عباس بن علی بن ابی‌طالب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از حضرت ابوالفضل)
حضرت عباس (ع)
حرم حضرت عباس
نام کاملعباس بن علی بن ابی‌طالب
جنسیتمرد
کنیهابوالفضل
لقبقمر بنی هاشم، سقاء
از قبیلهقریش
از تیرهبنی هاشم
پدرعلی ابن ابی‌طالب
مادرام البنین
همسرلبابه
پسر
برادر
خویشاوندانامام علی، امام حسین، امام حسن
تاریخ تولد۲۶ هجری
محل تولدمدینه
تاریخ شهادت۶۱ هجری
محل شهادتکربلا
طول عمر۳۵ سال
محل آرامگاهکربلا
از اصحابامام حسین
حضور در جنگواقعه کربلا، صفین
علت شهرتفرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (ع)

عباس بن علی (ع) فرزند امیرالمؤمنین (ع) و ام البنین در روز ۴ شعبان سال ۲۶ هجری در مدینه به دنیا آمد. قامتی رشید و سیمایی جذابی داشت که به قمر بنی هاشم معروف بود. از او به اباالفضل و سقاء و باب الحوائج هم یاد می‌شود. او در حادثه کربلا پرچمدار سپاه سیدالشهدا (ع) و آب‌آور خیمه‌ها بود و به همراه سه برادر خویش شهید شد. در روایات درباره مقام والای او نزد خدای متعال چنین آمده که در روز قیامت، همۀ شهیدان به مقامش غبطه می‌خورند.

ولادت

حضرت اباالفضل، عباس بن علی (ع) در روز ۴ شعبان سال ۲۶ هجری در مدینه به دنیا آمد و فرزند امیرالمؤمنین (ع) و مادرش فاطمه کلابیه (ام البنین) است. عبّاس در لغت، به‌معنای شیر بیشه، شیری که شیران از او بگریزند است[۱].

زمانی که امیرالمؤمنین شهید شد، عباس چهارده ساله بود و در کربلا ۳۴ سال داشت. ایشان چهره‌ای زیبا و قامتی رشید و شجاعتی کم‌نظیر داشت. به خاطر سیمای جذابش او را "قمر بنی هاشم" می‌گفتند[۲].

کنیه و القاب

او به سبب سیمای زیبایی که داشت به قمر بنی هاشم لقب داده شده بود و کنیه‌اش ابوالفضل (ع) و کنیه دیگرش «ابوقربه»[۳] است.

برای حضرت عباس، غیر از قمر بنی هاشم القاب دیگری گفته شده از جمله: العبد الصالح، باب الحوائج، صاحب اللواء، المواسی، الصابر و...[۴].[۵]

فاطمه کلابیه، (ام البنین) مادر حضرت عباس

پس از سال‌ها از شهادت حضرت فاطمه زهرا دخت پیامبر (ص)، روزی حضرت علی (ع) به برادرش عقیل که مردی نسب شناس و آشنای به تاریخ عرب و دودمان آنها بود فرمود: «همسری قهرمان‌زاده از عرب برایم انتخاب کن تا با وی ازدواج کنم و از او فرزندی شجاع و دلاور به دنیا آورده شود.»

عقیل، فاطمه دختر حزام بن خالد کلابی را پیشنهاد کرد و گفت: «زیرا در میان عرب شجاع‌تر و جنگاورتر از پدران او کسی سراغ ندارم»[۶].

امیرالمؤمنین (ع) با این بانوی جلیله ازدواج کرد و از او چهار فرزند پسر به دنیا آمد، نخستین آنها عباس بود و پس از او عبدالله و بعد جعفر و در آخر عثمان که هر چهار پسر از یاران برادر بزرگوارشان امام حسین (ع) بودند و در کربلا به شهادت رسیدند.

فاطمه ام‌البنین، هنگامی که دارای چند پسر شد او را لقب «ام البنین» (مادر پسران) دادند و حضرت عباس اولین فرزند علی (ع) از فاطمه، یعنی از ام البنین در سال ۲۶ ه. ق، یعنی شانزده سال پس از رحلت فاطمه زهرا (ع) به دنیا آمد[۷].

