علم فعلی در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

روایاتی دربارۀ دائمی بودن علم امام

در این رابطه روایاتی وجود دارد که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. امام صادق (ع) می‌‌فرمایند: "اگر بر دانش ما افزوده نمی‌شد بی‌علم می‌ماندیم"[۱].
  2. در روایتی دیگر مفضل بن عمر می‌‌گوید: روزی امام صادق (ع) به من فرمودند: "ما را هر شب جمعه شادی و سروری است! گفتم: خدایش افزایش دهد، آن شادی چیست؟ فرمودند: هر شب جمعه روح پیامبر اسلام (ص) و امامان (ع) تا عرش بالا می‌رود، و روح ما هم با روح آنان بالا می‌رود، و این ارواح به بدن‌های خود باز نگردند، مگر با معرفتی و علمی تازه و جدید، و اگر چنین نبود که علم ما تمام می‌شد"[۲]. با همین مضمون چندین روایت دیگر وجود دارد.
  3. در روایتی امام کاظم (ع) می‌‌فرمایند: "علم امام سه جنبه دارد: علوم مربوط به گذشته، علوم مربوط به آینده و علوم حادث و جدید. اما علوم گذشته برای ما تفسیر شده است یعنی اخبار گذشته را پیامبر (ص) برای ما توضیح داده است، اما علوم آینده در جامع و مصحفی نوشته شده که نزد ماست، اما علوم حادث و نوظهور، نتیجه الهام حق بر دل امام و ابلاغ به گوش اوست. برترین نوع علم ما همین نوع است"[۳].[۴]
  4. همچنین روایاتی وجود دارد با عنوان «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا علِمُوا»[۵]، معنای این روایات آن است که امامان (ع) مقامی دارند که علم به هرچه که بخواهند در دسترس ایشان است، اما اگر مصلحت در ندانستن چیزی باشد کاری نمی‌کنند که آن را بدانند. به عبارت دیگر هرگاه مسئله جدیدی پیش آید و امام در موقعیتی قرار بگیرد که علم جدیدی بخواهد، خداوند او را عالم می‌کند. امام صادق (ع) می‌‌فرمایند: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِک»[۶]، همچنین می‌‌فرمایند: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ أُعْلِم»[۷]. به عبارتی دیگر علم غیب ایشان ممکن است بالفعل نباشد اما هنگامی که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم می‌دهد و البته این اراده نیز با اذن و رضای خدا انجام می‌گیرد[۸].
  5. در روایتی دیگر ابن مغیره می‌‌گوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابوالحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم، مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید؟ امام فرمودند: «سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌ دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم. مطالبی‌ که می‌‏گوییم از رسول خداست» این قبیل اخبار دلالت می‌‏کند که امام به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد و چنان نیست که بالذات و بالاستقلال همه چیز را بداند. لکن با این جهت هم منافات ندارد که در مواقع لازم و ضروری‌ بتواند با جهان غیب ارتباط پیدا کند و حقایقی‌ را دریافت نماید. بنابراین، باید بگوییم که امام می‌‏تواند در موارد لازم و ضروری‌ با جهان غیب تماس بگیرد و اطلاعات لازم را تحصیل کند. لکن چون علم او بالذات و بالاستقلال نیست و به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد مانعی‌ ندارد که از باب تأدب این گونه علوم را علم به غیب ننامید[۹].

روایات پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع)

در یکی از مسافرت‌های پیامبر (ص)، شتر آن حضرت گم شد. یکی از منافقان به قصد مسخره کردن رسول خدا (ص) گفت: او ادعا می‌کرد که از آسمان خبر می‌دهد و غیب می‌داند؛ در حالی که نمی‌داند شترش کجاست! وقتی این خبر به رسول خدا (ص) رسید، فرمودند: من چیزی جز آنچه خداوند به من می‌آموزد نمی‌دانم؛ و اکنون خبر آن شتر به من رسید. در فلان مکان قرار دارد و افسار آن به درختی آویزان است. بروید و آن را بیاورید[۱۰]. اصحاب رفتند و شتر را در همان مکان که پیامبر (ص) فرموده بود، یافتند. این روایت که به خوبی بر شأنی بودن علم آن حضرت دلالت دارد، درباره علوم ائمه (ع) نیست، اما مؤید خوبی است که نشان می‌دهد شأنی دانستن مصادیقی از علوم برگزیدگان خداوند، مسئله‌ای بعید و بی‌سابقه نیست.

