علم فعلی یا حضوری یا دائمی و احاطی معصوم به چه معناست؟ (پرسش)

علم فعلی یا حضوری یا دائمی و احاطی معصوم به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

علم فعلی یا حضوری یا دائمی و احاطی معصوم به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل بالاترعلم معصوم / ویژگی علم معصوم
مدخل اصلیعلم فعلی
مدخل وابستهعلم شأنی / علم تام / علم محدود

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

 
نجفی لاری

آیت‌الله سید عبدالحسین نجفی لاری در کتاب «آگاهی‌های آسمانی» در این‌باره گفته‌است:

«مقصود از کیفیت علم حضوری امام - البته بنابر قول حضوری بودن علم امام - احاطه علم او به معلومات بنحو علیت و معلولیت نیست؛ بخاطر اینکه چنین علمی ‌ضرورتا از خصائص خدای تعالی و ذات واجب الوجود است که هیچ ممکن الوجودی در آن شریک نیست؛ بلکه مقصود از علم حضوری[۱] امام، انکشاف معلومات برای او به صورت فعلی است که در مقابل شانی و ارادی[۲] -که بالقوه بوده و با اراده امام فعلیت می‌یابد و در تعبیر روایات به این صورت آمده است "لو شاء أن یعلم لعلم"[۳] یعنی اگر بخواهد بداند می‌داند - قرار دارد. بدین ترتیب روشن می‌شود که بین علم فعلی خداوند و علم فعلی امام، از جهت قدیم و حادث بودن، علت و معلول بودن، عین ذات وغیر آن بودن و سایر جهات دیگر، تفاوت های زیادی وجود دارد، لذا مجالی نمی‌ماندکه کسی توهم کند که بین علم خدا و علم امام اتحاد وجود دارد و یاگمان کند که این امر -فعلی دانستن علم امام- مستلزم شرک و یا غلو می‌باشد»[۴].

پاسخ های دیگر

۱. آیت‌الله تحریری؛
آیت‌الله محمد باقر تحریری در کتاب «جلوه‌های لاهوتی» در این باره گفته است: «علم حضوری فعلی ائمه (ع) نیز که ظهور علم فعلی حق تعالی است با تبدیلش به علم حصولی و مفاهیم ماده از طریق الفاظ قابل انتقال به دیگران است، چنان‌که خبرهای ایشان از گذشته و حال و آینده، ظاهراً این گونه است، از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: رسول خدا (ص) مرا متولد کرد (من فرزند او هستم) در حالی که به کتاب خدا عالم هستم که در آن ابتداء آفرینش و آنچه موجود می‌شود تا روز قیامت، در آن هست، و خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و خبر جهنم و خبر آنچه بود و هست، در آن می‌باشد، این امور را آن چنان که به کف دستم نگاه می‌کنم، می‌دانم، زیرا خداوند می‌فرماید: در قرآن بیان هر چیزی وجود دارد[۵] در نهایت چون ایشان بر فطرت توحیدی و عبودی خود باقی مانده‌اند، در تبدیل واقعیات در قالب الفاظ و مفاهیم مصون از خطا بوده و تمامی خبرها و بیانات قطعی ایشان (بیاناتی که به طور قطع به ایشان مستند باشد) مطابق با واقعیت و عین آن می‌باشد، البته چون ایشان مطابق اراده و اوامر الهی، سخن می‌گویند همواره تمامی واقعیات را آشکار نمی‌کنند، گاهی مطابق لوح محفوظ که مرتبه عالی علم فعلی حق تعالی و وجود ایشان است پرده برمی‌دارند که این نوع خیلی کم است (به جهت اخبار از امور این عالم نه به جهت تشريع) و نوعاً از مرتبه محو و اثبات خبر می‌دهند که آن نیز مرتبه پایین‌تری از علم فعلی خداوند و وجود خودشان است»[۶].
۲. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی، در کتاب «ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه» در این‌باره گفته‌ است:

«از نکاتی که باید توجه داشت این است که در کلمات برخی از علما، تعبیر "علم حضوری" یا "حصولی" آمده است؛ اما مقصود آنان، معنای اصطلاحی یاد شده در این نوشتار نیست؛ بلکه معانی دیگری را از این عناوین برداشت و قصد کرده‌اند:

  1. مثلاً در عبارتی از مرحوم رشتی[۷]، مشخص است که مقصود ایشان از حضوری، علم فعلی و مرادشان از علم حصولی، علم ارادی می‌داند. گویا این معنا در میان گروهی از علما رایج بوده است[۸].
  2. مثلاً سید عبدالحسین لاری علم امام را حضوری می‌داند؛ اما مراد او نیز از حضوری بودن علم امام، فعلی بودن علم او در مقابل ارادی و شأنی بودن آن است. ایشان خود این گونه می‌گوید: مراد از علم حضوری او (امام) آشکار شدن معلومات نزد او به طور بالفعل است، در مقابل علم شأنی، بالقوه و به هنگام اراده که از آن این گونه تعبیر می‌شود: "اگر بخواهد که بداند، می‌داند"[۹].
  3. شیخ محمد حسین مظفر نیز در کتابی که درباره "علم امام" دارد، علم امام را حضوری معرفی می‌کند و در سراسر کتاب خود تلاش می‌کند ضرورت حضوری بودن علم امام را با دلایل عقلی و نقلی اثبات کرده به شبهات آن پاسخ دهد. ایشان اگر چه به صراحت مقصود خود را از علم حضوری امام روشن نمی‌سازد؛ اما از برخی تعابیر و توضیحاتش می‌توان دریافت که مراد او از حضوری بودن علم امام، همان تعریفی است که مرحوم لاری بیان کردند؛ یعنی علم حضوری را در مقابل علم شأنی و ارادی دانسته‌اند[۱۰]. (...)
  4. یکی دیگر از معانی حضوری و حصولی در سخنان علی بن الحسین موسوی حائری طهرانی آمده است. وی ابتدا نقل می‌کند که برخی از شیعیان، علوم ائمه (ع) را با توجه به مقام نورانیت ایشان، حضوری و نسبت به مقام جسمانیتشان، حصولی دانسته‌اند (...) او سپس استدلال‌های کسانی را که قائل به علم حضوری هستند بیان می‌کند، این استدلال‌ها نیز به گونه‌ای گزینش و فهم شده است که احاطه وجودی ائمه را بر همه موجودات می‌رساند.[۱۱] بنابراین مقصود او از حضوری یا حصولی بودن همان، معنای لغوی این واژه‌ها است. از حضوری بودن، حضور امام را بر تمام حقایق و امور قصد کرده و علم حصولی ائمه (ع) را به حاصل شدن علوم آنان از طریق عطای خداوند معنا کرده است[۱۲]. (...)
  5. مرحوم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی علم امام معصوم را برگرفته از علم خداوند حکیم و علم لدنی معرفی کرده است که در نتیجه با علم حصولی اصطلاحی متفاوت است. از این تعابیر می‌توان دریافت که علم لدنی - در نظر ایشان - افزون بر آن که نوعی علم موهوبی از جانب خداوند متعال است، حضوری نیز می‌باشد[۱۳]. (...)
  6. آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى‏ از احاطه علمی امام بر ملکوت موجودات سخن گفته است که نتیجه آن حضوری بودن علم امام است: "امام سیطره بر نفوس و ملکوت موجودات دارد، و با وجود این ملکه، تمام ارواح و نفوس و جان اعمال در مشهد امام و حضور ولایت است، همچنانکه موجودات عالم طبیعت در نزد شخص بینا مشهود، و در نزد شخص نابینا غائب است (...) در امام این چشم به اندازه‏اى قوى و تیزبین شده است که چیزى از ملکوت در هر آن و هر مکان از او مختفى نیست"[۱۴]. (...)

