احقاف در قرآن
مقدمه
"احقاف" ریگزاری است در جنوب جزیرةالعرب و از قسمتهای ربعالخالی (وادی دهناء) که در روزگار گذشته مسکن قوم عاد ـ قوم حضرت هود(ع) ـ بود. از این واژه، یک بار در قرآن و در آیه ۲۱ سوره احقاف نام برده شده است.
معناشناسی
واژه اَحقاف، جمع حِقف در اصل به معنای برآمدگی و انحنا است[۱] و بیشتر به شنهایی گفته میشود که بر اثر وزش باد در بیابان به صورت منحنی و تپه به صورت انبوه بر روی هم انباشته میشوند[۲] و به خمیدگی پشت شتر و دیگر حیوانات[۳] و خمیدگی هلال ماه[۴] نیز اطلاق شده است. همچنین احقاف به معنای خط طولانی از ریگ روان بر چپ و راست عنوان شده است[۵]. در قاموس قرآن هم «حقف (بر وزن حبر) تپه مستطیل (دراز) ریگ معنا شده که به نقل مجمع، بعضی، قید پیچ و خم دار بودن را نیز بر آن افزودهاند»[۶] برخی نیز احقاف را جمع مکسر "حقف "... گفتهاند از ریشه حقوف که به معنی "اعوج" اشتقاق یافته است[۷].[۸]
احقاف و موقعیت جغرافیایی آن
در قرآن فقط یک بار واژه "احقاف" و آن هم در آیه ﴿وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۹] بهعنوان محلّ سکونت قوم عاد و پیامبری هود(ع) بهکار رفته و به همین مناسبت، سوره مذکور به این نام شهرت یافته است. البتّه ماجرای قوم عاد، در ۱۷ سوره دیگر نیز بازگو شده که گاه از خلال آن به برخی نکات درباره محلّ سکونت این قوم دست مییابیم. با این حال، محلّ دقیق این منطقه در قرآن تعیین نشده و وجود بیابانهای شنی فراوان در مناطق گوناگون جزیرةالعرب نیز بیشتر بر این ابهام افزوده است. در تورات و تواریخ پیش از اسلام نیز بهطور صریح از عاد و احقاف، یادی بهمیان نیامده است، جز آنکه در آثار اقلیم نگاران یونانی از قوم "Oadite" در شمال غربی جزیرةالعرب یادشده که احتمال تطبیق آن بر قوم عاد از سوی برخی پژوهشگران مطرح شده است[۱۰]، گویا جرجی زیدان بر همین اساس، عادیان را از عربهای شمال شمرده است[۱۱] و این درحالی است که احقاف از نظر عموم مفسّران اسلامی، در منطقهای از یمن در جنوب عربستان قرار داشته است؛ البتّه برخی نیز احقاف را نام کوهی در شام[۱۲] یا منطقهای اطراف حسمی[۱۳] در شمال جزیرةالعرب دانستهاند که آبادانی و سرسبزی این منطقه با برخی گزارشهای قرآن از محلّ سکونت عاد، شباهت دارد. وجود کوهی به نام "ارم" فرضیه وقوع سرزمین احقاف در این منطقه را نزد برخی خاورشناسان تقویت کرده است[۱۴]
در تورات نیز از منطقهای به نام "حویله" یاد شده که آن واژه، از ریشه عبری "حول" بهمعنای شن اشتقاق یافته، به سرزمین شنزار اطلاق میشود. محدوده دقیق این منطقه، به روشنی در تورات تعیین نشده و گویا افزون بر یمن و عمان، در عربستان جنوبی تا مرکز و شمال جزیرةالعرب امتداد داشته است[۱۵]. کنار هم آمدن نام "حویله" و "حضرموت" بهصورت فرزندان یقطان و همچنین "سبأ" و "حویله" بهصورت بنوکوش[۱۶] (با توجّه به تطبیق نام شهرها و قبایل با اسامی فرزندان نوح از نگاه عهد عتیق) فرضیّه تطابق حویله با احقاف را تقویت میکند؛ بهویژه آنکه قبایل قحطانی عرب که گویا نام خود را از ریشه عبری "یقطان" برگرفتهاند، گاهی در برابر تفاخر عدنانیان به پیامبری جدّشان اسماعیل، پیامبری جدّشان هود(ع) را یادآور میشدند[۱۷].
