یزید بن قیس بن تمام ارحبی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

یزید بن قیس، کارگزار مدائن

بنا بر نقل نصر بن مزاحم منقری، حضرت امیر(ع) بعد از جنگ جمل، یزید بن قیس ارحبی را به عنوان فرماندار «مدائن» و «جوخا» انتخاب کرد[۱].[۲]

یزید بن قیس أرحبی، استاندار اصفهان، ری و همدان

یزید بن قیس ارحبی یکی از یاران حضرت علی(ع) بود و در میان اقوامش احترام خاصی داشت. حضرت او را در ابتدا والی مدائن نمود[۳] و سپس به عنوان والی ری، همدان و اصفهان منصوب گردید. او را مسئول نیروی انتظامی حضرت دانسته‌اند[۴].

شیخ طوسی در رجال خود می‌فرماید: یزید بن قیس ارحبی، عامل و کارگزار حضرت علی(ع) بر ری، همدان و اصفهان بوده است[۵].

او در جنگ‌های امیرالمؤمنین(ع) همراه حضرت حضوری فعّال داشت. در جنگ نهروان، خوارج فریاد برآوردند و یزید بن قیس را ندا دادند -او حاکم اصفهان بود- و گفتند: ای یزید بن قیس «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»؛ حکمی جز حکم خدا نیست؛ گر چه تو ای یزید به خاطر حکومت بر اصفهان، از حکم خدا کراهت داری [۶].

از کتاب‌های تاریخی مانند کامل، تاریخ طبری و أنساب الاشراف استفاده می‌شود که یزید بن قیس جزو معترضان به حکمیت بود. به این جهت همراه با خوارج بعد از پایان جنگ صفین از علی(ع) کناره‌گیری کرد. حضرت در راه بازگشت از صفین به کوفه، به جانب آنها رفته و به خیمه یزید - که خیلی مورد توجه معترضان و خوارج بود- وارد شد و آنجا چند رکعت نماز خواند و آنها را به حق دعوت نمود. در همین موقع، حضرت حکومت ری و اصفهان را به یزید واگذار کرد و بدین ترتیب او از بقیه خوارج جدا شد و به حضرت پیوست. از این روی خوارج او را مورد طعن و ملامت قرار داده، می‌‌گفتند که به خاطر حکومت اصفهان، از حکم خدا کراهت داری[۷].[۸]

یزید بن قیس در صفین

مامقانی گوید: یزید بن قیس برادر سعید بن قیس، همدانی و ارحبی است، نسبت به بنی أرحب از قبیله همدان می‌باشد. یزید مبارزه ستایش برانگیزی همراه امام علی(ع) در جنگ صفین داشت. وی خطبه‌ها و سخنرانی‌های مشهوری ایراد کرده است که دلالت بر ثبات قدم و قدرت ایمان او دارد. نصر بن مزاحم در کتاب صفین، این خطبه‌ها را ذکر کرده است و تصریح شیخ طوسی و دیگران به این که کارگزار منطقه ری بوده، گواه عدالت اوست. از جمله شواهد دیگر بر وثاقت و عدالت او این است که وی جزو گواهان وصیتنامه علی(ع) می‌باشد. حضرت وصیتنامه‌ای را درباره صدقات پیامبر(ص) و فاطمه(س) نوشته که در کتاب وصایای کافی[۹] نقل شده است و در آخر وصیت‌نامه، افرادی به عنوان گواه ذکر شده‌اند که از جمله آنها یزید بن قیس است[۱۰].

هنگامی که علی(ع) آهنگ رفتن به شام کرد، مهاجرین و انصار را نزد خود فرا خواند و پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود: رأی شما محترم، خردتان افزون، نظرتان مبارک، گفتارتان راست، ما آهنگ رفتن داریم که به سوی دشمن رهسپار گردیم. پس بگویید که چه نظری دارید؟![۱۱]

در مقابل درخواست حضرت، افراد زیادی از یارانش نظر خود را ابراز نمودند و از حضرت خواستند که در جنگ با آنها شتاب کند از جمله آنها یزید بن قیس بود که بر جمع آنان وارد شد و گفت: «ای امیر مؤمنان! توشه و ساز و برگ فراهم کرده‌ایم و بیشتر نفرات، نیرومند و توانا هستند و در میان آنها علیل و ناتوان کمتر به چشم می‌خورد. منادی خود را گسیل دار تا مردم را ندا در دهد که به لشکرگاه‌شان در نُخیله بروند؛ زیرا رزم آور نیازی به تشویق ندارد و هرگاه وقت جنگ فرا رسید، امروز و فردا نمی‌کند»[۱۲].

