انکار حق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از انکار حقایق)

مقدمه

برخی از انسان‌ها، تعداد بسیاری از حقایق و واقعیت‌ها را می‌‌دانند، اما به دلایل غیر عقلانی و عقلایی به انکار این حقیقت‌ها و مخالفت با آن می‌‌پردازند. از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، بسیاری از مردم این گونه هستند و نسبت به اموری که صد درصد در حقانیت آن علم و یقین قطعی دارند، مخالفت می‌‌کنند؛ زیرا هواهای نفسانی، برترجویی، ظلم‌گرایی، خودبرتربینی و اموری از این دست اجازه نمی‌دهد تا حقیقتی که می‌‌شناسند، بپذیرند و تابع آن باشند. این گونه است که مخالفت با خدا و انکار قیامت و معاد و زنده دوباره انسان در آخرت و بازخواست و حسابرسی در آن را به شدت انکار می‌‌کنند و به گونه ای زندگی می‌‌کنند که گویی اصلا چنین چیزهایی غیر عقلانی یا غیر عقلایی بوده و جزو خرافات بی‌معنا و بی‌ارزش است.[۱].

چرایی انکار معلومات قطعی

از نظر آموزه‌های قرآنی، انسان دارای همه ابزارهای شناختی و گرایشی است که او را با واقعیت‌های خارجی و حقایق هستی آشنا کرده تا در مسیر صراط مستقیم عبودیتی قرار گیرد که او را به کمالات بایسته و شایسته از جمله خلافت الهی می‌‌رساند.

به سخن دیگر، نفس مستوی هر انسانی در کمال اعتدال دارای همه چیزهایی است که او را به چنین مقامی عظیم برساند. فطرت انسانی در بردارنده نرم افزاری است که به انسان قوت و توانایی تشخیص حق و باطل را می‌‌دهد و گرایش‌های او را به سوی حق و گریزش از باطل ساماندهی می‌‌کند.[۲]

از نظر آموزه‌های قرآنی، نفس این قابلیت را دارد که در دو مسیر صعود و سقوط حرکت کند. پس کسانی که بر خلاف فطرت شروع به دروغگویی، خیانت، بی‌وفایی، ظلم و مانند آنها می‌‌کنند، آهسته آهسته در یک فرآیندی نفس خویش را از سلامت فطری و استوا و اعتدال خارج کرده و با تغییر فطرت آن را دفن و دسیسه کرده تا جایی که در نهایت مطبوع و مختوم می‌‌شود.[۳] در این صورت دیگر، حقایق را وارونه می‌‌بیند و تحلیل و تبیین و توصیف کرده و توصیه‌هایی نیز بر اساس همان توصیف وارونه می‌‌دهد.[۴] البته از نظر قرآن، قلب و فؤاد انسان به عنوان مرتبه ای از مراتب نفس دارای کارکردهای پنج گانه تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و تبصر است. البته این زمانی است که نفس و قلب بر سلامت فطری خویش باقی بوده یا با تقوای الهی در سایه ایمان و عمل صالح تقویت شده و به مرتبه قلب سلیم برسد؛ اما وقتی همین نفس و قلب با فجور و بی‌تقوایی از سلامت خارج و بیمار شود، دیگر کارکردهای گذشته را نخواهد داشت یا بسیار ضعیف خواهد بود؛ زیرا در این حال شخص به سطح چارپایان یا پست‌تر یعنی سطح نباتات و جمادات سقوط می‌‌کند.[۵]

از نظر قرآن، هر چند که سطوح ادراکی انسان در یک سطح نیست؛ اما همه یک سطح اصلی را دارا هستند که به آنان کمک می‌‌کند تا حقیقت‌های ساده را بشناسند و بدان گرایش یابند؛ از همین روست که حتی کودکان در این سطح می‌‌توانند انسان‌های خوبی باشند و با صداقت و عدالت و وفاداری و سایر اصول اخلاقی زندگی کنند. پس از آن جایی که برخی از انسان‌ها از نظر سطح ادارکی باهوش‌تر و زیرک‌تر هستند، به یک معنا نخبگان را تشکیل می‌‌دهند. اینان در دو طریق صعود و سقوط رهبران دیگرانی می‌‌شوند که در این سطح هوشی و ادراکی نیستند. از این روست که ما با دو دسته «ائمه الایمان» و «ائمه الکفر» مواجه هستیم که از نخبگان جامعه تشکیل می‌‌شوند.

