رابطه قلب با علم معصوم چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
رابطه قلب با علم معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم
تعداد پاسخ۱ پاسخ

رابطه قلب با علم معصوم (ع) چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد تقی یارمحمدیان

حجت الاسلام و المسلمین یارمحمدیان در کتاب «ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«از روش‌های شاخص و مورد توجه در چگونگی دریافت علم افزون، نقش بستن علم در قلب شریف امام است که در احادیثی، براین کیفیت تأکید شده است[۱]. در این احادیث از این روش با کلیدواژه‌های “نَکت”، “نَقر”، “قذف” و “القای قلبی” یاد شده که در عنوان گونه‌شناسی احادیث از چند نمونه یاد کردیم[۲]. نَکت: از لحاظ واژه‌شناسی این چنین گفته شده است: نَکَتَ یَنکُت نکتاً، الأرضَ بقضیبٍ أو بإصبعهِ، در حال تفکر، به واسطه کوبیدن یا کشیدن چوب یا انگشت خود بر زمین اثر گذاشت. البته اثر اندک، نه اینکه گودال درست کند. همان خطی که گاهی انسان با چوبی یا انگشت خود، در حال تفکر بر زمین می‌کشد[۳].

نَقر: نَقَرَ یَنقُر؛ آن است که فاعل با یکی از اعضای بدن انسان یا حیوان، یا به وسیله ابزاری مانند تبر، بر چیزی ضربه بزند. فاعل در این فعل، قصد دارد با ضربه زدن، مانند دارکوب، سوراخ یا اثری در آن شیء ایجاد کند[۴].

قذف: قذف یقذف؛ در لغت به رمی و پرتاب هرچیزی قذف گفته می‌شود[۵]. البته فاصله داشتن از هدف، دوری هدفی که پرتاب به سوی آن انجام می‌شود، و قدرت همراه با سرعت، در موارد استعمال این واژه و مشتقات آن به خوبی دیده می‌شود[۶].

إلقاء: لقاء روبه‌روشدن با شیء به همراه برخورد و مصادف شدن با آن است. إلقاء انداختن شیء به محلی است که شخص آن را می‌بیند. آن‌گاه در عرف به هر انداختنی القاء گفته شده است[۷]. گفتنی است واژه إلقاء در مقایسه با سه واژه دیگر، کمتر در احادیث یادشده به کار گرفته شده و در مقابل، روی سه واژه دیگر تأکید بیشتری شده است. بر اساس معنای لغوی واژگان نکت، نقر، قذف و القاء، مفاد احادیث یادشده این است که هنگام افزایش علم، خداوند مقداری از علم مورد نظر را بی‌دخالت فرشته به سوی قلب امام پرتاب می‌کند و درنتیجه، علم و اثر لازم را در آن به جای می‌گذارد و این چنین علم به امام انتقال می‌یابد و علم امام افزایش پیدا می‌کند.

باید گفت، این کیفیت در بسیاری از روایات، با کلیدواژه “الهام” بیان شده است[۸]. نص برخی از روایات[۹] و ظاهر مجموع آنها[۱۰] گویای رابطه این همانی میان مفهوم واژگان پیش‌گفته و الهام است و الهام معادل نکت، قذف و نقر قلبی شناحته می‌شود، نه اینکه الهام معنایی متفاوت با مفهوم این واژگان داشته باشد. نیز باید توجه داشت که رابطه مفهوم “وحی” با الهام، رابطه اعم و اخص است؛ بدین معنا که هر الهامی برای امام به نوعی وحی محسوب می‌شود، ولی هر وحیی الهام قلمداد نمی‌شود؛ بلکه وحی ممکن است به شیوه‌های مختلف مانند وساطت فرشته، دیدن رؤیا در خواب یا الهام یا طنین‌انداز شدن در گوش تحقق یابد. البته واضح و مبرهن است که بر اساس مبانی اعتقادی شیعه، امام وحی به معنای تشریع و تأسیس دینی جدید غیر از دین پیامبر خاتم (ص) ندارد. وحی برای امام همان الهام است. از این‌رو در روایات از این روش دریافتی علم به وحیی شبیه به وحی مادر حضرت موسی (ع) تعبیر شده است: حرث بن مغیره نضری گزارش داده است که از حضرت امام صادق (ع) پرسیدم: علم امام چیست؟ آیا اجزای جمع شده‌ای است که یک باره در قلب امام پرتاب و در گوش او نواخته می‌شود و اثر خود را بر جای می‌گذارد؟ گفت: حضرت پاسخ فرمودند: علم امام وحیی است مانند وحیی که به مادر حضرت موسی شد.[۱۱].

