صلح امام حسن مجتبی در کلام اسلامی
شبهه وهابیان در صلح امام حسن
وهابیان ادعا میکنند: اگر معاویه فرد بدی بود، پس چرا حسن بن علی(ع) با او صلح کرد؟ چرا وی زمامداری مسلمانان را به دست فرد بدی سپرد و چرا حسن بن علی(ع) که سربازان زیادی در اختیار داشت، با معاویه صلح کرد ولی امام حسین(ع) با این که سرباز چندانی نداشت با یزید جنگید؟ آیا این بدین معنی نیست که یکی از این دو راه، خطا بوده است؟
پاسخ
در تحلیل این نوع سخنان، که توسط سلفیها با عبارات گوناگونی بیان میشود، چند نکته قابل توجه است:
نکته نخست: در اینکه آیا معاویه فرد خوبی است یا بد، لازم است سلفیها که همیشه دم از سلف میزنند در این باره نیز به گفتههای اسلاف خود مراجعه کنند. احمد بن حنبل میگوید: «دشمنان علی(ع) چون هیچ عیبی در وی ندیدند، از سر کینه، به فضیلتسازی برای دشمن وی (یعنی معاویه) روی آوردند و الا هیچ فضیلتی در معاویه نیست»[۱].
بخاری، صاحب صحیح آنجا که روایات مربوط به معاویه را میآورد، به جای آنکه نام باب را به عنوان «باب فضایل معاویه» موسوم کند آن را تحت عنوان «باب ذکر معاویه»[۲] میآورد و این، نشان میدهد که بخاری هیچ فضیلتی برای معاویه در روایات پیدا نکرد.
اسحاق بن راهویه- یکی از اساتید بخاری - بر این باور بود که حتی یک حدیث صحیح درباره معاویه از پیامبر اکرم(ص) نرسیده است[۳].
معاویه کسی است که به تعبیر مسلم - صاحب صحیح - سبّ بر پاکترین فرد یعنی امیرمؤمنان(ع) را به راه انداخت و به سعد بن ابیوقاص که از این کار پرهیز میکرد اعتراض کرد و گفت: «مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَ أَبَا تُرَابٍ»؛ «چه چیز تو را از دشنام دادن به علی(ع) باز میدارد؟[۴]» معاویه کسی است که خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل کرد و با این کار جلوی رشد و پیشرفت اسلام را گرفت.
نویسنده تفسیر المنار از یکی از بزرگان آلمان نقل میکند که در مجلسی در استانبول گفت: «بر ما اروپاییان لازم است مجسمه طلایی معاویه را در بزرگترین میدانهای برلین نصب کنیم». گفتند: چرا؟ گفت: «برای اینکه او نظام حکومتداری اسلام را، به نظام سلطنتی موروثی تبدیل کرد و اگر چنین نمیکرد، اسلام جهان را فرامیگرفت و مردم آلمان و تمام اروپا به اسلام میگرویدند»[۵]. آری! معاویه همان کسی است که پیامبر با اشاره به وی در خطابی به عمار فرمود: «تَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ»؛ «تو را گروهی ستمگر و باغی خواهند کشت»[۶].
از منظر علمای اسلام اعم از شیعه و اهل سنت، معاویه، فردی ظالم و ستمگر است که امیرمؤمنان(ع) به دستور پیامبر(ص) با وی جنگید. حال پرسش این است که چگونه وهابیان صلح امام حسن(ع) الله ذریه رسولالله(ص) را با چنین فردی به گونهای طرح میکنند که نتیجهاش این باشد: چون معاویه فرد لایق و قابلی بود، امام حسن(ع) زمامداری جامعه اسلامی را به وی سپرد؟! اگر چنین است، پس صلح پیامبر با مشرکان در مکه در قضیه حدیبیّه، باید نشانه لیاقت و قابلیت مشرکان باشد که پیامبر(ص)، کعبه، خانه توحید را به دست آنان سپرد.
نکته دوم: امام حسن(ع) با چنین فردی صلح نکرد تا گفته شود که چرا امام، زمامداری مسلمانان را به دست چنین فردی سپرد؟ بلکه امام حسن(ع) تا آنجا که سربازانش از او اطاعت میکردند به جنگ با معاویه پرداخت و لحظهای از نبرد با او کوتاهی نکرد؛ ولی آنگاه که سربازانش او را تنها گذاشتند و دیگر حاضر به اطاعت از امام نبودند، امام به ناچار صلح تحمیلی معاویه را پذیرفت.