یزید بن قیس جزو افرادی بود که حضرت او را همراه با عدی بن حاتم، شَبَث بن ربعی و زیاد بن خصفه برای مذاکره و گفتوگو در باب صلح نزد معاویه فرستاد تا او را به تسلیم دعوت نمایند. او به معاویه چنین اظهار داشت: «ما آمدهایم تا آنچه وظیفه داریم، به انجام رسانیم و تو را اندرز گوییم و اتمام حجت کنیم و تو را به وحدت و دوستی فرا خوانیم. علی(ع) را تو می‌شناسی و مسلمانان نیز فضل او را می‌شناسند. گمان ندارم بر تو مخفی باشد که دینداران و اهل فضیلت، تو را همتای علی(ع) نمی‌دانند و هرگز در مقام مقایسه نیز بر نمی‌آیند. پس از خدا بترس و با علی مخالفت مکن. کسی را چون او، پرهیزگار و پارسا و صاحب کمال ندیدم»[۱۳].

این سخنان، نشانِ عمق ارادت او به علی(ع) و اعتقاد به برتری حضرت بر دیگران است.

یزید بن قیس ارحبی در جنگ صفین، مردم را به جهاد بر می‌انگیخت و مردم عراق را به جنگ شامیان چنین تشویق می‌نمود: مسلمان کسی است که دین و اندیشه‌ای سالم داشته باشد. به خدا قسم این قوم نه برای تحکیم بنیادهای دینی و نه برای احیای عدالت و حق با ما می‌جنگند؛ بلکه به خاطر دستیابی به دنیا با ما می‌ستیزند، تا سرانجام جبّار و حکمران شوند و اگر بر شما پیروز گردند - که خداوند آنها را پیروز و خوشحال نگرداند- به اطاعت از حاکمانی وا می‌دارند همچون سعید، ولید و عبدالله بن عامر سفیه. یکی از آنان که اموال خدا و بیت المال را غصب کرده بود، می‌‌گفت: «گناهی بر من در صرف این مال نیست»؛ گویا که ارث پدرش به او رسیده است؟ چگونه مسئولیت ندارد و حال آنکه این مال، مال خداست که آن را خداوند از طریق شمشیرها و نیزه‌ها به ما باز گردانده است. ای بندگان خدا با قوم ستمکار که به کتاب خدا حکم نمی‌کنند پیکار کنید و در جنگ با آنان سرزنش هیچ ملامت‌گری را به حساب نیاورید.

اگر اینان بر شما غلبه کنند، دین و دنیای شما را تباه و فاسد می‌سازند. آنها را خوب شناخته و آزموده‌اید. سوگند به خدا اینان قصدی جز آشوبگری ندارند و به درگاه خدا برای خود و شما استغفار می‌نمایم» [۱۴].

این، خطبه آتشین و جالب یزید بن قیس است که مردم را به جهاد بر می‌انگیزد و در ضمن آینده را برای آنها ترسیم می‌نماید که اگر معاویه مسلط گردد، افراد فاسدی را بر شما حاکم می‌گرداند و آنگونه شد که یزید بن قیس در این خطبه بیان کرد. منظور از سعید در کلام یزید بن قیس، سعید بن عاص است که بعد از ولید بن عقبه، کارگزار عثمان در کوفه شد و معاویه او را بر مدینه گمارد. او در سال پنجاه وهشت یا نُه درگذشت[۱۵]. و منظور از ولید، ولید بن عقبه، برادر نامادری عثمان است. او از جانب عثمان والی کوفه بود و به واسطه می‌گساری، وی را تازیانه زدند و نماز صبح را در حال مستی چهار رکعت خواند و گفت اگر می‌خواهید تا بیشتر بخوانم و از جمله کسانی بود که معاویه را به جنگ با علی(ع) دعوت می‌کرد؛ چون آن حضرت، عثمان را مجبور به اجرای حد درباره او نموده بود[۱۶].

عبدالله بن عامر، پسر دایی عثمان است، عثمان او را والی بصره کرد و در زمان حضرت علی(ع) برکنار شد و بعدها معاویه او را به عنوان والی بصره برگزید. او در عهد عثمان، خراسان را گشود[۱۷].[۱۸]