گزارش تورات از وجود رودی در حویله و کانیها و سنگهای قیمتی بسیار و عطرهای گیاهی در آن منطقه، با گزارش قرآن از باغها و آبها و نعمت فراوان در محلّ سکونت عادیان مطابقت میکند ﴿وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴾[۱۸][۱۹] تشابه عادیان در ویژگیهای جسمانی با عمالقه که در تورات از حویله بهصورت یکی از مناطق حضور آنها یاد شده، تأییدی دیگر بر این فرضیّهاست: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۲۰]، ﴿كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلَاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾[۲۱]، ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[۲۲]، ﴿وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾[۲۳].[۲۴]. افزون بر این، این دو گروه، از یک نژاد و خانواده شمرده شدهاند[۲۵]. کاوشهای باستانشناسی در مناطق گوناگون جزیرةالعرب نیز اطّلاعات بسیاری از اقوام گذشته این سرزمین در اختیار گذاشته که البته همه آنها بیشباهت با وضعیّت قوم عاد نیستند؛ امّا تاکنون آثار مشخّصی از عادیان ساکن احقاف بهگونهای که از تطابق گزارش قرآن بر آن اطمینان حاصل شود، بهدست نیامده است[۲۶]. شاید از همین روی برخی معاصران، عادیان را از اقوام ما قبل تاریخ شمردهاند[۲۷]
برخی ضربالمثلهای رایج میان عرب جاهلی نیز از قدمت عاد و فاصله بسیار آن مردم از عصر نزول قرآن حکایت دارد[۲۸]. قرآن در غالب یادکردهای خویش از عادیان، آنان را پس از قوم نوح(ع) میشمرد و همچنین گرچه تعبیر "﴿عَادًا الْأُولَى﴾[۲۹] عاد نخستین" از نظر برخی مفسّران نشاندهنده وجود عاد دیگری است، اما میتواند بر قدمت بسیار این قوم کهن دلالت کند. با این همه، دست نخورده ماندن مناطق بسیاری از جزیرةالعرب در اثر وضعیّت سخت آب و هوایی، امید به یافتن آثاری از سرزمین عاد را از میان نبرده است. به هر روی، سرزمین این قوم، بنا به گزارش قرآن در جزیرةالعرب یا منطقهای نزدیک به آن قرار داشته است: ﴿وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[۳۰]. از برخی آیات قرآن نیز آشنایی عرب با ماجرای قوم عاد برمیآید: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ﴾[۳۱] که در کنار سفارش خداوند به کافران عرب جهت مسافرت برای عبرتگیری ازعاقبت شوم برخی اقوام گذشته: ﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ﴾[۳۲]، احتمالاً نشان دهنده نزدیکی این منطقه به جزیرةالعرب است. پارهای از گزارشهای برخی مورّخان اسلامی نیز از آن حکایت میکند که محلّ سکونت قوم عاد، بهطور کامل نزد عرب شناخته شده بود و در مسیر گذرگاههای آنان قرار داشت[۳۳]
در برخی روایات و اخبار تفسیری نیز از وجود آثاری از این قوم در محلّ سکونتشان خبر داده شده است[۳۴]. ورای این گزارشها و روایات چه بسا غیر مطمئن، قرآن در دو آیه دیگر به صراحت از ماندن آثار محلّ سکونت عاد تا برههای از زمان ﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ﴾[۳۵] و شناخته شدن آن مکان نزد عرب ﴿وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ﴾[۳۶] یاد کرده است. از سوی دیگر، اشاره به ماجرای قوم عاد در سخنان مؤمن آل فرعون آشنایی مصریان با آنان و احتمالا نزدیکی منطقهشان به مصر را نشانمیدهد: ﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ﴾[۳۷]، ﴿وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ﴾[۳۸] گرچه از نام احقاف برمیآید که سرزمین عادیان، منطقهای بیابانی و خشک بوده است، در آیاتی دیگر از باغها و چشمهسارهای محلّ سکونتشان یادشده است ﴿وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾[۳۹]، همچنین وعده هود به نزول باران درصورت توبه و استغفار ایشان ﴿وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ﴾[۴۰] و انتظار آنان برای نزول باران ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۴۱] نشان میدهد که آنان در سرزمین خشک یا در حال گذراندن دورهای از خشکسالی بودهاند[۴۲].
برخی روایات تفسیری و اخبار جاهلی نیز از این حادثه خبر دادهاند[۴۳]. این دو گزارشِ در ظاهر متناقض[۴۴]، به دو گونه قابل جمع است: این دو سری آیات به دو مرحله گوناگون از تاریخ قوم عاد و احتمالا دو منطقه مختلف اشاره دارند؛ همانگونه که برخی مفسّران از تعبیر ﴿عَادًا الْأُولَى﴾[۴۵] این را استفاده کردهاند[۴۶] و در برخی روایات نیز تأییدی بر آن ذکر شده است[۴۷]. از سوی دیگر، مطالعات زمینشناسی و باستانشناسی نشان میدهد بیابانهای جزیرةالعرب در دورههای پیشین، از سرسبزی و اعتدال آب و هوایی برخوردار بوده و در دورهای خاص در اثر تغییر وضعیّت جوّی، این منطقه به شکل بیابان درآمده که در اثر آن، مهاجرتهای متعدّدی از این سرزمین رخ داده است[۴۸]. در برخی روایات نیز به تغییر و تحوّل زیست محیطی محلّ سکونت عادیان در اثر خشم خداوند اشاره شده است[۴۹]، بنابراین، شاید آن دو گزارش، به دو دوره از پیامبری هود مربوط بوده یا آنکه نام احقاف، نه از آغاز، بلکه در دورههای متأخّر پس از وقوع عذاب بر ساکنانش بر آن نهاده شده باشد. از توضیحات برخی مفسّران[۵۰] و کاربردهای گوناگون این کلمه[۵۱] نیز برمیآید که احقاف بیش از آنکه نامی برای سرزمین خاصّی باشد، بر عموم بیابانهای دارای تپّههای شنی اطلاق میشود. تقسیم عاد به دو گروه بادیهنشین و شهرنشین در برخی روایات[۵۲]، راه حلّ سومی را پیش روی ما مینهد. بر این اساس، گزارشهای متفاوت از محلّ سکونت عاد، در واقع هر یک خطاب به گروه خاصّی از آنان بوده است.
