بحث:اخلاق در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
علم اخلاق از خُلق و ملکات نفسانی بحث و صفات و ملکات پسندیده و ناپسند انسان را توضیح و راه درمان آنها را بیان میکند. امام خمینی علم اخلاق را علم به منجیات و مهلکات خُلقی و تربیت قلب و ریاضت آن و همچنین علم به کیفیت تحصیل فضایل و رهایی از رذایل و علم به مبادی و شرایط آنها میداند. و درباره اهمیت و ضرورت اخلاق بر این باور است که تمام مقاصد انبیا(ص) آن بوده که انسان را از زشتیها و رذیلتهای اخلاقی دور و با آداب نیکو آشنا سازند. ایشان هدف از علم اخلاق را معالجه رذیلتهای اخلاقی، تصفیه صفات، اصلاح قلب و رسیدن به معرفت حقیقی و تجلیات اسما و صفات میداند که مقدمه برای تهذیب نفوس است و در نهایت برای حاصلشدن مقصد بالاتر، یعنی توحید هستند. رویکرد اخلاقی امام خمینی ائتلافی است و به همه منابع کسب معرفت اخلاقی (اعم از عقل، نقل و شهود) توجه دارد و رویکرد تلفیقی را کاملتر و نتایج علمی حاصل از بهکارگیری آن را قابل اعتمادتر میداند. امام خمینی علم اخلاق را در دو حوزه فردی و اجتماعی گسترده میداند و در حوزه فردی بیشتر به فردگرایی و بیان ملکات نفس توجه و در حوزه اجتماعی بیشتر رویکرد وظیفهگرایانه دارد.
اصول ملکات اخلاقی نزد امام خمینی عبارتاند از: قوه شهوت، قوه غضب، قوه علمیه، قوه عدالت و هر یک از این قوا، نقطه تعادل و دو نقطه افراط و تفریط دارند. ایشان برای درمان رذایل روشهایی علمی چون؛ ریاضت، درمان با ضد، ایمان به توحید و کسب محبت خداوند و عملی مانند تفکر ارائه کرده است.[۱]
معناشناسی
معنای لغوی
اخلاق، جمع خُلق به معنای شکل و صورت باطنی وجود آدمی است؛ چنانکه خَلق به صورت ظاهری انسان مربوط است[۲]. خُلق گاهی به معنای قوای غریزی فطری و طبیعی و گاهی به افعال صادر از آنها گفته میشود[۳].
معنای اصطلاحی
در اصطلاح علم اخلاق، خُلق ملکه نفسانی است که به اقتضای آن، کارها به آسانی و بدون نیاز به تامل از انسان سر میزنند[۴]. علم اخلاق علمی است که از خُلق و ملکات نفسانی بحث میکند[۵] و علم به احوال قلب، یعنی صفات و ملکات پسندیده و ناپسند[۶] که انسان را به نجات، سعادت و قرب حقتعالی یا هلاکت و شقاوت میافکند و راه درمان آنها را بیان میکند[۷].[۸]
معناشناسی
اخلاق، جمع «خُلق» و «خُلُق» است، این کلمه را صاحبان لغت اینگونه بیان نمودهاند: «جوهری»[۹] و «طریحی»[۱۰] آن را به معنای سرشت دانستهاند و ابناثیر در توضیح «خُلق» میگوید: خلق عبارت است از: طبع، سرشت و حقیقت آن صورت باطنی یعنی نفس و اوصاف و معانی مختص به آن است، همچنان که «خلق» برای صورت ظاهری انسان بهکار میرود[۱۱]. راغب اصفهانی درباره این واژه میگوید: خَلق و خُلق در اصل یکی هستند، لکن خَلق به هیئات و صورتهایی که با چشم درک میشود اختصاص یافته و خُلق به قواعد و سجایایی که با بصیرت درک میشود مختص شده است[۱۲]. از مجموعه دیدگاههای ذکر شده مشخص میشود که اخلاق عبارت است از صفت و کیفیت درونی نفس که از آن به سجیه و خوی و خصلت درونی تعبیر میشود.
با توجه به تعاریف علمای اخلاق میتوان اذعان نمود که تعاریف آنها برگرفته از تعاریف اصل لغت است؛ در تعریف رایج «اخلاق» اینگونه تعریف نمودهاند: الخلق عبارة عن ملكة للنفس مقتضية لصدور الأفعال بسهولة من دون احتياج إلى فكر و روية[۱۳]. خلق عبارت است از ملکهای برای نفس که اقتضای صدور افعال را با سهولت و بدون نیاز به فکر و تأمل دارا میباشد. در این تعریف چند قید مهم وجود دارد که توجه به آنها موجب روشن شدن تعریف اخلاق خواهد شد.
