سفاهت در قرآن
مقدمه
سَفاهت و سَفاه و سَفَه هر سه مصدر از ریشه «س - ف - ه» هستند که در اصل به معنای سبکی و حرکتاند و در معنای جهل و ضدّ حلم به کار میروند.[۱] به گفته برخی، معنای اصلی سَفَه، سبکی در بدن است و در معنای سبکی در نفس به سبب نقصان عقل کاربرد دارد.[۲] برخی نیز سَفَه را در اصل به معنای اختلال دانستهاند که بیشترین کاربرد آن در معنای اختلال عقل و حلم است و معانی دیگر، مانند سبکی، سخافت، پستی، نقص، جهل، اضطراب و... را از آثار و لوازم این معنا در موارد گوناگون به شمار آوردهاند.[۳] برخی سَفَه را در اصطلاح به سبکیِ حاصل از شادی یا خشم تعریف کردهاند که انسان را به کارهای خلاف عقل و شرع میکشاند.[۴] سفاهت و بلاهت، طرف تفریط حکمت است.[۵] گرچه بعضی اخلاقپژوهان، سفاهت را طرف افراط حکمت و عبارت از بهکارگیری قوه فکری در امور غیر واجب یا زیادتر از مقدار واجب دانستهاند،[۶]
این اصطلاح با کاربردهای قرآنی سفاهت موافق نیست، چنانکه دیگر اخلاقپژوهان طرف افراط حکمت را جُرْبُزه نامیدهاند.[۷] در اصطلاح فقه و حقوق اسلامی، سفیه کسی است که تصرفاتش در اموال و حقوقش عقلایی نباشد [۸] و اموالش را در راههای درست صرف نکند و خوب را از بد باز نشناسد و اعمالش در امور مالی نادرست باشند، گرچه تصرّفات غیر مالی وی مانند طلاق، خُلع، ظهار و اقرارها، صحیحاند.[۹] فقها چنین کسی را از تصرف در اموالش منع میکنند.[۱۰] در فقه، سفاهت در برابر «رشد» به کار رفته [۱۱] و مراد از آن، رشد در امور مالی و تشخیص سود و زیان در اموال و دوری از اسراف و تبذیر است.[۱۲] در روایاتی نیز به این معنا اشاره شده است.[۱۳] در روایات و منابع تفسیری، سفاهت گاه در برابر حکمت [۱۴] و گاه در برابر حلم [۱۵] به کار رفته است. در توضیح آن گفته شده: سفاهت گاهی مقابل حلم و طرف افراط قوه غضبیه و ناشی از طغیان آن قوه و گاهی مقابل حکمت و عبارت از جهل و سخافت رأی و نقصان عقل است.[۱۶] برخی دیگر احتمال دادهاند که سفاهت در اصل همان سبکمغزی و جهالت و خفّت عقل باشد و چون کسی که نمیتواند قوه غضبیه خود را حفظ کند جاهل و سبکمغز است، از خلاف حلم به سفاهت تعبیر شده است.[۱۷] در آیات قرآن نیز، سفاهت در معنای حماقت و کمخردی به کار رفته است[۱۸].[۱۹]
سفاهت در قرآن
سفاهت و مشتقات آن ۱۱ بار در قرآن به کار رفتهاند وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۲۰]، وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۲۱]، سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۲۲]، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲۳]، وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا[۲۴]، قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ[۲۵] و در آیاتی نیز مشتقات واژههایی دیگر مانند جهل در اصل به معنای نادانی [۲۶] و غیّ در اصل به معنای گمراهی و حرمان و نادانی ناشی از اعتقاد فاسد،[۲۷]
در برخی منابع تفسیری به سفاهت و کمخردی تفسیر شدهاند. خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ[۲۸]، وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ[۲۹].[۳۰] در قرآن کریم، سفاهت هم در امور آخرتی وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۳۱]، سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۳۲]، وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا[۳۳]، هم در امور دنیایی وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا[۳۴] به کار رفته [۳۵] و ضمن نکوهش سفاهت، حقیقت سفاهت در امور معنوی و پیامدهای ناگوار آن تشریح و برخی از احکام فقهی آن بیان شدهاند.[۳۶]
