برادری امام علی با پیامبر خاتم در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اخوت اسلامی

اخوّت به‌معنای برادری نَسَبی یا دینی و دوستی و مصاحبت در آیات و روایات مورد استفاده قرار گرفته و بر آن تاکید شده است. برادری دینی به عنوان یکی از کارآمدترین راه‌ها برای گریز از زیان‌های تفرقه و حفظ کیان جامعه دینی از سوی قرآن معرّفی شده است که آثار مهمی از جمله: ایجاد اصلاحات دامنه‌دار و ارتباط قلبی میان افراد و رفع کدورت‌ها و مشاجرات را به دنبال دارد. هرچند برادارن دینی نسبت به هم حقوقی دارند مانند: کمک و یاری رساندن؛ تلاش برای رفع مشاجره‌ها و پرهیز از کارهای زیان‌آور به پیوند برادری[۱].

جریان مؤاخات در مکه و مدینه

بر اساس آیه کریمه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ[۲] همه مؤمنان برادر دینی یکدیگرند ولی بر پایه روایات اسلامی، پیامبر اکرم(ص) در دو نوبت، یکی قبل از هجرت و دیگری پس از آن میان مسلمانان، به طور خاص میان هر دو نفر از آنان عقد اخوت برقرار کرد و در هر دو نوبت علی(ع) را به عنوان برادر خود برگزید و فرمود: «أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ». حدیث اخوت را بسیاری از عالمان اسلامی با طرق متعدد از شماری از صحابه روایت کرده‌اند که امیرالمؤمنین(ع)، عمر بن خطاب، انس بن مالک، زید بن ابی اوفی، عبدالله بن ابی اوفی، عبدالله بن عباس، محدوج بن زید، جابر بن عبدالله، ابوذر غفاری، عامر بن ربیعه، عبدالله بن عمر، ابی امامه، زید بن ارقم و سعید بن مسیب از آن جمله‌اند[۳].

ابن عبدالبر آن را از ثابت‌ترین آثار دانسته است[۴].

محب‌الدین طبری اخوت علی(ع) با رسول اکرم(ص) را از فضائل مخصوص او شمرده و نُه روایت را در این باره نقل کرده و آن را روشن‌ترین دلیل بر جایگاه عظیم علی(ع) نزد پیامبر(ص) دانسته است زیرا رسول خدا(ص) در برقراری عقد اخوت میان مسلمانان، همانندی آنان را در مراتب کمالات نفسانی در نظر داشت، بنابراین اختصاص دادن علی(ع) برای اخوت با خود فضیلت برجسته‌ای است[۵].

محمد بن طلحه شافعی نیز بر این مطلب تصریح کرده و یادآور شده است که علی(ع) در بسیاری از اوقات به آن افتخار می‌کرد[۶].

فضل بن روزبهان اشعری حدیث اخوت علی(ع) با رسول خدا(ص) را مشهور و معتبر شمرده و گفته است شکی نیست که علی(ع) برادر رسول خدا(ص) محب و حبیب او بود و رسول خدا(ص) به او محبت شدیدی داشت. اینها برگرفته از روایات صحیح و از آموزه‌های مذهبی ماست[۷].

عبدالوهاب زرقانی در شرح المواهب اللدنیه[۸]، پس از نقل تعدادی از روایات و کلمات عالمان اسلامی درباره عقد اخوت میان مسلمانان قبل و بعد از هجرت گفته است: درباره اخوت پیامبر اکرم(ص) با علی(ع) احادیث بسیاری نقل شده است[۹].

بسیاری از محدثان و مورخان اسلامی - علاوه بر افراد یاد شده - حدیث اخوت پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) را نقل کرده‌اند که عبارتند از: ابوعبدالرحمن نسائی[۱۰]، ابوعیسی ترمذی[۱۱]، احمد بن حنبل[۱۲]، محمد بن اسحاق[۱۳]، حاکم نیشابوری[۱۴]، ابن حجر عسقلانی[۱۵]، سبط ابن جوزی[۱۶]، حافظ گنجی شافعی[۱۷]، ابن صباغ مالکی[۱۸]، ابوالحسن بن مغازلی شافعی[۱۹]، ابن‌عبدالبر[۲۰]، ابن‌حجر مکی[۲۱]، حافظ ابراهیم جوینی[۲۲]، خطیب خوارزمی[۲۳]، شیخ سلیمان قندوزی حنفی[۲۴]، ابن ابی‌الحدید[۲۵]، و عبدالفتاح عبدالمقصود[۲۶].

