قلب در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بحث «قلب» در مباحث عرفانی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ زیرا تجلیات و مکاشفات عارف از طریق قلب است. در عرفان عملی از واردات قلبی انسان به معاملات قلبی تعبیر می‌کنند که برگرفته از متون اسلامی است.

با ظهور عرفان نظری و تدوین آن با عنوان یک معرفت هستی‌شناختی در قبال سایر شناخت‌های عقلی و مانند آن، این بحث تکامل بیشتری یافته و تفاوت قلب با روح، سرّ، خفی و اخفی روشن گشته است.

امام خمینی در آثار مختلف خود درباره جایگاه و اهمیت قلب پرداخته و با استناد به روایات، به اقسام قلب اشاره کرده و قلب را به اعتبار تجلیات و تأثیرات آن به اقسام متعددی تقسیم کرده است ازجمله: قلب انکاری، قلب حزنی، قلب عشقی و شوقی و قلب توحیدی. ایشان یکی از حالات قلب را که در کمال عمل و سعادت انسان تأثیر دارد، حضور و توجه قلب می‌داند که عبادت بدون آن تأثیر نداشته و ناقص است.

حضور قلب در نظر امام خمینی، اقسام و مراتبی دارد و در تقسیمی بدیع، حضور قلب را به حضور قلب در معبود و حضور قلب در عبادت تقسیم می‌کند. ایشان قلب را محل نور ایمان می‌داند و معتقد است قلب مؤمن چون بر فطرت توحیدی استوار است هر چه از معارف الهی در آن القا شود به‌آسانی می‌پذیرد.[۱]

معناشناسی

«قلب» به معنای برگرداندن چیزی از صورت خود است؛[۲] همچنین به عضوی از بدن گفته می‌شود؛[۳] از آن جهت که ثباتی ندارد و پیوسته در حال دگرگونی است.[۴] در فلسفه، قلب به معنای روح نفسانی مدبر بدن انسانی است[۵] که حقیقتی لطیف، روحانی و ربّانی بوده، با عضو صنوبری‌ شکل طرف چپ سینه مرتبط است.[۶] عارفان، قلب را نفس ناطقه‌ای می‌دانند که صورت مرتبه الهیه است؛ هنگامی که معانی کلی و جزئی را مشاهده می‌کند[۷] و مراد از نفس، همان جوهر مجردی است که معنای کلی و جزئی را ادراک می‌کند.[۸] امام خمینی در بیان اصطلاح اهل معرفت، قلب را جوهری لطیف می‌داند که واسطه میان نشئه ملک و ملکوت است.[۹]

قلب با واژگانی چون نفس، صدر و فؤاد مرتبط است. برخی معتقدند به نفس از آن‌رو که مصدر انوار وارد بر بدن و قوای جسمانی و مقدم بر بدن و قوای مختلف آن است، صدر می‌گویند و از آن‌رو که نفس از موجد خود متأثر شده‌است، فؤاد نام دارد.[۱۰] به اعتقاد امام خمینی تفاوت قلب و صدر آن است که به قلب وقتی به طرف طبیعت میل کند، «صدر» و هنگامی که به طرف عالم غیب رو کند و از عالم حس و شهادت جدا شود، «قلب» می‌گویند.[۱۱].[۱۲]

پیشینه

بحث از قلب در ادیان الهی پیشینه‌ای طولانی دارد؛ از قلب و دریافت‌های قلبی[۱۳] و از آن با عنوان مرکز عواطف، مرکز روحانیت انسان، مرکز شرارت، منبع گناه، محل نگاه الهی و تکلم قلبی خداوند با انسان، سخن به میان آمده‌است.[۱۴]

در قرآن کریم «قلب» در معانی مختلفی به‌کار رفته‌ است؛ ازجمله به معنای نیروی ادراکی[۱۵] و عضوی صنوبری که در سمت چپ بدن قرار گرفته‌است.[۱۶] در روایات از قلب با عنوان امام و رهبر انسان[۱۷] و مصحف فکر و سرچشمه حکمت[۱۸] تعبیر شده‌ است.

بحث قلب در مباحث عرفانی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ زیرا تجلیات و مکاشفات عارف از طریق قلب است[۱۹] و در سخنان اهل معرفت متقدم، بیشتر به صورت بیان تجربه‌های عرفانی و مشاهدات قلبی مطرح بوده‌است؛ ولی در عرفان عملی، جایگاه مهمی در دریافت‌های سالکان پیدا کرد.[۲۰] در عرفان عملی از واردات قلبی انسان به معاملات قلبی تعبیر می‌کنند که برگرفته از متون اسلامی است[۲۱] و اگر در عرفان عملی، به اعمال ظاهری انسان توجه می‌شود، از آن جهت است که در قلب و ساحت باطنی انسان اثر می‌گذارد.[۲۲] قلب به عنوان مهم‌ترین عضو وجودی انسان، دارای حالات، ملکات، تأثیر، تأثر و فعل و انفعال‌هایی با دیگر اعضای انسان است؛ از این‌رو هدف اصلی عرفان عملی، هدایت این فعل و انفعال‌ها و پاک‌سازی قلب از اموری است که آن را آلوده کرده، از مهلکات آن شمرده می‌شود.[۲۳] همچنین هدف از آن، آراستن قلب به حالات و ملکاتی است که مایه نجات قلب شمرده می‌شود و به وصول انسان به کمال نهایی می‌انجامد. از این‌رو، از قلب با عنوان محل تجلیات و تحولات روحی یاد می‌شود.[۲۴] با ظهور عرفان نظری و تدوین آن با عنوان یک معرفت هستی‌شناختی در قبال سایر شناخت‌های عقلی و مانند آن، این بحث تکامل بیشتری یافته و تفاوت قلب با روح، سرّ، خفی و اخفی روشن گشته‌است.[۲۵]

امام خمینی در آثار مختلف خود دربارهٔ جایگاه و اهمیت قلب،[۲۶] اقسام قلب،[۲۷] احوال قلب[۲۸] و حضور قلب[۲۹] به‌تفصیل سخن گفته‌است. به باور ایشان، در شریعت در میان اعضای انسان توجه بسیاری به قلب شده‌است؛ زیرا قلب مرکز انسانیت است[۳۰] و حقیقتی است که انسان را از همه موجودات متمایز می‌کند.[۳۱].[۳۲]

حقیقت قلب و مرتبه آن در نفس

سه واژه قلب، روح و نفس در اصطلاح عرفا با حکما مختلف است. در اصطلاح حکما، این سه واژه به یک حقیقت که همان صورت و فصل اخیر (نطق) است، اشاره دارد؛[۳۳] اما در اصطلاح عارفان، قلب و روح، دو مرتبه از مراتب نفس (ناطقه) آدمی به حساب می‌آیند؛ قلب حقیقتی میان روح و نفس (منطبعه) است[۳۴] که عضوی لطیف و روحانی[۳۵] و جوهری نورانی[۳۶] است و ریاست قوا و اعضای بدن را بر عهده دارد.[۳۷] قلب، جوهری نورانی و حد وسط روح و نفس و مرتبه توجه به عالم غیب است، امّا روح، مرتبه‌ای از نفس ناطقه محسوب می‌شود.[۳۸] نفس در اصطلاح عارفان، معانی کلی و جزئی را درک می‌کند و روح، باطن نفس بوده، همان جوهر لطیف و مجرد انسانی است؛ امّا نفس، ظاهر و مَرکب روح است که واسطه تدبیر جسم و بدن است. به اعتقاد آنان، نفس وقتی از عالم طبیعت و شهوات اعراض کرد، صفا و نورانیتی بر آن عارض می‌شود که سبب ظهور انوار الهی و تجلیات و سلطنت حق بر آن می‌شود و در این مرتبه، به مقام قلب می‌رسد، سپس از مرحله قلبی نیز عبور می‌کند و به مرحله روحی می‌رسد که مرحله تجرد تام عقلی است.[۳۹]

از دیدگاه عارفان، حقیقت انسان، مراتبی دارد که عبارت است از: نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفی و اخفی؛[۴۰] اگرچه در ترتیب این مراتب اختلاف نظر وجود دارد و بعضی مرتبه قلب را پس از مرتبه عقل شمرده‌اند.[۴۱] به اعتقاد عارفان، نفس انسانی پس از عبور از مقام عقل که به نور شرع منوّر گردید، به مقام قلب می‌رسد و در مقام قلب دریچه‌ای از مقام غیب بر او گشوده می‌شود و با ادامه سیر معنوی، تجلیات اسمائی بر او وارد می‌شود.[۴۲] نفس پس از طی مراتب تجرد برزخی به مقام تعقل تام و مرتبه روح می‌رسد که در اصطلاح اهل حکمت، از آن به عقل تعبیر می‌شود.[۴۳] قلبی که با تصفیه و تجرد به مقام روحی ترقی می‌کند، از آن به سرّ تعبیر می‌شود.[۴۴] از آنجاکه قلب مُدرِک معانی کلیه به صورت تفصیلی است، مظهر مرتبه واحدیت است و از آنجاکه روح مُدرِک معانی کلیه به صورت بسیط اجمالی است، مظهر مرتبه احدیت است.[۴۵]

امام خمینی نیز، به بعضی از مراتب نفس و ترتیب آنها اشاره کرده‌است: قلب، روح، سِرّ و خفی که هر مرتبه نازل‌تر، سایه و ظل مرتبه بالاتر است.[۴۶] به عقیده ایشان، وقتی سالک با ریاضت و هدایت الهی مقام نفس را طی کرد، برای او فتح و گشایش قلب رخ می‌دهد؛ معارف در قلب او ظهور می‌کند و به مقام قلب می‌رسد که آن را «فتح قریب» می‌گویند آیه نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ[۴۷] به آن اشاره دارد. زمانی که سالک در مقام قلب است و رسوم و تعینات قلبی بر او حکمفرماست، باب اسما و صفات بر او بسته‌است؛ اما وقتی با تجلیات اسمائی و صفاتی، تعینات قلبی، زایل شد، فتح مبین رخ می‌دهد و آیه إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا[۴۸] به آن اشاره دارد. هنگامی که سالک از حجب کثرت اسمائی و صفاتی عبور کند و تجلیات ذاتی برای او ظاهر شود، به فتح مطلق دست می‌یابد و آیه إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ[۴۹] به آن اشاره دارد.[۵۰]

در عرفان نظری دلیل نام‌گذاری قلب، تقلب آن میان اسمای لطفی و قهری و میان ادراکات جزئی و کلی است[۵۱] و مانند آینه‌ای است که حقایق و معارف در آن بازتاب می‌یابد؛ هر اندازه این آینه صاف و روشن باشد، معارف زلال‌تر در آن متجلی می‌شود.[۵۲] در این دیدگاه، قلب مؤمن عرش رحمان و وسیع‌تر از رحمت است و تجلیات رحمانی در قلب مؤمن بیشتر از عرش است؛ زیرا قلب، برزخ میان عالم غیب و شهادت است؛ از این‌رو قلب، عرش اعظم به‌شمار می‌رود.[۵۳]

امام خمینی در بیان حقیقت قلب، به لوازم و احکام آن پرداخته، معتقد است قلب لطیفه روحانی میان دو نشئه مُلکی و ملکوتی است که دو وجه و صورت دارد: یک وجه به عالم ملک و دنیا دارد و برای آبادی آن تلاش می‌کند و وجه دیگر آن، به عالم آخرت و ملکوت است که برای عمرانی و آبادی آن می‌کوشد و از همین‌رو در قلب، از یک طرف حقایق غیبی و ملکوتی و در طرف دیگر آن صور مُلکی دنیایی بازتاب می‌یابد. در این فرایند، اگر جنبه دنیایی بر قلب چیره شود، قلب به‌تدریج به سوی طبیعت سوق می‌یابد و صور خیالی و وهمی در آن نقش می‌بندد و اگر حقایق ملکوتی بر آن چیره شود، رو به سوی ملکوت اعلی کرده، معارف آسمانی در آن تجلی می‌کند.[۵۴] این چنین قلبی، منزلگاه محبوب و محل تجلیات رحمانی است.[۵۵]

در روایات چندی برای قلب، اعضای باطنی چون چشم و گوش قرار داده شده‌ است.[۵۶] امام خمینی مانند دیگر اهل معرفت[۵۷] معتقد است برای قلب چشمی است که با آن عوالم غیب را درک می‌کند که هرگاه چشم دل و بصیرت ملکوتی انسان بسته باشد، نمی‌تواند حقایق را درک نماید؛ ولی آن‌گاه که پرده طبیعت کنار زده شود، حقایق بر او منکشف می‌گردد.[۵۸] ایشان سعادت آدمی را در بینایی دل و بازبودن چشم قلب می‌داند[۵۹].[۶۰]

اقسام قلب

قرآن کریم به بعضی از اقسام قلب اشاره کرده، از قلوبی یاد می‌کند که به سبب احاطه زنگار گناه، بر آنان قفل و مهر زده شده‌ است وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا[۶۱]، أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۶۲] در مقابل، قلب‌هایی را که از مفاسد و حب غیر خداوند خالی است، قلب سلیم نامیده‌ است إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۶۳]، إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۶۴] در بعضی روایات، قلب به قلب نفاق، قلب ایمان، قلب منکوس (قلب وارونه که به سمت دنیا متمایل است) و قلب مفتوح (قلبی که در برابر واردات الهی باز است) تقسیم شده‌است.[۶۵] در آموزه‌های عرفانی نیز به اقسامی از قلب اشاره شده‌است.[۶۶]

در روایات قلب سلیم، قلبی تفسیر شده که در آن غیر حق نباشد.[۶۷] اهل معرفت نیز قلب سلیم را قلب خالی از حجاب و ظلمت و مستعد فیض الهی و انوار آن می‌دانند[۶۸] که غیر خداوند در آن راه نیابد.[۶۹] امام خمینی نیز، قلب سلیم را قلبی می‌داند که از هر گونه شائبه شرک، اعم از شرک جلی و خفی، پاک و منزه باشد[۷۰] و قلبی خداوند را ملاقات می‌کند که در آن احدی غیر از خدای تعالی نباشد[۷۱] که در حقیقت، به معنای فنای ذاتی و ترک خودی و انانیت[۷۲] و ترک مشاهده عبادت و عبودیت خود[۷۳] است و از آنجاکه حقیقت دنیا همان غیر خدا و ماسوی‌الله است، این معنا به صورت کامل جز برای اولیای کامل محقق نمی‌شود.[۷۴]

امام خمینی در آثار خود با استناد به روایات چندی[۷۵] به‌طور گسترده‌تر از اقسام قلب بحث کرده، قلب را به اعتبار تجلیات و تأثیرات آن، به اقسام متعددی تقسیم کرده‌است؛ ازجمله:

  1. قلب انکاری: قلبی که حقایق را درک نمی‌کند و به جای آنکه به دنبال کشف حقایق باشد، آن را انکار می‌کند، قلب انکاری است که از ورود هر گونه نور حقیقت کاملاً محروم است.[۷۶]
  2. قلب حزنی: هرگاه حق‌تعالی با اسمای جلال و عظمتش بر قلبی تجلی کرد و آن تجلی سبب هَیَمانی ـ که به همراه خوف و حیرتی که به همراه حزن است ـ شود، چنین قلبی، قلب حزنی است؛ مانند قلب حضرت یحیی(ع) که خوف بر او چیره بود.[۷۷]
  3. قلب عشقی و شوقی: برخی قلوب به دلیل چیرگی حبّ و عشق، با شوق و جذبه به سوی کمال حرکت دارند که از آنها به قلوب شوقی یاد می‌شود؛ مانند قلب حضرت عیسی(ع) که شوق بر آن چیره بود.[۷۸]
  4. قلب توحیدی: قلبی که به مقام طمأنینه رسیده باشد، قلب توحیدی نام دارد که در آن نور معرفت کمال مطلق تابیده‌است.[۷۹].[۸۰]

احوال قلب

قلب حالات و تحولاتی دارد که به واسطه تطهیر و تصفیه آن، به سعادت و شقاوت می‌رسد.[۸۱] در روایات متعدد تأکید شده که قلب دو حالت متفاوت دارد: یکی حالت اقبال و توجه و دیگری حالت ادبار و رویگردانی.[۸۲] در نظر عارفان، حقایق الهی با طهارت و تصفیه قلب از کدورات و حجاب‌ها، در آن متجلی می‌شود.[۸۳] این تجلیات نیز پیوسته رو به فزونی است تا سراسر قلب را فرا بگیرد.[۸۴] علوم و حقایق نیز به قدر طهارت و صفای قلب و پاکی آن از کدورات و ناپاکی‌ها در آن وارد می‌شود.[۸۵]

امام خمینی قلب را محل نور ایمان[۸۶] و تجلی حق[۸۷] می‌داند و معتقد است قلب مؤمن چون بر فطرت توحیدی استوار است، هرچه از معارف الهی در آن القا شود، به‌آسانی می‌پذیرد؛[۸۸] قلب کافر نیز چون منکوس و واژگون است، هیچ خیری در آنجا نمی‌گیرد.[۸۹] به باور ایشان، هر اندازه نور عظمت الهی در قلب بیشتر تجلی کند، خضوع و عبودیت انسان در برابر حق‌تعالی بیشتر می‌گردد.[۹۰] بنابراین تمام اعمال و انجام تکالیف، در واقع مقدمه و راهکار تطهیر قلب است؛ زیرا طهارت قلب زمینه‌ساز تکمیل اعمال آدمی است.[۹۱] به اعتقاد ایشان، اگر عمل صالح با شرایط صوری و معنوی همراه باشد، نورانیتی در باطن قلب حاصل می‌شود که انسان را به معرفتحق و توحید نزدیک می‌کند و حقایق توحید در قلب جایگزین شده، در ملک بدن سرایت می‌کند تا جایی که خود از عالم نور و درجات نور حق می‌شود.[۹۲] در مقابل، از ارتکاب خطا، در قلب کدورتی حاصل می‌شود که انسان را از مقام قدس و قرب حق و معارف الهیه دور و به عالم طبیعت و دنیا نزدیک می‌کند تا آنجاکه تمام شئون غیبی قلب، در دنیا و طبیعت فانی می‌شود و حکم روحانیت و انسانیت از او برداشته می‌شود؛[۹۳] از این‌رو قلب منافق به دلیل کدورت و تیرگی، از فطرت اصلی خود فاصله می‌گیرد و پذیرای حقایق نیست.[۹۴] سالک باید عبادات را در حال نشاط و اقبال قلب به جا آورد و از کسالت و ادبار آن در وقت عبادت پرهیز کند؛ زیرا اگر در وقت کسالت و خستگی نفس را مشغول عبادت کند، ممکن است از عبادت منزجر شده، کم‌کم از عبادت متنفر شود و از ذکر حق اعراض کند.[۹۵].[۹۶]

حضور قلب و اقسام آن

یکی از مهم‌ترین امور برای توجه قلب، فراغت قلب و فراغت وقت است؛ به این معنا که انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از خواطر و همّ و غمّ دنیوی فارغ کند و دل را یکسره برای عبادت و مناجات خالص کند؛[۹۷] برای این امر لازم است انسان برای عبادت خود وقتی معین کند و در آن وقت، خود را موظف به عبادت بداند و اشتغال دیگری برای خود قرار ندهد.[۹۸]

در روایات، حضور قلب شرط قبولی نماز شمرده شده‌ است.[۹۹] اهل معرفت یکی از درجات مراقبه را حضور قلب در برابر معبود دانسته‌اند[۱۰۰] و بعضی، حضور قلب به حق، هنگام غیبت از خود را فنای از خویش شمرده‌اند.[۱۰۱] علمای اخلاق نیز به حضور قلب در نماز[۱۰۲] و عبادات دیگری چون تلاوت قرآن[۱۰۳] و مانند آن توجه داشته‌اند؛ افزون بر آنکه محافظت بر نماز را در برخی آیات وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ[۱۰۴] به حضور قلب در آن تفسیر کرده‌اند.[۱۰۵]

امام خمینی یکی از حالات قلب را ـ که در کمال عمل و سعادت انسان تأثیر دارد ـ حضور و توجه قلب می‌داند که عبادت بدون آن تأثیری نداشته و ناقص است.[۱۰۶] حضور قلب در نظر ایشان، اقسام و مراتبی دارد و در تقسیمی بدیع، حضور قلب را به حضور قلب در معبود و حضور قلب در عبادت تقسیم می‌کند. حضور قلب در معبود، به این معناست که انسان خود را در محضر حق ببیند و حضور قلب در عبادت آن است که قلب متوجه عبادت و ثنای حق باشد.[۱۰۷]

  1. حضور قلب در معبود: امام خمینی برای حضور قلب در معبود سه مرتبه ذکر می‌کند:
    1. حضور قلب در تجلیات افعالی
    2. حضور قلب در تجلیات اسمائی
    3. حضور قلب در تجلیات ذاتی. ایشان برای هر یک از این تجلیات نیز چهار مرتبه برمی‌شمرد: مرتبه علمی، مرتبه ایمانی، مرتبه شهودی، مرتبه فنایی. در تجلیات افعالی علمی، شخص عابد سالک از طریق برهان می‌داند که تمام عالم وجود، پرتویی از تجلی ذات الهی است[۱۰۸] و چنین انسانی در همه اوقات به‌خصوص به هنگام عبادت، خود و عالم را در محضر پروردگار می‌بیند،[۱۰۹] و اگر این علم را با قلم عقل بر صفحه دل بنگارد و به آن ایمان پیدا کند، به مرحله ایمانی می‌رسد[۱۱۰] تا اینکه با ریاضت و مجاهدت و تقوای کامل، بهره‌ای از تجلیات شهودی نصیب قلب شود تا زمانی که قلب یکسره آینه تجلیات حق شود و سالک به مرتبه فنا برسد. اگر سالک از این فنا به هوشیاری برسد و عنایت الهی شامل او شود، به تجلیات اسمائی نایل می‌شود که این مرتبه به سهم خود مراتب بسیاری دارد.[۱۱۱] اگر استعداد سالک بیش از این باشد، نوبت به حضور قلب در دریافت تجلیات ذاتی می‌رسد که آخرین و کامل‌ترین مرتبه از حضور قلب است و این هم به سهم خود مراتب بسیاری دارد.[۱۱۲]
  2. حضور قلب در عبادت: حضور قلب در عبادت نیز مراتبی دارد. این مسئله گاهی به صورت اجمالی و گاهی به صورت تفصیلی است. نخستین مرتبه آن، این است که سالک به قلب خود بفهماند در عبادت سرگرم ثنای معبود است و از آغاز عبادت تا فرجام آن، خود را به همین حال نگاه دارد.[۱۱۳] حضور قلب تفصیلی نیز خود گاهی با قدم فکر و برهان است و گاهی با قدم ایمان و اطمینان که حقایق را که با قدم برهان و عقل به آن رسیده‌است، به مرتبه قلب برساند. در مرتبه بعد چنین است که حقایقی را که به مرتبه قلب رسانده‌است، با قدم شهود و با چشم ملکوتی مشاهده کند.[۱۱۴] امام خمینی دربارهٔ کیفیت دستیابی به حضور قلب، می‌گوید انسان در وقت اشتغال به عبادت، باید خود را از اشتغالات و همّ دنیایی فارغ و قلب را از امور متفرقه خالی کند[۱۱۵] و با قدری مواظبت و مراقبت به تحصیل فراغت قلب بپردازد و مدتی اختیار خیال را به دست گیرد؛ در این صورت پس از مدتی به حق و عبادت توجه پیدا خواهد کرد.[۱۱۶]

امام خمینی برای حضور قلب موانعی نیز ذکر کرده‌ است؛ ازجمله:

  1. حب دنیا: از آنجاکه انسان به حسب فطرت و جبلت خود، به هر چه علاقه پیدا کند، به آن متوجه می‌گردد، علاقه به دنیا و تعلق به آن سبب می‌شود که قلب متوجه به آن شده و این مانع حضور قلب در محبوب می‌گردد؛ اما به مجرد اینکه این علاقه و اشتغال به دنیا کم و مانع برداشته شود، قلب، خود به سوی محبوب پرواز می‌کند.[۱۱۷]
  2. توجه به حواس ظاهری: در صورتی که توجه انسان به آنچه حواس ظاهری ادراک می‌کند، متوجه گردد؛ مانند اینکه گوش چیزی را بشنود یا چشم چیزی را ببیند، قلب متوجه آن می‌گردد و این مانع حضور قلب می‌گردد.[۱۱۸]
  3. هرزه‌ گردی خیال: قوه خیال به جهت فرّار بودن، دایماً از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌گریزد و حفظ آن نیاز به زحمت و تمرین دارد و این امر حتی نسبت به کسانی که تعلق به امور دنیوی ندارند نیز جاری است و طریق علاج آن، حبس خیال و بازگرداندن آن به محل خود است.[۱۱۹].[۱۲۰]

منابع

پانویس

  1. صادقی ارزگانی، محمد امین، مقاله «قلب»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۲۱۷-۲۲۴.
  2. فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۷۱؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱/۶۸۵.
  3. طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۴۸.
  4. عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۵۵.
  5. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۷.
  6. جرجانی، کتاب التعریفات، ۷۷؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۴.
  7. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۶۳–۷۶۴؛ خوارزمی، ۵۸۹.
  8. آملی، سیدحیدر، المقدمات، ۵۱۷.
  9. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹۹.
  10. آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۷.
  11. امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۴۷.
  12. صادقی ارزگانی، محمد امین، مقاله «قلب»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۲۱۷-۲۲۴.
  13. انجیل برنابا، فصل۱۶۸، ۲۴۶.
  14. بطرس، قاموس الکتاب المقدس، ۷۴۰.
  15. انعام، ۲۵؛ توبه، ۹۳؛ ق، ۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۴۷.
  16. احزاب، ۴؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱/۶۸۷.
  17. صدوق، علل الشرائع، ۱/۱۰۹.
  18. آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ۶۶.
  19. آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۴۶۷.
  20. انصاری، منازل السائرین، ۵۲.
  21. یزدان‌پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۶۲.
  22. یزدان‌پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۶۲.
  23. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۴ و ۲/۲۵۸.
  24. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۸۹.
  25. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۷–۱۳۸.
  26. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۴، ۲۷؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۳۳؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.
  27. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.
  28. امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۲.
  29. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.
  30. امام خمینی، صحیفه، ۸/۵۱۹.
  31. امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۶۲.
  32. صادقی ارزگانی، محمد امین، مقاله «قلب»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۲۱۷-۲۲۴.
  33. آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸.
  34. قونوی، النصوص، ۹۶؛ آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۱۳۸.
  35. تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۳۵.
  36. آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱.
  37. ملاصدرا، کسر الاصنام، ۳۳.
  38. آملی، محمد تقی، درر الفوائد، ۱/۱۳۱، حسن‌زاده آملی، ممدّ الهمم، ۵۵.
  39. آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸–۸۰۲.
  40. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۷–۱۳۸؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۹؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۸۰۷.
  41. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۹۴.
  42. آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایه، ۲۸.
  43. آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۷۹۸.
  44. کاشانی، شرح منازل السائرین، ۶۶۰.
  45. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۹۵؛ آملی، سیدحیدر، نقد النقود، ۷۰۷.
  46. امام خمینی، آداب الصلاة، ۹۱.
  47. «یاری از سوی خداوند و پیروزی نزدیک است » سوره صف، آیه ۱۳.
  48. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.
  49. «چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد،» سوره نصر، آیه ۱.
  50. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۰؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۴۱–۳۴۲.
  51. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۶۳–۷۶۴.
  52. آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۳۵–۵۳۶؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۵/۲۳.
  53. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۹۸–۲۰۱؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۱۸۴–۱۸۶.
  54. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹۹–۴۰۰.
  55. امام خمینی، آداب الصلاهٔ، ۱۰۷، امام خمینی، حدیث جنود، ۳۰۴.
  56. کلینی، الکافی، ۸/۲۱۵؛ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۱/۳۶۰.
  57. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۶۴؛ آملی، سید حیدر، جامع الاسرار، ۵۸۱.
  58. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸ و ۴۱۵.
  59. امام خمینی، صحیفه، ۷/۳۰۲.
  60. صادقی ارزگانی، محمد امین، مقاله «قلب»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۲۱۷-۲۲۴.
  61. «و با آنان که پروردگار خویش را سپیده‌دمان و در پایان روز به شوق لقای وی می‌خوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کرده‌ایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
  62. «آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.
  63. «جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۹.
  64. «که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۴.
  65. کلینی، الکافی، ۲/۴۲۳.
  66. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۰۰.
  67. کلینی، الکافی، ۲/۱۶.
  68. آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، ۵۵۵.
  69. مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۲۱۵.
  70. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷.
  71. امام خمینی، حدیث جنود، ۲۷۵–۲۷۶.
  72. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۳۸.
  73. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۷۶.
  74. امام خمینی، حدیث جنود، ۲۷۶.
  75. کلینی، الکافی، ۲/۱۶؛ حویزی، تفسیر نور الثقلین، ۴/۵۸؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۷۶؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.
  76. امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۶۷.
  77. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۶۱.
  78. امام خمینی، چهل حدیث؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.
  79. امام خمینی، حدیث جنود، ۳۶۲.
  80. صادقی ارزگانی، محمد امین، مقاله «قلب»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۲۱۷-۲۲۴.
  81. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۱۶۲.
  82. نهج البلاغه، ح۱۸۴، ۵۴۴؛ کلینی، الکافی، ۳/۴۵۴.
  83. فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابن‌فارض، ۲۹۸–۳۰۰.
  84. فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابن‌فارض، ۳۶۸ و ۶۱۹.
  85. مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۲۱۴.
  86. امام خمینی، حدیث جنود، ۲۰۳.
  87. امام خمینی، آداب الصلاة، ۷۸.
  88. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.
  89. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۲۹.
  90. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۹۸–۹۹.
  91. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۳۶.
  92. امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۲–۲۸۳.
  93. امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۳.
  94. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۳۴.
  95. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۳.
  96. صادقی ارزگانی، محمد امین، مقاله «قلب»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۲۱۷-۲۲۴.
  97. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۲۸.
  98. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۲۶.
  99. مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌ الرسول، ۱۵/۱۳.
  100. تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۱/۱۶۹.
  101. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۳.
  102. غزالی، احیاء علوم الدین، ۲/۲۹۰.
  103. غزالی، احیاء علوم الدین، ۳/۵۱۰.
  104. «و این کتاب خجسته‌ای است که آن را فرو فرستاده‌ایم، آنچه را پیش از آن بوده است راست می‌شمارد و تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم‌دهی و مؤمنان به جهان واپسین، بدان ایمان می‌آورند و بر نماز خویش، نگهداشت دارند» سوره انعام، آیه ۹۲.
  105. مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۲/۱۶۶.
  106. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۱ و ۴۱.
  107. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵.
  108. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.
  109. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۱.
  110. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۵.
  111. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۳.
  112. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۷–۲۳؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵.
  113. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۷.
  114. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۸–۲۰.
  115. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۲۸.
  116. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۰.
  117. امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۷.
  118. امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۲.
  119. امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۳–۴۴.
  120. صادقی ارزگانی، محمد امین، مقاله «قلب»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۲۱۷-۲۲۴.