فطری بودن تقبیح سفاهت
فطرت همه انسانها، خرد را ستایش میکند و سفاهت را ناپسند دانسته، از آن بیزار است و هریک از اهل دنیا و اهل آخرت خودش را خردمند و دیگری را سفیه میداند،[۳۷] از این رو طبق گزارش آیاتی از قرآن کریم، کافران و منافقان در نکوهش مؤمنان، آنان را سفیه خواندهاند؛ از جمله پس از آنکه هود (ع) قوم عاد را به عبادت خدا و توحید و تقوا فرا خواند وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ[۳۸]، اشراف کافر قومش به وی گفتند ما تو را در سفاهت میبینیم: قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ[۳۹]؛ زیرا از نظر آنان، رها کردن دین آن قوم و پدرانشان و گرویدن به توحید، سفاهت بود.[۴۰] هود (ع) با پاسخی مؤدبانه [۴۱] به آنان گفت ای قوم من! در من سفاهتی نیست، بلکه فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم: قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۴۲] سفاهت، نشانههایی دارد که در تفکر و شخصیت فرد آشکار میشود و هیچ ضعفی در افکار هود (ع) و هیچ تزلزلی در شخصیت وی نبود.[۴۳] همچنین قوم شعیب در پاسخ دعوت وی به توحید و رعایت موازین مالی وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ[۴۴]، وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ[۴۵]، بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ[۴۶] گفتند ای شعیب! آیا نماز تو به تو فرمان میدهد که آنچه را پدران ما میپرستیدهاند رها کنیم، یا در اموال خود به میل خود تصرّف نکنیم؟ تو که حلیم و رشیدی: قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ[۴۷] به گفته بسیاری از مفسران، تعبیر الْحَلِيمُ و الرَّشِيدُ در این آیه از باب کاربرد واژه در ضدّ معنای خود به جهت استهزا [۴۸] و مقصود از آن نسبت دادن شعیب (ع) به نهایت سفاهت و گمراهی است.[۴۹] به گفتهای، این دو واژه در زبان قوم مَدْیَن به معنای احمق سفیه هستند.[۵۰] برخی نیز بر این باورند که حلم و رشد در معنای خود به کار رفتهاند و مقصود قوم شعیب این بود که کسی که در حلم و رشدش شکی نیست، نباید چنین خواستههای سفیهانهای داشته باشد.[۵۱]
در صدر اسلام نیز هنگامی که به منافقان گفته میشد مانند مردم ایمان بیاورید، آنان پاسخ میدادند که آیا ایمان بیاوریم، چنانکه سفیهان ایمان آوردند: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۵۲] منافقان بر اساس بینش نادرست خویش، مؤمنان را از آنرو سفیه میدانستند که دین اسلام به باور آنان باطل و گمراهی بود، یا از آن رو که بیشتر مؤمنان، فقیر و برخی از آنان بَرده بودند، در حالی که منافقان از اشراف قوم خود بودند.[۵۳] خداوند با ردّ این پندار باطل، منافقان را سفیهان واقعی معرفی میکند که خود نیز این را نمیدانند: أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۵۴]؛ زیرا سفاهت حقیقی آن است که انسان مصالح خویش را نشناسد و به زیان خود عمل کند،[۵۵] چنانکه منافقان آخرت را رها کردند و دنیا را بر آن ترجیح دادند [۵۶] و از رسیدن به سعادت ابدی محروم شدند و خود را مستوجب جاودانگی در پستترین درجات دوزخ کردند [۵۷] و چون نزد هر دو گروه (مؤمنان و کافران) به نفاق شناخته شدهاند، هم از منافع کفار محروماند و هم از منافع مسلمانان؛[۵۸] همچنین سفیه کسی است که از دلیل روی گرداند و متمسک به آن را سفیه بداند و به سبب دشمنی با پیامبر (ص)، در حقیقت با خدا دشمنی کند [۵۹].[۶۰].