روایات بیانگر اخوت علی(ع) با پیامبر(ص) دو دسته‌اند: یک دسته روایاتی هستند که بیان‌کننده عقد اخوت میان مسلمانان توسط پیامبر اکرم(ص) در دو نوبت قبل و بعد از هجرت می‌باشند و در هر دو نوبت رسول خدا(ص)، علی(ع) را به عنوان برادر خود برگزید. دسته دوم روایاتی است که ناظر به واقعه عقد اخوت میان مسلمانان نیستند، ولی بر اینکه پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) را به عنوان برادر خود معرفی کرده است، دلالت آشکار دارند. مجموع این روایات بیش از بیست روایت است[۲۷] که علاوه بر تأیید صحت سند برخی از آنها توسط عالمان برجسته، حدیث این تعداد روایات را نمی‌توان مجعول انگاشت به ویژه آن‌که مضمون آنها با هیچ یک از محکمات و بینات قرآن و سنت ناسازگاری ندارد تا به این جهت مورد انکار واقع شوند. نمونه‌هایی از این روایات در ذیل نقل و بررسی می‌شود.

۱. ابوعیسی ترمذی، پس از نقل روایت عبدالله بن عمر درباره عقد اخوت میان مسلمانان توسط پیامبر اکرم(ص) و اینکه در پاسخ علی(ع) که چرا میان من و یکی از مسلمانان عقد اخوت برقرار نکردی فرمود: «أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» گفته است: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ: این حدیثی حسن و غریب است، آنگاه به حدیث زیدبن ابی اوفی در این باره اشاره کرده است[۲۸].

در سند روایت مزبور جُمیع بن عُمیر واقع شده است که برخی از عالمان حدیث او را قدح کرده[۲۹] و عده‌ای دیگر وی را مدح یا توثیق کرده‌اند. ابوحاتم رازی او را صالح‌الحدیث و صادق دانسته و ساجی او را صدوق شمرده و عجلی وی را تابعی ثقه معرفی کرده و ابن‌المثنی نیز او را صادق شناخته است[۳۰] قدح‌هایی که بر وی وارد شده عبارتند از: فِيهِ نَظَر از بخاری و ابن عدی و ساجی، رَافِضِيّ يَضَعُ الْحَدِيث از ابن حبان، عَامَّةُ مَا يَرْوِيهِ لَا يُتَابَعُ عَلَيْهِ از ابن عدی، لَهُ أَحَادِيث مَنَاكِر از ساجی و كَانَ مِنْ أَكذبِ النَّاسِ از ابن نمیر[۳۱].

عبارت فِيهِ نَظَر اگرچه قدح به شمار می‌رود ولی مفسر نیست تا بر مدح‎ها و توثیق‌ها مقدم شود. عبارت لَهُ أَحَادِيث مَنَاكِر نیز اگرچه قدح مفسر است ولی مدعایی است بدون دلیل و منکر شمردن روایت بر اساس عقیده و اجتهاد عالمان حدیث متفاوت است و توثیق‌ها را بی‌اعتبار نمی‌سازد مدعای ابن عدی که عموم روایات او را متابَع نمی‌داند فاقد دلیل است مضاف بر اینکه ترمذی و اصحاب سنن (ابوداود، نسائی و ابن ماجه) از او حدیث نقل کرده‌اند[۳۲]. ذهبی پس از نقل سخن ابن‌عدی گفته است: «سخن من این است که از وی در سنن سه روایت نقل شده و ترمذی روایت او را حسن دانسته است»[۳۳].

سیاق عبارت ابن‌نمیر که او را دروغگوترین افراد، شمرده بیان‌گر آن است که این سخن وی ناظر به مطلبی است که در ادامه از جمیع بن عمیر نقل کرده است و آن اینکه او می‌گفت: «دُرنا در آسمان جوجه می‌آورد و جوجه‌اش نمی‌افتد». از آنجا که این مطلب برای ابن‌نمیر باورکردنی نبوده است آن را دروغی بزرگ انگاشته و جمیع را دروغگوترین افراد معرفی کرده است. اگر عبارت وی را قرینه به مطلب مزبور ندانیم، احتمال آن وجود دارد و با وجود چنین احتمالی، دلالت سخن ابن‌نمیر بر اینکه او را در نقل روایات دروغگو می‌دانسته، مشکوک خواهد بود، بنابراین، توثیق‌های جمیع بن عمیر معارض قطعی ندارد و روایت او صحیح یا حسن خواهد بود، چنان‌که ترمذی آن را حسن شمرده است.

۲. در یکی از نقل‌های روایت مربوط به اختلاف علی(ع)، جعفر و زید بن حارثه درباره سرپرستی دختر حمزه سیدالشهداء، آمده است که پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: «أَنْتَ أَخِي وَ صَاحِبِي»[۳۴]. احمد محمد شاکر آن را صحیح دانسته است[۳۵].

۳. در حدیث «یوم الدار» پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: «أَنْتَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ وَارِثِي»[۳۶]. رجال سند این روایت عبارتند از عفان بن مسلم، عثمان بن مغیره، ابوصادق، ربیعة بن ناجد. احمد محمد شاکر اسناد آن را صحیح دانسته و درباره وثاقت رجال آن توضیح داده و سخن هیثمی را در مجمع الزوائد[۳۷] که رجال آن را ثقه دانسته، نقل کرده است[۳۸].