از نظر قرآن، ائمه الکفر پیشگامان در هنجارشکنی و سنت شکنی هستند. آنان به سبب سطح ادراکی برتر و بالا نه تنها حقایق را درک می‌‌کنند، بلکه آنها را از واقعیت‌ها جدا می‌‌کنند؛ زیرا می‌‌دانند که واقعیت‌هایی است که حقیقت نیستند و نمی‌توان آنها را ارزشی یا هنجاری دانست؛ به عنوان نمونه واقعیتی چون بت پرستی را خلاف حقیقت می‌‌دانند؛ اما چنان که بیان می‌‌شود برای اهدافی خاص که دنیوی است، حقایق را نادیده گرفته و حتی آن را در ظاهر انکار می‌‌کنند. آنان می‌‌دانند که انسان نمی‌تواند «رب» باشد، اما مدعی ربوبیت برای خویش است؛ چنان که فرعون این گونه بود.[۶] فرعون و فرعونیان با معجزات دهگانه حضرت موسی(ع) نسبت به حقیقت ماورای دنیوی آنها آگاه شده و به یقین شدید و قوی و تمام نسبت به آن بصیرت یافتند، ولی بر خلاف بصائر آن را انکار کردند.[۷]

اصولا بسیاری از مردم به ویژه نخبگان، نسبت به بسیاری از حقایق مسلم، علم و یقین دارند، هر چند که سطح علمی و یقینی افراد فرق دارد؛ زیرا دست کم سه مرتبه و سطح برای یقین است که شامل علم الیقین، عین الیقین وحق الیقین است.[۸] از نظر قرآن، هر فرد انسانی وقتی به خویش می‌‌نگرد می‌‌بیند که در گذشته هیچ بوده و خدا او را از نطفه آفریده و به او گوش و چشم و دیگر ابزارهای شناختی و ادراکی و گرایشی را داد تا با آن بر اساس فطرت به سوی حق بروند و از باطل دوری ورزند و به یک معنا شاکر باشند نه کافر.[۹]

اما همین انسان وقتی با نگاهی علمی و عقلی به آفرینش خویش می‌‌نگرد، این حقیقت را می‌‌بیند و می‌‌یابد که چیزی نبوده و اینک مخلوقی این گونه شده که می‌‌توان گفت که در زمین اشرف و برتر از او نیست؛ اما همین انسان، با که نشئه اولی یعنی نشئه دنیا را دید و تجربه کرد، به انکار نشئات دیگر می‌‌پردازد می‌‌گوید مگر می‌‌شود که آخرت و نشئه ای دیگر باشد یا پس از مرگ دوباره به تن بازگردیم؟ مگر می‌‌شود که ما دوباره برانگیخته شویم؟

خدا در قرآن بارها بیان می‌‌کند که شما این نشئه را به عینه تجربه کرده اید و بر شما معلوم شد که چیزی نبودید و چیزی به نام انسان شدید؛ هم امر در نشئات دیگر تکرار خواهد شد؛ البته عین همین تجربه در دنیا را نخواهید داشت، بلکه «مثل» آن تجربه خواهید کرد؛ زیرا بدن برزخی شما بدنی غیر از بدن مادی دنیوی خواهد بود؛ چنان که بدن اخروی شما این گونه است.[۱۰] از نظر قرآن این نشئات دیگر، امثالی که برای شما در نشئات دیگر خواهد بود، چیزی شبیه همین نشئه دنیا است که از آن به نشئه الاولی نیز یاد می‌‌شود. انسان در همه نشئات سیر خواهد که نمی‌داند و نمی‌شناسد.[۱۱] به هر حال، از نظر قرآن، بسیاری از مردم با آنکه از نظر عقلی بلکه گاه تجربی حقایق را دیده و به شکل واقعیت دریافته‌اند، حقایقی را انکار می‌‌کنند که نسبت به آن علم و یقین دارند. اما پرسش این است که چرا انسان همه این حقایق معلوم و معقول را انکار می‌‌کند و زندگی خویش را به گونه ای سامان می‌‌دهد که گویی اصلا این حقیقت نیست یا نمی‌شناسد؟

خدا در پاسخ به این پرسش می‌‌فرماید که این افراد با آنکه به حقیقی علم و یقین صد درصد دارند، ولی به دلیل «علو» و «ظلم» آن را انکار می‌‌کنند: و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا؛ آیات بصیرت بخش و معجزات ما را به جهت ظلم و علوّ انکار کردند و گفتند که سحر است، درحالی که به آن یقین قطعی داشتند.[۱۲]