سفاهت در امور معنوی و پیامدهای آن
بیشترین آیات بیانگر سفاهت، درباره سفاهت در امور معنویاند که با بیان پیامدهای سوء آن، به نوعی حقیقت آن را نیز تبیین کردهاند. بدترین پیامد سفاهت، کفر و شرک و دیگر عقاید انحرافیاند. قرآن، کسانی را که از آیین توحیدی ابراهیم (ع) روی گردانند سفیه معرفی کرده است:وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ[۶۱] استفهام در آیه، انکاری و مفاد آن نفی است.[۶۲] مقصود از ملت ابراهیم (ع)، دین، شریعت و سنت وی [۶۳] و توحید و تسلیم بودن دل برای خدا [۶۴] دانسته شده است. برخی گفتهاند: این آیه نکوهش یهود و نصاراست که از اسلام که آیین ابراهیم (ع) بود روی گرداندند.[۶۵] ادامه آیه: وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۶۶] حجت و دلیلی است بر مفاد ابتدای آن؛ زیرا کسی که در دنیا برگزیده و در آخرت از جمله شایستگان باشد، شایسته پیروی است و جز سفیه یا آنکه خود را به سفاهت زده، از وی روی نمیگرداند.[۶۷]
در روایتی از امام صادق (ع) که ناظر به این آیه دانسته شده،[۶۸] در تفسیر َ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۶۹] آمده است که سفیه پیشوای پرهیزگار نمیشود.[۷۰] این مفاد در روایات اهلسنت نیز به گونه دیگری آمده است:... اگر خدا برای قومی اراده شرّ کند، سفیهانِ آنان را بر ایشان مسلط میسازد.[۷۱] زمانی که ۷۰ نفر از قوم بنیاسرائیل در میقات با صاعقه کشته شدند، موسی (ع) برای زنده شد دوباره آنان به درگاه خدا دعا کرد و در ضمن آن گفت پروردگارا! آیا به سبب عمل سفیهانِ ما هلاکمان میکنی: أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا[۷۲] گروهی مقصود از این عمل سفیهانه را درخواست دیدن خدا [۷۳] و برخی پرستش گوساله [۷۴] دانستهاند که آیات وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ[۷۵]، ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۷۶] مؤیّد قول نخستاند. خدا دعای موسی (ع) را اجابت و آنان را زنده کرد.[۷۷]
سفاهت برخی از جنیان موجب شد که مطالب نادرستی درباره خدا بگویند: وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا[۷۸] منظور از سفیه در این آیه را ابلیس [۷۹] یا کافران و مشرکان جن [۸۰] دانستهاند و شَطَطًا در لغت به معنای تجاوز از حدّ [۸۱] است و بسیاری از مفسران، مقصود از آن را در آیه، شرک و نسبت دادن زن و فرزند به خدا دانستهاند.[۸۲] در آیه بعدی جنیان مؤمن از این گفتار سفیهانه عذرخواهی کرده، ساحت کبریایی خدا را از آن منزه دانستهاند: وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا[۸۳].[۸۴] از جمله پیامدهای سفاهت که در آیاتی به آن اشاره شده، ارتکاب گناهان است: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا[۸۵]، وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۸۶]، وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ[۸۷] مفسران، جهالت را به معنای سفاهت دانستهاند [۸۸] و برپایه روایاتی، ارتکاب هر گناهی از روی جهالت است.[۸۹]
از گناهان هولناک برخاسته از سفاهت، کشتن فرزندان است. کشتن دختران در جاهلیت کاری سفیهانه و بیحجت شرعی و عقلی بود که مرتکبان آن دچار خسران شدند: قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ[۹۰].[۹۱] در آیه سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۹۲] اعتراض کنندگان به تغییر قبله، سفیه قلمداد شدهاند. مفسران، مقصود از این سفیهان را یهود، مشرکان، منافقان، یا همه کسانی دانستهاند که به تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه اعتراض کردند.[۹۳] سفیه خواندن آنان از اینروست که ایشان حقیقت اسلام و حقانیت دین و شریعت را ادراک نکرده،[۹۴] از آیین ابراهیم (ع) روی گرداندند [۹۵] و به کار خداوند حکیم و فرستاده وی اعتراض کردند.[۹۶]پیروی از شاعران، دیگر پیامد سفاهت است: وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ[۹۷] منظور از شعراء، شاعران کافر [۹۸] و مراد از الْغَاوُونَ سفیهانی دانسته شده که پیرامون آنان را گرفتهاند.[۹۹]
از دیگر پیامدهای سفاهت این است که شخص حرمت دیگران را نگه نمیدارد، از این رو به پیامبر اکرم (ص) فرمان داده شده که از سفیهان روی گرداند و با آنان مجادله و مقابله به مثل نکند تا از آزار و بیاحترامی آنان در امان باشد: ِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ[۱۰۰].[۱۰۱] در روایات نیز سفاهت به پیروی از انسانهای پست و همنشینی با گمراهان تفسیر شده [۱۰۲] و اخلاق پست [۱۰۳] و بزرگترین کبر [۱۰۴] و سبب عجله [۱۰۵] به شمار آمده است[۱۰۶].
