اصلاح بین مردم در سیره پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

استواری پایه‌های جامعه جزیرة العرب بر سازمان عشیره‌ای و نداشتن حکومتی یکپارچه، آتش جنگ‌های درازمدت را در جزیرة العرب پیش از اسلام برافروخته بود و درگیری مردم بر سر مسائل بی‌اهمیت، گاه به نبردهای سخت میان قبایل می‌انجامید و آنان را به جنگ برای نابودی یکدیگر وادار می‌ساخت. ثروت و اصالت قبیلگی و نژادی، اساس و میزان شرافت و بزرگی و کینه‌توزی و رسوم غلط نیز جای همدلی و زندگی مسالمت‌آمیز را گرفته بود. پیامبر (ص) در چنین جامعه‌ای برانگیخته شد. آن حضرت، برای اصلاح وضعیت موجود، هم‌زمان در سه زمینه به فعالیت پرداخت:‌

  1. اصلاح اندیشه‌ها و توجه به اصل همدردی؛ ‌
  2. اصلاح پیوندهای اجتماعی؛
  3. ایجاد اصلاح در عرصه قضا.

از آنجا که پیامبر خدا (ص) نخستین حکومت اسلامی را در مدینه بر پا کرد، در اینجا به بررسی اقدامات آن حضرت برای اصلاح روابط مردم در مدینه خواهیم پرداخت[۱].

اصلاح اندیشه‌ها و توجه به اصل همدردی ‌

با توجه به اینکه هر کار، نتیجه اندیشه‌ای است که در روح و فکر افراد نفوذ یافته است، پیامبر (ص) برای اصلاح جامعه، همان‌گونه که در عمل می‌کوشید، در بُعد نظری نیز همواره به ارشاد، راهنمایی و جهت‌دهی اندیشه‌های مردم به سوی اصلاح و کمال می‌پرداخت. ایشان با تأکید بر شعار إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۲]؛ این اصل را اساس برتری انسان‌ها در جامعه قرار داد. رسول اکرم (ص) مؤمنان را در دوستی، مهربانی و عطوفت نسبت به یکدیگر چونان یک پیکر معرفی می‌کرد که هرگاه عضوی از آن به درد آید، دیگر اعضا را نیز بی‌خوابی و تب فرا می‌گیرد[۳]. در نتیجه، حضرت رسول (ص)، مردم را به تلاش برای حل مشکلات یکدیگر موظف می‌دانست.

آن حضرت خطاب به ابوایوب انصاری می‌فرماید، اصلاح میان مردم هنگامی که از هم دور و فاسد شده‌اند، باعث خشنودی خدا و رسولش است و به مردم سفارش می‌کند که حسد نورزند، با هم دشمنی روا نکنند، از یکدیگر به بدی یاد نکنند و با هم برادر باشند[۴]. حضرت رسول (ص) بر حرمت همسایه[۵]، بزرگداشت و احترام یکدیگر و حل مشکلات دیگران تأکید می‌کرد[۶] و دوست‌داشتنی‌ترین اعمال نزد خداوند را شادمان‌ساختن مردم و از بین بردن اندوه آنان می‌دانست[۷].

پیامبر خدا (ص) دوست‌ داشتن مردم را نیمی از عقل[۸] و اساس عقل را پس از ایمان به خداوند، اظهار دوستی با مردم می‌دانست[۹].[۱۰]

اصلاح روابط اجتماعی ‌

روابط اجتماعیِ شکل گرفته بر اساس تعصبات قبیله‌ای در شبه‌جزیره جزیرة العرب که به جنگ و خونریزی می‌انجامید، باید اصلاح می‌شد تا حکومتی اسلامی و ملتی یکپارچه ساخته شود. مردم یثرب هم از این اوضاع آشفته به تنگ آمده بودند. همچنین از دلایل مهم دعوت پیامبر (ص) برای رفتن به مدینه و وعده یاری او در شکل‌دهی حکومت اسلامی، امید به ایجاد صلح پایدار بود[۱۱]. رسول خدا (ص) نیز برای اصلاح پیوندهای اجتماعی ملت مسلمانی که تازه از مهاجر و انصار شکل گرفته بود، اقداماتی انجام داد که در ادامه به برخی اشاره می‌شود:

  1. سفارش به تقوا : پیغمبر (ص) کوشید تقوا و ایمان به خدا را به جای ثروت و نسب، معیار سنجش ارزش و برتری قرار دهد؛ از این رو، بلال حبشی را مؤذن خویش قرار داد[۱۲]. ایشان فروتنی، سبقت در انجام خیر[۱۳]، وفای به عهد[۱۴]، گذشت و انفاق[۱۵] را سبب بالاتر رفتن ارزش انسانی معرفی می‌کرد.
  2. توجه به فعالیت‌های گروهی : پیامبر اکرم (ص) به انجام کارها به صورت گروهی بسیار اهمیت می‌داد تا مسلمانان را برای رسیدن به هدف‌های مشترک در کنار هم قرار دهد و همکاری و همدلی ایشان را برانگیزد. در ساخت مسجد مدینه که از نخستین کارهای خاتم انبیا (ص) در این شهر بود، مهاجر و انصار بدون توجه به ثروت و نسب یکدیگر، در کنار آن حضرت کار می‌کردند[۱۶]. برپایی نماز جماعت[۱۷]، نماز عید فطر[۱۸] و حفر خندق[۱۹] از دیگر مصادیق همدلی میان مسلمانان بود و این کارها در ایجاد روحیه همکاری و فعالیت‌های دسته جمعی اثر بسزایی داشت.
  3. تدوین قانون اساسی : رسول گرامی اسلام (ص) برای شکل گیری جامعه اسلامی، قانونی وضع کرد و همگان را به رعایت آن موظف فرمود. از اقدامات مهم ایشان، ساماندهی روابط مردم بود و آن حضرت در این قانون، متعهدان به پیمان را "امت واحد" دانست و تأکید کرد که وابستگی‌های دینی بر پیوندهای خونی برتری دارد. بنابراین، گناه ستمکار، هر چند فرزند شخص بزرگی باشد، پذیرفتنی نیست؛ بلکه مؤمنان در برابر هم مسئول‌اند و باید در حل مشکلات یکدیگر بکوشند. در این قانون، به مسائل اجتماعی، مانند احترام به برخی آداب قبیله‌ای، مسئول‌ دانستن مسلمانان در برابر هم و احترام به حقوق اهل کتاب توجه شده است[۲۰].
  4. بستن پیمان برادری بین مهاجر و انصار : جایگزین کردن فرهنگ برادری دینی به جای ارزش‌های قبیله‌ای از دیگر اقدام‌های پیامبر خدا (ص) در مدینه بود. آن حضرت برای جلوگیری از اختلاف مهاجران و انصار و نزدیک‌تر کردن آنان به هم، بین آنان عقد اخوت بست. این پیمان بدون توجه به جایگاه قبیله‌ای و نسبی، بین مهاجر و انصار بسته شد[۲۱].[۲۲]

اصلاح در زمینه قضا‌

قضاوت، از اصول مهم یک حکومت کار آمد و از وظایف پیامبران الهی که در قرآن بیان شده، برپایی قسط و عدالت در جامعه است[۲۳] حضرت محمد (ص) در قرآن با عنوان داور، معرفی و این وظیفه ایشان به روشنی بیان شده است[۲۴]

رسول اکرم (ص) پیش از بعثت نیز محل رجوع مردم در هنگام بروز مشکلات و اختلافات بود[۲۵] و ایشان پس از بعثت و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه نیز در جایگاه نخستین داور و قاضی به اصلاح میان مردم پرداخت.