۴. در روایت مربوط به گفت‌وگوی علی(ع)، جعفر و زید درباره اینکه کدامیک از آنان نزد پیامبر(ص) محبوب‌تر است، پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: «وَ أَمَّا أَنْتَ يَا عَلِيُّ فَأَخِي وَ أَبُو وُلْدِي وَ مِنِّي وَ إِلَيَّ»؛ تو برادر من و پدر فرزندان من و از من و به سوی من هستی[۳۹]. حاکم نیشابوری آن را مطابق شرط، مسلم صحیح دانسته و ذهبی نیز سخن وی را تأیید کرده است[۴۰].

گفته شده که در سند این روایت، علی بن سعید بن بشر رازی قرار دارد که دارقطنی درباره‌اش گفته است: لَيْسَ بِذَاكَ تفرد بأَشْيَاء و از طرفی، این روایت نیز از متفردات او است[۴۱] عبارت لَيْسَ بِذَاكَ از این جهت مبهم است که آیا راوی اصلاً اعتبار ندارد یا از درجه بالای اعتبار برخوردار نیست و از طرفی تفرد در روایت نیز، هرگاه با روایات معتبر معارض نباشد به اعتبار سند خدشه‌ای نمی‌رساند، مضاف بر اینکه این روایت شواهد بسیاری دارد، و وجود شواهد، ضعف حدیث را جبران می‌کند. اشکال دیگری که بر سند این روایت وارد شده این است که اسماعیل بن ابوکریمه حرانی، از دیگر رجال سند این روایت، اگرچه ثقه است ولی ابن‌حجر او را ثقه‌ای معرفی کرده که مطالب غریبی نقل می‌کند[۴۲].

قاضی ابوبکر جعابی در تفسیر این مطلب گفته است: وی از محمد بن سلمه مطالب عجیبی را نقل می‌کند و از طرفی، مروی عنه او در این روایت نیز محمد بن سلمه است. بنابراین روایت کنونی نیز از عجایب اوست به ویژه اینکه متابع نیز ندارد[۴۳].

این اشکال وارد نیست زیرا بیان نشده است که مقصود از مطالب عجیب و غریب که وی نقل کرده چیست؟ دیدگاه‌های افراد درباره اینکه چیزی عجیب و غریب است یا نه متفاوت است. علاوه بر این ابوبکر جعابی نگفته که همه مطالب وی عجیب بوده است بلکه گفته که وی مطالب عجیبی روایت کرده است؛ بنابراین عجیب شمردن این روایت با استناد به سخن جعابی، مغالطه است. مضاف بر اینکه وجود شواهد بسیار بر این روایت احتمال عجیب بودن آن را مردود می‌سازد.

مدلس بودن محمد بن اسحاق بن یسار (مؤلف السیرة النبویة) و اینکه وی این روایت را از زید بن عبدالله به صورت معنعن نقل کرده است و معنعن مدلس قابل احتجاج نیست، اشکال دیگری است که بر سند این حدیث وارد شده است[۴۴].

از مجموع مطالبی که ذهبی درباره محمد بن اسحاق بیان کرده[۴۵] به دست می‌آید که وی به وثاقت ابن اسحاق اذعان داشته و مدلس بودنش برای او محرز نبوده است، اما در متفرداتش درنگ داشته است، با این حال ائمه حدیث به او احتجاج کرده و مسلم بن حجاج در صحیحه خود به روایاتش استشهاد کرده است[۴۶]. بر فرض مدلّس بودن وی، با توجه به شواهد بسیاری که روایت اخوت دارد، ضعف آن جبران می‌شود؛ زیرا یکی از مواردی که ضعف روایت با داشتن متابعات و شواهد جبران می‌شود تدلیس است[۴۷].

۵. در روایت مربوط به ازدواج علی(ع) با فاطمه زهرا(ع) آمده است که پیامبر اکرم(ص) خطاب به ام ایمن فرمود: «ادْعِي لِي أَخِي»، ام ایمن به پیامبر(ص) گفت: «هُوَ أَخُوكَ وَ تُنْكِحُهُ»؟ پیامبر(ص) فرمود: «نَعَمْ يَا أُمَّ أَيْمَنَ»[۴۸]. ذهبی به این دلیل که راوی حدیث، اسماء بنت عمیس است که بنابر قول مشهور در آن زمان در حبشه بود روایت را مردود شمرده است[۴۹].