علم حصولی و علم حضوری از اصطلاحاتی است که از ابتدا رواج نداشته است. این اصطلاح در دوره‌های اخیر در کلمات علما قابل پیگیری است. پیش از رواج اصطلاح امروزی علم حضوری و حصولی، علمای امامیه از تعابیری دیگری در توصیف علم امام استفاده کرده‌اند که می‌توان آن‌ عناوین را ناظر به محتوای این دو عنوان دانست. مثلا صفار، کلینی و بسیاری از محدثان روایاتی را نقل کرده‌اند که بر شهودی و قلبی بودن بخشی از علوم ائمه (ع) دلالت دارد. ملاصدرا و فیض کاشانی نیز به تفصیل تفاوت علوم قلبی (شهودی) و حسی یا فکری را تحلیل و تأکید کرده‌ و به اثبات علوم شهودی امام پرداخته‌اند. توجه به غیر متعارف بودن شیوه علم آموزی ائمه (ع) که ملازم با نفی علم حصولی امام - حداقل در برخی موارد - است، از دیگر نکاتی است که در کلمات عالمانی مانند: علی بن موسی بن طاووس و علی بن عیسی اربلی آمده است و از آن می‌توان حضوری بودن - حداقل بخشی از علم امام - را استنباط کرد. یکی دیگر از عباراتی که در کلمات برخی علمای شیعه وجود دارد و می‌توان از آن اعتقاد ایشان را به علم حضوری ائمه (ع) استنباط کرد، تأکید بر احاطه شهودی امام بر تمام هستی است. رجب برسی و سید نعمت الله جزائری معتقدند که دنیا در برابر امام همانند سکه‌ای در دست او است و امام نسبت به تمام آن کاملا احاطه دارد. ملازین العابدین گلپایگانی نیز با تعابیر مشابه از احاطه علمی امام بر تمام امور سخن گفته است. البته برخی از علما از دو عنوان حصولی یا حضوری برای توصیف علم امام استفاده کرده‌اند، اما معنای اصطلاحی این دو عنوان، مورد نظرشان نبوده است؛ مثلاُ: مراد علی بن الحسین موسوی حائری طهرانی از علم حضوری امام، حضور امام بر تمام حقایق و امور و مرادش از علم حصولی امام، حاصل شدن علوم او از راه عطای خداوند (در مقابل علم ذاتی) است. سید عبدالحسین لاری و محمد حسین مظفر علم حضوری امام را به علم فعلی در مقابل ارادی و شأنی معنا کرده‌اند. بسیاری از علمای امامیه در مورد علوم ائمه (ع) که از طریق حواس و تفکر به دست می‌آیند، سخن نگفته‌اند. دلیل آن - چنان که در بحث موهوبی بودن علم امام گفته شد - یا آن است که چنین علومی را بدیهی و خارج از محل بحث می‌دانسته‌اند و یا چنان که اطلاق سخنان برخی از آنان مانند ملا حبیب الله شریف کاشانی نشان می‌دهد، آنان تمام علوم ائمه (ع) را حضوری می‌دانستند. برخی مانند محمد تقی اصفهانی بر این مطلب تصریح نیز کرده‌اند و حتی علم امام را که از طریق کتاب و سنت به دست می‌آید، متمایز از علوم دیگران و به شیوه‌ای غیر از استدلال و تفکر دانسته‌اند و برخی مانند سید محمد حسینی همدانی نجفی با وجود علم حضوری امام، او را بی‌نیاز از علم حصولی دانسته‌اند. در مقابل میرزا حبیب الله رشتی گفته است که دلیلی نداریم که تمام علوم امام را - حتی علومی را که امام از طریق کتاب و سنت به دست می‌آورد - حضوری بدانیم و علوم حصولی او را نفی کنیم. از دیدگاه او امام، ممکن است بنابر دلایل یا مصالحی گاهی از علوم حصولی استفاده کند. البته ایشان می‌پذیرد که کسانی که امام را حاضر بر تمام حوادث عالم می‌دانند، به طور طبیعی تمام علوم ائمه (ع) را شهودی و حضوری می‌دانند؛ اما این دیدگاه را مخالف دیدگاه مشهور میان اصولیان می‌داند.

در مجموع، صرف نظر از متأخر بودن اصطلاح علم حضوری و حصولی، محتوای این مطلب را می‌توان با تعابیر مختلف در میان سخنان علمای امامیه در دوره‌های مختلف جستجو کرد و می‌توان مدعی شد که حضوری بودن بخشی از علم امام مورد اتفاق تمام علمای امامیه بوده است؛ هرچند محدوده علوم حضوری امام، در سخنان آنان چندان روشن نیست؛ بسیاری به این بحث نپرداخته‌اند؛ برخی تمام علم امام را حضوری و برخی بخشی از آن را حضوری دانسته‌اند. (...)

مراد از فعلی بودن علم امام آن است که علم او نزدش حاضر (بالفعل) باشد؛ در مقابل شأنی دانستن علم امام بدین معنا است که امام به برخی موضوعات علم ندارد؛ اما توان دریافت آنها را به شیوه‌های خاص خود دارد. درست است که دانش انسان‌های عادی نیز به یک معنا شأنی و بالقوه است؛ یعنی بسیاری از افراد توان آن را دارند که به تحصیل علوم بپردازند و پس از آموزش به آن علم دست یابند؛ اما مراد از شأنی بودن علم امام، متفاوت از آن است؛ زیرا امام بر خلاف افراد عادی، به آموزش‌های رایج و صرف زمان طولانی نیاز ندارد. بسیاری از شیوه‌های علم آموزی امام - مانند: الهام، دریافت از فرشتگان، امداد روح القدس و... - با دیگران متفاوت است. با کمک این روش‌ها، علوم مورد نیاز، همواره در دسترس امام است و وی نیاز به فراگیری بسیاری از علوم به روش‌های عادی ندارد. مثلاً به محض اراده امام یا هرگاه خداوند متعال بخواهد، دانش‌هایی را دریافت کند؛ در حالی که دیگران چنین توانایی و قابلیتی ندارند. برای نزدیک شدن این معنا به ذهن می‌توان به فقیه یا دانشمندی مثال زد که پس از سال‌ها تحصیل و تلاش، از استعداد و توانی علمی برخوردار شده که اگر سؤال جدیدی از او بشود، می‌تواند با تکیه بر توان علمی خود، پاسخ آن را از اندوخته‌های پیشین خود یا از طریق مطالعه و تحقیق به دست آورد. اما افراد عادی یا چنین توانایی را ندارند یا استعداد آن‌ها از فعلیت دور است و باید سال‌ها تلاش کنند که بتوانند پاسخ‌گوی آن‌گونه سؤالات باشند»[۱۵].
٣. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«باید توجه داشت که علم پیامبران و ائمه (ع)، فعلی نبوده است؛ یعنی این‌گونه نیست که علم، به‌ طور کامل نزد معصوم (ع) (پیامبر (ص) یا امام (ع)) بوده باشد تا بلافاصله از آن استفاده کنند. در مواقعی اگر آنها اراده می‌کردند و خداوند نیز صلاح می‌دانست، علمی در اختیار آنها قرار می‌گرفت؛ هرچند معصومین (ع) علوم بالفعل زیادی داشتند؛ برای مثال علم ائمه (ع) در امور دینی علمی بالفعل بوده است. بنابر روایات، علم معصومین (ع) غالباً شأنی بوده است و در مواقع نیاز از آن استفاده می‌کردند؛ همچنین از آنجایی که اراده معصوم (ع) مطابق با اراده خداوند است، اگر خداوند اراده می‌کرده علمی را در اختیار معصومین (ع) قرار دهد، آنان آن علم را دارا می‌شدند. در حقیقت باید گفت: معصومین (ع) در امور بشری و عادی خودشان قصد استفاده از علم غیبشان را به‌ طور کامل نداشته‌اند؛ افزون‌ بر این، علمشان به همه این موارد فعلی نبوده است. در روایتی - تقریباً به این مضمون - بیان شده است: «لَيْسَ‏ كُلُ‏ مَا طُلِبَ‏ وُجِد‏‏‏»[۱۶]؛ مثلاً در شهادت بعضی از معصومین (ع) آمده است که خداوند مانع استفاده معصوم (ع) از علم غیب شد؛ زیرا صلاح خداوند در این نبود؛ بنابراین، اراده خداوند حاکم بر همه چیز است؛ پس اگر معصومین (ع) اراده علم به چیزی را داشته باشند و خداوند آن را مصلحت بداند، به آن دست پیدا خواهند کرد؛ اما ممکن است از خیلی اموری عادی آگاهی نداشته باشند»[۱۷].

«مراد از شأنی یا فعلی بودن علوم برگزیدگان خداوند پاسخ به این پرسش است که آیا آنان توان و شأنیت آگاهی به علوم ویژه و گسترده‌ای را داشتند یا آنکه این علوم، بالفعل نزد آنان بوده است؟ آیا علوم آنان در قلمروهای مختلف، بالفعل بوده یا آنکه برخی از آن به طور بالفعل نزد ایشان حاضر نبوده است؛ اما توان آن را داشتند که از شیوه‌های مختلف مانند الهام، دریافت از روح القدس و تعقل، این علوم را کسب کنند؟ توجه داریم که تعبیر علم شأنی، با نوعی تسامح همراه است و درواقع، علمی در کار نیست؛ بلکه استعداد و قابلیت کسب آن علم وجود دارد. همانند فقیه یا دانشمندی که پس از سال‌ها تحصیل و تلاش، از استعداد و توانی علمی برخوردار شده است؛ به گونه‌ای که اگر مسئله جدیدی را از او بپرسند، می‌تواند با تکیه به توان علمی خویش، پاسخ آن را از اندوخته‌های پیشین خود یا از طریق مطالعه و تحقیق به دست آورد؛ اما افراد عادی که چنین توانایی را ندارند یا استعدادشان از فعلیت دور است، باید سال‌ها تلاش کنند تا بتوانند پاسخ‌گوی آن پرسش‌ها باشند.

