خطبه امام حسین در مسیر کوفه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

بعد از اینکه امام حسین (ع) مجبور به ترک مکه در روز ترویه و حرکت به سوی کوفه شد، در بین راه جواب نامه و یا سخنانی ایراد فرموده‌اند؛ مانند اینکه در برابر سپاهیان حر بن یزید ریاحی فرمود: " ... ما اهل بیت پیامبر به ولایت و رهبری مردم شایسته‌تر و سزاوارتر از اینها (بنی امیه) می‌باشیم که به ناحق مدعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفته‌اند ... . و یا در جواب حضرت علی اکبر (ع) که سؤال از علت گفتن ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ کردند فرمود: «من سرم را به زین اسب گذارده بودم که خواب خفیفی بر چشمانم مسلط شد. در این موقع صدای هاتفی به گوشم رسید که می‌گفت این جمعیت در این هنگام شب در حرکت هستند و مرگ نیز در تعقیب آنهاست. برای من معلوم گردید که این، خبر مرگ ماست».

مقدمه

امام حسین (ع) علی‌رغم میلش و بر خلاف حجاج بیت الله الحرام، روز هشتم ذی الحجه (روز ترویه) از مکه به همراه اهل بیت و یاران خود خارج شد تا هم حفظ حرمت خانه خدا شود و هم خون حضرت بدون نتیجه و بهره‌برداری ریخته نشود. مسیر حرکت امام به‌سوی کوفه بود. ایشان در بین راه این نامه را نوشته و به وسیله قیس بن مسهر صیداوی برای مردم کوفه فرستاند:

«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ وَرَدَ عَلَيَّ كِتَابَ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ يُخْبِرُنِي بِاجْتِمَاعِكُمْ عَلَى نَصْرِنَا وَ الطَّلَبِ بِحَقِّنَا فَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يُحْسِنَ لَنَا الصُّنْعَ وَ يُثِيبَكُمْ عَلَى ذَلِكَ أَعْظَمَ الْأَجْرِ وَ قَدْ شَخَصْتُ إِلَيْكُمْ مِنْ مَكَّةَ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَمَانٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكُمْ رَسُولِي فَانْكَمِشُوا فِي أَمْرِكُمْ فَإِنِّي قَادِمٌ فِي أَيَّامِي هَذِهِ»؛ «اما بعد: نامه مسلم بن عقیل را که مشعر به اجتماع و هماهنگی شما در راه نصرت و یاری ما خاندان و مطالبه حق ما بود دریافت نمودم. از خداوند مسئلت دارم که آینده همه ما را به خیر و شما را موفق و در این اتحاد و اتفاق بر شما ثواب و اجر عظیم عنایت فرماید. من هم روز سه‌شنبه هشتم ذی‌حجه از مکه به سوی شما حرکت نموده‌ام. با رسیدن پیک من، شما به کارهای خویش به سرعت سر و سامان بخشید که من نیز در این چند روزه وارد خواهم گردید».

حرکت امام حسین (ع) به طرف کوفه ادامه داشت که ناگهان یکی از کوفه نزد حضرت آمد و خبر تأسف‌بار کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را آورد. ابا عبدالله (ع) در حالی که آن نامه در دستش بود خطاب به یارانش فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانَا خَبَرٌ فَظِيعٌ قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَقْطُرَ وَ قَدْ خَذَلَتْنَا شِيعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْكُمُ الِانْصِرَافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنَّا ذِمَامٌ‌»؛ «به‌نام خدای بخشنده مهربان! اما بعد خبر تأثرانگیزی به ما رسیده است و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر است! معلوم می‌شود شیعیان ما دست از یاری ما برداشته‌اند و اینک هر یک از شما که بخواهد در برگشتن آزاد است و از سوی ما حقی بر گردنش نیست».

مدتی نگذشت که سپاهیان حر از راه رسیدند و به فرمان عبیدالله بن زیاد، امام حسین را محاصره نمودند. حضرت برای تبیین هدف خود، پس از نماز جماعت ظهر که خواندند به ایراد سخنرانی پرداخته و این چنین فرمودند: (جالب اینکه حر و سپاه تحت امرش نیز در نماز جماعت امام شرکت کردند!)

«أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهَا مَعْذِرَةٌ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ، وَ إِنِّي لَمْ آتِكُمْ حَتَّى أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدَّمَتْ بِهَا رُسُلُكُمْ أَنْ أَقْدِمْ عَلَيْنَا فَإِنَّهُ لَيْسَ لَنَا إِمَامٌ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى الْهُدَى، فَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ جِئْتُكُمْ فَأَعْطُونِي مَا أَطْمَئِنُّ بِهِ مِنْ عُهُودِكُمْ وَ مَوَاثِيقِكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ لِمَقْدَمِي كَارِهِينَ انْصَرَفْتُ عَنْكُمْ إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي جِئْتُ مِنْهُ إِلَيْكُمْ»؛ «ای مردم! سخنانم اتمام حجت است بر شما، و انجام وظیفه و رفع مسئولیت در پیشگاه خدا. من به سوی شما حرکت نکردم مگر آنگاه که دعوت‌نامه‌ها و پیک‌های شما به سوی من سرازیر گردید که امام و پیشوا نداریم، دعوت ما را بپذیر و به سوی ما حرکت کن تا خداوند به وسیله تو ما را هدایت و رهبری نماید. اگر بدین دعوت‌ها وفادار هستید اینک که من به سوی شما آمده‎ام با من پیمانی محکم ببندید و در همکاری و همیاری با من از اطمینان بیشتر برخوردارم سازید. و اگر از آمدن من ناراضی هستید حاضرم به محلی که از آنجا آمده‌ام مراجعت نمایم».

سپاهیان حر در مواجهه با این سخنان منطقی و مستدل امام فقط سکوت اختیار کردند! دومین سخنرانی امام که پس از نماز عصر انجام گرفت از این قرار است: «أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ أَرْضَى لِلَّهِ عَنْكُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ وَ السَّائِرِينَ فِيكُمْ بِالْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا كَرَاهِيَةً لَنَا وَ الْجَهْلَ بِحَقِّنَا وَ كَانَ رَأْيُكُمُ الْآنَ غَيْرَ مَا أَتَتْنِي بِهِ كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ انْصَرَفْتُ عَنْكُمْ»؛ «ای مردم! اگر از خدا بترسید و بپذیرید که حق در دست اهل حق باشد، موجب خشنودی خداوند خواهد گردید و ما اهل بیت پیامبر به ولایت و رهبری مردم شایسته‌تر و سزاوارتر از اینها (بنی امیه) می‌باشیم که به ناحق مدعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفته‌اند. و اگر در این راهی که در پیش گرفته‌اید پافشاری کنید و از ما روی گردانید و حق ما را نشناسید و اکنون خواسته شما غیر از آن باشد که در دعوت‌نامه‌هایتان منعکس بود، من از همین جا مراجعت می‌کنم».

پس از آنکه سخنان امام حسین (ع) به اتمام رسید، حر اظهار داشت که ما از این دعوت‌نامه‌ها اطلاعی نداریم! آنگاه امام دستور دادند خورجین نامه‌های کوفیان به آنها نشان داده شود. ولی حر باز هم اظهار بی‌اطلاعی کرد! وقتی که امام خواستند به مسیرشان ادامه دهند حر مانع شد و در نهایت گفت مسیری را انتخاب نمایید که نه به طرف کوفه باشد و نه بازگشت به مدینه، تا من طی نامه‌ای از ابن زیاد کسب تکلیف کنم. آنگاه حر، سیدالشهداء (ع) را نصیحت کرد و گفت اگر مبارزه کنی کشته می‌شوی. امام با شنیدن این تهدید فرمود: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي وَ هَلْ يَعْدُو بِكُمُ الْخَطْبُ أَنْ تَقْتُلُونِي وَ سَأَقُولُ كَمَا قَالَ أَخُو الْأَوْسِ لِابْنِ عَمِّهِ وَ هُوَ يُرِيدُ نُصْرَةَ رَسُولِ اللَّهِ (ص): سَأَمْضِي وَ مَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ وَاسَى الرِّجَالَ الصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ خَالَفَ مُجْرِماً أُقَدِّمُ نَفْسِي لَا أُرِيدُ بَقَاءَهَا لِنَلْقَى خَمِيساً فِي الْهِيَاجِ عَرَمْرَماً فَإِنْ عِشْتُ لَمْ أَذْمُمْ وَ إِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ كَفَى بِكَ ذُلًّا أَنْ تَعِيشَ فَتُرْغَمَاً» «آیا مرا به مرگ می‌ترسانی و آیا بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ من در پاسخ تو همان چند بیت را می‌خوانم که برادر مؤمن «اوسی» آنگاه که می‌خواست به یاری پیامبر بشتابد و در جنگ شرکت کند به پسرعمویش که مخالف حرکت وی بود، انشاد نمود و چنین گفت: من به سوی مرگ خواهم رفت که مرگ برای جوانمرد ننگ نیست، آنگاه که او معتقد به اسلام و حقش باشد. و بخواهد با ایثار جانش، از مردان نیک حمایت و با جنایتکاران مخالفت نموده و از دشمنی خدا دوری گزیند. من جانم را در طبق اخلاص می‌گذارم و دست از زندگی می‌شویم تا در جنگی سخت با دشمنی بس بزرگ مواجه شوم. من اگر زنده بمانم پشیمانی ندارم و نه اگر بمیرم ناراحتی دارم، ولی برای تو این بس که چنین زندگی ذلت‌بار و ننگینی را سپری کنی».

