سیره عملی پیامبر خاتم در مشورت کردن چه بوده است؟ (پرسش)
سیره عملی پیامبر خاتم در مشورت کردن چه بوده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان |
مدخل اصلی | شورا و مشورت در معارف و سیره نبوی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
سیره عملی پیامبر خاتم در مشورت کردن چه بوده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقای دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در کتاب «سیره نبوی» در اینباره گفته است:
«اخلاق رسول خدا (ص) قرآن بود و عمل آن حضرت در مشورت مصداق آیه شریفه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ﴾[۱]، به گونهای که درباره سیره آن حضرت نوشتهاند: «کَانَ (ص) کَثِیرَ الْمُشَاوَرَةِ لَهُمْ»[۲].
همچنین از برخی اصحاب پیامبر چنین نقل شده است: «مَا رَأَيْتُ أَحَدًا أَكْثَرَ مُشَاوَرَةً لِأَصْحَابِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»[۳].
پیامبر اکرم (ص) در امور مختلف مشورت میکرد، آنگاه تصمیم میگرفت و عمل مینمود. البته برخی گفتهاند فرمان ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ تنها مربوط به امور جنگ است و مسائل دیگر را شامل نمیشود، و نظر برخی دیگر بر این است که فرمان شورا همه امور قابل مشورت را شامل میشود که بر درستی نظر دوم هم سیاق آیه و الفاظ آن دلالت دارد و هم سیره حضرت ختمی مرتبت بیانگر آن است. رشید رضا در تفسیر آیه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ تصریح کرده است که فرمان مشورت با امت، همه امور را در بر میگیرد، اعم از جنگ و صلح و به طور کلی شامل همه مصالح دنیوی است[۴]. مرحوم آیة الله محمد حسین نائینی دراینباره مینویسد: "به نص کلام مجید الهی - عز اسمه - و سیره مقدسه نبویه (ص) که تا زمان معاویه محفوظ بود، این حقیقت از مسلمات اسلامیه است. و دلالت آیه مبارکه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ که عقل کل و نفس عصمت را بدان مخاطب و به مشورت با عقلا امت مکلف فرمودهاند بر این مطلب در کمال بداهت و ظهور است. چه بالضروره معلوم است مرجع ضمیر جمیع نوع امت و قاطبه مهاجرین و انصار است نه اشخاص خاصه؛ و تخصیص آن به خصوص عقلا و ادبا به حل و عقد از روی مناسبت حکمیه و قرینه مقامیه خواهد بود، نه از باب صراحت لفظیه. و دلالت کلمه مبارکه (فی الامر) که مفرد محلی و مفید عموم اطلاقی است بر این که متعلق مشورت مقرره در شریعت مطهره کلیه امور سیاسیه است، هم در غایت وضوح. و خروج احکام الهیه - عز اسمه - از این عموم از باب تخصص است نه تخصیص. و آیه مبارکه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ اگر چه فی نفسه بر زیاده از رجحان مشورت دلیل نباشد لکن دلالتش بر آنکه وضع امور نوعیه بر آن است که به مشورت نوع برگزار شود، در کمال ظهور است»[۵]. آیةالله منتظری نیز دراینباره چنین مینگارد: «در آیه شریفه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ هرچند که بر حسب لغت و مفهوم، لفظ (الامر) همه شئون فردی و اجتماعی اعم از امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دفاعی را شامل میشود و مشورت نیز در همه این مسائل حتی در امور فردی مهم، نیکو و پسندیده است، اما آن چه از آن متبادر میشود و قدر متیقن آن است، همان مشورت در مسائل حکومت و اداره امور جامعه است که از مهمترین آنها مسأله جنگ و دفاع است... اما این که آیه شریفه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ در کنار آیات مربوطه به جنگ احد قرار گرفته است، دلیل این نیست که فرمان مشورت، تنها مربوط به جنگ و یا امور دفاعی است و نیز دلالت بر این ندارد که پیامبر اکرم (ص) تنها در این مورد با اصحاب مشورت کرده است، هرچند که جنگ خود از مهمترین شئون حکومت و از مواردی است که بیشتر از هر کاری نیاز به مشورت دارد»[۶].