حضرت عباس در زمان پدر

حضرت عباس (ع) چهارده سال از عمر شریفش را با پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) سپری کرد، شهادت حضرت علی (ع) در سال چهلم هجری بوده است و ده سال بعد با برادر گرامیش امام حسن مجتبی (ع) و ده سال آخر عمر را با دیگر برادر بزرگوارش امام حسین (ع) بگذرانید.

در کتاب‌های تاریخی نام حضرت عباس تا ایام عاشورا و صحنه کربلا، کمتر به چشم می‌‌خورد، تنها در دو مورد در تاریخ، نامی از این پرچمدار کربلا دیده شده: یکی اینکه او در نوجوانی در یکی از جنگ‌های زمان پدر حضور داشته که ظاهراً در جنگ صفین بوده است، ولی چون هنوز به سن بلوغ جنگی نرسیده بود، امیرالمؤمنین علی (ع) به او اجازه میدان و مبارزه نداده است[۸].

و مورد دیگر اینکه عباس روزی روی زانوی پدرش حضرت علی (ع) نشسته بود، امام به او فرمود: «بگو، یک» او گفت: یک. پدر فرمود: «بگو دو» حاضر نشد بگوید دو و گفت: «با زبانی که یک گفتم شرم دارم دو بگویم»[۹] این سخن، شاید کنایه از این است زبانی که اظهار به وحدانیت خدا بکند و یک بگوید دیگر نباید دو بگوید و برای خدا شریک قائل شود.

طبق نقل برخی از مورخان، ازدواج قمر بنی‌هاشم در سن هیجده یا بیست سالگی با «لبابه» دختر عبیدالله بن عباس پسر عموی پدر بزرگوارش انجام شد و ثمره این ازدواج میمون و مبارک دو پسر به نام‌های عبیدالله و فضل و به قولی، دو پسر دیگر به نام‌های محمد و قاسم، بوده است.

خلاصه آنکه شخصیت حضرت عباس در وقایع عاشورا و کربلای حسینی به خوبی درخشید. به طوری که هر کس از کربلا خبری دارد از نام حضرت عباس قمر بنی هاشم نیز با خبر است[۱۰].

تحریفات درباره حضرت عباس (ع)

در شماری از منابع متأخّر، مطالبی درباره ابوالفضل العبّاس (ع) گزارش شده است که در منابع قابل استناد، دیده نمی‌شود. برای نمونه، به دو نمونه از گزارش‌های بی‌اساس، اشاره می‌کنیم:

  1. در معالی السبطین آمده است: آن هنگام که شبِ بیست و یکم ماه رمضان شد و علی (ع) در آستانه مرگ قرار گرفت، عباس (ع) را به سینه چسبانْد و فرمود: «فرزندم که چشم من در قیامت، با تو روشن خواهد شد! فرزندم! هنگامی که روز عاشورا شد و وارد شریعه شدی، مبادا آب بنوشی، در حالی که برادرت حسین، تشنه است!».
  2. همچنین در کتاب شعشعة الحسینی آمده است: جناب امیر مؤمنان (ع) خلوت نمودند. حسنین (ع) و زینب (س) و امّ کلثوم (س) را طلب فرمود و دست مبارک بر سر و رویِ ایشان کشید و به شدّت می‌گریست و ایشان هم می‌گریستند، به نوعی که سایر اولادهای آن حضرت [که] در بیرون خانه بودند، بی‌اختیار، داخل خانه شدند و می‌گریستند. پس حضرت امیر المؤمنین (ع) گرفت دست امام حسن (ع) را و به امانت سپرد فرزندان خود را به آن بزرگوار. پس نظر فرمود به عبّاس (ع). دید گریه او از همه شدیدتر است. پس او را به نزد خود طلب فرمود و شیون بلندی کرد و مفصّل گریست و آنگاه فرمود: «ای پسرم! ای جانم! از حسین، مراقبت کن که او امانت خدا و پیامبر خدا (ص) و فاطمه (س) و امانت من است. تو یاور او باش و خودت را فدای او کن». آن گاه، شیون زد و از گریه و فریاد زیاد، بیهوش شد.

گزارش‌های بسیار دیگری نیز درباره ایشان در کتاب‌هایی مانند: معالی السبطین، شعشعة الحسینی، اسرار الشهادات، ناسخ التواریخ، عنوان الکلام، تذکرة الشهدا، سوگ نامه آل محمّد (ص) و المنتخب طریحی آمده است که در کتب معتبر، وجود ندارد[۱۱].