در حقیقت از نظر قرآن، ظلم انسان به خویش و دیگران موجب می‌‌شود تا انسان حقیقتی را انکار کند؛ زیرا این افراد نمی‌خواهند در سایه عدالت زندگی کنند؛ زیرا عدالت به ویژه عدالت قسطی مقتضی آن است تا هر کسی به حق خویش قانع باشد و از آن تجاوز و تعدی نکند و به دیگران سهم آنان را بدهد و قسط و سهم الهی آنان است. این سهمیه شامل سهیمه در مال است که برای سائل و محروم به عنوان یک واجب و حق الهی تعریف شده است.[۱۳] بسیاری از مستکبران و ظالمان این گونه هستند که به حق و قسط و سهم الهی خویش قانع نیستند که در قالب عدالت الهی به آنان داده شده است؛ از این روست که آنان با ظلم و تعدی حقوق دیگران را غصب می‌‌کنند. پس بر همین اساس است که حتی اگر حق و حقیقتی را به یقین شناختند که مال دیگری است، باز آن را غصب می‌‌کنند و با ظلم به آنان اجازه نمی‌دهند آنان به حق خویش برسند.

از نظر قرآن، دومین اصل اساسی در انکار حقیقت از سوی آگاهان و عالمان، علوّ و برتر جویی آنان است؛ زیرا کسی که خود را برتر و عالی می‌‌داند و دنبال علو و برتری است، حاضر نمی‌شود تا به حق و حقیقت تن در دهد و بر اساس آن عمل و رفتار کند؛ از همین روست که شیطان با علو و برتر جویی خواست تا حق انسان را نادیده گیرد و خود را در جایگاه خلافت الهی قرار دهد؛ فرعون نیز این گونه بود و خود را «ربکم الاعلی» می‌‌دانست و حق پروردگاری و قانونگذاری و تشریع را برای خویش می‌‌دانست و بر این باور بود که می‌‌بایست بر همگان مسلط باشد و دیگران رای و نظر او را بپذیرند.[۱۴] بنابراین، وقتی فرعون با بصائر الهی مواجه می‌‌شود و حقیقت را براو چنان آشکار می‌‌کند که به یقین صد درصد می‌‌رسد، به انکارآن می‌‌پردازد و با آن مخالفت می‌‌ورزد.[۱۵].[۱۶].

درمان‌ناپذیری منکران عالم

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، کسانی که عالمانه و عاقلانه و عامدانه به انکار حق و حقیقت می‌‌پردازند، کسانی هستند که گرفتار ظلم و علو و مانند آنها هستند. چنین اشخاصی حتی اگر نسبت به حقیقت صد درصد علم و یقین داشته باشند، باز زیر بار آن نمی‌روند و زندگی خویش را بر اساس آن سامان نمی‌دهند؛ بلکه آن چه برای آنان در جایگاه حق و حقیقت می‌‌نشیند، همان هواهای نفسانی است که به عنوان ظلم و علو ازآن تعبیر شده است.

بنابراین، بسیاری از کسانی که این گونه بیماردل هستند، نه تنها زیر بار حق نمی‌روند، بلکه به انواع و اشکال بهانه‌ها و ابزارها برآن هستند تا خود را توجیه کرده و دیگران را نیز به گمراهی بکشانند. خدا در قرآن گزارش می‌‌کند که افراد بسیاری از اهل یقین و بصیرت به سبب سلطه هواهای نفسانی و گرایش به ظلم و علوّ، به جنگ حق شتافتند و مردمان بسیاری را گمراه کردند.

از نظر قرآن افزون بر فرعون و فرعونیان می‌‌توان به افرادی عالم هم چون بلعم باعورا[۱۷] و سامری اشاره کرد که با علم و یقین نسبت به حقیقت به انکار حقیقت پرداخته و باطلی را حق جلوه داده ومردمان را به گمراهی کشاند. داستان گوساله سامری شاید بهترین گواه درباره کسی باشد که اهل بصیرت بود و اموری را می‌‌دید که دیگران نمی‌دیدند؛ اما او با آن بصیرت خویش نه تنها برای خویش مقامات عالی الهی نجست، بلکه علیه حقیقت قیام کرد و گوساله ای را به جای خدا نشاند و مردم را بدان دعوت کرد.[۱۸]

