پیدا شده است و اینکه ایرانیها اعتقاد به نورهای پاک و منزّه را از عقاید کهن خود به دین اسلام رسوخ دادند، نیز چیزی جز گمانه زنی بیدلیل و بیاساس نمیباشد؛ چراکه ایرانیها عقاید بسیار زیادی از آیین میترائیسم داشتند که اینچنین به اسلام راه نیافته است، بلکه عقاید معکوسی در اسلام با آن آیینها مشاهده میکنیم. از سوی دیگر اعتقاد به امر قدسی و وجودهایی که دارای قداست هستند کمابیش در تمامی ادیان وجود دارد؛ همانطور که رودلف اتو مشخصههای مشترک چندی برای چنین امری در تمامی ادیان برمیشمارد. نظیر چنین ادعایی درباره اعتقاد به فرشتگان نیز درباره مسلمانان ادعا شده است که آنان عقیده به فرشتگان را از آیینهای ایرانی گرفتهاند؛ حال آنکه عقیده به ملائکه در ابتدای ظهور دین اسلام، پیش از برخورد اعراب با تمدن و فرهنگ ایرانی در نخستین آیات مکی ظهور و بروز داشته است. اینکه مؤلف اعتقاد به جنبههای خاص امامان (ع) را اتصاف آنها به صفات فوق بشری قلمداد کرده است، ناشی از عدم شناخت نویسنده از انسان و حقیقت او و مدارجی است که میتواند در مسیر عبودیت حق کسب کند. در مورد تشیعِ حاوی عقاید سرّی و رمزی در آینده خواهیم گفت که آیا میتوان تشیع را به دو مکتب اعتدال و غلوّ یا ظاهری و باطنی تقسیمبندی کرد یا نه؟ اما اینکه اهل سنت عقیده به عصمت را از شیعه اخذ و اقتباس کرده، باشند نکتهای درخور بررسی است که باید با شواهد و مستندات تاریخی و حدیثی به آن پرداخت. از یک سو سران مذاهب چهارگانه اهل سنت یعنی ابوحنیفه، شافعی، احمد حنبل و مالک از شاگردان امام صادق (ع) بودهاند؛ اما این شاگردی بیشتر در جنبه فقهی بوده است و از جهت کلامی و حتی فقهی اختلاف آرای فراوانی مشاهده میشود. از سوی دیگر اختلاط و برخورد آرای معتزله و شیعه و استفاده شیوه استدلال عقلانی در هر دو مکتب نیز جای تأمّل است. اما هیچ یک از این موارد نشان دهنده اخذ و اقتباس عقیدتی اینها از یکدیگر نمیباشد و شواهد متضادی در تاریخ میتوان بر اخذ و عدم آن یافت و نمیتوان صرفاً با ادّعا و نظریه پردازی از آن گذشت. از سوی سوم اگر در عقاید آیین مهر یا میترائیسم و نیز آیین زرتشت تأمّل کنیم، هیچ گاه نظریه عصمت به عنوان اندیشه مستقل مطرح نشده است. یک دسته عقاید مشترکی در همه ادیان وجود دارد؛ اما وجود عقاید مشترک میان ادیان مختلف دلیل بر اخذ و اقتباس این عقیده در دینِ متأخر از دین متقدم نمیگردد. در دین زرتشت، زرتشت انسان اهورایی است که با اتکا به پروردگار و مدد از اندیشه نیک، به مبارزه با ستمگران برمیخیزد. در این آیین، آنهایی که اهل دانش و خِردند و به پاکی روی آورند و به فروزگان الهی و صفات کمالیه نزدیک گردند، آموزگار مناسبی برای تعلیم و راه درست زندگی خواهند بود. زرتشت مردی است که از دایره استعداد زمان پا فراتر گذاشته است. وجود چنین اندیشهای در مسیحیت درباره مسیح (ع) یا در دین اسلام برای پیامبر اکرم (ص) دلیل بر اخذ اندیشه از دین سابق نیست. برای نمونه اندیشه منجی موعود در بسیاری از ادیان با یکدیگر مشترکاند. در تمامی ادیانی که دیدگاه منجی موعود را مطرح کردهاند، در این اندیشه مشترکاند که نجات دهنده آخرالزمان از خاندان نبوت است. در دین زرتشتی سوشیانسها فرزندان زرتشتاند که نطفه شان به شیوهای معجزه آسا در آب دریاچه نگه داری میشود. در دین یهودی نیز نجات بخش از خاندان داوود پیامبر است. نزد مسیحیان فارَقْلیط از مقرّبان و گزیدگان درگاه کبریایی است. در اسلام مهدی (ع) از سوی پدر از خاندان نبوت است و از سوی مادر به قیصر روم و درنهایت به حواریون عیسی منتهی میشود. موعود آخرالزمان در ادیان، شخصیتی الهی و آسمانی دارد؛ دارای خوی پسندیده، تقوا، دانش و همه صفات نیکو میباشد و از بدیها و زشتیها مبرّاست»[۲۹]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸؛هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.
- ↑ مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۶۹.
- ↑ ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۳، به نقل از: قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ علی میرفطروس، اسلامشناسی، ص۲۴ - ۲۵.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۲۲-۲۳۰.
- ↑ اسلام، بررسی تاریخی، ص۱۳۸-۱۴۴؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۹.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵؛ التبیان، ج۶، ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۲، ص۳۵۲ و ج۱۴، ص۳۵۸؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج۱۴، ص۱۶۱.
- ↑ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۹ و ۹۰.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۷۲.
- ↑ The Encyclopedia of Religion / Ismah، V.۷، P. ۴۶۵.
- ↑ هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.
- ↑ مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۲۲-۲۳۰.
- ↑ اسلام، بررسی تاریخی، ص۱۳۸-۱۴۴؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۹.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵؛ التبیان، ج۶، ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۲، ص۳۵۲ و ج۱۴، ص۳۵۸؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج۱۴، ص۱۶۱.
- ↑ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۹ و ۹۰.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۷۲.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۵۲.
- ↑ The Encyclopedia of Religion / Ismah، V.۷، P. ۴۶۵.
- ↑ هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.
- ↑ مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱،.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۲۲-۲۳۰.