احکام فقهی سفاهت
در دو آیه از قرآن کریم با صراحت به برخی از احکام سفاهت پرداخته شده است: در آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۰۷]، پس از آنکه به مؤمنان فرمان داده شده هرگاه به یکدیگر بدهی مدتداری (دَین) پیدا کردند آن را بنویسند و آن کسی که حق بر ذمّه اوست آن را املا کند، این حکم بیان شده که چنانچه مدیون، سفیه باشد، باید ولیّ او با عدالت آن را املا کند: فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا ... فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ. بیشتر مفسران، مقصود از سفیه در این آیه را کسی دانستهاند که رشد عقلانی کافی برای تصرف صحیح در اموال خویش ندارد و آنها را با اسراف نابود میکند و از همینرو از سوی شارع از تصرف در اموال خویش منع شده است.[۱۰۸] در آیه وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا[۱۰۹] نیز از دادن اموال به سفیهان نهی و به مؤمنان فرمان داده شده که از آن اموال به ایشان روزی دهند و بر آنان لباس بپوشانند و با آنها سخن شایسته بگویند. گرچه درباره مراد از سفیهان در این آیه، مفسران، اقوال گوناگونی مانند زنان، زنان و کودکان، فرزندان و یتیمان دارند [۱۱۰] و در روایات نیز برای آن مصادیقی مانند شرابخوار [۱۱۱] و شخص غیر قابل اعتماد [۱۱۲] ذکر شده است، به نظر میرسد معنای آیه عام است و شامل همه کسانی میشود که به رشد کافی برای تصرّف در اموال خود نرسیده، آنها را اسراف و در موارد ناشایست صرف میکنند؛ کوچک باشند یا بزرگ، و زن باشند یا مرد.[۱۱۳] در تفسیر اموال نیز که اموال خود سفیهان یا اعمّ از آن مقصود است، دو قول وجود دارد [۱۱۴] که برخی ادامه آیه را مؤید درستی قول نخست دانستهاند،[۱۱۵] بنابراین بر اولیا واجب است متولی امر سفیهان شوند و اموال آنان را در اختیارشان قرار ندهند تا موجب اتلاف آن شوند، بلکه با سرمایهگذاری اموال آنان موجب رشد و فزونی آن شده و از سود آن نیازهای سفیهان را برطرف کنند: وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ[۱۱۶] همچنین باید با سفیهان به عنوان یک انسان برخورد نیکو داشته باشند.[۱۱۷] برخی نیز قول دوم را درست دانسته و گفتهاند: در این آیه از سپردن سرمایههای عمومی و خصوصی که قوام زندگی و اجتماع انسانها به آنهاست، به کسی که در امور مالی رشد کافی ندارد، نهی شده است.[۱۱۸] فقیهان در ابواب گوناگونی از فقهمانند معاملات، طلاق، اِقرار، ضمان و حَجْر از سفاهت و احکام سفیه بحث کردهاند؛[۱۱۹] ولی عمدهترین مباحث سفاهت، مربوط به باب حَجْر است که فقها با استناد به دو آیه یادشده، سفیه را از مصادیق محجور (ممنوع از تصرف در اموال) دانسته و ولایت بر او را ثابت کردهاند.[۱۲۰] در اینکه حجر وی به مجرد سفاهت ثابت میشود یا به حکم حاکم نیاز دارد، اختلاف است[۱۲۱] برخی با استناد به آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۲۲] آن را به مجرد سفاهت و بدون نیاز به حکم حاکم ثابت کردهاند،[۱۲۳] چنانکه زوال حجر را نیز بر اساس آیه وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا[۱۲۴] به مجرد بلوغ و رشد دانستهاند؛[۱۲۵] اما برخی آن را به حکم حاکم منوط کردهاند[۱۲۶].[۱۲۷].
