اسماعیل بن ابی‌زیاد سکونی در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

اسماعیل بن ابی زیاد السکونی[۱] در سند شش روایت تفسیر کنز الدقائق[۲] و به نقل از کتاب‌های مجمع البیان، الکافی، تفسیر العیاشی، التوحید صدوق و من لا یحضره الفقیه قرار گرفته است؛ برای نمونه:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَهْمِ بْنِ الْحَكَمِ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَ الْعَفْوَ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ»[۳].[۴]

شرح حال راوی

اسماعیل بن ابی زیاد الکوفی البزاز الأسدی السکونی الشعیری[۵] از محدثان و راویان مشهوری است که در کتاب‌های رجالی شیعه و سنی عنوان شده و روایات فراوانی از او در کتاب‌های حدیثی نقل شده است. وی از اهل کوفه و از قبیله سکون بوده که این قبیله از تیره‌های اهالی سرزمین کِنده، واقع در کوه‌های یمن در دو مایلی حَضرموت است[۶]. اسماعیل بن ابی زیاد، مدتی قاضی شهر موصل بوده است.

از اسماعیل بن ابی زیاد در اسناد روایات با عناوینی همچون السکونی[۷]، الشعیری[۸]، اسماعیل بن مسلم الشعیری[۹]، اسماعیل السکونی[۱۰]، اسماعیل بن ابی زیاد الکسونی[۱۱]، اسماعیل بن أبی زیاد الشعیری[۱۲]، اسماعیل بن مسلم[۱۳]، اسماعیل بن مسلم السکونی[۱۴]، اسماعیل بن مسلم الشعیری[۱۵] و اسماعیل بن زیاد الکوفی[۱۶] یاد شده است.

وی دارای چند اثر علمی بوده که نجاشی با تعبیر "له كتاب"[۱۷]، شیخ طوسی با تعبیر "له كتاب كبير" و صاحب النوادر [۱۸] و ابن ندیم با تعبیر تفسیر اسماعیل بن أبی زیاد یاد کرده‌اند[۱۹].

آقا بزرگ تهرانی نیز با استناد به گفته ابن ندیم در چند موضع به این تفسیر اشاره کرده است[۲۰].

برقی درباره‌اش نوشته است: "كوفي، واسم أبي زياد مسلم، ويعرف بالشعيري، يروي عن العوام"[۲۱].

نجاشی: "إسماعيل بن أبي زیاد يعرف بالسكوني الشعيري له كتاب قرأته علي أبي العباس أحمد بن علي بن نوح قال: أخبرنا الشريف أبو محمد الحسن بن حمزة قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن النوفلي، عن إسماعيل بن أبي زیاد السكوني الشعيري بكتابه"[۲۲].

شیخ طوسی: إسماعيل بن أبي زياد السكوني، ويعرف بالشعيري أيضاً، واسم أبي زياد مسلم. له كتاب كبير، وله كتاب النوادر، أخبرنا برواياته ابن أبي جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن إبراهيم بن هاشم، عن الحسين بن يزيد النوفلي، عن السكوني. وأخبرنا بها الحسين بن عبيد الله، عن الحسن بن حمزة العلوي، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن إسماعيل بن مسلم الشعيري[۲۳]، إسماعيل بن مسلم، وهو ابن أبي زياد السكوني الكوفي[۲۴].

ابن داود: "إسماعيل بن أبي زياد يعرف بالسكوني الشعيري؛ - واسم أبي زياد مسلم - البزاز الأسدي[۲۵].

در کتاب‌های رجالی اهل سنت، از راوی با این عناوین یاد شده است: "اسماعيل بن زياد؛ اسماعيل ابن أبي زياد السكوني قاضي الموصل؛ اسماعيل بن ابي زياد الشقري؛ اسماعيل بن مسلم السكوني؛ اسماعيل بن مسلم السكوني ابوالحسن بن ابي زياد الشامي" و بعضی هم گفته‌اند که سکونی قاضی موصل، غیر از سکونی شامی است.

ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب در دو موضع از راوی یاد کرده است؛ یکی با عنوان اسماعیل بن زیاد و دیگری با عنوان اسماعیل بن مسلم.

در جای یکم نوشته است: إسماعيل بن زياد ويقال ابن أبي زياد السكوني قاضي الموصل؛ روي عن ابن جريج و شعبة و الثوري... قال ابن عدي: منكر الحديث عامة ما يرويه لا يتابعه أحد عليه إما إسناداً، و إما متناً... و قد فرق الخطيب بين إسماعيل بن زياد و بين إسماعيل بن أبي زياد قاضي الموصل؛ و بين أن قاضي الموصل قيل فيه أيضاً: ابن زياد و الصواب بلفظ الكنية. و قد ذكر الدارقطني أن اسم أبي زياد مسلم و ذكر الخطيب أن الأزدي قال في قاضي الموصل: أنه إسماعيل بن أبي زياد يروي عن نصر بن طريف و ضعفه و ساق الخطيب من طريق مسعود بن جويرية الموصلي عن إسماعيل بن زياد قاضي الموصل حدثنا عن شعبة و روح بن مسافر كذا وقع ابن زياد ثم ترجم لقاضي الموصل بأنه ابن أبي زياد و أنه شامي يسكن خراسان و سيأتي من كلام المزي أنه السكوني... و ذكر الخطيب ممن يقال له إسماعيل بن زياد ثلاثة منهم كوفي يروي عن جعفر الصادق و هذا من الطبقة و الآخر يروي عن جرير بن عبدالحميد و هذا من طبقة دونها و ذكر آخر يقال له الفافاً من الطبقة و ذكر آخر اُبلي بضم الهمزة و الموحدة و تشديد اللام يروي عنه جنيد بن حكيم ولم يذكر في واحد منهم جرحاً و ذكر ممن يقال له إسماعيل ابن أبي زياد بلفظ الكنية ثلاثة اثنين مختلف في أبيهما هل هو زياد أو أبو زياد أحدهما قاضي الموصل و الآخر السكوني"[۲۶].

در موضع دوم نوشته است: "إسماعيل بن مسلم السكوني أبوالحسن بن أبي زياد الشامي؛ سكن خراسان... وهو من الضعفاء المتروكين. قال الدارقطني متروك يضع الحديث. قلت: قد تقدم شيء من خبره في إسماعيل بن زياد و ذكر ابن عدي أن رواية غنجار في ترجمة إسماعيل بن زياد قاضي الموصل فكأنهما عنده واحد... لكن لا يمتنع أن يروي كل منهما عن ابن جريج فأنهما في طبقة واحدة"[۲۷].

وی در لسان المیزان می‌نویسد: إسماعيل بن أبي زياد الشقري[۲۸] سكن خراسان، قال يحيي: كذاب و قال أبو حاتم: مجهول... و قال الأزدي في الشقري: كذاب خبيث، و قرأت بخط ابن أبي طي إسماعيل بن أبي زياد السكوني يعرف بالشقري أحد رجال الشيعة و ثقات الرواة، ذكره الطوسي و له كتاب النوادر ثم ذكر إسماعيل بن أبي زياد السلمي قال الطوسي: كوفي ثقة[۲۹] من رجال الشيعة روى عنه عبدالله بن المغيرة"[۳۰].[۳۱]

طبقه راوی

از تاریخ ولادت و وفات اسماعیل بن ابی زیاد گزارشی نرسیده؛ لکن شیخ طوسی و برقی وی را از اصحاب امام صادق(ع) شمرده‌اند[۳۲] و تقریباً تمام روایاتش بی‌واسطه از آن حضرت است.

