بحث:وحی در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موارد استعمال وحی در قرآن

با نگاهی اجمالی به قرآن مجید متوجه می‌شویم که اصطلاح وحی در قرآن با هفتاد مورد استعمال تنها به وحی پیامبران اختصاص ندارد بلکه وحی در موارد دیگر استعمال شده است که اشاره می‌شود.

١. وحی به جمادات: در ابتدای فصل در تعریف لغوی وحی گفته شد که وحی در معانی مختلف مانند: اشاره، الهام، تفهیم و القای نهانی و رمزی استعمال شده است که وجه مشترک آنها اعلام نهانی و سریع به انحای مختلف از قبیل لفظی، کتبی، اشاره‌ای، تکوینی و غریزه‌ای است و لذا وحی از دیدگاه لغوی اختصاصی به انسان یا پیامبر ندارد و عام است. قرآن مجید نیز واژگان و حی را به معنای عام و در جمادات استعمال کرده است. ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا[۱][۲].

﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا... * يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۳] در این دو آیه وحی را خداوند به آسمان و زمین نسبت داده است و به معنای تفهیم و القای نهانی و تکوینی است.

۲. وحی بر حیوانات: در قرآن وحی بر حیوان مانند زنبور عسل نیز استعمال شده است مانند: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۴]. در این آیه وحی به معنای تدبیر و تفهیم غریزی است.

۳. وحی شیاطین و جن: بر وسوسه و القا و تشویق بر گناه شیاطین بر یکدیگر و دوستان خود، وحی اطلاق شده است. ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ[۵]. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا[۶]. آیه فوق وحی را به معنای سخن سری به بعضی از انسان‌ها و جن‌ها که باطن شیطان دارند نسبت می‌دهد که آنان با این وحی یعنی القائات خود در صدد گمراهی یکدیگر هستند.

۴. وحی بر انسان‌های کامل: یکی از معانی وحی الهام قلبی و افکندن یک پیام از سوی خداوند بر قلب انسان است که انسان ناخودآگاه از این امر قلبی خود تبعیت می‌کند. نمونه کامل آن الهام بر امامان و پیشوایان حق است. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۷]. در اصطلاح از این وحی بر «وحی تسدیدی و تأییدی» تعبیر می‌شود، مرتبه پایین‌تر از آن به انسان‌های وارسته اما غیر پیشوا مربوط می‌شود. مانند مادر حضرت موسی و حواری که از آن به «الهام نفسی» یاد می‌شود[۸]. ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ[۹].

﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي[۱۰]. این سخن از وحی شامل حال انسان‌های عادی مخصوصاً عرفا می‌شود که خاتمیت ندارد.

۵. وحی بر ملائکه: سنخ دیگر وحی، وحی و القاء مطلبی از سوی خداوند بر فرشتگان است. ﴿إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ[۱۱].

۶. وحی پیامبران (وحی تشریعی): ششمین مورد استعمال وحی، وحی پیامبران است که متداول‌ترین وحی در قرآن است که در آن پیامبران - بر اساس رهیافت‌های پیشین - از خداوند پیام و آئینی را دریافت می‌کنند. انزال کتاب آسمانی و فرشته حامل وحی یا مواجهه بدون واسطه الهی از مؤلفه‌های اساسی آن به شمار می‌آید. از این رو وحی که پیامبر از عالم غیب شریعت و قانونی را دریافت و مأمور تبلیغ آن می‌شود «وحی تشریعی» نام برده می‌شود.[۱۲].

اقسام وحی در قرآن

زوایای وحی را باید خود صاحبان وحی تبیین نمایند و تحلیل بیرونی چندان ره به مقصود نخواهد برد. بر این اساس با اتکا به خود آیات و روایات نبوی و ولوی نگاهی به چگونگی وحی و اقسام آن می‌اندازیم.

وحی الهامی

اولین صورت وحی از طریق القا و افکندن معنا و پیامی در قلب انسان وارسته است که این قسم از وحی در آیه ذیل در زیر مجموعه تکلیم الهی گنجانیده شده است. ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ[۱۳]. آیه شریفه فوق نخست ارتباط خداوند با انسان را از طریق «تکلیم» و کلام ذکر می‌کند. روشن است که کلام الهی مغایر با کلام انسان خواهد بود،؛ چراکه کلام بشری از مجاری خاص و مادی خارج و تولید می‌شود، اما مقصود از کلام و تکلیم الهی انتقال معنی، پیام و حقیقتی از مقام قدسی الهی به انسان است. خود آیه شریفه جزئیات تکلیم الهی و در حقیقت وحی را شرح داده و آن را در سه صورت ذیل بیان فرموده است که اولین صورت آن از طریق الهام و افکندن پیام و حقیقتی از سوی خداوند در قلب و دل انسان یا پیامبر انجام می‌گیرد.