ایشان با بیان این اصل که « لَا حِلْفَ‌ فِي‌ الْإِسْلَامِ‌»[۲۶]؛ هم‌پیمان قبیله‌ای در اسلام نیست؛ دادرسی از راه پیمان و پناهندگی را - که در جاهلیت مرسوم بود - نپذیرفت؛ چرا که نتیجه این کار، همبستگی برای خونریزی و خونخواهی بود[۲۷]، گرچه پیامبر از برخی شیوه‌های داوری عرب‌ها، مانند قرعه کشیدن و قیافه‌شناسی بهره برد؛ برای نمونه، هنگامی که در نسب نوزاد یا بزرگسالی تردید پیش می‌آمد، پیامبر (ص) از قیافه‌شناسان یاری می‌جست[۲۸].

مسلمانان گاه در پرداخت بدهی‌ها[۲۹]، به دست آوردن املاک[۳۰] و آب زمین‌های کشاورزی[۳۱] و مسائل خانوادگی[۳۲] نزاع و به آن حضرت رجوع می‌کردند. گاهی نیز خاتم انبیا (ص) برای داوری میان افراد، از شیوه سوگند خوردن آنها بهره می‌برد. نقل شده است، روزی، مردی حضرمی و مردی کندی درباره سرزمینی به دشمنی برخاستند. مرد کندی، زمین را ارث پدری می‌دانست و مرد حضرمی مدعی بود زمینش را پدر آن فرد غصب کرده است و از آنجا که آنها هیچ کدام، بر اثبات گفته خود دلیلی نداشتند، رسول خدا (ص) از مرد حضرمی ‌خواست قسم بخورد و سپس زمین را به او واگذارد [۳۳].

همچنین، آنها روزی دو مرد درباره مالکیت ملکی اختلاف پیدا کردند و برای داوری نزد پیامبر (ص) رفتند؛ ولی هیچ دلیلی بر اثبات ادعای خود نداشتند. پس پیغمبر (ص) به آنها دستور داد تا میان خود قرعه بکشند[۳۴]. در حل و فصل بزهکاری اجتماعی مانند قتل و دزدی نیز به آن بزرگوار مراجعه می‌شد[۳۵] و ایشان، بزهکار را به مجازات‌هایی چون زندان، قصاص، دیه و تازیانه محکوم می‌کرد[۳۶].

آیین دادرسی رسول خدا (ص) بر پایه یکسان‌نگری میان دو طرف دعوا، شکیبایی در شنیدن گفته‌ها و دلیل‌های آنان[۳۷] و پرهیز از دادرسی در هنگام خشم استوار بود[۳۸]. ایشان می‌کوشید دعواها را با آشتی و سازش پایان دهد. روزی به دو مرد - که برای داوری نزدش آمده بودند. فرمود: "هر کدام از شما می‌داند حق با کیست، به آن گردن نهد؛ زیرا من هم، مانند شما یک انسانم و چه بسا یکی از شما در استدلال بر دیگری تواناتر و گویاتر است. من بر آن‌چه می‌شنوم، میان شما دادرسی می‌کنم؛ اگر به سود کسی حکم کردم و او از حق برادرش به چیزی رسید، نباید آن را بگیرد؛ چرا که من با این کار از پاره‌های آتش برایش می‌بُرم". آن دو پس از شنیدن این سخنان گفتند: "ای رسول خدا (ص) ما حق‌مان را به همدیگر بخشیدیم". پیامبر (ص) فرمود: "نه؛ بلکه بروید و بر اساس حق، اموال را قسمت کنید و آن‌گاه قرعه بزنید و سپس یکدیگر را حلال کنید"[۳۹].

وظیفه داوری میان مردم، گاه به صحابه دیگر واگذار می‌شد؛ همان‌گونه که اختلاف وارثان خانه دو برادر که بر سر مالکیت مکان دیوار بین دو خانه اختلاف داشتند، به حذیفة بن یمان سپرده شد[۴۰]. فرستاده شدن علی (ع)[۴۱] و معاذ بن جبل به یمن با عنوان فرماندار و قاضی هم نمونه‌ای از این کار است[۴۲].

