الهام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از الهامات قلبی)

الهام در لغت به معنای در دل افتادن و در دل افکندن است. در دل افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی است. الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. اما با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" متفاوت است. این واژه فقط یک بار در قرآن آمده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا، اما در احادیث همانند واژه وحی به دو معنای عام و خاص به کار رفته است؛ معنای خاص آن، القای چیزی و معرفتی در قلب انسان است و به معنای عام، علاوه بر انسان‌ها، فرشتگان و حیواناتی چون زنبور عسل را هم شامل می‌شود. از کلام غالب عارفان و عالمان و همچنین احادیثی که درباره الهام وارد شده است، می‌توان دلایل و قرائنی بر حجیت و اعتبار آن اصطیاد کرد.

معناشناسی

معناشناسی لغوی

الهام، ثلاثی مجرد «لهم» به معنای بلعیدن یک‌باره است[۱] که در باب افعال معنای افکندن در دل را می‌یابد[۲]. گویا در گذر زمان، دامنه استعمال این واژه از بلعیدن غذا و مانند آن، گسترش یافته و در معنای ثلاثی مزید آن، القای امور معنوی به دل را شامل شده است. مثلا عبارت أَلْهَمَه اللَّهُ خَيْراً، به معنای «خداوند به او خیر را تلقین کرده آمده است[۳]. این گونه کاربردها، بلکه تصریح برخی لغویان، نشان می‌دهد که الهام در خصوص القائات الهی به کار می‌رود؛ نه وسوسه‌ها و القائات شیطانی[۴]. بنابراین الهام، افکندن (القای) الهی امور معنوی به قلب انسان است[۵].

معنای اصطلاحی

واژه الهام در علوم مختلف اسلامی کاربرد دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند[۶]. مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از: "القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض و بدون طلب و اکتساب و استفاضه[۷]، یعنی بدون اینکه انسان درخواستی در این جهت داشته باشد، عنایت خداوندی شامل حال او می‌شود. برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند، الهام عام را شامل مؤمن و مسلمان و کافر و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند[۸].[۹]

تفاوت الهام با وحی

الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. اما تفاوت آن با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" در چند چیز است:

  1. شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند از کجا و به چه وسیله‌ای به او الهام شده است به خلاف وحی[۱۰].
  2. الهام، گاهی بدون واسطۀ موجودی از موجودات و از[ارتباط خاصی که خداوند با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی وحی از طریق ملائکه و شهود فرشتگان بر پیامبر افاضه می‌شود، به همین جهت، احادیث قدسیه را با آنکه کلام حق است وحی نمی‌دانند[۱۱]. از طرف دیگر، مطابق آیه شریفه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱۲] یکی از اقسام وحی بر انبیاء، وحی بدون واسطه فرشته است[۱۳].
  3. فرق دیگر آنکه وحی، از اقسام کشف شهود و متضمن کشف معنوی است، چون وحی گاهی از طریق تمثل فرشته به صورتی از صور و معانی بر نبیّ عرضه می‌شود، ولی الهام، کشف معنوی صِرف بدون مکاشفه شهودی است.
  4. فرق چهارم آنکه وحی از خواص نبوت است و تبلیغ، از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت بوده و شرط تبلیغ به دیگران در آن نیست[۱۴].
  5. فرق پنجم آنکه واضح بودن وحی زیادتر از الهام است[۱۵].[۱۶]

الهام در قرآن

واژه الهام فقط یک بار و به شکل فعل ماضی در قرآن آمده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱۷]. برخی احادیث[۱۸] و به تبع آن، بسیاری از مفسران، تعداد دیگری از آیات را ناظر به الهام دانسته‌اند، از جمله وحی به مادر حضرت موسی (ع): ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ[۱۹].[۲۰]، وحی به حواریان حضرت عیسی (ع): ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ[۲۱].[۲۲]، آگاهی خضر نبی (ع) از تأویل حوادث: ﴿... سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ... ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۲۳].[۲۴] علم حضرت یوسف (ع) به تعبیر خواب: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ[۲۵]؛ آشنایی حضرت سلیمان (ع) با زبان دیگر موجودات[۲۶]؛ وحی به زنبور عسل[۲۷] و وحی به زمین[۲۸].[۲۹]

از این رو، الهام در یک کاربرد عام، علاوه بر الهام اصطلاحی الهام قلبی، شامل الهام فطری، الهام غریزی و الهام تکوینی یا طبیعی برای جمادات هم می‌شود. البته بعضی، وحی طبیعی و فطری و غریزی را از سنخ علوم لدنّی دانسته و آن را به خلاف الهام، علمی‌ دانسته‌اند که عارضی و قابل زوال نیست[۳۰].[۳۱]