گفته شده است که امام حسین (ع) در طول سفرشان چندین بار این اشعار را خوانده‌اند. به هر حال ایشان و اصحابش در حالی که سپاهیان حر آنها را همراهی می‌کردند حرکت خود را ادامه دادند ولی نه به طرف کوفه بلکه بدون جهت خاصی تا جواب نامه حر از کوفه بیاید. در بین راه در یکی از اقامت‌گاه‌ها امام فرصت دیگری یافتند و بار دیگر برای بازگو کردن حقایق برای سپاه حر به سخنرانی پرداختند: «أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرَامِ اللَّهِ ناكِثاً عَهْدَهُ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ في عِبَادِ اللَّهِ بِالإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ فَلَم يُغَيّرُ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَولٍ كَانَ حَقَّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدخِلَهُ مُدْخَلَهُ. أَلا وَ إِنَّ هَؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَرَكُوا طَاعَةَ الرَّحمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ أَنَا أَحَقُّ مِمَّنْ غَيَّرَ وَ قَدْ أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُم بِبَيْعَتِكُم أنَّكُمْ لَا تَسْلُمُونِي وَ لَا تَخْذُلُونِي فَإِنْ أتْمَمْتُمْ عَلَيَّ بَيْعَتَكُمْ تُصِيبُوا رُشْدَكُمْ فَأنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِي مَعَ أَهْلِكُمْ وَ لَكُمْ فِيَّ أُسْوَةٌ. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتِي مِنْ أَعْنَاقِكُمْ فَلَعَمْرِي مَا هِيَ لَكُمْ بِنُكرٍ لَقَد فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي وَ أخِي وَ ابْنُ عَمِّي مُسْلِمٍ فَالمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ فَحَظَّكُمْ أخْطَأتُمْ وَ نَصيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ وَ مَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ سَيُغْنِي اللَّهُ عَنْكُمْ وَ السَّلامُ عَلَيكُم وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ»؛ «مردم! پیامبر خدا (ص) فرمود هر مسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را در هم می‌شکند و با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده و در میان بندگان خدا، راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش می‌گیرد ولی او در مقابل چنین سلطانی با عمل یا با گفتار، اظهار مخالفت ننماید بر خداوند است که این فرد (ساکت) را به محل همان طغیانگر، در آتش جهنم داخل کند.

مردم! آگاه باشید اینان (بنی امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود فرض نموده‌اند، فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده، فیء را (که مختص به خاندان پیامبر است) به خود اختصاص داده‌اند. حلال و حرام و اوامر و نواهی خداوند را تغییر داده‌اند و من به رهبری جامعه مسلمانان از این مفسدین که دین جدم را تغییر داده‌اند شایسته‌ترم.

