توکل در قرآن
مقدمه
توکل از ریشه "و ـ ک ـ ل" در صورتی که با حرف "لام" به کار رود، به معنای ولایتپذیری و چنانچه با "علی" استعمال شود، به معنای اظهار عجز و اعتماد به غیر و در قرآن به همین معنای اخیر است.[۱] به گفته برخی اعتماد به غیر و سپردن امر خود به دیگری، دو قیدی است که در ریشه یاد شده باید در نظر گرفته شود و در توکل به لحاظ وزن تفعّل، گونه ای مطاوعه(موافقت و پذیرش) و اختیار هست که گویا انسان با اختیار خود فردی را وکیل بر میگزیند تا به کارهایش سامان بخشد [۲] کاربرد این واژه در حوزههای گوناگون تفسیری و اخلاقی سبب تفاوت در تبیین مفهوم آن شده است؛ از دیدگاه مفسّران، تفویض امور به خداوند و تمسک به طاعت او و رضایت دادن به تدبیر وی [۳] یا در همه شئون گفتاری و کرداری بر او تکیه کردن[۴] یا سپردن امور به او همراه انقطاع از اسباب و علل ظاهری و اعتماد به او به عنوان سبب حقیقی و مرجع همه اسباب است.[۵] از منظر عالمان اخلاق نیز دل بستن به حول و قوه او و بیاعتنایی به قدرت و توان خویش [۶] از تعاریف توکل بیان شده است. در عرفان اسلامی توکل، تن را به عبودیت وادار کردن و قلب را به ربوبیت الهی وابسته کردن است.[۷] در روایات نیز توکل به نترسیدن از غیر خدا،[۸] ناامیدی از خلق و توجه به خداوند [۹] و کنار گذاشتن همه قدرتها و در انتظار مقدر الهی بودن [۱۰] معنا شده است.
به نظر میرسد تفاوت معنایی توکل بر اثر تشکیک مفهومی آن باشد که بر حسب اختلاف موقعیت افراد و نوع بینش آنان درباره خداوند، گونه توکل آنان نیز فرق میکند و سرّ آن، وابستگی این صفت به ایمان و اعتقاد انسان است و طبیعی است که ایمان انسانها دارای مراتب است، پس هرچه ایمان و اعتقاد قویتر و راسختر باشد، توکل نیز به همان میزان بالاتر و مستحکمتر است.[۱۱] در برخی روایات نیز تصریح شده است که توکل درجاتی دارد،[۱۲] چنان که عالمان اخلاق برای آن سه مرحله ذکر کرده اند:
- اعتماد و اتکا به خداوند در حد اعتماد انسان به وکیلی عادی که در این صورت موکِّل نیز دارای تدبیر و اختیار هست؛ نه آنکه تمامی اختیار از کف او بیرون باشد.
- روی آوردن به خداوند در حد التفات طفل به مادر که تمامی توجه کودک به مادر است و جز او نمیخواهد و نمیخواند.[۱۳]
- بالاترین درجه توکل آن است که موکِّل، خودش را در حرکات و سکنات همچون مرده ای در دستان غسّال میبیند. در این مرحله به خلاف مرحله دوم، سخن از طلب و تضرع هم نیست، چنان که ابراهیم (ع) در برابر پیشنهاد جبرئیل مبنی بر درخواست کمک از خداوند میگوید: اینکه او آگاه به حال من است مرا کفایت میکند.[۱۴] نزدیک بودن مفهوم توکل با مفاهیم واژههایی همچون تفویض، رضا و تسلیم سبب گشته است واژه پژوهان به بیان فرق بین آنها بپردازند. توکل و تفویض هر دو به معنای واگذاری کار به دیگری است، از این رو برخی مفسران در آیه ﴿فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾[۱۵] تفویض را به توکل تفسیر کردهاند؛[۱۶] اما در توکل، حق اعتبار برای موکِّل میماند و در تفویض چنین نیست و شخص مفوَّض دارای اختیار کامل میشود و واگذار کننده هیچ گونه اعتباری را برای خودش باقی نمیگذارد، بنابراین تفویض در وظایف و تکالیف شرعی، راه ندارد.[۱۷] برخی تفویض را دقیقتر و گستردهتر از توکل دانسته است، زیرا انسان متوکل خداوند را در مصالح خویش وکیل میکند؛ ولی در تفویض، در تمامی امور حق متعالی را متصرف میداند و خود را هیچ میبیند.[۱۸] رضا و تسلیم، مرتبه پس از توکل و تفویض هستند؛ وقتی انسان به خداوند اعتماد میکند، از آنچه در سایه این اعتماد برایش مقدر میشود خشنود است، هر چند مقام تسلیم شامختر و والاتر از رضاست، زیرا بنده تسلیم به خشنودی و عدم خشنودی هم اعتنایی ندارد و خود را در برابر مولایش در وفاق کامل میبیند.[۱۹]
توکل در قرآن
توکل و مشتقات آن ۷۰ بار در قرآن به کار رفته و به موضوعاتی نظیر:
- اهمیت و انگیزه توکل: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾[۲۰]، ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۲۱]، ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۲۲]، ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۲۳]،
- علل و عوامل توکل: ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۲۴]، ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۲۵]، ﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۲۶]،
- آثار توکل: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۲۷]، ﴿فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾[۲۸]، ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۲۹]،
- موارد توکل: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۳۰]، ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۳۱]
- ضرورت تلاش و کار در کنار توکل: ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۳۲] پرداخته و نیز در آیاتی از خداوند به "وکیل" یاد شده است. ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾[۳۳]؛ ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[۳۴].[۳۵].
اهمیت توکل
خداوند از یک سو شیطان را از سیطره بر بندگان ویژه خود ناامید ساخته: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۳۶]) و از سوی دیگر راه سیطره او را بر مؤمنان و متوکلان بسته است: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۳۷] و از کنار هم قرار دادن این دو آیه میتوان برداشت کرد که ملاک عبودیت انسان توکل اوست.[۳۸]
همچنین خداوند والا در مواردی انبیا و فرستادگان خود را با صفت توکل میستاید و آنان نیز همواره پیروان خود را به داشتن این ویژگی سفارش میکردند ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾[۳۹]، ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۴۰]، ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۴۱]، ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۴۲]، ﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۴۳]، ﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۴۴]، بنابراین توکل نیازی دائمی برای مؤمنان به خداست و اینکه در بعضی از آیات با فعل مضارع آمده است میتواند شاهد آن باشد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۴۵]، ﴿الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۴۶]، ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۴۷]، ﴿الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۴۸]، ﴿فَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۴۹]، از همین رو در ۲۰ آیه بر صفت توکل تأکید و بدان امر شده است. این توصیه در صحنههای مختلف اجتماعی، سیاسی و نظامی دیده میشود. ﴿إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۵۰]، ﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۵۱]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۵۲]، ﴿قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۵۳] به گفتهای از اینکه خداوند در برخی آیات مانند ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۵۴] مؤمنان را به داشتن توکل امر میکند چنین برمی آید که انسان بی توکل مؤمن نیست [۵۵] و به باور برخی امکان ندارد در قلب کسی ایمان و اعتقاد به وحدانیت پروردگار باشد ولی به غیر خدا اعتماد کند، بنابراین در صورتی که شخص به غیر خدا اعتماد کند، باید در ایمان وی تأمّل کرد.[۵۶] درخواست از پروردگار و نیایش به درگاه او پس از اظهار اعتماد به وی ﴿قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾[۵۷]؛ ﴿فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۵۸]؛ ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾[۵۹]، بهرهمندی عابدان از توکل ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۶۰]،[۶۱] ضرورت توکل در هنگامه جهاد ﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۶۲]، ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾[۶۳] و در مسیر هجرت ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾[۶۴]، ﴿الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۶۵]، پیوند توکل با پرهیزگاری ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۶۶] و تأثیر توکل در ایجاد روحیه صبر و مقاومت ﴿وَجَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ﴾[۶۷] بیانگر اهمیت این صفت در فرهنگ قرآناند.[۶۸].[۶۹].
خاستگاه توکل
بر اساس برخی آیات، شناخت صحیح خداوند و درک درست از مجموعه صفات او همچون علم، قدرت، حکمت، عزت، ربوبیت در تحقق توکل تأثیر عمده ای دارد. انسان موحدی که ولایت حق را بپذیرد و به ربوبیت او ایمان آورد، وی را مرجع همه اسباب و علل میداند، در نتیجه همه امورش را به او وا میگذارد: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۷۰][۷۱] سفارش خداوند به لزوم توکل پس از توجه دادن به الوهیت و یکتایی خود: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۷۲] نشانه آن است که ایمان و شناخت صحیح مهم ترین انگیزه برای توکل است، از این رو برخی گفتهاند برای ایجاد انگیزه آیهای بالاتر از این آیه نیست.[۷۳] آنچه ذکر شد اصلی ترین و مهم ترین انگیزه برای توکل به خداوند است و چنانچه در آیاتی در کنار توکل به ربوبیت ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۷۴]، حاکمیت مطلق ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۷۵]، احاطه علمی ﴿قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾[۷۶]، رحمت عام ﴿قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۷۷]، هدایتگری ﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۷۸]، عزت و حکمت ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۷۹]، جاودانگی ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا﴾[۸۰]، ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[۸۱]، محوریت برای بازگشت همگان و همه چیز به سوی او ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۸۲]، مالکیّت بر هستی ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾[۸۳]، معبود واقعی بودن او ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾[۸۴] و صلاحیت وی در کفایت امور ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾[۸۵] اشاره شده است، بیان تفصیلی همان اصل فوق است.
روشن است همه این آیات در قالب اوامر ارشادی، بیانگر لزوم توکل بر خدا هستند و هر یک رویکردی به صفتی از صفات پروردگار است وگرنه حقیقت توکل وابسته به شناخت او و رسیدن بنده به درجه عین الیقین از ایمان است،[۸۶] چنان که در آیاتی مانند ﴿إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۸۷]،﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۸۸]، ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾[۸۹] و ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۹۰]، مؤمنان به آراسته شدن به صفت توکل مأمور گشتهاند.
گفتنی است از آنجا که زیربنای توکل و اعتماد، شناخت و اعتقاد است، هرگاه معرفت انسان از خدا بر مبنای صحیحی استوار نباشد فرد، دچار گمراهی میگردد و مسیر حرکت وی تغییر کرده، به غیر خدا اعتماد میکند، از این روبسیاری از موحّدان که احاطه ربوبی را باور ندارند، توکل آنان فراتر از لفظ و ادّعا نیست و در امور دنیا به هیچ وجه به حق اعتماد نداشته، تنها به اسباب ظاهری متشبث میشوند.[۹۱] مراتب شدیدتر این اعتماد به غیر خدا را میتوان در میان کافران، مشرکان و دوستان شیطان جست و جو کرد که از ولایت حق نیز خارج گشته، تحت ولایت شیطان درمی آیند: ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا﴾[۹۲] قهراً چنین افرادی بر خدا توکل ندارند و در دام ابلیس گرفتار میآیند.[۹۳].[۹۴].
