برخورد با اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

از جمع امامان شیعه، تنها امام علی (ع) و امام حسن (ع) مدتی در رأس حکومت بودند. سیره امام حسن (ع) در کتب اربعه مطرح نشده است؛ چون مدت خلافتشان کوتاه بود؛ اما امیرالمؤمنین (ع) حدود چهار سال حکومت کرد؛ دیگر ائمه هم با اهل سنت مأنوس بودند. در این مدت این سؤال مطرح است که سیره اجتماعی ائمه با آنان که در اکثریت بودند، چگونه بوده است؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت: در این ارتباطات به طورکلی دو نوع برخورد قابل مشاهده است. یکی روش اصلاح‌گرانه در جهت اصلاح برخی اعمال آنان که بر خلاف سنت پیامبر (ص) بوده و دیگری احترام به اهل سنت و همراهی با آنان در مناسک و تعاملات اجتماعی. برای هر یک از دو مورد نمونه‌هایی در سیره ائمه (ع) دیده می‌شود:

برخورد اصلاح‌گرانه

امیرالمؤمنین (ع) در مدتی که خلافت را بر عهده داشتند، تلاش کردند برخی انحرافات مربوط به رفتار خلفای گذشته و احکام و مناسکی را که در میان مردم رایج شده و بر خلاف سیره و سنت پیامبر (ص) بود، اصلاح کنند؛ ولی با مقاومت توده مردم روبرو شدند؛ لذا از اعمال اصلاحات مورد نظرشان منصرف شدند. درباره نماز تراویح که خلیفه دوم آن را به جماعت قرار داد و خود آن را بدعتِ خوبی[۱] دانست، دو گزارش، یکی در کافی و دیگری در تهذیب آمده است که به آنها اشاره می‌کنیم:

  1. حضرت در خطبه‌ای بیش از سی مورد را بیان کرده که باید اصلاح می‌شده، ولی به جهت اینکه باعث تفرقه و جدایی افتادن بین طرفدارانش می‌شد، از آنها صرف‌نظر کرده است[۲]؛ مانند قراردادن مقام ابراهیم در مکانی که در زمان پیامبر (ص) بوده و جهر به ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. حضرت نمونه روشنی را درباره نماز تراویح گزارش می‌کند و می‌فرماید: «به خدا سوگند دستور دادم که در ماه رمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و اینکه جماعت در نماز نافله بدعت است؛ پس برخی از نیروهای سپاهم، از کسانی که همراه من می‌جنگیدند، فریاد زدند: ای مردم مسلمان، سنت عمر تغییر یافته؛ ما را از نماز جماعت مستحبی در ماه رمضان باز می‌دارد. ترسیدم که در گوشه‌ای از سپاهم شورش به پا شود»[۳].
  2. شیخ طوسی جریان نماز تراویح را مفصل‌تر و با جزئیات بیشتری نقل کرده است. راوی گوید از امام صادق (ع) درباره نماز تروایح ماه رمضان در مساجد پرسیدم؛ فرمود: وقتی امیرالمؤمنین (ع) به کوفه آمد، به حسن بن علی (ع) دستور داد در میان مردم اعلام کند که در ماه رمضان نماز جماعت (مستحبی) در مساجد نخوانند. حسن بن علی (ع) هم آنچه را حضرت دستور داده بود، در میان مردم اعلام کرد. وقتی مردم سخن حسن (ع) را شنیدند، فریاد بر آوردند: وَا عُمَرَاهْ وَا عُمَرَاهْ؛ یعنی عمر کجایی که دستور تو را نقض می‌کنند. وقتی حسن بن علی (ع) نزد امیرالمؤمنین (ع) بازگشت، حضرت پرسید این فریادها چیست؟ پاسخ داد: ای امیرالمؤمنین (ع)، مردم فریاد وَا عُمَرَاهْ وَا عُمَرَاهْ سر داده‌اند. حضرت فرمود: «به آنان بگو نماز بخوانند»[۴]؛ یعنی می‌توانند نمازهای مستحبی را به جماعت برگزار کنند. از این دو خبر استفاده می‌شود که حضرت در صدد اصلاح بدعتی بود که عمر بنا کرده بود؛ ولی مردم نپذیرفتند و اگر حضرت اصرار می‌کرد، جامعه اسلامی دچار تفرقه می‌شد؛ ازاین رو از ادامه آن صرف نظر و آنان را رها کرد تا آن گونه که می‌خواهند عمل کنند.
  3. امیرالمؤمنین (ع) درباره دیگر احکام نیز با این مشکل روبرو بودند. گاهی این اختلاف نظر جنبه حقوقی و فقهی داشت. حضرت از نظر خود دست برمی‌داشتند یا فقط برای افرادی خاص و مطمئن دیدگاه فقهی خود را بیان و از افشای آن به جهت بروز اختلافات احتمالی صرف نظر می‌کردند، برای مثال عبدالله بن عباس استاندار بصره طی نامه‌ای مسئله‌ای فقهی در باب ارث از حضرت می‌پرسد. حضرت پاسخ وی را طبق نظر خود که مخالف دیدگاه عامه بوده، در نامه‌ای می‌دهد و بعد می‌افزاید: نامه را از بین ببر[۵]؛ یعنی آن را در اختیار دیگران قرار مده. شیخ صدوق بعد از نقل نامه می‌نویسد: حضرت نمی‌خواست که با مخالفت با گذشتگان (خلفای گذشته) برخی به ایشان ایراد بگیرند.
  4. حضرت درباره حکم یک مسئله شرعی با عبیده سلمانی اختلاف نظر داشت و دیدگاه امام بر خلاف خلفای گذشته بود. عبیده نظر خلفا را پذیرفت و نظر حضرت را قبول نکرد؛ امام فرمود: «آن‌گونه که قضاوت می‌کردید، اکنون نیز داوری کنید تا مردم متحد شوند یا من نیز مانند یارانم دنیا را ترک کنم»[۶]؛ یعنی اجرای دیدگاهم منوط به اتفاق یارانم و مسلمانان خواهد بود که ممکن است در آینده رخ دهد. شیخ مفید درباره این کلام حضرت نکاتی دارد[۷]. در ترجمه فصول المختاره جمله‌ای اضافی وجود دارد که در نسخۀ موجود فصول المختاره نیست: «به درستی که من مخالفت را خوش ندارم»[۸]. این عبارت بیان‌کننده تأکید حضرت بر الفت و جلوگیری از اختلاف است. در آثار اهل سنت نیز این خبر با عبارت کراهت از اختلاف آمده است[۹].