با توجه به این نکته، تفاوت مردم عادی و دانشمندان در علوم شأنی آن است که شأنی و بالقوه بودن دانش آنان، برخلاف دیگر مردم -که آنان نیز توان فراگیری آن دانش را دارند- به فعلیت بسیار نزدیک است؛ اما در افراد عادی، با آنکه استعداد تخصص در یک رشته و علم به مباحث پیچیده آن وجود دارد، این توان از فعلیت آن فاصله زیادی دارد. از همین روی است که در عرف، به متخصصی که به‌آسانی می‌تواند پاسخ پرسشی را از اندوخته‌های ذهنی خود یا از کتاب‌ها و منابع آن موضوع، استنباط و استخراج کند، عالم به آن دانش گفته می‌شود. جای تردید نیست که پیامبران علوم بسیاری را از طریق وحی و دیگر شیوه‌های یادشده دریافت کرده‌اند و این علوم بالفعل نزد آنان وجود داشته است. بنابراین در بالفعل بودن بخشی از علوم آنان تردید نیست؛ چنان‌که بخشی از علوم ما نیز بالفعل است؛ مثلاً نام، آدرس، شماره تلفن و برخی دیگر از مشخصات خود و برخی از نزدیکانمان را بالفعل در حافظه داریم و نیازی نیست که برای آگاهی از آنها این دانش‌ها را کسب کنیم. بحث در این است که آیا همه علوم آنان بالفعل بوده‌اند یا بخشی از آن نیز شأنی بوده است؛ بدین‌معنا که آنان بالفعل به این امور آگاهی نداشتند، اما به دلیل ارتباط وحیانی با خداوند و بهره‌مندی از دیگر شیوه‌های مخصوص دریافت علم، هر مسئله تازه‌ای که برای آنان رخ می‌داد، دانش آن را به‌زودی دریافت می‌کردند. چنین دانشی را علم شأنی می‌نامیم.

به نظر می‌رسد بحث فعلی یا شأنی بودن علوم برگزیدگان خداوند، به نتایج بحث پیشین، یعنی تام یا افزایش‌پذیر بودن علوم آنان وابسته است؛ هرچند از جهتی این دو بحث مستقل‌اند. در یکی تمامیت یا افزایش‌پذیری علوم آنان، و در دیگری فعلی یا شأنی بودن دانش آنان محل بحث است؛ اما نتایج بحث گذشته، بر این بحث تأثیرگذار است؛ زیرا اگر علوم آنان را افزایش‌پذیر بدانیم، دانش ایشان قبل از افزایش، شأنی خواهد بود؛ چون در این فرض، هنوز علمی را کسب نکرده‌اند، هرچند توان کسب آن را دارند؛ اما پس از آنکه به شیوه‌های یادشده آن علوم را به دست آوردند، علوم آنان فعلی خواهد بود. بنابراین در صورتی که علم برگزیدگان خداوند را افزایش‌پذیر بدانیم، شأنی بودن علوم ایشان نیز اثبات می‌شود. البته چنان‌که اشاره شد، علوم آنان پیش از تحصیل آن دانش، شأنی، و پس از آن فعلی خواهد بود. در مباحث پیشین نیز روشن شد که آیات متعدد قرآن بر افزایش‌پذیری علوم برگزیدگان خداوند دلالت دارد؛ بنابراین بخشی از علوم آنان شأنی است که به‌تدریج و به روش‌های متعدد کسب می‌شوند»[۱۸].

در یکی از مسافرت‌های پیامبر (ص)، شتر آن حضرت گم شد. یکی از منافقان به قصد مسخره کردن رسول خدا (ص) گفت: او ادعا می‌کرد که از آسمان خبر می‌دهد و غیب می‌داند؛ در حالی که نمی‌داند شترش کجاست! وقتی این خبر به رسول خدا (ص) رسید، فرمودند: من چیزی جز آنچه خداوند به من می‌آموزد نمی‌دانم؛ و اکنون خبر آن شتر به من رسید. در فلان مکان قرار دارد و افسار آن به درختی آویزان است. بروید و آن را بیاورید[۱۹]. اصحاب رفتند و شتر را در همان مکان که پیامبر (ص) فرموده بود، یافتند. این روایت که به خوبی بر شأنی بودن علم آن حضرت دلالت دارد، درباره علوم ائمه (ع) نیست، اما مؤید خوبی است که نشان می‌دهد شأنی دانستن مصادیقی از علوم برگزیدگان خداوند، مسئله‌ای بعید و بی‌سابقه نیست.

داستان تدوین اصول زبان عربی توسط امیرالمؤمنین (ع)، در فصل گذشته بیان شد. در این گزارش آمده است که امام برای حل مشکل اشتباه مردم در قرائت قرآن، تفکر و تأمل کردند و سپس اصولی را نوشتند و از ابوالأسود خواستند که آن را تکمیل کند[۲۰]. این گزارش بر شأنی بودن برخی از علوم آن حضرت دلالت دارد؛ زیرا اگر دانش آن حضرت به این مطالب فعلی بود، به تفکر و تأمل نیاز نداشتند و فرصتی برای نگارش آن نمی‌طلبیدند. در واقع تمام مباحثی که بر تدبر و استنباط ائمه (ع) دلالت دارند، ظهور در شأنی بودن دانش ایشان دارند؛ زیرا اگر دانشی فعلی باشد، نیازمند تأمل، تفکر و استنباط نیست.

در روایتی پیش از این نقل شد که فردی ادعای محبت و ارادت به امیرالمؤمنین (ع) کرد. امام برای پاسخ دادن به او سر به زیر انداختند و مانند کسی که فکر می‌کند، چوبی را که در دست داشتند بر زمین کشیدند و پس از مدتی تأمل، سخن او را دروغ شمردند: «فَنَكَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بِعُودٍ كَانَ فِي يَدِهِ فِي الْأَرْضِ سَاعَةً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ كَذَبْتَ...». فرد دیگری برخاست و محبت آن حضرت را ادعا کرد. امام (ع) بار دیگر سر به زیر انداختند و چوبی را که در دست داشتند بر زمین کشیدند و پس از تأمل طولانی، ادعای او را تأیید کردند: «فَنَكَتَ بِعُودِهِ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ طَوِيلًا، ثُمَ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ: صَدَقْتَ...»[۲۱]. احتمال دارد تأمل آن حضرت به آن دلیل بوده باشد که علم ایشان به درستی یا نادرستی سخن آنان فعلی نبوده است و ایشان با تأمل، علم مورد نیاز را از شیوه‌های خاصی دریافت کردند.

داستان کشیدن تیر از پای مبارک امیرالمؤمنین (ع) در حال نماز[۲۲] نیز بر شأنی بودن دانش ایشان دلالت دارد. بنابراین گزارش، آن حضرت به دلیل غرق شدن در مناجات با خداوند، درد این کار را احساس نکردند. این رخداد نشان می‌دهد که ایشان در این حالت، از درد زخم خود غافل شده بودند و توجه ایشان به خداوند، باعث عدم فعلیت علم ایشان به درد پایشان شده بود. به هر حال مجموعه روایات نقل شده، شأنی بودن علوم ایشان را تأیید می‌کنند.[۲۳]

در نقلی آمده است شبی که امام حسین (ع) قصد خروج از مکه به سوی عراق داشتند، محمد بن حنفیه نزد ایشان آمد و به ایشان پیشنهاد کرد که در مکه بماند و به سوی کوفه حرکت نکند. امام (ع) این پیشنهاد را نپذیرفتند و فرمودند: می‌ترسم مرا ترور کنند و کسی باشم که حرمت حرم را می‌شکند. محمد به آن حضرت پیشنهاد کرد که به سوی یمن یا مناطق دیگر بروند. امام (ع) در خصوص این پیشنهاد فرمودند: درباره آنچه گفتی فکر می‌کنم. اما سحر آن شب امام حسین (ع) بار سفر بستند. محمد بن حنفیه نزد ایشان آمد و عرض کرد: مگر شما به من وعده ندادید که درباره پیشنهادم فکر می‌کنید. امام حسین (ع) فرمودند: پس از جدایی از تو، رسول خدا (ص) (در عالم خواب) نزدم آمدند و گفتند: خارج شو! خداوند می‌خواهد تو را کشته ببیند[۲۴]. بنا بر ظاهر این نقل، علم ایشان به حوادث آینده، فعلی نبود؛ زیرا در غیر این صورت، نیازی به تأمل و بررسی پیشنهاد برادرشان نداشتند[۲۵].