آثار توکل
توکل آثار ارزشمندی در زمینههای مختلف دارد؛ از جمله:
- مصونیت از سیطره شیطان: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۹۵]
- محبوبیت نزد پروردگار: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۹۶]
- ایجاد روحیه مقاومت برای موحدان در برابر مشرکان: ﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۹۷] تفریع جمله ﴿لَنَصْبِرَنَّ﴾ بر توکل نشان میدهد که ایجاد روحیه صبر و مقاومت بر اثر همان اعتماد و توکل بر خدای متعال است.[۹۸]
- برخورداری از حمایت الهی: ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾[۹۹]
- بهرهمند شدن از الطاف خداوند و دستیابی به نعمتهای او: ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾[۱۰۰] از فاء سببیت در ﴿فَانْقَلَبُوا﴾ این معنا را میتوان برداشت کرد [۱۰۱].
- تحصیل عزت: ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۱۰۲] از تعلیل ذیل آیه که "عزت از آنِ خداوند است" به دست میآید که فرجام کار متوکل دست یافتن به عزت است. طبق روایتی عزت و غنا در گردش هستند تا به توکل برسند؛ آن گاه استقرار مییابند.[۱۰۳]
- آرامش و نهراسیدن از تهدیدها: سخن نوح در برابر انکار و حق ناپذیری کافران این بود که اگر قبول حق برای شما گران است، هر چه میخواهید انجام دهید، زیرا اعتماد من بر خداوند متعال است: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾[۱۰۴] منطق هود نیز در برابر مخالفان خویش این بود که هرچه در توان دارید به کار گیرید: ﴿مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۰۵].[۱۰۶].
موارد توکل
هرچند انسان مؤمن در همه کارهای کوچک و بزرگ بر خداوند تکیه دارد و بر او توکل میکند، به بعضی موارد در قرآن شاید به دلیل اهمیت آنها توجه شده است؛ از جمله:
- جنگ با کافران: ﴿إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۰۷]، ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾[۱۰۸]،
- پذیرش پیشنهاد صلح از سوی دشمن: ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۱۰۹][۱۱۰]،
- تبلیغ دین و احتمال عدم پذیرش حق از سوی گمراهان: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۱۱۱]،
- هجرت: ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۱۱۲]،
- تصمیمهای سرنوشتساز رهبر امّت و مدیر جامعه اسلامی: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۱۱۳]،
- تهدید امت اسلامی از سوی دشمنان: ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾[۱۱۴]،
- رویگردانی از منافقان: ﴿وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾[۱۱۵]،
- برخورد با مستکبران و ستمگران: ﴿فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾[۱۱۶]،
- کشاورزی و بذرافشانی: ﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۱۱۷].[۱۱۸]
- رویارویی با وسوسههای شیطان: "و اِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطـنِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّه" ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۱۹]، به ویژه هنگام تلاوت قرآن: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۱۲۰] شایان ذکر است گرچه در دو آیه اخیر واژه استعاذه آمده است، به استناد تعلیل در آیه ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۱۲۱] که در آن استعاذه جایگزین توکل گشته است میتوان برداشت کرد که استعاذه نوعی توکل است.[۱۲۲].[۱۲۳].
توکل و تلاش
پروردگار والا راه رسیدن به کمال را برای انسان تنها در پرتو تلاش او میداند: ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾[۱۲۴]، بنابراین توکل و اعتماد به خداوند نباید به گونه ای معنا شود که با این سنت الهی منافات داشته باشد، بر این اساس، از یک سو بهکارگیری اسباب و وسایط برای رسیدن به نتیجه، خود نوعی از ایمان به خداوند است، زیرا او بندگانش را به این مسیر هدایت فرموده است و از سوی دیگر نباید این اسباب را منشأ اثر دانسته، نتیجه را به آنها مستند بدانیم، بلکه مؤمن، خداوند را مؤثر واقعی میداند؛ ولی هیچ گاه از تلاش برای رسیدن به نتیجه دست بر نمیدارد،[۱۲۵] چنان که یعقوب (ع) برای حفظ سلامتی فرزندانش از خطر چشم زخم و امثال آن به تدارک اسباب و اینکه از درهای گوناگون وارد شوند توصیه کرد: ﴿ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ﴾[۱۲۶] و سپس حکم و تقدیر را از آنِ خدا دانسته، بر او توکل کرد: ﴿ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾[۱۲۷]، همچنان که برای دستیابی بنی اسرائیل به پیروزی بر جباران سرزمین مقدس افزون بر توکل به خداوند، تلاش و حرکت ضروری است: ﴿قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۲۸] در آموزههای پیامبر اکرم (ص) نیز همین روش هست؛ مردی عرب با تمسک به توکل شترش را رها کرد و پیامبر میفرمود که او را ببند و سپس توکل کن،[۱۲۹] بر این اساس، گفته شده است که توکل حالت پیامبر (ص) و کسب و تلاش سنت اوست.[۱۳۰] گوشه نشینی و بیکاری به بهانه توکل بر خداوند، خلاف سنت و حکمت خداوند و رسول اوست، بنابراین انجام دادن اموری همچون برداشتن توشه سفر، مداوای بیمار، آمادگی و تهیه سلاح برای مقابله با دشمن و... هیچ گاه خلاف توکل نیست، بلکه مهم دل نبستن به این موارد و اذعان به این حقیقت است که موثر واقعی، خداوند متعال است [۱۳۱].[۱۳۲]
تنظیم آیات توکل به ترتیب مصحفی آن
- ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۱۳۳].
- ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾[۱۳۴].
- ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۳۵].
- ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۱۳۶].
- ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۱۳۷].
- ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾[۱۳۸].
- ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۱۳۹].[۱۴۰]
توکل در تفاسیر
شیخ طوسی در تفسیر تبیان، فی قوله تعالی: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، گفته است: یعنی اگر این کافران از تو روی گردانیدند و به پیامبری تو اقرار نکردند، پس (ای محمد (ص)!) بگو: ﴿حَسْبِيَ اللَّهُ﴾؛ یعنی خدای تعالی مرا کفایت میکند. ﴿حَسْبِيَ﴾، از حساب است؛ زیرا خدای تعالی بر حسب کفایتی که بینیاز از غیر میشود، اعطا میکند و از نعمتهایش، مالی را افزایش میدهد تا به حد و نهایتی برسد؛ چون نعمتهای او دایمی و نیکیهایش آشکار است، و قوله: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾، جملهای است در موضع حال. تقدیر آن، حسبی الله مستحقا لاخلاص العبادة و الاقرار بان ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾ است. ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، توکل، تفویض امر به خدای تعالی است. بنا بر اطمینان به حسن تدبیر و کفایت او با خلوص نیت، در هر چیزی که از آن بر حذر و به دور است[۱۴۱].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾، گفته است: خدای تعالی به پیامبرش امر میفرماید که بر این کار اخبار نوح (ع) را بخواند، هنگامی که نوح به قومش گفته: ای قوم من! اقامت من و ظهور من در بین شما مشقت بار است، و موعظه و نصایح من با آیات و براهین الهی بر شما شاق و سنگین است، و شما بر کشتن من و بر آزار و اذیت من، مصمم هستید، آنچه را بر آن هستید، ظاهر کنید. البته، من بر خدای تعالی توکل نمودم. در این جا ﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ﴾. را جواب شرط قرار داد، با این که او در جمیع احوال توکل کننده بر خداست: به خاطر این که برای آنان بیان کند که او در این جا به طور تفصیل بر خدای تعالی توکل میکند. توکل و تفویض، قرار دادن امر است به کسی که آن امر را از روی اطمینان و اعتماد در تدبیرش تدبر مینماید، پس کسی که امرش را به خدای تعالی واگذار میکند. محققاً بر او توکل نموده است[۱۴۲].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، فرموده: در این آیه حکایت هود (ع) است که او بعد از آنچه برای قومش بیان کرد، فرمود: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ﴾، و توکل، واگذار کردن امر به خدای تعالی است برای اطاعت او در آنچه به آن امر نموده؛ زیرا آن، از تسلیم نمودن تدبیر است به او؛ چون همه افعال خدای متعال بر آنچه اصلح برای خلق است، جاری میباشد. قوله: ﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا﴾، معنایش این است که هیچ حیوان جنبنده و حرکتکنندهای نیست، مگر اینکه خدا او را با موی پیشانیاش بگیرد؛ یعنی قادر بر تصرف در او است، و در او هر گونه که بخواهد، تصرف میکند. در کشاندن به ناصیه؛ یعنی به موی پیشانی کشاندن، دلیل بر خوار نمودن است[۱۴۳]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، فرموده: توفیق، عبارت از لطفی است که به هنگام طاعت واقع میشود و آن، به حسب چیزی است که خدای تعالی آن را معلوم میکند، و البته، کسی موفق به طاعت نشود، مگر این که خدا او را موفق نماید؛ زیرا هیچ کس آنچه را به هنگام طاعت اتفاق میافتد بدون تعلیم نمیداند، جز خدای تعالی قوله: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، حکایت شعیب (ع) است که فرمود: بر خدا توکل میکنم و امر خود را بر وجه رضا، به تدبیر او واگذار میکنم، با تمسّک نمودن به طاعت او. قوله: ﴿وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾؛ یعنی با عمل نمودن به اعمالی با نیت قرب به خدا، به سوی او برگشت میکنم[۱۴۴].