حضور شجاعانه قمر بنی‌هاشم در مراحل مختلف کربلا

نمونه‌هایی از فداکاری ابوالفضل العباس (ع) عبارت است از:

شب نهم و تلاش قمر بنی‌هاشم (ع) برای آوردن آب

عمر سعد برای آنکه امام و یارانش را بیشتر تحت فشار قرار دهد، نامه‌ای به عمرسعد نوشت که با نیروهای تحت فرمانش آب را بر روی حسین و یارانش ببندد و آنها را در محاصره بی‌آبی قرار دهد و حتی یک قطره آب به او نرسد![۱۲]

این دستور روز هفتم محرم به عمر سعد رسید[۱۳]، در تاریخ طبری آمده: «جلوگیری آب از خیمه‌های حسینی سه روز قبل از شهادت حسین (ع) بوده است»[۱۴]؛

پسر سعد پس از وصول این فرمان در روز هفتم محرم، بلافاصله عمرو بن حجاج را که خود از دعوت کنندگان امام (ع) به کوفه بود با پانصد نفر سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و آب را به روی حسین و یارانش بست![۱۵]

امام به برادرش حضرت عباس مأموریت داد تا همراه سی سوار و بیست نفر پیاده برای آوردن آب به شریعه فرات بروند، آنها با بیست مشک آب شبانه به شریعه رفتند و به نزدیکی شط فرات رسیدند، ابتدا نافع بن هلال جملی جلوتر خود را به شریعه رسانید و اجازه یافت تا از آب شریعه بخورد ولی او به احترام لب تشنه امام حسین (ع) آب ننوشید. در این موقع نیروهای تحت فرمان قمر بنی هاشم (ع) جلو آمدند که عمرو بن حجاج دستور جلوگیری داد اما آن بزرگوار (ع) با یک تاکتیک نظامی به نیروهای سواره دستور داد به سپاه دشمن حمله کنند و به نیروهای پیاده هم فرمان داد مشک‌ها را پُر از آب کنند، در هنگام درگیری بین نیروهای سواره با نیروهای مراقب شریعه، پیادگان مشک‌ها را پر از آب کردند و به خیمه‌ها بازگشتند و سوارگان هم پس از مجروح کردن یکی از نیروهای دشمن سالم به خیمه‌ها برگشتند.

و بدین ترتیب پس از بستن شریعه فرات به روی اهل بیت پیامبر و حرم حسینی اولین آب به فرماندهی ابوالفضل العباس به خیمه‌ها آورده شد[۱۶].[۱۷]

عصر تاسوعا و رد امان نامه

بسیاری از مورخان نوشته‌اند: وقتی شمر بن ذی الجوشن پیام ابن زیاد به عمر سعد رسانید در همان روز نهم محرم و به قولی روز عاشورا جلو خیمه گاه امام حسین (ع) آمد و فریاد برآورد: «پسران خواهر ما کجایند؟» مرادش حضرت عباس و برادرانش بود[۱۸].

در برخی از تواریخ آمده اینها جواب شمر را نمی‌دادند تا سه مرتبه شمر صدا زد: کجایند فرزندان خواهر ما؟ امام (ع) به برادرانش فرمود: «او را جواب دهید و اگرچه او مردی فاسق است زیرا او از خاله زادگان ـ یعنی هم قبیله ـ شماست». عباس و برادران با نظر موافق امام (ع) از خیمه بیرون آمدند و گفتند: «ای شمر چه می‌خواهی؟»

شمر گفت: «همانا شما فرزندان خواهر من هستید، بیایید به جانب من و اینک در این صحرا در امانید و خود را با برادرتان به کشتن ندهید!» یعنی آزادید بروید و کشته نخواهید شد.

اما آن جوانان با غیرت با صدای بلند گفتند: «خداوند تو و امانت را لعنت کند آیا ما را امان می‌دهی ولی فرزند رسول خدا در امان نباشد!»[۱۹].

