حضرت ذوالکفل علیه السلام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ذوالکفل)

مقدمه

مراد از ذوالکفل، پیامبری از بنی اسرائیل است که بعد از سلیمان بن داود زندگی می‌کرد، مانند داود در میان مردم قضاوت می‌کرد، و در اینجا به مقام شکیبایی وی اشاره شده و از پیامبران الهی بوده، که می‌گوید: ذا الکفل را (به یاد آور) که از نیکان و صابران بوده و به دلیل همین شکیبایی خشمگین نمی‌شد مگر از برای خدا. و نام شریفش "عویدیا" بود، و او همان است که خدای عز و جل در قرآن کریم نامش را برد. [۱] در برخی از تفاسیر نام وی «ادویا پسر ادارین» ذکر شده است [۲]:

  1. وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۳]
  2. وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ[۴]

نکات

بزرگترین موهبت الهی که از وی ذکر می‌شود صبر و استقامت بوده: و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم، چرا که آنها از صالحان بودند وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ[۵] نکته تربیتی و ذکر آن برای پیامبر اسلام این است که با اشاره به صفت این چند پیامبر می‌کند و توصیه به صبر و این سرگذشت ذوالکفل سازنده و عبرت آموز برای پیامبر و الگو برای مؤمنان است: وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۶]؛ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ[۷].[۸].

ذوالکفل

نام ذو الکفل نیز در دو سوره از سوره‌های قرآن کریم ذکر شده است. یکی در سوره انبیا آیه ۸۵[۹] و دیگری سوره ص آیه ۴۸[۱۰] درباره آن حضرت و همچنین سبب نام‌گذاری او به ذوالکفل، اختلاف زیادی وجود دارد. طبرسی از ابوموسی، قتاده و مجاهد نقل کرده که گفته‌اند: ذوالکفل پیغمبر نبود، بلکه مرد صالحی بود که از طرف یکی از پیغمبران مأمور شد که روزها را روزه بدارد و شب‌ها را به بیداری و شب زنده‌داری بگذارند، خشم نکند و به حق عمل نماید و چون به وعده خود عمل کرد، از این رو خدای تعالی نامش را در ردیف پیمبران در قرآن کریم ذکر فرمود. ابن عباس گفته است که او الیاس پیغمبر بود، ولی جبائی گفته که او یکی از پیغمبران الهی بود که چون ثواب اعمال او دو چندان بود، بدین سبب ذوالکفل نامیده شد[۱۱]. برخی گویند: وی یسع بن اخطوب بوده و این یسع، غیر از آن یسع است که خدا نامش را در قرآن ذکر فرموده است و او برای یکی از پادشاهان جبار تکفل کرد که اگر توبه کند، داخل بهشت گردد و در این باره نامه‌ای هم نوشت و به او داد و همین سبب شد که پادشاه مزبور که نامش کنعان بود، توبه کند[۱۲]. بیضاوی در تفسیر خود ذو الکفل را الیاس پیغمبر دانسته و از برخی نقل کرده‌اند که یوشع بوده است و در روایت دیگر هم نقل شده که ذوالکفل زکریای پیغمبر بوده است[۱۳].

دهخدا در لغت‌نامه خود همه اقوال را ذکر کرده و می‌گوید: بعضی گویند که او الیاس است و برخی گویند که او زکریاست. گروهی گفته‌اند که یوشع است و پاره‌ای گویند حزقیل است. جمعی گفته‌اند که یونس بن متی است و فاسی در شرح الدلائل گوید: به قول بعضی او از جانب خدای تعالی به پادشاهی کنعان نام مبعوث شد و وی را به ایمان به خدای فرا خواند و او را کفالت بهشت کرد و به خط خویش ضمانت نامه‌ای نوشت. ثعالبی در مضاف و منسوب گوید که مفسران در نام او اختلاف کرده‌اند. به قولی نام او بشیر بن ایوب است. خدای تعالی او را پس از ایوب پیغامبری داد و جایگاه او در شام بود و گور او به دیه کفل حارس از اعمال نابلس است و این روایت ملک المؤید صاحب حمات است و به گفته جمعی او یکی از صلحا بود که در شمار انبیا آرند، از آن روی که علم او به پایه علوم آنان بود، لکن بیشتر بر آن هستند که خود، پیغامبر بوده است. صاحب معالم التنزیل از حسن و مقاتل روایت کند که او را از آن (جهت) ذوالکفل نامند که کفالت هفتاد نبی کرده است و بعضی گویند: از آن روی که او نذر کرد به روزی صد رکعت نماز گزارد و چنان کرد. و پس از نقل داستان ذوالکفل با پادشاهی که نامش کنعان بود، در پایان گوید: صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: به مناسبت بودن وی در گروه انبیای بنی‌اسرائیل، نام او را در قرآن کریم آمده و با این که این کلمه عربی است، در اصل عبرانی آن اختلاف است و گمان می‌رود که او حزقیل باشد و بعد از یسع به نبوت مبعوث شده است و به روایتی قبر او در بتلیس است و نیز در شام و بعضی جاهای دیگر گفته‌اند. برخی از محققان جدید تاریخ بر آن هستند که ذوالکفل از بنی‌اسرائیل نیست و افکار، مواعظ و معتقدات وی با بنی‌اسرائیل مخالف باشد و او را منسوب به یکی از قبایل عرب گمان برده و نبوت او را نیز انکار کنند[۱۴].