با تلاش‌های رسول اکرم (ص)، مهاجران و انصار، چون برادر در یک خانه زندگی می‌کردند. انصار، مهاجران را در خانه‌های خود جای دادند و در زندگی خویش سهیم کردند و حتی آنها قطعه‌هایی از زمین‌های خود را به رسول خدا (ص) دادند تا بین مهاجران قسمت کند[۴۳]. همچنین انصار، پس از به دست آمدن غنایم بنی نضیر، حاضر شدند سهم خود از غنایم را به مهاجران بدهند؛ آنها حتی حاضر شدند مهاجران، همچنان در خانه ایشان ساکن باشند[۴۴]. اوس و خزرج نیز کینه‌های دیرینه خود را کنار نهادند و بدون نزاع در کنار هم به امت اسلامی پیوستند.

پیامبر اکرم (ص) اصلاح بین افراد را بهترین صدقه دانسته، فرمود: « أَفْضَلُ‌ الصَّدَقَةِ إِصْلَاحِ‌ ذَاتِ‌ الْبَيْنِ‌»[۴۵]. ابن عباس از عبادة بن صامت نقل می‌کند که گفت: "ما درباره انفال با هم اختلاف پیدا کردیم و اخلاق‌هایمان بد شد. به همین خاطر، خداوند آن‌چه را که در دستمان بود، از ما گرفت و اختیار آن را به رسولش وانهاد و او آن را به طور مساوی بین ما تقسیم کرد و این، به تقوای الهی و اطاعت از او و اصلاح ذات البین نزدیک‌تر بود"[۴۶]. ‌ در حدیث دیگری از رسول خدا (ص) آمده است: « أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَفْضَلَ مِنْ‌ دَرَجَةِ الصِّيَامِ‌ وَ الصَّدَقَةِ وَ الصَّلَاةِ؟ اِصَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ»[۴۷].[۴۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۳.
  2. هر کس باتقواتر است، نزد خدا گرامی‌تر است؛ سوره حجرات، آیه ۱۳.
  3. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۸، ص ۱۵۰؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج ۱، ص ۳۱۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۰۰ و ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۲۱۱.
  4. منوچهر حسن اللهی، نگاهی به سیره پیامبر اعظم، ص ۵.
  5. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۱۲۶؛ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۶۶۶؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۷۳ و المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۹، ص ۵۲.
  6. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۳۶۱ - ۳۷۶ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۲۴۳.
  7. فضل الله راوندی، النوادر، ص ۱۱؛ الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۶، ص ۱۳۹، کنزالعمال، ج ۶، ص ۴۳۳ و ابن ابی الدنیا، قضاء الحوائج، ‌ ص۴۰.
  8. الکافی، ج ۲، ص ۶۴۳؛ محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۴۹ و ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج ۲، ص ۱۸۹.
  9. شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۱۵؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۱، ص ۳؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۳۵؛ ابن ابی الشیبه کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۱۰۲ و ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۱، ص ۱۴۷.
  10. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۳-۱۳۴.
  11. وات مونتگمری، محمد؛ پیامبر و سیاستمدار، ص ۱۱۱ - ۱۱۳.
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۰۹؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۹۹؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۱۱۸ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۲۳۲.
  13. وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً‏؛ و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا او به برنایی خود برسد و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید؛ سوره اسراء، آیه: ۳۴.
  14. الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ؛ آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند آنان که ربا می‌خورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمی‌خیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان می‌گویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه: ۲۷۴-۲۷۵.
  15. سوره انفال، آیه ۴۶.
  16. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۳۶۶ - ۳۹۷؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۹۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۰۹ و ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص ۶۷ - ۶۸.
  17. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۳، ص ۲۸۳؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۳۴۳؛ ورام ابن ابی‌فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۳۶۶ - ۲۶۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۲۲ و حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۵۷۳.
  18. تاریخ الطبری، ج ۱، ص ۴۱۸ و الکامل، ج ۲، ص ۱۱۵.