در آیاتی دیگر، از بنای آثار تمدّنی بزرگی در منطقه سکونت عادیان یادشده است. آنان بر اماکنی مرتفع در سرزمین خویش بناهایی بدون سود میساختند که گویا اماکنی برای عیش و نوش و سرگرمی و تفاخر بوده است: ﴿أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ﴾[۵۳].[۵۴]، این در حالی است که تعبیر "اودیه" جمع وادی در آیه ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۵۵] نشان میدهد که آنان در دشتهای مسطّحی میزیستند. احتمالا آنان همانند قوم ثمود (بهویژه با توجّه به تقارن یاد آنها در قرآن) در دشتهایی نزدیک کوهستان زندگی میکرده ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلادِ وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴾[۵۶] و این بناها را بر قلّه تپهها و کوههای اطراف میساختند. سرزمین یمن در جنوب و منطقه حسمی در شمال عربستان که ترکیبی از دشت و کوه است[۵۷] و همچنین منطقه "وادیالقری" در حجاز با توجّه به اکتشاف آثاری دست نوشته و بقایای یک معبد بر فراز کوهی در آن[۵۸] با گزارش این آیات مطابقت دارند. همچنین آنان بناهای بزرگ دیگری نیز میساختند: ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ﴾[۵۹] که گویا نوعی قلعه و کاخ بوده است[۶۰]، همچنین از تهاجم و حملههای سخت و شدید این قوم به سرزمینهای اطراف یاد شده: ﴿وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾[۶۱] که نشان دهنده اقتدار آنان در منطقهای به نسبت گسترده است[۶۲]. انتشار آنان در چنین منطقهای که از یمن تا شام دانسته شده[۶۳] و در برخی اخبار حکایت شده است[۶۴]. چه بسا گزارش متفاوت از محل سکونت آنها که گاه خشک و کویری و گاه آباد و سرسبز، یا گاه مسطّح و گاه کوهستانی معرّفی شده، نشان دهنده تنوّع زیست محیطی مناطق تحت نفوذ آنها باشد.
در گزارشی دیگر از شیوه و محلّ زندگی این قوم، آیات ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلادِ وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴾[۶۵] از نظر بسیاری مفسّران به وجود بناهایی عظیم با ستونهای بزرگ در شهر ارم که مرکز تجمع آنان بوده و همانند آن شهر در جهان پدید نیامده است، اشاره دارد[۶۶] که البتّه تعبیر ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾ در دیدگاهی مخالف از سوی گروهی دیگر از مفسّرانِ نخستین و متأخّر، به قبیله ارم در نقش تیرهای از عاد که در خیمههای ستون دار میزیستند، تفسیر و دلیلی بر کوچ نشینی آنها دانسته شده و بیهمتایی مورد اشاره در آیه مزبور، به قدرت بدنی و هیکل بزرگ و نیرومند آنها و نه شهر و تمدّنشان ارتباط داده شده است[۶۷]. این تفسیر نیز با توجّه به طبیعت زندگی کوچنشینی که دامنه متنوّعی از مناطق دارای ویژگیهای زیست محیطی گوناگون را در بر میگیرد، راه حلی برای رفع تناقض ظاهری گزارشهای قرآن از محل سکونت عادیان پیشروی میگذارد.
برخی مفسّرانِ نخستین، تحت تأثیر تفسیر اوّل از آیات مزبور، شهر دمشق یا اسکندریّه را همان ارم محلّ سکونت عاد شمردهاند[۶۸]. ابنبطوطه نیز از قبری منسوب به هود(ع) در مسجد دمشق یاد کرده[۶۹] که احتمال دارد از آنِ یکی از قدّیسان مسیحی بوده یا ناشی از فضیلت سازیهای دوره بنیامیّه باشد[۷۰]. برخی معاصران نیز با توجّه به وجود قلعهها و ستونهای سنگی بزرگ در مناطقی از سوریه و لبنان که ظاهراً بازمانده از تمدّن رومی است، این احتمال را مطرح ساختهاند که عادیان در آن منطقه میزیستند[۷۱]. به هر روی، پژوهشهای باستانشناسی و تاریخی، تصوّر روشنتری از ارم در مقایسه با احقاف بهدست داده که صرف نظر از آرای تمایز دهنده ارم و احقاف میتوانند در روشنتر شدن محلّ سکونت عاد یاری رسانند. اقلیمنگاران مسلمان[۷۲] و مفسّران قرآن[۷۳] در شناسایی محل سکونت عادیان با تکیه بر مفهوم واژه احقاف و گزارشهای شبه تاریخی و روایی، بیشتر، مناطقی میان عمان و یمن و عربستان در جنوب ربعالخالی را ذکر کردهاند. عمده این اقوال به بخشهای گوناگون یا تمام منطقه به نسبت گستردهای از شمال حضرموت تا شهر ساحلی شحر[۷۴] به سمت شرق در امتداد خلیج عدن[۷۵] تا شهر مهره در ساحل خلیج قمر و در نهایت سرزمین عمان[۷۶] تا شهر ظفار[۷۷] اشاره دارند.
