عثمان بن حنیف انصاری
مقدمه
عُثْمَان بن حُنَیف انصاری مردی از قبیله اوس، کنیه او «ابوعمره» یا «ابوعبدالله» و از صحابیان پیامبر خدا و از انصار است. او در جنگ احد و جنگهای پس از آن در دوران پیامبر اکرم (ص) حضور داشت. وی در زمره کسانی است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) از ولایت امام علی (ع) حمایت کردند و جزء دوازده نفری است که به خلافت ابوبکر اعتراض داشتند. در روایتی از امام صادق (ع)، عثمان بن حنیف از کسانی است که پس از رسول اکرم (ص) بر سیره و سنت او پایدار ماندند و تبدیل و خللی در ایمان آنها بهوجود نیامد.
عثمان بن حنیف در دوران خلیفه دوم، مسئول جمعآوری مالیات عراق، مَساحی [۱]زمین و تعیین خراج و جزیه آن دیار بود. امام (ع) در زمان خلافت ظاهری، عثمان بن حنیف را به فرمانداری بصره برگزید. نقش عثمان در فتنه جمل نقشی برجسته است. امام (ع) زمانی که از فتنه ناکثین اطلاع یافت در نامهای به عثمان، ضمن تبیین موضع ناکثین، او را به برخورد با آنها فرمان داد. در نامه امام آمده است: هنگامی که با آنها مواجه شدی آنها را بر پایبندی به پیمان خویش فراخوان. اگر پذیرفتند با آنها به نیکی رفتار کن، وگرنه با آنها به جنگ بپرداز.
او پس از اطلاع از فتنه ناکثین میان مردم حاضر شد و مواضع خویش را تبیین و آنها را بر حمایت از امام حق تحریک کرد و از مواضع آنها آگاه شد. همچنین نمایندگانی (ابوالاسود دوئلی و عمران بن حصین خزاعی) را برای گفتوگو با ناکثین بهسوی آنها گسیل داشت. اما پس از چندی گفتوگوها به نتیجهای نرسید و درگیری شدیدی بین طرفین آغاز شد. عثمان بن حنیف و ناکثین، پیماننامه صلحی امضا کردند و قرار بر آن شد تا رسیدن امام علی (ع) به بصره از جنگ و خونریزی پرهیز کنند. اما ناکثین پیمان خود را شکستند و شبانه به دارالاماره حمله کردند و پس از دستگیری او را بستند و موهای صورت او را از ریشه درآوردند. آنها قصد جان عثمان بن حنیف کردند، لکن او به فرمانداری برادر خویش، سهل بن حنیف بر مدینه، متوسل شد و آنها را تهدید کرد چنانچه آسیبی به او رسانند، برادرش در مدینه خویشان آنها را مورد آزار قرار خواهد داد. بدینترتیب از کشتن او چشم پوشیدند و رهایش کردند. لکن جنایتهای ناکثین در بصره ادامه پیدا کرد. عثمان پس از رهایی از دست ناکثین در منطقه ذیقار به امام علی (ع) پیوست. امام با مشاهده وضعیت او متأثر شد و خطاب به او فرمود: "ای عثمان، من تو را بهصورت پیرمردی دارای ریش فرستادم، اکنون با چهره جوان بازگشتی!"
توبیخ امام علی
عثمان بن حنیف از اصحاب رسول خدا (ص) و از یاران صدیق آن حضرت بود. او در جنگ احد و نبردهای بعدی در رکاب پیامبر اسلام (ص) شرکت جست و پس از رحلت رسول خدا (ص) خود و برادرش (سهل بن حنیف انصاری) در وفاداری به علی (ع) ثابت قدم ماندند و جزء دوازده نفری بودند که بر ابیبکر خرده گرفتند و حاضر نشدند با وی بیعت کنند. وی دارای شخصیت معنوی و اجتماعی فوقالعادهای بود که از طرف خلیفه دوم عمر بن الخطاب مسؤول رسیدگی به زمینهای عراق و گرفتن خراج آن سرزمین گردیده بود و پس از قتل عثمان، از طرف حضرت علی (ع) حاکم بصره گردید[۲].
