سنت غیبت رهبری الهی
مقدمه
بر اساس منطق قرآنی، رهبری الهی نعمت بزرگی است که خدا بر مردم روی زمین منّت نهاده است ... نعمت تامّ الهی که در شکل رهبری الهی تجسّم یافته بعد از پیاده شدن میان مردم به عنوان سنّت الهی استقرار مییابد. در اینجا سزاوار است مقدمهای در توضیح سنت غیبت بر اساس بیانهای آشکار قرآن عظیم آورده شود. قرآن در موارد متعددی به این سنت توجه داده و ما در اینجا به بعضی از آن موارد اشاره میکنیم:
نخست: غیبت انبیا (ع)
سوره ابراهیم با اشاره به نعمت رهبری الهی بر بنىاسرائیل که در امامت حضرت موسی تجسم یافته آغاز میشود. خداوند در این سوره با تأکید بر سنت الهی بودن این نعمت میفرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ﴾[۱]. این آیه تقریر روشنی از سنت الهی است. همان سنتی که در اوایل همین سوره بیان میکند: "اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است".
رهبری الهی - که نعمت بزرگ آسمانی بر مردم است - در ضمن رهبری امت استمرار یافته و با عطای الهی به شکل اداره جامعه و هدایت آن به سوی سعادت ادامه مییابد و این زمانی است که مردم سپاسگزار این نعمت باشند و از رهبری الهی پیروی کرده و او را یاری کنند. اما هرگاه مردم نسبت به این نعمت ناسپاسی کنند، از آن روی گردانده و از فرمانبرداری رهبری الهی سر باز زنند، آن را یاری نکنند و رهبر الهی را در رویارویی با طاغوت تنها گذارند موجبات نقصان و فشرده شدن نعمت را فراهم آورده و به دنبال آن، نعمت از آنها سلب میشود و این در حالی است که بسیار به آن نعمت نیازمندند.
گرفته شدن نعمت رهبری الهی - به دلیل ناسپاسی- درجاتی دارد؛ مهمترین درجه آن، سنّت غیبتِ رهبری الهی است و بالاترین درجه آن سنت نابودی و استیصال است. آیات متعددی به این سنت اشاره دارند، از جمله: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا﴾[۲].
واژه "استفزاز" در این آیه به "قتل" تفسیر شده؛ بنابراین معنا اینگونه میشود: مشرکان قریش تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و اگر این کار را میکردند و پیامبر را میکُشتند، نابود میشدند؛ زیرا از سنتهای الهی که در قرآن بیان شده این سنت است که خدا ناخوش دارد جامعه انسانی نظام عادلانه الهی - که آسمان و زمین به واسطه آن پابرجا هستند - را زیر پا گذارد.
نظام آفرینش الهی به دو صورت جامعه انسانی را دربر میگیرد:
- جامعه انسانی با عمل به دستورات خدا و پیروی از رهبری الهی، نظام عدل الهی را برپا سازد. در این صورت با نظام آفرینش که بر تمامی وجود حاکم است، هماهنگ میشود؛ تمامی موجودات در خدمت او قرار میگیرند و حکمرانی بر هستی به او واگذار میشود تا به نقش جانشینی الهی جامه عمل پوشاند.
- جامعه انسانی مقدمه برپایی جامعه عادل باشد و این در صورتی است که نظام عدل الهی زیر پا گذاشته شود و مردم از رهبری الهی پیروی نکنند. اما هنوز قابلیت برپایی جامعه عادل بهکلّی از دست نرفته باشد، در این هنگام "سنت امهال" جاری میشود، به شرط اینکه تشکیل جامعه صالح امکانپذیر بوده و جامعه بشری شایستگی تغییر و اصلاح داشته باشد و هنوز فرصت برای بازگشت به راه درست ولو در آینده باقی باشد. اما هر گاه جامعه، این شایستگی را از دست دهد، دیگر شایسته دستیابی به نعمتهای الهی نیست؛ نعمتهایی که بر پایه حکمت و عدل بنا شدهاند و در برابر ظلم و فساد قرار دارند.
این همان سنّت الهی است که به اراده الهی باعث نابودی و استیصال قوم نوح شد؛ آنگاه که نظام عدل را کنار گذاشته از پیروی پیامبرشان دست کشیدند و حالت طغیان پیدا کردند، شایستگی ایجاد جامعه عادل را از دست دادند و تمامی ظرفیتهای بازگشت به نظام عدل و محدوده اطاعت و یاری رهبر الهی را بهکلّی نابود ساختند. قرآن کریم در بیان تاریخ قوم نوح به روشنی به این سنت تصریح میکند و میفرماید: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا * وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا * ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا * ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا﴾[۳]. تا آنجا که میفرماید: ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا﴾[۴].
