عصمت حضرت داوود در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

عصمت حضرت داوود (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت داوود (ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته می‌شود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ادله اثبات عصمت حضرت داود(ع)

براهین عقلی

از آنجا که حضرت داوود(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا می‌توان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کرده‌اند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارت‌اند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱].[۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳].[۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵]، برهان حفظ شریعت[۱۶].[۱۷] برهان لزوم اطمینان[۱۸].[۱۹]، برهان لطف[۲۰] و غیره.

ادله نقلی

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت داوود(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت می‌گردد.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۲۱]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۲۲].[۲۳]

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۴]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۵]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ و ﴿خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا[۲۶] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ[۲۷] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۸].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۲۹]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۰].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۱]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۳۲].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۳۳]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۴].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۳۵].[۳۶]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۷]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۸].

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۳۹] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۴۰].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۴۱].[۴۲]

در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۳].

توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت داوود(ع)

آیات ۲۳ تا ۲۵ سوره صاد

تبیین شبهه

ظاهر برخی آیات، حکایت از آن دارد که حضرت داوود (ع) در رفتار خود دچار لغزش شده است[۴۴]؛ آن هنگام که دو فرشته در چهره دو متخاصم در محراب آن حضرت به طرح دعوای خود پرداختند، حضرت هم بر پایه ظاهر امر، بین آنان قضاوت فرمود؛ اما پس از آن به عجولانه بودن قضاوت خود آگاه شد و به درگاه الهی توبه کرد. خداوند هم آمرزش خود را بر او ارزانی داشت و روشن است که توبه آن حضرت و آمرزش الهی، گویای وجود لغزش است. قرآن در گزارش داستان آن حضرت چنین می‌فرماید: ﴿وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ * فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ[۴۵].[۴۶]

پاسخ به شبهه

پاسخ نخست: رخ دادن ماجرا در عالم مثال: برخی از مفسران بر این باورند که این ماجرا، نوعی تمثل بوده است؛ زیرا خصوصیات داستان (ورود بر حضرت در محراب به گونه‌ای غیرعادی، آگاهی حضرت به اینکه این ماجرا یک موضوع معمولی نیست، بلکه صرفاً جهت امتحان است؛ و همچنین امر خداوند که فرمود: ﴿فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...[۴۷] و از آن چنین برداشت می‌شود که این امتحان برای آن بوده که آن حضرت آگاه‌تر شود و امر خلافت و قضاوتش استحکام یابد) مؤید آن است که آن دو نفر از فرشتگان بودند. پس، از آن جهت که در ظرف تمثل بوده است، تکلیف الهی را در بر نداشته است؛ همان‌گونه که در عالم خواب تکلیفی وجود ندارد و تکلیف، تنها در عالم شهود مادی است. پس خطای حضرت داوود (ع) در این ماجرا بسان ماجرای حضرت آدم (ع) در بهشت است[۴۸].[۴۹]

پاسخ دوم: گفتار حضرت نوعی مجاز عرفی، نه حکم شرعی: گفتار حضرت داوود (ع) با دو نفر متخاصم، نوعی مجاز عرفی است و در مقام اثبات حکم شرعی نیست (مجاز عرفی، این است که با رویکرد عرفی به موضوع نگاه شود. اگر در این ماجرا ظالم بودن و مظلوم بودن مطرح شده، بر اساس نگاه و قضاوت عرف است و از نظر شرعی چیزی را اثبات نمی‌کند).

بنابراین با ثابت نشدن حکم، اطاعت و معصیت نیز موردی نخواهند داشت؛ بدین معنا که این کار حضرت داوود (ع) در ظاهر و تنها نزد عرف خلاف شمرده می‌شود، ولی از وجود گناه خبر نمی‌دهد. اگر خداوند از ستمکاری انسانی خبر دهد، وی بی‌تردید ستمگر خواهد بود؛ ولی اگر این نسبت را از گفتار دیگران نقل فرماید، جای تردید در آن هست و بر معنای عرفی و شرعی مجاز حمل خواهد شد[۵۰].

