محمد بن اسحاق مدنی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

ابو عبدالله محمد بن اسحاق مدنی بن خیار، محدث و نخستین سیره‌نویسی است که زندگانی پیامبر اکرم(ص) را به رشته تحریر در آورده است. او در سال ۸۰ه‍.ق در مدینه متولد شد. برخی از محققان تولد او را در سال ۸۵ ه.ق می‌دانند[۱].

ابن اسحاق از موالیانی است که پدرانش مسیحی بودند. جدش یسار بن خیار یا یسار بن کوتان از مسیحیانی بود که در نفیره روستایی در حوالی عین التمر زندانی بود.

خالد بن ولید پس از فتح این نواحی، یسار را همراه چهل تن به اسارت گرفت و به مدینه آورد که پس از ورود به مدینه، مولای قیس بن مخرمه شد[۲].

یسار سه پسر به نام‌های اسحاق، موسی و عبدالرحمان داشت که هر سه از محدثان و راویان حدیث بودند. اسحاق با دختر یکی از موالیان ازدواج کرد که حاصل آن سه پسر بود. این سه پسر نیز از طالبان حدیث بودند که محمد یکی از آنها است [۳].

محمد، دوران کودکی و نوجوانی را در مدینه - که مرکز عمده حدیث بود - گذراند و سپس در سی سالگی به مصر مهاجرت کرد و از اخبار سیره نویسان مصری بهره برد. او پس از پیروزی عباسیان به عراق آمد و مدتی در کوفه و ری اقامت گزید.

زمانی که منصور - دومین خلیفه عباسی - در حیره بود، او کتاب مغازی خود را تألیف کرد و از آن زمان میان مردم کوفه و سایر مناطق انتشار یافت.

کتاب سیره او نخستین سیره نسبتاً جامعی است که به دلیل نظم منطقی موجود در آن، نخستین کار اصیل در این زمینه شناخته شده است.

درباره مذهب ابن اسحاق اطلاعات زیادی در دست نیست. زمانی که در مدینه بود متهم به شیعه و قَدَری بودن شد. چون در کتابش روایات مربوط به ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ[۴] (انذار عشیره) را نقل کرده، متهم به تشیع شده است[۵].

برقی و شیخ طوسی وی را در شمار صحابه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نام برده‌اند[۶] برقی افزون بر این، پدرش اسحاق را نیز از اصحاب امام باقر(ع) دانسته است[۷].

از محمد بن اسحاق، احادیث زیادی نقل شده است. از جمله حدیث غدیر[۸] و حدیث بلند «الْجِنَانِ وَ النُّوقِ»[۹] که این حدیث را از امام باقر(ع) نقل کرده است[۱۰].

خطیب بغدادی او را متهم به تشیع کرده است[۱۱]. کشی و شیخ طوسی او را از دوستداران و عاشقان اهل بیت(ع) می‌دانند.

محمد، حافظه‌ای بسیار قوی داشت و احادیث زیادی را از بر داشت؛ حتی افرادی که تعداد ۵ یا ۶ حدیث می‌دانستند، برای آنکه فراموش نشود، نزد ابن اسحاق به ودیعه می‌گذاشتند و از او می‌خواستند آنها را حفظ کند؛ به سبب همین داشتن حافظه بی‌مانند، او را امیر المحدثین خوانده‌اند.

او روایاتی از امام باقر(ع)، یا از طریق زهری از امام سجاد(ع) آورده است که تعدادشان محدود است. از دیگر خدمات او حفظ سنت پیامبر(ص) با نوشتن کتاب مغازی است. این کتاب حاوی اطلاعات جامعی درباره زندگانی پیامبر اسلام(ص) است.

سیره یا مغازی او نخستین اثر جامعی است که همراه با یک دوره از تاریخ پیامبران از آدم(ع) تا محمد(ص) ذکر شده است.

او برای جمع‌آوری اخبار، سفرهای طولانی به مصر، کوفه، جزیره، ری و بغداد داشت. به جز مغازی یا سیره چند کتاب منسوب به اوست؛ از جمله تاریخ الخلفا[۱۲]، الفتوح[۱۳]، اخبار کلیب و جساس، سیر العرب، اخبار صفین و حدیث المعراج والاسراء است[۱۴].

محمد بن اسحاق در سال ۱۵۱ه‍.ق در بغداد از دنیا رفت و در مقابر خیزران دفن شد.[۱۵]

محمد بن اسحاق مدنی در راویان مشترک

در سال ۱۲ ﻫ.ق خالد بن ولید شهر کوچک (عین التمر) [۱۶] را گشود، عده‌ای را اسیر کرد و به مدینه، نزد ابوبکر، گسیل داشت. یکی از این اسیران (یسار) پدر بزرگ محمد بن اسحاق و نخستین اسیری بود که از سرزمین عراق، وارد مدینه شد و به بردگی قیس بن مخرمة بن مطلب درآمدref>گفته‌اند که پدر پدربزرگ‌اش (خیار) بود که برده قیس امّا پدربزرگ او (یسار) برده عبداللّه بن قیس بود. شیخ طوسی در کتاب رجال خود، محمد بن اسحاق را برده فاطمه دختر عتبه دانسته است!.</ref>.

پدرش اسحاق، عموهایش عبدالرحمن و موسی و برادران‌اش عمرو ابوبکر از راویان بوده‌اند. محمد در خردسالی سعید بن مسیب و سپس، مالک بن انس و سالم بن عبداللّه بن عمر را دید. به دنبال درگیری‌ها و اصطکاکی که میان او و دو تن از عالمان بزرگ مدینه هشام بن عروة بن زبیر و مالک بن انس پیش آمد[۱۷] و نیز به سبب تازیانه‌هایی که فرمان‌دار مدینه به او زد،[۱۸] زندگی در آن شهر بر او دشوار شد و ناگزیر، سال‌ها پیش از درگذشت، مدینه را ترک و به شهرهای بین النهرین[۱۹] و نیز به کوفه، ری و بغداد سفر کرد و تا پایان زندگی، در بغداد ماندگار شد. وی مردی زیبا‌رو، لوچ [۲۰] و دارای مویی بلند و زیبا بود که محاسن خود را به رنگ سیاه خضاب می‌‌کرد. تیزهوش و دارای حافظه‌ای نیرومند بود تا آنجا که شعبة بن حجاج او را در حدیث، امیرالمؤمنین می‌‌نامید. وی از جمله کسانی بود که امام علی(ع) را برتر از عثمان می‌‌دانستند و شاید همین امر سبب شد تا او را شیعه بدانند[۲۱].

کشی و شیخ طوسی به عامّی مذهب بودن او تصریح کرده و گفته‌اند: او از آن دسته از سنّی مذهبان است که گرایش و عشقی شدید به امام علی(ع) داشته‌اند. نیز او را «قدری» دانسته‌اند و جوزجانی بدون آنکه توضیحی دهد، او را متّهم به چندین گونه بدعت دانسته و ابوداوود، او را قدری و معتزلی خوانده است.

این نسبت‌ها که - احتمالاً ناروا و از سر دشمنی یا بلندی جایگاه کسانی بود که ابن اسحاق با آنان درگیر می‌‌شد - افزون بر آنکه مایه تازیانه خوردن او شد، کار را بدان جا رساند که ابن عیینه گفته است: او را در مسجد (خَیْف)، در منی، دیدم و شرم داشتم که کسی مرا با او ببیند؛ زیرا قدری‌اش می‌‌خواندند![۲۲].

بسیاری از دانش‌مندان برجسته اهل سنت او را ستوده‌اند: زُهری، فراوانی دانش در مدینه و حجاز را نتیجه زندگی ابن اسحاق در مدینه می‌‌دانست. شعبة بن حجاج او را در حدیث، امیر المؤمنین و سرور محدّثان می‌‌خواند، شافعی همه سیره نویسان را نیازمند او می‌‌دانست. سفیان بن عیینه و علی بن مدینی نیز او را ستوده‌اند و زهری افزون بر آن چه گذشت، او را در مغازی، عالم‌ترین فرد و علی بن مدینی وی را یکی از دوازده وارث حدیث رسول خدا(ص) می‌‌دانست. وی را نخستین تدوین کننده دانش در مدینه[۲۳] و نیز نَسّابه‌ای بسیار دانشمند خوانده‌اند که برای شنیدن و نوشتن حدیث سفرها کرد. در مکّه، مغازی را دوبار حفظ کرد و در سال ۱۱۵ یا ۱۱۹ ﻫ.ق به اسکندریّه رفت و از راویان آن سامان، حدیث‌هایی شنید و روایت کرد که دیگران نقل نکرده‌اند. سال‌ها بعد - چنان چه بدان اشاره کردیم - مدینه را به قصد شرق جهان آن روز اسلام ترک کرد و به بین النهرین، کوفه، ری و بغداد رفت و حدیث را در آن شهرها نشر داد و به عنوان نمونه، ابراهیم بن سعد که نواده صحابی بلندآوازه، عبدالرحمن بن عوف بود، نزدیک به هفده هزار حدیث - آن هم در مغازی نه احکام - از او اخذ کرد[۲۴].

در همان قرن‌های اول و دوم هجری، کسانی چون: وهب بن منبه، ابان بن عثمان، عروة بن زبیر و زهری، در اوّلین مرحله، به گردآوری سیره و مغازی رسول خدا(ص) پرداختند که خوش بختانه و دست کم، بخش‌هایی از این نوشته‌ها، مانند مغازی وهب بن منبّه و زهری به دست پسینیان رسید و از آسیب رخ دادهای ویران گر تاریخ در امان ماند. با این همه و در این میان، نام ابن اسحاق که از ارجمند‌ترین نمایندگان دومین مرحله نگارش سیره و مغازی است و نیز نام کتاب‌اش، از شهرتی بس بزرگ برخوردار است تا آنجا که آشناترین لقب او (صاحب سیره و مغازی) است و هر کجا که این تعبیر شنیده شود، ذهن‌ها متوجّه او می‌‌شود![۲۵].

این کتاب در سه نسخه گوناگون گردآوری شده است. بار نخست که وی هنوز در مدینه می‌‌زیست، همه یا بخشی از این کتاب را نوشت. سپس وارد کوفه نخستین پایتخت عبّاسیان شد. این سفر که پس از به سلطنت رسیدن منصور و پیش از ساختن بغداد - و طبعاً بین سال‌های ۱۳۶ - ۱۴۴ ﻫ.ق - رخ داد، به نوشتن نسخه دوم کتاب سیره و مغازی پرداخت. وی این نسخه را به فرمان منصور و برای آگاهی مهدی فرزند و جانشین خلیفه و به گونه ای گسترده و پر حجم نوشت، امّا منصور پس از آنکه آن را از نزدیک دید، با اشاره به گستردگی این کتاب که از تاریخ حضرت آدم(ع) آغاز می‌‌شد، دستور داد تا آن را کوتاه و پیراسته کند و او با نگارش نسخه سوم، نسخه دوم را به خزانه خلیفه سپرد.

افزون بر حجم، محتوای این کتاب نیز که سه راوی عمده؛ یعنی زیاد بن عبداللّه بکائی، محمد بن سلمه حرانی و یونس بن بکیر داشته است، از دست اندازی و دخالت منصور در امان نماند و رنگ شیعی آنکه در روایت یونس بن بکیر جلوه‌گر است، جای خود را در روایت محمّد بن سلمه به رنگی عبّاسی داد. این دگرگونی بازتاب همان نکته‌ای است که منصور به ابن اسحاق گوش زد کرده بود که همراهی عبّاس با رسول خدا(ص)، خدمت‌های او به اسلام و تأثیر وی در رخ دادهای سال‌های آغازین اسلام را به روشنی بنگار.

نگارش این کتاب بهترین نوشته در نوع خود به شمار می‌‌رفت[۲۶] و همه کسانی که بعدها در زمینه سیره و مغازی، دست به قلم بردند، از آن سود جستند،[۲۷] در عین حال واکنش‌های گوناگونی را در میان اندیش مندان مسلمان برانگیخت.

ابن عدی در مقام ستایش از ابن اسحاق و کتاب او می‌‌نویسد: (پس از او دیگران هم در سیره و مغازی، دست به تصنیف‌هایی زدند که هیچ یک هم سنگ سیره ابن اسحاق نیست. من در حدیث‌های این کتاب جست وجو و درنگ کردم و نمونه ای را که بی‌تردید سست باشد، نیافتم و اگر گاه لغزش و نادرستی ای در آن دیده می‌‌شود، چیزی است که در غیر او نیز دیده می‌‌شود).

ذهبی با اشاره به سخن یحیی بن سعید قطان که کتاب ابن اسحاق را دارای شعرهای سست و حدیث‌های ضعیف می‌‌دانست، می‌‌نویسد: (اگر این شعرها و حدیث‌ها از این کتاب حذف می‌‌شد، خوب بود، به ویژه که در میان حدیث‌های صحیح و مسند درباره سیره و مغازی رسول خدا(ص)، حدیث‌های بسیاری وجود دارد که می‌‌تواند برای نگارش هرچه بهتر سیره و مغازی مفید باشد؛ کاری که ابو بکر بیهقی در دلائل النبوّه کرده است).

نیز ذهبی در همان حال که اعتراف می‌‌کند ابن اسحاق کتاب خود را از حدیث‌ها و شعرهای سست و دروغ پُر کرده است، می‌‌نویسد: (در این کتاب محتوای سودمند هم برای کسی که اهل شناخت و نقد باشد، فراوان وجود دارد).

حموی با اشاره به سستی‌های آشکار شعرهای این کتاب و نیز لغزش‌های نویسنده در ثبت نسب افراد[۲۸] سود جستن او از راویان یهودی و مسیحی در ثبت نبردهای رسول خدا(ص) را از دیگر کاستی‌ها و سستی‌های این کتاب بر شمرده است،[۲۹] امّا ابن حبّان با اشاره به این نکته، در مقام جانب داری از ابن اسحاق می‌‌نویسد: بهره‌گیری او از بازماندگان یهودیانی که بعدها مسلمان شدند و داستان نبردهایی چون خیبر را در خاطر داشتند، تنها به منظور آگاهی از چند و چونِ این نبردها بوده است نه به منظور استناد و احتجاج بدان‌ها[۳۰].

به هر تقدیر، او افزون بر این کتاب کتاب‌های دیگری به نام کتاب الخلفاء و کتاب المبدأ یا المبتدأ نیز نوشته است که اینک، در دست نیست.

هرچند رجالیون شیعی در باره او چندان سخن نگفته‌اند، امّا دانش مندان رجالی سنّی درباره او که از راویان طبقه پنجم است، بحث‌های گسترده کرده‌اند.

ابن سعد، عجلی، ابن حبّان، ابوزرعه و - به گفته ذهبی - دانشمندان بسیاری او را توثیق کرده‌اند. ابن حجر او را راست گو خوانده است. ابن مدینی او را ستایش می‌‌کرد، بر دیگران مقدّم می‌‌داشت و نیز وی را راوی ای شایسته و متوسّط الحال می‌‌دانست.

از سویی دیگر، شماری چند از رجالیون و کسانی چون یحیی بن سعید قطّان وی را دروغ گو خوانده‌اند یا چون نسائی و ابوحاتم، او را نه چندان قوی دانسته‌اند و یا مانند دارقطنی، او را سست برشمرده‌اند. ذهبی در یک تحلیل درست، افزون بر اعتراف به نیکی احادیث او و این که هر چند او درباره احکام حلال و حرام نه حجّت و نه سست، بلکه قابل استشهاد است، امّا در میدان سیره، مغازی و روزهایی که بر رسول خدا(ص) گذشت، او را مرجع و تکیه گاه همه می‌‌داند و می‌‌نویسد: (به نظر من ابن اسحاق جز لغزش‌هایی که در کتاب مشهور خود دارد، گناهی نکرده است).

به نظر می‌‌رسد افزون بر آن چه که ذهبی به درست هم گفته است، درگیری ابن اسحاق با دو دانش مند نامی مدینه، به ویژه مالک ابن انس[۳۱] در ایجاد این بدبینی‌ها چندان بی‌اثر نبوده است. در داستان آموزنده زیر دقّت کنید:

سلیمان بن داوود گفت: یحیی بن سعید قطّان به من گفت: در پیش گاه خداوند، گواهی می‌‌دهم که محمد بن اسحاق بسیار دروغ گوست. گفتم: از کجا دانستی. گفت: وهیب بن خالد چنین گفت!. نزد وهیب رفتم و به او گفتم: از کجا دانستی که ابن اسحاق بسیار دروغ گوست. گفت: مالک بن انس چنین گفت!. نزد مالک رفتم و همان پرسش را با او در میان گذاشتم. گفت: هشام بن عروه به من چنین گفت!. نزد هشام رفتم و از او نیز پرسیدم. گفت: او از همسرم فاطمه حدیث نقل کرده است، در حالی که همسرم نُه ساله بود که به خانه ام آمد و هیچ مردی تا دم مرگ‌اش او را ندید![۳۲].

برقی و شیخ طوسی وی را در شمار صحابه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نام برده‌اند و برقی افزون بر این، پدرش اسحاق را نیز از اصحاب امام باقر(ع) دانسته است. وی افزون بر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از راویانی بسیار چون: پدرش اسحاق، عموهایش عبدالرحمن و موسی، ابان بن عثمان، ایوب سختیانی، سعید بن ابی سعید مقبری، شعبة بن حجاج، صالح بن کیسان، عباس بن سهل بن سعد ساعدی، ابوالزناد و فاطمه دختر منذر روایت کرده است و راویانی چون: ابراهیم بن سعد، جریر بن حازم، حفص بن غیاث، حماد بن زید، حماد بن سلمه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، شعبة بن حجاج و یحیی بن سعید انصاری از او روایت کرده‌اند.

نویسندگان صحاح شش گانه - جز بخاری که تنها به حدیث ابی اسحاق استشهاد کرده است - و نیز نویسندگان کتاب‌های الکافی، تهذیب الاحکام و من لا یحضره الفقیه حدیث‌های او را که فردی کثیر الحدیث هم بوده است،[۳۳] نقل کرده‌اند[۳۴]. وی افزون بر حدیث غدیر،[۳۵] حدیث بلند (الجنان و النوق)[۳۶] را از امام باقر(ع) روایت کرده است[۳۷]. وی در سال ۱۵۱ ﻫ.ق درگذشت [۳۸] و در گورستان خیزران [۳۹] در شرق بغداد و نزدیک قبر ابوحنیفه به خاک سپرده شد.[۴۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ذهبی تولد او را در سال ۸۰ ه.ق می‌داند: سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۴؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۵.
  2. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۴۸.
  3. سیرت رسول الله(ص)، مقدمه، ص۳.
  4. و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده! سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  5. سیره رسول خدا(ص)، ص۴۸.
  6. طوسی، رجال، ص۲۸۱ و ۳۱۱.
  7. برقی، رجال، ص۱۰ و ۲۰.
  8. الغدیر، ج۱، ص۷۵.
  9. این حدیث شامل پاسخ پیامبر به پرسشی از آیه شریفه ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ... خطاب به علی(ع) است.
  10. الکافی، ج۸، ص۸۲.
  11. تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۲۴.
  12. ابن ندیم، فهرست، ص۱۰۵.
  13. تاریخ التراث العربی ج۱، جزء ۲، ص۲۹۰.
  14. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۹.
  15. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 117-119.
  16. در این شهر که در غرب کوفه و نزدیک انبار قرار داشت، خرمای بسیار به دست می‌‌آمد وبه جاهای دیگر برده می‌‌شد و خالد بن ولید آن را در سال ۱۲ ﻫ.ق با قهر و غلبه گشود (معجم البلدان ۴/ ۱۷۶).
  17. گفته‌اند که او مالک را از موالی - نه از عرب‌های اصیل - می‌‌دانست (سیر اعلام النبلاء ۸/ ۷۱ و کتاب الثقات ۷/ ۳۸۲) ونیز بر کتاب‌ها و دانش او خرده می‌‌گرفت و مالک نیز او را دروغ گو و دَجّال می‌‌خواند! نیز هشام بن عروه همواره ادّعای ابن اسحاق مبنی بر ارتباط علمی‌اش با فاطمه بنت منذر همسر هشام و شنیدن حدیث از او را سخت رد می‌‌کرد و از این رو او را دروغ گو می‌‌خواند! درباره برخورد هشام با ابن اسحاق، بسیاری از دانش مندان، از جمله ذهبی جانب ابن اسحاق را گرفته و هنگام بر شمردن نام آنها که ابن اسحاق از آنان حدیث شنیده است، از فاطمه نیز نام برده‌اند. درباره بر خورد مالک با ابن اسحاق، خطیب می‌‌نویسد: (عالمانی چون: ابن ابی ذئب، ماجِشون، ابن ابی حازم و - بیش از همه - ابن اسحاق، به خاطر تندی‌های مالک نسبت به گروهی که به صلاح و دین داری شهره بودند، بر او خرده می‌‌گرفتند و حتّی ابن اسحاق می‌‌گفت: برخی نوشته‌های مالک (و بنابر گزارش ابن حبّان، موطّأ) را نزدم بیاورید تا سستی‌های آن را بیان کنم (تاریخ بغداد ۱/ ۲۲۳ و کتاب الثقات ۷/ ۳۸۲) ذهبی که در برخی گزارش‌ها از ابن اسحاق حمایت می‌‌کند (تاریخ الاسلام ۹/ ۵۹۰) می‌‌نویسد: (این درگیری‌ها در پایان، به سستی سخن ابن اسحاق و کاهش اعتبارش انجامید بدون آنکه سخنان او برای مالک زیانی داشته باشد. مالک چون ستاره ای در آسمان اوج گرفت، امّا ابن اسحاق در اندازه خودش - به ویژه در سیر و مغازی - اعتبار یافت (سیر اعلام النبلاء ۷/ ۴۱).
  18. گرایش‌های اعتقادی ابن اسحاق - و یا دست کم اتهام‌های او - سبب این تازیانه‌ها شد و بنابر گزارش یاقوت حموی - که بی‌گمان جای درنگ وتأمّل دارد - ابن اسحاق موهایی بلند و زیبا داشت وبه مسجد که می‌‌رفت، در انتهای آن و نزدیک به زنان می‌‌نشست و گفته‌اند که با زنان سَرو سِر و گفت وگوهای شبانه داشت.این خبر به گوش فرمان دار مدینه رسید و او پس از آن موهای ابن اسحاق را کوتاه کرد و او را از نشستن در آن قسمت از مسجد منع کرد و تازیانه‌اش زد (معجم الادباء ۱۸/ ۷).
  19. غالباً از این منطقه عراق به (جزیره) تعبیر کرده‌اند،؛ چراکه رودهای دجله و فرات - و نه دریاها - از سه جهت، آن را در بر گرفته است.
  20. کسی رسماً از او با این ویژگی یاد نکرده است؛ تنها آن را در سخنی که از زهری نقل کرده‌اند، می‌‌توان یافت؛ سخنی که احتمال دارد از روی مزاح یا کنایه باشد.
  21. بنابر نقل حموی از احمد بن یونس، شیعه گری، ویژگی مشترک بسیاری از کسانی بود که به کاوش و نگارش در مغازی رسول خداق می‌‌پرداختند؛ ابن اسحاق، ابو معشر و یحیی بن سعید اموی از این گروهند. نیز گفته‌اند که او رابطه ای گرم و عمیق با عبداللّه بن حسن بن حسن(ع)داشت و هرچه را که او برای عبدالله باز می‌‌گفت، می‌‌پذیرفت و روایت می‌‌کرد (معجم الادباء ۱۸/ ۷).
  22. مزّی از ابن نمیر نقل کرده است که ابن اسحاق هر چند به (قدری) بودن متّهم بود، با این وجود، بیش از همه مردم از این گرایش به دور بود (تهذیب الکمال ۲۴/ ۴۱۹).
  23. سیر اعلام النبلاء ۷/ ۳۵.
  24. سیر اعلام النبلاء ۷/ ۳۹. گفتنی است که ذهبی این شمار انبوه حدیث را بر تکرار سندهای آن - نه بر تکرار متن - حمل کرده و به لحاظ متن، شمار آن را از یک دهم آمار یاد شده نیز کم‌تر دانسته است.
  25. جایگاه ابن اسحاق و کتاب او در زمینه سیره و مغازی تا بدان حد ارجمند وضروری است که ابن سیّد الناس در مقدّمه کتاب سیره خود، به ناچار، فصلی از کتاب خود را به جانب داری و ستایش از او اختصاص داده است!.
  26. کتاب الثقات ۷/ ۳۸۳.
  27. شذرات الذهب ۱/ ق ۱/ ۲۳۰. گفتنی است که ابن هشام کتاب ابن اسحاق را - بر اساس روایت بکّائی - پایه‌های کتاب سیره خود قرار داده، هرچند که آن را بسیار تهذیب و تلخیص کرده است. نیز طبری مغازی را به واسطه سلمة بن مفضّل از ابن اسحاق گرفت و کتاب تاریخی مشهور خود را بر اساس آن نگاشت، نک: تهذیب الکمال ۱۱/ ۳۰۵: و معجم الادباء ۱۸/ ۵۰.
  28. پیش‌تر هم اشاره کردیم که ابن اسحاق را در علم انساب، دانش مندی برجسته دانسته‌اند و با این همه، چیرگی هرچند ژرف در یک دانش، هیچ کس را ایمن از لغزش نمی‌کند!.
  29. معجم الادباء ۱۸/ ۸.
  30. کتاب الثقات ۷/ ۳۸۲.
  31. گفتنی است که بر اساس گزارش ابن حبّان، مالک و ابن اسحاق هنگام بیرون رفتن وی از مدینه، با هم از در آشتی درآمدند و مالک به هنگام بدرود گفتن، نیمی از برداشت محصول آن سال زمین خود را که پنجاه دینار می‌‌شد، بدو داد (کتاب الثقات ۷/ ۳۸۲).
  32. الکامل فی ضعفاء الرجال ۶/ ۱۰۳. ما پیش‌تر از بزرگانی چون ذهبی، نوشتیم که همگی با گزارش درگیری ابن اسحاق با هشام، به جانب داری از ابن اسحاق برخاستند وسخن هشام را تخطئه کردند، امّا بی‌گمان این هیاهوهای گاه بی‌اساس، در مخدوش کردن سیمای روایی ابن اسحاق نزد رجالیون، بی‌اثر نبوده است.
  33. گفتنی است که بنابر برداشت درست آیةالله خوئی، محمّد بن اسحاق بن یسار، محمّد بن اسحاق صاحب المغازی، محمّد بن اسحاق صاحب السیره و محمّد بن اسحاق مدنی، نام‌های گوناگون یک تن است که ما در این نوشتار کوتاه، به ترجمه‌اش پرداخته ایم.
  34. نک: تهذیب الکمال ۲۴/ ۴۳۰ و سیر اعلام النبلاء ۷/ ۳۳ - ۴۵.
  35. الغدیر ۱/ ۷۵.
  36. این حدیث شامل پاسخ رسول خداق به پرسشی از آیه شریفه (یوم نحشر المتّقین إلی الرحمن وفداً) (مریم، آیه ۸۵) و خطاب به امام علی(ع)است.
  37. الکافی ۸/ ۸۲.
  38. الطبقات الکبری ۷/ ۳۲۲؛ کتاب التاریخ الکبیر ۱/ ۴۰ و کتاب الثقات ۷/ ۳۸۰.
  39. خیزران نام مادر هارون الرشید و نخستین کسی بود که در این گورستان به خاک سپرده شد. این گورستان پس از آن، به گورستان خیزران معروف شد (شذرات الذهب ۱/ ق ۱/ ۲۳۰).
  40. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 118.