از سوی دیگر، حسین بن یزید نوفلی که از اصحاب امام رضا(ع) بوده[۳۳]، روایات بسیاری از اسماعیل بن ابی زیاد نقل کرده و این می‌تواند دال بر زنده بودن اسماعیل بن ابی زیاد بعد از سال ۱۴۸ هجری قمری (سال شهادت امام صادق(ع)) یعنی دوران امامت امام کاظم(ع) باشد.

آیت‌الله بروجردی از اسماعیل بن ابی زیاد السکونی در طبقه پنجم یاد می‌کند[۳۴].[۳۵]

استادان و شاگردان راوی

همه روایات اسماعیل بن ابی زیاد در تفسیر کنز الدقائق از امام صادق(ع) است و افرادی مانند فضالة بن ایوب، الحسین بن یزید النوفلی و الجهم بن الحکم المدائنی[۳۶] از او روایت کرده‌اند و در دیگر کتاب‌های روایی، بعضی از اساتید او جابر بن یزید الجعفی، محمد بن مسلم الثقفی، ضرار بن عمرو الشمشاطی و ابن جریح[۳۷] یاد شده‌اند.

افرادی مانند العباس بن معروف، عبدالله بن المغیره، سلیمان بن جعفر الجعفری، هارون بن الجهم، امیة بن عمرو، محمد بن سعید بن غزوان، و...[۳۸] نیز از وی روایت کردند که از شاگردانش شمرده می‌گردند.

ذهبی از رجالیان بزرگ اهل سنت نیز برخی از استادان و شاگردان وی را نام برده و نوشته است: "روى عن: ثور بن يزيد، وابن جريج، وغالب القطان. وعنه: نائل بن نجيح، وإسماعيل بن علي الشعيري، وعيسى غنجار، وآخرون"[۳۹].[۴۰]

مذهب راوی

درباره مذهب راوی دو دیدگاه هست: مشهور رجالیان و فقهاء، از جمله علامه حلی[۴۱]، ابن داود[۴۲]، نوه شهید ثانی (محمد بن حسن )[۴۳]،

علامه تستری[۴۴] معتقد به عامی بودن اسماعیل بن ابی زیاد هستند؛ ولی دسته دیگری مانند محدث نوری[۴۵] و علامه مامقانی امامی بودن وی را ترجیح دادند و هر کدام دلایلی را برای اثبات مدعایشان اقامه کردند.

ادله عامی بودن سکونی

کسانی که سنی بودن سکونی را معتقد شدند به امور ذیل استدلال کردند:

  1. سخن شیخ طوسی در عدة الأصول که به عامی بودن راوی تصریح کرده است[۴۶].
  2. ادعای اجماع ابن ادریس بر عامی بودن سکونی[۴۷].
  3. تصریح علامه و ابن داود به عامی بودن سکونی[۴۸].
  4. ملاحظه اسلوب روایات سکونی که در آنها از امام صادق(ع) با تعبیر جعفر یاد کرده است[۴۹].
  5. اسناد روایت به پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) توسط امام صادق(ع) در روایت سکونی. به سخن دیگر، روایاتی که سکونی از امام صادق(ع) نقل کرده، منتهی به پیامبر(ص) یا حضرت علی(ع) می‌شود[۵۰].
  6. عنوان شدن نام سکونی در کتاب‌های رجالی اهل سنت، بدون نسبت رفض و تشیع به وی.

محقق شوشتری: ويشهد لعاميته - مضافاً إلي تصريح عدة الشيخ بعاميته - تعبيره عن الصادق(ع) بجعفر كما هو دأبهم، وكون رواياته عنه(ع) غير منشأة عنه، بل مسندة عن آبائه(ع) عن علي(ع) أو النبي(ص) كما هو ديدنهم(ع) مع مخالفيهم. وعنوان العامة له بدون نسبة رفض إليه و إن كانوا ضعفوه[۵۱].[۵۲]

ادله امامی بودن سکونی

کسانی نیز که به امامی بودن سکونی معتقد شدند، به اموری استدلال کردند:

  1. تضعیف شدید سکونی توسط رجالیان سنی[۵۳] با تصریح به روایتش از جعفر بن محمد (امام صادق(ع)).
  2. اشاره نکردن نجاشی به فساد مذهب سکونی[۵۴]، با اینکه موضوع کتابش یاد کرد راویان امامی است[۵۵].
  3. عدم تصریح به عامی بودن سکونی در الرجال برقی[۵۶]، با اینکه در مواردی دیگر به عامی بودن راویان اشاره کرده است[۵۷].
  4. اشاره نکردن شیخ طوسی در دو کتاب رجالی خود (الفهرست و رجال الطوسی) به انحراف اعتقادی سکونی.
  5. اشاره نکردن ابن شهر آشوب به عامی بودن سکونی، با اینکه موضوع کتابش مصنفان شیعه است[۵۸].
  6. تقیه نکردن امام صادق(ع) از سکونی. از مفاد بعضی روایات سکونی استفاده می‌شود که امام صادق(ع) از وی تقیه نمی‌کرده و حقایق را بازگو میکرده است، چنان که خواهد آمد.
  7. تطابق روایات سکونی با فقه امامیه[۵۹].

بر این اساس، محقق مامقانی نظر نهایی خود را درباره مذهب سکونی این گونه یاد آوری می‌کند: "لكن للشك في عاميته مجال، نظراً إلى عدم رميه بذلك في كتب الرجال المعدة لتفصيل الأحوال وذكر الأقوال سيما كتاب (جش)[۶۰] النقيد المحيط، وفهرست الشيخ وأما اختلاف الأسلوب فلعله لحسن اتقائه لكونه من قضاة العامة"[۶۱].

محدث نوری نیز با استناد به این امور، امامی بودن سکونی را تقویت کرده است: منها: مخالفة جملة من رواياته لمذهب المخالفين. و منها: أن الشيخ ذكره في الفهرست، وذكر كتابه والطريق إليه، وذكره أيضاً في رجاله في أصحاب الصادق(ع)؛ وذكره النجاشي في رجاله وذكر كتابه؛ وكذا ابن شهر آشوب في معالمه، ولم يشر أحد منهم إلي عاميته، مع ما علم من ديدنهم إلي الإشارة إلى مذهب من كان غير إمامي سيما النجاشي، و إنما هو شيء أخذ من الشيخ من غير كتابيه، و كل من تأخر عنه و صرح به فمستنده كلامه، فتعداد جماعة نسبوه إلى العامية لا يغني من شيء إلا أن يوجد ذلك في كلام من تقدم على الشيخ أو عاصره، و لم أقف على من نقله. و منها: عدم وثاقته عند المخالفين، فقال ابن حجر في التقريب: إسماعيل ابن زياد، أو أبي زياد الكوفي، قاضي الموصل، متروك، كذبوه من الثامنة؛ و عن ابن عدي: أنه منكر الحديث، ولا وجه له إلا إماميته[۶۲].[۶۳]

تحقیق

سکونی از جمله راویان مشکوک العقیده است که دلیلی قطعی بر امامی یا عامی بودنش وجود ندارد و چنان که اشاره شد، قرائن و شواهد هم در هر دو طرف به چشم می‌خورد و قابل استناد است، چنان که معتقدان به هر طرف به آن استدلال کرده‌اند؛ علت آن را باید در فضای سیاسی حاکم بر آن دوران کاوید؛ دوره‌ای که اظهار عقیده برای بعضی همراه با مخاطرات بود و واداشته بودند که بر اساس تقیه عمل کنند؛ خصوصاً برای کسانی که دارای موقعیت اجتماعی بودند؛ یا در یکی از مناصب حکومتی حضور داشتند؛ مانند سکونی که در منصب قضا حضور داشته و با حکومت وقت همکاری می‌کرده است.

