واقعه حره
واقعۀ حرّه، داستان قیام مردم مدینه پس از شهادت حسین بن علی (ع) بر ضدّ حکومت یزید و ظلم و فسق او بود. خبر قیام مردم مدینه، با گزارش مروان به گوش یزید رسید. وی سپاهی انبوه را تحت فرمان "مسلم به عقبه" به مدینه گسیل داشت. مهاجمان در مدینه سه روز به کشتار و غارت پرداخته و به نوامیس مسلمانان تجاوز کردند. این قیام از پیامدهای حادثۀ عاشورا محسوب میشود.
آشنایی اجمالی
واقعۀ حرّه، قیام مردم مدینه بر ضدّ حکومت یزید بود. پس از شهادت حسین بن علی (ع)، ظلم و فسق یزید فراگیرتر و آشکارتر شد و مردم فساد دستگاه حاکم و ظلم عمّال او را دیدند و در مدینه، آگاهان از اوضاع، مردم را به زشتکاریهای حکام، آگاه ساختند. والی مدینه در آن زمان، عثمان بن محمد بن ابی سفیان بود. اهل مدینه علیه او شوریدند، او و مروان و دیگر امویان را از مدینه بیرون کردند و با "عبدالله بن حنظله" بیعت کردند. خبر قیام مردم مدینه، با گزارش مروان به گوش یزید رسید. وی سپاهی انبوه را تحت فرمان "مسلم به عقبه" به مدینه گسیل داشت[۱]. مهاجمان در منطقۀ "حرّۀ واقم" فرود آمده، به مدینه تاختند و سه روز به کشتار و غارت پرداخته و به نوامیس مسلمانان تجاوز کردند. مردم به حرم پیامبر (ص) پناه بردند. لشکریان یزید، حرمت حرم را نگه نداشتند و با اسبها به داخل حرم آمدند و مردم را قتل عام کردند. کشتگان این واقعه هزاران نفر بودند. از جمله "عبدالله بن جعفر" نیز در این حادثه شهید شد. واقعۀ حرّه در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ هجری اتفاق افتاد. یزید، دو ماه و نیم پس از این حادثه مرد[۲].
این قیام که به قیام حرّه، حرّۀ واقم، قیام اهل مدینه و... هم معروف است، از پیامدهای حادثۀ عاشورا محسوب میشود و افشاگریهای اهل بیت و اقامۀ عزا در مدینه و انگیزشهای زینب کبری، در بذرپاشی آن مؤثر بوده است[۳].[۴]
قیام مردم مدینه و واقعه حره
پس از واقعه کربلا و قیام امام حسین (ع) مردم مدینه از گستاخی و جسارت یزید به شدت ناراحت شدند؛ در آن هنگام عمرو بن سعید از طرف یزید والی حجاز بود، یزید او را عزل نمود و به جای او ولید بن عتبه[۵] را نصب کرد و پس از مدتی او را نیز عزل کرد و عثمان بن محمد بن ابی سفیان را به جای او گماشت[۶].[۷]
فرستادگان والی مدینه
حمید بن حمزه که از جمله موالیان بنیامیه است گوید: عثمان بن محمد بن ابی سفیان را یزید به عنوان والی به مدینه فرستاد، او جوانی مغرور و بیتجربه بود و کارهایش از روی اندیشه و تفکر نبود، برای نمونه تصمیم گرفت گروهی از اشراف مردم مدینه را که از آن جمله عبدالله بن حنظله انصاری[۸] و عبدالله بن عمرو بن حفص و منذر بن زبیر بود به شام نزد یزید بفرستد.
آنان از مدینه به شام نزد یزید رفتند، یزید آنان را گرامی داشته و به آنان احسان کرد و به هر کدام بر حسب موقعیت و شخصیتشان هدیههایی داد که از آن جمله به عبدالله بن حنظله صد هزار درهم و به هر یک از هشت فرزند او که به همراهش به شام رفته بودند ده هزار درهم پول نقد داد، به جز سایر هدایا و تحفههایی که به آنان داده بود و به منذر بن زبیر نیز صد هزار درهم داد. سپس آنان از شام راهی مدینه شدند، به جز منذر بن زبیر که به سوی بصره رفت.