الهام در حدیث

از جست وجو در احادیث معلوم می‌شود که الهام همانند واژه وحی به دو معنای عام و خاص به کار رفته است؛ معنای خاص آن، القای چیزی و معرفتی در قلب انسان است که مقابل معنای خاص وحی "وحی نبوّت"، و برای بیان تمییز میان نبیّ و ولیّ است[۳۲]. الهام به این معنا، در برخی احادیث مقابل تحدیث هم قرار گرفته؛ به این بیان که تحدیث، نواختن سمع و القای در قوه شنوایی است و الهام، ‌انداختن در قلب است[۳۳]، و به توفیق الهی[۳۴] و وقار و سکینه‌ای که در پی الهام برای او حاصل می‌شود[۳۵]. از وسوسه شیطانی بازشناخته می‌شود. آنچه به قلب الهام می‌شود تنها از سنخ علم و معرفت نیست بلکه از الهام حُبّ و بغض[۳۶] و طاعت[۳۷] و شکر و دعا[۳۸] و صبر[۳۹] و امور دیگر هم سخن به میان رفته است.

اما الهام به معنای عام، علاوه بر انسان‌ها، فرشتگان[۴۰] و حیواناتی چون زنبور عسل[۴۱] را هم شامل می‌شود و می‌توان میان الهام و وحی به معنای عام آن دو رابطه عموم من وجه را استنباط کرد[۴۲].[۴۳]

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

در چند موضع از مباحث علم کلام، سخن از الهام به میان می‌آید:

  1. در بحث اسباب یا راه‌های معرفت: برخی از متکلمان قبل از آنکه به بحث درباره اعتقادات دینی بپردازند درباره مسایل معرفت‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های معرفت برای انسان را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های معرفت برای بشر است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نیست، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف حس و عقل از اسباب معرفت به شمار آورد[۴۴].
  2. در بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی، متکلمان اسلامی نظر و تفکر عقلی برای شناخت خداوند را واجب دانسته‌اند، زیرا معرفت خداوند واجب است و نظر و تفکر عقلی مقدمه لازم برای آن است.
  3. در مبحث نبوت، آنجا که از وحی بحث شده، فرق آن با ابزارهای معرفتی مشابه مثل رؤیای صادقه، تحدیث، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است[۴۵].
  4. در بحث از منابع علوم ائمه (ع)، از الهام به عنوان یکی از منابع علم امامان (ع) یاد شده است[۴۶].
  5. اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل جدید کلامی، به عنوان یکی از اقسام تجارب دینی و عرفانی، در مباحث توحید و نبوّت می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث اثبات وجود خدا از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب عرفانی می‌توانند دلیل معتبر بر وجود خداوند تلقّی شوند یا نه[۴۷].

در منابع تصوف و عرفان، در مباحث مربوط به شناخت نفس و انواع خطورات نفسانی[۴۸]. در علم اخلاق، ضمن بحث از انواع رذایل متعلق به قوّه عاقله[۴۹] و شرح عجائب قلب و تسلط شیطان بر قلب به وسیله وسواس[۵۰] به بحث از الهام پرداخته‌اند[۵۱].

حجیت الهام

از ظاهر برخی عبارات برمی‌آید که الهام به هیچ وجه حجّت نیست. هُجویری می‌گوید: معرفت، شرعی و نبوی و هدایتی بود نه الهامی و حکم الهام اندر معرفت به همه وجوه، باطل است[۵۲]، برخی دیگر الهام را فقط نزد صوفیه معتبر می‌دانند[۵۳]، عده‌ای نیز حجّیت آن برای دیگران را منکر شده‌اند[۵۴] و سرخسی از عدم پذیرش شهادت کسی سخن می‌گوید که قائل به حجیت الهام و علم‌آور بودن آن باشد[۵۵].

در مقابل این دیدگاه، متصوّفه کسب معرفت از طریق الهام را ارجح می‌دانند و به آن توجه بیشتری دارند[۵۶] و بعضی از آنها که به الهامیه معروفند طریق معرفت را منحصر در الهام دانسته‌اند[۵۷]. اما صرف نظر از این دو دیدگاه افراطی و تفریطی، از کلام غالب عارفان و عالمانی که درباره الهام سخن گفته‌اند و همچنین احادیثی که در این موضوع وارد شده است، می‌توان دلایل و قرائنی بر حجیت و اعتبار الهام اصطیاد کرد. برخی از این دلایل و قرائن عبارت‌اند از: شمرده شدن الهام در زمره اقسام وحی به انبیاء[۵۸]؛ انتساب الهام به خدا[۵۹] و فرشتگان و عالم مفارقات[۶۰]؛ قرار داشتن در زمره اسباب و جهات علوم امامان معصوم[۶۱].[۶۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. صاحب بن عباد المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴: "لهمت الشیء و التهمته: و هو ابتلاک الشیء بمرة". همچنین ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶؛ احمد بن فارس، معجم مقایس اللغة، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۴.
  2. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶: "و الإِلْهَامُ‌: ما يُلْقى في الرُّوعِ‌"؛ همچنین ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقایس اللغه، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸.
  3. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۷؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ فخر الدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۱.
  4. مبارک بن محمد بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تصحیح محمود محمد طناحی، ج۴، ص۲۸۲: "الإِلْهَامُ أَن يُلْقِيَ اللَّهُ في النفس أَمراً يَبْعَثُه على الفعل أَو الترك، و هو نوع من الوَحْي، يَخُصُّ اللَّهُ به مَنْ يشاء مِن عباده"؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸: "الإلهام إلقاء الشیء فی الروع، و یختص ذلک بما کان من جهة الله تعالی، وجهة الملا الأعلی"، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۷، ص۶۶۹.
  5. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۴؛ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ ـ ۲۴؛ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  6. التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.
  7. انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.
  8. جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.
  9. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  10. الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.
  11. شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.
  12. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.
  13. المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.
  14. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.
  15. علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.
  16. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  17. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  18. بحارالانوار، ج۹۳، ص ۱۶؛ ج۱۳، ص ۵۲؛ ج۱۹، ص ۲۸۷.
  19. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده؛ سوره قصص، آیه ۷.
  20. التبیان، ج۶، ص ۴۰۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص ۳۷۷؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ جامع البیان، ج۲۰، ص ۳۷.
  21. و یاد کن که به حواریان وحی کردم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  22. جامع البیان، ج۳، ص ۳۶۲؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸.
  23. اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد ... این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.
  24. التبیان، ج۷، ص ۶۹؛ المیزان، ج۱۳، ص. ۳۴۲.
  25. و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد؛ سوره یوسف، آیه ۶.
  26. سوره نمل، آیه ۱۶.
  27. سوره نحل، آیه ۸۶.
  28. سوره زلزله، آیه ۵.
  29. التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰.
  30. الفتوحات، ج۱، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  31. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  32. بحارالأنوار، ج۸، ص۲۸؛ ج۱۶، ص۳۷۰ و ۳۲۲ و ۳۱۸؛ و ج۴۹، ص۱۹۶.
  33. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۸؛ و ج۶۶، ص۴۷۸.
  34. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۷۷.
  35. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۶۰ و اصول کافی، ج۱، ص۳۲۶.
  36. بحارالأنوار، ج۴۰، ص۴۷.
  37. بحارالأنوار، ج۵۱، ص۳۱۵؛ ج۵۳، ص۷۸.
  38. بحارالأنوار، ج۸۶، ص۱۸۲.
  39. بحارالأنوار، ج۹۵، ص۳۱۱.
  40. بحارالأنوار، ج۱۹، ص۲۸۷؛ ج۳، ص۲۷۲.
  41. بحارالأنوار، ج۱۹، ص۲۸۷.
  42. بحارالأنوار، ج۱۸، ص۲۵۴.
  43. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۳۹۶-۴۰۲.
  44. شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.
  45. رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  46. اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.
  47. تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.
  48. قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.
  49. جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.
  50. احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.
  51. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲.
  52. کشف المحجوب، ص۳۹۷.
  53. التعریفات، ص۱۵؛ النبراس، ص۱۰۵.
  54. شرح عقاید نسفیه، ص۴۵ـ ۴۶؛ النبراس، ص۱۰۶.
  55. المبسوط، ص۱۳۳.
  56. احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۵ـ ۲۶.
  57. شرح الاصول الخمسه، ص۳۶.
  58. فتح الباری، ج۱، ص۹ و ۱۹؛ ج۱۲، ص۳۸۸؛ ارشاد الساری، ج۱، ص۴۸ و ۵۹؛ حاشیه کستلی بر شرح عقاید نسفیه، ص۳۶؛ مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص۲۶۹.
  59. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص۲۷۱؛ مقاصد السالکین، ص۳۶۸؛ شرح مقدمه قیصری، ص۵۸۶؛ فتح الباری، ج۱۲، ص۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۵۲؛ ج۵۱، ص۳۱۵.
  60. الرسالة القشیریة، ص۱۴۹و تفسیر قرآن کریم، سوره یس، آیه ۲۲۹.
  61. بحارالانوار، ج۸، ص۲۸؛ ج۲۶، ص۱۸ و ۱۹ و ۶۰ و ۵۸.
  62. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، الهام، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۰۱ ـ ۴۰۲.