از حضرت نوح به عنوان بنده صالح و مهربان نسبت به بندگان خدا، به دور است که کافران را از باب انتقامجویی نفرین کرده باشد؛ بلکه نفرین او هماهنگ با سنت نابودی جامعه به دور از فرمان خداست. چنین جامعهای تمامی شایستگیهای استمرار وجودش در ضمن نظام هستی که بر پایه حق و عدل است را از دست داده و عدالت را نابود کرده است. خداوند در سوره اسراء به این سنت اشاره میکند. کشتن پیامبر خاتم - به عنوان تنها رهبری که برگزیده شده تا از ناحیه خدا جامعهای تشکیل دهد که به طور دائم خلیفه الهی باشد - بدین معناست که چنین جامعهای آخرین فرصت خود را برای برپایی نظام عادلانه از دست داده است.
این بیان برای جامعه طغیانکنندهای است که شایستگی تشکیل جامعه صالح را نداشته باشد؛ اما اگر جامعهای چنین شایستگی را داشته، ولی در برابر رهبر الهی فرمانبردار نباشد، او را یاری و حمایت نکند، بدو هدایت نجوید و از او پیروی نکند دچار سنت دیگری میشود به نام سنت انحسار و کاستی نعمت رهبری الهی؛ در این صورت رهبر از مردمی که نسبت به نعمت رهبری ناسپاسی کرده و از رهبری او سرپیچی نمودند، غایب میشود و این غیبت دو گونه است:
- غیبت مکانی: در غیبت مکانی، رهبر الهی به مکانی دیگر میرود تا وقتی که مردم نسبت به تعامل با او آماده شوند و به مسئولیتهای خود در برابر رهبری الهی به صورت پیروی و یاری، جامه عمل بپوشانند.
- غیبت زمانی: در اینگونه غیبت، رهبر از دیدگان مردم برای مدتی کوتاه یا بلند پنهان میشود تا زمان و شرایط مناسب برای ظهور فرا رسد و قیام کند تا جامعه صالح بر روی زمین تشکیل دهد.
در قرآن کریم نمونههایی را مییابیم که در آن سنت انحسار نعمت الهی و غیبت بزرگترین رهبران الهی در طول تاریخ اجرا شده است. از آن قبیل است اجرای سنت انحسار درباره حضرت ابراهیم به عنوان رهبر الهی مؤسس؛ در آنجا که میفرماید: ﴿وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۵]. تا آنجا که میفرماید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[۶]. و نیز میفرماید: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۷].
خداوند در بیانی دیگر نسبت به این داستان میفرماید: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ * أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ﴾[۸]. تا آنجایی که میفرماید: ﴿قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ * فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ * وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[۹].
این آیه، به داستان هجرت ابراهیم از وطنش اشاره دارد. وطنی که در آن به دنیا آمد و پرورش یافت و اولین دعوت و تبلیغ خود را آغاز نمود. این دعوت بلافاصله پر از همدستی و اقدام مردم بر کشتن و آتش زدن او بود. لکن عنایت الهی شامل حال او شد، نقشه آنان به هم خورد، توطئه آنها شکست خورد و دست قدرت الهی از رهبری صالح و نعمت الهی حفاظت کرد. اما وضعیتی که قوم ابراهیم در برابر رهبری الهی - یعنی ابراهیم - گرفتند، ناسپاسی آشکار در برابر نعمت الهی و از بین بردن حرمت آن بود و بدین جهت سزاوار بود در حق آنان سنت انحسار نعمت الهی جاری شود و دستور خدا بر ترک آن سرزمین و آن مردم به هر جایی که خدا بخواهد صادر شد. بدین طریق سنت غیبت در رهبری الهی به شکل "هجرت" یا "غیبت مکانی" جاری شد.
دوم: غیبت حضرت موسی (ع)
از دیگر نمونههای جریان سنت غیبت در رهبر الهی، داستان حضرت موسی است؛ زمانی که مردم از او سرپیچی کردند و بر چنین کاری اصرار ورزیدند. خدا در قرآن داستان را چنین بیان میکند: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ * يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ * قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ﴾[۱۰]. تا آنجا که میفرماید: ﴿قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[۱۱].
