پاسخجویی شهروندان چگونه سبب تحقق آزادی سیاسی میشود؟ (پرسش)
پاسخجویی شهروندان چگونه سبب تحقق آزادی سیاسی میشود؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | ؟ |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
پاسخجویی شهروندان چگونه سبب تحقق آزادی سیاسی میشود؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در اینباره گفته است:
«یکی از راهبردهای کلیدی آزادی سیاسی، توجه به حقوق و شناسایی آن در عرصه زندگی سیاسی- اجتماعی است، از آنجا که در حکومتهای خودکامه، هرگونه حقی از شهروندان انکار میشود و کسی دارای حقی نیست تا چه رسد به آنکه مورد توجه قرار گیرد یا حکومت بخواهد آن را رعایت کند، به نظر میرسد یکی از کلیدیترین راهبردها در آزادی سیاسی آن است تا حکومت، حقوق شهروندان را به رسمیت شناخته و بر اساس آن عمل کند. پاسداشت حقوق سیاسی- اجتماعی، پاسداشت آزادی است و یکی از حقوقی که نقش کلیدی در این مسیر بازی میکند، حق پاسخجویی شهروندان و پذیرش آن از سوی حاکمیت است.
در چشمانداز بحث آزادی سیاسی که مینگریم یکی از اساسیترین راهبردها آن است که حقوق مردم و شهروندان به رسمیت شناخته شده و برنامهها، تصمیمها و راهکارهای جامعه بر اساس آن سامان یابد. به همان مقدار که در دولتها و نظامهای ظلم، حقوق مردم نادیده انگاشته میشود، در نظامهایی که آزادی شهروندان را به رسمیت شناختهاند، آن حقوق، مورد توجه و رعایت قرار میگیرد. چنین است که در راهبری به سوی آزادی سیاسی، این امر در کانون توجه قرار میگیرد.
هماره در تعالیم، دستورها و آموزههای انبیای الهی، ترسیم حقوق انسانها، رعایت آنها، شناساندن آنها به مردم و پیروان خود و تأکید بر حفظ آنها توسط حاکمان مورد دقت و دغدغه آنان بوده است. یکی از جنبههای رویارویی پیامآوران الهی با طاغوتهای زمانه خود از این منظر بوده است که آنان مردم را در اسارت خود کشیده بودند و حقوق آنان را لگدمال میکردند؛ برای نمونه هنگامی که حضرت موسی (ع) به مقابله با فرعون میرود، از او میخواهد قوم بنیاسرائیل را رها کرده و آنان را شکنجه نکند. در قرآن کریم میخوانیم: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ﴾[۱].
مرحوم شبر در ذیل تفسیر این آیه نوشته است که أطلقهم، یعنی آنان را رها و آزاد کن[۲]. مرحوم سبزواری نجفی در تفسیر آیه بالا معتقد است پیش او بروید و به او بگویید که بنیاسرائیل را از اسارت، عذاب و شکنجه و استخفاف آنان رها کن، مردم را به ما واگذار کن تا از شهرهای تو کوچ کنیم، آنان را با اعمال سخت، قتل مردان و بندگیکشی زنان عذاب نده[۳]. مراد از “ارسال” در آیه، اطلاق و رهاسازی آنان از اسارت و خارج کردن آنان از دستهای فرعون ستمگر است، اینکه حضرت موسی و هارون با درخواست فرستادن قوم بنیاسرائیل، پیام خود را آغاز کردند و نه با فراخوانی طاغوت و قومش به ایمان، به دلیل تدریج در دعوت است؛ زیراکه آزادسازی اسرا، قبل از تبدیل و تغییر اعتقاد و باور است[۴]. همه این امور حکایت از آن دارد که پیامبران الهی آمدهاند تا حقوق مردم را به ستمگران و البته به خود آنان گوشزد کنند تا صرفاً پیرو و تابع نباشند و بتوانند حقوق خود را بازپس گیرند.
