زید بن عمرو بن نفیل قرشی عدوی در تاریخ اسلامی
مقدمه
زید بن عمرو بن نفیل بن مالک قرشی عدوی[۱] و پسر عموی عمر بن خطاب است که پنج سال قبل از بعثت پیامبر (ص) از دنیا رفت[۲]، ولی به آن چه پیامبر خاتم (ص) بر آن مبعوث شد، ایمان داشت[۳]. او در زمان جاهلیت خداپرست بود و از بت پرستی کنارهگیری کرد[۴] و برای به دست آوردن دین حنیف، مسافرتها کرد و در همین راه از دنیا رفت[۵]. او خدای یگانه را میپرستید[۶] و خانه خدا را طواف میکرد[۷] و از خوردن خون و مردار خودداری میکرد[۸]. او کشتار قریش را زشت میشمرد[۹] و به خاطر همین اعمال، عمویش، خطاب بن نفیل او را آزار و اذیت میکرد[۱۰]. او همیشه میگفت: "دین من دین ابراهیم است". چون او پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده و قبل از بعثت، به نبوت وی ایمان داشته، از صحابه شمرده شده است[۱۱].[۱۲]
سخنان پیامبر (ص) درباره زید
روزی سعید بن زید به رسول اکرم (ص) گفت: "ای رسول خدا! زید بن عمرو، چنان بود که دیدید و اخبارش را شنیدید و اگر شما را دیده بود، به شما ایمان میآورد؛ آیا برای او طلب مغفرت کنم؟" پیامبر (ص) فرمود: "آری، برای او آمرزش بخواه؛ او در روز قیامت به تنهایی مانند امتی خواهد آمد"[۱۳].
روزی عمر بن خطاب و سعید بن زید از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: ای رسول خدا! آیا برای زید بن عمرو طلب مغفرت کنیم؟ پیامبر (ص) فرمود: "خداوند زید بن عمرو را بیامرزد؛ زید بر دین ابراهیم (ع) مرده است. پس از آن روز، مسلمانان برای زیدطلب رحمت و برای وی استغفار میکردند[۱۴].[۱۵]
زید و کنارهگیری از بت پرستی
در زمان جاهلیت، روزی ورقة بن نوفل، عثمان بن حورث، زید بن عمرو و عبیدالله بن جحش نزد هم آمدند و پرستش سنگها و بتها را سرزنش کردند و قرار گذاشتند که در شهرها بگردند و دین حنیف؛ یعنی دین ابراهیم را یافته و به آن عمل کنند. ورقة بن نوفل به دین نصرانیت گروید و کتابهای نصاری را خواند تا آنجا که از عالمان اهل کتاب شد؛ اما عبدالله بن جحش بر همان اعتقاد خویش ماند تا آنگاه که اسلام ظهور کرد و او اسلام آورد و به حبشه مهاجرت کرد و در آنجا به کیش نصرانیت در آمد. عثمان بن حورث نیز نزد قیصر رفت و نصرانیت را پذیرفت، اما زید بن عمرو در هیچ دینی داخل نشد و از هیچ کتابی پیروی نکرد، ولی از پرستش بتها و قربانیهای بتها و مردار و خون روی برگردانید و از زنده به گور کردن دختران نهی میکرد. او میگفت: "ای پروردگار من! اگر میدانستم در پرستش چه شیوهای را بیشتر دوست داری، تو را آن سان میپرستیدم؛ ولی نمیدانم". آن گاه کف دستهایش را بر زمین مینهاد و سجده میکرد[۱۶].
اسماء گوید: "من زید بن عمرو را که مردی سالمند و پیر شده بود، دیدم که به خانه کعبه تکیه کرده و میگفت:ای گروه قریش! سوگند به آنکه جان زید بن عمرو به دست اوست، هیچ یک از شما جز من به دین ابراهیم نیستید. سپس میگفت: پروردگارا! اگر میدانستم چه راهی نزد تو محبوبتر است، از آن راه تو را عبادت میکردم؛ ولی چنین راهی را سراغ ندارم. سپس به روی دست خود سجده میکرد"[۱۷].
او در مذمت بت پرستی اشعاری سروده که این ابیات از جمله آنهاست:
هنگامی که کارها تقسیم میشود، پروردگار یگانه یا هزار پروردگار را دین خود قرار دهم؟
ولی من از لات و عزی دست میکشم و هر مرد زیرک و صبوری چنین میکند.