با این حال توجه به این نکته لازم است که همسان‌پنداری الهام امام با الهامی که برای دیگر انسان‌ها رخ می‌دهد، پنداری خطا است؛ چراکه این دو الهام، در ماهیت، کیفیت، ابزار دریافت، قابلیت آسیب‌پذیری و محتوای الهام شده، با یکدیگر متفاوت‌اند.

پرسشی که به ذهن می‌رسد این است: آیا کاربرد نکت، نقر و یا قذف قلبی در این احادیث معادل یکدیگر است یا اینکه متفاوت است و هریک اشاره به علم با کیفیت ویژه‌ای از الهام علم در قلب امام دارد و اهل بیت (ع) از به‌کارگیری این سه واژه منظور خاصی داشته‌اند؟! پاسخ این پرسش روشن نیست، ولی برخی از روایات نشان‌دهنده نوعی تفاوت میان روش‌های دریافت قلبی و شنیداری است؛ دقت کنید: عیسی بن حمزه ثقفی می‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: گاهی ما از شما پرسش‌هایی می‌پرسیم و شما به سرعت و بدون مکث پاسخ می‌گویید و گاهی سر به زیر می‌افکنید و پس از تأملی با فاصله پاسخ ما را می‌دهید. حضرت در پاسخ فرمودند: بدون شک این چنین است. علم در گوش ما طنین‌انداز می‌شود یا در قلب ما می‌افتد و جای می‌گیرد. پس هرگاه این چنین شد ما به سخن می‌آییم و هرگاه این واقعه رخ ندهد، ما نیز از سخن گفتن باز می‌ایستیم.[۱۲].

«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ (ع) عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الْعَالِمِ فَقَالَ نَكْتٌ فِي الْقَلْبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ قَدْ يَكُونَانِ مَعاً»[۱۳].

علی بن یقطین گزارش داده که از حضرت امام کاظم (ع) راجع به یکی از شئون امام و از علم او پرسیدم. حضرت پاسخ فرمودند: علم امام گاهی جای‌گذاری در قلب است و گاهی نواختن در گوش است و گاهی هر دو روش با هم است.

در این دست احادیث، خبر از نقر و نکت شنیداری در مقابل نکت، نقر و قذف قلبی داده شده و با واژه “أوْ” تنویع و واو عاطفه و نیز رویداد هر دو روش با هم، این تفاوت نشان داده شده است. درست است که این احادیث نشان دهنده وجود تفاوت میان دریافت شنیداری و قلبی است اما به نظر می‌رسد با در نظر گرفتن شواهدی می‌توان گفت، این تفاوت در دریافت، میان نکت، نقر و قذف قلبی به تنهایی نیز به نوعی وجود دارد. سه شاهدی که در اینجا می‌توان بدان اشاره کرد، یکی همین دست روایات است که ظهور در تنویع میان دریافت شنیداری و قلبی دارد؛ زیرا هر یک از این دو، با واژه‌ای بیان شده است. دوم به‌کارگیری سه واژه متفاوت در خود دریافت‌های قلبی است. دریافت قلبی گاهی با واژه نکت، گاهی با نقر و گاهی با قذف بیان شده است. سوم تفاوت معنایی‌ای است که این واژگان از نظر لغت‌شناسی با یکدیگر دارند. با توجه به شواهد یادشده، به ویژه تفاوت لغوی، شاید بتوان گفت آن‌گاه که امام در دریافت علم افزون، نیازمند نوعی سرعت است و به خبر و علم فوری و عمقی نیاز دارد، دریافت قلبی به روش قذف انجام می‌پذیرد و چنان‌چه انتقال مثلاً علمی سطحی در میان باشد، به روش نقر رخ می‌دهد و هنگامی که علم از وقار و شکوهی خاص برخوردار باشد و در آن کندی و طمأنینه وجود داشته باشد، از روش دریافت نکتی برای انتقال استفاده می‌شود. نمی‌توان به روشنی و به طور دقیق نوع این تفاوت‌ها را مشخص کرد، ولی اصل وجود تفاوت دور از ذهن نیست؛ مثلاً شاید به همین خاطر است که علم و خبرظهور امام زمان (ع) با واژه و روش نکت قلبی به حضرت داده می‌شود؛ دقت کنید: مفصل گزارش داده که امام صادق (ع) راجع به سخن خداوند عزوجل: فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ[۱۴] فرمود: بی‌شک از ما خاندان امامی پیروز و پنهان وجود دارد. پس هنگامی که خداوند متعال اراده کند که او را آشکار سازد، در قلبش اثری می‌گذارد. پس ظاهر گردد و به امر خدای متعال قیام کند.[۱۵].