طبرسی در مجمع البیان از بعضی از مفسران نقل میکند: موسی و هارون در بیابان نبودند، زیرا قرار گرفتن در بیابان نوعی عذاب است. بنىاسرائیل در ازای هر روزی که گوساله پرستیدند یک سال عذاب شدند در حالی که انبیا عذاب نمیشوند.
جدایی بین بنیاسرائیل و رهبر الهی آنان- یعنی موسی و هارون- با اصرار مردم بر سرپیچی و عدم پیروی از رهبر به وجود آمد. نفرین موسی و درخواست جدایی میان آن دو (موسی و هارون) و قوم فاسقشان بر اساس جریان سنت الهی بود نه به واسطه دلگیری و به ستوه آمدن موسی از قومش؛ چرا که آن قوم با گوسالهپرستی سرپیچی بالاتری نموده بودند، ولی حضرت موسی به ستوه نیامد و درخواست جدایی بین خود و قومش را نکرد؛ زیرا در آن زمان حضرت موسی میان مردم نبود و وقتی هارون مردم را از گوسالهپرستی نهی کرد، آنان از او خواستند تا زمانی که موسی میآید، صبر کند. خداوند این جریان را چنین بیان میکند: ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي * قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى﴾[۱۲].
هارون هم با آن درخواست موافقت کرد. به همین دلیل حضرت موسی پس از بازگشت، او را مورد بازخواست قرار داد. خداوند جریان را اینگونه حکایت میکند: ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي * قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي﴾[۱۳].
حضرت موسی عذر هارون را پذیرفت و جریان با توبه بنیاسرائیل و پذیرش توبه از ناحیه خداوند به پایان رسید. اما موقعیت بنىاسرائیل از جریان ورود به سرزمین مقدس با موقعیت آنان در جریان پرستش گوساله تفاوت اساسی دارد؛ تفاوت در این است که در جریان ورود به سرزمین مقدس، بنىاسرائیل اصرار به مخالفت دستور رهبر الهی مبنی بر دخول به این سرزمین داشتند و صریحاً سرپیچی کرده و بهرغم تأکید و دعوت مکرر به فرمانبرداری از رهبری الهی، سر باز زده و مخالفت ورزیدند، چنانکه خداوند میگوید: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ * يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ * قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ * قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ * قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[۱۴].
اصرار بر سرپیچی از فرامین رهبر الهی سبب از دست رفتن نقش او در بین مردم میشود و به گسست پیوند میان رهبر و پایگاه مردمیاش میانجامد. حتی از تسلط رهبر الهی بر اجرای نقش رهبری، میان مردم و جامعهاش جلوگیری میکند و این امر به طور منطقی و بر اساس اصول عقلی و قواعد حکمت موجب نقصان نعمت و ناپدیدشدن رهبر الهی میشود تا اینکه شرایط تغییر کند و فرصت جدیدی برای اجرای رهبری الهی بین مردم فراهم آید.
سوم: غیبت حضرت عیسی (ع)
از دیگر نمونههای اجرای سنت غیبت در مورد رهبر الهی، جریانی است که درباره حضرت عیسی رخ داد؛ بر ضد او برخاستند و کمر به قتلش بستند، خداوند نیز او را به آسمان برد. در قرآن کریم میفرماید: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا * وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا * وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا * وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا﴾[۱۵].
در این آیات، حکایت دیگری از سنت غیبت در رهبری الهی به نمایش گذاشته شده است؛ چرا که خداوند حجتش را از میان مردم پنهان کرد و او را به سوی خود برد. این امر پس از آن بود که مردم از اِعمال رهبری او میان خود سر باز زدند و تصمیم بر کشتن او گرفتند.
سنت غیبت در رهبری الهی بعد از عیسی تا بعثت پیامبر ما حضرت محمد ادامه یافت؛ چنانکه خداوند از آن اینچنین حکایت میکند: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱۶].
در روایات متعددی تأکید شده که فاصله زمانی میان حضرت عیسی و پیامبر ما از حجتها و پیامبران خالی نبوده است. جریان رهبری الهی، پیدرپی استمرار داشته و در آن زمان پیامبران و اوصیای متعددی وجود داشته، منتهی پنهان بودهاند.
