توکل در نهج البلاغه
مقدمه
- توکل در لغت بهمعنای اظهار ناتوانی در کار و اعتماد کردن به دیگری است. در اصطلاح دینی و عرفانی وقتی آن دیگری "خداوند" باشد، انسان به خداوند توکل کرده است. در این حالت تنها اطمینان آدمی به خداست و امیدی به دیگران در دل راه نمیدهد. توکل هنگامی است که کسی به دیگری اعتماد کند و کار خود را به او واگذارد، بنابراین، توکّل هنگامی است که کسی به دیگری اعتماد کند و کار خود را به او واگذارد، بنابراین، توکّل عبارت است از این که فقط بر وکیل خود اعتماد قلبی داشته باشد. متوکل کسی است که اطمینان دارد خداوند رزق و امور او را کفالت و وی را کفایت میکند. امام علی (ع) از نشانههای اصلی توکل را اعتقاد به رزاقیّت خداوند برمیشمرد[۱]. در فرازی دیگر نیز، توکل را حواله کردن امور بهسوی خداوند برمیشمرد[۲][۳].
- در اصطلاح دینی، تحقّق یافتن توکّل اینگونه است که فرد، توکّل را در نفس خود کشف کند و ایمان داشته باشد که تمام اسباب و مسبّبات به خداوند متعال مربوط است و خدا برای کفایت بندگان، علم و قدرت کامل دارد و نیز با توجّه کامل نسبت به بندگان از آنان میگذرد و میبخشد، چون در آن سوی قدرت و دانش و عنایت او بخشش و عنایتی نیست و در این صورت، انسان هرگز به غیر خدا، حتّی به خود و نیروهایش، اتکا ندارد. در نتیجه انسان خود را بهطور کامل تسلیم خداوند میکند و از توکل بر غیر خدا بیزاری میجوید. اگر آدمی در نفس خویش این حالت را نیافت، حاکی از آن است که در ایمان به قدرت و بخشش خدا تردید و ضعف دارد، یا نیروی واهمه بر عقل او پیروز شده است. تفاوت درجه و میزان توکّل بر خدا، در اشخاص بستگی به ضعف و شدّت و کم و زیادی همین بینشها و باورها دارد. نزد امام علی (ع) توکّل بر خدا، یعنی اظهار عجز خود و اعتماد به او که کارگزاری والا و بلندمرتبه است، برای کسی که به او اعتماد کند، زیرا کسی که توکّل کند از روی اعتماد، حق تعالی کارگزاری همه کارها ضروری او را برعهده میگیرد، چنانکه فرمود: هرکه توکّل کند بر خدا پس او بسنده و کافی است از برای او[۴][۵].
- قرآن کریم میان مفهوم توکل و ایمان نسبتی محکم برقرار ساخته است. بنا بر آیات قرآن کریم، توکل ثمره ایمان است و خداوند سبحان بنده متوکل را در کنار مفهوم ایمان در نظر میگیرد، بهگونهای که معیار استواری ایمان را میزان توکل او برمیشمرد و نیکویی توکل را از راستی یقین میداند. افزون بر ایمان، در جایگاهی، مفهوم توکل در کنار مفهوم صبر نیز بهکار رفته است[۶]. امام (ع) نیز در مواردی میان صبر و توکل نسبتی را برقرار میکند، چنانکه میفرماید: (صبر) اعتمادی از برای کسی است که توکل کند[۷] همچنین توکل با واژه تقوا نیز همراه است[۸]. در کنار دایره معنایی توکل که در قرآن بهکار رفته و مفسران به آن پرداختهاند، پیامبران الهی نیز بهعنوان افرادی متوکل و در سطح بالایی از حضور توکل در امور خویش معرفی شدهاند[۹].
- امام علی (ع) برحسب تربیت قرآنی خود بر موضوع توکل بهخدا تأکید و تکیه کرده است. مرجع توکل امام بر خدا نشئت گرفته از شناخت و ایمان او به خداوند است. قادریّت مطلق خداوند نزد امام، امری ملموس است، چنانکه میفرماید: از او یاری میخواهم، که هم قاهر است و هم قادر و بر او توکل میکنم، که هم کفایتکننده است و هم یاریدهنده[۱۰].ایمان به دین مبین اسلام نیز در گرو توکل بر خداست. اسلام مایه وثوق و اعتماد کسانی است که بر خداوند توکّل کنند، زیرا مشتمل بر وعدههای گرانقدر اوست و به سبب اطمینان به آن است که توان توکّل بر خدا را مییابند[۱۱]. امام (ع) از توکل با عنوانهایی چون بهترین کارگزار، بزرگترین سرمایه تجارت با سود فراوان، ستونی استوار، حصار حکمت، عمل افضل، قوت یقین، قوت و نیروی دل، صلاح عبادت، رهایی از رنج و اندوه و... نیز یاد کرده است»[۱۲].
منابع
پانویس
- ↑ غررالحکم، ۳ / ۴۸۹۵
- ↑ غررالحکم، ۱ / ۶۹۹
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۱۵۹۹
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ ﴿ الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴾؛ سوره نحل، آیه ۴۲.
- ↑ غرر الحکم، ۴ / ۵۴۹۷
- ↑ ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ﴾؛ سوره طلاق، آیه ۲-۳
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۲ و نیز نک: خطبههای ۸۹ تا ۲۱۸
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۲
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۱.