چگونگی و جزئیات آن روشن نیست، ظاهر آن این است که در این وحی فرشته‌ای در بین نیست، بلکه خداوند پیامی را مفاجاةً و دفعتاً به قلب انسان وارسته می‌اندازد. به نظر نگارنده حقیقت وحی الهامی از سنخ خلق ابداعات می‌باشد که خداوند معنا و پیامی را در نفس مُلهم بالفور خلق و حک می‌کند. مانند حدس که انسان گاهی معنا و معمائی را که با تلاش ذهنی فراوان نمی‌تواند حل نماید، اما به صورت ناگهانی، جرقه‌ای در ذهنش زده می‌شود و با آن معادله مجهول خود را کشف می‌کند.

این قسم از وحی عام بوده و شامل پیامبر و غیر آن می‌شود که نمونه بارز آن مادر حضرت موسی است که هنگام تولد موسی از جان وی بیم داشت، خداوند بر قلب وی افکند که فرزندش را به دریا اندازد. ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ[۱۴]. در روایت از این وحی به «قذف في القلب» تعبیر شده است که همان افکندن پیامی در قلب است که حاکی از سرعت و خفاء است. بر حسب روایات، اولین وحی الهامی بر حامل نخستین وحی الهی یعنی فرشته‌ای که مافوق جبرئیل و اسرافیل است، نازل شده است. پیامبر(ص) - بر حسب نقل - از جبرئیل پرسید که وحی را از کجا اخذ می‌کنی؟[۱۵].

وی مصدر وحی را اسرافیل و او نیز از یک ملک مافوق معرفی کرد. پیامبر از مصدر آخرین وحی آن فرشته مافوق سؤال کرد. جبرئیل در پاسخ فرمود: «يقذف في قلبه فهذا وحي و كلام الله عزوجل»[۱۶]. امام باقر(ع) با تقسیم پیامبران به پنج گروه، گروه چهارم را پیامبرانی معرفی می‌کند که وحی آنان افکندن پیامی در قلب است: «الْأَنْبِيَاءُ عَلَى خَمْسَةِ أَنْوَاعٍ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يُنْكَتُ فِي قَلْبِهِ»[۱۷]. از آنجا که مصدر علم غیب امامان و پیامبر(ص) - مطابق اصول شیعه - یکی است، امامان در پاسخ از منبع علم امامت و اطلاع از آینده را همان «قذف» نام بردند، چنان که امام صادق(ع) در پاسخ سؤال فوق فرمود: «فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ‌»[۱۸].

امام رضا(ع) نیز در معرفی منبع علم غیب فرمود: «وَ أَمَّا النَّكْتُ فِي الْقُلُوبِ فَهُوَ الْإِلْهَامُ‌»[۱۹]. در این موضوع روایات متعددی وارد شده است که مجال اشاره نیست[۲۰]. شایان ذکر است که دو امام همام شنیدن صدای فرشته الهی را دومین منبع علم غیب ذکر کرده‌اند که در صفحات آینده اشاره خواهد شد. محدثان و مفسران پیشین اکثراً ﴿إِلَّا وَحْيًا در آیه شریفه فوق را بر این معنا تفسیر کرده‌اند[۲۱]. چنان که سدی می‌گوید: ﴿إِلَّا وَحْيًا، بمعنى الهاماً بخاطر او في منام او نحوه من معنی الكلام في خفاء[۲۲]. شیخ طوسی مصداق ﴿إِلَّا وَحْيًا را تعلیم خداوند صنعت زره‌سازی به حضرت داوود ذکر می‌کند که از طریق الهام در سینه و قلب وی انجام گرفت[۲۳]. این سنخ از وحی، مرحله آغازین وحی و از دو قسم دیگر از جهت رتبه پایین‌تر خواهد بود. این قسم از وحی بنابر این تفسیر، از حقیقت وحی کلامی و تکلیم الهی خارج و اطلاق کلام بر آن مجازی خواهد شد و استثناء در آیه فوق نیز استثناء منقطع خواهد بود.[۲۴].