گذشته از این حقایق، مضمون دعوت‌نامه‌هایی که از شما به دست من رسیده و پیک‌هایی که از سوی شما به نزد من آمده‌اند این بود که شما با من بیعت کرده و پیمان بسته‌اید که مرا در مقابل دشمن تنها نگذارید و دست از یاری من برندارید، اینک اگر بر این پیمان خود باقی و وفادار باشید، به سعادت و ارزش انسانی خود دست یافته‌اید؛ زیرا من حسین فرزند دختر پیامبر و فرزند علی هستم که وجود من با شما مسلمانان در هم آمیخته و فرزندان و خانواده شما به حکم فرزندان و خانواده خود من هستند (در میان من و مسلمانان جدایی نیست) که شما باید از من پیروی کنید و مرا الگوی خود قرار دهید.

و اگر با من پیمان‌شکنی نمودید و بر بیعت خود باقی نماندید، به خدا سوگند این عمل شما نیز بی‌سابقه نیست و تازگی ندارد که با پدرم و برادرم و پسرعمویم مسلم نیز این چنین رفتار نمودید و با آنان از در غدر و پیمان‌شکنی درآمدید، پس آن کس گول خورده است که به حرف شما اعتماد کند و به پیمان شما مطمئن شود. شما مردمانی هستید که در به دست آوردن نصیب خود راه خطا پیموده و سهم خود را به رایگان از دست داده‌اید و هر کس پیمان‌شکنی کند. به ضرر خودش تمام خواهد گردید و امید است خداوند مرا از شما بی‌نیاز سازد. والسلام».

در یکی دیگر از اقامتگاه‌ها، حضرت ابا عبدالله (ع) از شهادت پیک خود که به کوفه فرستاده بود ـ قیس بن مسهر صیداوی ـ باخبر گشت و در پاسخ به این خبر تأسف‌بار فرمود: «﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۱] اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَ لَهُمُ الْجَنَّةَ نُزُلاً وَ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ فِي مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِكَ وَ رَغَائِبِ مَذْخُورِ ثَوَابِكَ»؛ «گروهی از مؤمنان به پیمان خود (شهادت در راه خدا) وفا نمودند و گروه دیگر در انتظار به سر می‌برند و عهد و پیمان خویش را تغییر نداده‌اند. آنگاه امام چنین دعا فرمودند: خدایا! بهشت را برای ما و آنان قرار بده و ما و آنان را در پایگاه رحمتت به بهترین ثواب‌های ذخیره شده‌ات نایل بگردان».

سپس کاروانی که خبر شهادت پیک امام را آورده بود، اوضاع کوفه را ناامن خواند و به امام پیشنهاد داد به دامنه کوه‌های سر به فلک کشیده برود تا در امان بماند. طرماح بن عدی قافله‌سالار این کاروان بعد از این پیشنهاد اظهار داشت که من خودم همراه با بیست هزار شمشیر به دست، دفاع از تو را بر عهده خواهیم گرفت.

امام حسین (ع) در جواب طرماح فرمودند: «إِنَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ عَهْداً وَ مِيثَاقاً وَ لَسْنَا نَقْدِرُ عَلَى الإِنْصِرَافِ حَتّى تَنْصَرِفُ بِنَا وَ بِهِمُ الاُمُورُ فِي عَاقِبَةِ»؛ «در میان ما و مردم کوفه عهد و پیمانی بسته شده است و در اثر این پیمان امکان برگشت برای ما نیست، تا ببینیم عاقبت کار به کجا می‌انجامد!».

در اقامت‌گاهی دیگر امام حسین (ع) باخبر شدند که عبیدالله بن حر جعفی راهزن و سارق معروف آن زمان نیز در این اقامتگاه منزل گزیده است. حضرت با چند تن از اصحابش نزد او رفته و او را به یاری خویش دعوت نموده و فرمود: «يَابْنَ الْحُرِّ إِنَّ أَهْلَ مِصْرِكُمْ كَتَبُوا إِلَيَّ أَنَّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلَى نُصْرَتِي وَ سَأَلُونِي الْقُدُومَ عَلَيْهِمْ وَ لَيْسَ الْأمْرُ عَلَى مَا زَعَمُوا وَ إِنَّ عَلَيْكَ ذُنُوباً كَثِيرَةً فَهَلْ لَكَ مِن تَوْبَةٍ تَمْحُو بِها ذُنُوبَك؟»؛ «ای پسر حر! مردم شهر شما (کوفه) به من نامه نوشته‌اند که آنان بر نصرت و یاری من اتحاد نموده و پیمان بسته‌اند و از من درخواست کرده‌اند که به شهرشان بروم. ولی حقیقت امر خلاف آن است که آنان نوشته‌اند. تو در دوران عمرت گناهان زیادی را مرتکب شده‌ای، آیا می‌خواهی توبه کنی و از آن گناهان پاک شوی؟»

عبیدالله گفت: چگونه توبه کنم؟ حضرت فرمود: «تَنْصُرُ إِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ تُقاتِلُ مَعَهُ»؛ «فرزند دختر پیامبرت را یاری کرده و در رکاب او با دشمنانش بجنگی!»