منابع
پانویس
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۷۹؛ الصحاح، ج۶، ص۲۲۳۴-۲۲۳۵؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۴۹۷، «سفه».
- ↑ مفردات، ص۴۱۴، «سفه».
- ↑ التحقیق، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷، «سفه».
- ↑ التعریفات، ص۱۵۸.
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج۶، ص۲۸۴؛ الانوار الساطعه، ج۱، ص۹۱.
- ↑ تهذیب الاخلاق، ص۴۶؛ اخلاق ناصری، ص۱۱۹.
- ↑ جامع السعادات، ج۱، ص۸۰، ۸۲، ۱۰۹.
- ↑ جامع المقاصد، ج۵، ص۱۹۵؛ کفایة الاحکام، ج۱، ص۵۸۴؛ ترمینولوژی حقوق، ص۳۵۸-۳۵۹.
- ↑ کشاف القناع، ج۳، ص۵۳۰؛ جواهر الکلام، ج۲۶، ص۵۶-۵۷.
- ↑ الدر المنضود، ص۱۳۱؛ جامع المقاصد، ج۵، ص۱۹۵؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۵۸.
- ↑ فتح العزیز، ج۱۰، ص۲۸۶؛ مسالک الافهام، ج۴، ص۱۶۳؛ مجمع الفائده، ج۹، ص۲۱۰.
- ↑ کشاف القناع، ج۳، ص۵۲۷؛ جواهر الکلام، ج۲۶، ص۴۸-۵۰؛ معجم المصطلحات، ص۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ نک: تهذیب، ج۹، ص۱۸۲.
- ↑ التبیان، طوسی، ج۹، ص۲۶۷؛ کنزالعمال، ج۳، ص۱۳۳؛ روح المعانی، ج۶، ص۴۲۶.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۱؛ ج۲، ص۱۱۲؛ مجمعالبیان، ج۴، ص۶۷۲؛ التحریر والتنویر، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ شرح اصول کافی، ج۱، ص۲۳۷-۲۳۸؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص۲۹۴.
- ↑ شرح حدیث، ص۳۶۸.
- ↑ التحریر و التنویر، ج۱، ص۲۸۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۹۳؛ فتح القدیر، ج۲، ص۲۴۸.
- ↑ مهدیانفر، رضا، مقاله «سفاهت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵، ص 455 - 456.
- ↑ «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید میگویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
- ↑ «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ «به زودی کمخردان از مردم خواهند گفت: چه چیز آنان را از قبلهای که بر آن بودند بازگردانید؟ بگو: خاور و باختر از آن خداوند است، هر که را بخواهد به راهی راست رهنمون خواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۴۲.
- ↑ «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسندهای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسندهای نباید از نوشتن به گونهای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانهتر و برای گواهگیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیکتر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود میگردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد میکنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش میدهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
- ↑ «و داراییهایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کمخردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.
- ↑ «به راستی آنان که فرزندان خویش را از بیخردی به نادانی کشتند و آنچه خداوند روزی آنان کرده بود با دروغ بافتن به خداوند حرام دانستند زیان کردند، بیگمان گمراه شدند و رهیافته نبودند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.
- ↑ العین، ج۳، ص۳۹۰، «جهل».
- ↑ مفردات، ص۶۲۰، «غی»؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۱۴۰، «غوی».
- ↑ «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ «و از شاعران، گمراهان پیروی میکنند» سوره شعراء، آیه ۲۲۴.
- ↑ التبیان، طوسی، ج۵، ص۶۲-۶۳؛ تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۸۵.