احتمال دیگر این است که غیر از تفاوت در محتوای علم افزون، تفاوت از لحاظ ذوات مقدس ائمه اطهار (ع) نیز باشد؛ بدین معنا که ممکن است بیشتر دریافت‌های قلبی یک امام از نوع نکتی و امامی دیگر از نوع قذفی و یا نقری باشد. از این‌رو در حدیثی از امام صادق (ع) می‌خوانیم: «مِنَّا مَنْ يُنْكَتُ فِي قَلْبِهِ، وَ مِنَّا مَنْ يُقْذَفُ‏ فِي‏ قَلْبِهِ‏، وَ مِنَّا مَنْ يُخَاطَبُ»[۱۶].

در حدیثی سخن از کیفیتی دیگر در دریافت‌های قلبی امام مطرح شده و معیار تفاوت، زمان دریافت علم افزون قرار داده است؛ دقت کنید: حسن بن عباس بن حریش گزارش داده که کتابم را که حاوی مجموعه احادیثی درباره شب قدر بود خدمت امام جواد (ع) عرضه داشتم و ایشان آن را تأیید کرد و فرمود: امام صادق (ع) فرمودند: بی‌شک آن قلبی که در شب قدر، بسته ارسالی خداوند را معاینه می‌کند، از جایگاه و منزلتی بس عظیم برخوردار است. گفتم: ای اباعبدالله! چگونه این معاینه روی می‌دهد؟ فرمود: به خدا قسم دل امام شکافته می‌شود؛ آن‌گاه علوم ارسالی در قلب امام جای می‌گیرد و با مدادی از نور بر قلب او نوشته خواهد شد. این، همه علوم شب قدر است. آن‌گاه قلب امام همانند ورقی برای چشم او و زبان امام بازگوکننده‌ای برای گوش امام می‌شود؛ بدین معنا که هنگامی که امام علم چیزی را اراده کند، با چشم و قلب خود می‌نگرد و انگار در کتابی نگاه می‌کند. خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: پس از شب قدر چگونه امام علم را در شب‌های دیگر دریافت می‌کند؟ آیا در شب‌های دیگر قلب امام شکافته می‌شود یا خیر؟ حضرت فرمودند: خیر شکافته نمی‌شود، ولی خداوند با پرتاب کردن در قلب به امام الهام می‌کند؛ به گونه‌ای که امام احساس می‌کند که او به آن مقداری که خدا از علمش بخواهد، سخن می‌گوید؛ چراکه خداوند وسعت‌دهنده دانا است.[۱۷].

در این حدیث شریف، کیفیت دریافت علم افزون در شب قدر، به روش شکافتن قلب و نوشتن با مدادی از نور بیان شده است. نیک می‌دانیم معنایی مجازی از این عبارت‌پردازی قصد شده است و کنایه از الهام قلبی به روش نکتی آن است. همان طور که در واژه‌شناسی نکت بیان شد، در نکت، تأمل، طمأنینه و اثرگذاری لحاظ گردیده است؛ درست مانند کسی که با چوب بر زمین خطی می‌کشد و اثری بر جای می‌گذارد. در اینجا نیز با مدادی از نور این اثر بر قلب امام گذارده خواهد شد.