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین پس از ذکر روایاتی که از پیامبر و امامان معصوم درباره جریان پیوسته مسیر رهبری الهی در زمان فترت وارد شده، میفرماید: معنای فترت آن است که بین عیسی و پیامبر، رسول، نبی و وصی آشکار و مشهور همانند پیامبران گذشته نبوده است. قرآن بر این مطلب دلالت میکند؛ آنجا که میفرماید: پیامبر در زمان فترت رسل مبعوث شد، نه در زمان فترت انبیا و اوصیا، بلکه بین پیامبر اکرم و عیسی پیامبران و امامان پنهان و خائف بودند، همانند خالد بن سنان عبسی. او پیامبری بود که هیچکس پیامبریاش را انکار نکرد، به دلیل آنکه روایات از خاص و عام بر این مطلب دلالت دارد و این روایات مشهور میان آنهاست... و بین بعثت او و بعثت پیامبر ما پنجاه سال فاصله بود.
مراحل سنت غیبت رهبری الهی
سنتِ چند مرحلهای بودن غیبت رهبری الهی (مراحل غیبت رهبر الهی) غیبت رهبر الهی دارای مراحل متعددی است. این تعدد به حسب شرایطی است که رهبری الهی را دربر میگیرد و نیز به سبب تفاوت فرصتهایی است که برای عمل او مقدر شده است. مراحل غیبت به حسب آنچه از قرآن و سنت معصومان مییابیم عبارتاند از:
- مرحله اول: غیبت تجمید و کنارهگیری: در این مرحله، رهبر الهی دایره فعالیت رهبری خود را جمع میکند و از ساحتِ رهبری آشکار و صریح کناره میگیرد و در ظاهر عزلت میگزیند و فعالیتهای رهبری خود را در محدودهای خاص دنبال میکند. این امر زمانی به وقوع میپیوندد که مردم در برابر قوای سیاسیِ مخالف رهبر الهی سر تسلیم فرود آورند، از پیروی رهبر الهی سر باز زنند، راه سرپیچی و جدایی از رهبری را برگزینند و بر مخالفت با او اصرار ورزند. اما با چنین رفتاری از مردم، تمامی روزنههای فعالیت برای رهبر الهی بسته نمیشود، بلکه برخی از فرصتهای محدود باقی میماند و رهبری با بهرهگیری از آن فرصتها میتواند مؤمنان رنجیده و خسته را تربیت کند و آنان را برای قیام در زمان مناسب آماده نماید. این همان سنتی است که درباره موسی، بعد از آنکه قومش دچار عذاب بیابان شدند، جاری شد.
- مرحله دوم: غیبت هجرت: در این سنت، رهبر الهی محلی که در آن فعالیت رهبری خود را آغاز نموده بود، ترک میکند و به محل دیگری میرود و این زمانی است که جامعه اول، تمامی فرصتهای همراهی با رهبری الهی را از دست دهد و نیروهای مخالف رهبری که زمام حکومت را در دست گرفتهاند، قصد کشتن و نابودی رهبر الهی را داشته یا او را به گونهای در محاصره قرار دهند که به طور کامل از پایگاه مردمی خود جدا شود. چنین غیبتی برای پیامبر اکرم اتفاق افتاد، چنانکه این آیه کریمه از آن حکایت میکند: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[۱۷]. چنانکه گذشت، این سنت پیش از این نیز درباره حضرت ابراهیم جاری شد، همانطور که درباره حضرت موسی در ابتدای پیامبریاش اتفاق افتاد؛ آنجا که خداوند میفرماید: ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ * فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۱۸].
- مرحله سوم: غیبت استتار: هرگاه در یک مرحله زمانیِ معین، تمامی مجالهای عمل برای رهبری الهی بسته شود، به گونهای که به سبب تسلط نیروهای دشمن بر همه مناطق آماده پذیرش رهبری الهی، اجرای سنت هجرت نیز بیفایده باشد، در این هنگام نوبت غیبتِ استتار فرا میرسد و آسمان، نعمت بزرگش را باز پس میگیرد و از آن محافظت مینماید تا زمانی که مردم مجال تازهای برای در آغوش کشیدن رهبر الهی و همکاری با او برای ایجاد جامعه عادلانه و اجرای سنت جانشینی صالحان در زمین فراهم آورند.
روشن شد که اجرای سنت استتار رهبری الهی، با اجرای سنت دیگری در میان مردم ملازم است؛ سنتی که موجب برانگیخته شدن رهبری میشود و نام آن "سنت استبدال" است. سنت استبدال بر اساس یکسری قواعدی که بر آن حاکم است جاری میشود. مهمترین قاعده برای اجرای سنت استبدال عبارت است از اینکه مردم پیمانی را که با رهبری الهی بستهاند، نقض کنند. در این صورت صلاحیت خلافت الهی و آمادگی برای یاری و پیروی از رهبر الهی را از دست میدهند.