فی قوله تعالی: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾ هم فرموده: یعنی برای جدا نمودن امور بنا بر آنچه حکمت اقتضا میکند، به جز خدای تعالی کسی نیست. قوله: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾؛ یعنی امرم را به خدای تعالی واگذار میکنم که او هر گونه بخواهد، آن را تدبیر کند، و توکل، از صفات مؤمنان است[۱۴۵]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾، گفته است: خدای متعال فرموده: ﴿وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ﴾، و نفرموده: یکفرون بالله؛ زیرا اهل جاهلیت قریش گفتند: الله را شناختیم، ولی رحمان را نمیشناسیم، و این چنین بود که آنان گفتند: ﴿وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا﴾[۱۴۶] و خدای تعالی فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾[۱۴۷]، و این، قول حسن و قتاده است. پس از آن، خدای تعالی به پیامبرش امر فرمود که به آنان بگوید: ﴿هُوَ﴾؛ یعنی رحمان، ﴿رَبِّي﴾؛ یعنی پروردگار من و تدبیرکننده امور من است. ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾؛ یعنی برای من الهی و معبودی جز او نیست. ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾؛ یعنی در تدبیر و حسن اختیارش بر او اطمینان نمودم. توکل، اطمینان داشتن در تدبیر نفس است؛ به این که آن را به خدای تعالی رد نماید. ﴿وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾؛ یعنی تو به من به سوی خدای رحمان است، و آن، عبارت از پشیمانی بر خطاهای گذشته با تصمیم بر ترک برگشت به مثل آن در کارهای قبیح است. و “متاب” و “توبه” هر دو مصدرند. میگویند: تاب یتوب توبة و متاباً[۱۴۸].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، فرموده: به آنان بگو: آنکه برای شما توصیف نمودم که: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱۴۹]. پس خدای تعالی، تنها او ولایت دارد، و مردگان را زنده میکند و او تعالی بر هر چیزی بسیار تواناست. “﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي﴾: او پروردگار و تدبیر کننده امر من است. ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، امر خودم را به او واگذار کرده و بر او تکیه میکنم. ﴿وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾: در جمیع امورم و احوالم به او مراجعه میکنم[۱۵۰]. شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾، گفته است: پس اگر از حق و از پیروی پیامبر (ص) و از آنچه به آنان دستور میدهد، روی گردانیدند و از قبول آن اعراض نمودند. در تفسیر آن گفتهاند: اگر از تو و از اقرار به پیامبری تو روی گردانیدند، پس به آنان بگو، خدای تعالی مرا کفایت کند. پس او بر هر چیزی تواناست. ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾: هیچ الههای به جز اللّه قادر متعال نیست؛ بر او اطمینان و اعتماد دارم و امورم را به او واگذار کردم. ﴿وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[۱۵۱].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾، فرموده: خدای سبحان به پیامبرش دستور داد که بر آنان اخبار نوح را بخواند. پس فرمود: بخوان بر آنان خبر نوح را آن زمان که بر آنان به پیامبری مبعوث گردید؛ هنگامی که گفت: ای قوم من! اگر اقامت من که در بین شما ظاهر و آشکار هستم، شاق و عظیم بوده و وعظ و آگاهی دادن من به شما با دلایل و براهین خدای تعالی بر صحت توحید، عدل، نبوت، معاد و بطلان آنچه به آن متدین هستید، بر شما گران است. در این جا حذفی است و آن، «عزمتم علی قتلی و طردی من بین اظهرکم»: مصمم بر کشتن من و طرد من از پیش چشمتان هستید. ﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ﴾: پس من بر خدای تعالی توکل نمودم، و با این که نوح (ع) در همه احوال، توکلکننده بر او بود، ﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ﴾ را جواب شرط قرار داد تا برای آنان بیان کرده باشد که او در این تفصیل هم در اعلامش به زجر آنان، توکل کننده بر خدای تعالی است؛ زیرا خدای تعالی او را از امر آنان کفایت میکند؛ بدین معنا که به خدای تعالی امرم را واگذار نمودم و به او اطمینان کردم که کار شما را بر من کفایت کند[۱۵۲].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، فرموده: من امرم را به خدای تعالی واگذار نمودم، در حالی که به اطاعت او تمسک میکنم و تارک معصیت او هستم، و این، همان حقیقت توکل بر خدای سبحان است[۱۵۳]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، فرموده: توفیق من در اطاعت و امتثال آنچه به شما امر میکنم و شما را از آن نهی مینمایم، به جز به خدای تعالی نیست که به غیر از او توفیقی حاصل نگردد، و آنچه من انجام میدهم، به حول و قوه خودم نیست، بلکه به یاری و لطف و فراهمسازی خدا میباشد. ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، توکل بر خدا، رضا به تدبیر او با واگذاری امور به او، و تمسک به طاعت اوست[۱۵۴]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾، فرموده: نمیتوانم از قضای الهی از شما دفع کنم، اگر او به ضرر شما به چشم زخم خوردن غیر آن قضا نموده باشد. حکم به جز خدای تعالی متعال نبوده، بر او توکل میکنم که او قادر است شما را از چشم زخم یا از حسادت حفظ کند و شما را صحیح و سالم باز گرداند، و توکلکنندگان باید امورشان را به او واگذار کنند و به او اعتماد و اطمینان نمایند[۱۵۵].
فی قوله تعالی: ﴿وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾ هم فرموده: آنان؛ یعنی قریش، گفتند: ﴿قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا﴾[۱۵۶]، از حسن و قتاده. گفتهاند، معنای آن این است که آنان وحدانیت خدای تعالی را انکار میکردند، ﴿قُلْ﴾: ای محمد! بگو: رحمان که شما او را انکار میکنید، پروردگار من، یعنی آفریدگار من و تدبیرکننده امر من است. ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾: امر خودم را به او واگذار کردم در حالی که به طاعت او تمسک جویم و به حکمش راضی هستم. ﴿وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾: بازگشت من به سوی اوست، و در معنای آن گفتهاند: تو به من به سوی رحمان است[۱۵۷]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، فرموده: آنچه از امور دین و دنیاتان که در آن اختلاف میکنید و در آن نزاع دارید، حکم آن با خدای تعالی است که او جدا کننده بین حق و باطل است. پس حکم به ثواب و مدح برای محق، و حکم به عقاب و نکوهش برای مبطل میکند. در معنای آن گفتهاند: بیان صحیح در جهت خدای تعالی، با اقامه برهان است، و گفتهاند: پس حکم آن در روز قیامت با خدای تعالی است که در آن روز هر کس را به آنچه سزاوار است، جزا میدهد. ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي﴾؛ یعنی آن کسی که حکم بین اختلافکنندگان میکند، خدای متعال است که او پروردگار من است. ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾: در مهمات امور بر او توکل نمودهام، ﴿وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾: در جمیع امورم به سوی او باز میگردم[۱۵۸].
ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشاف فی قوله: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾، گفته است: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا﴾: پس اگر از ایمان به تو اعراض کردند و با تو دشمنی نمودند، پس طلب یاری کن و امرت را به او واگذار که او آزار آنان را نسبت به تو کفایت میکند و آنان به تو ضرر نمیرسانند، و او علیه آنان یاریکننده توست، و ﴿الْعَظِيمِ﴾، به رفع قرائت شده، و از ابن عباس نقل است که: «العرش لا یقدر احد قدره»؛ یعنی احدی قدرت آن را ندارد کهاند از عرش را بداند[۱۵۹]. نیز فی قوله تعالی: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ﴾، فرموده: و چون توکلش را بر خدا و اطمینان به او را در حفظ و احاطهاش بر حیله آنها ذکر نمود، او را به آنچه موجب توکل بر او است، از اشتمال ربوبیت او بر خویش و بر آنان، وصف نمود[۱۶۰]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾ فرموده: ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ﴾: در آنچه برای من واقع شده، در موافق بودنش با رضای خدا، به جز به کمک خدا و تأیید او، موفق به دستیابی به آن نبودهام؛ یعنی از پروردگارش در گذارنیدن امر بر سنت او، طلب توفیق مینمود، و از او تأیید و پشتگرمی علیه دشمن را طلب میکرد[۱۶۱].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾، فرموده: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ﴾؛ یعنی اگر خدا نسبت به شما بدیای اراده کند، آنچه شما را بدان اشاره دادم که متفرق وارد شهر بشوید، به شما نفعی نرسانده و آن را از شما دفع نمیکند، و آن بدی لا محاله به شما خواهد رسید[۱۶۲]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾، فرموده: ﴿وَهُمْ يَكْفُرُونَ﴾: و حال آنکه آنان کفر میورزیدند، ﴿بِالرَّحْمَنِ﴾: به رساننده رحمتی که بر هر چیزی گسترده است، و آنچه از نعمت که به آنان میرسد، از اوست. ﴿قُلْ هُوَ رَبِّي﴾، یکتای متعالی از شرکاست. ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، در یاری من نسبت به شما. ﴿وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾، پس بر صبر و شکیباییام در برابر شما و بر مجاهدتهایم برای شما، به من پاداش نیکو میدهد[۱۶۳].
فی قوله تعالی: ﴿فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾ هم فرموده: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾[۱۶۴]، حکایت قول رسول الله (ص) برای مؤمنین است؛ یعنی آنچه کفار اهل کتاب و مشرکین با شما در آن مخالفت کردند، پس شما و آنان در آن به اختلاف افتادید، امری از امور دین هست، پس حکم آن امر اختلافی به خدای متعال وانهاده شده است، و آن حکم عبارت است مُثاب بودن مُحقان در آن از مؤمنان و معاقب بودن مبطلان. ﴿ذَلِكُمُ﴾، حاکم بین شما، او ﴿اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾ در رد حیله دشمنان دین، ﴿وَإِلَيْهِ﴾ در کفایت شر آنان به او باز میگردم[۱۶۵]. سید عبدالله شبر در تفسیرش معروف به شبر فی قوله تعالی: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾، گفته است: اگر از ایمان آوردن به تو روی گردانیدند، پس بگو، خدای تعالی مرا کافی است که نیست هیچ الهی به جز او؛ بر او توکل و اعتماد نمودم نه به غیر او[۱۶۶].
نیز فی قوله تعالی: ﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾، فرموده: پس بر خدای تعالی توکل کرده و بر او اعتماد نمودم. پس بر امری که علیه من حیله نمودهاید، با شرکایتان مصمم شوید. سپس امرتان بر شما پوشیده نباشد؛ یعنی آن را ظاهر کنید. پس آنچه را در نفوستان است، به اجرا گذارید و به من مهلت ندهید. البته، خدای تعالی مرا از نارواییهای شما مصون میدارد[۱۶۷]. فی قوله تعالی: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ هم فرمود: البته، من بر خدای تعالی که پروردگار من و پروردگار شماست، اعتماد و اطمینان نمودم. هیچ جنبندهای نیست جز این که او مالک آن و درهم شکننده آن است. البته، پروردگار من، بر راه حق و عدل است[۱۶۸]. همچنین فی قوله: ﴿إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، فرموده: در آنچه به شما امر نموده و از آنچه شما را از آن نهی نمودم، به جز اصلاح دین و دنیای شما هر چه در توانم بود، اراده نکردهام، و توفیقی در آن برای من نخواهد بود، مگر به وسیله خدای تعالی که بر او توکل نمودم، نه بر غیر او. “﴿وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾: و از حوادث و پیشآمدها به سوی او برگشت میکنم، یا در قیامت به سوی او برگشت مینماییم[۱۶۹].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾ فرموده: هم چنان که پیش از تو پیامبرانی را فرستادیم، تو را نیز در امتی فرستادیم که امتهایی پیش از آن درگذشتند و آنان آخرین امت، و تو آخرین پیامبران هستی، تا بر آنان آنچه را که بر تو وحی میکنیم؛ یعنی قرآن را بخوانی، و آنان به رحمان، خدایی که بسیار رحمتش را میرساند و نعمتش را به همه عمومیت میدهد، کافر بودند، آنگاه که گفتند: رحمان کیست؟ زمانی که به آنان امر شد، بر او (تعالی) سجده کنند. به آنان بگو، او پروردگار من است؛ هیچ الههای به جز او نیست؛ در امورم به او توکل و اعتماد نمودم و بازگشت و مراجعت من به سوی او خواهد بود[۱۷۰]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، فرموده: و آنچه از امور دین و دنیایتان که در آن اختلاف نمودید، پس حکم آن را به خدای تعالی واگذار کنید، تا با پاداش دادن به محق و عقوبت نمودن مبطل، بین شما را جدا نماید. (با تقدیر قل در آیه) به آنان بگو، آن خدای تعالی پروردگار من است؛ بر او توکل و اعتماد نمودم و در امورم به سوی او برگشت میکنم[۱۷۱].
علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾، گفته است: یعنی: و اگر از تو و از قبول دعوت تو اعراض نمودند، پس بگو: ﴿حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾؛ یعنی او کافی است؛ ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾. پس ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾، در مقام تعلیل برای انقطاع و بریدن از اسباب و به لطف پروردگارش امیدوار بودن است. پس او کافی است و به جز او هیچ کس کافی نیست؛ زیرا او “الله” است و هیچ الهی به جز او نیست. احتمال دارد، کلمه توحید برای تعظیم آماده باشد، همانند: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ﴾[۱۷۲]، و قوله: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، که در آن، معنای حصر است، تفسیری است که بدان قوله: ﴿حَسْبِيَ اللَّهُ﴾ که با التزامی بر معنای توکل دلالت دارد، تفسیر میشود. در بحثهای قبلی گفته شد که معنای توکل عبارت از وکیل گرفتن بنده است پروردگارش را که در جای او باشد و تدبیر امورش را ولایت و سرپرستی نماید؛ یعنی انصراف او از سبب گرفتن آنچه از اسباب میشناسد، و به ناچار، آن برخی از اسبابی است که علت ناقصهاند، و یعنی چنگ زدن به سبب حقیقیای که جمیع اسباب به آن منتهی میشوند، و از همین جا مذیل بودن کلام به قوله: ﴿وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾، معلوم میگردد؛ یعنی: و او تعالی صاحب اختیار و سلطانی است که بر هر چیزی حاکم بوده و بر هر امری تدبیر میکند[۱۷۳].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾، فرموده: “مقام”، مصدر میمی و اسم زمان و مکان از قیام است. مراد از آن، قیام به امر دعوت به توحید الله، یا مرتبه و منزلت است که آن، منزلت رسالت است، و اجماع؛ یعنی عزم، و معنای آیه چنین است: ای محمد (ص)! برای آنان بخوان خبر نوح را، و در آن، خبر عظیمی است، زمانی که مواجه با قومش شد و او تنهایی درباره خودش سخن میگفت و او فرستادهای به اهل دنیا بود، پس آنان را به مقابله خواند: به این که آنچه برایتان مسلم است، اگر قدرت بر آن دارید، انجام دهید (و چیزی را فرونگذارید)، و حجت را بر کسانی که او را تکذیب کردند، تمام نمود، ﴿إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي﴾: هنگامی که برای قومش گفت: ای قوم من! اگر نهضت من برای دعوت به توحید، یا منزلت و مقام من از رسالت، ﴿وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ﴾: و یادآوری و موعظهام شما را به آیات خدای تعالی، بر شما سنگین است، و آن، شما را لامحاله بر میانگیزاند بر قتل من و وارد آوردن آنچه قدرت بر آن دارید، از شر به من، برای راحت ساختن نفوستان از من ﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ﴾، پس من در قبال آنچه مرا با آن تهدید میکنید، از تنگی و سختی سینههایتان و تنگی نفوستان، امر خود را به خدای متعال ارجاع داده و او را وکیل خود قرار دادهام تا در شوؤن زندگی من تصرف نماید، بدون این که خودم به تدبیری بپردازم. ﴿فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ﴾: پس آنچه را در نظر دارید، با شرکایی که میپندارید آنان در سختیهایتان شما را کمک میکنند، در مورد من به اجرا در آورید. ﴿ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً﴾: پس از آن، امرتان بر شما پوشیده نخواهد بود. اگر در توسل جستن به هر وسیلهای برای هلاکت من تلاش نمودید. ﴿ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ﴾: پس از آن، کار را برای از بین بردن من و برای قتل من به انقضا برسانید. ﴿وَلَا تُنْظِرُونِ﴾: و به من مهلت ندهید[۱۷۴].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، فرموده: دابه، هر آنچه از اصناف حیوان که در زمین میجنبند، و ﴿آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا﴾؛ کنایه از کمال سلطه و نهایت قدرت است، و اینکه او تعالی بر صراط مستقیم است، این است که سنت او در طبیعت، یکسان، ثابت و بدون تغییر است، و آن، تدبیر امور به روش عدالت و حکمت است. پس او حق را تحقق میدهد و باطل را هنگام تعارض، از بین میبرد. پس معنای: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ...﴾، چنین است: البته، من بر خدای تعالی که پروردگار من و پروردگار شماست، توکل نمودم در امر پیروزی دلیلم که بر شما ارائه میکنم، و آن، تبری نمودن از الهههای شماست، و الهههای شما هیچ ضرری به من نمیرسانند. پس او (تعالی) مالک و صاحب سلطنت بر من و بر شما و بر هر جنبندهای است، و سنت او بر عدالت، ثابت و غیر متغیر است. پس به زودی دینش را یاری کرده و مرا از شر شما حفظ نماید. فی قوله: ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، نفرمود: ان ربی و ربکم علی صراط مستقیم بر وزان قوله: ﴿عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ﴾؛ زیرا در قوله: ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، در مقام دعا برای خودش و علیه قومش میباشد، و انتظار دارد که خدای تعالی او را از آنان حفظ کند، و این است که او بر خلاف قومش، خدای تعالی را “رب” میگیرد. پس مناسبتر است که آن رب برای نفس خودش به شمار آید، و تمسک مینماید به رابطه عبودیتی که بین او و بین پروردگارش میباشد، تا در خواستهاش پیروز گردد و این بر خلاف مقام قوله: ﴿تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ﴾ است که از آن اراده بیان عموم سلطه و احاطه را نموده است[۱۷۵].
فی قوله تعالی: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾ هم فرموده: مراد از این که او بر بیّنهای از سوی پروردگارش میباشد، آیه بینه است، و آن، نشانه نبوت و معجزه است که دال بر صدق نبی در دعوی نبوت است. مراد به این که آن، رزقاً من الله حسنا میباشد، این است که خدای تعالی از جانب خودش به او وحی نبوت اعطا فرمود که مشتمل بر اصول معارف و شرایع است، و معنای آیه چنین است: ای قوم! به من خبر دهید، اگر من فرستادهای از جانب خدا به سوی شما باشم و مختص به وحی معارف و شرایع باشم، و مرا به دلیل روشنی که دلالت بر صدق ادعای من باشد، تأیید نموده باشد، پس آیا باز هم من در رأیم سفیهم؟ و آیا آنچه شما را به سوی آن دعوت میکنم، سفیهانه است؟ و آیا در آن از جانب من بر شما تحکم بوده یا سلب آزادی شماست؟، و قوله: ﴿وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ﴾، ﴿أُخَالِفَ﴾ را با “إلی” متعدی کرده است تا متضمن معنای تعدی به آن باشد، مانند: میل و نحو آن، و تقدیر آن، اخالفکم مائلا الی ما انهاکم عنه او امیل الی ما انهاکم عنه مخالفاً لکم است؛ یعنی با شما مخالفت میکنم، در حالی که مایل هستم به آنچه شما را از آن نهی میکنم، یا مایلم به آنچه شما را از آن نهی میکنم، در حالی که با شما مخالفت میکنم، و البته، اراده مخالفت با آنان را ندارد و به اندازه قدرت و توانایی، اراده اصلاح دارد، و بر این کار هم اراده پاداش ندارد، پاداش او نیست مگر بر پروردگار عالمیان. قوله: ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، در مقام استثنا از استطاعت است، پس شعیب (ع) همین که برای آنان ذکر فرمود که اراده اصلاح جامعه آنان را به وسیله علم نافع و عمل صالح به اندازه آنچه در خور استطاعت است، دارد و برای خودش توانایی و قدرت معلوم است، و برای بنده بالاستقلال و در قبال نفس خودش، استطاست، بدون افاضه خدای سبحان نیست، سخن را در نقص و قصور با قوله: ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ﴾، به اتمام رسانید؛ یعنی البته، آنچه از اراده من به استطاعتم مترشح میشود؛ از تدبیر اجتماعتان و توفیق اسباب بعضی از آنها را با بعضی دیگر تا منتج به سعادت گردد، ترشح آن به واسطه خدای سبحان بوده که از او هیچ کس بینیاز نیست، و هیچ کس از احاطه او خارج نیست، و هیچ کس از امر او مستقل نیست، پس اوست که به من اعطا نموده آنچه نزد من است از استطاعت، و اوست که از طریق استطاعت من، اسباب را وفق میدهد، پس استطاعت من از او بوده و توفیق من به وسیله اوست. شعیب (ع) این حقیقت را بیان نمود و اعتراف کرد به این که توفیق او به وسیله خدای تعالی است، و لازمه آن این است که خدای تعالی در تدبیر امورش، وکیل هر چیز است. پس آن، منسوب به خدای تعالی است در تحقق یافتن آن، و به همین جهت، چون شعیب (ع) ذکر نمود که توفیق او به وسیله خدای تعالی است، در تعقیب آن توکل و انابه را انشا کرد، پس گفت: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۱۷۶].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾، فرموده: این کلمه را یعقوب به فرزندانش القا نمود هنگامی که آنان آماده و مجهز برای سفر بودند، و معلوم است که بر فرزندانش که آنان یازده نفر به صورت گروه مجتمع و هماهنگ بودند، خوف داشت، نه از این نظر که عزیز مصر آنها را مجتمع در صف واحدی میبیند، بلکه بر آنان میترسید که مردم آنان را ببینند و بنا بر حسادت، به آنان چشم زخم بزنند، قوله: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾، خالی از دلالت یا اشعار نیست به اینکه آن حضرت علی (ع) بر آنان خوف داشت. پس مقید نمود کلامش را به آنچه صلاح بود، و آنان را مخاطب قرار داده و فرمود: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ﴾، و سپس تعلیل نمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾. من به آنچه از سبب به شما امر نمودم، رفع حاجت شما را از خدای سبحان نمیکنم، و این اسباب، چیزی را از خدا، بینیاز نکرده و حکمی برای آن بدون خدا نیست، بلکه این اسباب ظاهری زمانی مؤثر است که خدای تعالی به آنها اثر بخشد، و لذا در تعقیب کلامش فرمود: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾. این سببی که به شما امر نمودم آن را به کار ببندید، برای دفع آنچه از بالاست که بر شما خوف دارم. با این همه، در به کار گرفتن بر دریافت این سبب و سایر اسبابی که در امورم اتخاذ میکنم، بر خدای تعالی توکل نمایم و بر این مسیر، واجب است که هر فرد رشیدی ملاحظه کند که به استقلال خودش، برای اداره امور توانا نیست و اسباب عادی هم به استقلال خودشان بر رساندن به اهدافی که میطلبد، توانا نیستند، بلکه بر اوست که در امورش به وکیلی که صلاحیت شأن اوست و تدبیر امر او را به صورت نیکوترین تدبیر مینماید، پناه برد، و آن وکیل، خدای سبحان است، درهم شکنندهای است که هیچ چیزی غالب بر او نیست، و او مغلوب هیچ چیزی نیست، و آنچه بخواهد، انجام میدهد، و به آنچه اراده کند، حکم میدهد[۱۷۷].