- ↑ «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید میگویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
- ↑ «به زودی کمخردان از مردم خواهند گفت: چه چیز آنان را از قبلهای که بر آن بودند بازگردانید؟ بگو: خاور و باختر از آن خداوند است، هر که را بخواهد به راهی راست رهنمون خواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۴۲.
- ↑ «و اینکه (فردی) نادان (از) ما درباره خداوند سخنانی پریشان میگفت» سوره جن، آیه ۴.
- ↑ «و داراییهایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کمخردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.
- ↑ مفردات، ص۴۱۴، «سفه».
- ↑ مهدیانفر، رضا، مقاله «سفاهت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵، ص 456.
- ↑ التحقیق، ج۵، ص۱۴۷، «سفه».
- ↑ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره اعراف، آیه ۶۵.
- ↑ «سرکردگان کافر از قوم وی گفتند: بیگمان ما تو را در نابخردی میبینیم و ما تو را از دروغگویان میدانیم» سوره اعراف، آیه ۶۶.
- ↑ جامع البیان، ج۸، ص۱۵۲؛ زبدة التفاسیر، ج۲، ص۵۴۴؛ روح المعانی، ج۴، ص۳۹۳.
- ↑ الجوهر الثمین، ج۲، ص۳۷۸؛ تفسیر مراغی، ج۸، ص۱۹۴؛ الجدید، ج۳، ص۱۶۱.
- ↑ «گفت: ای قوم من! در من هیچ نابخردی نیست بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه ۶۷.
- ↑ من وحی القرآن، ج۱۰، ص۱۶۵؛ نک: روح البیان، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه مییابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر میهراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
- ↑ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
- ↑ «برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم» سوره هود، آیه ۸۶.
- ↑ «گفتند: ای شعیب! آیا دینت تو را وا میدارد که (به ما بگویی) آنچه را پدرانمان میپرستیدند وا نهیم یا با داراییهای خود آنچه میخواهیم انجام ندهیم؟ بیگمان تو خود بردبار راهدانی» سوره هود، آیه ۸۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۸، ص۳۸۷؛ روح المعانی، ج۶، ص۳۱۴؛ بیان السعاده، ج۲، ص۳۳۶.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۳۳۷؛ الکشاف، ج۲، ص۴۲۰؛ تفسیر مراغی، ج۱۲، ص۷۳.
- ↑ التبیان، طوسی، ج۶، ص۵۰؛ التبیان، ابن هائم، ص۱۹۲؛ روح البیان، ج۴، ص۱۷۴.
- ↑ التبیان، طوسی، ج۶، ص۵۰؛ زاد المسیر، ج۲، ص۳۹۷؛ المیزان، ج۱۰، ص۳۶۷.
- ↑ «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید میگویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۳۰۸؛ روح البیان، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ الجدید، ج۱، ص۴۰.
- ↑ «آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
- ↑ تفسیر اثنی عشری، ج۱، ص۷۱؛ تیسیر الکریم الرحمن، ص۴۰.
- ↑ تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۱۷؛ مواهب الرحمن، ج۱، ص۹۴-۹۵.
- ↑ البحر المدید، ج۱، ص۸۰.
- ↑ اطیب البیان، ج۱، ص۳۹۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ مهدیانفر، رضا، مقاله «سفاهت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵، ص 456 - 458.
- ↑ «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ التیبان، طوسی، ج۱، ص۴۶۹؛ الجدید، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ تفسیر سمرقندی، ج۱، ص۹۴؛ مجمع البیان، ج۱، ص۳۹۷؛ روح البیان، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ المنیر، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱، ص۲۳۸؛ جامع البیان، ج۱، ص۴۳۶؛ تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۲.
- ↑ «در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۱۰۷؛ الصافی، ج۱، ص۱۹۱؛ الجوهر الثمین، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ نور الثقلین، ج۱، ص۱۲۱؛ المیزان، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ فیض القدیر، ج۱، ص۳۳۸؛ کنز العمال، ج۶، ص۷.