وحی بدون واسطه

علامه طباطبائی قرائت جدیدی از ﴿إِلَّا وَحْيًا ارائه می‌دهد و معتقد است که این وحی، برعکس دیدگاه مشهور، بالاترین وحی است. یعنی در این وحی، بین «موحی» یعنی خداوند و «موحی الیه» یعنی پیامبر هیچ واسطه‌ای نیست و پیامبر وحی را مستقیماً از خداوند دریافت می‌کند. ایشان تکلم و تکلیم الهی را مطلق انتقال حقیقت و پیام به مخاطب ذکر می‌کند که نحوه آن در عوالم فرق می‌کند. انتقال پیام در عالم ماده بیشتر با الفاظ و امواج است، اما در عالم مثال و عقل متناسب با آن خواهد بود[۲۵]. و اگر در این قسم از وحی - فرضاً - تکلم لفظی و صوتی هم نباشد، استثناء، استثناء منقطع نخواهد بود؛ لذا مراد از ﴿إِلَّا وَحْيًا کلام خفی الهی و بدون واسطه بر پیامبر است و این کلام در عالم مادی کلام صوتی و در عالم عقل، عقلی خواهد بود.

ان المراد به التكليم الخفي من دون ان يتوسط واسطة بينه تعالى و بين النبي اصلا[۲۶]. بنا بر نظریه علامه این سنخ از وحی، وحی متکامل و عالی خواهد بود که اختصاص بر بعضی از پیامبران و در رأس آنها حضرت محمد(ص) خواهد داشت. اما وحی از طریق واسطه مانند خواب را علامه از زیر مجموعه قسم دوم یعنی وحی با حجاب و با واسطه می‌داند. درباره نظریه علامه و قدماء باید گفت که هر چند اصطلاح وحی در قرآن عام بوده و شامل با واسطه و بدون واسطه می‌شود، اما به نظر می‌رسد در آیه فوق، خداوند در صدد تبیین وحی و اقسام آن برآمده است و از آنجا که دو قسم دیگر یعنی ﴿مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ و «ارسال رسول» شامل اقسام مختلف وحی که در آن واسطه مانند نوم است - می‌شود تنها وحی مباشر و بدون واسطه بیرون می‌ماند و آن را نیز ﴿إِلَّا وَحْيًا در برمی‌گیرد. به دیگر سخن، وحی از طریق نوم را مثلاً هیچ توجیهی نیست که آن را از ﴿مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ خارج و تحت «وحیاً» داخل کند. نکته قابل تأمل در نظریه علامه این که ایشان «وحیاً» را به وحی مستقیم اختصاص داد و وحی الهامی را از آن خارج کرد؛ اگر وحی الهامی از سنخ وحی قلبی الهی باشد که خداوند ناگهان بر دل بعضی می‌افکند، این قسم از وحی و الهام بدون واسطه است و باید داخل قسم اول باشد. مگر این که گفته شود این قسم از وحی نیز توسط فرشتگان و عقول مانند عقل فعال انجام می‌گیرد که داخل دو قسم دیگر می‌شود.[۲۷].

وحی گفتاری

سومین قسم از وحی از سنخ گفتار و گزاره است که از طریق گفتگو محاوره انجام می‌گیرد. این قسم از وحی خود به سه قسم دیگر تقسیم می‌شود که اشاره می‌شود:

﴿مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ

دومین قسم از وحی در آیه مبارکه، وحی‌ای است که طبق تعبیر آیه شریفه، از پشت حجاب و پرده است که شخص مخاطب آن را حس و یا می‌شنود، اما نمی‌تواند رو در رو با آن باشد. مثال بارز آن، تکلم خداوند با حضرت موسی بوده است که خداوند خودش با حضرت موسی سخن می‌گفت. البته به این معنا که خودش الفاظ و امواج صوتی را مستقیماً و به اصطلاح روز زنده خلق کرده و حضرت موسی را خطاب قرار می‌داد و حضرت نیز صدا را شنیده اما گوینده آن را در نمی‌یافت. صدا از همه جوانب می‌آمد اما بیشتر از یک شیء خاص مانند درخت و آتش ظاهر می‌شد. در این وحی واسطه‌ای مانند فرشته در بین نیست، بلکه مخاطب وحی به صورت زنده ندای غیبی الوهی را شنیده و چه بسا سوال و پاسخی نیز از هر دو ناحیه رد و بدل شود. از ظواهر برخی آیات چنین استظهار می‌شود که حقیقت وحی یا حداقل بعضی از اقسام وحی از سنخ گزاره و لفظ و به اصطلاح «فعل گفتاری» است که در این جا به این آیات اشاره می‌شود.