برخی نیز با توسعه بیشتر دامنه این سرزمین، تا عمق صحرای مرکزی و شمال شرقی عربستان پیش رفته و از "دهناء" نیز در زمره منطقه نفوذ عاد یاد کردهاند[۷۸] که در این صورت، وجه جمعی میان فرضیّههای وقوع احقاف در جنوب و شمال جزیرةالعرب برقرار شده و افزون بر این، قولی که احقاف را نام کوهی در بادیه شام در اطراف تبوک میداند نیز با توجّه به وقوع منطقه مورد نظر در شمال غربی عربستان به موازات دهناء چندان نامعقول و خلاف نظر مشهور نمینماید یا آنکه منطقه "جبل الشّام" در شمال عمان مورد نظر بوده که به اشتباه، کوهی در شام قلمداد شده است. با این همه، احتمالاً عذاب الهی در محدوده خاصّی از این منطقه گسترده که شاید محلّ اصلی گردهمایی و تمرکز آنان بوده، رخ داده است. در این میان، سرزمین یمن با توجّه به وجود منطقهای کوهستانی در شمال آن و منطقهای سرسبز و آباد در امتداد ساحل دریای سرخ در غرب آن و بیابانی خشک و کویری در جنوب آن، ادّعای وجود احقافِ محل عذاب عاد (در مقایسه با کاربرد گسترده واژه احقاف که بخشهای بیابانی گوناگونی از جزیرةالعرب را شامل میشود) در آن، با مجموع گزارشهای تاریخی و کاوشهای باستانشناسی و تحقیقات زمینشناسی بیشتر سازگار است. در این سرزمین، هنوز آثار نه چندان کمی از تمدنهای پیشین[۷۹] و شهرها و روستاهای کهن ویران شده، بر جای مانده است و آثاری از فعّالیّتهای آتشفشانی در برههای نه چندان دور نیز در برخی مناطق آن بهدست آمده[۸۰] که با نوع عذاب مردم عاد که صاعقه وار به هر چه دست مییافت، خاکستر و نابود میساخت ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ﴾[۸۱]، ﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ﴾[۸۲]، ﴿مَا تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ﴾[۸۳] قابل تطبیق است. برخی گزارشها نیز از وجود قبری منسوب به هود(ع) در این منطقه حکایت دارند[۸۴] که ابنبطوطه آن را در سفرنامه خویش وصف کرده[۸۵] و گویا از دوره جاهلیّت تاکنون، محلّ زیارت مردم آن سرزمین بوده است[۸۶].
در روایات و اخبار اسلامی، همانند بسیاری دیگر از داستانها به رد پای افسانه پردازانی مانند وهب بن منبه برمیخوریم[۸۷] که اعتماد پژوهشگران را به پارهای از آنها از میان برده است[۸۸]. در روایاتی دیگر، از احقاف بهصورت بدترین وادی[۸۹] و دورترین منطقه جهان[۹۰] یاد شده که شاید به وضعیّت بسیار سخت آب و هوایی و فقدان هرگونه آثار حیات و آبادانی در آن اشاره دارد. همچنین سرزمین مزبور با چاه برهوت که محل استقرار جانهای کافران است، در ارتباط دانسته شده[۹۱] که احتمالاً نوعی تأویل و تمثیل بهشمار میرود. به همین جهت، برخی نیز احقاف را کوهی از زبرجد سبز با برخی ویژگیهای غیر طبیعی دانسته[۹۲] و آن را همان کوه قاف شمردهاند[۹۳].[۹۴]
قوم عاد، آئینه عبرت
قبیله عاد... روزگاری متمادی در زندگی سرشار از خوشی و نعمت به سر میبردند. خدا نعمتهای فراوان و برکات زیادی به آنان عطا کرده بود. این قوم در آنجا قناتها حفر کردند. زمین را زراعت و باغهایی ایجاد کردند و کاخهایی محکم بنا نمودند. یکی از نعمتهایی که این قوم از آن برخوردار بودند اندامهایی نیرومند و هیکلهایی تنومند و مقاوم بود. خدا به این ملت نعمتهای فراوانی عطا کرده بود که کمتر قومی از آن برخوردار بود، ولی این مردم به مبدأ آفرینش و بخشنده این نعمتها فکر نکردند تا او را بشناسند و به جای سپاس و حقشناسی خدای یگانه، تنها به این نتیجه رسیدند که بتهایی را انتخاب و آنها را معبود خویش قرار دهند[۹۵]. بالاخره خداوند عذاب را نازل کرد «باد اطراف آن فریاد میزد و رملها را پراکنده میساخت و آنان را با کمال اطمینان به سر میبردند تا اینکه باد ساکت شد و سرزمین آنان به وضع عادی بازگشت و هود(ع) و اطرافیانش به «حضرموت» منتقل گردید و تا آخر عمر در سرزمین جدید خود به سر بردند»[۹۶]. «قوم عاد بتهایی را میپرستیدند. این بتها عبارت بودند از: «وَدا»، «سُواع»، «یغوث»، «یعوق» و«نسر». ابن عباس گفته است که آنها همچنین بت دیگری به نام «الهتار» را میپرستیدند. مردم حضرموت میگویند که هود(ع) پس از هلاک قوم عاد در حضرموت سکنی گزید و در نهایت در شرق این سرزمین در دو منزلی شهر تریم از دنیا رفت و همان جا در نزدیکی دره برهوت دفن شد»[۹۷].