برابر اسناد تاریخی، امام حسن(ع) پیش از پذیرش صلح در «مدائن» طی خطابهای به سربازانش فرمود: «هیچ تردیدی ما را از رویارویی با سپاه شام باز نمیدارد، ما پیشتر به خاطر پایداری و اتحاد و تفاهم شما، با شامیان میجنگیدیم؛ ولی امروز بر اثر کینهها، آن تفاهم و اتحاد از میان رفت، استقامت خود را از دست داده و زبان به گلایه باز کردهاید. آنگاه که به جنگ صفین روانه میشدید، دین خود را بر منافع دنیا ترجیح میدادید؛ ولی اکنون منافع خود را بر دین مقدم میشمارید، ما همانگونه هستیم که در گذشته بودیم، ولی شما نسبت به ما آنگونه که بودید وفادار نماندهاید. بعضی از شما، بستگان خود را در جنگ صفین، و برخی دیگر، کسان خود را در نهروان از دست دادهاند. دسته نخست، بر کشتههای خود اشک میریزند و گروه دوم، خونبهای کشتگان خود را طلب میکنند. باقیمانده افراد نیز از ما پیروی نمیکنند! معاویه، به ما پیشنهادی کرده که از انصاف به دور و با هدف والا و عزت ما ناسازگار است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدایید اعلام کنید تا با او بجنگیم و پاسخش را با شمشیر بدهیم، و اگر زندگانی و عافیت را طلب میکنید بگویید تا پیشنهاد او را بپذیریم». سخن امام چون به اینجا رسید، سربازان آن حضرت از هر طرف فریاد سر دادند: البقية البقية؛ «ما میخواهیم زنده بمانیم»[۷].
این بود که امام حسن(ع) احساس کرد دیگر تنها شد، دیگر سربازانش حاضر به جهاد با معاویه نیستند، به تعبیر مورخان: فلما أفردوه أمضي الصلح؛ «چون تنهایش گذاشتند به ناچار صلح را پذیرفت»[۸]. امام حسن(ع) همان حرف را میفرمود که امام حسین(ع) فرمود و آن اینکه در سخنانی فرمود: «وَ لَوْ وَجَدْتُ أَعْوَاناً مَا سَلَّمْتُ لَهُ الْأَمْرَ لِأَنَّهُ مُحَرَّمٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ»؛ «اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری میکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم؛ زیرا خلافت بر بنیامیه حرام است»[۹].
چیزی که امام خود با زبان خویش به سربازان سست عنصرش بیان فرمود، چگونه امروز به آن متهم میشود؟! امام فرمود: به خدا سوگند [به خاطر بیوفایی شما سربازان] ناگزیر شدم، زمامداری مسلمانان را به معاویه واگذار کنم؛ ولی یقین بدانید هرگز زیر پرچم حکومت بنیامیه، روی خوشی و شادکامی را نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید شد. آنگاه افزود: «وَ لَكِنِّي كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَبْنَائِكُمْ وَاقِفِينَ عَلَى أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ يَسْتَسْقُونَهُمْ وَ يَسْتَطْعِمُونَهُمْ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَلَا يُسْقَوْنَ وَ لَا يُطْعَمُونَ فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِمَا كَسَبَتْهُ أَيْدِيكُمْ ﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ﴾[۱۰]»[۱۱]. آری! اگر این صفحه از تاریخ به دور از تعصب و خودخواهی، مورد مطالعه قرار گیرد، دیگر جای این پرسش باقی نماند که چرا امام حسن(ع) زمامداری را به فردی چون معاویه سپرد؟
نکته سوم: در ارتباط با اختلاف روشی دو معصوم در صلح و جنگ، گفتنی است که جنگ و صلح دو پدیده مهم سیاسی - اجتماعیاند و هر یک تابع شرایط و اوضاع زمانه هستند. امام حسن و امام حسین(ع) هر دو از پیشوایان معصوماند، هرچه وظیفه ایجاب کند همان را انجام میدهند. روشن است که گاه وظیفه جنگ است و گاه هم صلح، چنانکه پیامبر اکرم(ص) در بدر و احد جنگید، ولی در حدیبیّه، صلح کرد.
پیامبر اکرم(ص) در خبری که اشاره به آینده این دو امام داشت فرمودند: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛ «حسن و حسین هر دو اماماند چه قیام کنند چه بنشینند»[۱۲].
جالب است که خود امام حسین(ع) آنگاه که به امامت رسید، به مدت ده سال همانند برادرش امام حسن(ع) با معاویه در صلح بود، جنگ امام حسین(ع) پس از مرگ معاویه، در سال ۶۱ با یزید بوده است. اگر واقعاً شیوه امام حسین(ع) با شیوه امام حسن(ع) تفاوت داشت، باید امام حسین(ع) پس از شهادت برادرش در همان سال ۵۰ علیه معاویه قیام میکرد ولی چنین نکرد، بلکه ده سال صبر کرد تا اوضاع کاملاً تغییر کند و پس از آنکه یزید روی کار آمد و از حضرت تقاضای بیعت کرد، امام از بیعت با یزید امتناع کرد.