موقعیت یزید بن قیس در یمن

زمانی که بسر بن ارطات به منطقه یمن و صنعاء حمله کرد و عده زیادی را به قتل رساند، گروهی از مردم آن منطقه از او استقبال کردند. حضرت در کوفه، به یزید بن قیس - که مردم آن منطقه جزو قبیله‌اش، همدان، بودند- فرمود: نمی‌بینی که قوم تو چه کردند؟! یزید گفت: ای امیر مؤمنان! من نسبت به اطاعت قومم از شما خوشبین هستم، اگر می‌خواهی، به جانب آنها برو؛ از تو حمایت می‌کنند و اگر خواستی، نامهای برای آنها بنویس و منتظر جواب آنها بمان و ببین که چه جوابی می‌دهند.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) نامه‌ای برای آنها نوشت و آن را توسط مردی از قبیله همدان فرستاد. او نامه را به آنها داد؛ اما جواب مثبتی ندادند. فرستاده حضرت به آنها گفت: من در حالی امیرالمؤمنین را ترک کردم که می‌خواست لشکر زیادی را به فرماندهی یزید بن قیس به جانب شما بفرستد و تنها انتظار جواب شما، او را از این عمل بازداشت. پس از شنیدن این سخنان گفتند: ما گوش به فرمان و مطیع دستور امیرالمؤمنین هستیم؛ در صورتی که این دو مرد، عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران را عزل نماید. مرد همدانی به جانب علی(ع) رفت و به حضرت گزارش داد[۱۹].

این ماجرا نشان می‌دهد که یزید بن قیس در میان قبیله و قوم خود از عظمت و احترام و ابهّت خاصی برخوردار بوده است.[۲۰]

نامه حضرت به یزید بن قیس کارگزار اصفهان درباره خراج

همانطور که اشاره شد، یزید بن قیس حاکم و والی اصفهان بود. او بعد از جنگ صفین به این سمت منصوب گردید. وقتی که یزید بن قیس در محل حکمرانی خود بود، حضرت امیر(ع) نامه‌ای برایش می‌نویسد و از او می‌خواهد که در ارسال خراج خود تأخیر روا ندارد.

تو در پرداخت و فرستادن خراجت تأخیر داشتی. من علت آن را نمی‌دانم، اما تو را به تقوای الهی دعوت مینمایم و تو را برحذر میدارم از این که اجر و پاداش خود را ضایع نمایی و جهاد خود را با خیانت به مسلمانان باطل سازی. از خدا بترس و نفس خود را از حرام دور نگه دار و راهی برای عتاب من قرار مده که ناچار شوم در آن صورت تو را بازخواست کنم. همیشه مسلمانان را عزیز دار و به اهل ذمه و معاهدان، ظلم مکن ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[۲۱].[۲۲]

این نامه حضرت، اخطار جدی به یزید بن قیس است که مبادا در پرداخت خراج خیانت نماید و حضرت او را به تقوای الهی و برگزیدن آخرت بر دنیا دعوت می‌کند. بلاذری در أنساب این نامه را خلاصه‌تر نقل کرده است. در آنجا دارد: خیانت به مسلمانان، باعث ضایع کردن پاداش و باطل ساختن جهاد می‌گردد.[۲۳]

این بود شمه‌ای از شرح حال یزید بن قیس ارحبی. البته این نامه، دلیل بر خیانت یزید نیست؛ بلکه اخطاری است که حضرت خواسته جلو خیانت احتمالی او را بگیرد،؛ چراکه او در فرستادن مالیات و خراج تأخیر داشته است و وسوسه نفسانی ممکن است باعث این تأخیر شده باشد که حضرت او را موعظه و نصیحت نموده و از این کار زشت باز داشته است.[۲۴]

درگذشت یزید بن قیس و جانشینان وی

از گزارشی که در تاریخ اصفهان آمده استفاده می‌شود که یزید بن قیس در زمان حکومت حضرت درگذشته است.

عمرو بن یحیی بن عمرو بن سلمه گوید:از پدرم شنیدم که از پدرش عمرو بن سلمه نقل می‌کرد که علی بن ابی طالب(ع) یزید بن قیس را بر ری، همدان و اصفهان گمارد و زمانی که یزید درگذشت کار وی را بین سه نفر تقسیم کرد: عمرو بن سلمه را بر همدان و مخنف بن سلیم را بر اصفهان و شخص دیگری را بر ری گمارد[۲۵].

شاید کارگزار ری همان یزید بن حجیه تیمی باشد. با توجه به آنچه در شرح حال مخنف بن سلیم ذکر کردیم حضور مخنف در اصفهان، ری و همدان پیش از جنگ صفین و قبل از اعزام یزید بن قیس بوده است. از این روی بعید نیست که بعد از درگذشت یزید بن قیس بار دیگر مخنف را بر اصفهان امارت داده سپس مسئولیت این شهر را به عمرو بن سلمه وانهاده است. این مطلب از گزارش دیگری که از نوه عمرو بن سلمه نقل شده استفاده می‌شود: «علی بن ابی طالب(ع) یزید بن قیس را بر ری گمارد آن گاه مخنف بن سلیم را بر اصفهان گمارد و بر اصفهان گمارد عمرو بن سلمه را»[۲۶]. در این گزارش خبری از مرگ یزید نیست و می‌‌توان گفت عمرو بن سلمه کارگزار اصفهان و منطقه جبل بوده است. در نقلی کارگزاران اصفهان اینگونه معرفی شده‌اند: علی بن ابی طالب بر اصفهان مخنف بن سلیم، سپس عمرو بن سلمه را گمارد. آنگاه حارث بن عبدالله بن عوف بن اصرم را که معاویه نیز او را فرستاد[۲۷].[۲۸]