داستان تدوین اصول زبان عربی توسط امیرالمؤمنین (ع)، در فصل گذشته بیان شد. در این گزارش آمده است که امام برای حل مشکل اشتباه مردم در قرائت قرآن، تفکر و تأمل کردند و سپس اصولی را نوشتند و از ابوالأسود خواستند که آن را تکمیل کند[۱۱]. این گزارش بر شأنی بودن برخی از علوم آن حضرت دلالت دارد؛ زیرا اگر دانش آن حضرت به این مطالب فعلی بود، به تفکر و تأمل نیاز نداشتند و فرصتی برای نگارش آن نمی‌طلبیدند. در واقع تمام مباحثی که بر تدبر و استنباط ائمه (ع) دلالت دارند، ظهور در شأنی بودن دانش ایشان دارند؛ زیرا اگر دانشی فعلی باشد، نیازمند تأمل، تفکر و استنباط نیست.

در روایتی پیش از این نقل شد که فردی ادعای محبت و ارادت به امیرالمؤمنین (ع) کرد. امام برای پاسخ دادن به او سر به زیر انداختند و مانند کسی که فکر می‌کند، چوبی را که در دست داشتند بر زمین کشیدند و پس از مدتی تأمل، سخن او را دروغ شمردند: «فَنَكَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بِعُودٍ كَانَ فِي يَدِهِ فِي الْأَرْضِ سَاعَةً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ كَذَبْتَ...». فرد دیگری برخاست و محبت آن حضرت را ادعا کرد. امام (ع) بار دیگر سر به زیر انداختند و چوبی را که در دست داشتند بر زمین کشیدند و پس از تأمل طولانی، ادعای او را تأیید کردند: «فَنَكَتَ بِعُودِهِ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ طَوِيلًا، ثُمَ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ: صَدَقْتَ...»[۱۲]. احتمال دارد تأمل آن حضرت به آن دلیل بوده باشد که علم ایشان به درستی یا نادرستی سخن آنان فعلی نبوده است و ایشان با تأمل، علم مورد نیاز را از شیوه‌های خاصی دریافت کردند.

داستان کشیدن تیر از پای مبارک امیرالمؤمنین (ع) در حال نماز[۱۳] نیز بر شأنی بودن دانش ایشان دلالت دارد. بنابراین گزارش، آن حضرت به دلیل غرق شدن در مناجات با خداوند، درد این کار را احساس نکردند. این رخداد نشان می‌دهد که ایشان در این حالت، از درد زخم خود غافل شده بودند و توجه ایشان به خداوند، باعث عدم فعلیت علم ایشان به درد پایشان شده بود. به هر حال مجموعه روایات نقل شده، شأنی بودن علوم ایشان را تأیید می‌کنند[۱۴].

روایات امام حسن، امام حسین و امام سجاد (ع)