از نظر آموزه‌های قرآنی، بسیاری از اهل کتاب از عالمان و احبار کسانی هستند که دانسته علیه حق قیام می‌‌کنند و آن را به سخریه و تمسخر می‌‌گیرند. آنان با آنکه حقایق را می‌‌شناسند به انکار آن می‌‌پردازند؛ زیرا دنبال ظلم و بهره کشی و استثمار و جمع ثروت هستند.[۱۹] بنابراین، این گونه نیست که با تعلیم و آگاهی بخشی همگان در مسیر حق و حقیقت قرار گیرند، بلکه کسانی هستند که با علم و یقین صد در صد علیه علم خویش عمل می‌‌کنند و آن را زیر پا می‌‌گذارند. پس گاه می‌‌شود که شخص نسبت به مثلا امری چون حجاب و آثار و کارکردهای آن علم یقینی دارد، اما به سبب گردنکشی و ظلم و علوّ و هواهای نفسانی آن را نمی‌پذیرد و بر خلاف عمل می‌‌کند.[۲۰].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: منصوری، خلیل، انکار حقایق با علم به حقانیت.
  2. قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰؛ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد * بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰؛ وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  3. خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
  4. خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ * يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ * فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ * وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ * اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت * و برخی از مردم می‌گویند: به خداوند و روز واپسین ایمان آورده‌ایم با آنکه آنان مؤمن نیستند * با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب می‌ورزند در حالی که جز خود را نمی‌فریبند و در نمی‌یابند * به دل بیماری‌یی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود؛ و برای دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک خواهند داشت * و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم * آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند * و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند * و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم * خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد» سوره بقره، آیه ۱۵.
  5. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  6. فَحَشَرَ فَنَادَى * فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى «آنگاه (همه را) گرد آورد و فرا خواند * و گفت: من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۳-۲۴.
  7. وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  8. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ «هرگز! اگر به «دانش بی‌گمان» بدانید * به راستی دوزخ را خواهید دید * سپس آن را به «دیدار بی‌گمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۵-۷؛ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ «به راستی این همان «حقیقت بی‌گمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
  9. هَلْ أَتَى عَلَى الإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا * إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا * إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا «آیا بر آدمی پاره‌ای از روزگار گذشت که چیزی سزیده یادکرد نبود؟ * ما انسان را از نطفه‌ای برآمیخته آفریدیم، او را می‌آزماییم از این رو شنوا و بینایش گردانیده‌ایم * ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۱-۳.
  10. أَوَلَمْ يَرَ الإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ * وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ * الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ * أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ * إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «و آیا آدمی ندیده است که ما او را از نطفه‌ای آفریده‌ایم و ناگاه ستیزه‌جویی آشکار است؟ * و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوان‌هایی را که پوسیده است زنده می‌گرداند؟ * بگو: همان کس که آن را نخست آفرید زنده‌اش می‌گرداند و او به (حال) هر آفریده‌ای داناست * همان که از درخت سبز برای شما آتشی (سرخ) پدید آورده است که از آن (چیزی) می‌افروزید * و آیا آن کس که آفریننده آسمان‌ها و زمین است توانا نیست که مانند آنان را بیافریند؟ * فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۷۷-۸۳.
  11. حْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلا تُصَدِّقُونَ * أَفَرَأَيْتُم مَّا تُمْنُونَ * أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ * نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لا تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأُولَى فَلَوْلا تَذَكَّرُونَ «ما شما را آفریده‌ایم پس چرا (رستخیز را) راست نمی‌شمارید؟ * آیا آبی را که فرو می‌ریزید، دیده‌اید؟ * آیا شما آن را می‌آفرینید یا آفریننده ماییم؟ * ما مرگ را میان شما رقم زده‌ایم و ناتوان نیستیم * که همگونه‌هایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمی‌دانید، باز آفرینیم * و به یقین، شما آفرینش نخستین (خود) را شناخته‌اید، پس چرا پند نمی‌پذیرید؟» سوره واقعه، آیه ۵۷-۶۲.
  12. وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  13. وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹؛ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُو «و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است * برای سائل و محروم» سوره معارج، آیه ۲۴ - ۲۵.
  14. فَحَشَرَ فَنَادَى * فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى «آنگاه (همه را) گرد آورد و فرا خواند * و گفت: من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۳-۲۴.
  15. نمل، آیه ۱۴
  16. منصوری، خلیل، انکار حقایق با علم به حقانیت.
  17. وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «و اگر می‌خواستیم (جایگاه) او را با آن آیات فرا می‌بردیم اما او به دنیا‌گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد؛ از این رو داستان او چون داستان سگ است که اگر به او بتازی له‌له می‌زند و اگر او را وانهی (باز) له‌له می‌زند؛ این داستان گروهی است که آیات ما را در» سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
  18. قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي «(موسی) گفت: ای سامری! تو چه کرده‌ای؟ * (سامری) گفت: من چیزی دیدم که دیگران آن را ندیدند؛ مشتی از جای پای آن فرستاده برداشتم و آن را (در کار تندیس در آتش) افکندم و بدین‌گونه، نفس من (کارم را) در نظرم آراست» سوره طه، آیه ۹۵-۹۶.
  19. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  20. منصوری، خلیل، انکار حقایق با علم به حقانیت.