البته قرائن و شواهد تشیع وی، قوی‌تر از قرائن عامی بودن اوست که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم:

در میان ادله عامی بودن سکونی سه دلیل از مهم‌ترین آنها به شمار می‌آید:

۱. عبارت شیخ طوسی در کتاب عدة الاصول. به نظر، علت عامی شمردن سکونی از سوی شیخ طوسی، بدان جهت بوده که وی در منصب قضا حضور داشته و همین سبب شده شیخ طوسی گمان کند کسی که در منصب قضا با حاکمان وقت همکاری می‌کند، سنی باشد و مؤید این استظهار این است که:

اولاً: شیخ طوسی در کتاب عدة الاصول علاوه بر سکونی، نوح بن دراج را نیز از راویان عامی به شمار آورده که قاضی کوفه بوده و در کتاب رجال الطوسی خود نوشته است: نوح بن دراج النخعی مولاهم الکوفی القاضی[۶۴] درحالی که نجاشی به امامی بودن نوح بن دراج تصریح کرده و در ترجمه او نوشته است: "كان قاضياً بالكوفة"[۶۵] و در ترجمه برادرش جمیل بن دراج می‌نویسد: "واخوه نوح بن دراج القاضي كان أيضاً من أصحابنا وكان يخفي أمره"[۶۶].

نجاشی نیز حفص بن غیاث را از راویان عامی شمرده، چون از قضات آن زمان بوده است و در شرح حال وی نوشته است: "و ولي القضاء ببغداد الشرقية لهارون ثم ولاه قضاء الكوفة"[۶۷].

ثانیاً: شیخ طوسی در دو کتاب رجالی خود (الفهرست و رجال الطوسی) که هر دو را بعد از کتاب عدة الأصول تألیف کرده[۶۸]، هیچ اشاره‌ای به عامی بودن سکونی نکرده است، با اینکه مقتضای هر دو کتاب، خصوصاً الفهرست، یادآوری انحرافات اعتقادی راویان بوده است[۶۹].

افزون بر این، قبل از شیخ طوسی کسی به عامی بودن سکونی اشاره نکرده است؛ مثلاً در رجال الکشی که شیخ طوسی به تهذیب آن پرداخته، هیچ به عامی بودن سکونی اشاره‌ای نشده است و منشأ عامی شمردن سکونی در رجال علامه و ابن داود هم به جهت تبعیت از شیخ طوسی بوده است.

۲. دلیل دیگر عامی بودن بودن سکونی، اسلوب روایات وی است که از امام صادق(ع) با تعبیر «عن جعفر» یاد کرده است. در جواب این استدلال گفته می‌شود که تتبع در اسناد روایات سکونی خلاف آن را ثابت می‌کند؛ زیرا حدود ۴۴۵ مورد نام سکونی در اسناد روایات الکافی تکرار شده است که حدود ۴۰۰ موردش با تعبیر عن أبي عبدالله(ع)" است، بنابراین در مواردی که از آن حضرت با تعبیر «عن جعفر» یاد کرده، به جهت تقیه بوده است.

۳. اسناد روایت به امام علی(ع) و پیامبر(ص) از سوی امام صادق(ع) در روایات سکونی. تتبع در اسناد روایات سکونی از امام صادق(ع) نشان می‌دهد که در تمام موارد، مگر بسیار اندک و نادر، امام صادق(ع) سخنانش را به پیامبر(ص) یا حضرت علی(ع) منتسب می‌کند و این دلیل، شاید قوی‌ترین دلیل بر عامی بودن سکونی باشد، زیر دأب و روش اهل بیت(ع) در نقل مطالب برای راویان سنی، چنین بوده که برای حجیت و اعتباربخشی سخنان خودشان آن را به حضرت علی(ع) یا پیامبر(ص) منتسب می‌ساختند.

البته ممکن است در روایات سکونی این جهت مورد توجه نبوده است؛ زیرا سکونی معتقد به امامت آن حضرت بوده و برای سخنان ایشان حجیت استقلالی باور داشته، بلکه یا به جهت شدت تقیه بوده که سکونی به آن مبتلا بوده؛ یا برای تقویت و تأیید مضامین روایات امام صادق(ع) و ترویج آن در میان اهل عامه بوده است که این احتمال دوم، قوی‌تر است.

به سخن دیگر، سکونی با استفاده از موقعیت خود به دنبال ترویج و گسترش سخنان امام صادق(ع) در میان سنی‌ها بوده است و انتساب آنها به حضرت علی(ع) و پیامبر(ص) از سوی امام صادق(ع)، بهترین شیوه برای رسیدن به این هدف است.

مؤید این استظهار، این است که امام صادق(ع)از سکونی تقیه نمی‌کرده و حقایق را بازگو می‌کرده است..[۷۰]

محتوای روایات سکونی

محتوای بعضی روایات سکونی نشان می‌دهد که وی امامی بوده است؛ نمونه‌ها:

روایت یکم: کلینی چنین نقل کرده است:

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: سُئِلَ كَيْفَ أَصْنَعُ إِذَا خَرَجْتُ مَعَ الْجَنَازَةِ أَمْشِي أَمَامَهَا أَوْ خَلْفَهَا أَوْ عَنْ يَمِينِهَا أَوْ عَنْ شِمَالِهَا فَقَالَ إِنْ كَانَ مُخَالِفاً فَلَا تَمْشِ أَمَامَهُ فَإِنَّ مَلَائِكَةَ الْعَذَابِ يَسْتَقْبِلُونَهُ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ»[۷۱].

مراد از مخالف «إِنْ كَانَ مُخَالِفاً» در روایت، اهل سنت هستند؛ اگر سکونی عامی بود، امام(ع) با این صراحت با او سخن نمی‌گفت.