در نقلی آمده است شبی که امام حسین (ع) قصد خروج از مکه به سوی عراق داشتند، محمد بن حنفیه نزد ایشان آمد و به ایشان پیشنهاد کرد که در مکه بماند و به سوی کوفه حرکت نکند. امام (ع) این پیشنهاد را نپذیرفتند و فرمودند: می‌ترسم مرا ترور کنند و کسی باشم که حرمت حرم را می‌شکند. محمد به آن حضرت پیشنهاد کرد که به سوی یمن یا مناطق دیگر بروند. امام (ع) در خصوص این پیشنهاد فرمودند: درباره آنچه گفتی فکر می‌کنم. اما سحر آن شب امام حسین (ع) بار سفر بستند. محمد بن حنفیه نزد ایشان آمد و عرض کرد: مگر شما به من وعده ندادید که درباره پیشنهادم فکر می‌کنید. امام حسین (ع) فرمودند: پس از جدایی از تو، رسول خدا (ص) (در عالم خواب) نزدم آمدند و گفتند: خارج شو! خداوند می‌خواهد تو را کشته ببیند[۱۵]. بنا بر ظاهر این نقل، علم ایشان به حوادث آینده، فعلی نبود؛ زیرا در غیر این صورت، نیازی به تأمل و بررسی پیشنهاد برادرشان نداشتند[۱۶].

در نقلی آمده است که در مسیر کوفه به آن حضرت خبر شهادت حضرت مسلم و جناب هانی بن عروه را دادند. امام (ع) به شدت متأثر شدند و آیه استرجاع ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۷] را پیوسته تکرار کردند[۱۸]. در نقل دیگر آمده است که آن حضرت پس از شنیدن خبر شهادت سفیر دیگرش جناب قیس بن مسهر گریستند[۱۹]. این حالات نیز از فعلیت نداشتن دانش ایشان به شهادت آنها خبر می‌دهد.

در روایتی آمده است که امام سجاد (ع) در شبی که به شهادت رسیدند، از امام باقر (ع) و بستگانش درباره تاریخ آن شب و مقدار سپری شده از آن ماه پرسیدند و پس از دریافت پاسخ آنان، فرمودند: امشب همان شبی است که به من وعده داده شده است[۲۰]. ممکن است پرسش‌های امام (ع) برای آگاهی دادن به دیگران باشد؛ اما ظاهر این نقل آن است که ایشان می‌خواستند از تاریخ آن شب به طور دقیق آگاه شوند که در این صورت، ایشان به این مطلب به طور بالفعل علم نداشتند؛ زیرا اگر چنین علمی می‌بود، نیازی به پرسیدن نبود. در روایتی دیگر، از امام سجاد (ع) نقل شده است که شب عاشورا هنگامی که اشعار سیدالشهدا (ع) را دال بر بی‌وفایی دنیا شنیدند، به عزم ایشان بر جنگ و شهادت آن حضرت اطمینان یافتند[۲۱]. این نقل نیز بر علم نداشتن امام سجاد (ع) بر این مطلب به طور بالفعل دلالت دارد. البته در چنین حالاتی، امام می‌تواند به شیوه‌های یادشده (عادی یا غیرعادی) دانش مورد نظر را کسب کند. این همان مطلبی است که از آن به شأنی بودن علوم ائمه (ع) تعبیر شد[۲۲].

روایات امام باقر و امام صادق (ع)

پیش‌تر به این روایت از امام باقر (ع) اشاره شد که «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ»[۲۳] این روایت ظهور روشنی در شأنی بودن بخشی از علوم ائمه (ع) دارد. در روایاتی از امام صادق (ع) نقل شده است که امام هر گاه اراده کند که چیزی را بداند، خداوند علم آن را به او عطا می‌کند: «إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‌ءَ عَلَّمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»[۲۴]. این مطلب نیز بدان معناست که تمام علوم ایشان فعلی نیست؛ بلکه وقتی اراده کنند که به چیزی آگاهی یابند، علم آن به ایشان عطا می‌شود.

در روایتی آمده است که امام باقر (ع) در میان جمعی از اصحابش، به یک بادیه نشین از حوادثی پنهان خبر داد. سپس سراغ فرزند بزرگوارش امام صادق (ع) را از اصحابش گرفت. مرد اعرابی که از آگاهی امام از اخبار پنهان تعجب کرده بود، از این پرسش امام بیشتر تعجب کرد و گفت: منزه است خداوند! این مرد چقدر عجیب است. به ما از آسمان خبر می‌دهد؛ اما نمی‌داند فرزندش کجاست![۲۵]. چنان که از تعجب آن مرد بر می‌آید، اگر امام را صاحب علم فعلی به حقایق پنهان بدانیم، پرسش امام از مکان فرزندشان معنا نداشت.