ایراد این توجیه در آن است که این ستم، به دلیل درخواست آمرزش از خداوند، به ستم شرعی انصراف می‌یابد. پذیرفته شدن این درخواست ﴿فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ خود شاهد این برداشت است. در پاسخ نخست شواهدی چند، حکایت از مثال بودن آن عالم داشت؛ اما در این پاسخ دلیلی بر مجاز عرفی بودن اقامه نشده است[۵۱].

پاسخ سوم: واکنش حضرت به برخورد غیرعادی آنان: این ماجرا به صورت غیرعادی رخ داده است و این خود شاهد آن است که افراد طرف نزاع، در واقع قصد ترور حضرت داوود (ع) را داشته‌اند؛ زیرا این چنین به نزد قاضی در آمدن، شیوه‌ای ناشناخته و مردود است. حضرت هم در انتقام گرفتن از آنان جزم می‌یابد، ولی با در نظر گرفتن مقام پیامبری و بزرگواری خود، ره عفو و بخشش در پیش می‌گیرد و دست نیاز به درگاه الهی دراز می‌کند و برای عزم پیشین خود آمرزش می‌طلبد[۵۲].

این توجیه نارساست؛ چراکه اولاً هیچ دلیلی ندارد؛ و ثانیاً اگر آنان سزاوار کیفر دیدن بودند، تصمیم نخست حضرت هیچ ایرادی در بر نداشته است و اگر سزاوار نبوده‌اند، عفو و بخشش دلیلی نداشته است[۵۳].

پاسخ چهارم: حکم حضرت به صورت تعلیقی، نه تنجیزی: از ظاهر ماجرا چنین برداشت می‌شود که حضرت داوود (ع) پیش از آنکه به سخن طرف مقابل نزاع گوش دهد، وارد مرحله قضاوت شده است و این خود، کاری ناپسند بود که انجام شد؛ ولی این برداشت و نتیجه‌گیری از آن، در صورتی پذیرفته است که حکم حضرت داوود (ع) تنجیزی و مطلق بوده باشد؛ در حالی که اگر حکم حضرت، تعلیقی و مشروط بوده باشد، به این صورت که حضرت به شخص شاکی گفته باشد: «اگر جریان کار همان است که تو می‌گویی، وی در حق تو ستم روا داشته است»، هیچ محذوری در بر نخواهد داشت و لغزشی برای آن پیامبر الهی به شمار نمی‌آید[۵۴].[۵۵]

این پاسخ این چنین نقد می‌شود که اولاً مقام قضاوت، با حکم تعلیقی و مشروط ناسازگار است. قضا در لغت به مرحله پایانی کار گفته می‌شود و هدف دو طرف نزاع که در محضر قاضی حضور می‌یابند، آن است که به حکمی قاطع و جزمی دست یابند؛ ثانیاً در ظاهر گفتار حضرت داوود (ع) هیچ‌گونه شاهدی بر تعلیقی بودن حکم وجود ندارد. حضرت پس از شنیدن مدعای شخص اول، اظهار داشت او بر تو ستم روا داشته است و بسیاری از شریکان نیز بر یکدیگر ستم می‌کنند: ﴿وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ[۵۶]. با چه دلیل و شاهدی، می‌توان این گفتار را از ظاهر جزمی آن، به حالت تعلیق منصرف ساخت؟![۵۷].

پاسخ پنجم: ظهور فرشتگان به صورت متخاصم برای آزمایش حضرت: بنا بر قرائن و شواهد، این ماجرا نزاع واقعی نبوده است، بلکه خداوند دو فرشته را مأمور کرده بود به صورت دو انسان، یکی شکایت خود را بر ضد دیگری تسلیم آن حضرت کند تا با این برنامه، حضرت داوود (ع) در بوته آزمایش قرار گیرد. پس آن حضرت در قضاوت خود شتاب کرد و از آنجا که پیامبران در جایگاه بلند معنوی قرار دارند، از این شتاب، با عنوان گناه و از پوزش از آن، با عنوان استغفار یاد شده است؛ در حالی که گناه اصطلاحی وجود ندارد تا عنوان لغزش، درست باشد[۵۸].[۵۹]

این توجیه نارساست؛ زیرا اولاً شتاب در قضاوت، به ویژه در حکم تنجیزی و قطعی را نمی‌توان در حد ترک اولی دانست. آیا پای‌مال ساختن حق (حتی به این مقدار که سخن طرف مقابل را نشنیده، قضاوت کند) می‌تواند تنها ترک اولی شمرده شود؟ ثانیاً با روایاتی که این گونه قضاوت را مردود، و قاضی را اهل دوزخ می‌دانند، ناسازگار است: «وَ رَجُلٌ قَضَى بِجَوْرٍ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَهُوَ فِي النَّارِ»[۶۰]؛ کسی که قضاوت ناحق داشته باشد، گرچه نادان باشد، اهل دوزخ است[۶۱].