بر این اساس، سنت استبدال و سنت استتار رهبری الهی که در عیسی پدیدار شده بود، در یک زمان اجرا شد. خداوند در آیات ۱۵۵ تا ۱۵۹ سوره نساء - که پیشتر آمد - جریان را بازگو میکند. بنىاسرائیل امتی بودند که خدا برای اقامه عدالت بر روی زمین در سایه رهبری الهی موسی گماشته بود.
آیات بسیاری از قرآن کریم بر برتری بنىاسرائیل به سبب بهرهمندی از مقام استخلاف و جانشینی اشاره دارد؛ همانند: ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۹].
اما بنىاسرائیل به سبب پیمانشکنی، کُشتن ناحقّ پیامبران، اقدام به کشتن رهبر الهی که در عیسی پدیدار شده بود - و این آخرین فرصتی بود که آسمان در اختیار بنىاسرائیل قرار داده بود تا به راه راست بازگردند و به پیمان خود با خدا وفا کنند - فرصت جانشینی الهی را بهطور کامل از دست دادند و عملاً ثابت کردند که آخرین شایستگیهای خود نسبت به انجام مسئولیت خلافت الهی در زمین را از دست دادهاند.
دست حکمت الهی، قطعه دیگری از خاندان ابراهیم و نوادگان اسماعیل که عرب نامیده میشدند را برای انجام مسئولیت خلافت الهی و اقامه عدل بر زمین برگزید. در ابتدای امر، آنها به زیبایی به این امر مهم جامه عمل پوشاندند و در جزیرةالعرب و برخی از مناطق دیگر عدل را جاری کردند و به عنوان بهترین امت درآمدند، چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾[۲۰].
اما همانطور که تاریخ اسفبار ما حکایت میکند، این امت راه بنىاسرائیل را پیمودند و عهد و میثاق خود را با خدا شکستند و از پیروی رهبر الهی، سر باز زدند تا آنجا که با ذبح سبط رسول اکرم - امام حسین - و نابودی اهلبیت و اصحاب صالح او، دچار بدترین جرمی که تاریخ انسانی میشناسد، شدند.
به دنبال چنین امری، آسمان سنت استبدال را بر این گروه مانند پیشینیان جاری کرد و این سنت با سنت کنارهگیری عملی از رهبری الهی همراه شد تا زمینهای برای اجرای سنت استتار کامل باشد.
البته سنت استتار زمانی جاری میشود که رهبری الهی، در زمان کنارهگیریاش - یعنی از زمان امام سجاد تا امام حسن عسکری- مردم را برای اجرای چنین سنتی آماده کرده باشد. سنت استتار زمانی جاری میشود که این امت مانند امتهای پیشین فرصت خلافت الهی را از دست دهند. در این زمان است که رهبر الهی، به غیبت کامل میرود و این غیبت تا زمانی طول میکشد که امت به رشد و بلوغ رسند و از نو، شایستگیهای خلافت الهی را به دست آورند. در این هنگام وعده الهی جاری میشود که: ﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[۲۱]. و همانگونه که خدا فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا﴾[۲۲].[۲۳]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ «آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به «سرای نابودی» درآوردند ننگریستهای؟ * که دوزخ است؛ در آن درخواهند آمد و بد جایگاهی است» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.
- ↑ «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمییابی» سوره اسراء، آیه ۷۶-۷۷.
- ↑ «گفت: پروردگارا من شب و روز، قوم خود را (به خداپرستی) فرا خواندم * و فراخوان من جز به گریز آنان نیفزود * و من هرگاه آنان را فرا خواندم تا بیامرزیشان، انگشت در گوش نهادند و جامه بر سر کشیدند و (در کفر) پای فشردند و سخت گردنفرازی ورزیدند * سپس آنان را با ندای بلند فرا خواندم * باز آشکار به آنان گفتم و (نیز) یکسره پنهان به ایشان گفتم» سوره نوح، آیه ۵-۹.
- ↑ «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار * که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه میکنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمیآورند» سوره نوح، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ «و ابراهیم را (یاد کن) هنگامی که به قوم خود گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۶.
- ↑ «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید! و خداوند او را از آتش رهانید؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که ایمان دارند» سوره عنکبوت، آیه ۲۴.