قید اول: ملکه بودن که در برابر افعال ناشی از حالهای موقتی است از افعالی که در موارد مشابه کامل از فرد صادر میشود نشانه آن است که آن صفت در فرد مستتر و ثابت نیست؛ لذا نمیتوان صادرکننده آن فعل را متّصف به آن صفت نمود.
قید دوم: اقتضای صدور، به معنای اینکه آن ملکه باعث میشود مقتضی صدور فعل ایجاد شود نه اینکه علت تامه برای صدور فعل باشد تا در نتیجه فعل بدون اختیار از فاعل صادر گردد؛ لذا کلمه مقتضیة لصدور فعل گفته شده نه موجب لصدور فعل.
قید سوم: سهولت و آسانی در انجام فعل که در برابر مشقّتدار بودن رفتارهای اخلاقی است در صورتی که آن صفت در شخص پایدار و ملکه نشده باشد.
قید چهارم: عدم احتیاج به تأمل و تفکر به این معنا که انجام عمل با تکیه بر تفکر مرتکز که به سرعت انجام میشود فرد را از اینکه بخواهد در انجام عمل درنگ و تأمل کند باز میدارد و به عبارت دیگر با توجه به ملکه و پایدار شدن آن صفت معین در شخص در جایی که نیاز به انجام فعلی باشد، شخص نیاز به تأمل و تفکر ندارد و به انجام عمل اقدام خواهد کرد. منظور این نیست که فرد اعمالش را بدون فکر انجام میدهد بلکه بعد از تأمل و تفکر در خصوص اینکه انجام فعلی مقتضی فضائل انسانی باشد در انجام آن درنگ و تأمل نخواهد کرد و این بدون تأمل و درنگ غیر عدم احتیاج به تأمل و تفکر تفضیلی است، در بیانی که در ذیل از حضرت امام خمینی نقل میشود این نکته به خوبی با ذکر مثال از سوی ایشان توضیح داده شده است.
ایشان در این خصوص میفرماید: «خُلق عبارت از حالتی است در نفس که انسان را دعوت به عمل میکند بدون رویه و فکر. مثلاً کسی که دارای خلق سخاوت است، آن خلق او را وادار به وجود اتفاق میکند، بدون آنکه مقدماتی تشکیل دهد و به مرجّهاتی فکر کند گویی یکی از افعال طبیعیه اوست، مثل دیدن و شنیدن»[۱۴].
بنابر آنچه از تعریف اصطلاحی بیان شد در صورتی میتوان فردی را متصف به فضیلت یا رذیلت اخلاقی نمود که منشأ صدور فعل صفت پایدار و ثابت نفسانی باشد که در اصطلاح به آن ملکه نفسانی میگویند و در صورتی که در موارد مشابه فعل ثابتی از او صادر نگردد نمیتوان او را متصف به آن صفت دانست[۱۵].
رویکردهای اخلاقی
با بررسی این آثار، چهار رویکرد عمده را برای بررسی و تبیین مسائل اخلاقی میتوان مشاهده نمود:
- فلسفی: در این رویکرد که برگرفته از نظریه اعتدال قوا است، حد و وسط به عنوان معیار کلی فضیلت اخلاقی، و افراط و تفریط در آن به عنوان معیار رذائل اخلاقی به شمار میآید. و چون منشأ رفتار انسان، قوا و ملکات نفسانی او است، فضیلت و رذیلت در اعمال و رفتار وی نیز نتیجه اعتدال و عدم اعتدال قوای درونی اوست. آثاری همچون طهارة الاعراق از ابن مسکویه و اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی از این قبیلاند[۱۶].
- عرفانی: در این رویکرد، اخلاق و آثار اخلاقی، بر محور سیر و سلوک و در قالب منازل و مقامات عرفانی و مراحل سیر الی الله میباشد. تکیه اخلاق عرفانی بر مجاهده و مبارزه با نفس است و پویندگان این مکتب و روش پیوسته در تلاش بودند تا اعمال خویش را با ظاهر و باطن شریعت همراه و هماهنگ سازند، که با تتبع روشن میشود آثاری چون: الرعایة لحقوق الله از حارث محاسبی، الرسالة القشیریة از عبد الکریم بن هوازن قشیری، منازل السائرین از خواجه عبدالله انصاری و اوصاف الاشراف از خواجه نصیرالدین طوسی از این قبیلاند.