روایت دوم: کلینی چنین نقل کرده است:

«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ السَّكُونِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ أَنَا مَغْمُومٌ مَكْرُوبٌ فَقَالَ لِي يَا سَكُونِيُّ مِمَّا غَمُّكَ قُلْتُ وُلِدَتْ لِي ابْنَةٌ فَقَالَ يَا سَكُونِيُّ عَلَى الْأَرْضِ ثِقْلُهَا وَ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا تَعِيشُ فِي غَيْرِ أَجَلِكَ وَ تَأْكُلُ مِنْ غَيْرِ رِزْقِكَ فَسَرَّى وَ اللَّهِ عَنِّي فَقَالَ لِي مَا سَمَّيْتَهَا قُلْتُ فَاطِمَةَ قَالَ آهِ آهِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى جَبْهَتِهِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا كَانَ ذَكَراً أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ وَ يَسْتَحْسِنَ اسْمَهُ وَ يُعَلِّمَهُ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُطَهِّرَهُ وَ يُعَلِّمَهُ السِّبَاحَةَ وَ إِذَا كَانَتْ أُنْثَى أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهَا وَ يَسْتَحْسِنَ اسْمَهَا وَ يُعَلِّمَهَا سُورَةَ النُّورِ وَ لَا يُعَلِّمَهَا سُورَةَ يُوسُفَ وَ لَا يُنْزِلَهَا الْغُرَفَ وَ يُعَجِّلَ سَرَاحَهَا إِلَى بَيْتِ زَوْجِهَا أَمَّا إِذَا سَمَّيْتَهَا فَاطِمَةَ فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْهَا»[۷۲].

در این روایت، امام(ع) بعد از شنیدن نام مبارک حضرت فاطمه(س) آه می‌کشد و بر پیشانی دست می‌گذارد و به سکونی توصیه می‌کند که به احترام نام مبارک فاطمه، دخترش را مورد ضرب و شتم و لعن و ناسزا قرار ندهد و از این طریق می‌خواهد یادآور ظلم‌ها و بی‌حرمتی‌هایی بشود که غاصبان حقوق اهل بیت(ع) در حق آن حضرت مرتکب شدند؛ اگر سکونی سنی بود، امام(ع) با شنیدن نام حضرت فاطمه(س) این‌گونه واکنش نشان نمی‌داد که خلاف تقیه است.

روایت سوم: «... عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي مُسْلِمٍ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ(ع): أَنَّ رَجُلًا قَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قَوْماً مِنْ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ يَرْوُونَ أَنَّ النَّبِيَّ(ص) قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ اللَّحَّامِينَ وَ يَمْقُتُ أَهْلَ بَيْتِ الَّذِي يُؤْكَلُ فِيهِ كُلَّ يَوْمٍ اللَّحْمُ فَقَالَ غَلِطُوا غَلَطاً بَيِّناً إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ أَهْلَ بَيْتٍ يَأْكُلُونَ فِي بُيُوتِهِمْ لُحُومَ النَّاسِ أَيْ يَغْتَابُونَهُمْ مَا لَهُمْ لَا يَرْحَمُهُمُ اللَّهُ عَمَدُوا إِلَى الْحَلَالِ فَحَرَّمُوهُ بِكَثْرَةِ رِوَايَاتِهِمْ»[۷۳].

تعبیر «غَلِطُوا غَلَطاً بَيِّناً» درباره علمای عامه از طرف امام صادق(ع) با عامی بودن سکونی سازگاری ندارد.

روایت چهارم: «عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ بُرْدِ بْنِ أَبِي بَشَّارٍ عَنْ مَكْحُولٍ عَنْ بِشْرِ بْنِ عَطِيَّةَ. قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) ثَلَاثَةً فَقَالَ: أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ أَجْمَعِينَ عَلَى مَنِ انْتَقَصَنِي مِنْ حَقِّي شَيْئاً، وَ عَلَى مَنْ آذَى عِتْرَتِي وَ أَهْلَ بَيْتِي، وَ عَلَى مَنِ اسْتَخَفَّ بِوَلَايَتِي، وَ وَلَايَةُ عَلِيٍّ مِنْ وَلَايَتِي»[۷۴].

روایت پنجم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَيْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: أَسْلَمَ أَبُو طَالِبٍ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ وَ عَقَدَ بِيَدِهِ ثَلَاثاً وَ سِتِّينَ»[۷۵].

شارحان الکافی و بزرگان دیگری که به این روایت پرداختند، وجوه مختلفی را برای کلام امام صادق(ع) ذکر کردند[۷۶] و علامه مجلسی نوشته است: "وهو من معضلات الأخبار وقد تحير في حله العلماء الأخبار[۷۷].

سکونی از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود کسی که در وضوء (از حدود آن) تعدی و زیاده‌روی کند، مثل کسی است که وضوء را ناقص بگیرد.[۷۸]

جایگاه حدیثی راوی

در کتاب‌های رجالی متقدم شیعه، مانند رجال البرقی، الرجال ابن الغضائری، رجال الکشی، رجال النجاشی، رجال الطوسی و الفهرست شیخ طوسی به جرح یا تعدیل اسماعیل بن ابی زیاد سکونی تصریح نشده است؛ ولی شیخ صدوق بعد از نقل روایتی از سکونی نوشته است: "ولا أفتى بما ينفرد السكوني بروايته[۷۹] و علامه حلی نام وی را در قسم دوم کتاب رجال خودش که به راویان ضعیف اختصاص دارد، عنوان کرده و نوشته است: "كان عامياً.

ابن داود دو بار از اسماعیل بن أبی زیاد یاد کرده است؛ یک بار در جزء اول کتابش که به ممدوحان و مهملان اختصاص دارد[۸۰]، یاد کرده و نوشته است: "له كتاب؛ مهمل"[۸۱] و بار دیگر در جزء دوم کتابش که به مذمومان و ضعفا اختصاص دارد، نوشته است: "كان عامياً[۸۲] که از آن استفاده می‌شود علت تضعیف سکونی و قرار گرفتنش در قسم دوم کتاب، عامی بودن اوست.

بزرگان دیگری مانند محقق[۸۳]، ابوعلی حائری[۸۴]، محقق داماد[۸۵]، مامقانی[۸۶]، تستری[۸۷] و آیت‌الله خویی[۸۸] وثاقت سکونی را تأیید کردند[۸۹]؛ ولی نویسنده الحاوی وی را در قسم ضعفاء عنوان کرده و صاحب تکملة الرجال نوشته است که مشهور اصحاب ما وی را تضعیف کردند؛ مانند فاضل آبی، شیخ بهایی، فاضل مقداد و شیخ علی کرکی[۹۰].

یادآوری: دلیل تضعیف سکونی عامی بودن وی و توثیق سکونی به جهت اعتماد فقها به روایاتش و عمل به آن است که شیخ طوسی در عدة الأصول اشاره کرده است[۹۱]؛ لکن بعد از تقویت امامی بودن سکونی - چنان که مختار ماست- تردیدی در وثاقتش نیست و امور ذیل آن را تأیید می‌کنند:

  1. روایت اجلاء شیعه، به ویژه اصحاب اجماع، از اسماعیل بن ابی زیاد از جمله عبدالله ابن المغیرة[۹۲]، فضالة بن ایوب[۹۳]، عبدالله بن بکیر[۹۴] و جمیل بن دراج[۹۵].
  2. اعتماد فقهای امامیه به روایات سکونی[۹۶] که کاشف از وثاقت وی است.
  3. سخن ابن ادریس که سکونی صاحب کتابی بوده است که از اصول شمرده می‌شود و شیخ طوسی نقل آن را به گروهی از جمله فرزندش ابو علی اجازه داده است[۹۷].
  4. قرار گرفتن نام سکونی در اسناد روایات تفسیر علی بن ابراهیم قمی و کامل الزیارات جعفر بن محمد بن قولویه[۹۸].[۹۹]

جایگاه راوی در اهل سنت

رجالیان اهل سنت، به تضعیف اسماعیل بن ابی زیاد پرداخته‌اند.