در روایتی نقل شده است که فردی نزد امام صادق (ع) آمد. امام به لباس‌های او دست زدند و فرمودند: لباس‌هایی به سفیدی و کیفیت اینها تاکنون ندیده‌ام. آن مرد پاسخ داد که آن لباس‌ها، لباس مردم سرزمین آنان است. هنگامی که آن مرد از محضر امام خارج شد. آن حضرت فرمود: آن توصیف درست است و زمان آن نزدیک است. او صاحب پرچم‌های سیاه است که از خراسان می‌آید. سپس به خدمتکارش دستور دادند به دنبال آن مرد برود و از نام او بپرسد که اگر عبدالرحمن باشد، به خدا قسم که خود اوست. خدمتکار بازگشت و خبر داد که او خود را عبدالرحمن معرفی کرد[۲۶]. این روایت نشان می‌دهد که آن حضرت، از پیش، اوصاف ابومسلم خراسانی را می‌دانستند؛ اما خود او را ندیده بودند. بنابراین برای شناخت دقیق او لازم بود اوصاف خاصی را بر او تطبیق دهند. این همان معنای شأنی بودن این دانش است.

فردی به نام بشر بن ابراهیم نقل کرده است: نزد امام صادق (ع) نشسته بودم که مردی نزد ایشان آمد و درباره مسئله‌ای از ایشان سؤال کرد. امام فرمودند: در این خصوص جوابی ندارم. آن مرد کلمه استرجاع را بر زبان جاری کرد و گفت: این امامی است که اطاعت از او واجب است. درباره مسئله‌ای از او پرسیدم، می‌پندارد که درباره آن پاسخی نزد او نیست. در این نقل آمده است که امام گوشش را به سمت دیوار گرفت. گویا کسی با او سخن می‌گفت. سپس فرمودند: آن سؤال کننده درباره فلان مسئله کجاست؟ آن مرد در حالی که از آستانه در عبور کرده بود، پاسخ داد: من اینجا هستم. آن‌گاه امام پاسخ سؤالش را بیان کردند؛ سپس رو به راوی (بشر بن ابراهیم) کردند و فرمودند: اگر بر علم ما افزوده نشود، تمام می‌شود[۲۷].

از برخی روایات می‌توان دریافت که در حوادث مختلف، علوم مورد نیاز در اختیار ائمه (ع) قرار می‌گیرد. در روایتی آمده است که یکی از اصحاب امام صادق (ع) از ایشان پرسید: گاهی از شما سؤالی می‌پرسیم و شما به سرعت پاسخ می‌دهید و گاهی تأملی می‌کنید، سپس جواب می‌دهید (علت این تفاوت چیست؟). آن حضرت پاسخ دادند: درست است. در گوش و قلب ما (علومی) افکنده می‌شود. زمانی که این علوم به ما برسد، سخن می‌گوییم و زمانی که نرسد، صبر می‌کنیم[۲۸]. این روایت نیز به روشنی بخشی از علوم ائمه (ع) را وابسته به دریافت آن دانش معرفی می‌کند. این امر ظهور در آن دارد که تمام دانش ایشان فعلی نیست[۲۹].