- نقلی: در این رویکرد محور مباحث اخلاقی بر اساس آیات و روایات است. تنها در برخی از موارد سخن بزرگان و عالمان نیز نقل شده است. این شیوه هرچند از منبع غنی وحی بهره برده؛ اما غالباً فاقد یک نظام اخلاقی منطقی و هدفمند میباشد. اخلاق محتشمی از خواجه نصیرالدین طوسی، ارشاد القلوب از دیلمی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظریا مجموعه ورام از ورام بن ابی فراس مالکی و بخشهای عمدهای از کتابهای احیاء علوم الدین از غزالی والمحجة البیضاء از فیض کاشانی با این روش نگارش یافتهاند.
- تلفیقی: در این رویکرد، متون اخلاقی با تلفیقی از سه رویکرد قبل نگارش یافته و در کنار مباحث فلسفی و عرفانی از آیات و روایات نیز استفاده شده است. آثاری همچون جامع السعادات و معراج السعادة را میتوان از این دسته به شمار آورد.
با بررسی متون اخلاقی معاصر، به نظر میرسد امروزه این روش مورد توجه عالمان اخلاق واقع شده؛ چرا که از یک سو محور و اساس کار خود را بر آیات و روایات قرار داده و از سوی دیگر از دستاوردها و تجربیات فلاسفه و عارفان نیز بهره بردهاند.
برخی از عالمان اخلاق بر آنند که پرداختن به این نوع متون اخلاقی نمیتواند تمام مقصود در تهذیب نفوس را ادا کند و حتی پرداختن به برخی از آنها موجب دور ماندن از مقصد میگردد، از اینرو باید در موضوع اخلاق آثاری نوشته شود که با بشارت و انذار، موعظه و نصیحت و تذکر و یادآوری، مقصود خود را در نفس جایگزین ساخته و به جای اینکه راه درمان را نشان دهد خود، درمان باشد و مطالعه آن قلب را نرم و انسان را مهذب و نورانی سازد. درحالیکه متون برجای مانده تنها نسخه هستند و نتوانستهاند عمل را به مردم القاء نمایند[۱۷]. کتاب چهل حدیث امام خمینی که بر اساس سنت اربعیننویسی نگارش یافته به این نکته توجه جدی داشته و در ۳۳ حدیث آن، ضمن برشماری مفاسد اخلاقی، مواعظی در جهت باز داشتن نفس از آنها بیان شده است. افزون بر آن، هدف مؤلف در شرح روایات، بیدار ساختن و توجه دادن به مخاطب است تا با پیمودن طریق سلوک خود را از صفات ناپسند مبرا ساخته و با ایمان درست و عمل خالص خدا را ملاقات کند[۱۸]. پس از آن نیز آثار متعددی در علم اخلاق نگارش یافته که افزون بر توجه به این رویکرد، رویکردهای دیگری همچون محوریت آیات قرآن نیز در آنها مورد توجه بوده است[۱۹].[۲۰]
فعل طبیعی و فعل اخلاقی
فعل طبیعی یا التذاذی مثل خوردن و خوابیدن و امثال آنها فعلی غریزی و مشترک بین انسان و حیوان بوده و فاعل آن یا فاقد علم به نتایج فعل است یا در صورت علم داشتن، علم او در تحریکش نسبت به انجام فعل نقشی ندارد؛ لذا فاعل آن، لایق مدح و تحسین نیست. اما رفتار اخلاقی یا تدبیری، فعلی فراغریزی و انسانی بوده، افزون بر موافقت با برخی تمایلهای انسان، از جانب عقل، مورد سنجش فایده نیز قرار میگیرد؛ بنابراین آگاهی انسان در انجام آن مؤثر بوده و فاعل آن به تعقل، تجربه، تعلیم و تعلم محتاج است. در فعل اخلاقی - با هر مکتبی که توجیه شود - هدف، نه تنها غیر مادی که فراتر از منافع خودمحورانه بوده و گاه فاقد لذت و بلکه ضد لذت است؛ لذا فاعل آن از نظر عقلا لایق مدح و تحسین است[۲۱].[۲۲]
حسن و قبح فعلی و فاعلی
حسن و قبح اخلاقی (خوبی و بدی اخلاقی) بر دو قسم است: حسن و قبح فعلی؛ حسن و قبح فاعلی. حسن فعلی آن است که اثر و نتیجه حتمی فعل در خارج از وجود فاعلش خوب بوده و فرد یا اجتماع را به کمال لایق فطریاش برساند؛ و حسن فاعلی به چگونگی انتساب عمل به فاعل و انگیزههای نفسانی و روحی او مربوط است، که موجب آن عمل شدهاند. نسبت حسن فعلی به حسن فاعلی مثل نسبت بدن به روح یا نسبت مرکب به راکب است؛ و مسیر راکب را هدف، مقصد و نیت او تعیین میکند.