ذهبی: "إسماعيل بن زياد السكوني قاضي الموصل عن ابن جريج وغيره كذاب"[۱۰۰]؛ "إسماعيل بن زياد... قال ابن معين: كذاب متروك يضع. وقال ابن حبان: إسماعيل بن زياد دجال، لا يحل ذكره في الكتب إلا على سبيل القدح فيه"[۱۰۱].

ابن حجر: "قال الخطيب... سألت الدار قطنى عن إسماعيل بن أبي زياد فقال: هو السكوني متروك يضع الحديث"[۱۰۲]؛ "إسماعيل بن أبي زياد الشقري سكن خراسان، قال يحيى: كذاب و قال أبو حاتم: مجهول... و قال الأزدي في الشقري: كذاب خبيث، و قرأت بخط ابن أبي طی إسماعيل بن أبي زياد السكوني يعرف بالشقري أحد رجال الشيعة و ثقات الرواة، ذكره الطوسي و له كتاب النوادر"[۱۰۳].

برخی از اشتباهات اهل سنت:

  1. ذهبی در میزان الاعتدال و ذیل ترجمه اسماعیل بن زیاد السکونی آورده است: "و قال ابن حبان: إسماعيل بن زياد شيخ دجال لا يحل ذكره في الكتب إلا على سبيل القدح فيه"[۱۰۴]، در حالی که مقصود ابن حبان از اسماعیل بن ابی زیاد، سکونی نیست، بلکه یکی از شیوخ بخاری است، چنان که ابن حجر نیز به آن اشاره کرده و نوشته است: "إسماعيل هذا بلخي من شيوخ البخاري خارج... مات سنة ۲۴۷... و هذا دون طبقة قاضي الموصل".
  2. ابن حجر نوشته است: "إسماعيل بن أبي زياد الشقري سكن خراسان،... و قرأت بخط ابن أبي طي إسماعيل بن أبي زياد السكوني يعرف بالشقري أحد رجال الشيعة و ثقات الرواة، ذكره الطوسي و له كتاب النوادر ثم ذكر إسماعيل بن أبي زياد السلمي قال الطوسي كوفي ثقة من رجال الشيعة روى عنه عبدالله بن المغيرة[۱۰۵].

این در حالی است که «سکونی»، معروف به «الشعیری» است؛ نه «الشقری» و ثانیاً آنکه ساکن خراسان بوده است، اسماعیل بن زیاد بلخی بوده است، چنان که گذشت.[۱۰۶]

اسماعیل بن زیاد

اسماعیل بن زیاد،در سند یک روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از الاستبصار فیما اختلف من الاخبار یاد شده است:

«عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً(ع) قَالَ: لَيْسَ بَيْنَ خَمْسِ نِسَاءٍ وَ بَيْنَ أَزْوَاجِهِنَّ مُلَاعَنَةٌ الْيَهُودِيَّةُ تَكُونُ تَحْتَ الْمُسْلِمِ فَيَقْذِفُهَا وَ النَّصْرَانِيَّةُ وَ الْأَمَةُ تَكُونُ تَحْتَ الْحُرِّ فَيَقْذِفُهَا وَ الْحُرَّةُ تَكُونُ تَحْتَ الْعَبْدِ فَيَقْذِفُهَا وَ الْمَجْلُودُ فِي الْفِرْيَةِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ ﴿وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا[۱۰۷]»[۱۰۸].[۱۰۹]

شرح حال راوی

عنوان یادشده، مصحّف اسماعیل بن ابی زیاد است؛ زیرا در منبع اصلی یعنی الاستبصار[۱۱۰] و در تهذیب الاحکام[۱۱۱] به همین صورت ثبت شده است.

مراد از اسماعیل بن ابی زیاد، سکونی است، از این رو در الوافی[۱۱۲] و وسائل الشیعة[۱۱۳] روایت را با تعبیر "عن السكوني" نقل کرده است.[۱۱۴]

اسماعیل بن زیاد کوفی

اسماعیل بن زیاد الکوفی، تنها در یک سند تفسیر کنز الدقائق ذکر شده است: «وفي تفسير علي بن إبراهيم: عن سماعة، عن إسماعيل بن زياد الكوفي عن جعفر بن محمد، عن أبيه(ع)، [عن علي(ع)] قَالَ: لَيْسَ فِي الْقُرْآنَ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِلَّا وَ فِي التَّوْرَاةِ يَا أَيُّهَا الْمَسَاكِينُ»[۱۱۵].[۱۱۶]

شرح حال راوی

روایت مذکور در تفسیر القمی ذکر نشده، بلکه در تفسیر العیاشی نقل شده است[۱۱۷] و عنوان اسماعیل بن زیاد نیز مصحّف اسماعیل بن ابی زیاد است، چنان که در منبع اصلی یعنی تفسیر العیاشی[۱۱۸]، و در البرهان فی تفسیر القرآن[۱۱۹] ثبت شده است.[۱۲۰]

اسماعیل بن مسلم

اسماعیل بن مسلم، در سند چهار روایت تفسیر کنز الدقائق ذکر شده است؛ برای نمونه:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ يَزِيدَ[۱۲۱] عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ[۱۲۲] وَ قَوْلُهُ: ﴿أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ[۱۲۳] فَقَالَ نَعَمْ لَيْسَ لِلَّهِ فِي عِبَادِهِ أَمْرٌ إِلَّا الْعَدْلُ وَ الْإِحْسَانُ. فَالدُّعَاءُ مِنَ اللَّهِ عَامٌّ وَ الْهُدَى خَاصٌّ- مِثْلُ قَوْلِهِ: ﴿وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۲۴] وَ لَمْ يَقُلْ وَ يَهْدِي جَمِيعَ مَنْ دَعَا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»[۱۲۵].[۱۲۶]