روایات امام کاظم و امام رضا (ع)

در روایتی نقل شده است که یکی از اصحاب امام کاظم (ع) درباره خرید کنیزی با ایشان مشورت کردند. آن حضرت آن روز پاسخ ندادند. فردای آن روز، حضرت به محل فروش کنیزان رفتند و به آن کنیز نگریستند. سپس به منزل بازگشتند و به آن فرد گفتند: اشکالی ندارد، اگر عمر او کوتاه نبود. این سخن باعث شد آن فرد از خرید آن کنیز خودداری کند. مدتی نگذشته بود که آن نیز از دنیا رفت[۳۰]. پاسخ ندادن امام به فرد مشورت کننده و واگذاشتن آن به بعد از دیدن آن کنیز، نشان می‌دهد که علم امام در برخی از موارد فعلی نیست و ایشان برخی علوم خود را از شیوه‌های خاص به دست می‌آورند.

در روایتی دیگر گزارش شده است که امام کاظم (ع) به یکی از اصحابش به نام عیسی مدائنی که برای زیارت به مدینه آمده و در خانه‌ای ساکن شده بود، فرمودند: به خانه‌ات باز گرد که ویران شده است. عیسی به خانه‌اش بازگشت و وسایل خود را از زیر خاک‌ها خارج کرد. فردا که به نزد امام (ع) رسید، امام به او فرمودند: اگر چیزی از وسایل تو از بین رفته است، خدا را بخوان که جای‌گزین فرماید. عرض کرد: چیزی جز یک سطل که با آن وضو می‌گرفتم، گم نکرده‌ام. امام به آرامی سر به زیر انداختند؛ سپس سر بلند کردند و فرمودند: گمان می‌کنم آن را فراموش کرده‌ای. آن را از کنیز صاحب‌خانه بخواه و به او بگو سطل را به دستشویی برده‌ای آن را برگردان. او آن (سطل) را به تو باز خواهد گرداند. عیسی به آنجا بازگشت و سطل خود را از آن کنیز گرفت[۳۱].

خبر دادن امام از خراب شدن خانه، علم آن حضرت به امور پنهان را می‌رساند. سخنان آن حضرت، در دیدار دوم که به عیسی دلداری دادند و فرمودند از خدا بخواه که جایگزین نماید، نشان می‌دهد که علم آن حضرت به پیدا شدن همه اموال او جز یک سطل، فعلی نبوده است. تأمل آن حضرت و بعد خبر دادن از جای سطل، باز نشان می‌دهد که ائمه (ع) اگر بخواهند به چیزی علم پیدا کنند، علم آن به ایشان عطا می‌شود. این گونه روایات به خوبی نشان می‌دهند که ائمه (ع) توانایی آگاهی از بسیاری از امور را دارند؛ اما تمام علوم آنان فعلی نیست؛ بلکه در مواردی نیاز دارند به شیوه‌های مختلف، آن دانش را کسب کنند؛ هرچند این کسب کردن، در یک لحظه و به سرعت انجام می‌شود.

در روایتی دیگر آمده است که یکی از شیعیان آن حضرت، اموالش را در مسیر حج از دست داد. به مدینه رفت و به طور اتفاقی به همراه کارگرانی که در حال ساخت خانه‌ای برای امام (ع) بودند، به کار مشغول شد. روزی امام او را در حال کار دید و از او پرسید که آنجا چه می‌کند. او داستان خود را به امام عرض کرد و امام فردای آن روز، هزینه بازگشتش را به او هدیه کرد. همچنین نامه‌ای به او داد که به یکی از یارانش برساند. در بین راه، دزدان اموال او را سرقت کردند. آن شخص نامه را به صحابی امام داد. امام در آن نامه از دزدیده شدن اموال آن فرد خبر داده بود و از صحابی خود خواسته بود که به میزان چهل دینار، معادل اموال سرقت شده او، به او بدهد[۳۲].

بر فرض پذیرش، این‌گونه نقل‌ها نیز نشان می‌دهند که مراتبی از علم امام شأنی است؛ زیرا امام تا زمانی که او را در میان کارگران خود ندیده بود، از حال او آگاه نبود.