این گزارش‌ها نشان می‌دهد اتحاد و وحدت مسلمانان برای ایشان از هر چیز دیگری مهم‌تر بوده که از اصلاح برخی دستورهای خلاف شرع چشم‌پوشی کرده است. حضرت در این‌گونه موارد، به قاعده اهم و مهم عنایت داشتند و اصلاح این موارد را تا زمانی که بین گروه‌های مختلف مردم هماهنگی ایجاد شود، رها کردند. ایشان حتی شریح را که از گذشته قاضی کوفه بود، برای جلوگیری از اختلاف، در منصب قضاوت ابقا کرد. برابر نقلی، این سخن در برابر اذن شریح برای قضاوت مانند گذشته بوده است[۱۰]. از آنچه در این قسمت بیان شد، چند نکته استفاده می‌شود:

  1. حضرت در برخورد با رفتار عموم مردم سیره‌ای اصلاح‌گرانه داشته و در صدد اصلاح برخی مسائل شرعی و آداب دینی بوده است تا آنها را طبق سنت پیامبر (ص) رواج دهد؛ اما مردم آمادگی این اصلاحات را نداشتند.
  2. برای انجام اصلاحات لازم است اکثریت جامعه آماده پذیرش آن باشند. اگر چنین آمادگی ای وجود نداشته باشد، چون تغییرات باعث اختلاف می‌شود، می‌توان از آن صرف نظر کرد؛ زیرا حفظ وحدت اجتماعی در کاربرد سیره اجتماعی نقشی بنیادین دارد و رهبر جامعه همیشه باید این وحدت را حفظ کند.
  3. حاکم اسلامی باید از انجام کارهایی که تزلزل موقعیت اجتماعی او را در پی دارد و جامعه را دچار تفرقه می‌نماید، پرهیز کند؛ گرچه مجبور شود اجرای برخی قوانین فرعی اسلامی را آن گونه که باید باشد، ترک کند؛ چراکه حفظ وحدت جامعه خود زمینه ساز عمل به بسیاری از دستورهای دینی می‌شود؛ ولی اختلاف، جامعه را دچار بی‌قانونی و هرج و مرج و بی‌توجهی به شرع می‌کند.
  4. به نظر می‌رسد تفاوت عملکرد حضرت در تقسیم مساوی بیت المال با مواردی که در این قسمت بیان شد، در این نکته باشد که مردم سابقه تساوی در تقسیم بیت المال در سیره پیامبر (ص) و خلیفه اول را می‌دانستند یا باور داشتند که این مسئله از اختیارات حاکم اسلامی است و چون به نفع عموم مردم بود، عموم مردم با آن مخالفتی نداشتند و مخالفت تنها از سوی عده‌ای اندک از اشراف بود؛ به همین جهت حضرت در مورد این مسئله از نظر خود کوتاه نیامد، گرچه برای ایشان دارای تبعات اجتماعی بود؛ ولی در چند مورد اخیر، سیره روشنی از پیامبر (ص) وجود نداشت و مردم نظر خلفای گذشته را به عنوان نظر اسلام پذیرفته بودند و مخالفت با آن را روا نمی‌دانستند.[۱۱]