شرح حال راوی

مراد از عنوان یاد شده به قرینه راوی و اسناد مشابه[۱۲۷] اسماعیل بن ابی زیاد السکونی است و اسم «ابو زیاد» هم «مسلم» است[۱۲۸].[۱۲۹]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: أ. منابع شیعی: الرجال (برقی)، ص۲۸؛ رجال النجاشی، ص۲۶، ش۴۷؛ الفهرست (طوسی)، ص۳۳، ش۳۸؛ رجال الطوسی، ص۱۶۰، ش۱۷۸۸؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۱۹۹، ش۳؛ الرجال (ابن داود)، ص۵۵، ش۱۷۲؛ ص۴۲۶، ش۵۳؛ معالم العلماء، ص۹، ش۳۸؛ إیضاح الإشتباه، ص۸۹، ش۲۵؛ منهج المقال، ج۲، ص۳۰۵، ش۵۱۹؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۰۸، ش۴۷۱؛ جامع الرواة، ج۱، ص۹۱، ش۶۲۳؛ إکلیل المنهج، ص۱۳۵، ش۱۴۱؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۸۷؛ الرجال (شیخ حر عاملی)، ص۶۳، ش۱۷۶؛ الوجیزة فی الرجال، ص۲۹، ش۱۹۱؛ الفوائد الرجالیه (بحر العلوم)، ج۲، ص۱۲۱؛ سماء المقال، ج۲، ص۵؛ ج۲، ص۱۲۱؛ منتهی المقال، ج۲، ص۴۱، ش۳۲۷؛ تنقیح المقال، ج۹، ص۳۸۳، ش۲۱۸۸؛ أعیان الشیعه، ج۳، ص۳۱۱ و ص۴۳۲؛ الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۲۶۰، ش۱۲۱۹؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۱، ش۱۲۹۰؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۱۲، ش۲۲۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۲۰، ش۷۷۵؛ الکنی والألقاب، ج۲، ص۳۱۷. ب. منابع سنی: المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۱۲۳، ش۶۶۰؛ تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۳۸، ش۴؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۶۱، ش۵۵۲؛ لسان المیزان، ج۱، ص۴۰۷، ش۱۲۸۰؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۳۰، ش۸۸۱؛ تهذیب الکمال، ج۲۷، ص۴۷۰.
  2. ر.ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۶، ص۲۶۸؛ ج۷، ص۱۰۲، ص۱۹۲، ج۸، ص۵۷؛ و....
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۵۳۳ به گزارش از الکافی، ج۲، ص۱۰۸، ح۵.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 44.
  5. سمعانی نوشته است: السکونی: بفتح السین، و ضم الکاف، و فی آخرها النون هذه النسبة إلی السکون، و هو بطن من کندة؛ (الأنساب (سمعانی)، ج۳، ص۲۷۰). بعضی از نویسندگان نوشته‌اند: نسبة إلی سکون - کصبور -: حی من عرب الیمن ینتسبون إلی جدهم سکون بن أشرس بن ثور بن کندة (تهذیب المقال، ج۱، ص۳۷۸). برای الشعیری سه معنا ذکر شده است: فروشنده جو، نام محله‌ای در کرخ بغداد و نام منطقه‌ای در اندلس: الشعیری: بفتح الشین المعجمة، و کسر العین المهملة، و بعدها الیاء المنقوطة باثنتین من تحتها، و فی آخرها الراء. هذه النسبة إلی بیع الشعیر... و هذه النسبة أیضاً الی باب الشعیر و هی محلة معروفة بالکرخ، من غربی بغداد؛ (الأنساب (سمعانی)، ج۳، ص۴۳۷)؛ الشعیری: بالفتح و الکسر إلی بیع الشعیر و باب الشعیر محلة بالکرخ. (لب اللباب فی تحریر الأنساب (سیوطی)، ص۱۵۳)؛ الشعیری بفتح الشین و کسر العین المهملة و بعدها الیاء المثناة من تحتها و فی آخرها راء - هذه النسبة إلی بیع الشعیر و إلی باب الشعیر و هی محلة معروفة بالکرخ. (اللباب فی تهذیب الأنساب (ابن اثیر)، ج۲، ص۲۰۰)؛ ... و محلة ببغداد...، و إقلیم بالأندلس، ببلاد هذیل؛ (القاموس المحیط، ج۲، ص۶۰).
  6. ر.ک: معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۸.
  7. الکافی، ج۱، ص۱۲، ح۹.
  8. الکافی، ج۵، ص۱۲۷، ح۶.
  9. وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۱۹۳، ح۳۱۶۴۴؛ در منبع روایت که به نقل از المحاسن برقی است، الشعیری، عن اسماعیل بن مسلم وارد شده که کلمه عن زائد است.
  10. تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۸۶، ح۱۱۴۷.
  11. الکافی، ج۲، ص۱۰۸، ح۵.
  12. تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۹۱، ح۵۴۲.
  13. الکافی، ج۵، ص۷۰، ح۲.
  14. تهذیب الأحکام، ج۹، ص۳۹۸، ح۱۴۲۲.
  15. تهذیب الأحکام، ج۲، ص۲۹۷، ح۱۱۹۸.
  16. تفسیر کنز الدقائق، ج۴، ص۲۳.
  17. رجال النجاشی، ص۲۷، ش۴۹.
  18. الفهرست (طوسی)، ص۳۳، ش۳۸.
  19. الفهرست (ابن الندیم)، ص۳۶.
  20. الذریعه، ج۴، ص۲۴۰: تفسیر إبن أبی زیاد؛ ص۲۶۰، ش۱۲۱۹: تفسیر اسماعیل بن أبی زیاد؛ و ص۲۷۶: تفسیر السکونی.
  21. رجال البرقی، ص۲۸. عنوان العوام در رجال اهل سنت به شماری از راویان اطلاق می‌شود و به احتمال قوی، مراد از آن در رجال البرقی عوام بن حوشب است که نجاشی درباره‌اش نوشته است: العوام بن حوشب بن یزید بن رویم الشیبانی، هو أکبر من أخیه طلاب، روی عن أبی عبدالله(ع). له کتاب، أخبرناه محمد بن جعفر قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعید قال: حدثنا أحمد بن یوسف بن یعقوب و المنذر بن محمد قالا: حدثنا الحسین بن محمد بن علی الأزدی قال: حدثنا طلاب عن أخیه العوام؛ (رجال النجاشی، ص۳۰۳، ش۸۲۶). ذهبی درباره‌اش نوشته است: العوام بن حوشب الواسطی، أحد الأعلام، عن إبراهیم، و مجاهد، و الطبقة، و عنه شعبة، و یزید ابن هارون، و خلق، وثقوه له نحو مائتی حدیث، توفی ۱۴۸؛ (الکاشف، ج۲، ص۱۰۰)؛ ولی محقق شوشتری نوشته که در بعضی نسخه‌های رجال البرقی به جای یروی عن العوام عبارت یروی عنه العوام ثبت شده و محتمل است که العوام محرف النوفلی باشد؛ یعنی یروی عنه النوفلی: و فی نسخته یروی عنه العوام و لعله محرف یروی عنه النوفلی. (قاموس الرجال، ج۲، ص۲۰، ش۷۷۵).
  22. رجال النجاشی، ص۲۶، ش۴۷.
  23. الفهرست (طوسی)، ص۳۳، ش۳۸.
  24. رجال الطوسی، ص۱۶۰، ش۱۷۸۸.
  25. الرجال (ابن داود)، ص۵۵، ش۱۷۲. یادآوری می‌شود البزاز الأسدی وصف اسماعیل بن زیاد الکوفی است؛ نه وصف سکونی و ابن داود به اشتباه سکونی را به آن متصف کرده است. شیخ طوسی در کتاب رجال الطوسی غیر از اسماعیل بن ابی زیاد السکونی شخص دیگری با عنوان إسماعیل بن زیاد البزاز الأسدی الکوفی، تابعی یاد کرده است. (ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۵۹، ش۱۷۸۲).