از این مطلب که بگذریم، تفاوت میان نکت قلبی و قذف قلبی در حدیث شریف به لحاظ زمانی بیان شده است. در مباحث آینده خواهیم گفت، از زمان‌های شاخص در پدیده افزایش علم امام و شاید مهم ترین آنها، شب قدر است. این از آن جهت است که گستره علم افزون در این شب به وسعت همه جهانیان و برای یک سال است، اما زمان‌های دیگر بیشتر شرح و تفصیلی برای علوم شب قدر است. از این‌رو علم شب قدر که مانند قانونی است با تشریفاتی خاص، به روش نکت ویژه در قلب امام جای‌گذاری می‌شود، اما افزایش علم در طول سال که به منزله تبصره‌ای برای این قانون یا دستورات موردی، فوری و زودبازده است، بیشتر به روش قذف قلبی مانند تیر پرتاب می‌شود و فوری و موردی به قلب امام الهام می‌گردد.»[۱۸].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. رستمی و آل‌بویه؛
آقایمحمد زمان رستمی و خانم طاهره آل‌بویه در کتاب «علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

قلب، معانی مجرد را ادراک می‌کند، لکن در ادراک این معانی با ادراک عقل در دو چیز تفاوت دارد:

  1. آنچه عقل از دور به صورت مفهوم کلی ادراک می‌کند، قلب از نزدیک به عنوان یک موجود شخصی خارجی واقعی مشاهده می‌کند[۱۹]؛
  2. عقل به دلیل انحصار در حصارِ ادراک مفهومی از ادراک بسیاری از حقایق عاجز است، اما قلب به دلیل ادراک شهودی[۲۰] بر بسیاری از اسرار کلی و بلکه جزئی عالم نیز آگاه است.

معرفت و شناخت قلبی، نخست با رؤیاهای صادق در خواب نصیب می‌شود؛ زیرا روح در آغاز ضعیف است و در چنین حالتی با قطع سرگرمی‌های بیرونی در حالت خواب، زمینه مناسب برای سفر درونی فراهم می‌شود وگرنه آن چشم و گوش که در خواب به مشاهده حقایق نایل می‌گردند، در بیداری نیز همراه انسان هستند. نفس چون قوی شود، نه تنها مشاهدات بیرونی به‌وسیله حواس ظاهری، برای او مزاحمتی ایجاد نمی‌کند، بلکه او را در شهود خارجی نیز یاری می‌رساند. این شهود خارجی که نوعاً برای انبیا ایجاد می‌شود، نه از سنخ گمان، بلکه از صنف قطع و نه از قبیل استدلال حصولی، بلکه از سنخ شهود حضوری و نه از قبیل شهود عادلانه، بلکه از سنخ شهود معصومانه است. این شهود در حدّ نازلِ آن ممکن است نصیب مؤمنان شود؛ البته این غیر از تمثل خاطره‌های نفسانی است که از حافظه به خیال و از مفهوم ذهنی به صورت تخیل ترسیم می‌شود و غیر از تصویر نفسانی، مبدأ دیگری ندارد و نیز غیر از تصویرهای شیطانی است که به منظور اضلال، اغوا، و تزیین، گاهی در رؤیا و زمانی در بیداری در نفس انسان تأثیر می‌کند.

وقتی قلب به مقام عالی از شهود رسیده باشد، در این حالت همه قوای پایین‌تر، آن را همراهی می‌کنند، یعنی هم عقل، معانی کلی را به خوبی دریافت می‌کند و هم قوه واهمه، آنچه در آن تنزل می‌کند به نیکی در می‌یابد و هم قوه متخیله آن‌چنان‌که باید صورت‌گری می‌نماید و هم قوه خیال تمام آنچه در حدّ صورت تجلی کرده را مشاهده می‌کند و در این حال آنچه که دیده می‌شود، چه در بیداری و چه در خواب، همه صادق است و آنچه گفته می‌شود همه با واقع مطابق است و شهود صاحب این مقام به دلیل عصمتی که دارد، میزان برای مشاهده دیگران است و فهم او به دلیل مصونیت از خطا، معیار برای فهم دیگران می‌گردد[۲۱].