حقیقت این است که خداوند فرمانی روشن و محکم در اهتمام به مشورت در همه امور قابل مشورت صادر کرده است و پیامبر اکرم (ص) نیز سخت بدین فرمان پایبند بوده است، چنان که از حضرت رضا (ع) وارد شده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَسْتَشِيرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ يَعْزِمُ عَلَى مَا يُرِيدُ»[۷].
از این روایت استفاده میشود که مشورت کردن جزو سیره پیامبر اکرم (ص) بوده و آن حضرت بر این سیره پایدار و ثابت قدم بوده است[۸]. البته این مشورتها در اموری بود که مربوط به امت میشد: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾، همان طور که ضمیر "هم" در این بیان شریف گویای این حقیقت است. مشورت در آن چه مربوط به اوامر خدا و رسولش میشد صورت نمیگرفت، زیرا "اجتهاد" در برابر "نص" معنا ندارد، یعنی در مقابل حکیم صریح خداوند و فرستادهاش، اعمال رأی و نظر مجاز نیست[۹]. آیات متعددی اجتهاد در برابر نص را منتفی ساخته، چنان که خداوند فرموده است: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۱۰].
مشاهده میشود که نشانههای ایمان واقعی در آیه فوق، پذیرفتن حکم رسول خدا (ص) در موارد اختلاف و راضی بودن به آن و عدم احساس ناراحتی از آن و اجرای آن در مقام عمل و به طور کامل تسلیم حق بودن است. این آیه هرگونه اجتهاد در برابر نص پیامبر و اظهار نظر در مواردی را که حکم صریح از طرف خدا و پیامبرش درباره آن رسیده باشد نفی میکند[۱۱]. همچنین خداوند فرمود: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۱۲].
در اینجا نیز خداوند مردمان را به پذیرش کامل پیامبر اکرم (ص) فرمان داده است؛ و این آیه شامل همه اوامر و نواهی پیامبر و پذیرش آنها میشود[۱۳]، زیرا او امر و نهی نمیکند مگر از جانب خدا[۱۴]؛ و نیز فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۱۵].
و همچنین فرمان داد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۶]. در اینجا فرمان اطاعت از پیامبری را میدهد که معصوم است و هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید و اطاعت او اطاعت خداست. اطاعت از خداوند، مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات اوست، ولی اطاعت از پیامبر مولود فرمان پروردگار است، و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است، و پیامبر واجب الاطاعة بالغیر[۱۷]. اساساً هدف از فرستادن پیامبران اطاعت و فرمانبرداری همه مردم از آنان است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۱۸].
در اینجا، با بیان ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ مشخص کرده است که هرچه پیامبران الهی دارند از جانب خداست و به عبارت دیگر وجوب اطاعت آنان بالذات نیست، بلکه آن هم به فرمان پروردگار و از ناحیه اوست[۱۹]. راه اطاعت خدا، فرمانبرداری فرستاده اوست و نشانه دوستی خدا، اطاعت رسول است. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۲۰].
بنابراین آنچه میتوانست مورد مشورت پیامبر با امتش قرار گیرد، اموری بود خارج از اوامر و نواهی الهی و فرامین رسول گرامی یعنی اهل ایمان در تمام امور مربوط به خودشان: ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ سفارش به مشورت شدهاند و آن چه بیرون از دایره مشورت ایشان است ﴿أَمَرَ اللَّهُ﴾ است. موارد بسیار از مشورتهای پیامبر گویای این حقیقت و بیانگر راه و رسم والای آن حضرت در این عرصه است که به برخی از آنها اشاره میشود.
از نمونههای برجسته شیوه مشورت پیامبر در جنگ بدر است که آن حضرت در اصل جنگ، تعیین موضع نبرد و اسیران جنگ با اصحاب خود مشورت کرد. این نبرد در سال دوم هجری روی داد. در جمادی الاولی سال مزبور به پیامبر گزارش رسید که کاروانی از قریش با مالالتجاره فراوان به طرف شام میرود و آن حضرت با گروهی به منظور مقابله به مثل از مدینه خارج شدند و به تعقیب کاروان رفتند، اما به آن دست نیافتند و کاروان به شام رفت. پس از مدتی مأموران پیامبر گزارش دادند که کاروان در حال بازگشت است. پیامبر با سیصد و سیزده نفر در ماه رمضان سال دوم برای مصادره اموال قریش در ازای اموال مصادرهشده مسلمانان از مدینه خارج شدند. کاروانیان که در نهایت احتیاط عمل میکردند، متوجه حرکت نیروهای مدینه شدند و کسی را برای درخواست کمک از مکه فرستادند و مسیر کاروان را نیز تغییر دادند و از حاشیه دریای سرخ به سمت مکه رفتند. نیروی کمکی مکه با تجهیزات کامل به سمت منطقه گزارش شده حرکت کرد. مسلمانان میبایست تصمیم میگرفتند که کاروان را تعقیب کنند یا با گروه نظامی قریش روبهرو شوند و یا به مدینه بازگردند. پیامبر، یاران خود را در جریان کار گذاشت و از آنان خواستار نظر شد: «فَاسْتَشَارَ النَّاسَ وَ أَخْبَرَهُمْ عَنْ قُرَیْشٍ»[۲۱]. نخست ابو بکر برخاست و گفت: "این قریش و گردان آن هستند، هرگز به آن چه کافر شدهاند ایمان نیاوردهاند و از [اوج] عزّت به [حضیض] ذلّت سقوط نکردهاند و ما نیز با آمادگی برای نبرد بیرون نیامدهایم"[۲۲]. سپس عمر برخاست و گفت: "ای رسول خدا، به خدا سوگند این قریش است و از آن زمان که با عزت بوده به خواری سقوط نکرده، و به خدا از هنگامی که کافر شده، ایمان نیاورده است و به خدا هرگز عزتش را از دست نمیدهد و با شدت خواهد جنگید. تو هم باید درخور آنان و با همان آمادگی و ساز و برگ با آنان روبهرو شوی"[۲۳]. آنگاه مقداد برخاست و گفت: "ای رسول خدا، به آن چه خداوند برایت مقرر فرموده است عمل کن که ما با تو هستیم. به خدا سوگند ما آن چه را که بنی اسرائیل به موسی گفتند به تو نمیگوییم که: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ﴾[۲۴]. بلکه میگوییم تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید و ما هم همراه شما جنگ میکنیم؛ و سوگند به آن کسی که تو را به حق برانگیخته است، اگر ما را تا برک الغماد[۲۵] برانی همراه تو خواهیم آمد تا بدانجا برسی"[۲۶].
رسول خدا (ص) مقداد را ستود و در حقش دعا نمود. آنگاه پیامبر (ص) بازهم فرمود: «أَشِیرُوا عَلَیَّ أَیُّهَا النَّاسُ»، (ای مردم، آرای خود را بگویید). و مقصود حضرت انصار بودند؛ زیرا آنان از طرفی اکثریت داشتند، و از طرف دیگر پیمانی که با پیامبر در عقبه بسته بودند، پیمان دفاعی بود. از اینرو رسول خدا (ص) میخواست نظر آنان را در این خصوص بداند. سعد بن معاذ برخاست و گفت: "ای رسول خدا، ما به تو ایمان آورده و تو را تصدیق کردهایم و گواهی میدهیم که بشنویم و فرمانبرداری کنیم. ای رسول خدا، حرکت کن! و سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده است اگر پهنای این دریا را طی کنی و در آن فرو روی، ما نیز پشت سر تو خواهیم بود و حتی یک نفر از ما تخلف نخواهد کرد. برای ما هیچ دشوار نیست که فردا با دشمن روبهرو شویم که ما در جنگ سخت شکیبا و هنگام برخورد با دشمن پابرجا و ثابتقدم هستیم. امیدواریم خداوند رفتاری از ما به تو نشان دهد که چشمت را روشن کند".
سخنان سعد بن معاذ رسول خدا (ص) را خوشحال کرد و نشاطی در او به وجود آورد، پس فرمود: "به راه افتید، و بشارت باد شما را که خداوند پیروزی بر یکی از این دو گروه را به من وعده داده است [یا تصاحب کاروان و یا پیروزی بر قریش]. سوگند به خدا گویی هم اکنون جای کشته شدنشان را در پیش روی خود میبینم"[۲۷].
پس از این جلسه مشورتی، رسول خدا (ص) از منزل "ذَفِران" حرکت کرد و از گردنهای که موسوم به "اصافر" بود گذشت و به سوی قریهای که در پایین گردنه قرار داشت و آن را "دبه" میگفتند سرازیر شد و "حنان" را که تپه ریگ بزرگی چون کوه بود در طرف راست قرار داد و همچنان بیامد تا نزدیک "بدر" فرود آمد[۲۸]. "بدر" منطقه وسیعی است که جنوب آن بلند و شمال آن پست و سرازیر است. در این دشت، آبهای مختلفی به وسیله چاههایی که در آن حفر شده بود، وجود داشت و پیوسته محل توقف کاروانها بود[۲۹]. در اینجا پیامبر به کسب اطلاعات مشغول شد. چاههای بدر در وسط آن وادی قرار داشت و مسلمانان زودتر از قریش به چاهها رسیدند و در کنار اولین چاه فرود آمدند. حباب بن منذر پیش آمد و گفت: "ای رسول خدا، آیا فرمان الهی است که در اینجا فرود آمدهای و ما هم باید فرود آییم و گامی پس و پیش نگذاریم یا تدبیر و مصالح نبرد و مقتضیات آن را در نظر گرفتهای؟" پیامبر فرمود: "فرمان خاصی نرسیده است، بلکه تدبیر جنگی است". حباب گفت: "اینجا مناسب نبرد نیست. فرمان دهید تا آخرین چاه که به دشمن نزدیک است پیش رویم و در آنجا اردو کنیم". رسول خدا فرمود: "رأی صواب همان است که تو گفتی"[۳۰]. واقدی در نقل این امر نوشته است که پس از فرود آمدن در کنار اولین چاه پیامبر از اصحاب خود نظر مشورتی خواست و فرمود: «أَشِیرُوا عَلَیَّ فِي الْمَنْزِلْ»[۳۱]. (درباره این مکان که فرود آمدهایم نظر دهید). پس حباب بن منذر برخاست و نظر داد. بدین ترتیب با رهبری حکیمانه پیامبر و توجه آن حضرت به رأی و اندیشه دیگران و عمل به مشورت و بهرهگیری از روشهای نظامی درست و به جا و با وجود روح سرشار از ایمان و حاکمیت فرهنگ جهاد و شهادت در سپاه اسلام، با وجود آنکه مسلمانان حدود یک سوم نیروی دشمن بودند و امکانات نظامی اندکی داشتند به پیروزی چشمگیری دست یافتند. پس از پایان کار، پیامبر درباره اسیران این نبرد نیز با اصحاب خود مشورت کرد[۳۲].
در نبرد احد نیز پیامبر با اصحاب خود به مشورت پرداخت یعنی پس از آنکه نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که قریش در تدارک حمله به مدینه است[۳۳]، آن حضرت در نحوه مقابله با لشکر قریش، شورایی نظامی تشکیل داد و فرمود: «أَشِیرُوا عَلَیَّ»[۳۴]. (نظر مشورتی خود را بیان کنید). عبدالله بن اُبَیّ - سرکرده منافقان مدینه - پیشنهاد کرد که در شهر بمانند و با دشمن روبهرو شوند و گفت: "ای رسول خدا، ما در جاهلیت داخل شهر میجنگیدیم و زنان و کودکان را در این حصارها جای میدادیم و با آنان مقداری سنگ قرار میدادیم به طوری که به خدا سوگند، گاهی یک ماه بچهها میتوانستند ما را با آوردن سنگ در مبارزه با دشمن یاری کنند و خانههای مدینه را به گونهای به هم متصل میکردیم که از هر سو چون دژی بود که زنان و کودکان از بالای حصارها سنگ میزدند و ما در کوچهها با شمشیرهایمان نبرد میکردیم". اما نوجوانانی که در بدر حضور نداشتند، خواهان بیرون رفتن و رویارویی با دشمن بودند. برخی از مردان کامل و خیرخواه و خبیر چون حمزة بن عبدالمطلب، سعد بن عباده، نعمان بن ثعلبه و برخی دیگر از اوس و خزرج هم نظرشان بر پیکار رویاروی در خارج از شهر بود. آنان گفتند: "ای رسول خدا، میترسیم دشمن گمان کند که ما از ترس مقابله با آنان از شهر خارج نشدهایم و این امر موجب گستاخی و جرأت آنان نسبت به ما شود". آنگاه نبرد بدر را یادآور شدند و خود را خواهان یکی از دو نیکوترین ﴿إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ﴾[۳۵]: شهادت یا پیروزی معرفی کردند. پیامبر اکرم (ص) پس از شنیدن سخنان هر دو گروه، نظر اکثریت مبنی بر خروج از شهر و مقابله رویاروی با دشمن را پذیرفت؛ به خانه رفت و لباس رزم پوشید[۳۶].
مشاهده میشود که چگونه پیامبر خدا (ص) با یاران خود به مشورت مینشیند و از استبداد رأی سخت پرهیز میکند. اینگونه مشورت کردن شیوه عمل آن حضرت بود، چنان که در نبرد احزاب یا خندق نیز با اصحاب خود مشورت کرد[۳۷]. و نیز در پیکارهای بنی نضیر و بنی قریظه در برخورد با یهودیان پیمانشکن و خیانتکار مدینه چنین کرد[۳۸]. همچنین در روز حدیبیه[۳۹]، و نیز در فتح مکه زمانی که شنید ابو سفیان به سپاه او میآید[۴۰]، و در غزوه طائف پس از محاصره دشمنان[۴۱]، و در غزوه تبوک با اصحاب خود مشورت کرد[۴۲].
اینها نمونههایی از مشورتهای رسول خدا (ص) در امور نظامی بود. آیا آن حضرت در مسائل غیر نظامی هم مشورت میکرد یا فقط در مصالح جنگی با فرماندهان نظامی و اصحاب خود مشورت میکرد؟ مورخان و محدثان و مفسران مواردی را نقل کردهاند که پیامبر اکرم (ص) در امور غیر نظامی نیز مشورت کرده است و این گویای آن است که لزوم شورا و مشورت منحصر به امور نظامی و اداره حکومت نیست، بلکه شامل همه امور فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و جز اینهاست، چنان که رسول خدا (ص) در اعزام افراد برای اداره امور یک منطقه و فرمانداری و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره مسلمانان مشورت میکرد[۴۳]»[۴۴]
منبعشناسی جامع سیره اجتماعی معصومان
پانویس
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «رسول خدا (ص) با اصحاب خود بسیار مشورت میکرد». جلالالدین المحلی، جلالالدین عبدالرحمن بن أبیبکر السیوطی، تفسیر الجلالین، باشراف محمد فهمی أبوعبید، مروان سوار، عبد المنعم العانی، الطبعة الثانیة، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۶ ق. ص۸۲.
- ↑ «هیچ کس را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا (ص) با اصحابش مشورت کند». محمد بن ادریس الشافعی، الأم، اشرف علی طبعه و باشر تصحیحه محمد زهری النجار، دارالمعرفة، بیروت، ج۷، ص۹۵؛ همو، مسند الامام الشافعی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ص۲۷۷؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۸۶؛ تفسیر الکشاف، ج۱، ص۴۳۲؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۴، ص۱۰۱؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۵، ج۹، ص۲۱۸؛ الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، ص۴۶۷؛ [بدین صورت آمده است: «مَا رَأَيْتُ رَجُلا أَكْثَرَ اسْتِشَارَةً لِلرِّجَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»] شهاب الدین احمد بن علی ابن حجر العسقلانی، فتح الباری (شرح صیح البخاری)، تحقیق عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، محمد فؤاد عبد الباقی، الطبعة الاولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۰ ق. ج۱۳، ص۴۲۰؛ الخصائص الکبری، ج۲، ص۹۰؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۹۷؛ محمد بن علی بن محمد الشوکانی، نیل الاوطار (شرح منتقی الاخبار من أحادیث سید الاخیار لابن تیمیة)، دارالحدیث، القاهرة، ج۷، ص۲۲۵.
- ↑ تفسیر المنار، ج۴، ص۱۹۹.
- ↑ محمد حسین نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، به ضمیمه مقدمه و پا صفحه و توضیحات سید محمود طالقانی، شرکت سهامی انتشار، ص۵۳-۵۴.
- ↑ حسین علی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، الطبعة الاولی، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، قم، ۱۴۰۸ ق. ج۲، ص۳۲.
- ↑ «رسول خدا (ص) با اصحاب خود مشورت میکرد، سپس بر آن چه میخواست تصمیم میگرفت». المحاسن، ج۲، ص۶۰۱؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۴۲۸؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۱.
- ↑ دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، ج۲، ص۳۴.
- ↑ سید محمد تقی حکیم استاد اصول فقه در دانشکده منتدی النشر در مقدمهای که بر کتاب گرانقدر "النص و الاجتهاد" تألیف مرحوم عبد الحسین شرف الدین نوشته درباره این دو اصطلاح چنین توضیح داده است: "نص دلیل لفظی مبتنی بر حکم شرعی است که صدور آن از راه قطع از جانب شارع مسلم باشد، یا ظن معتبر شرعی یا عقلی است که از جانب کتاب یا سنت رسیده باشد؛ و اجتهاد در مفهوم عام آن به کار بردن تمام کوشش در جستجوی ظن به چیزی از احکام شرعی است به نحوی که مجتهد احساس کند از رسیدن به چیزی اضافه بر آن عاجز است؛ یا به کار بستن تمام کوشش برای ادراک احکام فرعی شرعی از ادله تفصیلی آنهاست... و شاید دقیقترین تعریف از نظر منطقی که کمترین اشکال بر آن وارد است این باشد که گفتهاند اجتهاد ملکهای است که مجتهد را قادر میسازد به وسیله آن صغریات را با کبریات برای نتیجه گرفتن حکم شرعی به هم ضمیمه کند یا به معنی وظیفه عملی شرعی یا عقلی است". النص و الاجتهاد، ص۴۱-۴۲.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ ر.ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۵۵-۴۵۶.
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ ر.ک: تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۰۴.
- ↑ تفسیر التبیان، ج۹، ص۵۶۴.
- ↑ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ ر.ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۳۴-۴۳۵.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ ر.ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۵۰-۴۵۱.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۲۰؛ قریب به همین: المغازی، ج۱، ص۴۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ تقی الدین احمد بن علی المقریزی، امتاع الاسماع بما للرسول من الابناء و الاموال و الحفدة و المتاع، صححه و شرحه محمود محمد شاکر، مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، القاهرة، ۱۹۴۱ م. ج۱، ص۷۳.
- ↑ أبوحمزة ثابت بن دینار الثمالی، تفسیر القرآن الکریم لأبی حمزة الثمالی، تجمیع عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین، الطبعة الاولی، نشر الهادی، ۱۴۲۰ ق. ص۱۸۱؛ أبوالحسن علی بن ابراهیم القمی تفسیر القمی، صححه و علق علیه و قدم له السید طیب الموسوی الجزائری، الطبعة الاولی، دار السرور، بیروت.۱۴۱۱ ق. ج۱، ص۲۵۸؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۱۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۱۲۴؛ تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ «گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.
- ↑ برک الغماد نام جایی است در راه یمن در فاصله پنج شب راه از مکه از راه ساحلی. ر.ک: معجم البلدان، ج۱، ص۳۹۹-۴۰۰؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۱۸؛ الروض المعطار، ص۸۶. و برخی آن را شهری در حبشه ذکر کردهاند. ر.ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ عبد الرحمن بن عبد الله بن احمد الخثعمی السهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق و تعلیق و شرح عبد الرحمن الوکیل، دارالکتب الحدیثة، القاهرة، ج۵، ص۱۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ أبو القاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، الطبعة الاولی، دار الفکر، ۱۴۱۵ ق. ج۶۰، ص۱۵۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ اسد الغابة، ج۴، ص۴۷۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۸؛ الروض المعطار، ص۸۲.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۹-۲۶۰؛ و نیز نک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۰؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ الدر المنثور، ج۲، ص۹۰؛ تفسیر المنار، ج۴، ص۲۰۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۲؛ و مقریزی چنین نوشته است: وَ اسْتَشَارَ أَصْحَابَهُ فِی الْمَنْزِلِ. امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۷.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۴۳؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۸۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۲، ص۶۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۱۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ «بگو آیا برای ما جز یکی از دو نکویی را انتظار دارید؟» سوره توبه، آیه ۵۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۰؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۱۳-۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۴۴-۴۴۵؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۲۳۹؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۸۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ الدرالمنثور، ج۲، ص۹۰.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۲۸؛ السنن الکبری، ج۹، ص۲۱۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۵۷؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۲۰.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۴۲.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۷۶، ۹۵، ۱۰۷، ۱۰۸؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۹؛ مستدرک الحاکم، ج۳، ص۳۱۸؛ اسد الغابة، ج۳، ص۲۵۸؛ الاصابة، ج۲، ص۳۶۱؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص۷۱۱.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۳۳۲-۳۴۲.