در نقلی آمده است که در مسیر کوفه به آن حضرت خبر شهادت حضرت مسلم و جناب هانی بن عروه را دادند. امام (ع) به شدت متأثر شدند و آیه استرجاع ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۶] را پیوسته تکرار کردند[۲۷]. در نقل دیگر آمده است که آن حضرت پس از شنیدن خبر شهادت سفیر دیگرش جناب قیس بن مسهر گریستند[۲۸]. این حالات نیز از فعلیت نداشتن دانش ایشان به شهادت آنها خبر می‌دهد.

در روایتی آمده است که امام سجاد (ع) در شبی که به شهادت رسیدند، از امام باقر (ع) و بستگانش درباره تاریخ آن شب و مقدار سپری شده از آن ماه پرسیدند و پس از دریافت پاسخ آنان، فرمودند: امشب همان شبی است که به من وعده داده شده است[۲۹]. ممکن است پرسش‌های امام (ع) برای آگاهی دادن به دیگران باشد؛ اما ظاهر این نقل آن است که ایشان می‌خواستند از تاریخ آن شب به طور دقیق آگاه شوند که در این صورت، ایشان به این مطلب به طور بالفعل علم نداشتند؛ زیرا اگر چنین علمی می‌بود، نیازی به پرسیدن نبود. در روایتی دیگر، از امام سجاد (ع) نقل شده است که شب عاشورا هنگامی که اشعار سیدالشهدا (ع) را دال بر بی‌وفایی دنیا شنیدند، به عزم ایشان بر جنگ و شهادت آن حضرت اطمینان یافتند[۳۰]. این نقل نیز بر علم نداشتن امام سجاد (ع) بر این مطلب به طور بالفعل دلالت دارد. البته در چنین حالاتی، امام می‌تواند به شیوه‌های یادشده (عادی یا غیرعادی) دانش مورد نظر را کسب کند. این همان مطلبی است که از آن به شأنی بودن علوم ائمه (ع) تعبیر شد..[۳۱]

پیش‌تر به این روایت از امام باقر (ع) اشاره شد که «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ»[۳۲] این روایت ظهور روشنی در شأنی بودن بخشی از علوم ائمه (ع) دارد. در روایاتی از امام صادق (ع) نقل شده است که امام هر گاه اراده کند که چیزی را بداند، خداوند علم آن را به او عطا می‌کند: «إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‌ءَ عَلَّمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»[۳۳]. این مطلب نیز بدان معناست که تمام علوم ایشان فعلی نیست؛ بلکه وقتی اراده کنند که به چیزی آگاهی یابند، علم آن به ایشان عطا می‌شود.

در روایتی آمده است که امام باقر (ع) در میان جمعی از اصحابش، به یک بادیه نشین از حوادثی پنهان خبر داد. سپس سراغ فرزند بزرگوارش امام صادق (ع) را از اصحابش گرفت. مرد اعرابی که از آگاهی امام از اخبار پنهان تعجب کرده بود، از این پرسش امام بیشتر تعجب کرد و گفت: منزه است خداوند! این مرد چقدر عجیب است. به ما از آسمان خبر می‌دهد؛ اما نمی‌داند فرزندش کجاست![۳۴]. چنان که از تعجب آن مرد بر می‌آید، اگر امام را صاحب علم فعلی به حقایق پنهان بدانیم، پرسش امام از مکان فرزندشان معنا نداشت.

در روایتی نقل شده است که فردی نزد امام صادق (ع) آمد. امام به لباس‌های او دست زدند و فرمودند: لباس‌هایی به سفیدی و کیفیت اینها تاکنون ندیده‌ام. آن مرد پاسخ داد که آن لباس‌ها، لباس مردم سرزمین آنان است. هنگامی که آن مرد از محضر امام خارج شد. آن حضرت فرمود: آن توصیف درست است و زمان آن نزدیک است. او صاحب پرچم‌های سیاه است که از خراسان می‌آید. سپس به خدمتکارش دستور دادند به دنبال آن مرد برود و از نام او بپرسد که اگر عبدالرحمن باشد، به خدا قسم که خود اوست. خدمتکار بازگشت و خبر داد که او خود را عبدالرحمن معرفی کرد[۳۵]. این روایت نشان می‌دهد که آن حضرت، از پیش، اوصاف ابومسلم خراسانی را می‌دانستند؛ اما خود او را ندیده بودند. بنابراین برای شناخت دقیق او لازم بود اوصاف خاصی را بر او تطبیق دهند. این همان معنای شأنی بودن این دانش است.

فردی به نام بشر بن ابراهیم نقل کرده است: نزد امام صادق (ع) نشسته بودم که مردی نزد ایشان آمد و درباره مسئله‌ای از ایشان سؤال کرد. امام فرمودند: در این خصوص جوابی ندارم. آن مرد کلمه استرجاع را بر زبان جاری کرد و گفت: این امامی است که اطاعت از او واجب است. درباره مسئله‌ای از او پرسیدم، می‌پندارد که درباره آن پاسخی نزد او نیست. در این نقل آمده است که امام گوشش را به سمت دیوار گرفت. گویا کسی با او سخن می‌گفت. سپس فرمودند: آن سؤال کننده درباره فلان مسئله کجاست؟ آن مرد در حالی که از آستانه در عبور کرده بود، پاسخ داد: من اینجا هستم. آن‌گاه امام پاسخ سؤالش را بیان کردند؛ سپس رو به راوی (بشر بن ابراهیم) کردند و فرمودند: اگر بر علم ما افزوده نشود، تمام می‌شود[۳۶].

از برخی روایات می‌توان دریافت که در حوادث مختلف، علوم مورد نیاز در اختیار ائمه (ع) قرار می‌گیرد. در روایتی آمده است که یکی از اصحاب امام صادق (ع) از ایشان پرسید: گاهی از شما سؤالی می‌پرسیم و شما به سرعت پاسخ می‌دهید و گاهی تأملی می‌کنید، سپس جواب می‌دهید (علت این تفاوت چیست؟). آن حضرت پاسخ دادند: درست است. در گوش و قلب ما (علومی) افکنده می‌شود. زمانی که این علوم به ما برسد، سخن می‌گوییم و زمانی که نرسد، صبر می‌کنیم[۳۷]. این روایت نیز به روشنی بخشی از علوم ائمه (ع) را وابسته به دریافت آن دانش معرفی می‌کند. این امر ظهور در آن دارد که تمام دانش ایشان فعلی نیست..[۳۸]

در روایتی نقل شده است که یکی از اصحاب امام کاظم (ع) درباره خرید کنیزی با ایشان مشورت کردند. آن حضرت آن روز پاسخ ندادند. فردای آن روز، حضرت به محل فروش کنیزان رفتند و به آن کنیز نگریستند. سپس به منزل بازگشتند و به آن فرد گفتند: اشکالی ندارد، اگر عمر او کوتاه نبود. این سخن باعث شد آن فرد از خرید آن کنیز خودداری کند. مدتی نگذشته بود که آن نیز از دنیا رفت[۳۹]. پاسخ ندادن امام به فرد مشورت کننده و واگذاشتن آن به بعد از دیدن آن کنیز، نشان می‌دهد که علم امام در برخی از موارد فعلی نیست و ایشان برخی علوم خود را از شیوه‌های خاص به دست می‌آورند.

در روایتی دیگر گزارش شده است که امام کاظم (ع) به یکی از اصحابش به نام عیسی مدائنی که برای زیارت به مدینه آمده و در خانه‌ای ساکن شده بود، فرمودند: به خانه‌ات باز گرد که ویران شده است. عیسی به خانه‌اش بازگشت و وسایل خود را از زیر خاک‌ها خارج کرد. فردا که به نزد امام (ع) رسید، امام به او فرمودند: اگر چیزی از وسایل تو از بین رفته است، خدا را بخوان که جای‌گزین فرماید. عرض کرد: چیزی جز یک سطل که با آن وضو می‌گرفتم، گم نکرده‌ام. امام به آرامی سر به زیر انداختند؛ سپس سر بلند کردند و فرمودند: گمان می‌کنم آن را فراموش کرده‌ای. آن را از کنیز صاحب‌خانه بخواه و به او بگو سطل را به دستشویی برده‌ای آن را برگردان. او آن (سطل) را به تو باز خواهد گرداند. عیسی به آنجا بازگشت و سطل خود را از آن کنیز گرفت[۴۰].