و در قولی دیگر آمده است که حضرت عباس (ع) به او فرمود: دستت بریده باد ای شمر، بد امانی برای ما آورده‌ای دشمن خدا، آیا ما برادر و آقایمان حسین فرزند فاطمه (ع) را ترک کنیم و در طاعت لعینان و فرزندان لعینان وارد شویم؟[۲۰]؛

بدین ترتیب عباس و برادران او، امان دشمن را برگرداندند و خود ماندند و شهید شدند. و شمر هم که بسیار خشمگین و عصبانی شده بود، به سپاه عمر سعد بازگشت[۲۱].

عباس (ع) و اعلام وفاداری و ایستادگی در شب عاشورا

پس از آنکه از جانب عمر سعد، شب عاشورا مهلت داده شد و جنگ به فردا کشید، ابا عبدالله الحسین و یاران با وفایش همه دانستند که امشب آخرین شبی است که زنده خواهند بود و فردا روز شهادت آنان خواهد بود لذا امام (ع) غروب تاسوعا تمامی یاران و برادران و فرزندان و برادرزادگان و عموزادگان همه و همه را فرا خواند و خطبه‌ای در ستایش خدا و درود و صلوات بر محمد و آل او و شکر و سپاس از نعمت‌های الهی بر زبان جاری کرد و سپس خطاب به حاضرین فرمود: «من حقاً یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، و نه اهل بیتی نیکوکارتر و به صله رحم، پای بندتر از اهل بیتم نمی‌شناسم پس خداوند، شما را از طرف من به بهترین جزا پاداش دهد. سپس به آنان فرمود: من از این دشمنان برای خود بد گمانم، آگاه باشید من به همه شما برای رفتن از اینجا اجازه دادم، پس همگی بروید که عقد بیعت را از شما برداشتم و نسبت به خود بر شما عهد و پیمانی ندارم، اینک شب بر شما سررسیده و پوشش آن شما را در برگرفته است؛ لذا این شب و تاریکی را چون شتری راهوار بگیرید و هرکدام از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرید و در لابه لای درختان و شهرهای خود متفرق شوید تا خداوند فرجی برساند؛ زیرا این مردم مرا می‌‌طلبند و اگر به من دست یابند از طلب غیر من منصرف خواهند شد»[۲۲].[۲۳]

شهادت

وقتی علمدار کربلا از امام حسین (ع) اذن میدان طلبید، حضرت از او خواست برای کودکان تشنه و خیمه‌های بی‌آب، آب تهیّه کند. ابوالفضل (ع) به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و در بازگشت به خیمه‌ها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دست‌هایش قطع گردید و به شهادت رسید. البته پیش از آن نیز چندین نوبت هم‌رکاب با سیدالشهدا به میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود. عباس، مظهر ایثار و وفاداری و گذشت بود. وقتی وارد فرات شد، با آنکه تشنه بود، اما بخاطر تشنگی برادرش حسین (ع) آب نخورد و خطاب به خویش چنین گفت: «يا نفس من بعد الحسين هونى * و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسين وارد المنون * و تشربين بارد المعين‏ تاللّه ما هذا فعال دينى» و سوگند یاد کرد که آب ننوشد[۲۴]. وقتی دست راستش قطع شد، این رجز را می‌خواند: « وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ يَمِينِي * إِنِّي أُحَامِي أَبَداً عَنْ دِينِي‏ وَ عَنْ إِمَامٍ صَادِقِ الْيَقِينِ * نَجْلِ النَّبِيِّ الطَّاهِرِ الْأَمِينِ» و چون دست چپش قطع شد، چنین گفت: « يَا نَفْسُ لَا تَخْشَيْ مِنَ الْكُفَّارِ * وَ أَبْشِرِي بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ الْمُخْتَارِ * قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَسَارِي فَأَصْلِهِمْ يَا رَبِّ حَرَّ النَّارِ».

شهادت عباس، برای امام حسین بسیار ناگوار و شکننده بود. جمله پرسوز امام، وقتی که به بالین عباس رسید، این بود: «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي وَ شَمِتَ بِي عَدُوِّي»[۲۵]. پیکرش، کنار "نهر علقمه" ماند و سیدالشهدا به سوی خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت خبر داد. هنگام دفن شهدای کربلا نیز، در همان محل دفن شد. از این رو امروز حرم ابا الفضل (ع) با حرم سیدالشهدا فاصله دارد[۲۶].

