آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای زرتشتی است؟ (پرسش)
آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای زرتشتی است؟ | |
---|---|
![]() | |
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | عصمت در ادیان و مکاتب - شبهات عصمت |
مدخل وابسته | پیامبر خاتم - زرتشت |
تعداد پاسخ | ۲ پاسخ |
آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای زرتشتی است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
«دکتر ناصر بن عبدالله بن علی القفاری» از نویسندگان معاصر وهابیت کتاب بسیار مفصّلی علیه شیعه و معتقدات آن نگاشته است به نام «اصول مذهب الشیعة» که در آن از قاضی عبدالجبّار نقل مینماید که شیعه نظریه عصمت را از مذهب مجوسی گرفته است. او میگوید: مجوسیان در مورد منجی و نجات بخش منتظر خود و یارانش اعتقاد دارند که آنها دروغ نمیگویند، گناه نمیکنند و هیچ گناه کبیرهای از آنها صادر نمیشود[۱].
سؤالی که در برابر صاحب این نظریه مطرح میشود این است که در چه زمان و عصری و توسط چه کسی نظریه عصمت از زرتشتیها گرفته شده است. آیا شاهد و سند تاریخی بر این مطلب وجود دارد؟ برخی معاصرین در پاسخ گفتهاند: مبدع و مبتکر اندیشه عصمت خود پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) اوست. به باور ایشان هر چند در متن تعالیم پیامبر (ص) مسئله اعتقاد به عصمت خویش و اهل بیتش ذکر شده است؛ اما پیامبر اکرم (ص) این عقیده را همانند بسیاری دیگر از آرا و نظریاتش، به طورمستقیم یا غیرمستقیم، از آیین زرتشت اقتباس کرده است و از کسانی مانند سلمان فارسی که قبلاً زرتشتی بودند و از آیین و تعالیم زرتشت اطلاع کامل داشتند، فراگرفته است.
صاحب این دیدگاه معتقد است: روابط نزدیک پیغمبر با سلمان فارسی آنچنان بود که گروهی معتقد بودند: مطالب قرآن را سلمان اعجمی به پیغمبر تعلیم میدهد. از منظر وی در قرآن نیز به این عقیده اشاره شده است. مطالعه تطبیقی آیینهای زرتشتی و عقاید اسلامی، این نکته را نشان میدهد که پیامبر اسلام مستقیم و غیرمستقیم، تأثیراتی از آیینها و باورهای زرتشتی داشته است[۲].
برخی هم معتقدند: اخذ اندیشه عصمت از آموزههای زرتشتی مطابق با فلسفه نور از حکمتهای کهن بابلی است که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسلهای پیاپی به ایشان رسیده است»[۳]. از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانههای خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند[۴].[۵]
نقد دیدگاه اخذ نظریه عصمت از آموزههای زرتشتی:
اگر تنها به استدلال دکتر ناصر القفاری صاحب اصول مذهب الشیعه نظر بیفکنیم، چیزی جز عداوت شخصی و قضاوت ازپیش تعیین شده او نسبت به شیعه و معتقدات آن دیده نمیشود. او نه تنها استدلالی بر نظریه خود عرضه نمیکند، بلکه هیچ شاهد و مستندی نیز مطرح نمیسازد. به فرض اینکه حکایت و نقل او از قاضی عبدالجبّار درست باشد، این حکایت مشتمل بر ارائه هیچ گونه شاهد و استدلالی نیست. تنها به این اکتفا شده است که در دین زرتشت عقیده عصمت مسیحیان و نجات بخشان وجود دارد.
روشن است که بودن یک عقیده در یک مسلک و آیین و وجود چنین عقیدهای مشابه در دین و آیین متأخر، گواه اخذ و اقتباس آیین متأخر از متقدم نمیباشد؛ وگرنه دعوت تمامی ادیان به توحید و یگانه پرستی و نفی شرک و وجود اندیشه معاد و رستاخیز در تمامی مذاهب آیا شاهد و گواه بر اخذ و اقتباس آیینها از یکدیگر میباشد؟ کسی تاکنون چنین ادعایی نکرده است.
این استدلال هم بسیار سخیف و سبک است که گفته شود یکی از صحابه پیامبر (ص) سلمان فارسی بوده است و سلمان در اوان جوانی بر دین زرتشت بوده است و از طریق مشابهت تعالیم این دو دین نتیجه گرفته است که پیامبر خود مبدع این اندیشه در دین اسلام بوده است و این عقیده را از گفتههای سلمان اخذ نموده است. چراکه سلمان سالها بعد از ظهور اسلام در مدینه به حضور پیامبر (ص) رسید و عقاید یکتاپرستی و منشأ شرّ بودن شیطان عقیدهای نیست که پانزده سال بعد از ظهور اسلام تکوّن یافته باشد؛ بلکه این طیف از عقاید در ابتدای دعوت رسول خدا (ص) از آن حضرت و تعالیم وحی بر مردم خوانده شد. افزون بر آنکه میتوان گفت با مطالعه در زندگی سلمان مییابیم که سلمان دوران زیادی از عمر خود را بر آیین مسیحیت بوده است و در خدمت ارباب کلیسا و دین مسیحیت بوده است، اما روحیه تحرّی حقیقت و فطرت حقجویی او سرانجام او را به سرزمین اعراب و چشمه زلال معارف الهی دین محمدی (ص) کشانید و در مدت بسیار اندکی سرآمد صحابه گردید و همسنگ بسیاری از مهاجران و انصار بلکه بالاتر از آنها از سرچشمه انوار معارف نبوی سیراب گردید تا جایی که پیامبر اکرم (ص) تنها در مورد او «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» را فرموده است.