پاسخ ششم: غیررسمی بودن قضاوت: این قضاوت، یک قضاوت رسمی نبود که به دلیل و بینه نیاز داشته باشد؛ یعنی حضرت داوود (ع) نمی‌خواست به واقع مالی را از کسی بگیرد و به دیگری بدهد. قضاوت در صورتی نهایی می‌شود که بر اساس آن، انتقالی صورت بگیرد و ملکی که مورد مشاجره و مخاصمه است، به یکی از دو طرف واگذار شود؛ ولی در این ماجرا چنین اتفاقی نیفتاد و فقط یک گفت و گوی ساده بین آنها واقع شد[۶۲]. ایراد این تفسیر در این است که فاقد دلیل است[۶۳].

پاسخ هفتم: شتاب در قضاوت؛ همان گناه صغیره: حکم بر حضرت داوود (ع) این بود که در قضاوت عجله نکند تا از مدعی علیه بپرسد؛ اما او این کار را نکرد و این گناه صغیره بود که باید به جهت ارتکاب آن به درگاه الهی توبه می‌کرد و او هم این کار را انجام داد[۶۴].

ایراد این تفسیر در این است که به صراحت، گناه را بر آن حضرت روا می‌داند و این امر با ادله گوناگونی که بر عصمت پیامبران دلالت دارد، در تضاد است[۶۵].

پاسخ‌های ناروا

گذشته از پاسخ‌های فوق، سخنان عجیبی در توجیه آیه و پاسخ بدان از برخی مفسران نخستین اسلام در منابع اهل سنت نقل شده است [که نه تنها مشکلی را حل نمی‌کنند بلکه متاسفانه نسبت‌های ناروایی را نیز به آن حضرت نسبت می‌دهند]. برای نمونه از ابن عباس، سدی، حسن بصری و محمد بن اسحاق نقل شده که این آیه مربوط به داستان روزی است که کبوتری وارد محراب حضرت داوود (ع) شد.

آن حضرت به تعقیب کبوتر پرداخت تا آنکه بر فراز خانه‌ای آمد، و چشم آن حضرت به زنی افتاد که مشغول غسل کردن بود. حضرت داوود (ع) شیفته آن زن شد و چون دانست که وی شوهردار است، و شوهر او اکنون در کنار مبارزان مشغول نبرد است، به فرماندهان جنگ دستور داد تا ترتیبی دهند که آن مرد کشته شود، و او بتواند با آن زن ازدواج کند. هنگامی که خداوند متعال چنین عملی را از حضرت داوود (ع) دید، با فرستادن دو ملک در قالب کسانی که درباره مسئله گوسفندانشان نزاع دارند و در پی شتاب آن حضرت در صدور حکم، وی را متوجه اشتباه خود کرد، و آن‌گاه او توبه و انابه کرد[۶۶]. گفتنی است که در متون تفسیری اهل سنت، روایتی نیز از انس بن مالک نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) درباره این آیه چنین مضمونی را بیان کرده‌اند[۶۷].

درحقیقت این داستان حتی از نظر برخی مفسران اهل سنت نیز از اسرائیلیات است[۶۸].[۶۹]

آیات ۷۸ و ۷۹ سوره انبیا

تبیین شبهه

در یکی از آیات سوره انبیا جریانی نقل شده که ممکن است موجب توهم عدم عصمت حضرت داوود شود: ﴿وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ[۷۰] به تصور برخی ظاهر آیه گویای آن است که حکم واقعی و درست به حضرت سلیمان(ع) داده شد حکمی که با حکم داوود(ع) متفاوت بود؛ لذا باید گفت حکم داوود(ع) خطا بوده است. و این بدان معناست که از میان دو حکم صادر شده یکی تأیید می‌شود و دیگری تأیید نمی‌شود.