داستان زیر را هم که داستان آموزنده‌ای است درباره ذوالکفل بشنوید: در کتاب بحارالانوار روایتی از رسول خدا(ص) نقل شده که خلاصه‌اش آن است که چون عمر یسع(ع) به پایان رسید، در صدد برآمد کسی را به جانشینی خود منصوب دارد، از این رو مردم را جمع کرد و گفت: هر یک از شما که تعهد کند سه کار را انجام دهد من او را جانشین خود گردانم. روزها را روزه بدارد، شب‌ها را بیدار باشد و خشم نکند. جوانی که نامش عوید یابن ادریم بود و در نظر مردم خوار می‌آمد، برخاست و گفت: من این تعهد را می‌پذیرم. یسع آن جوان را بازگرداند و روز دیگر همان سخن را تکرار کرد و همان جوان برخاست و تعهد را پذیرفت و یسع او را به جانشینی خود منصوب داشت تا این که از دنیا رفت و خدای تعالی آن جوان را که همان ذوالکفل بود به نبوت برگزید. شیطان که از ماجرا مطلع شد، در صدد برآمد تا ذوالکفل را خشمگین سازد و او را بر خلاف تعهدی که کرده بود به خشم وادارد، از این رو به پیروانش گفت: کیست که این مأموریت را انجام دهد؟ یکی از آنها که نامش ابیض بود گفت: من این کار را انجام می‌دهم. شیطان بدو گفت: نزدش برو، شاید خشمگینش کنی. ذو الکفل شب‌ها نمی‌خوابید و شب‌زنده‌داری می‌کرد و نیمه روز مقداری می‌خوابید. ابیض صبر کرد تا چون ذوالکفل به خواب رفت بیامد و فریاد زد: به من ستم شده و من مظلوم هستم (حق مرا از کسی که به من ستم کرده بگیر). ذوالکفل به او گفت: برو و او را نزد من آر. أبیض گفت: من از این جا نمی‌روم. ذوالکفل انگشتر مخصوص خود را به او داد و گفت: این انگشتر را بگیر و به نزد آن شخصی که به تو ستم کرده ببر و او را نزد من آر. ابیض آن انگشتر را گرفت و چون فردا همان وقت شد بیامد و فریاد زد: من مظلوم هستم و طرف من که به من ظلم کرده، به انگشتر توجهی نکرد و به همراه من نیامد. دربان ذوالکفل بدو گفت: بگذار بخوابد که او نه دیروز خوابیده و نه دیشب.

ابیض گفت: هرگز نمی‌گذارم بخوابد؛ زیرا به من ستم شده و باید حق مرا از ظالم بگیرد. حاجب وارد خانه شد و ماجرا را به ذوالکفل گفت. ذوالکفل نامه‌ای برای او نوشت و با مُهر خود آن را مهر کرد و به ابیض داد. وی برفت تا چون روز سوم شد، همان وقت یعنی هنگامی که ذوالکفل تازه به خواب رفته بود، بیامد و فریاد زد که شخص ستم‌کار به هیچ یک از اینها وقعی نگذارد پیوسته فریاد زد تا ذوالکفل از بستر خود برخاست و دست ابیض را گرفت و برای دادخواهی از ستم‌کار به راه افتاد. گرمای آن ساعت به حدی بود که اگر گوشت را در برابر آفتاب می‌گذاشتند، پخته می‌شد. مقداری راه رفتند ولی ابیض دید به هیچ ترتیب نمی‌تواند ذوالکفل را به خشم در آورد و در مأموریت خود شکست خورد، پس دست خود را از دست ذوالکفل بیرون کشید و فرار کرد. خدای تعالی نام او را در قرآن کریم ذکر کرده و داستان او را به پیغمبرش یادآوری می‌کند تا در برابر آزار مردم صبر کند، چنان‌که پیمبران بر بلا صبر کردند[۱۵].