گذشته از این، اینکه پیامبر اکرم (ص) از شخص دیگری تعلیم میگرفته است، ازجمله افتراها و تهمتهایی است که کفار به رسول اکرم (ص) نسبت میدادند این بود که ایشان مضامین و حتی الفاظ قرآن را از شخص دیگری میآموزد. استدلال آنها اینگونه بود که صدور این الفاظ فصیح و مضامین بلیغ از شخص امّی و درس ناخوانده نشان میدهد که معلّمی دانشمند به او میآموزد و این فصاحت و بلاغت را دلیل اعجاز قرآن و ارتباط پیامبر (ص) با عالم غیب از طریق وحی نمیگرفتند. قرآن به این ماجرا چنین اشاره میکند: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[۶].
خداوند در این آیه میفرماید: ما میدانیم که کافران و مشرکان مکه میگویند که قرآن از نزد خدا نیست، بلکه فردی از بشر به پیامبر تعلیم میدهد. امین الاسلام طبرسی از ابن عباس روایت میکند که قریش میگفتند: آن شخص بلعام است که آهنگر یا شمشیرسازی رومی و نصرانی از «طایفه بنی حضرمی» در مکه بود. ضحاک میگوید مراد سلمان فارسی است. روایات دیگری نیز آورده است با اسامی دیگر[۷]. خداوند آنها را تکذیب میکند که زبان کسی که به او نسبت میدهند اعجمی، یعنی غیرفصیح است؛ اما عجمی به معنای غیرعرب است که چه بسا ممکن است فصیح باشد. الحاد در این آیه به معنای نسبت دادن است؛ حال آنکه این قرآن عربی بسیار فصیح و روشنی است. علامه طباطبائی در مورد اینکه مراد سلمان فارسی باشد رد کرده است؛ چون آیه مکی است و سلمان پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه آمد و اسلام اختیار کرد[۸].
عدهای دیگر گمان بردهاند که نظریه عصمت بعد از ورود اسلام به ایران پیدا شده است؛ با این تقریر که ایرانیها مطابق افسانههایی که داشتند، به نورهای پاک و منزّهی قایل بودند که هیچگونه کاستی و کژی به ساحت مقدس آنها راه نداشت[۹].
اما اینکه گفته شده نظریه عصمت پس از ورود اسلام به ایران پیدا شده است چرا که ایرانیها اعتقاد به نورهای پاک و منزّه را از عقاید کهن خود به دین اسلام رسوخ دادند، نیز چیزی جز گمانه زنی بیدلیل و بیاساس نمیباشد؛ چراکه ایرانیها عقاید بسیار زیادی از آیین میترائیسم داشتند که اینچنین به اسلام راه نیافته است، بلکه عقاید معکوسی در اسلام با آن آیینها مشاهده میکنیم. از سوی دیگر اعتقاد به امر قدسی و وجودهایی که دارای قداست هستند کمابیش در تمامی ادیان وجود دارد؛ همانطور که رودلف اتو مشخصههای مشترک چندی برای چنین امری در تمامی ادیان برمیشمارد.
نظیر چنین ادعایی درباره اعتقاد به فرشتگان نیز درباره مسلمانان ادعا شده است که آنان عقیده به فرشتگان را از آیینهای ایرانی گرفتهاند؛ حال آنکه عقیده به ملائکه در ابتدای ظهور دین اسلام، پیش از برخورد اعراب با تمدن و فرهنگ ایرانی در نخستین آیات مکی ظهور و بروز داشته است.
در هر حال اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، میبینیم که اسلام از زمان خلیفه دوم در ایران نفوذ کرد. با شکست یزدگرد سوم در جنگ، مسلمانان وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، دین اسلام هم به شهرها و خانههای مردم نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که اندیشه عصمت از اولین روزهای نزول قرآن و اسلام بر قلبهای مسلمانان حک شد، پس از حیث تاریخی نمیتوان ایرانیان را مبتکر اندیشه عصمت دانست[۱۰].