نکته چهارم: اینکه چرا امام حسن(ع) با داشتن سربازان زیاد، صلح کرد ولی امام حسین(ع) با داشتن سربازان اندک جنگید؟ باید گفت: آن روز که امام حسن(ع) در مدائن ناچار شد از جنگ دست شوید و صلح پیشنهادی معاویه را بپذیرد، سال ۴۱ بود که فاصله آن روز تا ماجرای عاشورا حدود بیست سال است.
آن روز (سال ۴۱)، هنوز مردم چهره حقیقی معاویه را نمیشناختند. او آن روز مدعی بود که خلیفه پیامبر(ص) است و جنگش با اهلبیت(ع) برای دفاع از خلیفه مقتول است، در چنین شرایطی اگر امام حسن(ع) با او میجنگید و مانند امام حسین(ع) کشته میشد، مردم نهایت چیزی که میگفتند این بود معاویه، یک مجتهد است و در فتوایش درباره قتل امام حسن(ع) اشتباه کرده است. خطای مجتهد در فتوا، نه تنها هیچ مشکلی ندارد که یک ثواب هم دارد. نتیجه این میشد که هم خون امام حسن(ع) و یارانش ریخته میشد و هم هیچ فایدهای بر این شهادت مترتب نبود.
ولی آن روز که امام حسین(ع) دست به قیام زد، بیست سال گذشته است، در این مدت، نقاب از چهره معاویه و دودمانش کنار نهاده شد، دیگر مردم، معاویه را خلیفه و مجتهد نمیدانستند، مردم آن روز معاویه را فردی پیمان شکن میدانستند که برخلاف عهدنامهاش، زمام امر مسلمانان را به دست فرزند آلوده و بوزینه باز و شراب خوارش سپرده است.
این بود که قیام امام حسین(ع) و شهادت آن حضرت در چنین اوضاعی، جهان اسلام را به شدت تکان داد. پس از شهادت امام(ع) به سرعت نهضتهای مختلف بر ضدّ امویان پدید آمد، هرجا علم مخالفت بلند شد. آن روز مردم از خود میپرسیدند: کجا اشتباه کردهاند؟! چرا نظام خلافت کارش به اینجا منتهی شد که فرزند دلبند پیامبرشان در مرکز سرزمین اسلامی با آن وضع فجیع به شهادت رسید؟!
در این حادثه امّت خود را در برابر پیامبرش، شرمسار احساس کرد؟ چه کسانی مسببان این قضیه بودند؟ چه کسانی فرزند هند جگرخوار را بر گرده مسلمانان سوار کردند که کار به اینجا رسید؟! این شرایط در زمان پذیرش صلح توسط امام حسن(ع) - با توجه به اوضاع فرهنگی آن روز - حاصل نبود.
امام حسن(ع) حکومت را به معاویه واگذار نکرد، بلکه این مردم بودند که با تنها گذاشتن امام، زمینه صلح تحمیلی را فراهم آوردند. امام حسین(ع) هم که به امامت رسید به مدت ده سال با معاویه در صلح بود. صلح و جنگ دو مقوله اجتماعیاند که تابع شرایط و وضعیت زمانهاند، این شرایط حاکم بر زمان و مکان است که گاه صلح و گاه جنگ را رقم میزند؛ بنابراین نمیتوان یکی از این دو را خطا دانست بلکه هر یک از جنگ یا صلح درجای خویش نیکوست[۱۳].
منابع
پانویس
- ↑ فتحالباری، ج۷، ص۸۱؛ تحفهالاحوذی، ج۱۰، ص۲۳۱: قال: إن عليا كان كثير الأعداء ففتش أعداؤه له عيبا فلم يجدوا فعمدوا إلى رجل قد حاربه فأطردوه كيدا منهم لعلي.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۹.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹، ص۱۰۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۳۲؛ فتحالباری، ج۷، ص۸۱: قال: لا يصح عن النبي(ص) في فضل معاوية شيء.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۱.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱۱، ص۲۱۴.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۲۰۷؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۱۸۶.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۶۸؛ اسد الغابة، ج۱، ص۴۱۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۶۸؛ الکامل، ج۳، ص۴۰۶.
- ↑ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۶.
- ↑ «و آنان که ستم ورزیدهاند به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.
- ↑ عللالشرائع، ج۱، ص۲۲۱؛ شعراء، آیه ۲۲۷.
- ↑ عللالشرائع، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه، ص ۴۰۲.