هنگامی که عبدالله بن حنظله با همراهانش وارد مدینه شدند، در میان گروهی از اهل مدینه ایستادند و پس از دشنام دادن به یزید و عتبه گفتند: ما از نزد مردی میآییم که دین ندارد و شراب مینوشد و بر طنبور مینوازد و نوازندهها نزد او نوازندگی میکنند و سگبازی میکند و با اراذل و عناصر فاسد شبنشینی دارد و شما مردم مدینه را گواه میگیریم که ما او را خلع کردیم[۹].[۱۰]
حاکم مدینه
هنگامی که مردم مدینه دانستند یزید سپاهی را از شام به سوی مدینه گسیل میدارد، توافق کردند که در برابر آن سپاه بایستند، ولی در اینکه چه کسی را رئیس و فرمانده خود قرار دهند، اختلاف کردند: برخی عبدالله بن مطیع را پیشنهاد کردند و برخی دیگر ابراهیم بن نعیم را مطرح نمودند، تا اینکه به توافق رسیدند که فرمانده آنان عبدالله بن حنظله باشد.
وقتی عثمان بن محمد والی مدینه مخالفت مردم و عزم آنان برای جنگ را احساس کرد، شب هنگام از مدینه گریخت و به سوی شام رفت. مردم مدینه مروان بن حکم و بزرگان بنیامیه را از شهر بیرون کردند[۱۱].
اعزام سپاه
هنگامی که یزید تصمیم گرفت سپاهی به سوی مدینه بفرستند، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم شام! مردم مدینه اقوام ما را از آن شهر بیرون کردهاند، و به خدا سوگند اگر آسمان بر زمین فرود آید نزد من بهتر از آن است.
معاویه به یزید وصیت کرده بود که: اگر در حکومت تو مشکلی پدید آمد و یا اینکه کسی بر علیه تو به پاخاست، مسلم بن عقبه را عهدهدار مقابله با او کن؛ لذا یزید او را خواند و به او گفت: با این سپاه به سوی مدینه حرکت کن و اگر میخواهی، تو را از این مأموریت معاف دارم زیرا تو را بیمار میبینم.
مسلم بن عقبه گفت: تو را به خدا سوگند مرا از این اجری که نصیبم شده است محروم نکن و دیگری را به جای من نفرست، من در خواب دیدم که درخت غرقد[۱۲] شاخههای مرا برای خونخواهی عثمان میخواند و من آن را تعبیر نمودم که من خونخواهی خواهم کرد، و به خدا سوگند مردم مدینه این کار را نکردند مگر اینکه درب هلاکت را به روی خود گشودهاند. یزید به او گفت: حال که چنین است، حرکت کن و تو عهدهدار این مسئولیت باش[۱۳].
حفر خندق
هنگامی که مردم مدینه مطمئن شدند یزید سپاهیان بسیاری را به مدینه خواهد فرستاد، چارهاندیشی نموده و گفتند: رسول خدا (ص) برای جلوگیری از نفوذ دشمن به مدینه خندق حفر کرد، ما نیز باید در اطراف مدینه خندق حفر کنیم.
عبدالله بن حنظله مردم مدینه را در کنار منبر گرد آورد و گفت: با من تا سرحد جان دادن بیعت نمایید، که در غیر این صورت مرا حاجتی به بیعت با شما نیست. مردم با همین شرط با او بیعت کردند، آنگاه او بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم! شما به خاطر دین خودتان قیام کردید، پس سعی کنید در این آزمایش موفق شوید تا مستوجب بهشت و مغفرت الهی گردید و او از شما خشنود شود[۱۴] و خود را به بهترین وجه مهیا نموده و آماده شوید؛ به من خبر رسیده است که سپاه شام در «ذی خشب» فرود آمدند و مروان بن حکم نیز با آنان است؛ به خدا سوگند اگر خدا بخواهد، او را به خاطر شکستن عهد و پیمانی که در کنار منبر رسول خدا (ص) بسته شد، هلاک میگرداند. مردم فریاد برآورده و مروان را دشنام دادند. عبدالله گفت: دشنام کارساز نیست، باید در هنگام ملاقات با دشمن صداقت خود را نشان دهیم. آنگاه دست به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! ما تنها به تو دل بسته و امیدواریم و بر تو توکل نموده و تکیه میکنیم[۱۵].[۱۶]
برخی از وقایع تلخ حادثه حره
در این کشتار وحشتناک که به فرمان یزید بن معاویه در شهر رسول خدا (ص) صورت پذیرفت، امویان حرم رسول خدا (ص) را مباح شمرده، حرمت شهر او را هتک کردند.