نیز فی قوله تعالی: ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾، فرموده: “﴿مَتَابِ﴾، مصدر میمی برای توبه است، و آن، عبارت از رجوع و بازگشت است، و ﴿كَذَلِكَ﴾، اشاره است به آنچه از سنت جاریه که خدای تعالی در دعوت امم به توحید داشت. پس از آن، به ضلالت انداختن هر که خواست و هدایت هر که خواست، بر وفق نظام رجوع به خدای سبحان، ایمان به او (تعالی) و سکون قلب به ذکرش، و عدم رجوع به او. معنای آیه چنین است: و فرستادیم تو را در امتی که پیش از آن، امتهایی درگذشتند، فرستادنی که همانند این سنت جاریه بوده و در امر خود بر وفق این نظام جاری میباشد تا این که آنچه را بر تو وحی میکنیم، بر آنان بخوانی، و بر آنان آنچه را که این کتاب متضمن بر آن است، تبلیغ کنی، در حالی که آنان کافر به رحمان هستند. البته، گفته شده: ﴿بِالرَّحْمَنِ﴾ بدون اینکه گفته شود: “بنا” بنا بر آنچه اقتضای ظاهر سیاق اشاره بدان دارد؛ به این که آنان این وحی را که پیامبر (ص) بر آنان میخواند و آن، قرآن بود، رد کردند، و عدم اعتنای آنها به امر او، آن جاست که با حصول نزول قرآن، میگفتند: ﴿لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ﴾[۱۷۸] آنان به رحمت عام الهی که اگر به آن توجه داشتند و آن را عمل میکردند، آن، ضامن سعادت دنیا و آخرت آنان بود، کافر بودند. پس از آن، خدای سبحان امر نمود که قول توحید را بر آنان آشکار و مصرح گرداند، پس فرمود: ﴿قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾: بگو او به تنهایی پروردگار من است بدون شریکی که شما میگویید، و برای ربوبیت او نسبت به خودم، او را به تنهایی قیامکننده در جمیع امورم گرفته و در نیازهایم به او مراجعه میکنم. با این مطلب آشکار میشود قوله: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾، از آثار ربوبیت متفرع بر آن است، پس “رب”، تنها مالک مدبر است. بنابراین محصل معنا این است که: او وکیل من بوده و بازگشت من به سوی اوست[۱۷۹].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، فرموده: سخن از نبی (ص) حکایت شده و اشاره ﴿ذَلِكُمُ﴾، به اقامه دلایل در دو آیه (۹ و ۱۰) است بر وجوب اتخاذ ولی، و آن، خدای تعالی بوده و لازمه ولایت او، ربوبیت اوست. همین که اقامه براهین نمود بر این که او تعالی تنها ولی بوده و هیچ ولیای غیر او نیست، به پیامبر (ص) دستور داد، اعلام کند او اللّه است و این که او را با اعتراف به ربوبیتش که همان مالک بودن بر تدبیر است، ولی بگیرد و پس از آن، تصریح نمود که اتخاذ مذکور از آثار آن بوده، و آن، قوله: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾است، و آن، به این است که ولایت ربوبیت، متعلق به نظام تکوین است به تدبیر امور و تنظیم اسباب و مسببات؛ به گونهای که به وسیله آن برای مخلوق مدبر هم چون انسان، معلوم میشود که مثلاً به چه اندازه و چه مقدار از وجود و بقا برای او هست، و متعلق به نظام تشریع است و آن همان در تدبیر اعمال انسان است با جعل قوانین و احکامی که انسان با تطبیق اعمال خود بر آنها در مسیر زندگیاش، آنها را مراعات مینماید تا حیاتش با آن به کمال سعادتش بیانجامد، و لازمه اتخاذ خدای تعالی رباً ولیاً از جهت تکوین، ارجاع امر تدبیر به او است با انقطاع از اسباب ظاهری و میل به سوی او از حیث این که او سببی غیر مغلوب است؛ آن چنان که هر سببی به سوی او منتهی میشود، و این همان توکل است، و از جهت تشریع، رجوع به حکم اوست در هر واقعهای که انسان در مسیر حیات خود به آن روی میآورد، و این، همان انابه است، فقوله: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾؛ یعنی در جمیع امورم به او مراجعه میکنم، تصریح به ارجاع امر است به او از لحاظ تکوین و از لحاظ تشریع[۱۸۰]. در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾، آمده است: اگر آنها از حق روی بگردانند، نگران نباش و بگو، خداوند برای من کافی است؛ چرا که او بر هر چیزی توانا است: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ﴾. همان خداوندی که هیچ معبودی، به جز او نیست، و بنابراین تنها پناهگاه اوست: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾. آری، من تنها بر چنین معبودی تکیه کردهام، و به او دل بستهام و کارهایم را به او واگذاردهام: “﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، و او پروردگار عرش بزرگ است: ﴿وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾. جایی که عرش و عالم بالا و جهان ماورای طبیعت، با آن همه عظمتی که دارد، در قبضه قدرت او و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها میگذارد و در برابر دشمن یاری نمیکند؟ مگر قدرتی در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور میشود؟[۱۸۱].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾، فرموده: سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت کن، هنگامی که به قومش گفت: ای قوم من! اگر توقفم در میان شما و یادآوری کردن آیات الهی برایتان سخت و غیرقابل تحمل است، هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، و کوتاهی نکنید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ﴾؛ چرا که من بر خدا تکیه کردهام و به همین دلیل از غیر او نمیترسم و نمیهراسم: “﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ﴾ سپس تأکید میکند، اکنون که چنین است، فکر خود را جمع کنید و از بتهای خود دعوت به عمل آورده تا در تصمیمگیری به شما کمک کند: ﴿فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ﴾ [در پاورقی توضیحی این چنین آمده است: در این که جزای شرط در جمله ﴿إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ﴾چیست؟ در میان مفسران گفتگو است، و از میان تمام احتمالاتی که ذکر کردهاند، دو احتمال نزدیکتر به نظر میرسد؛ نخست این که: ﴿فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ﴾، جزای شرط باشد و جمله ﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ﴾، یک جمله معترضه است که میان شرط و جزا فاصله شده. دوم این که: جزا محذوف است و جملههای بعد دلالت بر آن دارد و تقدیر چنین است: فافعلوا ما تریدون؛ فانی متوکل علی الله. در واقع، جمله ﴿فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ﴾، از قبیل علتی است که جانشین معلول شده است، و ﴿شُرَكَاءَكُمْ﴾ در جمله بعد، اشاره به بتهاست و واو قبل از آن، به معنای “مع” است. [و در تفسیر جمله بعد میفرماید:] آن چنان که هیچ چیز بر شما مکتوم نماند و غم و اندوهی از این نظر بر خاطر شما نباشد، بلکه با نهایت روشنی تصمیم خود را درباره من بگیرید: ﴿ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً﴾. ﴿غُمَّةً﴾، از ماده غم به معنای پوشاندن چیزی است، و این که به اندوه نیز غم گفته میشود، به خاطر آن است که قلب انسان را میپوشاند. سپس میگوید: اگر میتوانید، برخیزید و به زندگی من پایان دهید و لحظهای مرا مهلت ندهید: ﴿ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾. نوح فرستاده بزرگ پروردگار با قاطعیتی که ویژه پیامبران اولوالعزم است، در نهایت شجاعت و شهامت با نفرات کم و محدودی که داشت، مقابل دشمنان نیرومند و سرسخت ایستادگی میکند و قدرت آنها را به باد مسخره میگیرد، و بیاعتنایی خویش را به نقشهها و افکار و بتهای آنها نشان میدهد، و به این وسیله، یک ضربه محکم روانی بر افکارشان وارد میسازد. با توجه به اینکه این آیات در مکه نازل شده، در آن زمانی که پیامبر (ص) نیز در شرایطی مشابه نوع زندگی میکرد و مؤمنان در اقلیت بودند، قرآن میخواهد به پیامبر نیز همین دستور را بدهد که باید به قدرت دشمن اهمیت ندهد، بلکه با قاطعیت و شهامت پیش رود؛ چرا که تکیهگاهش خدا است و هیچ نیرویی تاب مقاومت در برابر قدرت او را ندارد. گرچه بعضی مفسران این تعبیر نوح یا شبیه آن را در تاریخ سایر انبیا، یک نوع اعجاز گرفتهاند؛ چرا که آنها با نبودن امکانات ظاهری، دشمن را تهدید به شکست کرده و از پیروزی نهایی خود، خبر دادهاند، و این جز از طریق اعجاز امکانپذیر نیست؛ ولی به هر حال این یک درس است برای همه رهبران اسلامی که در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلکه با اتکا و توکل بر پروردگار و با قاطعیت هر چه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند و قدرتشان را تحقیر کنند که این، عامل مهمی برای تقویت روحی پیروان و شکست روحیه دشمنان خواهد بود[۱۸۲].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، ضمن ترجمه و تفسیر آن، به دو نکته به شرح زیر توجه داده: نخست این که “ناصیه” در اصل، به معنای موی پیشسر میباشد، و از ماده “نصا” (بر وزن نصر)، به معنای اتصال و پیوستگی آمده است، و اخذ به ناصیه (گرفتن موی پیش سر)، کنایه از تسلط قهر و غلبه بر چیزی است، و این که در جمله بالا خداوند میفرماید: هیچ جنبندهای نیست مگر این که ما ناصیه او را میگیریم، اشاره به قدرت قاهره او بر همه چیز است؛ به گونهای که هیچ موجودی در برابر اراده او هیچگونه تاب مقاومت ندارد؛ زیرا معمولاً هنگامی که موی پیش سر انسان یا حیوانی را محکم بگیرند، قدرت مقاومت از او سلب میشود. این تعبیر، برای آن است که مستکبران مغرور، بتپرستان از خودراضی و سلطهجویان ستمکار فکر نکنند اگر چند روزی میدان به آنها داده شده است، دلیل بر آن است که میتوانند در برابر اراده پروردگار، کوچکترین مقاومتی کنند. باشد که آنها به این واقعیت توجه کنند و از مرکب غرور فرود آیند. دیگر این که: جمله ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾، از زیباترین تعبیرات درباره قدرت آمیخته با عدالت پروردگار است؛ چراکه قدرتمندان غالباً زورگو و ظالمند، اما خداوند با قدرت بیانتهایش همواره بر صراط مستقیم عدالت و جاده صاف حکمت، نظم و حساب میباشد. این نکته را نیز از نظر نباید دور داشت که سخنان هود (ع) در برابر مشرکان، بیان کننده این واقعیت است که هر قدر دشمنان لجوج بر لجاجت خود بیفزایند، رهبر قاطع باید بر استقامت خود بیفزاید. قوم هود او را سخت از بتها ترساندند. او در مقابل، آنها را به نحو شدیدتری از قدرت قاهره خداوند بیم داد[۱۸۳].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، تفسیر فرموده: اما شعیب در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر سفاهت و دلیل بر بیخردی گرفته بودند، گفت: ای قوم من! (ای گروهی که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را برای خود دوست میدارم، برای شما هم میخواهم)، هر گاه خداوند دلیل روشن، وحی و نبوت به من داده باشد و علاوه بر این، روزی پاکیزه و مال به قدر نیاز به من ببخشد، آیا در این صورت، صحیح است که من مخالفت فرمان او کنم و یا نسبت به شما قصد و غرضی داشته باشم و خیرخواهتان نباشم؟