پرستش هیل را هم آیین خود قرار نمیدهم؛ با آنکه روزگاری طولانی آن را خدای خود میپنداشتیم.
بلکه خدای بخشنده غفور را میپرستم تا گناهانم را بیامرزد.
پس ترس از خدا را پیشه کنید؛ زیرا تا وقتی که آن را رعایت میکنید، هلاک نمیشوید[۱۸].
حجیر بن ابواهاب نقل میکند: کنار بت بوانه بودم. زید بن عمرو را که از شام برگشته بود، دیدم که مواظب خورشید بود و چون نیمروز شد، روی به کعبه ایستاد و یک رکعت نماز با دو سجده گذارد و گفت: "این کعبه قبله ابراهیم و اسماعیل بوده و من هیچ بتی را نمیپرستم و برای آن نماز نمیگزارم و برای آن قربانی نمیکنم. از گوشت قربانیهای بتان نمیخورم و با تیرها قرعه نمیکشم و تا هنگام مرگ، جز در این حال و به سوی این کعبه نماز نخواهم گزارد. ازید حج را به جا میآورد و در عرفات وقوف میکرد و در تلبیه میگفت: "لبیک! نه شریکی برای تو هست و نه همتایی"؛ آن گاه از عرفات، پیاده به راه میافتاد و میگفت: "لبیک در حالی که برای تو بندهام"[۱۹].[۲۰]
خطاب بن نفیل و آزار زید
خطاب بن نفیل، عموی زید، او را خیلی اذیت میکرد. زید چند بار تصمیم گرفت برای دست یافتن به دین حق از شهر مکه خارج شود ولی عمویش زن او صفیه، دختر حضرمی را مأمور کرده بود که قبل از خروج او، به او اطلاع دهد. از این رو هرگاه زید به این کار تصمیم میگرفت؛ صفیه خطاب را خبر میکرد و او با آزارها و سرزنشهایش مانع این کار میشد. آزار خطاب بن نفیل نسبت به زید تا بدان حد رسید که زید ناچار شد از مکه به کوه حراء پناه ببرد؛ ولی باز هم خطاب دست از آزار او بر نداشت و گروهی از اوباش و بچههای قریش را وادار کرد تا مانع داخل شدن زید به مکه شوند. زید گاه گاهی به طور مخفیانه به مکه میآمد، اما به محض این که آنان از ورود او مطلع میشدند، به خطاب گزارش میدادند و او هم برای آنکه او آیین مردم را تباه نسازد و کسی از او پیروی نکند، با همان دسته اوباش به سراغش میآمدند و او را از مکه بیرون کرده، او را آزار میدادند[۲۱].[۲۲]
زید و ملاقات با پیامبر (ص) قبل از بعثت
زید بن حارث روایت میکند: در روزی از روزهای گرم مکه و قبل از بعثت، پیامبر (ص) از مکه بیرون رفت و در بالای یکی از درهها زید بن عمرو را ملاقات کرد. پیامبر (ص) به او فرمود: "عمو جان! چرا قوم تو از تو خشمگین هستند؟"
زید گفت: "به خدا قسم، من در این باره آتش نمیافروزم. ولی دیدم همه گمراهند، در جستجوی آیین کنونی خود بر آمده و به نزد پیرمردی در جزیرهای رفتم و به او گفتم که به چه منظوری بیرون آمدهام. او گفت: "تو از کجایی؟" گفتم: از اهالی خانه خدا و سرزمین بوته و خار. او گفت: "در سرزمین تو پیامبری ظهور خواهد کرد که ستارهاش نزدیک به طلوع است برگرد او را تصدیق کن و به او ایمان بیاور". ولی تا کنون از گفته آن مرد اثری نیافتهام[۲۳].[۲۴]
زید در جستجوی دین حق
زید برای یافتن دین حضرت ابراهیم عال رنج سفر بیابان را بر خود هموار ساخت و برای دسترسی به هدف خود، نزد رهبانان نصاری و احبار یهود رفت. او سرزمینهای عربستان و موصل را گشت، سپس به شام رفت و آنجا را نیز گشت تا این که به دیر راهبی که در کوهی در سرزمین بلقاء بود، رسید (راهبی که نصاری عقیده داشتند اخبار و علوم دین نصرانیت به او رسیده و تمامی آنها نزد اوست). به نزد راهب رفته از او درباره دین حق و آئین حضرت ابراهیم (ع) پرسش کرد. راهب گفت: "تو به دنبال چیزی آمدهای که بدان دست نمییابی ولی آنچه میتوانم به تو بگویم آن است که زمان ظهور آن پیامبری که از سرزمین شما ظهور کند، نزدیک شده و اوست که به دین حنیف حضرت ابراهیم مبعوث میشود. تو خود را به او برسان که زمان بعثت او رسیده است". همان راهب، دین نصرانیت را به زید بن عمرو عرضه کرد ولی زید قبول نکرد و گفت که نیازی به آن ندارم[۲۵].
