اصلاح سیاسی
اصلاح نظام سیاسی
جامعهای که پیامبر اعظم(ص) پیش از بعثت در آن زندگی میکردند، شرایط ویژهای داشت. سرزمین عربستان را تیرههای مختلف عرب و قبایل گوناگونی تشکیل میداد و سازمان سیاسی آنان بر روابط ابتدایی خویشاوندی، طایفهای و قبیلهای استوار بود. فکر بدوی اعراب در محدوده قبیله و طایفه محصور گشته بود و نمیتوانست اجتماع بزرگتر و منظمتری را تصور کند. در چنین جامعهای هیچگاه حکومت معنا نداشت و از این رو در مقایسه با حکومتها و ملتهای پیشرفته آن زمان مانند ایران، روم و یونان، بسیار عقبمانده بودند. قبایل به بتپرستی، خونریزی، غارت، درگیری و کشمکش و خرافات و افسانهپرستی عادت داشتند و از هرگونه دانش سودمند، ناآگاه بودند. قبیلهای که بیشتر میتوانست بکشد، غارت کند و در درگیریها پیروز میدان باشد، همواره به خود و پیشینیانش میبالید. امیر مؤمنان علی(ع)، روزگار عرب پیش از اسلام را که از نظر زندگی، انحطاط فکری و فساد اخلاقی در وضعیت اسفناکی به سر میبردند، چنین بیان میکند: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ»[۱]؛ «خداوند، محمد(ص) را مبعوث داشت که بیمدهنده جهانیان باشد و امین وحی او؛ شما ای جماعت عرب، پیش از آن، بدترین آیین را داشتید و در بدترین جایها به سر میبردید و در زمینهای سنگلاخ و ناهموار میزیستید و با مارهای سخت و کر همخانه بودید. آبی تیره و ناگوار مینوشیدید و طعامی درشت و خشن میخوردید و خون یکدیگر میریختید و از پیوند خویشاوندی میبریدید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید.
ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود درباره خوی و ویژگیهای عرب پیش از اسلام مینویسد: خوی عرب غارتگری است و هنگام غلبه، هرچه را در دست مردم مییابد، میرباید و کاری به حکومت کردن میان مردم و دفاع از حقوق برخی در مقابل برخی دیگر ندارد. تنها هدفش از حکومت، برخورداری از مال مردم است و به قانونگذاری و امرونهی و سایر امور کاری نداشته و از کشورداری دور بوده و زمانی به این امر نزدیک شد که به واسطه دین، خوی آنها دگرگون شده و نیروی فرمانروایی آنان به آیین تبدیل گشت[۲]. اما آنگاه که پیامبر گرامی اسلام(ص) به پیامبری برانگیخته شد، برای هدایت چنان مردمی، رنجها، زحمتها و دشواریهایی را به جان خرید. برای اینکه خویهای زشت و روابط نادرست اجتماعی- سیاسی مردم را از بین برد، میان آنان میرفت و پیامهای الهی را به آنان میرساند. نابودی خویها و رفتارهای زشت و غلط، جایگزینی اخلاق و رفتارهای الهی، ساماندهی روابط اجتماعی، حفظ دین خدا، مقابله با دشمنان، ایجاد اتحاد میان مسلمانان و اجرای قوانین اسلام، ضرورت تشکیل حکومتی را ایجاب میکرد که بتواند با قدرت به اهداف بلند خود برسد. هنگامی که رسول خدا(ص) به مدینه مهاجرت کرد، در نخستین فرصت، به تأسیس حکومت اسلامی پرداخت و به آن تحقق عینی و خارجی بخشید. خود پیامبر بر اساس آیاتی (مانند نساء، ۱۰۵ و مائده، ۴۹،۵۰) مسئولیت اداره جامعه مسلمانان را بر عهده گرفت و آنچه را در راستای اهداف تشکیل حکومت لازم میشد، از راه وحی دریافت میکرد.
تشکیل حکومت اسلامی، به معنای سرپرستی و اداره امور مسلمانان بر اساس دستورها و فرامین خداوندی (دین) است؛ بدین معنا که چگونگی مناسبات و روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... به وسیله دین و آموزههای آن مشخص میشود و داوری نهایی در همه امور اجتماعی تنها با دین است، افراد، خود و روابط میان خویش را با دین موزون میکنند. چنین امری، مستلزم وجود کسی است که به دین آگاهتر و داناتر باشد و مسئولیت را بر دوش کشد و در اجرای آن در موقعیتهای گوناگون زمانی و مکانی، مدیر، مدبر، شجاع و کاردان باشد. حضرت امیر(ع) در این باره میفرماید: «أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ»[۳]؛ «بدانید که در قرآن کریم، علم آینده و حدیث گذشته و داروی درد شما و نظام زندگیتان وجود دارد». بنابراین، رهبری جامعه اسلامی، با توجه به فرموده امام علی(ع)، سنگ آسیای جامعه است که با وجود او، دیگر اجزا حول محور او میچرخند و کارویژه خود را تحقق میبخشند. رهبری جامعه با توجه به دین، اجزای نظام را در راستای اهداف مورد نظر کنار هم میچیند و وظایف هر کدام را به روشنی معنا میکند؛ روابط میان انسانها را تنظیم مینماید و عامل اتحاد و همدلی میان اجزا و اعضای جامعه است و از اختلاف بر حذر میدارد؛ راههای درست را برای رسیدن به اهداف دین، پیش روی امت قرار میدهد و با تنظیم اجزا و کارکرد درست آنها، عدالت را برقرار میسازد.