ولی این اشکال وارد نیست زیرا اولاً: محتمل است راوی حدیث سلمی بنت عمیس همسر حضرت حمزه(ع) بوده که به اشتباه اسماء بنت عمیس گفته یا نوشته شده است[۵۰]. ثانیاً: بر فرض اینکه راوی حدیث: اسماء بنت عمیس بوده و وی به حبشه هجرت کرده بود، ولی ممکن است در آن زمان با بعضی از کاروان‌هایی که از سوی نجاشی فرمانروای حبشه که با پیامبر اکرم(ص) ارتباط داشت و هدایایی برای ایشان می‌فرستاد به مدینه آمده تا به وصیت خدیجه کبری(س) در مورد فاطمه زهرا(س) عمل کرده و بار دیگر به حبشه بازگشته است[۵۱]. اشکال دیگری که بر این روایت شده این است که راوی حدیث از اسماء بنت عمیس، ابویزید مدنی است که به متفرداتش - که این روایت از آن جمله است -احتجاج نمی‌شود[۵۲].

این اشکال نیز وارد نیست؛ زیرا یحیی بن معین، ابویزید مدنی را توثیق کرده و ابوحاتم رازی نیز او را با عنوان «شیخ» معرفی کرده و گفته است: حدیثش نوشته می‌شود و برای او جرحی ذکر نشده است[۵۳]. بنابراین برای تردید یا توقف در قبول روایت او وجهی وجود ندارد، چنان‌که ذهبی نیز در این روایت از این جهت مناقشه نکرده است، مضاف بر اینکه روایت دارای شواهد بسیار می‌باشد که اگر ضعف مزبور قابل طرح باشد جبران خواهد شد.

۶. نسائی از ابن‌عباس روایت کرده است که علی(ع) در زمان حیات رسول اکرم(ص) می‌گفت: خداوند می‌فرماید: أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ[۵۴] به خدا سوگند ما پس از آن‌که خداوند ما را به آئین اسلام هدایت فرمود، از آن روی برنخواهیم تافت و اگر رسول اکرم(ص) از دنیا برود (با کافران و مشرکان) بر اساس آنچه او جهاد می‌کرد جهاد خواهیم کرد. سپس می‌گفت: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَخُوهُ وَ وَلِيُّهُ وَ وَارِثُهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ مَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي»؛ به خدا سوگند من برادر، دوست و یاور، وارث (علم و فضائل) و پسر عموی او هستم، چه کسی از من به پیامبر(ص) سزاوارتر است (که راه او را ادامه دهد و از آئین او دفاع کند)[۵۵].

حاکم نیشابوری در خصوص سند این روایت سخنی نگفته است، ولی به آن بر درستی مطلبی که از اسماعیل بن اسحاق قاضی نقل نموده، استدلال کرده است[۵۶] که گواه بر صحت آن از نظر وی می‌باشد چنان‌که ذهبی نیز در مورد آن سکوت کرده است: سكت عنه الذهبي في التلخيص[۵۷].

۷. نسائی از ابوسلیمان جهنی روایت کرده که گفته است: «از علی(ع) بر منبر شنیدم که می‌گفت: «أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ(ص) لَا يَقُولُهَا غَيْرِي إِلَّا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ» من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص) هستم، (غیر از من) کسی چنین ادعایی نمی‌کند مگر آن‌که دروغگو و اهل افترا باشد[۵۸].

رجال سند این حدیث عبارتند از زکریا بن یحیی، عثمان بن محمد عیسی، عبدالله بن نمیر، مالک بن مغول، حارث بن حصیره، ابوسلیمان جهنی که همگی مورد توثیق عالمان حدیث می‌باشند[۵۹] حاکم نیشابوری نیز این حدیث را با سندی دیگر از عباد بن عبدالله اسدی روایت کرده است[۶۰].

ذهبی نخست این حدیث را به دلیل اینکه در ادامه‌اش آمده است که علی(ع) فرمود: من مدت هفت سال تنها با پیامبر نماز می‌گذاردم، باطل شمرده است زیرا در این مدت خدیجه(ع) و زید بن حارثه و افراد دیگری نیز ایمان آورده بودند، ولی سپس گفته است: شاید راوی در نقل سخن علی(ع) دچار خطا شده و ایشان فرموده است: من در هفت سالگی خدا را عبادت کردم (همان). درباره توثیق یا تضعیف عباد بن عبدالله اسدی میان عالمان حدیث اختلاف است. ابن عدی او را ضعیف شمرده، ولی ابن حبان او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده است. بخاری گفته است: «فیه نظر»[۶۱]. ولی ابوحاتم رازی در «الجرح والتعدیل» او را ذکر کرده اما هیچ‌گونه مدح با قدحی در مورد وی نقل نکرده است[۶۲].

از آنجا که قدح ابن مدینی مفسَّر نیست، مدح ابن حبان بر او مقدم است؛ لذا نورالدین هیثمی درباره سند یکی از روایات حدیث الدار که عباد بن عبدالله اسدی در سند آن است گفته است: «اسناده جید»[۶۳] و احمد محمد شاکر نیز اسناد آن را حسن دانسته است[۶۴]، چنان‌که ابن کثیر نیز در سند آن روایت، مناقشه نکرده[۶۵] و آن را شاهد روایت طبری که سندش را ضعیف دانسته، قلمداد کرده است[۶۶].