وحی حضرت موسی: نخست از وحی حضرت موسی شروع می‌کنیم که به پیامبر «کلیم الله» معروف است. داستان وحی آن حضرت در چند جای قرآن آمده است. در همه این موارد، قرآن از برپایی یک گفتمان بین خداوند و حضرت موسی خبر می‌دهد که از سوی خداوند خطاب لفظی و گفتاری به موسی می‌رسید و آن حضرت نه تنها آن را می‌شنید، بلکه شروع به پرسش و گفتگو با خداوند کرد که متقابلاً جواب شنید و از ناحیه خداوند نیز سؤال‌هایی از موسی شد. ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى * إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي * إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى * فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى * وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى * قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى * قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى * فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى * قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى * وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى * لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى * اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى* قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي * كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا * وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا * إِنَّكَ كُنْتَ بِنَا بَصِيرًا * قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى[۲۸].

آیات فوق حکایت صریح از نحوه وحی موسی بیان می‌دارد. در این آیات واژه (قال) پنج مرتبه و واژگان «نودی» و «فاستمع» یک بار از رد و بدل شدن کلام و سخن در این وحی به صورت یک گفتگویی چندین گزاره‌ای و دقیقه‌ای خبر می‌دهند. نخستین واژه، «نودی» است که وقتی موسی بر آتش نزدیک شد، ناگهان ندا و صدایی را شنید. علامه طباطبائی استعمال نودی به صورت مجهول و نه معلوم مثل «نادی ربه» را دلیل بر ناگهانی بودن ندای فوق می‌داند[۲۹]. محتوای ندا و پیام غیبی نیز آیات بعدی است. تکرار خداوند مبنی بر استماع ندای غیبی، حکایت دیگری از سنخ وحی می‌کند و همین طور سؤال و پاسخ‌های متعدد که با واژگان «قال» آمده است همگی بر فعل گفتاری بودن وحی موسی دلالت می‌کند. در جاهای دیگر قرآن که وحی موسی را حکایت می‌کند برای بیان داستان وحی، از واژه «نداء» استفاده شده است. مانند: ﴿وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ[۳۰]. ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا[۳۱].

﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ[۳۲]. ﴿وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۳۳]. آیات فوق بی‌نیاز از توضیح است، اما نکته دیگر این که در بعضی آیات وحی حضرت موسی نه با واژه «نداء» بلکه به صورت ﴿أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى آمده است. آیات ندا مفسر آیات فوق می‌شوند.

وحی حضرت مریم: مورد دوم وحی، وحی بر حضرت مریم است. آن حضرت هنگام تولد حضرت عیسی پریشان خاطر بود و آرزوی حذف نام خود را از صفحه وجود می‌کرد. برای تسلی خاطر حضرت مریم ندای غیبی - بنا به دیدگاهی که منادی را فرشته و نه عیسی می‌داند - آمد و او را تسلی داده و از جوشش یک چشمه در زیر پای مریم خبر داد. ﴿قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا * فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي[۳۴].

وحی پیامبر اسلام: اما درباره وحی بر پیامبر اسلام باید گفت که آیات قرآن با عناوین مختلف، وحیانی و آسمانی بودن قرآن را تأکید کرده است که تفصیل آن در صفحات پیشین گذشت. از عناوین پیشین آیاتی که دلالت بر تلاوت یا قرائت قرآن از سوی خداوند یا فرشتگان می‌کند، در اثبات نظریه فعل گفتاری بودن وحی، دلالت روشن و شفاف دارند،؛ چراکه آن دو وحی را از سنخ تلاوت و قرائت معرفی می‌کند که همان فعل گفتاری است. علاوه بر آیات با عناوین تلاوت و قرائت، آیات دیگری هستند که صریحاً از القای «قول» به پیامبر خبر می‌دهد. مانند: ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا[۳۵]. خداوند در آیه شریفه صریحاً از القای قول و فعل گفتاری - که طبق تفسیر همه مفسران قرآن است - به پیامبر خبر می‌دهد و از آن برمی‌آید که وحی و انزال قرآن بر پیامبر در قالب قول و گفتار بوده است. آیه دیگر نیز وحی ارسالی از فرشته به پیامبر را «قول» و گفتار توصیف می‌کند: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ[۳۶]، ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ[۳۷].

وحی گفتاری در روایات: در روایات نیز بر گفتاری بودن وحی تأکید شده است که به بعضی اشاره می‌شود: اولین روایت و گزارش را از صاحب وحی یعنی پیامبر اسلام(ص) نقل می‌کنیم که در پاسخ از چگونگی آمدن وحی فرمود: «أَحْيَاناً يَأْتِينِي مِثْلَ صَلْصَلَةِ الْجَرَسِ وَ هُوَ أَشَدُّهُ عَلَيَّ فَيْفْصِمُ عَنِّي فَقَدْ وَعَيْتُ مَا قَالَ»[۳۸]. «گاهی وحی بر من فرود می‌آید مثل صدای آهن زنگ، این حالت برای من بسیار شدید و دهشت‌زاست به گونه‌ای که عرق پیشانی به صورت مداوم مانند آب می‌ریزد، من آن چه را فرشته وحی گوید را حفظ می‌کردم». آن حضرت نیز در پاسخ عبدالله بن عمر از حس وحی فرمود: «أسمع صلاصل ثم أسكت عند ذلك فما من مرة يوحى الي الا ظننت ان نفسي تقبض»[۳۹].