خبر دادن امام از خراب شدن خانه، علم آن حضرت به امور پنهان را می‌رساند. سخنان آن حضرت، در دیدار دوم که به عیسی دلداری دادند و فرمودند از خدا بخواه که جایگزین نماید، نشان می‌دهد که علم آن حضرت به پیدا شدن همه اموال او جز یک سطل، فعلی نبوده است. تأمل آن حضرت و بعد خبر دادن از جای سطل، باز نشان می‌دهد که ائمه (ع) اگر بخواهند به چیزی علم پیدا کنند، علم آن به ایشان عطا می‌شود. این گونه روایات به خوبی نشان می‌دهند که ائمه (ع) توانایی آگاهی از بسیاری از امور را دارند؛ اما تمام علوم آنان فعلی نیست؛ بلکه در مواردی نیاز دارند به شیوه‌های مختلف، آن دانش را کسب کنند؛ هرچند این کسب کردن، در یک لحظه و به سرعت انجام می‌شود.

در روایتی دیگر آمده است که یکی از شیعیان آن حضرت، اموالش را در مسیر حج از دست داد. به مدینه رفت و به طور اتفاقی به همراه کارگرانی که در حال ساخت خانه‌ای برای امام (ع) بودند، به کار مشغول شد. روزی امام او را در حال کار دید و از او پرسید که آنجا چه می‌کند. او داستان خود را به امام عرض کرد و امام فردای آن روز، هزینه بازگشتش را به او هدیه کرد. همچنین نامه‌ای به او داد که به یکی از یارانش برساند. در بین راه، دزدان اموال او را سرقت کردند. آن شخص نامه را به صحابی امام داد. امام در آن نامه از دزدیده شدن اموال آن فرد خبر داده بود و از صحابی خود خواسته بود که به میزان چهل دینار، معادل اموال سرقت شده او، به او بدهد[۴۱].

بر فرض پذیرش، این‌گونه نقل‌ها نیز نشان می‌دهند که مراتبی از علم امام شأنی است؛ زیرا امام تا زمانی که او را در میان کارگران خود ندیده بود، از حال او آگاه نبود.

امام البته ممکن است کمک نکردن امام در ابتدا، به آگاه نبودن ایشان از احوال او نسبت داده نشود، بلکه به مصلحتی در این کار منسوب شود؛ اما ظاهر تعابیر نشان می‌دهد که آن حضرت از این مسئله آگاه نبودند، سپس آگاه شدند. البته در همین روایت نیز به علم فعلی آن حضرت به برخی حوادث آینده اشاره شده است؛ زیرا آن حضرت از پیش می‌دانستند که اموال او دزدیده خواهد شد. به همین دلیل، نامه‌ای به او دادند که در آن به یکی از یارانش سفارش کرده بودند به میزان اموال سرقت شده، به او کمک کند.[۴۲]

روایاتی که از علم کامل ائمه (ع) به همه امور خبر می‌دهند، ظهور در فعلیت علوم ایشان دارند. در مقابل، تمام روایاتی که درباره شیوه‌های مختلف علم‌آموزی ائمه (ع) سخن می‌گویند، در فعلیت نداشتن برخی از علوم آنان ظهور دارند. افزون بر آن، روایات متعدد و پراکنده دیگری نیز از ائمه (ع) نقل شد که در فعلیت نداشتن علوم ایشان ظهور یا صراحت دارند. بنابراین در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که درست است ائمه (ع) به دلیل جایگاه رفیعشان در جهان، علوم بسیاری را بالفعل در اختیار دارند، اما با توجه به نکاتی مانند تغییرپذیری حوادث جهان به دلیل اعمال اختیاری انسان و رخ دادن بدا، نامحدود بودن علوم کمالی، و اقتضائات انسانی[۴۳]، برخی از علوم ایشان بالفعل نیست. البته تکرار می‌کنیم شأنی بودن علم امام همانند شأنی بودن علوم مختلف برای انسان‌های دیگر نیست. افراد دیگر باید بسیار بکوشند تا دانشی را کسب کنند و ممکن است سال‌ها برای فراگیری دانشی وقت صرف کنند و در نهایت نیز نتوانند آن را به کمال بیاموزند؛ اما امام حجت خداوند و بنده برگزیده اوست و هرگاه به دانشی نیاز داشته باشد، خداوند این علوم را در اختیار او قرار می‌دهد؛ چنان که در روایات نیز نقل شد، خداوند کریم‌تر و حکیم‌تر از آن است که بنده‌ای را حجت خود بر مردم قرار دهد، آن‌گاه درهای علوم را بر او ببندد[۴۴]. بنابراین دانش شأنی امام بسیار به فعلیت نزدیک است[۴۵][۴۶]
٤. حجت الاسلام و المسلمین بخارایی‌زاده؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید حبیب بخارایی‌زاده در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت» در این‌باره گفته‌ است: «هر شیء که متعلق علم قرار می‌گیرد از آن جهت که امری ممکن است مرکب از دو حیثیت است وجود و ماهیت. بنابراین علم عالم از دو حال خارج نیست یا تعلق می‌گیرد به ماهیت آن شیء و یا به وجودش. و به تعبیر دیگر معلوم انسان گاهی صورتهای ذهنی اشیاء و مفاهیم آنهاست که نقش حکایتگری از حقایق و موجودات خارجی را به عهده دارند و واسطه شناخت آنها می‌باشند و گاهی چنین نیست و علم به خود وجودات خارجی و حقایق اشیاء بدون واسطه مفاهیم ذهنی و صورتهای ماهوی آنها تعلق می‌گیرد. قسم اول را علم حصولی و قسم دوم را حضوری نامیده‌اند. علم هر انسان به ذات خودش و نیز به حالات و اوصاف و احساسات درونی‌اش؛ از نوع علم حضوری است چه اینکه خود اینها نه مفاهیم و ماهیتشان نزد انسان حضور دارند و انسان بلا واسطه، خود و حالات باطنی را میابد و نه با واسطه صور و مفاهیم ذهنی»[۴۷].
٥. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است: «علامه طباطبایی در المیزان و محمد حسین مظفر در کتاب علم الإمام معتقدند که علم امام، حضوری یا ارادی است: علم امام علمی است که از طرف خداوند سبحان اعطا می‌شودو از طریق الهام یا سخن گفتن از آسمان یا آموزش به رسول (ص) یا اسباب دیگر افاضه می‌شود. این علم مختص امام است و مخلوقات دیگر بهره‌ای از آن ندارند[۴۸]»[۴۹].
٦. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است:

«صاحب المعارف السلمانیه می‌نویسد: مراد از علم حضوری آنان عبارتست از انکشاف معلومات نزد آنان فعلاً در مقابل شأنی[۵۰] شهید قاضی طباطبائی نیز در مقدمه‌ای که بر رساله علم امام علامه طباطبائی نوشته است چنین آورده است: مراد... فعلیت علم او(امام) است نه به نحو شأنی زیرا شأنیت نسبت به تمامی موجودات یکسان است اختصاص به امام ندارد.[۵۱]

مولف کتاب نخبه الکلام می‌نویسد: علم امام حضوری است به این معنی که همه چیز را می‌داند و پیش او حاضر است و محیط است به تمام عوالم وجود.[۵۲]

ادله نظریه:

۱. اصل در علم، فعلی بودن است و ارادی بودن مجاز است؛

۲. آیات و روایاتی که علم غیب را برای اهل بیت (ع) اثبات می‌کنند مطلق هستند و قید ارادی بودن ندارند؛

۳. علاوه بر آن، روایاتی وجود دارد که بیانگر احاطه امام بر دنیا است. و این با فعلی بودن علم آنان سازگاری دارد. مانند این روایت: سماعة بن مهران می‌گوید امام صادق (ع) فرمود: دنیا برای امام تمثل پیدا می‌کند مثل نصف یک گردو (گردوی شکافته) که چیزی از آن، از او پنهان نیست.[۵۳] بر پایه این حدیث اگر دنیا برای غیر امام همانند گردویی ناشکافته است و به باطن آن علم ندارد اما نسبت به امام مانند گردویی شکافته شده و امام از درون آن آگاه است. یعنی امام به کل دنیا احاطه دارد.