با توجه به این کار کردها، به نظر حضرت، رهبری باید شرایطی داشته باشد تا بتواند آنها را به انجام برساند و از این روست که حضرت به تغییر در رهبری پیشین و جایگزینی وی با شرایط ویژه معتقد است. جایگزینی رهبری، نخستین تغییر در ساختار به شمار میرود که اکنون به آن اشاره میکنیم.[۴]
اصلاح از راه مبارزه با حکومت جور بنیامیه
ابوسفیان در حدود بیست سال با پیامبر (ص) جنگید و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریم، علیه اسلام بود. ولی متأسفانه به دلیل سیاستهای قومی خلفاء پس از ده سال از وفات پیامبر (ص)، پسر او معاویه که همیشه دوش به دوش و پا به پای پدرش با اسلام میجنگید، والی شام و سوریه شد و سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیرمؤمنان گردید.
امویان، ثروت و سیاست را به دست آوردند، اما دیانت را هرگز و چون به حکومت رسیدند، تظاهر به دین و مؤمن نمایی را به جای آن برگزیدند و روحانیون بیتقوا، مانند ابوهریره را به کار گرفتند. دنیاداران به دلیل وجود رقیبان بر دنیای خود هراسناک بودند و گاه ناخشنود، و دینداران به این دلیل که دین در مخاطره و تهدید قرار گرفته بود، بر میآشفتند. این است که هم زبیر و عبدالله بن زبیر و... و هم مقداد و ابوذر و عمار و حجر و... همگی سر به شورش برداشتند.
در ماجرای قتل عثمان دسته قدرتطلبان و دنیاداران بیشتر دخیل بودند. عمرو عاص خود میگفت که بر هیچ چوپانی نگذشتم، مگر اینکه او را به قتل عثمان تحریک کردم[۵]. معاویه با این که پرورده عثمان بود، فکر کرد که از مرده عثمان بیشتر میتوان سود برد، تا از زنده او؛ هم از نظر برانگیختن احساسها برای بیرون کردن مخالفان و رقیبان از صحنه و هم از جهت قبضه قدرت.
معاویه برخی را به تهدید و برخی را به تطمیع به سوی خویش متمایل کرد و علی همچنان پایدار به عنوان دشمن اصلی او باقی ماند. این بود که از دشنام و جعل احادیث علیه او و تهمت و منع نقل فضایل او و از میان بردن دوستان و یارانش و هر کار دیگری کوتاهی نکرد.
علاوه بر اینها در این دوره، کسانی چون «حکیم بن عاص» ـ که پیامبر خدا (ص) آنان را از جامعه مسلمانان طرد کرده بود ـ به فرماندهی ولایات گماشت و مروان را نیز چندان قدرت بخشید که به جای خلیفه فرمان میداد و قلمرو حکومت را چندان گسترش داد که «فلسطین» و «حمص» را هم بدان افزود و رهبری و قیادت سپاهی چهارگانه را به وی سپرد و برای او که پول و نیروی بسیار گرد آورده بود، زمینهای ساخت که در زمان علی (ع) در برابر آن حضرت ایستاد و خواهان ادامه سلطنت خود شد. هر چند که معاویه از زمان خلیفههای پیشین به فرمانداری برگزیده شده بود، اما این اقتدار و افسار گسیختگی را نداشت.
عزم امام حسین (ع) برای اصلاح سیاسی و ساختار حکومتی و تحقق حکومت دینی، به ویژه پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، أشکارتر و راسختر شد؛ زیرا که سلطه باند اموی گستردهتر و یزید بسی بیپرواتر از پدر خویش به نابودی سنتهای پیامبر و اصول و ارزشهای دینی پرداخته بود. از این رو در برابر بیعت خواهی یزید ایستاد و اظهار داشت: «همه از خداییم و به سوی او میرویم، بنابراین باید با اسلام خداحافظی کرد که امت اسلامی به فرمانروایی چون یزید گرفتار آمده است»[۶]، «من از رسول خدا (ص) شنیدم فرمود: خلافت بر دودمان ابوسفیان و طلقاء و فرزندان طلقاء حرام است»[۷].
اگر معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را بشکافید. «به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمانش عمل نکردند؛ از این رو خدا آنان را به فرزندش یزید گرفتار کرد. خدا عذابش را در آتش بیفزاید»[۸].
اینجاست که امام نوک پیکان اصلاح خود را متوجه ساختار حکومت و رهبری جامعه میکند و تمام تلاش خویش را در جهت افشای حکومت ظالم و مستبد اموی به کار میگیرد. و فرمود: «شگفتا! و چرا در شگفت نباشیم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار و مالیات بگیری نابهکار است، حاکمی است بر مؤمنان که نسبت به آنها مهربانی ندارد»[۹] و نیز فرمود: «ما خاندان پیامبر (ص) از اینها که ادعای دروغ دارند و با شما به ستم و دشمنی رفتار میکنند به ولایت و رهبری برتریم»[۱۰].
بنابراین، اصلاح ساختار حکومت و رهبری تشکیل حکومت اسلامی حقیقی، یکی از مهمترین ابعاد نهضت حسینی است[۱۱].
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۲۶.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه پروین گنابادی، ج۱، ص۲۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۵۱.
- ↑ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج۳، ص۲۳.
- ↑ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ».
- ↑ «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ...».
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص۳۲۲- ۳۲۳.
- ↑ «فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِمْ غَيْرِ رَحِيمٍ»، تحف العقول، ص۱۶۹ -۱۷۰.
- ↑ «نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ»، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۳.
- ↑ باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاحطلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰، ص ۶۲.