بنابراین یکی از راهبردهای اثرگذار در دستیابی به آزادی سیاسی، حاکم شدن روح حقوق از جمله حق پاسخجویی برای جامعه اسلامی است، حقی که لازمه حضور آن، آزادی است، اگر مردم نتوانند آزادانه از حاکم مسلمان و رفتارها و گفتارهای او طلب پاسخ کنند یعنی آزادی نقد و بیان وجود ندارد. “اسلام در عین اینکه دینی اجتماعی است و به جامعه میاندیشد و فرد را مسئول جامعه میشمارد، حقوق و آزادی فرد را نادیده نمیگیرد و فرد را غیر اصیل نمیشمارد. فرد از نظر اسلام، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و چه از نظر قضایی و چه از نظر اجتماعی، حقوقی دارد؛ از نظر سیاسی حق مشورت و حق انتخاب و از نظر اقتصادی حق مالکیت بر محصول کار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف و اجاره و مزارعه و مضاربه و غیره در مایملک شرعی خود دارد و از نظر قضایی حق اقامه دعوی و احقاق حق و حق شهادت، و از نظر اجتماعی حق انتخاب شغل و مسکن و انتخاب رشته تحصیلی و غیره و از نظر خانوادگی حق انتخاب همسر دارد”[۵].
بر اساس آموزههای قرآن کریم میدانیم که حاکم اسلامی، بیش از هر امر، دغدغه اجرای احکام و دستورهای دین دارد و میدانیم که عملیاتی کردن آموزههایی چون امر به معروف، نهی از منکر، نصیحت و خیرخواهی حاکم اسلامی، مشورت و... از دستورهای قطعی دین میباشند که شاهدی استوار برای پاسخجویی و پذیرش نظارت شهروندان بر رفتار و گفتار اوست. حاکم مسلمان اگر مشروعیت خویش را از خداوند میگیرد، دستورها و اوامر همان خداوند، او را مکلف میکند تا در برابر مردم و شهروندانش پاسخگو باشد. این تجربه در سنت مسلمانان صدر اسلام نیز برای تعامل با برخورد با حاکمان وجود داشته است، مرحوم نائینی درباره پاسخجویی مردم صدر اسلام اشاره دارد که حتی خلیفه ثانی، با آن ابّهت و هیبت، به واسطه یک پیراهن که از حلّه یمانیه بر تن پوشیده بود، چون قسمت آحاد مسلمین از آن حلّهها بدان اندازه نبود، در فراز منبر، از آن، مسئول شد. ایشان در ادامه یادآور میشود که زمانی دیگر، در جواب کلمه امتحانیه که از او صادر شده بود، لنقومنك بالسيف (با شمشیر تو را راست و مستقیم خواهیم ساخت) استماع کرد[۶]. امام خمینی نیز به این مسئله اشاره دارد که برنامه اسلام همه را وادار کرده که به همه “چرا” بگوییم؛ خلیفه بود، گفت که “من اگر چنانچه خلاف کردم، به من بگویید”. یک عربی، شمشیرش را کشید و گفت: “اگر تو بخواهی خلاف بکنی، ما با این شمشیر، مقابلت میایستیم”[۷]. در همین موضوع، امام خمینی باور داشت هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد و در غیر این صورت، اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداری، معزول است[۸].
حق پاسخجویی در خود، مطالبه آزادی و درخواست آن را به همراه دارد. واقعیت آن است تا جامعهای درخواست آزادی نکند و شهروندان جامعه با هم و در کنار هم، آزادی را نجویند، آن مهم به سختی به دست میآید، آنسان که واقعیتهای سیاسی- اجتماعی، در سده اخیر به ما میگوید غالباً آزادیهای سیاسی با مطالبه جمعی و همیاری اجتماعی به دست آمده است. تا جامعه، آزادی را طلب نکند و نخواهد، به کف نخواهد آمد؛ لذا قرآن کریم، کسانی که نه تنها آزادی را نمیجویند، بلکه به “طاغوت”، محدودگر آزادی، گردن مینهند و سر تسلیم فرو میآورند، “بدترین مردمن معرفی میکند که مورد لعن و خشم الهی قرار میگیرند: ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ﴾[۹].
با توجه به همین راهبرد بنیادین است که مطالبه آزادی از سوی شهروندان، گروهها، احزاب و جامعه از حکومت یک وظیفه است. قرآن کریم انسان را به اعتراض علیه وضع ناشایست جامعه خود فرا میخواند و از او میخواهد، یوغها را بشکند و از سیطره ستمگران رهایی یابد؛ لذا در کلام الهی، انسان حق بدزبانی و درشتگویی را ندارد مگر آنگاه که به او ستم میشود، در این حالت میتواند فریاد حقطلبی خود را بلند کند: ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا﴾[۱۰].
یکی از نکات مهمی که در این باره باید در نظر داشت آن است که خفقان، نبود آزادی و استبداد، غالباً در جوامعی فضای رشد و حضور مییابد که مردم به سادگی تحمیل استبداد را میپذیرند و در برابر دیکتاتورها، سر خم میکنند.