۸. احمد بن حنبل در کتاب «الفضائل» از سعید بن مسیب روایت کرده که گفته است: پیامبر اکرم(ص) میان اصحاب خود عقد اخوت برقرار کرد، اما خود رسول خدا(ص)، ابوبکر، عمر و علی(ع) باقی ماندند؛ پیامبر اکرم(ص) میان ابوبکر و عمر عقد اخوت بست و به علی(ع) فرمود: «أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ»[۶۷].

رجال سند این روایت عبارتند از زید بن الحباب، حسن بن واقد، مطر الوراق، قتاده و سعید بن مسیب. با رجوع به کتاب‌های معتبر رجال اهل سنت به دست می‌آید که سند حدیث معتبر است[۶۸]. قتاده گرچه مدلس بوده است ولی اصحاب صحاح به حدیث او احتجاج کرده‌اند[۶۹]. مضاف بر اینکه وی سعید بن مسیب را ملاقات کرده و چندین روز نزد او حضور یافت و از او سوال می‌کرد و تمام آنچه را که پرسیده بود با پاسخ‌های سعید بازگو کرد و سعید از حافظه او شگفت‌زده شد[۷۰]؛ بنابراین معنعن بودن روایت قتاده از سعید بن مسیب اعتبار آن را مخدوش نمی‌سازد.

حاصل آن‌که با توجه به متواتر بودن روایات مربوط به اخوت ویژه علی(ع) با پیامبر اکرم(ص)، و معتبر بودن سند شماری از آنها و متابعات و شواهد بسیاری که دارند برای پژوهشگر منصف و بی‌غرض، در صحت و اعتبار سندی حدیث اخوت مجال کم‌ترین تردیدی باقی نمی‌ماند؛ بنابراین خرافه یا کذب خواندن آن توسط برخی از عالمان وهابی[۷۱] بسی شگفت‌آور و دور از منطق و ادب علمی و پژوهشگری است! همین‌گونه است کذب شمردن احادیث مربوط به برقراری عقد اخوت میان مسلمانان توسط پیامبر اکرم(ص) از سوی ابن تیمیه[۷۲]. چگونه ابن تیمیه چنین ادعایی کرده است درحالی‌که بخاری جریان اختلاف علی(ع)، جعفر و زید بن حارثه را درباره سرپرستی دختر حمزه سیدالشهداء بازگفته است. در آن روایت آمده است که زید به اینکه او دختر برادرش می‌باشد «ابْنَةُ أَخِي» احتجاج کرد[۷۳].

روشن است که زید برادر نسبی حمزه نبود و برادری دینی به معنای عام آن نیز مقصود نیست زیرا به زید اختصاص ندارد بلکه مراد اخوت دینی است که پیامبر اکرم(ص) در جریان عقد اخوت میان مسلمانان بین آن دو برقرار کرد[۷۴]. ابن‌کثیر پس از نقل سخن ابن اسحاق درباره عقد اخوت توسط پیامبر اکرم(ص) میان مهاجران و میان خود و علی(ع) گفته است: برخی آن را انکار کرده و بر آن چنین استدلال کرده‌اند که هدف از تشریع اخوت میان اصحاب این بود که قلب‌های آنان به یکدیگر مهربان شود و این هدف با عقد اخوت میان رسول خدا(ص) با یکی از آنان و نیز اخوت میان مهاجران با یکدیگر تناسب ندارد[۷۵].

روشن است که این اشکال بسیار سست است زیرا فلسفه تشریعات اسلامی به صورت کامل برای ما معلوم نیست، آنچه گفته شد می‌تواند یکی از حکمت‌های تشریع مزبور باشد نه یگانه ملاک آن؛ لذا ابن‌کثیر پس از نقل اشکال یاد شده گفته است: «مگر آن‌که مصلحت در اخوت میان پیامبر(ص) و علی(ع) چیز دیگری بوده باشد؛ زیرا علی(ع) از کودکی و در زمان حیات پدرش ابوطالب، تحت تکفل پیامبر(ص) بود، و حکمت اخوت حمزه و زید نیز این بود که حمزه به رعایت مصالح زید ملتزم باشد»[۷۶].

ابن حجر عسقلانی در رد سخن ابن تیمیه گفته است: سخن او رد نص با قیاس و غفلت از حکمت عقد اخوت میان مهاجران است؛ زیرا بعضی از آنان بر بعضی دیگر به لحاظ مال و عشیره و قدرت، قوی‌تر بودند. پیامبر(ص) میان آنان عقد اخوت برقرار کرد تا قوی‌ترها، ضعیف‌ترها را حمایت کنند و نیز قوی‌ترها از ضعیف‌ترها در اموری کمک بگیرند و به این جهت میان خود و علی(ع) عقد اخوت برقرار کرد که او را از کودکی تحت تکفل خود قرار داده بود (و می‌خواست به آن استمرار بخشد) و بدین جهت میان حمزه و زید بن حارثه عقد اخوت برقرار کرد که زید غلام بنی‌هاشم بود (و در زمره آنان به شمار می‌آمد)[۷۷].