وی در آن هنگامی که حاکم و والی بصره بود به امیرالمؤمنین (ع) خبر دادند که او به مهمانی طبقاتی رفته است، مهمانی که فقط پولدارها و اعیان و اشراف در آن شرکت داشته اما طبقات محروم و کم درآمد از آن سفره محروم بودهاند. امام (ع) با توجه به بینش تیز و هشیاری فوق العاده با صرف نظر از حکم اسلامی این مهمانی(زیرا از نظر اسلام شرکت در چنین مهمانی گناه و معصیت خدا نیست) میبیند شرکت در این نوع مجالس و شبنشینیها نشستن بر سر این سفرهها به نام ولیمه و عقیقه و... اولاً حاکم مسلمین را از توده مردم جدا میکند و کم کم باعث شکاف بین مردم و حکومت میشود و از طرفی در کنار همین سفرهها تفاهم و آشنایی اشراف زورمند با حاکم زمامدار برقرار میشود و قهراً در روحیه حاکم نفوذ پیدا میکنند و از همین سفرهها حاکم را به سوی خود جذب کرده و از همین جا خط انحراف حکومت شروع میگردد و به اصطلاح از یک اشتباه سوزنبان قطار، در چند قدم دیگر، قطار سقوط و سرنشینان نابود میشوند. حاکم مسلمین یا حاکم یک استان هم از همین جا اشتباه را شروع میکند که سر سفره مخصوصی مینشیند با جمعی ثروتمند زورمدار آشنا میشود و ناخواسته حکومت را به ورطه سقوط میکشاند؛ لذا امام (ع) که میزان الاعمال و قرآن ناطق و صراط مستقیم است همین که با خبر شد حاکم بصره، عثمان بن حنیف، با همه قداستی که دارد نزدیک به انحراف شده باید راه مستقیم را نشان وی دهد که بیشتر به بیراهه نرود و سقوط نکند؛ لذا نامه بسیار تند و توبیخ آمیز به او مینویسد تا عبرت همه باشد و راه و روش حکومت علوی را بدانند.
عثمان بن حنیف در روزگار استانداری خود روزی به مجلسی خصوصی حاضر شد که مردانی ثروتمند برقرار کرده بودند. امام (ع) چون از این امر باخبر شد، نامهای در نکوهش این عمل به وی نوشت و او را به شدت سرزنش کرد[۳].
متن نامه
«أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ...»؛ اما بعد ای پسر حنیف، به من گزارش داده شد که مردی از اهل بصره تو را به سفره مهمانی دعوت کرده و تو به سرعت به آن مهمانی حاضر شدی. در میان آن سفره، طعامهای رنگارنگ، ظرفهای بزرگ غذا یکی پس از دیگری پیش تو قرار داده میشد. ای عثمان، من گمان نمیکردم تو به مهمانیی بروی که نیازمندان از آن ممنوع و ثروتمندان به آن دعوت شوند. از آنچه میخوری بنگر حلال است یا حرام؟ اگر حلال بودنش برای تو مشتبه است از دهانت بیرون انداز و آنچه به یقین میدانی که پاکیزه و حلال است تناول کن.
آگاه باش ای والی بصره، برای هر مأمومی، امامی است که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد. بدان همانا امام شما که منم از تمام دنیا به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کردهام.
آگاه باشید شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید، اما با ورع و تلاش و عفت و راه صحیح پیمودن، مرا یاری کنید. به خدا سوگند، من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوختهام و از غنایم و ثروتهای آن مالی ذخیره نکردهام و با لباس کهنهای که بر تن دارم بدلی مهیا نکردهام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفتهام و از این دنیا بیش از خوارک مختصر و ناچیزی برنگرفتهام. این دنیا در چشم من بیارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوطی بروید....
تا آنجا که فرمود:... بلکه اگر میخواستم از عسل مصفا و مغز گندم و لباسهای تافته از ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم میتوانستم، ولی هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا به خوردن طعامهای لذید وادار نماید و حال آنکه ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه در بین رعیت کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شکمی سیر خورده باشد. آیا من با شکم سیر بخوابم در حالی که اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای تشنهای باشند؟! آیا من چنان باشم که شاعر به همسرش میگفت: «وَ حَسْبُكَ دَائِرٌ أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُ إِلَى الْقِدِّ» این درد برای تو کافی است که شب را با شکم سیر به صبح آوری در حالی که اطراف تو شکمهای گرسنه و پشت چسپیده باشند و برای غذایی دلش پر میزند.
سپس امام به سخن خود برگشت و فرمود: آیا به همین قناعت کنم که به من گفته شود من امیرمؤمنانم ولی با آنان در سختیهای روزگار شریک نباشم و در تلخیها پیشاپیش آنان نباشم؟ من آفریده نشدم که چون حیوان پرواری که تمام همش علف است خوردن خوراکیهای لذیذ مرا مشغول کند یا همچون حیوان رها شدهای که شغلش چریدن و خوردن و پر کردن شکم میباشد و از سرنوشتی که دچار اوست بیخبر است باشم.
ای عثمان! آیا من بیهوده و عبث آفریده شدهام؟ آیا باید سر رشتهدار ریسمان گمراهی باشم یا در طریق سرگردانی قدم گذارم؟ گویا میبینم گویندهای از شما دارد میگوید: دو قرص نان، قوت و خوراک پسر ابوطالب است باید هم اکنون نیرویش به سستیگراییده باشد و از مبارزه با همتایان خود و نبرد با شجاعان بازمانده نه خیره نه چنین است. آگاه باشید! درختان بیابانی چوبشان محکمتر است اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازک است، درختانی که در بیابان روییده است و جز با آب باران سیراب نمیگردند آتششان شعلهورتر و پردوامتر است و من نسبت به پیامبر (ص) همچون روشنی که از روشنایی دیگر گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو هستم. (یعنی راه او را خواهم رفت و تغییری در مسیرم نخواهم داد) به خدا سوگند! اگر عرب برای جنگ با من پشت به پشت یکدیگر بدهند من به این نبرد پشت نمیکنم و اگر فرصت دست دهد که بتوانم آن را مهار کنم به سرعت به سوی آنان میشتابم و به زودی تلاش خواهم کرد که زمین را از این شخص وارونه و این جسم کج اندیش (فطرت) پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانهها خارج شود.