حداکثر تجرد شیطان و سقف فعالیت او، تجرد خیالی و وهمی است. مشاهداتی که مربوط به عالم طبیعت، خیال و وهم باشد، در معرض دخالت شیطان قرار گرفته و در نتیجه، حقِ آن آمیخته به باطل می‌شود، اما نشئه عقل و قلب و مشاهداتی که به این دو مربوط است، از تصرف شیطان خارج می‌باشد[۲۲].
٢. میرترابى حسینى؛
خانم زهرةالسادات میرترابی حسینی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم لدنی در قرآن و حدیث» در این‌باره گفته‌ است:

«قلب مانند عقل، مجرده را ادراک می‌کند با این تفاوت که، آنچه را عقل از دور به صورت مفهومِ کلی ادراک می‌کند قلب، از نزدیک به عنوان موجود شخصی خارجی که دارای سعۀ وجودی است، مشاهده می‌نماید. از این رو عقل به دلیل انحصار در حصار درک مفهومی، از ادراک بسیاری از حقایق عاجز است ولی قلب با ادراک شهودی، بر بسیاری از اسرار کلی و حتّی جزئی عالم، آگاه می‌گردد. حقّ این است که تفاوت میان قلب و دیگر قوای ادراکی، تنها در شدت و ضعف حضور، و نیز در سعه و ضیق معلوم بالذات است. در اصطلاح قرآن از این راه شناخت با "عقل" و گاه با "قلب" یاد، و هر یک از واژه‌های مذکور به جای یکدیگر استعمال شده‌اند[۲۳]. و در اصطلاح حکما قلب، از مراتب عقلی عملی است که بعد از تخلیه، تجلیه و تحلیه به فنا و شهود می‌رسد[۲۴]. همانگونه که در مورد "راه عقل" گفتیم، تنها معصومین (ع) هستند که در شناخت، دچار خطا و اشتباه نمی‌شوند اما غیر معصومینی که از راه تزکیه و کنترل نفس طریق مشاهده را طی کرده ولی به مقام مخلصین نرسیده‌اند، گرچه در حین شهود واقع، احتمال خلاف نمی‌دهند، لکن در هنگام رجوع به حالت عادی، وقتی یافته‌های خود را در قالب مفاهیم گردآوری می‌نمایند، در آن احتمال خلاف و خطا می‌یابد از این‌رو آنچه را که می‌یابند، یا باید با یافته‌های معصومین تطبیق دهند و یا آنکه در صورت عدم دسترسی به آنها، از میزان عقل استفاده کنند به این معنا که بر آن مشاهداتی که مخالف قوانین عقلی نبوده بلکه مؤید به قضایای برهانی است، اعتماد نمایند و جز آن را حجّت قرار ندهند.

بنابراین، در این مقام است که عقل، به آنچه که از طریق مشاهده حاصل شده است کمک می‌نماید. یعنی براهین عقلی برای شهود انسان مبتدی، ابزار و وسیلۀ سنجش است و این، بدان معناست که برهان عقلی برای مشاهدات سالکان طریق کشف، همانند منطق برای اهل فلسفه، یک علم آلی است. بدین ترتیب ارتباط و پیوند راه بیرونی شناخت که همان راه وحی و راه ائمه (ع) است با دو راه درونی معرفت که راه عقل و راه تهذیب نفس است و همچنین ارتباط و پیوند این دو راه درونی شناخت با یکدیگر مشخص می‌شود[۲۵]»[۲۶].