عزاداری ام البنین در غم فقدان پسران

بدون تردید ام البنین مثل تمام مادران، احساس مادری دارد لذا چون دانست پسرانش همه در کربلا به شهادت رسیدند برای عزاداری و نوحه سرایی برای فرزندانش روزها به قبرستان بقیع می‌‌رفت و در عزاداری عزیزان خود به گریه و نوحه می‌‌پرداخت و زنان مدینه هم گرد او جمع می‌‌شدند و با او هم ناله می‌‌گشتند.

آن قدر ناله‌های ام البنین حزن آور بود که حتی مروان بن حکم که دشمن قسم خورده خاندان پیامبر بود گاهی که از کنار قبرستان بقیع می‌‌گذشت و ناله ام البنین را می‌‌شنید، متأثر می‌‌شد[۲۷].

اشعار ام البنین چنین است:

لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ
كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْوَالْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنِينَ
أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَىقَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ
دیگر مرا ام البنین (مادر پسرها) نخوانید؛ زیرا مرا به یاد شیران بیشه می‌‌اندازید. برای من فرزندانی بود که به آنها خوانده می‌‌شدم، و امروز دیگر پسری ندارم. چهار فرزند همانند عقاب‌های تیز پرواز که تمام آنها رفتند و رگ‌های گردنشان قطع شد [۲۸].

در پایان درود و سلام امام معصوم (ع) بر قمر بنی هاشم که در زیارت ناحیه مقدسه آماده است یادآور می‌‌شویم:

در زیات ناحیه مقدسه در فضایل حضرت عباس چنین آمده است: «اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِي اَلْفَضْلِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلْمُوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ اَلْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ اَلْفَادِي لَهُ اَلْوَاقِي اَلسَّاعِي إِلَيْهِ بِمَائِهِ اَلْمَقْطُوعَةِ يَدَاهُ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ يَزِيدَ بْنَ اَلرُّقَادِ اَلْجُهَنِيَّ وَ حَكِيمَ بْنَ اَلطُّفَيْلِ اَلطَّائِيَّ»[۲۹]؛

سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین که جانش را فدای برادرش نمود از دنیایش برای آخرت استفاده کرد، و خود را فدای برادر نمود و برای تحصیل آب، تمام تلاش خود را به کار برد تا دو دست مبارکش در این راه قطع شد، خداوند قاتل او یزید بن الوقاد جهنی و حکیم بن طفیل طایی را، لعنت کند[۳۰].

مقام عباس بن علی

مقام والای عباس بن علی (ع) بسیار است. زیارتی که از قول امام صادق (ع) روایت شده گویای این مطلب است: «السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ... أُشْهِدُ اللهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِيُّونَ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ، الْمُنَاصِحُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ...»[۳۱]. این زیارت تأیید و تأکیدی بر مقام عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خطّ مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست. امام سجاد (ع) نیز سیمای درخشان عباس بن علی را اینگونه ترسیم فرموده است: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[۳۲] که در آن نیز مقام ایثار، گذشت، فداکاری، جانبازی، قطع شدن دستانش و یافتن بال پرواز در بهشت، همبال با جعفر طیّار و فرشتگان مطرح است و اینکه: عمویم عباس، نزد خدای متعال، مقامی دارد که روز قیامت، همۀ شهیدان به آن غبطه می‌خورند و رشک می‌برند.

در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدی (ع) به او اینگونه سلام داده شده است: «السَّلَامُ عَلَى أَبِي الْفَضْلِ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الْمُوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ الْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ الْفَادِي لَهُ الْوَاقِي السَّاعِي إِلَيْهِ بِمَائِهِ الْمَقْطُوعَةِ يَدَاهُ...»[۳۳].[۳۴]