بررسی و نقد دیدگاه: ظاهراً در سخن شهید قاضی خلط شده است بین علم شأنی به معنای ارادی بودن و بین قوه در فلسفه که در برابر فعلیت است، در حالی که مقصود از علم ارادی در بحث علم اهل بیت (ع) با بالقوه فلسفی تفاوت دارد. چنین نیست هر کسی که علم بالقوه دارد اگر اراده کند بتواند بداند در حالی که اهل بیت (ع) که علم‎شان ارادی است هر وقت بخواهند می‌دانند. و شاهد بر این مدعا گفته شهید قاضی است که در تفاوت بین علم امام و علم خدا می‌گوید: علم خدا محتاج به توجه نیست اما علم امام محتاج به توجه است. و این همان مدعای قائلان به اراده است که معتقدند علم امام محتاج به التفات و توجه است. بنابراین می‌توان گفت: در بسیاری از موارد به خاطر تلقی متفاوت از فعلی یا ارادی بودن، مناقشه، مناقشه لفظی بوده است.

دلائل نظریه:

۱. اینکه اصل در علم فعلی بودن است. (۱): ما چنین اصلی را درباره علم نمی‌پذیریم زیرا چه بسا شخصی به مسئله‌ای عالم باشد اما فعلاً حضور ذهن نداشته باشد. مانند مجتهد که به بسیاری از مسائل شرعی علم دارد اما همه آنها بالفعل در ذهن او موجود نیست بلکه مراجعه می‌کند و می‌داند در عین حال کسی نمی‌گوید فلان مجتهد عالم نیست. (۲): اگر هم برفرض این اصل اجمالاً درباره مطلق علم، پذیرفته شود اما بعد از تقسیم علم به عادی و غیبی، اصل بودن فعلیت در این اقسام خصوصاً در علم غیب، نیازمند دلیل است. (۳): ارادی بودن وقتی معنای مجازی خواهد بود که به معنای قوه فلسفی باشد، لکن قائلان به ارادی بودن علم اهل بیت (ع) چنین تلقی از آن ندارند.

۲. درست است که ادله نقلی اثبات علم غیب برای اهل بیت (ع)، مطلق هستند اما در مقابل آنها روایاتی نیز وجود دارد که مدلول آنها، اطلاق این ادله را مقید می‌سازد.

۳. روایاتی که بیانگر احاطه امام به جهان هستی است مانند اینکه می‌گوید زمین برای امام مانند کف دست اوست و یا گردوی دو نصف شده و مانند آن، این روایات بیانگر گستره علم امام به جزئیات و تفاصیل است و منافاتی با ارادی بودن علم آنان ندارد به این صورت که اگر امام اراده کند یعنی توجه و التفات پیدا کند می‌تواند به کل زمین احاطه پیدا کند و چیزی از او پنهان نباشد. همان‌طور که انسان اگر به کف دست خود توجه کند تمام کف دست خود را می‌بیند. برفرض هم این روایات چنین ظهوری در فعلیت داشته باشند در مقابل آنها، روایاتی نیز وجود دارد که ظاهر آنها نفی فعلیت است. مانند این که: عیسی بن حمزه ثقفی می‌گوید به امام صادق (ع) عرض کردم: گاهی مسأله‌ای را از شما می‌پرسم فوراً جواب می‌دهید و گاهی بعد از مکث و سکوت جواب می‌دهید: آن حضرت فرمود: پاسخ سؤالات در گوش و قلب ما القاء می‌شود اگر القاء شد فوراً جواب می‌دهیم و اگر بتاخیر افتاد صبر می‌کنیم تا جواب القاء شود.[۵۴]

۴. اگر فرض کنیم تمام علوم اهل بیت (ع) فعلی است. دیگر الهام و تحدیث و یا افزایش علوم که در برخی روایات آمده است چگونه قابل توجیه خواهد بود.

۵. علم حضوری و فعلی به این معنا که همیشه عالم با تمام جزئیات آن زیر دید امام باشد و امام دائماً به آن احاطه داشته باشد. ضروتی ندارد مثل علم فعلی به تعداد قطرات بارانی که در هر روز می‌بارد و یا برگ درختانی که در هر لحظه فرو می‌ریزد و... چنان‌چه در بحث گستره نیز گذشت دانستن این مسائل نه ضرورتی و نه لازم، چه برسد که فعلی نیز باشد. حتی در مواردی ممکن است زجرآور نیز باشد مثلاً امام همیشه به بیند در چه نقطه‌ای از جهان کسی دعوا کرد، کشته شد، زخمی شد، و...»[۵۵].
٧. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:

«بسیاری از اندیشمندان و محققین از علم غیب فعلی و مطلق پیامبران و ائمه (ع) جانبداری می‌کنند و بر این باورند که بندگان برگزیده الهی همواره از همه امور مربوط به حال و گذشته و آینده آگاهند و چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نمی‌ماند. محقق لاری این دیدگاه را نظر مشهور علما دانسته و گفته است: عموم کمّیتِ علم پیامبر (ص) و ائمه (ع) و فعلی بودن کیفیت آن، نظر ظاهر مشهور علما، بلکه اعتقاد تمامی دانشمندان و علمای امامیه است[۵۶].

مراد از علم حضوری انبیا و ائمه (ع) علم باطنی فطری لدنی موهوبی از جانب خداوند عالم است، با وحی مع‌الواسطه یا بلاواسطه یا الهام و یا هر اسبابی که اختصاص به انبیا و اوصیا آن‌ها دارد. و مقصود از علم در این جا علم ظاهری کسبی نیست که از راه دلایل و حواس ظاهری و فنون اکتسابی به دست می‌آیند، زیرا آن‌ها تابع علل و اسباب عادی خویشند و آن علل، اختصاص به کسی ندارد، از این رو مردم در این گونه دانش‌ها با انبیا و ائمه (ع) شریک هستند، بر خلاف قسم اول که خداوند آگاه از غیب آن را جز به کسی که بخواهد و برگزیند، عطا نمی‌کند[۵۷].

مراد از عموم علم پیامبر (ص) و امام (ع) و کیفیت حضوری بودن آن، این نیست که پیامبران و ائمه (ع) به نحو علّیت و معلولیت بر تمامی معلومات آگاهی دارند، چنان که در فصل اول از بخش کلیات گذشت. علم به این معنی از خصایص ذات واجب‌الوجود است، که احدی از ممکنات قطعا در آن با او شرکت ندارند. بلکه مراد از علم حضوری انبیا و ائمه (ع) انکشاف معلومات است نزد او فعلاً در مقابل انکشاف شأنی بر او با قوه و اراده است. علم خدا عین ذات اوست و به آن نتوان احاطه رسانید پس مورد احاطه به معلومات است و استثناء فرموده هر مقداری که خویش بخواهد و برگزیدگانش از معلومات خود احاطه دهد و استثناء قطعا تحقق یافته است، و خداوند قادر است هر مقداری بخواهد به پیغمبر (ص) یا امام (ع) از معلومات خود به آنها علم دهد و قادر است آنها را به همه چیز آگاه نماید و او بر همه امور توانا است[۵۸]»[۵۹].
٨. آقایان دکتر کرباسی‌زاده و رضایی؛
آقای دکتر علی کرباسی‌زاده و آقای محمد جعفر رضایی در مقاله «علم امام در اندیشه علمای معاصر حوزه اصفهان» در این‌باره گفته‌اند:

«مطلق یا فعلی بودن علم امام (ع): پیروان این دیدگاه بر این باورند که پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع): همواره از همه امور گذشته و آینده آگاهند و تنها تفاوت آنها با خداوند در این است که علم آنها غیرذاتی و علم خداوند ذاتی است؛ تقریباً همه کسانی که علم غیب را فعلی می‌دانند، گستره آن را نیز به همه امور عالم می‌کشانند و به عمومیت علم امام باور دارند.[۶۰]