  26. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۶۲، ش۵۵۲.
  27. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۹۰، ش۶۰۱.
  28. سمعانی: الشقری: بفتح الشین المعجمة و القاف و فی آخرها راء مهملة، هذه النسبة إلی شقرة - بکسر القاف - و کذا جاء هذه النسبة بالفتح، و هو شقرة بن الحارث بن تمیم بن مر. (الأنساب (سمعانی)، ج۸، ص۱۲۵، ش۲۳۵۳). احتمال دارد واژه الشقری در کلام ابن حجر، الشعیری باشد؛ زیرا در هیچ کتاب دیگر از سکونی به الشقری یاد نشده است. (ر.ک: الانساب(سمعانی)، ج۸، ص۱۲۵، ش۲۳۵۳).
  29. یادآوری: آنچه در رجال الطوسی عنوان شده، اسماعیل بن زیاد الکوفی بی‌وصف ثقة است (ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۵۹) ولی در رجال النجاشی با عنوان اسماعیل بن ابی زیاد الکوفی ذکر شده و با وصف ثقة.
  30. لسان المیزان، ج۱، ص۴۰۷، ش۱۲۸.
  31. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص ۴۴-۵۱.
  32. رجال الطوسی، ص۱۶۰، ش۱۷۸۸؛ الرجال (برقی)، ص۲۸.
  33. رجال الطوسی، ص۳۵۵، ش۵۲۶۵.
  34. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ص۶۷.
  35. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 51.
  36. تفسیر کنز الدقائق، ج۷، ص۱۰۲؛ ج۱۱، ص۵۳۰ و ۵۳۳.
  37. الکافی، ج۶، ص۱۷، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۵۲، (ح ۴)؛ ج۶، ص۱۲۲، (ح۵)؛ علل الشرائع، ج۱، ص۲۸۰، ح۱.
  38. تهذیب الأحکام، ج۱، ص۹۹، (ح۵۲)، ج۶، ص۱۲۲، (ح۵)؛ الکافی، ج۲، ص۶۰۳ (ح۱)، ج۳، ص۱۳۸، (ح۲)، ج۵، ص۳۰۵، (ح ۸)؛ علل الشرائع، ج۱، ص۲۸۰، ح۱.
  39. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۳۸، ش۴.
  40. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 51-52.
  41. مختلف الشیعه، ج۹، ص۹۳.
  42. الرجال (ابن داود)، ص۴۲۶، ش۵۳ کان عامیا.
  43. استقصاء الإعتبار، ج۲، ص۱۲۱.
  44. قاموس الرجال، ج۲، ص۲۱، ش۷۷۵.
  45. مستدرک الوسائل، ج۴، ص۱۶۸.
  46. شیخ طوسی در باب حجیة الخبر عند تعارضه می‌نویسد: فإن کان هناک من طرق الموثوق بهم ما یخالفه وجب إطراح خبره، و إن لم یکن هناک ما یوجب إطراح خبره و یکون هناک ما یوافقه وجب العمل به و إن لم یکن هناک من الفرقة المحقة خبر یوافق ذلک و لا یخالفه و لا یعرف لهم قول فیه وجب أیضاً العمل به لما روی عن الصادق(ع) أنه قال: إذا نزلت بکم حادثه لا تجدون حکمها فیما روی عنا فانظروا إلی ما رووه عن علی(ع) فاعملوا به، و لأجل ما قلنا عملت الطائفه بما رواه حفص بن غیاث، و غیاث بن کلوب و نوح بن دراج و السکونی و غیرهم من العامة عن أئمتنا(ع) فیما لم ینکروه ولم یکن عندهم خلاف. (عدة الأصول، ج۱، ص۱۴۹ و ۱۵۰).
  47. إسماعیل بن أبی زیاد السکونی... و هو عامی المذهب بغیر خلاف و شیخنا أبو جعفر موافق علی ذلک قائل به؛ (السرائر، ج۳، ص۲۸۹).
  48. خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۱۹۹، ش۳؛ الرجال (ابن داود)، ص۴۲۶، ش۵۳: کان عامیاً.
  49. تعبیر عن السکونی، عن جعفر، عن أبیه(ع) در اسناد روایات سکونی فراوان دیده می‌شود. (ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۳، ح۱۶؛ الإختصاص، ص۲۳۳؛ تهذیب الاحکام، ج۱، ص۳۴، ح۹۱؛ روضة المتقین، ج۱، ص۴۹).
  50. تعبیر عن السکونی، عن جعفر، عن أبیه(ع) یا عن أبی عبدالله(ع)، عن أبیه قال: قال رسول الله(ص) یا {{عربی|قال: قال أمیر المؤمنین(ع) در اسناد روایات سکونی. (ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۳، (ح۱۶)؛ ج۳، ص۲۷۰، (ح ۱۶)، ج۴، ص۵، (ح۲)؛ ج۴، ص۲۸۶، (۵)؛ ج۴، ص۳۸۳، (ح ۱۱)؛ ج۴، ص۴۹۱، (ح۱۰)؛ و...).
  51. قاموس الرجال، ج۲، ص۲۲.
  52. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 52-55.
  53. رجالیان سنی با تعبیراتی همچون منکر الحدیث، شیخ دجال لا یحل ذکره فی الکتب إلا علی سبیل القدح، عامة ما یرویه لا یتابعه أحد علیه إما إسنادا أو متنا، متروک یضع الحدیث، کذبوه و کذاب او را تضعیف کرده‌اند.
  54. رجال النجاشی، ص۲۶، ش۴۷.
  55. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۹۶: إن النجاشی قد إلتزم فی أول کتابه أن یذکر فیه أرباب الکتب من أصحابنا - رضوان الله تعالی علیهم - فکل من ترجمه فی کتابه یحکم علیه بأنه إمامی إلا أن یصرح بخلافه؛ مستدرک الوسائل، ج۲۳، ص۷۴: و الذی علیه المحققون و عرف من دیدنه أن عدم التعرض دلیل علی إمامته عنده - أی النجاشی-.
  56. الرجال (برقی)، ص۲۸. محدث نوری: أن البرقی فی رجاله مع عدم بنائه علی ذکر المدح و القدح کثیرا ما یتعرض لعامیة الراوی، و قد عد فی أصحاب الصادق(ع) جماعة، و قال: أنه عامی، و قال: إسماعیل بن أبی زیاد السکونی کوفی، و اسم أبی زیاد: مسلم، و یعرف بالشعیری، و یروی عن العوام انتهی، و لو کان عامیاً لذکره علی عادته. (خاتمة مستدرک الوسائل، ج۴، ص۱۶۸).
  57. مانند عباد بن صهیب البصری، ص۲۴، سالم بن أبی الجعد، ص۳۳ و زافر بن عبدالله الأیادی، ص۴۲.
  58. معالم العلماء، ص۹، ش۳۸. (در خطبه کتاب نوشته است: هذا کتاب معالم العلماء فی فهرست کتب الشیعة و أسماء المصنفین منهم قدیماً، و حدیثاً.
  59. مجلسی اول: محل و الذی یغلب علی الظن أنه کان إماما لکن لما کان مشتهرا بین العامة و کان یتقی منهم، لأنه روی عنه(ع) فی جمیع الأبواب، و کان(ع) لا یتقی منه، و یروی عنه(ع) جل ما یخالف العامة. (روضة المتقین، ج۱۴، ص۵۹).
  60. یعنی رجال النجاشی.
  61. تنقیح المقال، ج۹، ص۳۹۱، ش۲۱۸۸.
  62. خاتمة مستدرک الوسائل، ج۴، ص۱۶۸.
  63. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 55-57.
  64. رجال الطوسی، ص۳۱۴، ش۴۶۷۱.
  65. رجال النجاشی، ص۱۰۲، ش۲۵۴.
  66. رجال النجاشی، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ش۳۲۸.
  67. رجال النجاشی، ص۱۳۴، ش۳۴۶.
  68. شیخ طوسی در الفهرست و در شرح حال خود، به ذکر تألیفاتش اشاره کرده و از جمله آنها کتاب عدة الأصول را معرفی کرده است. (ر.ک: الفهرست (طوسی)، ص۲۴، ش۳).