منابع

پانویس

  1. لغت‌نامه دهخدا.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۱۶.
  3. مقاتل الطالبیین، ص۵۵ و ۵۶. قربه یعنی مشک آب، ابوقربه یعنی صاحب مشک آب و اشاره به سقایی او در واقعه کربلاست.
  4. ر.ک: کامل الزیارات، ص۴۴۱؛ المزار شیخ مفید، ص۱۲۴ (کنگره جهانی).
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۵۰-۱۵۱؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۸۱-۵۸۷؛ مظاهری، محسن حسام، مقاله «عباس»، فرهنگ سوگ شیعی ص ۳۴۱.
  6. ر.ک: نفس المهموم، ص۳۲۱؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۲۹؛ ابصارالعین، ص۵۷.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۵۱-۱۵۳؛ مظاهری، محسن حسام، مقاله «عباس»، فرهنگ سوگ شیعی ص ۳۴۱.
  8. ر.ک: نفس المهموم، ص۳۲۱؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۲۹؛ ابصارالعین، ص۵۷.
  9. این قول به حضرت زینب (س) هم نسبت داده شده است.
  10. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۵۱-۱۵۳.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۸۱-۵۸۷.
  12. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۷.
  13. ارشاد مفید، ج۲، ص۸۶؛ مقتل ابومخنف، تحقیق غفاری، ص۹۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۶.
  14. "وَ ذَلِكَ قَبْلَ قَتْلِ‏ الْحُسَيْنِ‏ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ"‏؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲.
  15. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲.
  16. ر.ک: مقتل ابومخنف، تحقیق غفاری، ص۹۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲؛ أعیان الشیعه، ج۷، ص۴۳۰؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۵؛ ابصارالعین، ص۵۸.
  17. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۵۷-۱۶۰؛ مظاهری، محسن حسام، مقاله «عباس»، فرهنگ سوگ شیعی ص ۳۴۲.
  18. بدون تردید شمر برادر ام‌البنین مادر حضرت عباس نبوده بلکه او از قبیله بنی کلاب بود و چون ام‌البنین هم از قبیله بنی کلاب بود و عرب را رسم بر این است که هم قبیله خود را خواهر و برادر می‌نامند لذا شمر گفت، کجایند پسران خواهر ما یعنی هم قبیله ما.
  19. لَعَنَكَ‏ اللَّهُ‏ وَ لَعَنَ‏ أَمَانَكَ‏ أَ تُؤْمِنُنَا وَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ لَهُ؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۸۹؛ ابصارالعین، ص۵۸؛ نفس المهموم، ص۲۱۷.
  20. تَبَّتْ يَدَاكَ وَ بِئْسَ مَا جِئْتَنَا بِهِ مِنْ أَمَانِكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ أَ تَأْمُرُنَا أَنْ نَتْرُكَ أَخَانَا وَ سَيِّدَنَا الْحُسَيْنَ بْنَ فَاطِمَةَ (س) وَ نَدْخُلَ فِي طَاعَةِ اللُّعَنَاءِ وَ أَوْلَادِ اللُّعَنَاءِنفس المهموم ص۲۱۷ و ص۳۲۱. تمامی برادران شمر را سب کردند و خود او و امان‌نامه‌اش را تقبیح نمودند و گفتند: آیا ما مولا و برادرمان را رها کنیم و به سوی تو بیرون بیاییم؟!
  21. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۶۰-۱۶۳؛ مظاهری، محسن حسام، مقاله «عباس»، فرهنگ سوگ شیعی ص ۳۴۲.
  22. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِرُ يَوْمٍ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي‏ حِلٍّ‏ لَيْسَ‏ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا. ثم‏ ليأخذ كل‏ رجل‏ منكم‏ بيد رجل‏ من أهل بيتي، ثم تفرّقوا في سوادكم و مدائنكم حتى يفرّج اللّه، فان القوم انما يطلبوني، و لو قد أصابوني للهوا عن طلب غيري»؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۹۱؛ نفس المهموم، ص۲۱۹؛ و با کمی تفاوت در عبارت: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۹۳.
  23. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۶۷-۱۶۹؛ مظاهری، محسن حسام، مقاله «عباس»، فرهنگ سوگ شیعی ص ۳۴۱.
  24. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۴۱.
  25. معالی السبطین، ج۱، ص۴۴۶؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۳۰.
  26. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۱۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۵؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۷۵-۱۸۱.
  27. ابصارالعین، ص۶۳؛ حیاة الامام الحسین (ع)، ص۴۳۰.
  28. ابصارالعین، ص۶۳؛ حیاة الامام الحسین (ع)، ص۴۳۰.
  29. زیارت ناحیه مقدسه، بحار الأنوار، ج۴۵، ص۶۶.
  30. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۱۸۴-۱۸۵.
  31. مفاتیح الجنان، ص۴۳۵.
  32. سفینة البحار، ج۲، ص۱۵۵.
  33. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۶۶.
  34. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۱۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۵.