امام البته ممکن است کمک نکردن امام در ابتدا، به آگاه نبودن ایشان از احوال او نسبت داده نشود، بلکه به مصلحتی در این کار منسوب شود؛ اما ظاهر تعابیر نشان می‌دهد که آن حضرت از این مسئله آگاه نبودند، سپس آگاه شدند. البته در همین روایت نیز به علم فعلی آن حضرت به برخی حوادث آینده اشاره شده است؛ زیرا آن حضرت از پیش می‌دانستند که اموال او دزدیده خواهد شد. به همین دلیل، نامه‌ای به او دادند که در آن به یکی از یارانش سفارش کرده بودند به میزان اموال سرقت شده، به او کمک کند[۳۳].

جمع‌بندی روایات

روایاتی که از علم کامل ائمه (ع) به همه امور خبر می‌دهند، ظهور در فعلیت علوم ایشان دارند. در مقابل، تمام روایاتی که درباره شیوه‌های مختلف علم‌آموزی ائمه (ع) سخن می‌گویند، در فعلیت نداشتن برخی از علوم آنان ظهور دارند. افزون بر آن، روایات متعدد و پراکنده دیگری نیز از ائمه (ع) نقل شد که در فعلیت نداشتن علوم ایشان ظهور یا صراحت دارند. بنابراین در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که درست است ائمه (ع) به دلیل جایگاه رفیعشان در جهان، علوم بسیاری را بالفعل در اختیار دارند، اما با توجه به نکاتی مانند تغییرپذیری حوادث جهان به دلیل اعمال اختیاری انسان و رخ دادن بدا، نامحدود بودن علوم کمالی، و اقتضائات انسانی[۳۴]، برخی از علوم ایشان بالفعل نیست. البته تکرار می‌کنیم شأنی بودن علم امام همانند شأنی بودن علوم مختلف برای انسان‌های دیگر نیست. افراد دیگر باید بسیار بکوشند تا دانشی را کسب کنند و ممکن است سال‌ها برای فراگیری دانشی وقت صرف کنند و در نهایت نیز نتوانند آن را به کمال بیاموزند؛ اما امام حجت خداوند و بنده برگزیده اوست و هرگاه به دانشی نیاز داشته باشد، خداوند این علوم را در اختیار او قرار می‌دهد؛ چنان که در روایات نیز نقل شد، خداوند کریم‌تر و حکیم‌تر از آن است که بنده‌ای را حجت خود بر مردم قرار دهد، آن‌گاه درهای علوم را بر او ببندد[۳۵]. بنابراین دانش شأنی امام بسیار به فعلیت نزدیک است[۳۶].[۳۷]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «... و لو لا ذلک لأنفدنا»؛ قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، کنزالدقائق، ج ۸، ص۳۵۷.
  2. «إِنَّ لَنَا فِی کُلِّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ سُرُوراً قُلْتُ زَادَکَ اللَّهُ وَ مَا ذَاکَ قَالَ إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَی رَسُولُ اللَّهِ صالْعَرْشَ وَ وَافَی الْأَئِمَّةُ (ع)مَعَهُ وَ وَافَیْنَا مَعَهُمْ فَلَا تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَی أَبْدَانِنَا إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَأَنْفَدْنَا»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص۳۷۳.
  3. «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ (ع)عَنْ مَبْلَغِ عِلْمِهِمْ فَقَالَ مَبْلَغُ عِلْمِنَا ثَلَاثُ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٌ وَ حَادِثٌ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا»؛ الکافی، ج ۱، ص۳۱۹.
  4. ر.ک: مولوی، محمد، نیاز جهان به امام زمان، ص۱۹.
  5. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۸.
  6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۸.
  7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۸.
  8. ر.ک: غلامی، اصغر، آفاق علم امام در الکافی؛ رفیعی، ناصر، علم غیب ائمه، ص۱۷ و ۱۸.
  9. ر.ک: امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸.
  10. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۰۲؛ محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۱، ص۱۳۱؛ عبدالملک بن هشام الحمیری المعافیری، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، ج۲، ص۵۲۳؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۰۶؛ مبارک بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۲، ص۱۴۶.
  11. ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج۱، ص۶۸۴، شمس الدین ذهبی، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج۵، ص۲۷۹؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، ج۶، ص۹۷.
  12. محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۱؛ محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص۴۰۹.
  13. ر.ک: حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۴۷؛ همو، کشف الیقین، ترجمه حسین درگاهی، ص۱۱۸. منبعی قدیمی‌تر از این دو کتاب علامه حلی درباره این ماجرا نیافتم.