«صدایی مانند صدای آهن زنگ می‌شنوم، پس سکوت اختیار می‌کنم. بر من وحی‌ای نازل نمی‌شود مگر این که گمان می‌کنم قبض روح می‌شوم». در دو روایت ذیل وحی امام و به تعبیر دقیق الهام و علم غیبی امام به دو منبع غیبی یعنی الهام و فرشته مستند شده است. از آنجا که حقیقت و ماهیت علم امام(ع) با پیامبر تفاوت ندارد، از آن می‌توان به شناخت وحی نظری افکند. امام صادق در پاسخ از منبع علم امام از امور آینده فرمود: «فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا»[۴۰]. در این روایت منبع علم امام افکندن معنایی در قلب و صدای آهسته و در گوشی (نقر) توصیف شده است. اما این که این در گوشی از کیست؟ امام رضا(ع) در حدیث ذیل آن را به فرشتگان نسبت می‌دهد. «وَ أَمَّا النَّكْتُ فِي الْقُلُوبِ فَهُوَ الْإِلْهَامُ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِي الْأَسْمَاعِ فَحَدِيثُ الْمَلَائِكَةِ نَسْمَعُ كَلَامَهُمْ وَ لَا نَرَى شَخْصَهُمْ»[۴۱]. امام باقر(ع) پیامبران را به پنج گروه تقسیم می‌کند که گروهی از آنان در بیداری صدای وحی را می‌شنوند: «الْأَنْبِيَاءُ عَلَى خَمْسَةِ أَنْوَاعٍ مِنْهُمْ مَنْ يَسْمَعُ الصَّوْتَ مِثْلَ صَوْتِ السِّلْسِلَةِ فَيَعْلَمُ مَا عُنِيَ بِهِ»[۴۲].[۴۳].

شنیدن و مشاهده فرشته در بیداری

راهبرد پیشین تنها به سنخ گفتاری بودن وحی تأکید می‌کرد که هاتف غیبی پیامبر را خطاب قرار داده و مأموریت نبوت را به وی می‌سپارد. اما طریق دیگر وحی، تمثل فرشته وی به صورت بشری است، در این طریق مخاطب وحی فرشته وحی را مشاهده کرده و پیام وحی را از او و نه از هاتف غیبی، دریافت می‌کند. وحی حضرت مریم از طریق تمثل فرشته وحی بود. چنان که آیه ذیل می‌فرماید: ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا[۴۴]. وحی پیامبر اسلام نیز گاهی از طریق جبرئیل می‌شد، چنان که خود حضرت می‌فرماید: «... وَ أَحْيَاناً يَتَمَثَّلُ لِيَ الْمَلَكُ رَجُلًا فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ». در این حدیث پیامبر(ص) ضمن توصیف گفتار جبرئیل به مکالمه دو طرفه «فَيُكَلِّمُنِي» خاطر نشان می‌سازد که من آن چه او می‌گفت را حفظ می‌کردم. امام باقر(ع) نیز یکی از اقسام پنج‌گانه نبوت را مشاهده فرشته در خارج ذکر می‌کند: «الْأَنْبِيَاءُ عَلَى خَمْسَةِ أَنْوَاعٍ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يُعَايِنُ‌»[۴۵].[۴۶].

مشاهده فرشته در رویا

خواب و رؤیای صادق در احادیث یک هفتادم نبوت توصیف شده است[۴۷]. بعضی وحی‌ها از طریق خواب به پیامبر ابلاغ می‌شود. در این وحی، از طریق شنیدن گفتار هاتف غیبی یا شنیدن توأم با مشاهده تمثال فرشته بر پیامبر وحی می‌شود. باز این قسم از وحی داخل وحی گفتاری است. امام باقر(ع) وحی از طریق رؤیا را یکی از اقسام پنجگانه پیامبران بر می‌شمارد: «الْأَنْبِيَاءُ عَلَى خَمْسَةِ أَنْوَاعٍ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يُنَبَّأُ فِي مَنَامِهِ مِثْلُ يُوسُفَ وَ إِبْرَاهِيمَ(ع)»[۴۸].