حال آنکه در فرهنگ قرآنی، مردم در برابر پیروی از طاغوتها سرزنش شده و مورد مؤاخذه قرار میگیرند، بنابراین شهروندان یک جامعه اسلامی باید از حاکمان و دستگاه حاکمیت، آزادی را طلب کنند، دستکم آنکه انسان باید از خداوند آزادی خویش را از دست ظالمان بخواهد، آن گونه که آسیه، خواهان رهایی خویش از ستم فرعون و دیگر ستمگران است و قرآن او را به عنوان الگو معرفی میکند: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۱۱].
آنسان که حضرت موسی (ع) نیز میگوید که خدایا مرا از قوم ظالمان هم نجات بده: ﴿قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۱۲].
در قرآن کریم، گاه به “نجّنا” تعبیر شده است که از خواهشی جمعی برای رهایی حکایت دارد؛ همچنان که حضرت نوح (ع)، رهایی خود و مؤمنین را از دست ستمگران، طلب میکند: ﴿فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۳].
آن گونه که خواهش قوم موسی (ع) نیز چنین است: ﴿وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾[۱۴].
البته این فقط سهم کوچکی از طلب آزادی است، پیامبران الهی همه تلاش و مبارزه خود را برای تقابل با طاغوتها انجام میدادند و در همان حال، از خداوند یاری میخواستند و دعا میکردند. خداوند خطاب به کسانی که به جهاد نمیروند، میفرماید، چرا برای آزادی مستضعفان از ستم، اقدامی نمیکنند: ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۱۵].
در آیهای دیگر خدای متعال، آنان را که ساکت نشستند و دست روی دست گذاشتند و منفعلانه همه امور ناپسند جامعه را پذیرا شدند، نکوهش میکند که اگر نمیتوانستند کاری انجام دهند، دستکم چرا مهاجرت نکردند[۱۶].
همچنین امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) روایتی را نقل میکند که در تقابل با روحیه بیخیالی و خمودگی در جامعه اسلامی، ایشان فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»[۱۷].
کسی که صبح کند و به کارهای مسلمانان، اهمیت ندهد، او از آنان نیست و آن کس که صدای مردی بشنود که فریاد کمکخواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد، مسلمان نیست.
جامعهای که شهروندان آن به هرچه در کشورشان میگذرد بیعلاقه و بیرغبت باشند یا اجازه نداشته باشند تا در انتخاب کردن و انتخاب شدن، نقش فعال داشته باشند، اولین قربانی آن، آزادی است. نمیتوان در کنج خانه نشست و منتظر آزادی بود و تنها دعا کرد و انتظار رهایی از ستمگران را داشت، بلکه باید برای آزادی مبارزه کرد و حضور فعال داشت. باید مطالبه کرد آزادی را و باید از حاکمان خواست تا در برابر آنچه انجام میدهند، پاسخگو باشند، این راهبردی است که زیرساخت پویندگی جامعه اسلامی به سوی آزادی را فراهم میآورد»[۱۸]
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ «بنابراین نزد او بروید و بگویید که ما فرستادگان پروردگار توایم پس، بنی اسرائیل را با ما گسیل دار و عذابشان مکن» سوره طه، آیه ۴۷.
- ↑ سیدعبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۴، ص۱۵۲.
- ↑ محمدبن حبیبالله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۴، ص۴۳۹.
- ↑ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۵۱۱.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴۳.
- ↑ میرزا محمد حسین غروی نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه المله، ص۱۶.
- ↑ ملاعلی متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۵۶۲.
- ↑ سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۰۹.
- ↑ «بگو آیا میخواهید از کسانی که نزد خداوند کیفری بدتر از این دارند، آگاهتان گردانم؟» سوره مائده، آیه ۶۰.
- ↑ «خداوند بانگ برداشتن به بدگویی را دوست نمیدارد مگر (از) کسی که بر او ستم رفته است و خداوند شنوایی داناست» سوره نساء، آیه ۱۴۸.
- ↑ «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
- ↑ «گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۱.
- ↑ «بنابراین میان من و آنان راهی بگشا و مرا و مؤمنان همراه مرا رهایی بخش» سوره شعراء، آیه ۱۱۸.
- ↑ «و ما را به بخشایش خویش از (شرّ) کافران رهایی بخش!» سوره یونس، آیه ۸۶.
- ↑ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ ر.ک: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ علی بن محمد یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۶۴ ح۵؛ ر.ک: شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۷۵، ح۲۹؛ یا محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۳۹، ح۱۲۰.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۳۴۲.