: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا﴾. باید توجه داشت که جزای جمله شرطیه در آیه فوق، محذوف است و جزا چنین بوده است: أفاعدل مع ذلک عما أنا علیه من عبادته و تبلیغ دینه. شعیب (ع) با این جمله میخواهد بگوید، من در این کار تنها انگیزه معنوی، انسانی و تربیتی دارم؛ من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید، و همیشه انسان دشمن چیزی است که نمیداند. جالب توجه این که: در این آیات، تعبیر ﴿يَا قَوْمِ﴾؛ ای قوم من، تکرار شده است؛ به خاطر این که عواطف آنها را برای پذیرش حق، بسیج کند و به آنها بفهماند که شما از من هستید و من هم از شما، خواه قوم در این جا به معنای قبیله باشد و طایفه و فامیل، و خواه به معنای گروهی که او در میان آنها زندگی میکرد و جزء اجتماع آنها محسوب میشد. سپس این پیامبر بزرگ اضافه میکند، گمان مبرید که من میخواهم شما را از چیزی نهی کنم ولی خودم به سراغ آن بروم: ﴿وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ﴾. به شما بگویم کمفروشی نکنید و تقلب و غش در معامله روا مدارید، اما خودم با انجام این اعمال، ثروتی بیندوزم، و یا شما را از پرستش بتها منع کنم، اما خودم در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم. نه، هرگز چنین نیست. از این جمله، چنین بر میآید که آنها شعیب را متهم میکردند که او قصد سودجویی برای شخص خودش را دارد، و لذا صریحاً این موضوع را نفی میکند. سرانجام به آنها میگوید: من یک هدف بیشتر ندارم و آن، اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا که در قدرت دارم: ﴿إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾. این همان هدفی است که تمام پیامبران آن را تعقیب میکردند: اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعی، و برای رسیدن به این هدف، تنها از خدا توفیق میطلبم: ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ﴾ به همین دلیل برای انجام رسالت خود، و رسیدن به این هدف بزرگ، تنها بر او تکیه میکنم و در همه چیز به او باز میگردم: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾. برای حل مشکلات با تکیه بر یاری او، تلاش میکنم و برای تحمل شداید این راه، به او باز میگردم[۱۸۴].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾، چنین تفسیر فرموده: سرانجام برادران یوسف پس از جلب موافقت پدر، برادر کوچک را با خود همراه کردند و برای دومین بار آماده حرکت به سوی مصر شدند. در این جا، پدر نصیحت و سفارشی به آنها کرد: فرزندانم! شما از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای مختلف وارد شوید: ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ﴾، و اضافه کرد: من با این دستور نمیتوانم حادثهای را که از سوی خدا حتمی است، از شما برطرف سازم: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ﴾، ولی یک سلسله حوادث و پیشامدهای ناگوار است که قابل اجتناب میباشد و حکم حتمی الهی درباره آن صادر نشده، هدف من آن است که آنها از شما برطرف گردد، و این، امکانپذیر است، و در پایان گفت: حکم و فرمان، مخصوص خدا است: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ﴾. بر خدا توکل کردم: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾، و همه متوکلان باید بر او توکل کنند، و از او استمداد بجویند و کار خود را به او واگذارند: ﴿وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾. بدون شک پایتخت مصر مانند هر شهر دیگر، دیوار و برج و بارو داشت و دروازههای متعدد، اما این که چرا یعقوب سفارش کرد، فرزندانش از یک دروازه وارد نشوند، بلکه تقسیم به گروههایی شوند و هر گروهی از یک دروازه وارد شود؟ دلیل آن در آیه فوق ذکر نشده. گروهی از مفسران گفتهاند: علت آن دستور، این بوده که برادران یوسف هم از جمال کافی بهرهمند بودند. (گرچه یوسف نبودند، ولی بالاخره برادر یوسف بودند) و هم قامتهای رشید داشتند، و پدر نگران بود که جمعیت یازده نفری که قیافههای آنها نشان میداد از یک کشور دیگر به مصر آمدهاند، توجه مردم را به خود جلب کند. او نمیخواست از این راه چشمزخمی به آنها برسد، و به دنبال این تفسیر، بحث مفصلی در میان مفسران در زمینه تاثیر چشم زدن درگرفته و شواهدی از روایات و تاریخ برای آن ذکر کردهاند که به خواست خدا در ذیل آیه ﴿وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ﴾[۱۸۵]، از آن، بحث خواهیم کرد، و ثابت خواهیم نمود که قسمتی از این موضوع، حق است، و از نظر علمی نیز به وسیله سیاله مغناطیسی مخصوصی که از چشم بیرون میپرد، قابل توجیه میباشد، هر چند عوام الناس آن را با مقدار زیادی از خرافات آمیختهاند. علت دیگری که برای این دستور یعقوب (ع) ذکر شده، این است که ممکن بود وارد شدن دستجمعی آنها به یک دروازه مصر و حرکت گروهی آنان، قیافههای جذاب و اندام درشت، حسد حسودان را برانگیزد و نسبت به آنها نزد دستگاه حکومت سعایت کنند و آنها را به عنوان جمعیت بیگانه که قصد خرابکاری دارند، مورد سوءظن قرار دهند. لذا پدر به آنها دستور داد که از دروازههای مختلف وارد شوند تا جلب توجه نکنند. بعضی از مفسران (مراد عالم و خطیب بزرگوار مرحوم اشراقی است)، یک تفسیر ذوقی نیز برای آیه فوق گفتهاند و آن، این که یعقوب میخواست یک دستور مهم اجتماعی به عنوان بدرقه راه، به فرزندان بدهد، و آن، این که: گمشده خود را از یک در نجویند، بلکه از هر دری وارد شوند؛ چرا که بسیار میشود انسان برای رسیدن به یک هدف، گاه تنها یک راه را انتخاب میکند و هنگامی که به بن بست کشید، مأیوس شده، به کنار میرود، اما اگر به این حقیقت توجه داشته باشد که گمشدهها معمولاً یک راه ندارند و از طرق مختلف به جستجوی آن برخیزد، غالباً پیروز میشود[۱۸۶].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾، زیر عنوان: “هر کار کنی، این لجوجان ایمان نمیآورند”، چنین تفسیر کرده است که: بار دیگر در این آیات به بحث نبوت باز میگردیم. آیات فوق، قسمت دیگری از گفتگوهای مشرکان و پاسخ آنها را در زمینه نبوت بازگو میکند. نخست میگوید: همانگونه که پیامبران پیشین را برای هدایت اقوام گذشته فرستادیم، تو را نیز به میان امتی فرستادیم که قبل از آنها امتهای دیگری آمدند و رفتند: ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ﴾. و هدف این بود که آنچه را بر تو وحی کردهایم، بر آنها بخوانی: ﴿لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾، در حالی که آنها به “رحمان” کفر میورزند (به خداوندی که رحمتش همگان را در بر گرفته و فیض گسترده و عامش کافر و مؤمن، و گبر و ترسا را شامل شده است): ﴿وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ﴾. بگو، اگر نمیدانید رحمان، آن، خداوندی که فیض و رحمتش عام است، پروردگار من است: ﴿قُلْ هُوَ رَبِّي﴾. هیچ معبودی جز او نیست. من بر او توکل کردم، و بازگشتم به سوی او ست: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾.
و زیر عنوان: “چرا روی کلمه رحمان تکیه شده است، به شرح زیر تفسیر فرموده: آیات فوق و شأن نزولی که در باره آن ذکر شده، نشان میدهد که کفار قریش توصیف خداوند را به رحمان نمیپسندیدند، و چون چنین چیزی در میان آنها معمول نبود، آن را به باد استهزا گرفتند، در حالی که آیات فوق تأکید و اصرار بر آن دارد؛ چرا که لطف خاصی در این کلمه نهفته است؛ زیرا میدانیم صفت رحمانیت خداوند، اشاره به لطف عام او ست که دوست و دشمن را فرا میگیرد و مؤمن و کافر مشمول آن است، در برابر صفت رحیمیت که اشاره به رحمت خاص ایزدی در مورد بندگان صالح و مؤمنان است؛ یعنی شما چگونه به خدایی که منبع لطف و کرم است و حتی دشمنان خویش را مشمول لطف و رحمتش قرار میدهد، ایمان نمیآورید؟ این نهایت نادانی شما است[۱۸۷]. همین طور فی قوله تعالی: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾، تفسیر فرموده: در هر چیز اختلاف کنید، داوری و حکمش با خدا است، و تنها اوست که میتواند به اختلافات شما پایان دهد: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾. آری، یکی از شؤون ولایت، آن است که بتواند به اختلافات کسانی که تحت ولایت او هستند، با داوری صحیح پایان دهد. آیا بتها و شیاطینی که معبود واقع شدهاند، توانایی بر چنین کاری دارند؟ یا این کار مخصوص خداوندی است که هم حکیم و آگاه به طرق حل هر گونه اختلاف است، و هم قادر است حکم و داوری خود را اجرا کند. پس خداوند عزیز و حکیم، باید حاکم باشد نه غیر او. گرچه بعضی از مفسران خواستهاند، مفهوم ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾، را محدود به اختلاف در تأویل آیات متشابه یا فقط مخاصمات و اختلافات حقوقی بدانند، ولی مفهوم آیه، گسترده است و هر گونه اختلافی، چه در معارف الهی و عقاید، و چه در احکام تشریعی، و چه در مسایل حقوقی و قضایی و یا غیر آن، در میان انسانها روی دهد، به حکم آنکه معلوماتشان محدود و ناچیز است، باید از چشمه فیض علم حق و از طریق وحی برطرف گردد. بعد از ذکر این دلایل مختلف بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند، از قول پیامبرش میگوید: این است خداوند، پروردگار من، با این اوصاف کمالیه: ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي﴾.
در باره جمله مذکور، اولاً: در پاورقی چنین گفته: در آغاز این جمله، کلمه “قُلْ” مقدر است؛ بنابراین، تنها این جمله و ما بعد آن است که از زبان پیامبر ادا میشود، اما جمله ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾، ادامه بیانات پروردگار است و آنها که غیر این را انتخاب کردهاند، ظاهراً راه درستی را نپیمودهاند، و ثانیاً به نقل از تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۳، چنین میفرماید که: قابل توجه این که جمله ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي﴾، اشاره به ربوبیت مطلقه خداو ند؛ یعنی مالکیت توأم با تدبیر، میکند و میدانیم ربوبیت دارای دو شاخه است؛ شاخه تکوینی که به اداره نظام آفرینش باز میگردد، و شاخه تشریعی که بیانگر احکام و وضع قوانین و ارشاد و مردم وسیله سفیران الهی است، و بر این اساس، به دنبال آن، دو مسأله “توکل” و “انابه” مطرح شده است که اولی، واگذاری امور خویش در نظام تکوین به خداست، و دومی، بازگشت در امور تشریعی به اوست. به همین دلیل من او را ولی و یاور خود برگزیدهام؛ بر او توکل کردم و به سوی او در مشکلات و گرفتاریها و لغزشها باز میگردم: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۱۸۸].[۱۸۹]
توکل در تفاسیر روایی
مرحوم سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان، زیر عنوان: “باب معنی التوکل”، حدیثی را به روایت ابنبابویه، از پیامبر (ص) در صفحه ۴۹۳ نقل نموده است. اصل این حدیث و ترجمه آن در فصل تفویض این کتاب در حدیث شماره ۵ آورده شده است. در بخشی از آن درباره معنای توکل بر خدای آمده است: «فقلت: و ما التوکل علی الله؟ فقال: العلم ان المخلوق لا یضر و لا ینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیأس من الخلق. فاذا کان العبد کذلک، لایعمل لأحد سوی الله و لم یرج و لم یخف سوی الله، و لم یطمع فی احد سوی الله، فهذا التوکل»: پیامبر (ص) میفرماید: گفتم: توکل بر خدای تعالی چیست؟ جبرئیل (ع) گفت: علم به این که مخلوق نه ضرر و نه نفعی، و نه بخشش و نه ممانعتی، نمیتواند داشته باشد و ناامیدی و یأس از خلق. پس چون بندهای این چنین باشد، برای احدی به جز خدای تعالی کار نمیکند، و از کسی به جز خدای تعالی امید و ترسی ندارد، و از احدی به جز خدای تعالی توقع بیحد و حرص در خواهش ندارد. پس این است توکل بر خدای تعالی.[۱۹۰]
تدبر در آیات توکل
قوله تعالی: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۱۹۱]. در بررسی لغوی و تفسیری دانستیم که توکل به خدا، معنا و مفهومش عبارت است از: اعتماد و اطمینان داشتن به خدای تعالی و امور خود را به او واگذاردن به عنوان سبب حقیقی با عنایت به این که برای وصول به خواسته، به عنوان سبب ظاهری، باید تلاش و کوشش نماید، و به عبارت دیگر، توکل به خدا، دارای روحی است و جسمی؛ روح آن، واگذاردن امور به خدای تعالی است، و جسم آن، تلاش و کوشش فرد میباشد برای انجام خواسته. لذا خواسته در نفس ظهور کرده و جسم در وصول به آن تلاش مینماید، اما آن ظهور و این تلاش، از امیدواری و اعتماد به خدا و تفویض امر به خدای متعال، قوت و نیرو میگیرد. حال برای بررسی اشخاصی که متوکلین به خدای تعالی هستند، با استعانت از امدادها و الطاف خاص خدای سبحان در آیات توکل به تدبر میپردازیم.[۱۹۲]
پیامبران الهی در امورشان به خدای تعالی توکل میکنند.
- پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) در برابر اعراض کافران از پذیرش نبوت او و از قبول دعوتش، به خدای تعالی توکل میکند: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾.
- حضرت نوح (ع) قوم خودش را دعوت به توحید اللّه میکرد. این دعوت برای آن کافران گران بود؛ زیرا هم او را تکذیب میکردند و هم دعوتش را اجابت نمینمودند. در مقابل جمعیت انبوه آن کافران که او را به کشتن هم تهدید میکردند، نوح (ع) به خدای تعالی توکل میکند: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾.
- حضرت هود (ع) در بیزاری جستن از الهههای مشرکان و دعوت آنان به کید و حیلهای که میتوانند علیه او انجام دهند، به خدای تعالی که پروردگار عالمیان است و قدرت قاهره او، بر هر چیزی احاطه دارد، و بر راه حق و عدل است، توکل میکند: ﴿إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ * إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۹۳].
- حضرت شعیب (ع) توفیق خود را در اطاعت از اوامر و نواهی الهی از جانب خدای متعال دانسته و به همین سبب، با رضایت به تدبیر الهی، برای موفقیت امر خود در اصلاح دین و دنیای قومش و برای تحمل اتهامات و تنشهای روحیای که قومش به او وارد میکردند، به خدای تعالی توکل میکند: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾.
- حضرت یعقوب (ع) هر چیزی را درباره فرزندانش، نیازمند به خدای تعالی دیده و رفع حوادث و هر گونه پیشامدی را در مورد آنان، منحصر به اقتضای حکم الهی میداند، و به همین سبب، امورش را به خدای تعالی واگذار کرده و بر او توکل مینماید: ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾.
- خدای تعالی: به پیامبرش، حضرت محمد (ص)، امر فرموده: به آنان که به نام مبارک رحمان، یکی از اسمای مبارک اللّه که گستردگی رحمت و لطف عامش فراگیر است، کافرند، بگوید: او پروردگار و تدبیرکننده امر من است. هیچ الهی و معبودی سوای او نیست. در تدبیرش، به او اعتماد دارم، و امورم را به او واگذار نموده و بر او توکل میکنم، و بازگشت و پشیمانی بر خطاهای گذشته با عزم در ترک بازگشت به مثل آنها، به سوی اوست: ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾.
- پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) فرمود: و آنچه از امور دین و دنیایتان، در آن اختلاف نمودید، حکم آن را به خدای تعالی واگذار کنید. آن خدای تعالی، “الله”، پروردگار من و تدبیرکننده امر من است. به او اعتماد و اطمینان داشته، بر او توکل مینمایم و در امورم به سوی او برگشت میکنم: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾.[۱۹۴]
مؤمنین در امورشان به خدای تعالی توکل میکنند
خدای تعالی به مؤمنان یاری و نصرت میدهد، و بر مؤمنان ولایت دارد، و شیطان، مؤمنان را محزون و غمگین میکند. پس باید مؤمنان بر خدای تعالی توکل نمایند. شیطان بر مؤمنانی که بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی ندارد، و آنچه نزد خدای تعالی بهتر و پایندهتر است، برای مؤمنانی است که بر پروردگارشان توکل میکنند، و اصولاً شرط مؤمن بودن، توکل نمودن بر خدای تعالی است:
- اگر خدای تعالی شما را یاری کند، هیچ کس غلبهای بر شمانخواهد داشت، و اگر از نصرت نمودن به شما، دست بردارد، چه کسی بعد از خدای تعالی شما را نصرت و یاری میکند؟ پس مؤمنان، باید بر خدای تعالی توکل کنند: ﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۹۵].
- او خدای تعالی مولای ماست و بر ما ولایت دارد، و باید مؤمنان بر خدای تعالی توکل کنند، و خدای تعالی بر مؤمنین ولایت دارد و آنان را از تاریکیها خارج، و به سوی نور هدایت میکند: ﴿هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۹۶]،﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾[۱۹۷].
- البته، نجوا کردن و سخنان در گوشی گفتن، از ناحیه شیطان است. برای این که مؤمنان را محزون و غمگین گرداند، اما بدون اذن خدای تعالی، به آنان ضرری نمیرسد. پس مؤمنان باید بر خدای متعال توکل نمایند: ﴿إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۹۸].
- مسلماً، شیطان بر مؤمنانی که بر پروردگارشان توکل میکنند، سلطهای ندارد: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۱۹۹].
- و آنچه نزد خدای تعالی بهتر و پایدارتر است، برای کسانی است که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل میکنند: ﴿وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۲۰۰].
- و اگر مؤمن بودید، بر خدای تعالی توکل میکردید: ﴿وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۲۰۱].[۲۰۲]
منابع
پانویس
- ↑ مفردات، ص ۸۸۲؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۳۸۸، "وکل".
- ↑ التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۹۳، "وکل".
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۸۷.
- ↑ فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۶۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵.
- ↑ جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۲۰؛ المحجة البیضاء، ج ۷، ص ۴۰۷.
- ↑ چهل حدیث، ص ۲۱۴.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۶.
- ↑ معانی الاخبار، ص ۲۶۱.
- ↑ غرر الحکم، ج ۲، ص ۸۰.
- ↑ غرر الحکم، ج ۳، ص ۳۸۷.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۵.
- ↑ احیاء العلوم، ج ۳، ص ۱۸۳ - ۱۸۶؛ المحجة البیضاء، ج ۷، ص ۴۰۸ - ۴۰۹؛ جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۲۵ - ۲۲۶.
- ↑ جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۲۵؛ فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص ۲۷۳.
- ↑ «پس به زودی آنچه به شما میگویم به یاد خواهید آورد و کار خود را به خداوند وا میگذارم که خداوند بیگمان به (حال) بندگان خویش بیناست» سوره غافر، آیه ۴۴.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج ۵، ص ۱۵۸.
- ↑ التحقیق، ج ۹، ص ۱۵۷، "فوض"؛ ج ۱۳، ص ۱۹۳.
- ↑ منازل السائرین، ص ۷۶؛ چهل حدیث، ص ۲۱۸.
- ↑ التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۹۳، "و کل".
- ↑ «و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کردهام بنابراین با شریکهایتان همداستان شوید به گونهای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه ۷۱.
- ↑ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
- ↑ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز میدارم نمیخواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره هود، آیه ۸۸.
- ↑ «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره شوری، آیه ۱۰.
- ↑ «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.
- ↑ «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
- ↑ «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بیگمان بر آزاری که میدهیدمان شکیبایی پیشه میکنیم و توکّلکنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دو» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «پس با نعمت و بخششی از خداوند بازگشتند؛ (هیچ) بدی به آنان نرسید و در پی خشنودی خداوند بودند و خداوند دارای بخششی سترگ است» سوره آل عمران، آیه ۱۷۴.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازههای گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که میگویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمیشود یا فرشتهای همراه وی نمیآید؟» تو، تنها بیمدهندهای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
- ↑ حجتیان، محمد، مقاله «توکل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ المیزان، ج ۱۲، ص ۳۴۴.
- ↑ «و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کردهام بنابراین با شریکهایتان همداستان شوید به گونهای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه ۷۱.
- ↑ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
- ↑ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز میدارم نمیخواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره هود، آیه ۸۸.
- ↑ «و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازههای گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ «پیامبرانشان به آنها گفتند: ما جز بشری مانند شما نیستیم امّا خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت میگذارد (و به او رسالت میبخشد) و ما را نشاید که جز به اذن خداوند برهانی برای شما بیاوریم و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۱.
- ↑ «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بیگمان بر آزاری که میدهیدمان شکیبایی پیشه میکنیم و توکّلکنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.
- ↑ «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک میشود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره انفال، آیه ۲.
- ↑ «همانان که شکیب ورزیدند و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره نحل، آیه ۴۲.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ «همانان که شکیب ورزیدند و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره نحل، آیه ۴۲.
- ↑ «پس آنچه به شما داده شده است کالای زندگانی این جهان است و آنچه نزد خداوند است برای آنان که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکّل دارند بهتر و پایاتر است» سوره شوری، آیه ۳۶.
- ↑ «(یاد کنید) آنگاه را که دو دسته از شما میخواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.
- ↑ «اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.
- ↑ «ای مؤمنان از نعمت خداوند بر خود یاد کنید، آنگاه که گروهی بر آن بودند تا بر شما دستدرازی کنند و خداوند دستشان را از شما کوتاه کرد، و از خداوند پروا کنید و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره مائده، آیه ۱۱.
- ↑ «دو مرد از کسانی که (از خداوند) میترسیدند (و) خداوند بر آنان نعمت بخشیده بود گفتند: از در (این شهر) بر آنان وارد شوید و هنگامی که در آن درآیید شما پیروزید و اگر مؤمنید تنها بر خداوند توکل کنید» سوره مائده، آیه ۲۳.
- ↑ «خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره تغابن، آیه ۱۳.
- ↑ روح المعانی، ج ۲۸، ص ۱۸۵.
- ↑ فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۴۷۶.
- ↑ «اگر به آیین شما -پس از آنکه خداوند ما را از آن رهایی بخشیده است- باز گردیم بیگمان بر خداوند دروغ بستهایم و ما را نرسد که به آن باز گردیم مگر آنکه خداوند پروردگار ما بخواهد، دانش پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است، ما بر خداوند توکّل داریم، خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.
- ↑ «گفتند: بر خداوند توکّل داریم؛ پروردگارا! ما را مایه عبرتی برای گروه ستمگران مگردان!» سوره یونس، آیه ۸۵.
- ↑ «بیگمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونهای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند میپرستید بیزاریم، شما را انکار میکنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی میآوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ «و نهان آسمانها و زمین از آن خداوند است و همه کارها بدو باز گردانده میشود پس او را بپرست و بر او توکل کن و پروردگارت از آنچه انجام میدهید غافل نیست» سوره هود، آیه ۱۲۳.
- ↑ تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۲۷۰.
- ↑ «اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.
- ↑ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و کسانی را که پس از ستم دیدن در راه خداوند هجرت کردند در این جهان در جایی نیکو جا میدهیم و پاداش دنیای واپسین بزرگتر است اگر میدانستند» سوره نحل، آیه ۴۱.
- ↑ «همانان که شکیب ورزیدند و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره نحل، آیه ۴۲.
- ↑ «ای مؤمنان از نعمت خداوند بر خود یاد کنید، آنگاه که گروهی بر آن بودند تا بر شما دستدرازی کنند و خداوند دستشان را از شما کوتاه کرد، و از خداوند پروا کنید و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره مائده، آیه ۱۱.
- ↑ «و خونی دروغین را بر پیراهن او آوردند؛ (یعقوب) گفت: (نه چنین است که میگویید) بلکه (هوای) نفستان کاری را در چشمتان آراست، اکنون (کار من) شکیبی نیکوست و بر آنچه وصف میکنید از خداوند باید یاری جست» سوره یوسف، آیه ۱۸.
- ↑ راهنما، ج ۸، ص ۳۴۶.
- ↑ حجتیان، محمد، مقاله «توکل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره شوری، آیه ۱۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵؛ ج ۹، ص ۱۱۳ - ۱۱۴؛ التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۹۴ - ۱۹۵؛ جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۳۳.