در پایان این نامه امام علی (ع) دنیا را مخاطب قرار داده و میفرماید: «ای دنیا! از من دور شو، افسارت را به گردنت انداختم و تو را رها کردم. من از چنگال تو رهایی یافتم و از دامهای تو رستهام و از لغزشهایت دوری گزیدهام. کجایند کسانی که با شوخیهایت آنها را مغرور ساختی؟ کجایند ملتهایی که با زینتها و زخارف خود آنها را فریفتی؟ هان، در گورستانها آرمیدهاند و درون لحدها شدهاند. سوگند به خدا! اگر تو (ای دنیا) شخص دیدنی و قالب حسی بودی حدود خداوند را در مورد بندگانی که آنها را با آرزوها فریب دادهای بر تو جاری میساختم و کیفر پروردگار را در مورد ملتهایی که آنها را به هلاکت افکندی و قدرتمندانی که آنها را تسلیم مرگ و نابودی نمودی و هدف انواع بلاها قرار دادی در آنجا که نه راه پس داشته و نه راه پیش دربارهات به مرحله اجرا میگذاردم.
هیهات (ای دنیا!) کسی که در لغزشگاههای تو قدم گذارد سقوط میکند. کسی که بر امواج بلاهای تو سوار شود غرق میشود. اما کسی که از دامهای تو خود را بر کنار دارد پیروز میگردد. ای دنیا! کسی که از دست تو سالم فرار کرده از این که در معیشت و سختی زندگی کند ناراحت نیست، زیراکه دنیا در نظر او همچون یک روز است و زمان پایان گرفتنش فرا رسیده است.
ای دنیا! از من دور شو، به خدا سوگند! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوارسازی و زمام اختیارم را به دست تو نخواهم داد که به هر کجا بخواهی ببری. سوگند به خدا! سوگندی که تنها مشیت خداوند را از آن استثنا میکنم چنان نفس خویش را به سختی و ریاضت وادارم که به یک قرص نان هرگاه به آن دست یابم کاملاً متمایل شود و به نمک به جای خورش قناعت نماید و آن قدر از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمهای خشکیده دیگر اشکم جاری نگردد.
آیا همان طوری که گوسفندان در بیابان شکم را پر میکنند و میخوابند، یا دسته دیگری از آنها در آغلها از علف سیر میشوند و استراحت میکنند. علی هم باید از این زاد و توشه بخورد و به استراحت پردازد؟! پس چشم علی روشن باد که از سالها عمر به چهارپایان رها شده و گوسفندانی که در بیابان میچرند اقتدا کرده است! خوشا به حال آن کس که واجباتش را بجا میآورد، سختیها و مشکلات را تحمل نموده، خواب در شب را کنار گذارده تا آن گاه که بر او غلبه کند روی زمین دراز بکشد و دست زیر سر بگذارد و استراحت کند. در میان گروهی باشد که از خوف معاد چشمهایشان خواب ندارد، پهلوهایشان برای استراحت در خوابگاهشان قرا نگرفته، همواره لبهایشان به ذکر خدا در حرکت است، گناهانشان بر اثر استغفار از بین رفته است. آنها حزب اللهاند، آگاه باشید که حزب الله رستگارند. بنابر این ای پسر حنیف! از خدا بترس و به همان قرصهای نان اکتفا کن تا خلاصی تو از آتش جهنم امکانپذیر گردد»[۴].
سران کشورهای اسلامی و سلاطین و پیشوایان مسلمین چه خوب است از این نامه پند بگیرند و از کوچکترین لغزش کارگزاران کشور اسلامی نیز چشم پوشی نکنند و به خلیفه مسلمین، امیرالمؤمنین اقتدا کنند و کارهای زیردستان خود را نسبت به مردم و حکومت کاملاً زیر نظر بگیرند تا بتوانند خدمتگزار اسلام و مسلمین باشند و همان گونه که علی (ع) فرمود: قانع نباشید که به آنها پیشوا، خلیفه، رئیس و... بگویند که این کافی نیست و روز قیامت همه بایستی پاسخگوی ملت اسلام باشند.[۵]
وفات
عثمان بن حنیف پس از جنگ جمل، همراه امام به کوفه رفت و بهدلیل صدماتی که بر او وارد شده بود کمتر در فعالیتها حضور داشت و در زمان معاویه درگذشت[۶].
جستارهای وابسته
- عباد بن حنیف (برادر)
- سهل بن حنیف (برادر)
منابع
پانویس
- ↑ تعیین مساحت اراضی
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۳۷۱.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا، تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ؛ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ [وَجْهِهِ] وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۶۸.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۰- ۵۵۱؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۸.