بین مقصد و هدف و تحقق فعل اختیاری و مسیری که به سمت آن مقصد میرود رابطهای تکوینی، ضروری و تخلفناپذیر برقرار است؛ لذا محال است کسی کار را برای غیر خدا انجام داده به خدا برسد؛ بنابراین ایمان به خدا و قیامت، شرط لازم حسن فاعلی بوده؛ و صرف انجام کار، بهخاطر عطوفت، وجدان و انساندوستی برای حسن فاعلی کافی نیست؛ بلکه کار، حتماً باید برای خدا انجام گیرد[۲۳].[۲۴]
اخلاق
از نظر اسلام، معیار و ملاک انسانیت، خُلق و خوی است. اخلاق به انسان پاسخ میدهد که زندگی نیک کدام است و انسان باید چگونه عمل کند[۲۵]. به تعبیر دیگر اخلاق میگوید انسان از آن جهت که انسان است چگونه باید زیست کند و زندگی نیک برای انسان از آن جهت که انسان است کدام است[۲۶].
برخی کارها و افعال انسان را ـ در مقابل کار عادی و طبیعی ـ کار اخلاقی میگویند. تفاوت کار اخلاقی با کارهای دیگر این است که قابل ستایش و آفرین و تحسیناند و بشر برای این قبیل کارها ارزش قائل است. کار اخلاقی یعنی کاری ارزشمند و گرانبها که بشر برای خود این کار قیمت و ارزشی فراتر از ارزشهای مادی قائل است[۲۷]. بنابراین اخلاق به انسان اختصاص دارد و در مفهومش نوعی قداست خوابیده است، که باید ملاک و معیار قداست آن را به دست آورد[۲۸].
مکتبهای علمی ـ فلسفی و اندیشمندان مختلف، معیار و ملاک متفاوتی برای قداست کار اخلاقی قائلاند، عاطفه، اراده و وجدان، زیبایی و دگردوستی که البته هر کدام از این نظریهها قسمتی از حقیقت را دربردارد نه تمام آن را[۲۹]. تمام حقیقت این است که اخلاق از مقوله عبادت و پرستش و رضای حق است[۳۰]. وقتی برنامه زندگی انسان براساس تکلیف و رضای حق تنظیم شود، آنوقت نه یک عده از کارهای معین بلکه تمام کارهای او حتی خوابیدن و غذا خوردن راه رفتن و حرف زدن، خلاصه زندگی و مردن او یکپارچه میشود اخلاق[۳۱].[۳۲]
پانویس
- ↑ علیزاده و احمدپور، مقاله «اخلاق»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص ۵۱۹ - ۵۳۰.
- ↑ راغب، مفردات، ۲۹۷؛ زبیدی، تاج العروس، ۱۳/۱۲۴؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۶/۸۷۱۱.
- ↑ راغب، الذریعه، ۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۱۵؛ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۲۹۹.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱/۳۷۰.
- ↑ فیض کاشانی، الحقائق، ۱۹.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۷.
- ↑ علیزاده و احمدپور، مقاله «اخلاق»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص ۵۱۹ - ۵۳۰.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق عبدالغفور عطار، ذیل ماده خلق.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ذیل ماده خلق.
- ↑ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۷۰.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده خلق.
- ↑ طوسی، اخلاقی ناصری، ص۴۸.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۵۰.
- ↑ سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۲۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج۷، ص۴۹۱؛ ر.ک: امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰-۱۲؛ امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۳۶۰–۳۶۱.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۲-۱۴؛ امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۳۶۰-۳۶۱.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱-۲ «مقدمه».
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن؛ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن؛ جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، مبادی اخلاق در قرآن.
- ↑ گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۴۱-۴۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، صص ۲۹۰، ۴۲۵-۴۲۷ و ۶۱۸؛ ج۲۲، صص ۲۹۰-۲۹۲، ۴۷۰ و ۶۰۳.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق، ص ۱۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، صص ۲۹۷-۲۹۵ و ۳۰۷؛ یادداشتهای استاد، ج۸، ص۵۲.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق، ص ۱۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۶۵۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۳۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۳۰۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۵۷۷.
- ↑ تبیین، توضیح و نقد هر یک از آنها را ببینید در: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، صص ۳۲۳-۳۸۷ و ۵۷۸-۶۰۴.
- ↑ تفصیل بحث را ببینید در: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، صص ۳۷۵ ـ ۳۹۰.
- ↑ ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
- ↑ جبرئیلی، محمد صفر، اسلامشناسی، ص ۶۹.