آن راهب دین ابراهیم را برای زید توصیف کرد و گفت: "ابراهیم، حنیف بود و جز خدای یکتا را که شریکی ندارد، عبادت نمیکرد و با کسانی که چیزی جز خداوند را عبادت میکردند، ستیزه میکرد و از گوشت جانورانی که آنان را برای بستان قربانی میکردند، نمیخورد". زید گفت: "آری، همین آیین را میشناسم و بر این دین هستم و از پرستش سنگ یا چوب که به دست خود آن را بتراشم، بیزارم و میدانم که چیزی نیست[۲۶]. زید که تحقیقاتی درباره مذهب یهود و مسیح کرده بود و به هیچ یک از آنها تمایل پیدا نکرده بود؛ اما پس از شنیدن سخنان آن راهب، به سرعت به سوی مکه رهسپار شد ولی چون به سرزمین طائفة لخم رسید، در آنجا به دست آنها کشته شد و توفیق آمدن به مکه و رفتن به نزد رسول خدا یی را پیدا نکرد[۲۷].[۲۸]
زید و ایمان به پیامبر نادیده
عامر بن ربیعه میگوید: "از زید بن عمرو بن نفیل شنیدم که میگفت: من در انتظار پیامبری از فرزندان اسماعیل و از نسل عبد المطلب هستم و بیم دارم به زمان او نرسم؛ اما به او ایمان دارم و او را تصدیق میکنم و به پیامبریش شهادت میدهم: اگر عمرت دراز بود و او را دیدی، سلام مرا به او برسان. اینک وصف او را برای با تو میگویم تا بر تو مخفی نماند. گفتم: بگو. او گفت: " وی نه کوتاه است نه بلند؛ نه پر موی و نه کم موی و پیوسته در دیدۀ او سرخی هست و مهر خاتم نبوت میان دو بازوی اوست و نامش احمد است و در این شهر رفت و آمد دارد. آن گاه قومش او را بیرون کنند و دین وی را نمیپذیرند تا این که به یثرب مهاجرت کند و کارش بالا بگیرد. مبادا از او غفلت کنی که من به طلب دین ابراهیم همه سرزمینها را گشتم و از یهودیان و نصاری و مجوس پرسیدم و همه گفتند که این دین، پس از این خواهد بود و وصف وی را چنین آوردند و گفتند که جز او پیمبری نمانده است. " من وقتی مسلمان شدم، گفتار زید بن عمرو را به پیامبر (ص) گفتم و سلام او را رساندم و پیامبر (ص) جواب وی را داد و برای او طلب رحمت کرد و فرمود: " او را در بهشت دیدم که دنبالهها میکشید[۲۹].[۳۰]
نیایش زید در زمان جاهلیت
زید بن عمر و در زمان جاهلیت با خدای خود چنین راز و نیاز میکرد.
تویی آن خدایی که از فضل و رحمت، رسولی ندا دهنده نزد موسی فرستادی.
و بدو گفتی: با هارون نزد فرعون روید و او را به سوی خداوند بخوانید که سرکش شده است.
و به او بگویید: آیا تویی که این آسمان را بیستون بر افراشتهای، تا این چنین استوار ایستاد؟
و به او بگویید: آیا تویی که این آسمان را بی هیچ میخی برافراشتهای، تا این چنین ایستاد؟
و به او بگویید: کیست که بامدادان خورشید را میفرستد تا سراسر زمین روشنایی گیرد؟
و به او بگویید: کیست که زمین و خاک را زنده میکند و گیاه از آن میبالد و سر بر میکند؟
تسلیم آن کسی شدم که زمین با صخرههایی گران، تسلیم اوست.