[۹۸]
جمعبندی
همان طور که گفته شد واژه احقاف تنها در یک جای قرآن مجید ذکر شده و آن آیه ۲۱ سوره احقاف است. همین آیه به طور آشکارتر، پرده از روی مطلب برداشته و از پیامبر قوم عاد که حضرت هود(ع) باشد با عنوان برادر قوم عاد یاد کرده و محل زندگیشان را در ریگستان (احقاف) معرفی میکند. چنانکه ملاحظه فرمودید درباره موضع «احقاف» دادههای تاریخی و تفسیری مختلفی وجود دارد. «بعضی، آن را در قلب «جزیره عربستان» میان «نجد» و «احساء» و «حضرموت» و «عمان» دانستهاند[۹۹] ولی این معنی بعید به نظر میرسد؛ چراکه از آیات دیگر قرآن (در سوره شعراء) بر میآید که «قوم عاد» در جایی زندگی داشتند که آب فراوان داشت و درختان جالب و در قلب جزیره چنین شرایطی بسیار بعید است. جمعی دیگر از مفسران، آن را در قسمت جنوبی جزیره، حوالی «یمن»، یا در سواحل «دریای عرب» دانستهاند. بعضی نیز، احتمال دادهاند: «احقاف» منطقهای در سرزمین «عراق»، در مناطق «کلده» و «بابل» بوده و از طبری نقل شده که احقاف نام کوهی است در شام.
ولی با تناسب معنی لغوی احقاف و با توجه به اینکه سرزمین آنها در عین مصون نبودن از شنهای روان دارای آب و درخت بوده، قول کسانی که میگویند: «این منطقه در جنوب «جزیره عربستان» و نزدیکی سرزمین «یمن» بوده است صحیحتر به نظر میرسد»[۱۰۰].[۱۰۱]
منابع
پانویس
- ↑ ترتیبالعین، ص۱۹۰، "حقف"؛ غریب القرآن، ص۳۸۸. گر چه "حقف" در لغت به معنای برآمدگی و انحناء است، اما به هر نوع برآمدگی زمین، حقف گفته نمیشود؛ جامعالبیان، مج۱۳، ج۲۶، ص۳۲ و مج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۳. هر چند برخی مفسّران نخستین، این واژه را بر کوهها نیز اطلاق کردهاند. تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۱۳۵؛ تفسیرابن کثیر، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ معانیالقرآن، ج۶، ص۴۵۲؛ الصحاح، ج۴، ص۱۳۴۵ـ۱۳۴۶؛ مجمعالبیان، ج۹، ص۱۳۵.
- ↑ الفائق، ج۱، ص۲۶۱؛ القاموس المحیط، ج۳، ص۱۲۹؛ تنویرالحوالک، ص۳۲۹.
- ↑ مفردات، ص۲۴۸؛ لسانالعرب، ج۹، ص۵۳.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، مترجم: سید غلامرضا خسروی حسینی، ج۱، ص۵۲۵.
- ↑ سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، جلد ۲-۱، ص۱۰۸.
- ↑ محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۹۴.
- ↑ معموری، علی، مقاله «احقاف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 314-315.
- ↑ «و از برادر (قوم) عاد (هود) یاد کن آنگاه که قومش را در آن ریگزار بیم داد و البته پیش از وی بیمدهندگانی بر گذشته بودند و پس از او نیز پیامبرانی آمدند که (هر یک میگفتند) جز خداوند را نپرستید که من بر شما از عذاب روزی سترگ میهراسم» سوره احقاف، آیه ۲۱.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۳۰۱ـ۳۰۵؛ دراسات تاریخیه، ج۱، ص۲۴۶ـ۲۴۹.
- ↑ مؤلفات جرجی زیدان، ج۱۰، ص۱۳۱.
- ↑ معجمالبلدان، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ تفسیر مجاهد، ص۶۰۳؛ معجم ما استعجم، ج ۱، ص۱۱۰.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ قاموس الکتاب المقدس، ص۳۳۷.