این قسم از وحی در شروع نبوت اتفاق می‌افتد یا بر پیامبرانی واقع می‌شود که از مراتب پایین نبوت برخوردارند که در لسان روایات از چنین پیغمبری به «نبی» تعبیر می‌شود، در مقابل «رسول» که وحی آن از طریق مشاهده فرشته در بیداری است. زراره از امام باقر(ع) درباره تفاوت رسول و نبی سؤال کرد و حضرت فرمود: «النَّبِيُّ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ الرَّسُولُ الَّذِي يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يَرَى فِي الْمَنَامِ وَ يُعَايِنُ الْمَلَكَ»[۴۹]. پیامبر اسلام(ص) پیش از بعثت گاهی از طریق رؤیا به امور غیبی آگاه می‌شد و در واقع این خواب‌ها به عنوان مقدمه وحی بودند[۵۰]. از امام علی(ع) روایت شده است که: «رُؤْيَا الْأَنْبِيَاءِ وَحْيٌ‌»[۵۱].

دلیل عدم مشاهده جبرئیل و نشنیدن صدای وی برای دیگران: در صفحات پیشین تأکید شد که فرشته وحی به شکل متمثل پیش پیامبر در حاضر می‌شده و با آن حضرت گفتگو می‌کرد یا خداوند با پیغمبر خویش مخاطبه می‌کرد. سؤال این است که اگر این مشاهده جبرئیل و شنیدن صدای وی در عالم واقع بود، پس چرا این مسأله به شخص پیغمبر اختصاص داشت و دیگران نمی‌توانستند صورت متمثل جبرئیل را مشاهده و یا حداقل صدای وحی را استماع کنند؟ در پاسخ سؤال فوق باید به این نکته اشاره کرد که وجود جبرئیل وجود بسیط و عقلی است؛ لذا مشاهده و مکالمه نبی با وی نخست در عالم عقل اتفاق می‌افتد، سپس وجود عقلی جبرئیل به عالم مثال و وجود مثالی تنزل پیدا می‌کند و به اصطلاح متمثل می‌شود. پیغمبر می‌تواند صورت مثالی وی را مشاهده و صدای او را متناسب با عالم مثال استماع کند. روشن است این مشاهده در عالم عقل یا مثال اختصاص به انسان‌هایی خواهد داشت که نفوس خود را جلا داده و قادر به اتصال با عالم عقول و مثال هستند و در صورت عدم استعداد نفس برای این ارتباط و اتصال از مشاهده صورت جبرئیل و صدای وی محروم خواهند شد. دلیل بر امکان مشاهده صورت عقلی یا مثالی جبرئیل و شنیدن صدای وی، وقوع آن بر حضرت علی(ع) است. آن حضرت مطابق روایات معروف صدای جبرئیل را می‌شنید و همچنین برحسب بعضی روایات نیز می‌توانست صورت جبرئیل را مشاهده کند. چنان که پیامبر اسلام(ص) در این باره به حضرت علی(ع) فرمود: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ»[۵۲].

دلیل ملموس‌تر برای امکان مشاهده صورت مثالی و شنیدن صدای وی برای شخص خاص و عدم تحقق آن بر انسان دیگر، خواب است که در خواب انسان با چندین شخص سخن می‌گوید و صورت آنها را می‌بیند، اما کسی که کنارش نشسته، اصلاً توجهی به این نکته ندارد. بنابراین برای توجیه عدم مشاهده جبرئیل و نشنیدن صدای وی برای دیگران لازم نیست که به مشاهده جبرئیل در قوه مخیله پیغمبر متمسک شویم، چنان که فلاسفه مانند صدرا مرتکب شدند که عبارتش گذشت. باری اگر جبرئیل به صورت مادی تنزل و متمثل شود، چنان که گاهی به صورت دحیه کلبی نازل می‌شد، حاضران می‌توانستند او را مشاهده کنند، اما تشخیص این که صاحب این صورت آیا دحیه است یا جبرئیل برای آنان مقدور نبود؛ لذا از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود هنگام مشاهده دحیه نزد من حضور من نیایید.

جمع‌بندی:

  1. صورت اول وحی، الهام قلبی و افکندن معنا و پیامی در قلب پیامبر یا انسان کامل است. وحی مادر حضرت موسی مصداق آن است. اکثر متکلمان و مفسران ﴿إِلَّا وَحْيًا را بر آن تفسیر کردند.
  2. صورت دوم وحی از طریق فرشته انجام می‌گیرد. در این وحی پیامبر صدا یا صورت متمثل فرشته وحی را در خواب یا بیداری استماع و مشاهده می‌کند.
  3. گاهی پیامبران صورت متمثل فرشته وحی را نشناخته و چه بسا از آن خوفناک می‌شدند.
  4. نزول و صعود فرشته وحی در اختیار نبی نبوده و لذا مسأله قطع یا تأخیر نزول وحی پیش می‌آمد.
  5. نزول وحی (قرآن) با لفظ و معنی صورت گرفته است و پیامبر(ص) نقش واسطه را داشته است.
  6. پیامبر پیش از نزول وحی از محتوای آن اطلاعی نداشته است.
  7. در قرآن به وجود عالمی پیش از عالم طبیعت تأکید شده و عالم طبیعت و حوادث آن صورت متنزل آن توصیف شده است.
  8. در قرآن به وجود پیشینه قرآن در نشأه ماقبل دنیا تصریح شده است.
  9. در قرآن به دریافت وحی از طریق ارتقای نفس نبوی اشاره نشده است، اما در روایت روح نبوی به عنوان اولین پیامبر و هستی ممکن توصیف شده است.
  10. صورت سوم وحی از طریق محاوره و مکالمه زنده از سوی خداوند و پیامبر است که در این وحی به جای نزول فرشته، خداوند با خلق الفاظ و گفتار و ظهور آن در مظهری مانند درخت و آتش با پیامبر خویش گفتگو کرده و وحی را مستقیماً ابلاغ می‌کند که مصداق بارز آن حضرت موسی بود.
  11. صورت چهارم و تکامل یافته وحی حذف واسطه‌ها کلاً و دریافت وحی مستقیماً از حق تعالی است. در این وحی یا واسطه و فرشته‌ای در بین نیست و یا اگر هست توجهی بدان نیست. علامه طباطبائی ﴿إِلَّا وَحْيًا را بر آن تفسیر می‌کرد. علاوه این که در بعضی روایات به حذف جبرئیل در وحی و دریافت وحی مستقیماً از خداوند تأکید شده است که از آن به «تجلی» تعبیر شده که موجب ثقل وحی و اضطراب نفس نبوی می‌شود.
  12. وحی شماره دو و سه (فرشتگان و محاوره‌ای) از سنخ وحی فعل گفتاری و گزاره‌ای خواهد بود که متکلمان بر آن اصرار داشتند. اما وحی قسم اول (الهامی) و قسم آخر (حذف واسطه و تجلی الوهی) متفاوت با سنخ گفتاری است. به نظر نگارنده وحی الهامی از سنخ خلق ابداعات خواهد بود که خداوند معنا و پیامی را در نفس نبوی بالفور خلق و حک می‌کند. شبیه آن حدس ذهن انسان است که گاهی معنایی را که مدت‌ها روی آن تأمل کرده نمی‌توانسته آن را بیابد، ناگهان به حل آن پی می‌برد.[۵۳].