او در جواب عرض کرد: به خدا سوگند من می‌دانم هر کس که از فرمان تو پیروی کند به سعادت ابدی دست یافته است، ولی من احتمال نمی‌دهم یاری من به حالت سودی داشته باشد؛ زیرا در کوفه کسی را ندیدم که تصمیم بر یاری شما داشته باشد! بلکه اکثر مردم کوفه خود را برای سرکوبی شما آماده کرده‌اند. به خدا سوگندت می‌دهم که مرا از این امر معاف بداری؛ زیرا من سخت از مرگ گریزانم. ولی اسب خود را که فوق‌العاده قوی و باسرعت است تقدیم شما خواهم کرد!

امام (که قصد هدایت و سعادت وی را داشتند) فرمودند: «أَمَّا إِذَا رَغِبْتَ بِنَفْسِكَ عَنَّا فَلا حَاجَةَ لَنَا فِي فَرَسِك وَ لَا فِيكَ وَ مَا كُنْتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّينَ عَضُداً وَ إِنِّي أَنْصَحُكَ كَمَا نَصَحْتَنِي، إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تَسْمَعْ صُرَاخَنَا وَ لَا تَشهَدْ وَقْعَتَنَا فَافْعَلْ، فَوَاللَّهِ لا يَسْمَعُ وَاعِيَتَنا أَحَدٌ وَ لَا يَنْصُرُنَا إِلَّا أَكَبَّهُ اللَّهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ»؛ «حالا که از جانت در راه ما امتناع می‌ورزی، من نیز به اسبت نیاز ندارم؛ زیرا من از افراد گمراه برای خود کمک نمی‌گیرم!»

آنگاه امام فرمودند: «من هم تو را نصیحتی می‌کنم که تا می‌توانی خود را به جای دوردستی برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی و جنگ ما را نبینی؛ زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاری ما نشتابد خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد». عبیدالله به سپاه امام نپیوست ولی تا آخر عمر برای از دست دادن چنین سعادتی اظهار تأسف و پشیمانی می‌کرد!

در ادامه مسیر، کاروان ابا عبدالله الحسین (ع) به نزدیکی سرزمین کربلا رسیدند. در همان هنگام حرکت کاروان، ناگهان صدای امام به گوش رسید که مکرر می‌فرمودند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ. جناب علی اکبر فرزند ارشد حضرت از علت این گفته امام سوال کرد و ایشان چنین پاسخ دادند: «إِنِّي خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ لِي فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ يَقُولُ: الْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ الْمَنَايَا تَسْرِي إِلَيْهِمْ. فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِيَتْ إِلَيْنَا»؛ «من سرم را به زین اسب گذارده بودم که خواب خفیفی بر چشمانم مسلط شد. در این موقع صدای هاتفی به گوشم رسید که می‌گفت این جمعیت در این هنگام شب در حرکت هستند و مرگ نیز در تعقیب آنهاست. برای من معلوم گردید که این، خبر مرگ ماست».

حضرت علی اکبر عرضه داشت: «لَا أَرَاكَ اللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ؟» خداوند حادثه بدی پیش نیاورد، ولی مگر ما بر حق نیستیم؟ امام فرمود: بله به خدا سوگند ما جز در راه حق قدم برنمی‌داریم. علی اکبر عرض کرد: «إِذَنْ لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ». اگر بناست در راه حق بمیریم ترسی از مرگ نداریم.

آنگاه امام او را دعا کرده و فرمود: «جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»؛ «خداوند بهترین پاداش فرزندی را برای تو عنایت فرماید»[۲].

منابع

پانویس

  1. «برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  2. تشیع، محمد حسن، فرهنگ عاشورایی، ج۳، ص ۴۲.