  69. در مقدمه کتاب الفهرست می‌نویسد: "فإذا ذكرت كل واحد من المصنفين و أصحاب الأصول فلا بد أن أشير إلي ما قيل فيه من التعديل و التجريح، و هل يعول على روايته أم لا، و أبين عن اعتقاده هل هو موافق للحق أم مخالف له؟ لأن كثيراً من مصنفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة؛ (الفهرست (طوسی)، ص۳ – ۴).
  70. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص ۵۷-۶۱.
  71. الکافی، ج۳، ص۱۷۰، ح۷.
  72. الکافی، ج۶، ص۴۸ - ۴۹، ح۶.
  73. طب الأئمه، ص۱۳۹.
  74. المسترشد، ص۶۱۹، ح۲۸۶.
  75. الکافی، ج۱، ص۴۴۹، ح۳۳.
  76. ر.ک: شرح الکافی (ملاصالح مازندرانی)، ج۷، ص۱۸۹؛ بحارالأنوار، ج۳۵، ص۷۹ - ۸۰؛ مرآة العقول، ج۵، ص۲۵۷ - ۳۶۳؛ روضة المتقین، ج۱۲، ص۲۱۹؛ الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۷۵؛ معانی الأخبار، ص۲۷۸؛ کمال الدین، ص۵۲۰؛ حاشیه بر اصول الکافی (سید بدرالدین حسینی)، ص۲۶۲.
  77. مرآة العقول، ج۵، ص۲۵۸.
  78. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 61-۶۴.
  79. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۴۴، ح۵۷۴۵. یادآوری می‌شود فتوا ندادن شیخ صدوق بر طبق روایت سکونی به جهت عدم وثاقتش نیست، بلکه به جهت عامی بودنش است.
  80. الرجال (ابن داود)، ص۵۵ و ص۳۹۰.
  81. الرجال (ابن داود)، ص۵۵.
  82. الرجال (ابن داود)، ص۴۲۶، ش۵۳.
  83. المعتبر، ص۶۷.
  84. منتهی المقال، ج۲، ص۴۲ - ۴۵.
  85. الرواشح السماویه، ص۵۶، الراشحة التاسعة [إسماعیل بن أبی زیاد السکونی].
  86. تنقیح المقال، ج۹، ص۳۹۱، ش۲۱۸۸.
  87. قاموس الرجال، ج۲، ش۷۷۵، ص۲۱.
  88. معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۳: و قد عد الرجل ممن هو متحرج فی روایته، و موثوق به فی أمانته، و إن کان مخطئاً فی أصل الاعتقاد، و علیه کانت روایاته حجة.
  89. یکی از محققان با توجه به اختلافات موجود درباره سکونی چنین نوشته است: و علی الجملة یکون موثقاً خاصاً بتوثیق المحقق الحلی، و معتبراً عند شیخ الطائفة الطوسی، و ثقة عند صاحب التنقیح (یعنی تنقیح المقال مامقانی)، و موثوقاً عند سید المعجم (یعنی معجم رجال الحدیث آیت‌الله خویی)؛ (الفوائد الرجالیه (حسینی صدر)، ص۲۶۷).
  90. تکملة الرجال، ج۱، ص۲۷۶.
  91. شیخ طوسی در عدة الأصول: و لأجل ما قلنا عملت الطائفة بما رواه حفص بن غیاث، و غیاث بن کلوب و نوح بن دراج و السکونی و غیرهم من العامة عن أئمتنا(ع) فیما لم ینکروه و لم یکن عندهم خلاف. (عدة الأصول، ج۱، ص۳۷۹ – ۳۸۰).
  92. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸۳، ح۵۴۱۸؛ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۴۴۵، ح۸۴.
  93. الکافی، ج۲، ص۴۶۸، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۱۸۷، ح۱۳.
  94. تهذیب الأحکام، ج۱، ص۱۸۵، ح۸.
  95. الکافی، ج۳، ص۵۵۷، ح۱.
  96. چنان که شیخ طوسی در عدة الأصول تصریح کرده است: عملت الطائفة بما رواه... والسکونی...؛ (عدة الأصول، ج۱، ص۱۴۹ - ۱۵۰).
  97. السرائر، ج۳، ص۲۸۹: و له کتاب یعد فی الأصول، و هو عندی بخطی کتبته من خط ابن أشناس البزاز و قد قرئ علی شیخنا أبی جعفر، و علیه خطه اجازة و سماعا لولده أبی علی، و لجماعة رجال غیره.
  98. ر.ک: کامل الزیارات، ص۹۸، ح۱؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۹۴، ۱۴۹، ۱۷۰ و....
  99. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص ۶۴-۶۶.
  100. المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۱۲۳، ش۶۶۰.
  101. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۳۸، ش۴.
  102. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۶۳.
  103. لسان المیزان، ج۱، ص۴۰۷، ش۱۲۸۰.
  104. میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۳۰، ش۸۸۱.
  105. لسان المیزان، ج۱، ص۴۰۷، ش۱۲۸۰.
  106. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 66-۶۸.
  107. «و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) می‌زنند سپس چهار گواه نمی‌آورند هشتاد تازیانه بزنید و دیگر هرگز گواهی آنان را نپذیرید و آنانند که نافرمانند» سوره نور، آیه ۴.
  108. تفسیر کنز الدقائق، ج۹، ص۲۵۰ به گزارش از الاستبصار، ج۳، ص۳۷۵، ح۱۰.
  109. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 130.
  110. الاستبصار، ج۳، ص۳۷۵، ح۱۰.
  111. تهذیب الأحکام، ج۸، ص۱۹۷، ح۵۲.
  112. الوافی، ج۲۲، ص۹۷۶، ح۲۲۵۹۳.
  113. وسائل الشیعه، ج۲۲، ص۴۳۱، ح۲۸۹۶۱.
  114. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 130-131.
  115. تفسیر کنز الدقائق، ج۴، ص۲۲ - ۲۳.
  116. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 132.
  117. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۸۹، ش۴.
  118. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۸۹، ش۴.
  119. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۱۵، ح۲۸۷۰.
  120. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 132.
  121. مصحف الحسین بن یزید و مراد، حسین بن یزید نوفلی است که از سکونی روایت می‌کند.
  122. به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد سوره نحل، آیه ۹۰.
  123. شما به جای او جز نام‌هایی را نمی‌پرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیده‌اید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند سوره یوسف، آیه ۴۰.
  124. و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  125. تفسیر کنز الدقائق، ج۶، ص۲۶۰ به نقل از تفسیر القمی، ج۱، ص۳۸۸.
  126. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 253.
  127. ر.ک: الکافی، ج۴، ص۲۶۸، ح۵ و....
  128. ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۶۰، ش۱۷۸۸؛ الفهرست (طوسی)، ص۳۳، ش۳۸.
  129. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 254.