پاسخ به شبهه

سیاق آیات، حکایت از آن دارد که یک ماجرا بیشتر نبوده و معنا ندارد در یک ماجرا، دو حکم مستقل نفوذ داشته باشد. پس منظور از ﴿يَحْكُمَانِ، تناظر یا تشاور در حکم است. مؤید آن، تعبیر ﴿إِذْ يَحْكُمَانِ است؛ و ذیل آیه که می‌فرماید: ﴿وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ و ضمیر جمع به انبیا بر می‌گردد، مشعر بر آن است که پیامبران از اشتباه در حکم در امان‌اند. همچنین ﴿وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا[۷۱] مشعر بر تأیید و ظاهر در مدح است. ظاهر آیه دلالتی بر عدم تأیید حکم حضرت داوود (ع) ندارد؛ بلکه با قراینی که در آیه وجود دارد، هر دو حکم تأیید می‌شود، مثل ﴿وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ[۷۲] که مربوط به همه انبیاست و در قرآن، مکرر آمده که خداوند به انبیا حکم عطا می‌فرماید؛ همچنین فراز ﴿وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا که اگر شامل حکم حضرت داوود (ع) نباشد، آمدنش در اینجا وجهی نخواهد داشت[۷۳]. افزون بر آن، روایت باید صحیح السند باشد تا ظاهر آیه را منصرف سازد (در صورتی که روایت را در تفسیر، حجت بدانیم)[۷۴].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  12. ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
  13. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
  14. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  16. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  17. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  18. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  19. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  20. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  21. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  22. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  23. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  24. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  25. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  26. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  27. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  28. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  29. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  30. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  31. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  32. «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
  33. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
  34. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  35. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  36. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  37. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  38. ر. ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  39. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  40. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  41. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  42. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  43. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
  44. ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۶۷.
  45. «و داوود دانست که ما او را آزموده‌ایم و از پروردگار* آنگاه ما آن کار او را آمرزیدیم و بی‌گمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۴-۲۵.
  46. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  47. «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
  48. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۹۳.
  49. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  50. ر.ک: علی بن احمد بن حمیر، تنزیه الانبیاء عما نسب الیهم حثاله الاغبیاء، تحقیق محمد رضوان الدایه، ص۳۶.
  51. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  52. ر.ک: احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۳، ص۱۱۰.
  53. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  54. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج۷، ص۲۴۳.
  55. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۲۱ و ۲۲۲؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  56. «(داوود) گفت: بی‌گمان او با خواستن میش تو برای افزودن به میش‌های خویش، به تو ستم کرده است و بسیاری از همکاران بر یکدیگر ستم روا می‌دارند جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و آنان اندکند؛ و داوود دانست که ما او را آزموده‌ایم و از پروردگار» سوره ص، آیه ۲۴.
  57. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  58. ر.ک: علی مشکینی، تفسیر سوره صاد، ص۱۰۰؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۳۳؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۳۳۴؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۶، ص۱۶۹؛ سمیح عاطف زین، التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، ج۲، ص۵۳۲.
  59. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۲۱ و ۲۲۲؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  60. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۲.
  61. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  62. ر.ک: محمد تقی مصباح، معارف قرآن: راه و راهنما‌شناسی، ص۳۲۸.
  63. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  64. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان مفید، مصنفات الشیخ المفید، ج۲ (الفصول المختاره)، ص۱۰۲.
  65. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۳۳-۳۳۸.
  66. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۳، ص۹۳-۹۷.
  67. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۳، ص۹۳-۹۷؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج۵، ص۳۰۱.
  68. اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۵۱؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج۵، ص۳۰۱.
  69. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۶۹-۷۲.
  70. «و (یاد کن احوال) داوود و سلیمان را وقتی که درباره گوسفندان بی‌شبانی که در مزرعی چریدند (و آن را تباه کردند) قضاوت می‌نمودند (که از شیرشان صاحب زرع به قدر زراعتش استفاده کند) و ما بر حکم آنها گواه بودیم»؛ سوره انبیا، آیه ۷۸.
  71. «و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوه‌ها و پرنده‌ها را رام کردیم که همراه با داوود نیایش می‌کردند و کننده (ی این کار) بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۹.
  72. «و ما گواه داوری آنان بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۸.
  73. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۲.
  74. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۴۰.