پرسش‌های وابسته

  1. منابع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  2. آیا شیوه دستیابی معصوم به علم با دیگران مشترک است یا متفاوت؟ (پرسش)
  3. رابطه قرآن با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  4. رابطه علم لدنی با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  5. رابطه روح یا روح القدس با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  6. آیا ارتباط با ارواح می‌تواند یکی از منابع علم معصوم باشد؟ (پرسش)
  7. رابطه وحی یا الهام با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  8. رابطه تحدیث با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  9. رابطه نقر در گوش و نکت در دل با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  10. رابطه رؤیای صادق با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  11. رابطه کشف یا شهود با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  12. رابطه امام مبین یا کتاب مبین با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  13. رابطه ام الکتاب با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  14. رابطه کتاب اعمال با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  15. رابطه علم‌الکتاب با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  16. رابطه لوح یا لوح محفوظ با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  17. رابطه عرش با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  18. رابطه مقام راسخان در علم با علوم معصوم چیست؟ (پرسش)
  19. رابطه عمود نور با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  20. رابطه اسم اعظم با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  21. رابطه وراثت از پیامبر یا امام پیشین با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  22. رابطه الف باب با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  23. علم معصوم امام به طور مستقیم از جانب خدا به او داده می‌شود یا با وساطت پیامبر خاتم؟ (پرسش)
  24. آیا تعلیم اسماء با علم معصوم ارتباط دارد؟ (پرسش)
  25. آیا علم ویژه معصوم قابل تعلیم و انتقال به دیگران است؟ (پرسش)
  26. دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    1. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    2. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    3. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    4. دیدگاه‌های دانشمندان حدیث در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    5. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    6. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    7. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    8. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    9. دیدگاه فرقه وهابیت در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۲۳۱-۲۳۲، ۳۱۶-۳۱۹، ۳۲۶-۳۲۸، ۴۳۹، ح۱ و ص۴۴۲، ح۶؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۶۴؛ مفید، محمد بن محمد، ارشاد، ج۲، ص۱۸۶؛ همو، اختصاص، ص۲۸۶-۲۸۷؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۰۸.
  2. همین نوشتار، صفحه ۱۳۵ و ۱۳۶.
  3. ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۴۷۶؛ زمخشری، محمود، الفائق، ج۳، ص۳۳۰؛ فیومی، احمد، مصباح المنیر، ج۲، ص۶۲۴؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۲۲۶.
  4. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۴۶۸؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات، ص۸۲۱؛ فیومی، احمد، مصباح المنیر، ج۲، ص۶۲۱: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۵۰۱؛ مصطفوی، حسن، التحقیق، ج۱۲، ص۲۱۹.
  5. فراهیدی، خلیل، العین، ج۵، ص۱۳۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۵، ص۳۷۶؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۶۸؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۲۷۷.
  6. فراهیدی، خلیل، العین، ج۵، ص۱۳۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۵، ص۳۷۶؛ ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۶۸؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات، ص۶۶۱؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة، ج۴، ص۲۹؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۲۷۷-۲۷۸؛ فیومی، احمد، مصباح المنیر، ج۲، ص۴۹۵؛ بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی، ص۶۸۷.
  7. راغب اصفهانی، حسین، مفردات، ص۷۴۵.
  8. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۱۳۰، ۲۳۴-۲۳۵، ۳۱۶، ۴۵۲؛ کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر، ص۵۱۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۵۴، ۲۰۲؛ صدوق، محمد بن علی، خصال، ج۱، ص۲۹۳؛ مفید، محمد بن محمد، ارشاد، ج۲، ص۲۸۲؛ همو، اختصاص، ص۲۸۶؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۱۰۵، ۱۸۸.