  14. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۳۹.
  15. ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری زنجانی، ص۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۶۴.
  16. البته بنا بر روایاتی، ایشان از شهادت خود از زمان پیامبر (ص) آگاه بودند (ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری زنجانی، ص۸۱؛ «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ (ص)»؛ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۵۲.
  17. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  18. ر.ک: ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص۱۶۵؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲، ص۷۴.
  19. ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص۱۷۵: فترقرقت عينا حسين (ع) و لم يملك دمعه....
  20. ر.ک: محمد بن جریر طبری، دلائل الإمامة، ص۲۰۸؛ سیدهاشم بحرانی، مدینه معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج۴، ص۲۹۲.
  21. ر.ک: ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص۲۰۰؛ محمدبن محمد مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲، ص۹۳؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۲۳۹.
  22. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴۱.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۶؛ محمدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۵۱۳: «علم برای ما گسترده می‌شود، پس می‌دانیم؛ و از ما گرفته می‌شود، پس نمی‌دانیم». سند این روایت، صحیح است.
  24. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۴۰. سند این حدیث، موثق است. همچنین ر.ک: همان، ص۶۴۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۱۵.
  25. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۵۰۸. سند این روایت، نزدیک به صحیح است؛ زیرا تمام رجال آن امامی و ثقه‌اند، به جز عبدالکریم بن عمرو خثعمی، که امامی و مورد اعتماد و احترام بود؛ اما پس از شهادت امام کاظم (ع) واقفی شد. بنا بر ادعای پژوهشگران نرم افزار درایة النور، ظاهر این است روایاتی که از او در منابع شیعی نقل شده، مربوط به دوره پیش از واقفی شدن اوست.
  26. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲۸؛ محمدبن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۴، ص۲۲۹. عبدالرحمن نام ابومسلم خراسانی است که برای حمایت از بنی عباس قیام کرد و در پیروزی آنان بر بنی امیه نقش اساسی داشت.
  27. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۶. این روایت فقط در این منبع آمده است و نام راوی آن (بشر بن ابراهیم) در منابع رجالی وجود ندارد؛ بنابراین نمی‌توان به آن اعتماد کرد؛ اما فراز پایانی آن، جمله «لَوْ لَا نُزَادُ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا» در روایات دیگر نیز وجود دارد.
  28. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۱۶.
  29. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴۳.
  30. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۱۶.
  31. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۱۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۲۴۱.
  32. محمد بن علی بن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص۲۱۱؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۱۹.
  33. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴۶.
  34. اقتضائات انسانی، مانند آنکه خداوند حکمت نزول تدریجی قرآن را موجب آرامش قلب رسول خدا (ص) معرفی کرده است (الفرقان، ۳۲). یا در روایات یادشده آمده است که امام حسین (ع) هنگام شنیدن خبر شهادت برخی اصحابش به گریه افتادند. اگر امام بالفعل به همه این ناملایمات آگاه باشد، اندوه بسیاری بر او تحمیل خواهد شد.
  35. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۰-۶۵۴. در این صفحات، چهار روایت در این موضوع نقل شده که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیح است. همچنین ر.ک: محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲-۱۲۷. در این صفحات، روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده‌اند.
  36. در پیوست ۲ این فصل، دیدگاه علامه طباطبایی در جمع بین دو دسته یادشده از روایات، نقل و نقد شده است.
  37. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۴۸.