منابع

پانویس

  1. منقری، وقعة صفین، ص۱۱؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۵۷؛ دینوری، أخبار الطوال، ص۱۵۳.
  2. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 320.
  3. بحار الأنوار، ج۳۲، ص۳۵۷؛ منقری، وقعة صفین، ص۱۱؛ أخبار الطوال، ص۱۵۳.
  4. ابن کلبی، نسب معد والیمن الکبیر، ص۵۲۵.
  5. رجال طوسی، ص۶۳.
  6. تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۶۴.
  7. تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۶۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴ ص۱۲۰؛ أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۹.
  8. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 480-481.
  9. کلینی، فروع کافی، ج۷، ص۵۱.
  10. مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۳۲۸.
  11. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكُمْ مَيَامِينُ الرَّأْيِ مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ [الْحُكْمِ] مُبَارِكُو الْأَمْرِ مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ وَ قَدْ عَزَمْنَا عَلَى الْمَسِيرِ إِلَى عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّكُمْ فَأَشِيرُوا عَلَيْنَا بِرَأْيِكُمْ»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۱؛ وقعة صفین، ص۹۲؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۶۳؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۹۷.
  12. منقری، وقعة صفین، ص۱۰۱؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۸۰.
  13. منقری، وقعة صفین، ص۱۹۸؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۱۱۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۲۱.
  14. منقری، وقعة صفین، ص۲۴۷؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۱۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۹۴.
  15. الإستیعاب، ج۱، ص۳۷۳ - ۳۷۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام (عهد معاویه)، ص۲۲۴ - ۲۳۰.
  16. ر.ک: الإستیعاب (دو جلدی)، ج۲، ص۳۳۲ - ۳۳۶، شماره ۲۷۳۳.
  17. ر.ک: الإستیعاب (دو جلدی)، ج۱، ص۵۵۸، شماره ۱۵۹۶ در اینجا وی پسر عمه عثمان معرفی شده است. در اخبار الطوال، ص۱۳۹، پسر دایی وی و همچنین، ابن سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۴۵. و در الأنساب، سمعانی، ج۱۳، ص۲۳۵، پسرخاله عثمان دانسته شده.
  18. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 481-484.
  19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵؛ تقفی، الغارات، ص۴۰۶.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 484-485.
  21. «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  22. {{متن حدیث|وَ كَتَبَ إلى يزيد بن قَيْس الأرْحَبيّ: أمَّا بَعدُ؛ فإنّك أبطأتَ بِحَمْلِ خَراجِكَ، وَمَا أَدْرِي مَا الَّذي حَمَلَكَ علَى ذلِكَ، غير أنِّي أُوصِيكَ بِتَقوى اللَّهِ، و اُحَذِّرُكَ أن تُحبِطَ أجرَكَ وتُبْطِلَ جِهادَكَ بِخِيانَةِ المُسلِمينَ، فاتّقِ اللَّهَ وَنزِّهْ نَفْسَكَ عَنِ الحَرامِ، ولا تَجعَل لِي عَليْكَ سَبِيلًا، فلا أجِدُ بُدَّاً مِنَ الإيقاع بِكَ، وأعزِزِ المُسلِمينَ، ولا تَظْلِمِ المُعاهِدينَ، ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۱۳.
  23. «فَإنَّ خِيانَةَ المُسلِمينَ مِمَّا يُحبِطُ الأجْرَ، ويُبطِلُ الجِهادَ»؛ بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۰؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۶۰.
  24. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 485-487.
  25. ابو شیخ انصاری، طبقات المحدثین باصبهان، ج۱، ص۳۱۱؛ ابو نعیم، ذکر أخبار اصبهان، ج۲، ص۳۴۳.
  26. طبقات المحدثین بأصبهان، ج۱، ص۲۷۸؛ ابو نعیم، ذکر أخبار أصبهان، ج۱، ص۱۰۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۷۹؛ اوزبک، مسند علی بن ابی طالب، ج۶، ص۲۳۲۵، شماره حدیث ۱۳۳۴۷.
  27. طبقات المحدثین بأصبهان، ج۱، ص۴۰.
  28. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 487-488.