  19. نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفاء، ج ۴، ص ۷۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۷۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۸۴: السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۱۶ و ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۵۱.
  20. السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۲۷ - ۲۲۹ و نویری، نهایة الارب، ج ۱۶، ص ۳۴۸ ـ ۳۵۱.
  21. السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۴.
  22. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۵ ـ ۱۳۶.
  23. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است؛ سوره حدید، آیه: ۲۵.
  24. برای نمونه، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ؛ ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹ و إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا؛ ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش؛ سوره نساء، آیه: ۱۰۵.
  25. تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۲۸۹ - ۲۹۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۹۹ - ۱۰۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۵۷ و السیرة النبویه، ج۱، ص ۱۹۷ – ۱۹۸.
  26. الکامل، ج۱، ص۴۵۴؛ ‌ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۵۷ و دلائل النبوة، ج ۵، ص ۸۶.
  27. تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۵۷، دلائل النبوه، ج ۵، ص۸۶ و صالحی دمشقی، سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۲۰۰.
  28. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱.
  29. الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۴۹؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج۴، ص۱۴۲ و الضحاک، الآحاد و المثانی، ج ۵، ص ۱۰۸.
  30. ابن طلاع قرطبی، اقضیه رسول الله (ص)، ص۱۲۳.
  31. محمد بن حسن طوسی، المبسوط، ج۳، ص۲۸۳؛ البخاری، صحیح، ج۳، ص۷۶؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ‌ ج۷، ص۹۱ و ابن حبان، صحیح، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴.
  32. مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۵۰ – ۱۵۱؛ الکافی، ج ۵، ص۴۹۴ و وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۰۷.
  33. اقضیه رسول الله (ص)، ص ۹۲ و مسند احمد، ج ۵، ص ۲۱۲ - ۲۱۳.
  34. محمدحسین ساکت، نهاد دادرسی در اسلام، ص ۶۵.
  35. مناع قطان، النظام القضائی، ص ۳۱ و ۳۲.
  36. نهاد دادرسی در اسلام، ص ۶۶ - ۶۷.
  37. المصنّف (کوفی)، ج ۷، ص ۱۳؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۱۴۳؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۳؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۲۲۸ و وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۱۶.
  38. الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۸۴؛ الدارقطنی، سنن، ج ۴، ص ۱۳۱؛ کنزالعمال، ج ۶، ص ۱۰۳ و مسند احمد، ج ۵، ص ۳۷.
  39. تاج الدین شعیری، معانی الاخبار، ص ۲۷۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۷۵، المستدرک، ج ۴، ص ۹۵ و ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۱۲، ص ۳۲۴ - ۳۲۵.
  40. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۸؛ الطبقات الکبری، ج۶، ص ۷۸ و سنن الدارقطنی، ج۴، ص۱۴۸.
  41. البیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۳۵؛ المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۲۸۵؛ سنن الدار قطنی، ج۴، ص ۱۳۱؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۴۹؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۱۷؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۵۱ و بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۷۵.
  42. امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۲۰۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۱۰۳؛ المنتظم، ج ۱۱، ص ۳۱۴ و الاستیعاب، ج۳، ص۱۴۰۳.
  43. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۷۰ و عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۲۵.
  44. عمر بن شبه نمیری، تاریخ المدینه المنوره، ج۲، ص۴۸۹؛ وفاءالوفاء، وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۳۱ و شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۳.
  45. مسند الشهاب، ج، ص ۲۴۴؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۹۰ و کنز العمال، ج۳، ص۵۹.
  46. السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۶- ۳۲۲ و مجمع البیان، ج۴، ص۷۹۶-۷۹۷.
  47. کنزالعمال، ج۳، ص۴۶۰؛ مسند احمد، ج ۶، ص۴۴۵ - ۴۴۶؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی‌داوود، ج ۲، ص۴۶۰ و صحیح ابن حبان، ج۱۱، ص۴۹۰.
  48. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۷ ـ ۱۳۹.