سعید بن مسیب سالهای حکومت یزید بن معاویه را شوم میخواند و میگفت: در سال اول: حسین بن علی (ع) و اهل بیت رسول خدا (ص) را به قتل رساند. در سال دوم: حرم رسول الله (ص) را مباح شمرده و حرمت مدینه را هتک کرد. در سال سوم: در حرم الهی خون ریخت و کعبه را به آتش کشید»[۱۷].
ماجرای حرّه که طی آن یزید، حرمت رسول الله(ص) را شکست، از این قرار بود که گروهی از سرشناسان مدینه، از فرزندان صحابه و بزرگان شهر، برای دیدار با یزید بن معاویه به شام رفتند که عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه، عبدالله بن ابی عمرو بن حفص و منذر بن زبیر از جمله آنان بودند.
طبری میگوید: «[یزید] آنان را گرامی داشت و نکویی کرد و پاداشهای بزرگ داد. سپس از نزد او بازگشتند و به مدینه آمدند... و میان خویش سخن کردند و یزید را دشنام دادند و عیوب او را برشمردند و گفتند: از پیش کسی آمدهایم که دین ندارد، شراب مینوشد و تنبور میزند و کنیزکان پیش او مینوازند. سگبازی میکند و با فرومایگان و جوانان به صحبت مینشیند[۱۸].
آنان از طاعت یزید دست کشیدند و بیعت او را شکستند و بر او شوریدند و فرماندار او بر مدینه، عثمان بن محمد بن ابی سفیان را بیرون راندند.
سبط ابن جوزی میگوید: «مدائنی در کتاب الحره از زهری نقل میکند که گفت: در واقعه حره هفتصد نفر از بزرگان مردم قریش، انصار، مهاجران و بزرگان موالی کشته شدند. و از مردم عادی، اعم از برده و آزاد و زن ده هزار نفر کشته شد. مردم در خون غرقه شدند چندان که خون به قبر رسول الله (ص) رسید و روضه و مسجد را پر کرد. مجاهد گوید: مردم به حجره رسول الله (ص) و منبر او پناه بردند با این حال شمشیر در میانشان در کار بود»[۱۹].
ابن قتیبه گوید: «گفتهاند در واقعه حره هشتاد مرد از اصحاب پیامبر (ص) کشته شدند و پس از آن از بدریان کسی بر جای نماند. از قریش و انصار نیز هفتصد نفر و از دیگر مردمان، از موالی و عرب و تابعان، نیز ده هزار نفر کشته شدند»[۲۰].
یعقوبی درباره ماجرای حره میگوید: «دوشیزگان مدینه، زاییدند در حالی که نمیدانستند چه کسی آنان را باردار کرده است. در حاشیه نسخه اصلی تاریخ یعقوبی آمده است: «در واقعه حره، هزار زن، بدون اینکه شوهر داشته باشند، زاییدند. پس لعنت خدا، فرشتگان و مردم، همگی، بر آن کس که در حرم رسول الله (ص) این کار را روا داشت»[۲۱].[۲۲]
تحلیل حدوث واقعه
ریشههای اختلاف میان حجازیها و امویها علل متعددی دارد که شاید مهمترین آنها عبارت است از:
- اقدام معاویه در تغییر شیوه حکمرانی: بسیاری از صحابه و تابعین، در دو شهر مقدس مکه و مدینه انتقادشان از نظام موروثی معاویه علل خاصی داشت. آنان اقدام معاویه را در دگرگونی نظام خلافت ـ که سرشتی از نوع حکومت خلفای نخستین داشت ـ بدعتی به حساب میآوردند که با شیوه خلفای نخست و طبیعت خلافت تضاد داشت.
- ساکنان این دو شهر مقدس بر این باور بودند که پیوندشان با اسلام، پیوند کسانی است که از آغاز پیدایش اسلام زندگیشان با آن ارتباط داشته است. از اینرو غیرت آنان بر مسئله اسلام، دارای حساسیت منحصر به فردی بود.
- موضع شیعیان و یاران امام علی (ع)، کسانی که منکر حق معاویه در مسئله خلافت بودند.