- ↑ «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.
- ↑ «و از پیروان وی ابراهیم بود * که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد * آنگاه که به پدر و قوم خویش گفت: چه میپرستید؟ * آیا خدایانی دروغین به جای خداوند میجویید؟» سوره صافات، آیه ۸۳-۸۶.
- ↑ «گفتند: برآوردهای (پر آتش) برایش بسازید و او را در آتش افکنید * و خواستند نیرنگی در کار او کنند اما ما آنان را فروتر نهادیم * و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم میروم که به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره صافات، آیه ۹۷-۹۹.
- ↑ «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد و شما را پادشاه کرد و چیزهایی به شما داد که به هیچ کس از جهانیان نداده است * ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید * گفتند: ای موسی! در آنجا گروهی گردنکش جای دارند...» سوره مائده، آیه ۲۰-۲۲.
- ↑ «گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست * (موسی) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خویش و برادرم را ندارم، میان ما و این قوم نافرمان جدایی انداز!» سوره مائده، آیه ۲۴-۲۵.
- ↑ «و بیگمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شدهاید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید * گفتند: یکسره در خدمت آن (گوساله) خواهیم بود تا موسی نزد ما باز گردد» سوره طه، آیه ۹۰-۹۱.
- ↑ «(موسی) گفت: ای هارون! چون دیدی که گمراه شدهاند چه چیز تو را باز داشت * از اینکه از من پیروی کنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟ * (هارون) گفت: ای پسر مادرم! موی ریش و سرم را مگیر، من ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل جدایی افکندی و گفته مرا پاس نداشتی» سوره طه، آیه ۹۲-۹۴.
- ↑ «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد و شما را پادشاه کرد و چیزهایی به شما داد که به هیچ کس از جهانیان نداده است * ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید * گفتند: ای موسی! در آنجا گروهی گردنکش جای دارند و تا آنان از آن بیرون نیایند ما درون آن نخواهیم رفت اما اگر از آنجا بیرون آیند ما درون میرویم * دو مرد از کسانی که (از خداوند) میترسیدند (و) خداوند بر آنان نعمت بخشیده بود گفتند: از در (این شهر) بر آنان وارد شوید و هنگامی که در آن درآیید شما پیروزید و اگر مؤمنید تنها بر خداوند توکل کنید * گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست * (موسی) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خویش و برادرم را ندارم، میان ما و این قوم نافرمان جدایی انداز! * (خداوند) فرمود: که (آمدن به) این سرزمین چهل سال بر آنان حرام است؛ روی زمین سرگردان میشوند، پس بر گروه نافرمانان دریغ مخور» سوره مائده، آیه ۲۰-۲۶.
- ↑ «آنگاه برای پیمانشکنی آنان و کفر ورزیدنشان به آیات خداوند و کشتن پیامبران به ناحق (لعنتشان کردیم) و (نیز برای این) گفتارشان که: دلهای ما در پوششهایی است- (در حالی که چنین نیست) بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل) ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمیآورند * و (نیز) برای کفرشان و بهتان سترگی که به مریم زدند * و (این) گفتارشان که «ما مسیح عیسی فرزند مریم، پیامبر خداوند را کشتیم» در حالی که او را نکشتند و به صلیب نکشیدند، بلکه بر آنان مشتبه شد و آنان که در این (کار) اختلاف کردند نسبت بدان در تردیدند، هیچ دانشی بدان ندارند، جز پیروی از گمان و به یقین او را نکشت * بلکه خداوند او را نزد خویش فرا برد و خداوند پیروزمندی فرزانه است * و کسی از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش به وی ایمان میآورد و در روز رستخیز بر آنان گواه است» سوره نساء، آیه ۱۵۵-۱۵۹.
- ↑ «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیامدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن میگرداند تا نگویید نویدبخش و بیمدهندهای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیمدهندهای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ میباختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ میباختند و خداوند تدبیر میکرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
- ↑ «و مردی از دورترین جای شهر شتابان آمد؛ گفت: ای موسی! سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شدهاند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام * آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۰-۲۱.
- ↑ «ای بنی اسرائیل، نعمتم را که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و (نیز) این را که شما را بر جهانیان برتری دادم» سوره بقره، آیه ۴۷.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و در زبور پس از تورات نگاشتهایم که بیگمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند- چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بیگمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار میدارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر میگرداند» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ اراکی، محسن، مهدویت و سنتهای رهبری الهی در قرآن.