  1. از پیروان این دیدگاه می‌توان به سید زین‌العابدین طباطبایی ابرقویی اشاره کرد. وی با تکیه به قاعده "قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم"[۶۱] اعتقاد دارد که ائمه: به جمیع امور از گذشته و آینده آگاهند. به اعتقاد او، تمام ما سوی در نزد امام مشهود است و نزد او چیزی غایب نیست؛ پس جایی برای این پرسش باقی نمی‌ماند که آیا امام غیب می‌داند؟ وی آیات و روایاتی را نیز که حاکی از نفی علم غیب از انسان‌هاست، اینگونه توجیه می‌کند که شاید مراد از غیب در این آیات، علومی است که خداوند به علم ذاتی هوهویی خود پیش از آنکه چیزی را بیافریند، می‌داند. به نظر او، خداوند بعد از آفرینش اشیا و آشکار شدن تقدیرات، آن علوم را به ملائکه و انبیاء نشان داده است و چیزی نزد آنها غیب نیست، بلکه همه چیز برای آنها ظاهر و مشهود است.[۶۲]
  2. از دیگر پیروان این دیدگاه در اصفهان، می‌توان به سید علی علامه فانی اشاره کرد. او در کتاب چهل حدیث علم امامان (ع) را حضوری دانسته [۶۳]، کسانی را که اعتقاد به حضوری بودن علم ائمه:را غلو می‌انگارند، قاصر از فهم مسائل امامت معرفی می‌کند هرچند وی در این کتاب به رساله‌ای که درباره علم امام نوشته است، اشاره می‌کند، اما کتاب مورد نظر تقریراتی از دیدگاه‌های اوست که به قلم بانو فاطمه حسینی اصفهانی با عنوان بینش کلی امام به چاپ رسیده است. وی در این کتاب بحث درباره علم امام را در دو مقام مطرح کرده است:

الف) مقام ثبوت: آیا عقلا امکان دارد انسانی به این مقام برسد که به امور غیبی علم داشته باشد؟ و افزون بر این ، آیا این انسان می‌تواند علم لایتناهی داشته باشد؟ ب) مقام اثبات: آیا می‌توان دلیل روشنی ارائه کرد بر اینکه پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) علم لایتناهی دارند؟ وی در این بحث از دو دسته دلیل استفاده کرده است:

  1. دلایل تاریخی در اثبات این علم؛
  2. دلایل روایی[۶۴]»[۶۵].
٩. آقای رنجبر (پژوهشگر وبگاه راسخون)؛
آقای رنجبر، در مقاله «کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «بنابر تعریف علامه محمد حسین مظفر، علم حضوری و یا ارائی و اشائی آن علمی است که از ناحیه پروردگار عطا شده و به طریق الهام افاضه شود؛ و یا به طریق الهام به گوشش بزنند؛ و از رسول و پیغمبر دیگر یاد بگیرد؛ و یا غیر از این راه‌های ذکر شده استفاده نماید. و بنابر تعریف علامه محمد رضا مظفر، علم امام از طریق نبی یا امام قبلش حاصل می‌شود؛ و هر گاه مسأله‌ای جدید حادث شود، به وسیله قوّه "قُدسیه" و از طریق الهام به‌دست می‌آورد به این صورت که، هر گاه خواست چیزی را بداند اراده می‌کند؛ و آن گاه، حقیقت آن را بدون اشتباه و بدون نیاز به ادله عقلی و یا تلقینات معلمی می‌فهمد، با این وصف که علم ایشان قابل ازدیاد می‌باشد؛ و بنا به همین دلیل پیامبر گرامی اسلام همیشه دعا می‌کرد: ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً[۶۶] بعضی نیز بین علم حضوری و ارادی یا اشائی تفاوت گذاشته‌اند؛ به این بیان که، علم لدنی یا حضوری را علم فعلی و یا لفظی و علم ارادی و اشائی را بالقوّه و استعداد معرفی کرده‌اند. پس معلوم شد، این علمی است که خداوند به هر کسی که بخواهد عنایت می‌کند و اکتسابی و برای عموم انسان‌ها نیست؛ و از آن جا که امام فرد برگزیده و جانشین پیامبر است، اگر خداوند بخواهد این نوع علم را در اختیار کسی قرار دهد، مسلّماً او شایسته‌ترین فرد می‌باشد»[۶۷].
١٠. پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات.
پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «مقصود از علم فعلی در اینجا وضوح و انکشاف بالفعل معلومات نزد عالم است.[۶۸] به این معنا که شخصی همواره و در همه حال از چنین علمی برخوردار بوده و نیازی به تأمل، توجه، اراده و امثال اینها ندارد. بنابراین، علم فعلی (بالفعل) در برابر علم ارادی (بالقوه) است؛ نه علم فعلی در مقابل علم انفعالی که در مورد ذات حق تعالی مطرح شده و منشأ فیضان در خارج است»[۶۹].