زمین را بگسترد و چون دید بر آب ایستاد، کوهها را بر آن استوار کرد.
و تسلیم آن کسی شد که ابر، تسلیم اوست. آن گاه که بارانهای زلال و گوارا را در خویش حمل میکند.
و چون به سرزمینی کوچانده شود، فرمانبردارست و بر آنجا فرو میبارد[۳۱].[۳۲]
زید و مبارزه با مفاسد
زید از کشتن دختران جلوگیری میکرد و به هر مردی که میخواست دختر خود را بکشد، میگفت: او را مکش؛ من هزینه زندگی او را میپردازم و آن دختر را سرپرستی میکرد و پس از بزرگ شدنش، به پدرش میگفت: اکنون میخواهی او را به تو باز گردانم وگر نه خود عهده دار هزینهاش هستم[۳۳].
زید به قربانیهای قریش مقابل بتان نیز اعتراض میکرد و میگفت: گوسفند را خداوند آفریده و از آسمان باران فرو فرستاده و گیاه زمین را برای او رویانده است، آن گاه شما آن را بدون بردن نام خداوند میکشید. او این سخن را به منظور بزرگداشت نام خداوند و انکار بتان میگفت و اضافه میکرد: من از آن چه هنگام کشتن بر آن نام خداوند برده نشده نباشد، نمیخورم[۳۴].
او مردم را از خوردن خون و میت نیز نهی میکرد[۳۵] و هم چنین میگفت: ای گروه قریش! از ربا بپرهیزید؛ زیرا ربا موجب فقر میشود[۳۶].[۳۷]
سرانجام زید
زید در آخرین مسافرت خود، در حالی که به سوی مکه میآمد، در سرزمین طائفه لخم به دست آنها کشته شد[۳۸] و او را در پای کوه حراء دفن کردند[۳۹]. این واقعه پنج سال قبل از بعثت بود[۴۰].[۴۱]
منابع
پانویس
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۳، ص۲۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳ و ۱۴۵.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۲۴.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۰۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۹۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۵۰۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۰، ص۴۶۸.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۲۵.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۵؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۴۰۶؛ سیرت رسول الله، قاضی ابر قوه، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۲۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۵۰۸.
- ↑ أربا واحدا ام الف رب ادین اذا تقسمت الأمور عزلت اللات و العزی جمیعا کذلک یفعل الجلد الصبور و لا هیلا ادین و کان ربا لنا فی الدهر اذ حلمی یسیر ولکن اعبد الرحمان ربی لیغفر ذنبی الربق الغفور فتقوی الله ربکم احفظوها متی ما تحفظوها لا تبوروا ؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۲۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۹۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۲۵-۲۲۷.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۲۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۴.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۲۷.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۸۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۵۰۸؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج۲، ص۱۲۵. شاید این دیدار در زمان نوجوانی رسول خدا بوده زیرا در جای دیگری مشخصات پیامبر را نقل کرده و به آن حضرت سلام میرساند.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۲۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۸۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۲.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۸؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۹۵؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۴۶؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۲، ص۲۴۰؛ أمتاع الاسماع، مقریزی، ج۴، ص۳۲.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ و انت الذی من فضل من و رحمه بعثت الی موسی رسولا منادیا فقلت له فاذهب و هارون فادعو الی الله فرعون الذی کان کافیا و قولا له أأنت سمکت هذه بلا عمد حتی استقرت کما هیا وقولا له أأنت سمکت هذه بلا وتد حتی استقرت کما هیا و قولا له من یرسل الشمس غدوة فتصبح ما مت من الارض صاحیا واسلمت وجهی لمن اسلمت له الارض یحمل صخرا ثقالا دحاها فلما رآها استوت علی الماء أرسی علیها الجبالا و أسلمت وجهی لم اسلمت اله المزن تحمل عذبا زلالا اذا هی سوقت الی بلدة أطاعت فصبت علیها سجالا؛البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۱، ص۷۶-۷۷.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۵۰۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳.
- ↑ أمتاع الاسماع، مقریزی، ج۳، ص۲۹.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۴.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۲.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۳۱؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۲.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «زید بن عمرو بن نفیل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۲۳۲.