اگر با تدبر در ادیان حاکم بر جامعه ایران قبل از زرتشت، یعنی آیین مهر یا میترائیسم دقت نماییم، حتی با شمارش صفاتی که برای میترا یا مهر برشمردهاند[۱۱]، مطلبِ روشن چندانی درباره اندیشه عصمت نمییابیم؛ اما نسبت به مذهب مزدیسنا یا زرتشت، اطلاعات بیشتری در دست داریم[۱۲]. در کتاب مقدس زرتشت، عباراتی وجود دارد که یا به ذکر صفات خود زرتشت میپردازد، یا اینکه صفات آموزگاران و پیامآوران و نجاتبخشان را برمیشمارد. این عبارات که بعضا بر مصونیت زرتشت به عنوان برگزیده الهی از بدیها و منزه بودنش از زشتیها را میرسانند، شواهد خوبی هستند بر اینکه دین زرتشتی، تأیید خاص الهی و مبرّا و منزه بودن از زشتیها را از ویژگیهای پیام آوران خود میداند.
به عنوان نمونه در اوستا چنین آمده: "آنهایی که اهل دانش و خردند و به پاکی روی آورند و به فروزگان الهی و صفات کمالیه نزدیک گردند، آموزگار مناسبی برای تعلیم راه درست زندگی خواهند بود"[۱۳]. همچنین آمده است: "زرتشت مردی است که از دایره استعداد زمان پا فراتر گذاشته است"[۱۴].
همچنین نظریه منجی موعود و اینکه در نهایت نجات بخشی میآید و جامعه بشری را به فلاح و رستگاری میرساند، در دین زرتشتی مانند سایر ادیان وجود دارد. نجات بخش در اوستا با واژه سوشیانت (soavsyant) نامیده میشود. خود زرتشت نیز یکی از سوشیانتها محسوب میشود. در اوستای گاهانی زرتشت را آفریدهای معرفی میکند با وجدان پاک و بیآلایش که عطیه هرمزدی است و راه درست و راست را میپیماید[۱۵].
سوشیانتها در اوستای جدید اینگونه معرفی شدهاند: به همه صفات نیکو آراستهاند و از بدیها و زشتیها مبرّا هستند؛ شخصیتی الهی و آسمانی دارند؛ خردمندترین مردماناند و دانش آنان با ایزد «اشی» قابل قیاس است؛ یعنی از خرد ذاتی و فطری برخوردارند و فرّ کیانی دارند[۱۶].[۱۷]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. بهروز مینایی؛ |
---|
2. آقای صفرزاده؛ |
---|
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۳، به نقل از: قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ علی میرفطروس، اسلامشناسی، ص۲۴ - ۲۵.
- ↑ هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.
- ↑ مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۲۲-۲۳۰.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۵۲.
- ↑ The Encyclopedia of Religion / Ismah، V.۷، P. ۴۶۵.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۹.
- ↑ ر.ک: هاشم رضی، آیین مهر، میترائیسم، صص۱۴۸ ـ ۱۵۰ و ۴۳۹ ـ ۴۴۰.
- ↑ میگویند زرتشت از بیست سالگی برای یافتن اسرار مذهبی خانه را ترک گفت. به اطراف و اکناف رفت تا شاید نور اشراق، درون دل او را منور سازد. چون زرتشت به سی سالگی رسید، مکاشفاتی به او دست داد. اهورامزدا او را در صفوف فرشتگان مقرّب جن ساخت و او را تعلیم داد و به پیامبری برگزید. او با شش فرشته مقرّب (امشاسپندان) گفت و شنود کرد؛ بر روشنایی ضمیر و صفای دل او افزود. در گاتها مکاشفات او آمده است. زرتشت پس از این تعلیم الهی و مکاشفهها، تعلیم خلایق را آغاز کرد؛ خویشتن را پیام آور و آموزگار مبعوث از طرف اهورامزدا اعلام کرد. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۴۵۳ ـ ۴۵۸. بررسی محتوایی تعالیم گاتاها و هرم صفات کمالی در آن از سروش تا اهورامزدا، نیز رابطه عمل نیک و تجلی رحمت الهی، از مباحثی است که بیربط به مبحث مورد بحث ما نیستند. از بشر عمل اشایی (خدایی) به سوی خدا میرود و از سوی خداوند فروزگان معنوی یا فَروَشی بر او نازل میشود. ر.ک: جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۱۶۱ - ۱۶۳، ۱۸۰، ۱۸۶، ۲۲۸ و ۲۴۳. در اوستا، زرتشت انسان اهورایی است؛ با اتکا به پروردگار و مدد اندیشه نیک به مبارزه با ستمگران برمیخیزد. جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۳.
- ↑ جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۵.
- ↑ جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۷۴.
- ↑ ر.ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۳ ـ ۹.
- ↑ ر.ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۲۴۳-۲۴۴.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۳.
- ↑ ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۳، به نقل از: قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ علی میرفطروس، اسلامشناسی، ص۲۴ - ۲۵.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۵۲.
- ↑ The Encyclopedia of Religion / Ismah، V.۷، P. ۴۶۵.
- ↑ هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.
- ↑ مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱،.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۲۲-۲۳۰.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵؛ التبیان، ج۶، ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۲، ص۳۵۲ و ج۱۴، ص۳۵۸؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج۱۴، ص۱۶۱.
- ↑ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۹ و ۹۰.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۷۲.