حکمت اخوت ویژه پیامبر(ص) با علی(ع) – چنان‌که روایات دیگر مؤید آن است - معرفی برتری شخصیت علی(ع) بر دیگر اصحاب و مسلمانان بوده است یعنی آن حضرت از چنان شخصیت برجسته‌ای برخوردار بود که کسی جز او شایسته اینکه پیامبر اکرم(ص) او را به برادری خود برگزیند وجود نداشت، چنان‌که مفاد آیه مباهله نیز همین است[۷۸] عبارت «أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» در روایات متعدد مؤید دیگری بر مطلب مزبور است؛ زیرا منافع و اغراض دنیوی اخوت در عالم آخرت معنا ندارد، اما مسئله قرابت یا مماثلت در کمالات وجودی، هم آثار دنیوی دارد و هم آثار اخروی. اشکال دیگری که در این باره مطرح شده این است که اخوت خاص میان پیامبر اکرم(ص) با افراد دیگری غیر از علی(ع) نیز برقرار شده است، چنان‌که پیامبر اکرم(ص) به زید بن خارثه فرمود: «أَنْتَ أَخُونَا وَ مَوْلَانَا»[۷۹] و هنگامی که می‌خواست با عایشه ازدواج کند به ابوبکر فرمود: «أنت أخي في دين اللّه و كتابه»[۸۰]. نیز فرموده است: دوست می‌داشتم که برادرانم را می‌دیدم. اصحاب گفتند: ای رسول خدا آیا ما برادران تو نیستیم؟ فرمود نه شما اصحاب من هستید، برادران من قومی هستند که پس از من می‌آیند و با اینکه مرا ندیده‌اند به من ایمان می‌آورند[۸۱]. پاسخ این است که اخوت در روایت نبوی مربوط به ابوبکر و زید بن حارثه معنای عام اخوت است، نه اخوت خاص زیرا در این اخوت، میان پیامبر اکرم(ص) و ابوبکر و زید بن حارثه عقد اخوت برقرار نشد، بلکه میان آن حضرت و علی(ع) عقد اخوت برقرار شد؛ بنابراین اشکال مزبور از باب مغالطه عام و خاص است. روایت اخیر نیز که اخوت پیامبر(ص) با اصحاب را نفی کرده است – چنان‌که ابن‌تیمیه اذعان نموده[۸۲] است - اخوت منهای مصاحبت است یعنی کسانی که پس از این خواهند آمد اخوت منهای مصاحبت را با پیامبر(ص) دارند ولی صحابه پیامبر(ص) اخوت همراه با مصاحبت را داشتند. بر این اساس اخوت پیامبر اکرم(ص) با مسلمانان دارای اقسام سه‌گانه بوده است. اخوت دینی عام که شامل صحابه و غیر صحابه است، اخوت دینی خاص که به صحابه اختصاص داشته و عموم آنان را شامل می‌شود و اخوت دینی اخص که مختص به علی(ع) است.

افضلیت و امامت علی(ع): مدلول حدیث اخوت – چنان‌که بیان شد - افضلیت علی(ع) بر دیگر صحابه است و از آنجا که افضلیت شرط امامت می‌باشد[۸۳] حدیث اخوت یکی از دلایل امامت آن حضرت می‌باشد[۸۴]. مؤید این مطلب آن است که امیرالمؤمنین(ع) در جلسه شورای خلافت که به دستور عمر تشکیل شده بود، یکی از وجوهی که با حاضران در آن جلسه احتجاج کرد اخوت خود با پیامبر اکرم(ص) بود[۸۵].[۸۶]

پاسخ به شبهه

احمد بن حنبل روایت کرده که رسول خدا (ص) مسلمانان را با هم برادر کرد و علی (ع) را با کسی برادر نساخت. چنان که برای او برادری دیده نمی‌شد. علی گفت: یا رسول الله؛ یارانت را با هم برادر قرار دادی ولی مرا رها کردی؟ پیامبر (ص) فرمود: ترا برای خودم گذاشتم، تو برادر منی و من برادر تو. هرگاه کسی ترا پرسید، بگو: من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم. احدی پس از تو چنین ادّعایی نخواهد کرد مگر دروغ‌گویان. سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرده است، ترا به تأخیر نینداختم مگر برای خودم. تو برای من همانند هارونی نسبت به موسی جز این که پس از من پیامبری نیست، تو برادر و وارث من هستی[۸۷].

شگفتا؛ علی (ع) پس از رحلت جان‌گداز رسول خدا (ص) در میانه حوادث‌ غصب خلافت فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم. آنان او را تکذیب کردند و گفتند: بنده خدا آری، امّا برادر رسول خدا نه![۸۸]. حدیث برادری خصوصا برادری رسول خدا (ص) و علی (ع)، خواه در برادری نخست در مکّه و خواه در برادری دوم در مدینه، چنان متواتر است که قابل انکار، و بلکه قابل شک و تردید نیست.