- ↑ «خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره تغابن، آیه ۱۳.
- ↑ روح المعانی، ج ۲۸، ص ۱۸۵.
- ↑ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
- ↑ «و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازههای گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ «اگر به آیین شما -پس از آنکه خداوند ما را از آن رهایی بخشیده است- باز گردیم بیگمان بر خداوند دروغ بستهایم و ما را نرسد که به آن باز گردیم مگر آنکه خداوند پروردگار ما بخواهد، دانش پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است، ما بر خداوند توکّل داریم، خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.
- ↑ «بگو: او، همان (خداوند) بخشنده است که به او ایمان آوردیم و بر او توکل داریم؛ به زودی خواهید دانست که چه کسی در گمراهی آشکار است» سوره ملک، آیه ۲۹.
- ↑ «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بیگمان بر آزاری که میدهیدمان شکیبایی پیشه میکنیم و توکّلکنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که منافقان و بیماردلان میگفتند: اینان را دینشان فریفته است در حالی که هر کس بر خداوند توکّل کند بیگمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۴۹.
- ↑ «و کار خود را به آن زنده نامیرا واگذار و با سپاس او را پاک بستای و او از گناهان بندگانش آگاه، بس» سوره فرقان، آیه ۵۸.
- ↑ «خداوند آفریننده همه چیز است و او بر هر چیزی نگاهبان است» سوره زمر، آیه ۶۲.
- ↑ «و نهان آسمانها و زمین از آن خداوند است و همه کارها بدو باز گردانده میشود پس او را بپرست و بر او توکل کن و پروردگارت از آنچه انجام میدهید غافل نیست» سوره هود، آیه ۱۲۳.
- ↑ «ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از (خدای) سهگانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بیگمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمانها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
- ↑ «بدینگونه تو را میان امّتی که پیش از آن، امّتهایی گذشتهاند فرستادیم تا بر آنها آنچه را به تو وحی کردهایم بخوانی، در حالی که آنان به (خداوند) بخشنده کفر میورزند؛ بگو او پروردگار من است، خدایی جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۰.
- ↑ «و به او از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بیگمان خداوند برای هر چیز، اندازهای نهاده است» سوره طلاق، آیه ۳.
- ↑ التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۹۴ - ۱۹۵، "وکل".
- ↑ «(یاد کنید) آنگاه را که دو دسته از شما میخواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.
- ↑ «اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.
- ↑ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
- ↑ «ای مؤمنان از نعمت خداوند بر خود یاد کنید، آنگاه که گروهی بر آن بودند تا بر شما دستدرازی کنند و خداوند دستشان را از شما کوتاه کرد، و از خداوند پروا کنید و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره مائده، آیه ۱۱.
- ↑ چهل حدیث، ص ۲۱۵.
- ↑ «و بیگمان آنان را گمراه میکنم و به آرزو (های دور و دراز) میافکنم و به آنان فرمان میدهم آنگاه گوش چارپایان را (به خرافهپرستی) میشکافند و به آنان فرمان میدهم آنگاه آفرینش خداوند را دگرگونه میسازند؛ و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
- ↑ المیزان، ج ۱۲، ص ۳۴۴.
- ↑ حجتیان، محمد، مقاله «توکل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بیگمان بر آزاری که میدهیدمان شکیبایی پیشه میکنیم و توکّلکنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۲، ص ۳۳.
- ↑ «و به او از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بیگمان خداوند برای هر چیز، اندازهای نهاده است» سوره طلاق، آیه ۳.
- ↑ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست پس با نعمت و بخششی از خداوند بازگشتند؛ (هیچ) بدی به آنان نرسید و در پی خشنودی خداوند بودند و خداوند دارای بخششی سترگ است» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳-۱۷۴.
- ↑ تفسیر قاسمی، ج ۶، ص ۱۲۳.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که منافقان و بیماردلان میگفتند: اینان را دینشان فریفته است در حالی که هر کس بر خداوند توکّل کند بیگمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۴۹.
- ↑ الکافی ج ۲، ص ۶۵.
- ↑ «و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کردهام بنابراین با شریکهایتان همداستان شوید به گونهای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه ۷۱.
- ↑ «از این روی همه هر نیرنگی دارید در برابر من بهکار برید و به من مهلت ندهید من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۵-۵۶.
- ↑ حجتیان، محمد، مقاله «توکل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «(یاد کنید) آنگاه را که دو دسته از شما میخواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.
- ↑ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.
- ↑ بصائر ذوی التمییز، ج ۲، ص ۳۱۳.
- ↑ «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
- ↑ «و کسانی را که پس از ستم دیدن در راه خداوند هجرت کردند در این جهان در جایی نیکو جا میدهیم و پاداش دنیای واپسین بزرگتر است اگر میدانستند همانان که شکیب ورزیدند و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره نحل، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دو» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و میگویند: فرمان میبریم اما چون از نزد تو بیرون میروند برخی از ایشان به هنگام شب جز آنچه تو میگویی میاندیشند؛ و خداوند آنچه شبانه اندیشه کنند نوشته میدارد؛ پس، از آنان دوری گزین و بر خداوند توکل کن و خداوند (تو را) کارساز، بس» سوره نساء، آیه ۸۱.
- ↑ «اما هیچ کس (سخن) موسی را باور نکرد جز فرزندانی از قوم وی، (آن هم) با ترس آنکه فرعون و سرکردگانشان آنان را به بلا افکنند و بیگمان فرعون در (سر) زمین (مصر) بلند پروازی کرد و او به راستی از گزافکاران بود و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۳.
- ↑ «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بیگمان بر آزاری که میدهیدمان شکیبایی پیشه میکنیم و توکّلکنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.
- ↑ البرهان، ج ۳، ص ۳۰۸.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص ۳۸۸؛ ج ۱۲، ص ۳۴۴.
- ↑ حجتیان، محمد، مقاله «توکل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «و اینکه آدمی را چیزی جز آنچه (برای آن) کوشیده است نخواهد بود» سوره نجم، آیه ۳۹.
- ↑ فی ظلال القران ج ۹، ص ۱۴۷۶.
- ↑ «از دروازههای گوناگون درآیید!» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ «جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ «دو مرد از کسانی که (از خداوند) میترسیدند (و) خداوند بر آنان نعمت بخشیده بود گفتند: از در (این شهر) بر آنان وارد شوید و هنگامی که در آن درآیید شما پیروزید و اگر مؤمنید تنها بر خداوند توکل کنید» سوره مائده، آیه ۲۳.
- ↑ السنن الکبری، ج ۶، ص ۲۱۹؛ سنن الترمذی، ج ۴، ص ۷۷، ج ۵، ص ۴۱۷؛ مشکاة الانوار، ص ۵۵۱.
- ↑ دایرة المعارف تشیع، ج ۵، ص ۱۵۴.
- ↑ مدارج السالکین، ج ۲، ص ۱۲۵؛ جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۲۸؛ معراج السعاده، ص ۷۰۱ - ۷۰۲.
- ↑ حجتیان، محمد، مقاله «توکل»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
- ↑ «و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کردهام بنابراین با شریکهایتان همداستان شوید به گونهای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام کنید و مهلتم ندهید» سوره یونس، آیه ۷۱.
- ↑ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
- ↑ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز میدارم نمیخواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره هود، آیه ۸۸.
- ↑ «و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازههای گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ «بدینگونه تو را میان امّتی که پیش از آن، امّتهایی گذشتهاند فرستادیم تا بر آنها آنچه را به تو وحی کردهایم بخوانی، در حالی که آنان به (خداوند) بخشنده کفر میورزند؛ بگو او پروردگار من است، خدایی جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۰.
- ↑ «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره شوری، آیه ۱۰.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۴۵.
- ↑ تبیان، ج۵، ص۳۳۰.
- ↑ تبیان، ج۵، ص۴۰۹.
- ↑ تبیان، ج۶، ص۱۱.
- ↑ تبیان، ج۶، ص۵۱.
- ↑ تبیان، ج۶، ص۱۶۷.
- ↑ «و چون به آنان گویند: به (خداوند) بخشنده سجده برید میگویند: (خداوند) بخشنده چیست؟» سوره فرقان، آیه ۶۰.
- ↑ «بگو: چه “الله” را بخوانید و چه “رحمان” را؛ هر چه بخوانید، نامهای نیکوتر او راست و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بیآوا بخوان و میان آن (دو)، راهی (میانه) بگزین!» سوره اسراء، آیه ۱۱۰.
- ↑ تبیان، ج۶ ص۲۵۲.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ تبیان، ج۹، ص۱۴۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۸۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۲۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۷۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۸۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۲۴۹.
- ↑ «و چون به آنان گویند: به (خداوند) بخشنده سجده برید میگویند: (خداوند) بخشنده چیست؟» سوره فرقان، آیه ۶۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۲۹۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۹، ص۲۳.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۲۷۶.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۲۸۸.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۳۳۳.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۳۶۰.
- ↑ «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است» سوره شوری، آیه ۱۰.
- ↑ کشاف، ج۶، ص۴۶۲.
- ↑ تفسیر شبر، ص۴۴۳.
- ↑ تفسیر شبر، ص۴۶۱.
- ↑ تفسیر شبر، ص۴۸۰.
- ↑ تفسیر شبر، ص۴۷۸.
- ↑ تفسیر شبر، ص۵۲۸.
- ↑ تفسیر شبر، ص۹۸۵.
- ↑ «و گفتند خداوند فرزندی گزیده است» سوره بقره، آیه ۱۱۶.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۴۳۷-۴۳۸.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۱۰۴.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۳۱۴.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۳۷۸-۳۸۳.
- ↑ المیزان، ج۱۱، ص۲۳۹-۲۴۰.
- ↑ «چرا نشانهای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟» سوره انعام، آیه ۳۷.
- ↑ المیزان، ج۱۱، ص۳۹۵.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۲۳.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۰۸.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۵۰-۳۵۲.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۹، ص۱۳۸-۱۳۹.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۹، ص۲۰۸-۲۰۹.
- ↑ «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را میشنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و میگویند بیگمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۹-۳۱.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۲۰–۲۲۴.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۳۶۴-۳۶۵.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۴۹-۴۷۴.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۷۴.
- ↑ «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستادهایم تا در آیات آن نیک بیندیشند و تا خردمندان از آن پند گیرند» سوره ص، آیه ۲۹.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۷۴.
- ↑ «ما جز این نمیگوییم که یکی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده است؛ گفت: من خداوند را گواه میگیرم و (شما نیز) گواه باشید که من از شرکی که در برابر او میورزید، بیزارم * از این روی همه هر نیرنگی دارید در برابر من بهکار برید و به من مهلت ندهید * من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۴-۵۶.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۷۵.
- ↑ «اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.
- ↑ «او سرور ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره توبه، آیه ۵۱.
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ «رازگویی، تنها کار شیطان است تا مؤمنان را اندوهگین کند اما هیچ زیانی به آنان نمیرساند مگر به اذن خداوند و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره مجادله، آیه ۱۰.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو * که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۸-۹۹.
- ↑ «پس آنچه به شما داده شده است کالای زندگانی این جهان است و آنچه نزد خداوند است برای آنان که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکّل دارند بهتر و پایاتر است» سوره شوری، آیه ۳۶.
- ↑ «و اگر مؤمنید تنها بر خداوند توکل کنید» سوره مائده، آیه ۲۳.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۷۷.