منابع

پانویس

  1. «آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  2. نکته قابل اشاره این که تفسیر فوق بنا به عدم تقدیر مضاف «اهل» در سماء است که بعضی احتمال تقدیر دارند. ر.ک: المیزان، ج۱۷، ص٣۶٨.
  3. «هنگامی که زمین از لرزه واپسین خود به لرزه افتد... * در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید * زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است» سوره زلزال، آیه ۱و ۴-۵.
  4. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
  5. «و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  6. «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار» سوره انعام، آیه ۱۱۲.
  7. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  8. ر.ک: المیزان ج۴، ص٣٣۴؛ ج۶، ص٢۶١؛ تفسیر موضوعی، ج۷، ص١۴٩؛ التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۷.
  9. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
  10. «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  11. «(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردن‌ها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.
  12. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص۱۵۳.
  13. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
  14. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
  15. «مِنْ أَيْنَ تَأْخُذُ الْوَحْيَ‌؟ فَقَالَ آخُذُهُ مِنْ إِسْرَافِيلَ فَقَالَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ إِسْرَافِيلُ؟ قَالَ يَأْخُذُهُ مِنْ مَلَكٍ فَوْقَهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُ ذَلِكَ الْمَلَكُ». (بحار، ج۱۸، ص٢۵٧؛ نورالثقلین، ج۴، ص۵٨٨)
  16. بحار، ج۱۸، ص٢۵٧.
  17. بحار، ج۱۱، ص۵٣.
  18. بحار، ج۲۶، ص۵۹.
  19. بحار، ج۲۶، ص۱۸.
  20. بحار، ج۲۶، از ص۵۳ تا ۹۰.
  21. ر.ک: بحار، ج١٨، ص٢۴۶.
  22. نقل از: التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۷۷.
  23. ر.ک: مجمع البیان، ج۹، ص۴٩.
  24. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص۱۵۷.
  25. المیزان، ج۲، ص۳۳۱. خطبه ۱۸۶ نهج البلاغه نیز مؤید تعمیم کلام الهی به غیر لفظ می‌باشد که حضرت فرمود: «يَقُولُ [تَعَالَی] لِمَنْ أَرَادَ كَوْنَهُ: كُنْ فَيَكُونُ لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ»؛ و نیز ر.ک: اسفار، ج۷، ص۴.
  26. المیزان، ج۱۸، ص٧۴.
  27. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۵۹.
  28. «و چون به آن رسید ندا داده شد: ای موسی! * بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی * و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده * بی‌گمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار * که رستخیز آمدنی است؛ برآنم که آن را پنهان دارم تا هر کس بدانچه می‌کوشد پاداش داده شود * پس آن کس که بدان ایمان ندارد و از هوای نفس خویش پیروی کرده است نباید تو را از آن باز دارد که نابود می‌شوی * و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟ * گفت: چوبه‌دست من است که بر آن تکیه می‌کنم و با آن برای گوسفندانم برگ می‌ریزم و مرا بدان نیازهایی دیگر است * فرمود: آن را بیفکن، ای موسی! * و آن را افکند؛ ناگهان، آن (چوبه‌دست) ماری شد که می‌شتافت * فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به روال نخست آن، باز می‌گردانیم * و دست خویش (از گریبان به) زیر بازو بر تا بی‌هیچ بیماری درخشان برآید به نشانه ای دیگر * تا به تو برخی از نشانه‌های بزرگ خویش را نشان دهیم * به سوی فرعون روان شو که او سرکشی کرده است * (موسی) گفت: پروردگارا! سینه‌ام را گشایش بخش * و کارم را برای من آسان کن * و گرهی از زبانم بگشای * تا سخنم را دریابند *‌و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز * تا تو را بسیار به پاکی بستاییم * و بسیار تو را به یاد آوریم * که بی‌گمان تو، به (کار) ما بینایی * فرمود: ای موسی! خواسته‌ات برآورده شد» سوره طه، آیه ۱۱-۳۶.
  29. ر.ک: المیزان، ج١۴، ص١٣٩.
  30. «و او را از سوی راست (کوه) طور ندا دادیم و او را رازگویان (به خویش) نزدیک کردیم» سوره مریم، آیه ۵۲.
  31. «و چون نزد آن آمد، بانگی برآمد که خجسته باد آن کس که در (کنار این) آتش و آنکه پیرامون آن است و پاکا خداوندی که پروردگار جهانیان است» سوره نمل، آیه ۸.
  32. «چون به آن (آتش) رسید از کناره راست آن درّه در آن پاره زمین خجسته، از آن درخت بانگ برآمد که: ای موسی! منم، خداوند پروردگار جهانیان» سوره قصص، آیه ۳۰.
  33. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سوی قوم ستمکار برو!» سوره شعراء، آیه ۱۰.
  34. «آنگاه درد زایمان او را به سوی تنه درخت خرمایی کشاند؛ گفت: کاش پیش از این مرده و از یاد رفته بودم ۸ پس او را از فرو دست وی ندا داد که: غمگین مباش، خداوند از بن (پای) تو جویباری روان کرده است» سوره مریم، آیه ۲۳-۲۴.
  35. «ما سخنی سنگین را به زودی بر تو فرو می‌فرستیم» سوره مزمل، آیه ۵.
  36. «که این (قرآن) بازخوانده فرستاده‌ای گرامی است» سوره حاقه، آیه ۴۰.
  37. «که آن (قرآن) گفتاری جدّی و قاطع است،» سوره طارق، آیه ۱۳.
  38. بحار، ج۱۸، ص٢۶٠.
  39. الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص١٢۴.
  40. بحار، ج۲۶، ص۵۹.
  41. بحار، ج۲۶، ص۱۸.
  42. بحار، ج۱۱، ص۵۳.
  43. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۶۱.
  44. «و از چشم آنان پنهان شد و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم که چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت» سوره مریم، آیه ۱۷.
  45. بحار، ج۱۱، ص۵۳.
  46. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۶۵.
  47. «إِنَّ الرُّؤْيَا الصَّادِقَةَ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءً مِنَ النُّبُوَّةِ»؛ (بحار، ج١۴، ص۶٣۵).
  48. بحار، ج۱۱، ص۵۳.
  49. الاصول من الکافی، ج۱، ص١٧۶، کتاب الحجة، باب الفرق بین الرسول و النبی، حدیث ۱.
  50. ر.ک: السیرة الحلبیة، ج١، ص٢۵۶.
  51. بحار، ج۶١، ص۱۸۱.
  52. نهج البلاغه، کلمات قصار، خطبه ۱۹۰.
  53. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۶۶.