این داستان از ده‌ها تن از صحابه و تابعین روایت شده است[۸۹].

پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: روز قیامت از میانه‌های عرش فریاد زنند: بهترین پدر، پدر تو ابراهیم است و بهترین برادر، برادر تو علی بن ابی طالب (ع)[۹۰].

بی‌تردید ادعای برادری علی و عثمان یا برادری پیامبر (ص) و عثمان، باطل است[۹۱]. قطعاً هدف از طرح چنین کذب آشکاری بالا بردن مرتبه عثمان و تکذیب فضیلت علی بن ابی طالب (ع) و بلکه همطراز قرار دادن علی (ع) و عثمان است!

ابوتراب‌ گفته می‌شود که علی (ع) وقتی دید، پیامبر (ص) او را با کسی از اصحاب‌ برادر نکرده، اندوهگین به مسجد رفت و روی زمین خوابید. پیامبر (ص) به سراغ علی (ع) آمد و در حالی که خاک‌ها را از پشت او می‌تکاند، فرمود: برخیز یا ابوتراب؛ سپس او را با خود برادر کرد[۹۲]. ظاهراً این نام‌گذاری در مناسبت دیگری بوده است[۹۳].

منابع

پانویس

  1. خراسانی، محمد، اخوت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲؛ رضوانی‌فر، اسماعیل، مقاله «برادری»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۶۰۵.
  2. «جز این نیست که مؤمنان برادرند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
  3. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۱۶۴.
  4. نمری اندلسی، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۴۶ شماره ۱۸۵۵.
  5. طبری، ابوالعباس احمد بن عبدالله، الریاض النضرة، ج۳، ص۱۰۷ - ۱۰۸ و ص۱۶۰.
  6. شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السئول، ص۸۸-۸۶.
  7. المظفر، شیخ محمد حسن، دلائل الصدق، ج۳ ص۴۱۴ به نقل از کتاب ابطال نهج الباطل فضل بن روزبهان.
  8. زرقانی، محمد بن عبدالباقی، شرح المواهب اللدنیه، ج۱، ص۳۷۳.
  9. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۴۸.
  10. نسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن علی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۹۸ - ۱۰۱، باب ۲۰، روایات ۶۵ و ۶۷.
  11. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۴، ص۴۷۴، روایت ۳۷۲۰.
  12. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، فضائل اهل‌البیت، من کتاب فضائل الصحابة، روایت ۱۱۸ و ۱۴۳.
  13. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲-۱، ص۵۰۴ – ۵۰۵.
  14. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۵ - ۱۶، روایت ۴۲۸۸ و ۴۲۸۹؛ ص۱۲۱، روایت ۴۵۸۴؛ ص۲۳۹، روایت ۴۹۵۷.
  15. العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۲، ص۴۶۴.
  16. هبیری بغدادی، شمس‌الدین، تذکرة الخواص، ص۴۷ – ۵۰.
  17. گنجی شافعی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، ص۱۹۴ باب ۴۷.
  18. ابن صباغ، نورالدین علی بن محمد، الفصول المهمة، ص۳۸.
  19. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۳۸ – ۳۹.
  20. نمری اندلسی، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۸.
  21. هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص۱۵۳ – ۱۵۴.
  22. جوینی خراسانی، ابراهیم، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۱۱ – ۱۲۱.
  23. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۱۱۱، ۱۱۲، ۱۴۰، ۱۴۲، ۱۵۰، ۱۵۳، ۳۱۴.
  24. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۶۸-۶۷.
  25. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶ ص۱۳۴.
  26. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۱، ص۱۱۱ – ۱۱۳.
  27. شرف‌الدین عاملی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۲۱۷-۲۰۷.
  28. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۴، ص۴۷۴ روایت ۳۷۲۰؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۵ روایت ۴۲۸۸.
  29. ابومریم اعظمی، الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۷۳.
  30. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۲۲؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۷۹.
  31. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۲۲-۴۲۱؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۷۹.
  32. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۷۹.
  33. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۲۲.
  34. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، المسند، ج۲، ص۴۹۸-۴۹۷، روایت ۲۰۴۰.
  35. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، المسند، ج۲، ص۴۹۸-۴۹۷، پاورقی.
  36. نسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن علی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۰، روایت ۶۶.
  37. هیثمی، علی بن ابوبکر، مجمع الزوائد، ج۸، ص۳۰۲.
  38. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، المسند، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۴، پاورقی.
  39. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۲۴۰-۲۳۹، روایت ۴۹۵۷.
  40. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۲۴۰-۲۳۹.
  41. ابومریم اعظمی، الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۸۰.
  42. عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۱، ص۵۳، شماره ۵۰۵.
  43. ابومریم اعظمی، الحجج الدامغات ج۱، ص۲۰.
  44. ابومریم اعظمی، الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۸۰.
  45. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۶۸ – ۴۷۵.
  46. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۶۸ – ۴۷۵.
  47. سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ص۸۴؛ سودانی، مرتضی الزین احمد، مناهج المحدثین فی تقویة الاحادیث الحسنة و الضعیفة، ص۲۸۶-۲۸۰.
  48. نسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن علی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۷۴-۱۷۵، روایت ۱۲۴؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۷۳، روایت ۴۷۵۲.
  49. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۷۳، پاورقی.