شرکت در مراسم و جماعت مسلمانان

از آنچه گذشت، همراهی با مسلمانان برای جلوگیری از بروز اختلاف استفاده می‌شود. ائمه یاران خود را از کاری که اجتماع مسلمانان را دچار تفرقه گرداند، مانند سب و لعن، باز می‌داشتند[۱۲]؛ آنان حتی کسی را که با اندک سخنی باعث آسیب رسیدن به شیعه‌ای شود، ناامید از رحمت خدا در قیامت معرفی کرده‌اند[۱۳] که این بیانات نشان‌دهندۀ اهتمام ایشان به وحدت مسلمانان است. امام صادق (ع) شیعیان را به شرکت در مراسم اهل سنت توصیه می‌کردند و به زید شحام می‌فرمودند: «ای زید، با مردم همانند اخلاق آنان برخورد نمایید؛ در تشییع جنازه‌های آنان شرکت کنید. اگر توانستید که جزو پیش نمازان و اذان گویان باشید، این کار را بکنید؛ زیرا وقتی شما این گونه عمل کنید می‌گویند: اینان طرفداران جعفر هستند؛ خداوند جعفر را رحمت کند، چه زیبا یاران خود را تربیت کرده است»[۱۴]. حضرت صادق (ع) توصیه می‌کند: از بیماران آنان عیادت کنید و در تشییع جنازه‌های آنان حاضر شوید و در مساجد آنان نماز بخوانید[۱۵]. امام صادق (ع) خود نیز به این نکات عمل می‌کرد.

موسی بن جعفر (ع) در پاسخ به سخن عبدالله کاهلی که می‌گوید زنان ما در مجالس عزای اهل سنت شرکت می‌کنند، حضور در مراسم آنان را بی‌اشکال می‌داند و سیره پدرش امام صادق (ع) را این‌گونه نقل می‌کند: «پدرم، مادرم (ام حمیده) و ام فروه را برای حضور در مجالس عزاداری اهل سنت می‌فرستاد»[۱۶]. تعبیر «كَانَ» نشان‌دهنده تکرار عمل و سیره حضرت است که بارها این اتفاق رخ داده و با آنان برخورد محترمانه داشته است. که در خبری دیگر آمده است[۱۷]، تعبیر حقوق به معنای حقوق متقابل و رفت و آمد با آنان است.

سیره اجتماعی ائمه برخورد محترمانه با مناسک اهل سنت بوده است. امام صادق (ع) در خبری معتبر به یاران خود توصیه می‌کند در نماز جماعت آنان شرکت کنند: «هر کس در صف اول با آنان نماز جماعت بخواند، گویا پشت سر پیامبر (ص) نماز خوانده است»[۱۸]. اسحاق بن عمار گوید: «ابوعبدالله صادق (ع) به من فرمود: ای اسحاق، آیا با آنان در مسجد نماز می‌خوانی؟ گفتم: بله؛ فرمود: با آنان نماز بخوان؛ زیرا کسی که با آنان در صف اول نماز بخواند، مانند کسی است که در راه خدا شمشیر کشیده است»[۱۹]. این مطلب نشان می‌دهد که امام قبلاً اسحاق را به این همراهی توصیه کرده و اکنون از عملکرد وی می‌پرسد. برخی بزرگان از این‌گونه اعمال به «تقیه مداراتی» تعبیر کرده‌اند؛ یعنی باید با آنان مدارا نمود.[۲۰]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. عبدالرزاق بن همام صنعانی، المصنف، ج۴، ص۲۵۹؛ محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۲، ص۷۰۷.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۹.
  3. «وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي: يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۶۲.
  4. «قُلْ لَهُمْ صَلُّوا»؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۷۰.
  5. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۸۷.
  6. «اقْضُوا كَمَا كُنْتُمْ تَقْضُونَ حَتَّى يَكُونَ النَّاسُ جَمَاعَةً أَوْ أَمُوتَ كَمَا مَاتَ أَصْحَابِي»؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۹، ص۲۵۹.
  7. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۲۲۱-۲۲۲.
  8. «إني أكره الخلاف»؛ آقاجمال خوانساری، دفاع از تشیع، ص۴۰۳: «اقضوا كما كنتم تقضون حتّى يكون النّاس جماعة او اموت كما مات اصحابى فانّى اكره الخلاف».
  9. محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۵۹؛ ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۴۱۷: «اقضوا كما كنتم تقضون، فإني أكره الاختلاف، حتى يكون للناس جماعة، أو أموت على ما مات عليه أصحابي».
  10. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۹.
  11. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۸۰.
  12. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۱۰۷-۱۰۸.
  13. «مَنْ أَعَانَ عَلَى مُؤْمِنٍ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۶۸؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۹۴.
  14. «صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ»؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۸۳؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۳۶.
  15. «صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ»؛ شیخ صدوق، الإعتقادات، ص۱۰۹؛ مشابه آن در محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹.
  16. «كَانَ أَبِي يَبْعَثُ أُمِّي وَ أُمَّ فَرْوَةَ تَقْضِيَانِ حُقُوقَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۲۱۷؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۷۸.
  17. «وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۳۶.
  18. «مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ كَانَ كَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۸۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۸۲.
  19. «صَلِّ مَعَهُمْ فَإِنَّ الْمُصَلِّي مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۷۷.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۸۴.