- گروهی از ساکنان این دو شهر مقدس به علل سیاسی و اجتماعی با نظام اموی مخالف بودند.
از ناحیه سیاسی، چشمداشت برخی فرزندان صحابه به خلافت، مثل عبدالله بن زبیر دلیل شیوه رفتار مخالف ایشان بود.
از جنبه اجتماعی، انتقال مرکز خلافت از مدینه به دِمَشق جایگاه مرکزی پیشین آن را در جهان اسلام از بین برد و ثروتمندان حجاز منافع بسیاری را که از این جایگاه از دست رفته کسب میکردند، از دست دادند. همچنین فعالیت اقتصادی و سیاسی ایشان فلج شد و در عرصه سیاسی - اجتماعی منزوی شدند.
حادثه کربلا جرقهای بود که جنگ را شعلهور کرد همانگونه که آثار سیاسی مهمی در جهان اسلام بر جای گذاشت. مسلمانان در مجالسشان از زیادهروی یزید در دوری از دین خدا بسیار سخن گفتند تا آنجا که برکناری او را واجب شمرده شد و مردم مدینه بر حکومت او شوریدند.
خلیفه در آغاز کار، با آرامش و حوصله با این موضع روبهرو شد، به مثابه گریزگاه سیاسیِ آرامی برای کسانی که بر حکومتش شورش میکنند. وی ولید بن عتبه، استاندار مدینه را که به بیرحمی و خشونت شهره بود، بر کنار و عثمان بن محمد بن ابیسفیان را که شخصیت آرامی بود، جانشین او کرد[۲۳].
امیر جدید دست به کار جذب مردم مدینه و دلجویی از آنان شد و هیأتی از آنان را برای حل مشکلاتشان به دِمَشق اعزام کرد. یزید از اعضای این هیئت به خوبی استقبال کرد، آنان را گرامی داشت و جوایز ارزندهای به ایشان داد[۲۴]. آشکار است که این دیدار، شکست خورده بود؛ زیرا اعضای هیئت وقتی به مدینه بازگشتند، دوباره از یزید انتقاد کرده، خواستار برکناری او شدند.
احتمالاً کینه رهبران مدینه از بنیامیه بر آنان اثر گذاشت و برای اینکه حرکتشان را توجیه کنند، رفتار یزید را بد جلوه دادند[۲۵]. عبدالله بن عمر بن خطاب، تلاش کرد آنان را از سرپیچی خلیفه و جدایی انداختن میان مسلمانان بترساند، همچنین کوشید مردم را وا دارد که با شورشیان همکاری نکنند و خاندانش را هم از این کار منع کرد[۲۶].[۲۷]
حَرّه
زمین سنگلاخ یا سنگریزهدار را میگویند. بیشتر زمینهای اطراف مدینه چنین است که از سه طرف جنوب و شرق و غرب این شهر را احاطه کرده است و در سمت شمال، حرهای وجود ندارد. حرّه به صورت اضافه هم استعمال شده است. مانند:
- حرّه وبره، حره قسمت غربی شهر است.
- حرّه بنیسلیم، که جنگ بئر معونه در آن رخ داد.
- حره بنی حارثه که طبق نقل، رسول الله در غزوه احد شبانه از آنجا گذشت.
- حره واقم، در قسمت شرق مدینه است و سپاه یزید در سال ۶۳ هجری به فرماندهی مسلم بن عقبه قیام مردم مدینه را در این نقطه سرکوب کرد و به قتل عام مردم پرداخت. شهدای حره در قسمت شمالی قبرستان بقیع به خاک سپرده شدند.