در حدیث دیگری از حضرت عبدالعظیم حسنی روایت کرده‌اند که فرمود: به امام جواد(ع) نامه‌ای نوشتم و در آن نامه پرسیدم: نام ذوالکفل چه بود؟ و آیا وی از پیامبران مرسل بوده است؟[۱۶]. حضرت در جواب نوشت: خدای تعالی ۱۲۴ هزار پیغمبر فرستاد که ۳۱۳ نفر آنها مرسل بوده‌اند و ذوالکفل از آنهاست و پس از سلیمان بن داود بوده است. او مانند داود میان مردم قضاوت می‌کرد و جز در راه خدا خشم نمی‌کرد و نامش عویدیا بود و هم اوست که خدای تعالی نامش را در قرآن ذکر کرده و فرموده است: وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۱۷].[۱۸]

حضرت ذَاالکِفل

مشهور این است که ذاالکفل از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران بعد از نام اسماعیل و ادریس گواه بر این معنی است[۱۹]. بعضی معتقدند که او از پیامبران بنی‌اسرائیل است، وی را فرزند ایوب می‌دانند که اسم اصلیش «بشر» یا «بشیر» یا «شرف» بوده است و بعضی او را همان «حزقیل» می‌دانند که ذاالکفل به عنوان لقب او انتخاب شده است. در اینکه چرا او «ذاالکفل» نامیده شده، با توجه به اینکه «کفل» هم به معنی نصیب آمده و هم به معنی کفالت و عهده‌داری، احتمالات مختلفی داده‌اند: گاه گفته‌اند: چون خداوند نصیب وافری از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود «ذالکفل» یعنی «صاحب بهره وافی» نامیده شد. گاه گفته‌اند چون تعهد کرده بود که شب‌ها را به عبادت برخیزد، و روزها را روزه‌دارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد، و بر سر این عهد و پیمان باقی ماند این لقب به او داده شد. و گاه گفته‌اند چون گروهی از انبیاء بنی‌اسرائیل را کفالت کرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود او را به این اسم نامیدند. به هر حال همین مقدار از زندگی او که امروز در دست ماست دلیلی بر استقامت او در طریق اطاعت و بندگی خدا و مقاومت در برابر جباران است و سرمشقی است برای امروز و فردای ما، هر چند درباره جزئیات زندگی آنها بر اثر بعد زمان نمی‌توان قضاوت دقیقی کرد.[۲۰]

ولادت و نیاکان

پدر و مادر

نام و نسب

کنیه‌ها و القاب

فرزندان

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

قوم ذوالکفل

سرگذشت تاریخی

نبوت و رسالت

امامت و ولایت

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

سیره

اصحاب

مخالفان و دشمنان

رحلت و محل دفن

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المیزان، ج ۱۷، ص: ۳۲۹.
  2. أحسن الحدیث، ج ۶، ص: ۵۴۳.
  3. «و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۸.
  4. «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵.
  5. «و آنان را در بخشایش خویش در آوردیم؛ بی‌گمان آنها از شایستگان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۶.
  6. «و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۸.
  7. «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵.
  8. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۵۹۶.
  9. وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵.
  10. وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ «و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۸.
  11. مجمع البیان، ج۷، ص۵۹.
  12. در لغت‌نامه دهخدا در ذیل کلمه ذوالکفل داستان پادشاه مزبور و کفالت نامه ذوالکفل به تفصیل نقل شده است که برای توضیح بیشتر می‌توان به آنجا مراجعه کرد.
  13. انوار التنزیل، ج۲، ص۸۹.
  14. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه ذوالکفل.
  15. بحارالانوار، ج۱۳، ص۴۰۴ و ۴۰۵؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۱۲ و ۲۱۳.
  16. بحارالانوار، ج۱۳، ص۴۰۴ و ۴۰۵؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۱۲ و ۲۱۳.
  17. «و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۸.
  18. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۹۲.
  19. وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵.
  20. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۱۱.