پرسش‌های وابسته

  1. اقسام و انواع علم معصوم کدام‌اند؟ (پرسش)
  2. علم معصوم مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)
  3. آیا علم معصوم مراتب و درجات دارند؟ (پرسش)
  4. علم باطنی معصوم به چه معناست؟ (پرسش)
  5. علم ذاتی معصوم چیست؟ (پرسش)
  6. علم غیر ذاتی معصوم چیست؟ (پرسش)
  7. علم اکتسابی یا علم مستفاد معصوم چیست؟ (پرسش)
  8. علم موهوبی و موهبتی یا علم لدنی معصوم چیست؟ (پرسش)
  9. علم تام یا کامل معصوم چیست؟ (پرسش)
  10. علم محدود معصوم چیست؟ (پرسش)
  11. علم دفعی معصوم چیست؟ (پرسش)
  12. علم تدریجی معصوم چیست؟ (پرسش)
  13. علم اجمالی معصوم چیست؟ (پرسش)
  14. علم تفصیلی معصوم چیست؟ (پرسش)
  15. علم حصولی معصوم چیست؟ (پرسش)
  16. علم حضوری معصوم چیست؟ (پرسش)
  17. علم شأنی یا استعدادی یا ارادی و اختیاری معصوم به چه معناست؟ (پرسش)
  18. فرق بین علم فعلی و شأنی معصوم چیست؟ (پرسش)
  19. آیا علم معصوم متوقف بر اراده اوست یا بر صرف التفات و توجه؟ (پرسش)
  20. آیا علم معصوم مراتب و درجات دارد؟ (پرسش)
  21. فرق علم پیامبر با امام چیست؟ (پرسش)
  22. آیا علم پیامبران از لحاظ مرتبه یکسان است؟ (پرسش)
  23. آیا علم پیامبران و امامان از لحاظ مرتبه یکسان یا متفاوت است؟ (پرسش)
  24. فرق بین علم معصوم و علم فرشتگان چیست؟ (پرسش)
  25. آیا پیامبران پیش از آغاز وحی و نبوت و امامان پیش از تصدی امامت از علم ویژه معصوم برخوردار بوده‌اند؟ (پرسش)
  26. آیا علم معصوم در شب قدر نازل می‌شود؟ (پرسش)
  27. آیا علم معصوم در شب جمعه نازل می‌شود؟ (پرسش)
  28. امام معصوم از چه زمانی صاحب علم ویژه می‌شود؟ (پرسش)
  29. آیا غیر معصوم می‌تواند از علوم ویژه معصوم آگاهی یابد؟ (پرسش)
  30. تفاوت علم خدا و معصوم چیست؟ (پرسش)
  31. آیا مقام علم معصوم به غیر معصوم داده می‌شود؟ (پرسش)
  32. شرایط دستیابی غیر معصوم به علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  33. غیر معصوم از چه راهی می‌تواند به علم معصوم آگاهی یابد؟ (پرسش)
  34. آیا غیر معصوم وظیفه دارد به دنبال فراگیری علوم معصوم باشد؟ (پرسش)
  35. آیا آگاهی غیر معصوم از علم ویژه معصوم با حکمت الهی در امتحان او منافات ندارد؟ (پرسش)
  36. آیا از راه غیر مشروع می‌توان به علم ویژه معصوم دست یافت؟ (پرسش)
    1. آیا آگاهی از علم معصوم با سحر و جادو قابل دسترسی است؟ (پرسش)
  37. رابطه علم معصوم با علم مکنون یا مستأثر چیست؟ (پرسش)
  38. رابطه علم معصوم با اجتباء الهی چیست؟ (پرسش)
  39. رابطه علم معصوم با بداء الهی چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. منظور از اصطلاح حضوری در اینجا فعلی بودن علم در برابر ارادی بودن آن است و منظور از حصولی نیز ارادی بودن علم است که در کلام برخی بزرگان از جمله مرحوم مظفر در کتاب علم امام ایشان مطرح است و گرنه علم حضوری و حصولی در فلسفه معنای خاص خود را دارد.
  2. ارادی بودن، بدین معنا است که که اگر امام (ع) بخواهد می‌داند و اگر نخواهد و اراده نکند نمی داند.
  3. بصائر الدرجات، ص۳۱۵.
  4. آگاهی‌های آسمانی، ص ۳۵.
  5. اصول کافی، ج۱، ص۶۱، روایت۸.
  6. جلوه‌های لاهوتی، ج ۱، ص۲۵۶.
  7. گفته است: "اگر کسی معتقد باشد که تمام عالم به طور فعلی در نزد امام حاضر است و امام علم شهودی به آن دارد، چنین فردی می‌تواند بگوید که امام از علوم حصولی استفاده نمی‌کند؛ اما کسی که علم امام را - مانند بسیاری از اصولیان - مشروط به اراده امام و شأنی می‌داند، دلیلی بر نفی علم حصولی از امام ندارد؛ زیرا برخورداری امام از برخی اسباب غیبی مانند وحی و الهام و داشتن علوم حضوری در نتیجه این روش‌های خاص، منافاتی با آن ندارد که برخی از علوم را به دلایل و مصلحت‌های خاص با اسباب ظاهری به دست آورد و از آن شیوه‌های خاص استفاده نکند. مانند آن که در روایات به صراحت بیان شده است که امام از قرآن و سنت معارفی را استنباط می‌کند. این استنباط، نظری است". میرزا حبیب الله رشتی، بدائع‏ الأفکار، صفحه۱۸.
  8. ملا حبیب الله شریف کاشانی، بوارق القهر فی تفسیر سورة الدهر، ص ۱۸۶.
  9. سید عبدالحسین لاری، المعارف السلمانیة، ص۲۰.
  10. محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص۲۴.
  11. علی حائری تهرانی، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج۱، ص۱۱۵.
  12. علی حائری تهرانی، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج‏۱، ص ۱۱۵.
  13. سید شهاب الدین مرعشی نجفی، القصاص على ضوء القرآن و السنة، ج‌۱، ص ۷۳: «اما علم المعصوم علیه السلام الذی یستمد من علم اللّه، فهو من لدن حکیم، و یسمى بالعلم اللدّنی فلیس من الحصولی المصطلح».
  14. امام‌شناسی ج۱، ص ۲۴۱.
  15. ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه
  16. هرچیزی که طلب شود در دسترس قرار نمی‌گیرد.
  17. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  18. ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص۱۳۸.
  19. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۰۲؛ محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۱، ص۱۳۱؛ عبدالملک بن هشام الحمیری المعافیری، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، ج۲، ص۵۲۳؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۰۶؛ مبارک بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۲، ص۱۴۶.
  20. ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج۱، ص۶۸۴، شمس الدین ذهبی، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج۵، ص۲۷۹؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، ج۶، ص۹۷.
  21. محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۱؛ محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص۴۰۹.
  22. ر.ک: حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۴۷؛ همو، کشف الیقین، ترجمه حسین درگاهی، ص۱۱۸. منبعی قدیمی‌تر از این دو کتاب علامه حلی درباره این ماجرا نیافتم.
  23. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۳۹.
  24. ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری زنجانی، ص۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۶۴.
  25. البته بنا بر روایاتی، ایشان از شهادت خود از زمان پیامبر (ص) آگاه بودند (ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری زنجانی، ص۸۱؛ «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ (ص)»؛ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۵۲.
  26. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  27. ر.ک: ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص۱۶۵؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲، ص۷۴.
  28. ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص۱۷۵: فترقرقت عينا حسين (ع) و لم يملك دمعه....
  29. ر.ک: محمد بن جریر طبری، دلائل الإمامة، ص۲۰۸؛ سیدهاشم بحرانی، مدینه معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج۴، ص۲۹۲.
  30. ر.ک: ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص۲۰۰؛ محمدبن محمد مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲، ص۹۳؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۲۳۹.
  31. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴۱.
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۶؛ محمدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۵۱۳: «علم برای ما گسترده می‌شود، پس می‌دانیم؛ و از ما گرفته می‌شود، پس نمی‌دانیم». سند این روایت، صحیح است.
  33. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۴۰. سند این حدیث، موثق است. همچنین ر.ک: همان، ص۶۴۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۱۵.
  34. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۵۰۸. سند این روایت، نزدیک به صحیح است؛ زیرا تمام رجال آن امامی و ثقه‌اند، به جز عبدالکریم بن عمرو خثعمی، که امامی و مورد اعتماد و احترام بود؛ اما پس از شهادت امام کاظم (ع) واقفی شد. بنا بر ادعای پژوهشگران نرم افزار درایة النور، ظاهر این است روایاتی که از او در منابع شیعی نقل شده، مربوط به دوره پیش از واقفی شدن اوست.
  35. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲۸؛ محمدبن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۴، ص۲۲۹. عبدالرحمن نام ابومسلم خراسانی است که برای حمایت از بنی عباس قیام کرد و در پیروزی آنان بر بنی امیه نقش اساسی داشت.
  36. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۶. این روایت فقط در این منبع آمده است و نام راوی آن (بشر بن ابراهیم) در منابع رجالی وجود ندارد؛ بنابراین نمی‌توان به آن اعتماد کرد؛ اما فراز پایانی آن، جمله «لَوْ لَا نُزَادُ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا» در روایات دیگر نیز وجود دارد.
  37. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۱۶.
  38. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴۳.
  39. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۱۶.
  40. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۱۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۲۴۱.
  41. محمد بن علی بن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص۲۱۱؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۱۹.
  42. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴۶.
  43. اقتضائات انسانی، مانند آنکه خداوند حکمت نزول تدریجی قرآن را موجب آرامش قلب رسول خدا (ص) معرفی کرده است (الفرقان، ۳۲). یا در روایات یادشده آمده است که امام حسین (ع) هنگام شنیدن خبر شهادت برخی اصحابش به گریه افتادند. اگر امام بالفعل به همه این ناملایمات آگاه باشد، اندوه بسیاری بر او تحمیل خواهد شد.
  44. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۰-۶۵۴. در این صفحات، چهار روایت در این موضوع نقل شده که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیح است. همچنین ر.ک: محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲-۱۲۷. در این صفحات، روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده‌اند.
  45. در پیوست ۲ این فصل، دیدگاه علامه طباطبایی در جمع بین دو دسته یادشده از روایات، نقل و نقد شده است.
  46. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴۸.
  47. علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت، ص ۱۵.
  48. محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص۶؛ المیزان، ج۱۸، ص۱۹۶ - ۱۹۷.
  49. امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۹
  50. "المعارف السلمانیه"، ص۸.
  51. رساله علم امام، علامه طباطبائی، ص۸.
  52. نخبه الاکلام فی معرفه الامام، ص ۳۶.
  53. "إن الدنیا لتمثل للإمام فی مثل فلقة الجوز فلا یعزب عنه منها شی‏ء"، اختصاص، ص۲۱۷.
  54. بصائر الدر جات، ص۳۱۶.
  55. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۱۸.
  56. معارف سلمانیه، ص۷.
  57. علم الامام، ص۱۲، مقدمه رساله علم امام از مجموعه رسایل، ج۲، ص۲۳۶.
  58. علم الامام، ص۱۲، مقدمه رساله علم امام از مجموعه رسایل، ج۲، ص۲۳۶.
  59. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۲۴۸.
  60. البته از لحاظ نظری تلازمی بین این دو نیست. نک: مظفر، : تا بی -۷۸. ۷۹
  61. وی غلو را تنها ادعای ربوبیت و الوهیت برای ائمه: می‌داند. مستند وی در این نظر یک روایت است «ایاکم والغلو فینا، قولوا انا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم» از غلو درباره ما بپرهیزید. ما را بندگان خدا بدانید و آنگاه درباره فضایل ما هر چه خواستید بگویید . نک: ابن بابویه، عیون اخبار الرضا (ع) ،ج۲، ص۶۱۴.
  62. سید زین‌العابدین طباطبایی ابرقویی، ولایة المتقین، ص۱۴۳. (مناظره‌ای که پیشتر نقل شد، نشان دیدگاه وی در تأیید مطلق بودن علم امامان است.
  63. پیشتر نیز گفتیم که برخی از معتقدان به این دیدگاه به جای اصطلاح "فعلی بودن" از اصطلاح "حضوری بودن" استفاده کرده‌اند
  64. نک: فاطمه حسینی اصفهانی، بینش کلی امام.
  65. علم امام در اندیشه علمای معاصر حوزه اصفهان، فصلنامه نقد و نظر؛ شماره ۶۹؛ بهار ۱۳۹۲؛ ص ۱۳۲ و ۱۳۳.
  66. «روردگارا! علم مرا زياد كن»؛ سوره طه، آیه۱۱۴.
  67. کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام.
  68. نک: محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص۵. سید عبدالحسین نجفی لاری، المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته، ص۶.
  69. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات.