ویژگی پیامبر در معارف و سیره علوی
صفات انبیا از زبان علی(ع)
بسیاری از مردم، بشر بودن پیامبران را دستاویزی برای انکار رسالت آنان قرار داده و پنداشتهاند که لباس وحی بر اندام بشر ناساز است و یگانه راه دریافت مستقیم خبرهای آسمانی، کنار افکندن لباس انسانیت و در بر کردن جامهٔ فرشتگان است. از این رو، پیامبران الهی همواره با این اظهار شگفتی روبه رو بودند که آیا خداوند «انسانی» را به پیامبری برگزیده است![۱] و چه گمراهی از این بالاتر که از بشری همچون خود پیروی کنیم[۲] و مهار عقل و اندیشه را بدو بسپاریم. شعار همیشگی اینان در برابر دعوت پیامبران این بوده است که شما نیز انسانهایی چون مایید. آنان این مشابهت ظاهری را دلیل بر مماثلت معنوی انگاشته و هرگونه ارتباط انبیا را با عالمی دیگر ناممکن شمردهاند. همسری با انبیا برداشتند اولیا را همچو خود پنداشتند گفته اینک ما بشر ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور[۳].
پیامبران الهی نیز در پاسخ به این پندار، ضمن تأکید بر بشر بودن خویش، فضل و عنایت ویژه خداوند را دلیل دستیابی خود به این مقامات دانسته و گفتهاند: ﴿إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾[۴]. آری، انسانیت هیچ منافاتی با نبوت ندارد، بلکه پیامبران باید از جنس امت خویش باشند تا بتوانند نمونهای شایسته برای دیگر آدمیان متجلی سازند[۵]. از این رو، امیر مؤمنان(ع) بر این نکته پای میفشارد که پس از فرشتگان آسمانی، واسطه میان خدا و آدمیان، جز از جنس بشر نخواهد بود: «وَ مَا يُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّمَاءِ إِلَّا الْبَشَرُ»[۶].
از سوی دیگر، برخی نویسندگان معاصر، گرچه پدیده نبوت را میپذیرند، میکوشند مقام پیامبران را به مرتبه انسانهای عادی تنزل دهند؛ گاه با تکیه بر بشر بودن انبیا، عصمت را برنمیتابند[۷] و بیگناهی را گناهی بزرگ برای انسانیت میشمارند و گاه از محدودیتهای چهارگانه انسانها سخن میگویند و وحی پیامبران را نیز در این چارچوب گرفتار میبینند[۸]؛ در حالی که درک کامل مراتب معصومان برای انسانهایی که خود به آن مقام بار نیافتهاند، دشوار و بلکه ناممکن است. از این رو، شرط خردمندی آن است که از این سنجشهای نابجا دست برداریم و به پیروی از امیرمؤمنان(ع)، امامان معصوم و پیامبران را با هیچ کس دیگر قیاس نکنیم.
از این امت، کسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت و هرگز نمیتوان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت؛ که آل محمد(ص) پایه دین و ستون یقیناند. هر که از حد درگذرد به آنان بازگردد، و آنکه وامانده، بدیشان پیوندد[۹].
پیامبران الهی نه برتر از انسان، بلکه انسانهایی برترند. از این رو، افزون بر ویژگیهای بنیادینی که برشمردیم، دارای کمالاتی فراوانند که آنان را برای ارتباط با جهان غیب و برداشتن بار سنگین رسالت آماده میسازد. در اینجا به برخی از این اوصاف که از سخنان امیرمؤمنان(ع) به دست میآیند، اشاره میکنیم:
نیاکان پاک
پیامبران همواره در دامان مادرانی پاکدامن و پدرانی درستکار پرورش یافتهاند. بدین وسیله، زمینه گرایش مردم به آنان هر چه بیشتر فراهم آمده است[۱۰]. امام علی(ع) در این باره میفرماید: «پس آنان را در بهترین ودیعت جای به امانت سپرد و در نیکوترین قرارگاه مستقر کرد. از پشتی به پشت دیگرش داد؛ همگی بزرگوار و زهدانهایی پاک و بیعیب و عار[۱۱].
پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز - که سرآمد پیامبران است - به گواهی تاریخ و تأکید روایات، دارای نیاکانی یکتاپرست بوده است که هیچگاه اندیشه خود را به شرک نیالودهاند[۱۲]؛ چنانکه پیش از بعثت، در جامعه شرکآلود عربستان، اجداد رسول خدا(ص) پیرو دین حنیف و تابع حضرت ابراهیم(ع) به شمار میآمدند[۱۳]. امام علی(ع) این حقیقت را خطاب به مردمی که از نزدیک با پیشینه این خاندان آشنا بودند، چنین باز میگوید: قرارگاه او بهترین قرارگاه است و خاندان او را شریفترین پایگاه. از کانهای ارجمندی و کرامت، و مهدهای پاکیزگی و عفت. دلهای نیکوکاران به سوی او گردیده، دیدهها در پی او دویده... [۱۴].
گفتنی است که موهبتهای الهی، گزافی نیست و به دلیل شایستگیهای افراد صورت میگیرد. بر اساس پارهای از روایات، خداوند پیش از آفرینش آدمیان، با علم ازلی خود میدانست که گروهی از آنان بیش از دیگران از اختیار خود بهره میگیرند و حتی اگر موهبتهای ویژه بدانان نرسد، با کردار اختیاری خود سرآمد مردمان خواهند شد. این منزلتی که اینان با سیر اختیاری خویش بدان میرسیدند، سبب گردید که خداوند آنان را مورد عنایت ویژه قرار دهد تا بدین وسیله زمینه هدایت انسانهای دیگر نیز فراهم آید[۱۵]. امام صادق(ع) در این باره میفرماید: خداوند از میان فرزندان آدم انسانهایی را برگزید و تولد آنان را پاک و بدنهایشان را پاکیزه گردانید. آنان را در پشت مردان و رحم زنان محافظت فرمود و پیامبران را - که پاکترین اولاد آدمند - از میان ایشان برگزید. این همه نه از آن رو است که آنان حقی از خدا طلب دارند، بلکه از آنجا است که خداوند به هنگام آفرینش میدانست که این گروه از او فرمان میبرند و تنها او را میپرستند و هیچگونه شرکی روا نمیدارند. پس اینان به دلیل فرمانبرداری از خداوند به این کرامت و منزلت والا دست یافتهاند[۱۶].[۱۷]
زهد و سادهزیستی
امام علی(ع) بر سادهزیستی تأکیدی فراوان دارد و پیشوایان بر حق را همواره آراسته به این صفت میداند. او از حضرت موسی(ع) سخن میگوید که خوراکش جز سبزی زمین نبود؛ «چندان که به خاطر لاغری تن و تکیدگی گوشت بدن، رنگ آن سبزی از پوست تنک شکم او نمایان بود»[۱۸]، و داوود(ع) که پیشوایی دین و دنیای مردم را بر عهده داشت[۱۹]، «به دست خود از برگ خرما زنبیل میبافت... و از بهای آن زنبیل گردهای نان جوین میخورد»[۲۰]، و عیسی بن مریم(ع) به هنگام خواب سر بر سنگ مینهاد و «جامه درشت به تن داشت و خوراک ناگوار میخورد و نانخورشش گرسنگی بود»[۲۱]. پیامبر نیز چنان دنیا را خوار و کوچک میشمرد[۲۲] که حتی نگریستن به پردهای رنگارنگ را بر نمیتابید.
پردهای بر در خانه او آویخته بود که تصویرهایی داشت. یکی از زنان خویش را گفت: «این پرده را از من پنهان کن، که هر گاه بدان مینگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد میآورم». پس به دل خود از دنیا روی گرداند و یاد آن را در خاطر خود میراند[۲۳].
زهد و سادهزیستی، کرداری ستوده است که کمالات روحی فراوانی برای آدمی به ارمغان میآورد[۲۴]. از دیدگاه امیرمؤمنان(ع) یکی از دلایلی که این خصلت شایسته را برای پیامبران بایسته میسازد، آن است که پیشوایان بر حق باید خوراک و پوشاک خود را در سطح فرودستان جامعه قرار دهند تا مرهمی باشد بر زخم تنگدستی آنان: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ»[۲۵]؛ خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده است خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمند تنگدست را به هیجان نیاورند و به طغیان وا ندارند[۲۶].
تواضع و فروتنی
هر قدر آدمی درجات قرب و تعالی را بپیماید، به عظمت آفریدگار و کوچکی خویش بیش از پیش پی میبرد و از بام کبر و خودپسندی به زیر میآید. پیامبران در این ویژگی نیز سرآمد مردمانند و دلیل و راهنمای کاروان. بر این اساس، پیامبر گرامی اسلام(ص) فروتنانه بر زمین مینشست و «به دست خود پایافزار خویش را پینه میبست و جامه خود را خود وصله مینمود»[۲۷]. و این، شیوهای رایج در زندگی همه پیامبران بود. امیرمؤمنان(ع) در این باره میفرماید: اگر خدا رخصت کبر ورزیدن را به یکی از بندگانش میداد، به یقین چنین منتی را بر پیامبران گزیده و دوستانش مینهاد، لیکن خدای سبحان بزرگمنشی را بر آنان ناپسند دید و فروتنیشان را پسندید. پس پیامبران، از روی فروتنی، گونههای خود را بر زمین چسبانیدند و چهرههای خود را به خاک مالیدند و برابر مؤمنان(ع) فروتنی نمودند[۲۸].
امام علی(ع) پس از بیان این سخن، به فلسفه سادهزیستی و فروتنی پیامبران میپردازد[۲۹] و به این نکته اشاره میکند که پیامبران، کار رسالت را با عزم و اراده استوار پیش میبرند، نه با جلال و شوکت ظاهری. خداوند اگر میخواست، میتوانست جنود آسمان و زمین را در سیطره پیامبران در آورد تا آنان چنان دایره اختیار آدمیان را تنگ سازند که جز تسلیم و سرسپردگی چارهای دیگر بر جای باقی نماند. اما مقتضای حکمت الهی آن است که دست انسان برای گزینش باز باشد و از اختیار خود، هر چه بیشتر بهره گیرد[۳۰]. در خطبه قاصعه در این باره آمده است: اگر خدای سبحان اراده میفرمود، آن هنگام که پیامبران خود را مبعوث نمود، برای آنان گنجهای زر را بگشاید و کانهای طلای ناب را آشکار نماید و باغستانها و درختستانها و ددگان زمین و پرندگان آسمان را بر آن جمله بیفزاید، چنین میکرد و اگر کرده بود، نه پاداش مانده بود و نه امتحان و نه اخبار -آسمان و آمدن پیامبران - و نه پذیرندگان دعوت، مزد آزمودگان را سزاوار بودند...، لیکن خدای سبحان فرستادگان خود را در ارادهشان نیرومند گرداند و در آنچه دیدهها از ظاهر آنان میبیند، خوار نمایاند... و اگر پیامبران را نیرویی بود که با آن به ستیز نتوان برخاست و عزتی که از آن نتوان کاست...، بر مردمان آسانتر بود که از قدرت آنان عبرت پذیرند و راه گردنکشی پیش نگیرند، لیکن در چنین حال ایمانشان یا از بیم جان بود و یا امید به دست آوردن نان...[۳۱].[۳۲]
صبر و پایداری
تاریخ بعثت و نبوت گواه بر سرکشی کسانی است که به انگیزههای گوناگون دعوت پیامبران را نمیپذیرفتند[۳۳] و از هیچ تهمت و آزاری فرو نمیگذاردند؛ چنان که: نوح نهصد سال دعوت مینمود دم به دم انکار قومش میفزود[۳۴].
نگاهی به سرگذشت پیامبران بر این حقیقت گواهی میدهد که «أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ»[۳۵]. اما هیچ یک از این سختیها، آنان را از هدف خویش باز نداشت و جز بر صبر و پایداریشان نیفزود: «رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ»[۳۶]؛ «پیامبران، اندک بودند و مخالفانشان بسیار، [اما] در کار خویش در نماندند».
سنگینی بار رسالت به گونهای است که به فرموده قرآن کریم [گویی] کمر پیامبر را میشکند و تحمل آن به سینهای فراخ نیاز دارد[۳۷]. با این حال، رسول خدا(ص) به تأیید الهی در راه این مأموریت، هیچ سستی به خود راه نمیدهد و گامی پس نمینهد[۳۸]. امیرمؤمنان(ع)، بر این حقیقت چنین گواهی میدهد: گواهی میدهم که محمد(ص) بنده او و فرستاده او است. مردم را به طاعت خدا خواند و دشمنان او را با جهاد در دین مقهور گرداند. همداستانی کافران بر دروغگو خواندنش وی را از دعوت باز نگردانید و کوشش در خاموش ساختن نورش او را بر جای ننشانید[۳۹].[۴۰]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا﴾ «و مردم را هنگامی که برای آنان رهنمود آمد هیچ چیز از ایمان آوردن باز نداشت مگر همین که گفتند: آیا خداوند بشری را به پیامبری برانگیخته است؟!» سوره اسراء، آیه ۹۴.
- ↑ ر.ک: ﴿فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ﴾ «(می) گفتند: آیا از بشری چون خود پیروی کنیم؟ در آن صورت در گمراهی و سرگشتگی به سر خواهیم برد» سوره قمر، آیه ۲۴.
- ↑ مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۲۶۶ – ۲۶۵.
- ↑ «پیامبرانشان به آنها گفتند: ما جز بشری مانند شما نیستیم امّا خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت میگذارد (و به او رسالت میبخشد) و ما را نشاید که جز به اذن خداوند برهانی برای شما بیاوریم و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۱.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۷، ص۲۳؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰، ص۲۱.
- ↑ احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۳۰ – ۲۲۹؛ حنفی، حسن، من العقیدة الی الثوره، ج۴، ص۱۹۱ - ۱۸۷.
- ↑ «میزگرد پلورالیسم دینی»، کیان، ش۲۸، سال ۱۳۷۴، ص۱۳ - ۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰، ص۹.
- ↑ ر.ک: علامه حلی، کشف المراد، ص۳۵۰ - ۳۴۹؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۴، ص۸۷.
- ↑ ر.ک: مفید، تصحیح الاعتقاد، ص۱۱۷؛ حویزی، عبد علی، تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۷۲۹؛ رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۳۳.
- ↑ ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۲۵۷ – ۲۵۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۶، ص۸۸؛ و ر.ک: خطبه ۹۴، ص۸۷، خطبه ۲۱۴، ص۲۴۶.
- ↑ ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۶-۶۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۰، ص۱۷۰.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۴۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص۱۶۱.
- ↑ ر.ک: عاطف الزین، سمیح، قصص الانبیاء، ص۵۴۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص۱۶۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹، ص۱۰۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص۱۶۲.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص۲۵۴ - ۲۱۶؛ همو، حق و باطل، ص۱۷۵ - ۱۳۵؛ فرامرز قراملکی، احد، اسوه ساده زیستی، ص۶۵-۸۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹، ص۲۴۲؛ همچنین ر.ک: الکافی، ج۱، ص۴۱۰.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۴۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۱۴.
- ↑ برخی از شارحان نهج البلاغه در این باره شش نکته از همین خطبه استنباط کردهاند. (ر.ک: منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۳۳۷ - ۳۳۵).
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، ص۱۰۸ – ۱۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۱۵.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۴۴.
- ↑ ر.ک: معارف قرآن، ج۵ (راهنماشناسی)، ص۷۴ – ۶۶.
- ↑ مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص۹۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۶.
- ↑ ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰ - ۹، ص۶۴۹ - ۶۴۸؛ المیزان، ج۲۰، ص۳۱۵ - ۳۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۷۲، ص۵۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰، ص۲۰۶.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۴۵.