واقعه «حرّه» قیام مردم مدینه بر ضدّ حکومت یزید بود. پس از شهادت امام حسین بن علی(ع) ظلم و فسق یزید، فراگیرتر و آشکارتر شد و مردم، فساد دستگاه حاکم و ظلم عمال او را دیدند و در مدینه آگاهان از اوضاع، مردم را به زشتکاریهای حکام آگاه ساختند. والی مدینه در آن زمان عثمان بن محمد بن ابیسفیان بود. اهل مدینه علیه او شوریدند و او و مروان و دیگر امویان را از مدینه بیرون کردند و با عبدالله بن حنظله بیعت کردند. خبر قیام مردم مدینه با گزارش مروان به گوش یزید رسید. وی سپاهی انبوه را تحت فرمان مسلم بن عقبه به مدینه گسیل داشت. مهاجمان در منطقه «حره واقم» فرود آمده، به مدینه تاختند و سه روز به کشتار و غارت پرداخته و به نوامیس مسلمانان تجاوز کردند. مردم به حرم پیامبر(ص) پناه بردند. لشکریان یزید، حرمت حرم را نگه نداشتند و با اسبها به داخل حرم آمدند و مردم را قتل عام کردند. واقعه حره در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ هجری اتفاق افتاد. یزید دو ماه و نیم پس از این حادثه مرد. این قیام که به قیام حره، حره واقم، قیام اهل مدینه معروف است، از پیامدهای حادثه عاشورا محسوب میشود و افشاگریهای اهل بیت و اقامه عزا در مدینه و تبلیغات زینب کبری(س) در بذرپاشی آن مؤثر بوده است. حره به سرزمینهای سنگلاخ که پر از سنگهای سیاه و سوخته باشد گفته میشود. در مناطقی از جمله اطراف مدینه از این حرهها وجود داشته و برای هر کدام نام بخصوصی به تناسب کسانی که در آن منطقه میزیستند، انتخاب کرده بودند. هماکنون در مدینه بزرگ نیز بقایای اندکی از آن حرهها به چشم میخورد[۲۸].[۲۹]
منابع
پانویس
- ↑ مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۶۹.
- ↑ منتهی الآمال، محدث قمی، ج۲، ص۳۵ (چاپ جاویدان)، در حالات امام سجاد (ع).
- ↑ برای تفصیل بیشتر قضیه، ر. ک: «واقعه حرّه در تاریخ»، محمدجواد چنارانی، تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، حوادث سال ۶۸ هجری.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۹۳.
- ↑ او ولید بن عتبة بن ابی سفیان است، معاویه او را والی مدینه کرد، پس چون خبر مرگ معاویه و بیعت با یزید به او رسید، با حسین (ع) و ابن زبیر سختگیرانه برخورد نکرد و مروان او را سرزنش کرد، او گفت: من آنان را به قتل نمیرسانم و قطع رحم نمیکنم. و گفته شده است: پس از معاویة بن یزید خواستند او را جانشین او کنند و او نپذیرفت؛ و نیز گفته شده است: هنگامی که او جلو ایستاد تا بر معاویة بن یزید نماز بخواند به بیماری طاعون مبتلا شد و چون او را بلند کردند از دنیا رفته شده بود. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۴۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۹.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۶۵.
- ↑ او عبدالله بن حنظلة بن ابی عامر است، و پدر او حنظله همان کسی است که در احد به شهادت رسید و پیامبر (ص) فرمود: حنظله را ملائکه غسل دادند؛ لذا مشهور به «غسیل الملائکه» گردید.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۹.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۶۶.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۶۹.
- ↑ غرقد: اسم درختی است که در بقیع بوده و قبرستان بقیع در مدینه «بقیع غرقد» نامیده شده است. (معجم البلدان، ج۴، ص۱۹۴).
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۷۲.
- ↑ این عبارت به خوبی نشان میدهد که مردم مدینه برای دین و خشنودی خدا قیام کردند همانگونه که امام حسین (ع) فرمود: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى» (الملهوف، ص۲۵).
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۷۵.
- ↑ یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۰.
- ↑ طبری، محمد، تاریخ طبری، ج۷، ص۴۰۳.
- ↑ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۵۹.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، عبدالرحمن، الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۸۲.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۴۷۹؛ مقایسه کنید با: ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۲۱۵ - ۲۱۶.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۳، ص۳۰۶ - ۳۰۷.
- ↑ مؤلف محترم ریشه این شورش مهم از سوی فرزندان صحابه را، به کینه آنها از بنیامیه برمیگرداند در حالی که آنان شاهد رفتار ضد دینی یزید در شام بودند و همه کسانی که در آن هیئت بودند شهادت بر شرابخواری و دیگر کارهای خلاف یزید دادند. (ج)
- ↑ صحیح مسلم با شرح نَوَوی، ج۱۲، ص۲۴۰.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص ۷۶.
- ↑ فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص۴۶۱.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۴۱۷.