  50. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۲۳۱.
  51. نسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن علی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۷۶، پاورقی.
  52. ابومریم اعظمی، الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۷۶.
  53. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۱۳.
  54. «آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  55. نسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن علی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۹۸، روایت ۶۵؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۳۶، روایت ۴۶۳۵.
  56. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۳۶، روایت ۴۶۳۳ و ۴۶۳۴.
  57. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۳۶.
  58. نسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن علی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۰۱، روایت ۶۷.
  59. عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۸۲، ۱۹۳، ۳۱۸، ۳۹۵، ۹۷۰، ج۲، ص۵۶۷.
  60. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۲۰-۱۲۱، روایت ۴۵۸۴.
  61. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۶۸؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۸۸؛ عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۷۳.
  62. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، المسند، ج۱، ص۵۴۵، پاورقی از احمد محمد شاکر.
  63. هیثمی، علی بن ابوبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴.
  64. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، المسند، ج۱، ص۵۴۵، پاورقی.
  65. تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۲۱۱ و ۲۱۳.
  66. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۶.
  67. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، فضائل اهل‌البیت، من کتاب فضائل الصحابة، ص۱۰۱، روایت ۱۴۳.
  68. ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۴۹؛ ج۲، ص۱۰؛ ج۴، ص۱۲۷؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۲۲۰، ج۲، ص۳۳۹؛ ج۸، ص۱۹۹؛ عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۸۷.
  69. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۸۵.
  70. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۴۸۳.
  71. ابومریم اعظمی، الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۶۲.
  72. حرانی، ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۱۵۱.
  73. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۱۱۳، کتاب الصلح، باب «کیف یکتب هذا ما صالح.»..؛ ج۳، ص۵۷، کتاب المغازی، باب عمرة القضاء.
  74. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱-۲، ص۵۰۵.
  75. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۸۹.
  76. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۸۹.
  77. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۷۱؛ حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۲؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۴۷.
  78. مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۴۱۹-۴۱۸.
  79. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، روایت ۴۲۵۱ و ۲۶۹۹.
  80. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، روایت ۵۰۸۱.
  81. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۲۱۸، روایت ۲۴۹.
  82. حرانی، ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۱۵۱.
  83. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۳۴۰- ۳۴۶، مدخل افضلیت امام.
  84. سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۸۳-۸۲؛ حلّی، حسن بن یوسف بن مطهّر، منهاج الکرامة، ص۱۷۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۸، ص۳۳۱-۳۳۲.
  85. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۳۱۴؛ جوینی خراسانی، ابراهیم، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۲۱، روایت ۲۵۱؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۸۴.
  86. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث اخوت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۳۲۷-۳۳۵؛ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۴۳.
  87. بنگرید: دلائل الصدق، ج۲، ص۲۶۷؛ ینابیع الموده، ص۵۶؛ تذکرة الخواص، ص۲۳؛ الریاض النضره، ج۲، ص۲۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۶، ص۲۱؛ الثقات، ص۱۴۱- ۱۴۳.
  88. الامامه و السیاسة، ج۱، ص۱۳؛ اعلام النساء، ج۴، ص۱۱۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۹۳.
  89. بنگرید: تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۵۳؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۶۷- ۲۶۸؛ ینابیع الموده، ص۵۶- ۵۷؛ تذکرة الخواص، ص۲۲- ۲۴؛ سیره حلبی، ج۲، ص۲۰، ۹۰؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴؛ الثقات، ج۱، ص۱۳۸؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۲۰؛ الفصول المهمه، ص۲۲، ۲۹؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۲۶؛ ج۵، ۳۵؛ تاریخ الخلفاء، ص۱۷؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۲۶۸- ۲۷۰؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۱۵۰؛ الغدیر، ج۳، ص۱۱۲- ۱۲۵؛ جامع الصحیح، ج۲، ص۱۳؛ الاستیعاب، ج۲، ص۴۶۰؛ تیسیر الوصول، ج۳، ص۲۷۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲؛ کنز العمّال، ج۶، ص۲۹۴- ۳۰۰.
  90. ربیع الابرار، ج۱، ص۷۰۷- ۷۰۸.
  91. الغدیر، ج۹، ص۹۴- ۹۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۶۵؛ الریاض النضره، ج۱، ص۱۷.
  92. الفصول المهمّة، ص۲۲؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۱؛ مناقب خوارزمی، ص۷؛ کفایة الطالب، ص۱۹۳.
  93. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۵۳۵.