- ↑ کتاب مقدس، تکوین، ۱۰: ۷ و ۲۶ـ۳۰ و اخبار اوّل، ۱: ۹ و ۲۰ـ۲۳.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۴؛ تاریخ دمشق، ج۶۲، ص۴۱۴؛ تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۲۰.
- ↑ «و از کسی که شما را با آنچه میدانید یاوری کرد پروا کنید، شما را با چارپایان و فرزندان یاوری کرد، و با بوستانها و چشمهساران» سوره شعراء، آیه ۱۳۲-۱۳۴.
- ↑ کتاب مقدس، تکوین، ۲: ۱۱ـ۱۲.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ «(حال و روز شما منافقان) همانند پیشینیانتان (است) که نیرومندتر و داراتر و پرفرزندتر از شما بودند؛ آنان بهره خویش بردند شما نیز بهره خویش گرفتید همچون کسانی که پیش از شما به بهره خویش رسیدند و (در یاوه گویی) فرو رفتید چنانکه آنان فرو رفتند؛ آنانند که کردارهاشان در این جهان و در جهان واپسین تباه است و آنانند که زیانکارند» سوره توبه، آیه ۶۹.
- ↑ «آیا خبر پیشینیان آنان: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و سرزمینهای زیرورو شده (ی قوم لوط) به آنها نرسیده است که پیامبرانشان برای آنها برهانها آوردند؛ خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم میورزیدند» سوره توبه، آیه ۷۰.
- ↑ «و به راستی ما به آنان در چیزهایی توانمندی دادیم که به شما در آنها توانمندی ندادهایم و برای آنان گوش و دیدگان و دلهایی نهادیم، اما گوش و دیدگان و دلهای آنان هیچ به کارشان نیامد زیرا آیات خداوند را انکار میکردند و (کیفر) آنچه به ریشخند میگرفتند آنها» سوره احقاف، آیه ۲۶.
- ↑ کتاب مقدس، اعداد، ۱۳: ۲۸ـ۳۳.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ج۱۰، ص۲۸۰ـ۲۸۱؛ مؤلفات جرجی زیدان، ج۱۰، ص۸۶ـ۸۷؛ حجةالتفاسیر، ج۶، ص۱۴۵.
- ↑ مؤلفات جرجی زیدان، ج۱۰، ص۹۰؛ الجواهر، ج۱۱، ص۲۰۰؛ تفسیر عاملی، ج۷. ص۵۳۱.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۳۰۷؛ میزانالحکمه، ج۴، ص۳۰۴۸.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۲۹۹ـ۳۰۸؛ حجةالتفاسیر، ج۶، ص۱۴۵.
- ↑ .«و اوست که قوم نخستین عاد را نابود کرد» سوره نجم، آیه ۵۰.
- ↑ «و آنچه شهر پیرامونتان بود نابود کردهایم و آیات را گوناگون آوردهایم باشد که آنان بازگردند» سوره احقاف، آیه ۲۷.
- ↑ «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود نمیشناسد» سوره ابراهیم، آیه ۹.
- ↑ «و اگر (مشرکان) تو را دروغگو میشمارند، پیش از ایشان، قوم نوح و عاد و ثمود هم (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند. و (نیز) قوم ابراهیم و قوم لوط. و «اصحاب مدین» و (نیز) موسی دروغگو شمرده شد و به کافران مهلت دادم سپس آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود. و چه بسا شهرهایی را نابود کردیم که (مردم آنها) ستمگر بودند و (اینک خانههایی) فرو ریختهاند و (بسا) چاههایی فرو نهاده و کاخهایی بلند (که به جا ماندهاند!) آیا در زمین نگشتهاند تا آنان را دلهایی باشد که بدان دریابند یا گوشهایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشمها نابینا نمیشوند بلکه آن دلها که درون سینهها جا دارند (نیز) نابینا میگردند» سوره حج، آیه ۴۲-۴۶.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۲۳؛ المفصل، ج۱، ص۳۰۷ـ۳۰۸؛ EQ،Vol.۱،P.۲۱-۲۲.
- ↑ الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۳ـ۳۳۴؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۴۷۹ـ۴۸۰؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۵۳، ۳۵۶ و ۳۶۰.
- ↑ «که به فرمان پروردگارش همه چیز را از میان برمیدارد، آنگاه چنان شدند که جز خانههاشان چیزی دیده نمیشد، بدینگونه بزهکاران را کیفر میدهیم» سوره احقاف، آیه ۲۵.
- ↑ «و عاد و ثمود را (نیز عذاب کردیم) و بیگمان این از (آثار) زیستگاههایشان برای شما پدیدار است. و شیطان کردارهایشان را در چشم آنان آراست بنابراین آنها را از راه (حقّ) باز داشت با آنکه بینادل بودند» سوره عنکبوت، آیه ۳۸.
- ↑ «مانند شیوه (ای که با) قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند (به کار رفت) و خداوند با بندگان سر ستم ندارد» سوره غافر، آیه ۳۱.
- ↑ «و ای قوم من! من بر شما از روز فراخوانی یکدیگر بیم دارم» سوره غافر، آیه ۳۲.
- ↑ «و با بوستانها و چشمهساران» سوره شعراء، آیه ۱۳۴.
- ↑ «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.
- ↑ «آنگاه، چون آن (عذاب) را مانند ابری سایهگستر دیدند که رو به درّههای آنان دارد گفتند: این ابری است که برای ما بارانزاست؛ (نه)، بلکه همان است که آن را به شتاب میخواستید، (تند) بادی است که در آن عذابی دردناک است» سوره احقاف، آیه ۲۴.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۳۰
- ↑ جامعالبیان، مج۵، ج۸، ص۲۸۰ـ۲۸۴؛ البدایة والنهایه، ج۱، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۵۳.
- ↑ نمونه، ج۲۱، ص۳۵۱.
- ↑ «و اوست که قوم نخستین عاد را نابود کرد» سوره نجم، آیه ۵۰.
- ↑ قصص الانبیاء، ابنکثیر، ص۱۱۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۱، ص۱۲۶؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۴۴.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۲۴۰ـ۲۴۶.
- ↑ فتح الباری، ج۶، ص۲۶۷.
- ↑ التبیان، ج۹، ص۲۸۰؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۵ـ۱۳۶.
- ↑ مستدرک، ج۲، ص۴۸۸؛ الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۴؛ بحارالانوار، ج۶، ص۲۹۲.
- ↑ فتح الباری، ج۶، ص۲۶۸.
- ↑ «آیا بر هر بلندی بنایی از سر بازی (و بیهوده) میسازید؟» سوره شعراء، آیه ۱۲۸.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۳۵۴؛ المیزان، ج۱۵، ص۳۰۰.
- ↑ «آنگاه، چون آن (عذاب) را مانند ابری سایهگستر دیدند که رو به درّههای آنان دارد گفتند: این ابری است که برای ما بارانزاست؛ (نه)، بلکه همان است که آن را به شتاب میخواستید، (تند) بادی است که در آن عذابی دردناک است» سوره احقاف، آیه ۲۴.
- ↑ «آیا درنیافتهای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستونهای بزرگ بود، که مانند آن در میان شهرها نیافریدهاند؛ و با قوم ثمود که در آن دره، خرسنگ (ها) را میشکافتند» سوره فجر، آیه ۶-۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۱۳۵.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ «و کوشکهایی (استوار) میگزینید بدان امید که جاودان بمانید؟» سوره شعراء، آیه ۱۲۹.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۳۵۴؛ المیزان، ج۱۵، ص۳۰۰.
- ↑ «و چون خشم میآورید، چون گردنکشان خشم میآورید» سوره شعراء، آیه ۱۳۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۳۱۰.
- ↑ المنار، ج۸، ص۴۹۶.
- ↑ «آیا درنیافتهای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستونهای بزرگ بود، که مانند آن در میان شهرها نیافریدهاند؛ و با قوم ثمود که در آن دره، خرسنگ (ها) را میشکافتند» سوره فجر، آیه ۶-۹.
- ↑ «آیا درنیافتهای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستونهای بزرگ بود، که مانند آن در میان شهرها نیافریدهاند؛ و با قوم ثمود که در آن دره، خرسنگ (ها) را میشکافتند» سوره فجر، آیه ۶-۹.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۰ـ۲۲۲؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۳۵۵؛ البدایة والنهایه، ج۱، ص۱۱۹؛ فتح الباری، ج۸، ص۵۳۹.
- ↑ جامع البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۲.
- ↑ رحلة ابنبطوطه، ج۱، ص۱۰۵ و ۲۸۸.
- ↑ المفصل، ج۱،ص ۳۱۳.
- ↑ الفرقان، ج۲۶، ص۵۰ـ۵۳.
- ↑ احسنالتقاسیم، ج۱، ص۷۴ و۸۸؛ المسالک، ص۲۶.
- ↑ احسنالتقاسیم، ج۱، ص۷۴ و۸۸؛ المسالک، ص۲۶.
- ↑ جامع البیان، مج۱۳، ج۲۶، ص۳۲؛ التبیان، ج۹، ص۲۷۹ـ۲۸۰؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۶.
- ↑ تفسیر عبدالرزاق، ج۳، ص۱۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ تاریخ ابنخلدون، ج۱، ص۵۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۱۱۵ و ج۵، ص۴۴۲؛ معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۱۰ـ۱۱۱.
- ↑ رحلة ابنبطوطه، ج۱، ص۲۸۸؛ صبح الاعشی، ج۵، ص۱۲.
- ↑ فتح الباری، ج۶، ص۲۶۷.
- ↑ قصصالانبیاء، نجار، ص۵۱.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم میدهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.
- ↑ «که به فرمان پروردگارش همه چیز را از میان برمیدارد، آنگاه چنان شدند که جز خانههاشان چیزی دیده نمیشد، بدینگونه بزهکاران را کیفر میدهیم» سوره احقاف، آیه ۲۵.
- ↑ «که بر هر چه میگذشت چیزی از آن بر جا نمینهاد مگر آن را ریزهریزه میکرد» سوره ذاریات، آیه ۴۲.
- ↑ نزهةالمشتاق، ج۱، ص۵۶؛ النورالسافر، ج۱، ص۶۲.
- ↑ رحلة ابنبطوطه، ج۱، ص۱۰۵ و ۲۸۸.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۳۱۳؛ الاعلام، ج۸، ص۱۰۲.
- ↑ قصصالانبیاء، راوندی، ص۸۸ـ۸۹؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۵۷ و ۳۶۱ـ۳۶۲.
- ↑ مؤلفات جرجی زیدان، ج۱۰، ص۱۷.
- ↑ المصنف، ج۵، ص۱۱۶؛ الدرالمنثور، ج۷، ص۴۴۸.
- ↑ دلائل الامامه، ص۲۲۸؛ مدینة المعاجز، ج۵، ص۵۴ـ۵۵.
- ↑ المصنف، ج۵، ص۱۱۶؛ بصائرالدرجات، ص۵۲۸؛ بحارالانوار، ج۶، ص۲۹۱، ج۱۱، ص۲۳۲، ج۴۶، ص۲۴۳ و ج۶۱، ص۳۳۱.
- ↑ ترتیب العین، ص۱۵۰ "حقف"؛ لسانالعرب، ج۹، ص۵۳.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ معموری، علی، مقاله «احقاف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 315.
- ↑ محمد احمد جاد المولی و همکاران، قصههای قرآن، مترجم: مصطفی زمانی، ص۴۵.
- ↑ محمد احمد جاد المولی و همکاران، قصههای قرآن، مترجم: مصطفی زمانی، ص۵۴.
- ↑ شوقی ابوخلیل، اطلس قرآن، مترجم: محمد کرمانی، ص۳۳.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص۵۰.
- ↑ محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۹۴.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۱. برخی از پژوهشگران هم در آشنایی با سورهها (جواد محدثی، آشنایی با سورهها، ص۶۲) نوشتهاند: «احقاف [نام سرزمین قوم عاد در نزدیکی یمن در قسمت جنوبی عربستان بود و الان آثاری از آن باقی نمانده است. برخی از پژوهشگران هم در کتاب اعلام قرآن(محمد رسول کیانی، اعلام قرآن، ص۱۷) مینویسد:... احقاف جایی است در جنوب عربستان میان نجد و یمن و حضرموت تا عمان». «جفرافیدانان مسلمان در قرون وسطی احقاف را نام شنزاری در جنوب عربستان، واقع بین حضرموت و عمان، یعنی در بخش شرقی الرمله یا ربع الخالی دانستهاند، اما جغرافینویسان جدید اروپایی احقاف را تمام الرمله یا نیمه غربی آن میدانند». بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج۱، ص۱۵۵؛ ر.ک: دکتر عبدالکریم بیآزار شیرازی، باستانشناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص۳۰۴.
- ↑ برخی بر این اعتقادند که با توجه به اینکه واژه احقاف بیش از یک بار در قرآن نیامده و تنها دلالت بر وجود مکانی در جزیرةالعرب میکند، پیجویی درباره چگونگی منطقه و مردمانی که در آن زندگی میکردهاند تنها در حیطه علم باستانشناسی است که باید منتظر بود در آینده کارشناسان این فن چه چیز تازهای از آن منطقه کشف میکنند تا سبب آشکار شدن اطلاعات لازم و کافی برای شناخت آن شود. بنابراین، این کلمه به تنهایی نام مکانی است که چند و چون حالات مردمان آن را باید از قرائن و شواهد علمی و اشارات دیگری که احیاناً قرآن کریم درباره مکانهای مشابه آن دارد به دست آورد. با این همه دست نخورده ماندن مناطق بسیاری از جزیرةالعرب در اثر وضعیت سخت آب و هوایی، امید به یافتن آثاری از سرزمین عاد را از میان نبرده است. گزارشهای قرآن هم در این گونه موارد معمولاً بسیار کلی است مثلاً: ﴿وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَى﴾ (سوره احقاف، آیه ۲۷)، تنها نشان از انحطاط شهرهای اطراف آنجا را دارد. یا اینکه قرآن گزارش میکند که: ﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ ... أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ﴾ (سوره حج، آیه ۴۲ و ۴۶). همین مقدار میگوید که پیشینیان هم، پیامبران خود را تکذیب کردند؛ ولی با تعبیر ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ﴾ پیگیری تحقیق علمی را به عهده اهل فن واگذار نموده است. با توجه به مطالب فوق، برای فهم معناشناختی قرآنی این کلمه، نیاز به دانش تاریخ و علم باستانشناسی میباشد و از خود این واژه، مفهوم خاصی استنباط و استفاده نمیشود، ولی اشارت کلی قرآن در مورد صعود و سقوط تمدنها میتواند هسته مرکزی مباحث تاریخی و جامعهشناختی و حتی روانشناختی امتها را در پی داشته باشد و سبب تحلیلهای گوناگون شود. کوشا، محمد علی، مقاله «احقاف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.