  9. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۱۸، ح۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۶۴، ح۳.
  10. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۰، ح۲ و ۳۱۷، ح۵، ۸، ۱۰؛ مفید، محمد بن محمد، اختصاص، ص۲۸۶؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۰۸.
  11. «عَنِ الْحَرْثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّضْرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَا عِلْمُ عَالِمِكُمْ جُمْلَةٌ يُقْذَفُ فِي قَلْبِهِ وَ يُنْكَتُ فِي أُذُنِهِ قَالَ فَقَالَ وَحْيٌ كَوَحْيِ أُمِّ مُوسَى» صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۱۷.
  12. «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّا نَسْأَلُكَ أَحْيَاناً فَتُسْرِعُ فِي الْجَوَابِ وَ أَحْيَاناً تَطْرُقُ ثُمَّ تُجِيبُنَا قَالَ إِنَّهُ نَعَمْ يُنْقَرُ وَ يُنْكَتُ فِي آذَانِنَا وَ قُلُوبِنَا فَإِذَا نُكِتَ أَوْ نُقِرَ نَطَقْنَا وَ إِذَا أُمْسِكَ عَنَّا أَمْسَكْنَا» صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۱۶، ح۳.
  13. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۱۶، ح۴.
  14. «و هنگامی که در صور دمیده شود،» سوره مدثر، آیه ۸.
  15. «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‏» فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ «قَالَ إِنَّ مِنَّا إِمَاماً مُظَفَّراً مُسْتَتِراً فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِظْهَارَ أَمْرِهِ نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً فَظَهَرَ فَقَامَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۴۳.
  16. «برخی از ما خاندان هستند که در قلب او نکت می‌شود و برخی در قلب او قذف می‌شود و برخی مخاطب واقع می‌شوند». طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۰۸.
  17. «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ‏ أَنَّهُ عَرَضَهُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ الْقَلْبَ الَّذِي يُعَايِنُ مَا يَنْزِلُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ لَعَظِيمُ الشَّأْنِ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَيُشَقُّ وَ اللَّهِ بَطْنُ ذَلِكَ الرَّجُلِ ثُمَّ يُؤْخَذُ إِلَى قَلْبِهِ‏ وَ يُكْتَبُ عَلَيْهِ بِمِدَادِ النُّورِ فَذَلِكَ جَمِيعُ الْعِلْمِ ثُمَّ يَكُونُ الْقَلْبُ مُصْحَفاً لِلْبَصَرِ وَ يَكُونُ اللِّسَانُ مُتَرْجِماً لِلْأُذُنِ إِذَا أَرَادَ ذَلِكَ الرَّجُلُ عِلْمَ شَيْ‏ءٍ نَظَرَ بِبَصَرِهِ وَ قَلْبِهِ فَكَأَنَّهُ يَنْظُرُ فِي كِتَابٍ قُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَ كَيْفَ الْعِلْمُ فِي غَيْرِهَا أَ يُشَقُّ الْقَلْبُ فِيهِ أَمْ لَا قَالَ لَا يُشَقُّ لَكِنَّ اللَّهَ يُلْهِمُ ذَلِكَ الرَّجُلَ بِالْقَذْفِ فِي الْقَلْبِ حَتَّى يُخَيَّلَ إِلَى الْأُذُنِ أَنَّهُ تَكَلَّمَ بِمَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ‏ عِلْمِهِ‏ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ‏» صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۲۲۳-۲۲۴.
  18. یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت ص ۲۵۷.
  19. به این معنا که ادراکات قلب، علم حضوری است که یک حقیقت واقعی است به این معنا که جزئی از روح آدمی را تشکیل می‌دهد و از این لحاظ، موجودی خارجی است.
  20. ظهور و تجلی حق بر روح انسان دائمی نیست و میزان این ظهور و تجلی به حسب استعداد قلبی اوست. برای قلب‌ها به حسب استعدادشان گاهی تجلی‌ای دست می‌دهد که مستلزم حصول شهود و علم حقیقی و موجب حیات روحانی است و با آن تجلی، حق سبحانه سمع و بصر عبد می‌گردد، و عبد نیز سمع و بصر و سایر صفات حق می‌شود و این مقام جز به سلوک دست ندهد (حسن حسن‌زاده آملی، انسان در عرف عرفان، ص۱۱۵-۱۲۵).
  21. جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج۳، ص۲۶۷-۲۸۲.
  22. رستمی، محمد زمان، آل‌بویه، طاهره، علم امام، ص۵۷ ـ ۵۹.
  23. «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ» یعنی عقل؛ کلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۶، ح ۱۲
  24. عبدالله جوادی آملی، شناخت‌شناسی در قرآن، ص ۳۵۸ و ۳۵۹
  25. توضیح اینکه؛ شخص شاهد، وقتی به حال عادی برگشت، بدلیل تغیّر و تبدّل حالت و کمرنگ شدن شدتِ روشنی و شفافیت شهود، احتمال راه یابی نسیان و عدم انعکاس واژگان از حالتِ شهود، در بیان مفاهیم ممکن است دچار اشتباه شود. علاوه بر این روشن است که چون قوای مدرکه درجات متفاوتی دارند، مدرکات آنها نیز از لحاظ رتبه متفاوتند. رتبۀ مشهودهای قلبی، بالاتر است امّا چون همۀ مدرک‌ها هماهنگ عمل می‌کنند و هماهنگی حقّ است. در نشئه عمل و در حال عادی میزان، قرآن، سنت و مستقلات عقلیه است. لذا چنانچه بین عقل و آنچه در حال شهود، دریافت شده عدم هماهنگی ملاحظه شود، عقل، میزان و معیار خواهد بود؛ عبدالله جوادی آملی، شناخت‌شناسی در قرآن، ص ۳۷۹ و ۳۸۰
  26. علم لدنی در قرآن و حدیث؛ ص ۴۰.