- ↑ «آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۱۶۴؛ بیان السعاده، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰؛ المیزان، ج۸، ص۲۷۰-۲۷۱.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۲۸۹-۲۹۰؛ التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۳۷۷؛ روح المعانی، ج۵، ص۷۱.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! ما تا خداوند را آشکارا نبینیم، به تو ایمان نمیآوریم و در حالی که خود مینگریستید آذرخش شما را فرا گرفت» سوره بقره، آیه ۵۵.
- ↑ «باز، از پس مرگتان شما را برانگیختیم، باشد که سپاس بگزارید» سوره بقره، آیه ۵۶.
- ↑ غرائب القرآن، ج۱، ص۲۹۱؛ الصافی، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ «و اینکه (فردی) نادان (از) ما درباره خداوند سخنانی پریشان میگفت» سوره جن، آیه ۴.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۵۰؛ تفسیر بغوی، ج۵، ص۱۵۹.
- ↑ زاد المسیر، ج۴، ص۳۴۷؛ المیزان، ج۲۰، ص۴۱.
- ↑ العین، ج۶، ص۲۱۲؛ الصحاح، ج۳، ص۱۱۳۸؛ لسان العرب، ج۷، ص۳۳۴، «شطط».
- ↑ روح المعانی، ج۱۵، ص۹۶؛ روح البیان، ج۱۰، ص۱۹۰-۱۹۱؛ تفسیر اثنی عشری، ج۱۳، ص۳۴۲.
- ↑ «و ما میپنداشتیم که هیچگاه آدمیان و پریان بر خداوند دروغی نمیبندند» سوره جن، آیه ۵.
- ↑ روح البیان، ج۱۰، ص۱۹۲؛ التفسیر الوسیط، ج۱۵، ص۱۳۳-۱۳۴.
- ↑ «(پذیرش) توبه بر خداوند تنها برای آنان است که از نادانی کار زشتی انجام میدهند سپس زود توبه میکنند پس، این کسانند که خداوند توبه آنها را میپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷.
- ↑ «و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما! پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است: چنانچه هر یک از شما از سر نادانی کار بدی انجام دهد، آنگاه از پس آن توبه کند و به راه آید، چنین است که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۵۴.
- ↑ «و بر هر چه زبانتان به دروغ وصف میکند، نگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر خداوند دروغ بندید زیرا آنان که بر خداوند دروغ میبندند رستگار نمیگردند» سوره نحل، آیه ۱۱۶.
- ↑ زبدة التفاسیر، ج۲، ص۳۱۰؛ روح المعانی، ج۲، ص۴۴۷؛ التفسیر المبین، ص۱۰۱.
- ↑ الدرالمنثور، ج۲، ص۱۳۰؛ البرهان، ج۲، ص۴۵.
- ↑ «به راستی آنان که فرزندان خویش را از بیخردی به نادانی کشتند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۹۲؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۵، ص۱۳۹۶؛ فتح القدیر، ج۲، ص۱۹۰.
- ↑ «به زودی کمخردان از مردم خواهند گفت: چه چیز آنان را از قبلهای که بر آن بودند بازگردانید؟ بگو: خاور و باختر از آن خداوند است، هر که را بخواهد به راهی راست رهنمون خواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۴۲.
- ↑ زاد المسیر، ج۱، ص۱۱۸؛ التفسیر الکبیر، ج۴، ص۷۸-۷۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۲۴.
- ↑ تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۵۶؛ التفسیر الکبیر، ج۴، ص۷۹؛ المیزان، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ روح البیان، ج۱، ص۲۴۶.
- ↑ تیسیر الکریم الرحمن، ص۷۳؛ اطیب البیان، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ «و از شاعران، گمراهان پیروی میکنند» سوره شعراء، آیه ۲۲۴.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۹، ص۲۸۳۱؛ فتح القدیر، ج۴، ص۱۴۰.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۸۵؛ زبدة التفاسیر، ج۵، ص۶۶؛ مراح لبید، ج۲، ص۱۶۳.
- ↑ «و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ التیبان، طوسی، ج۵، ص۶۲-۶۳؛ تفسیر مراغی، ج۹، ص۱۴۸؛ اطیب البیان، ج۶، ص۶۱.
- ↑ معانی الاخبار، ج۲، ص۲۴۷.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۳۲۲.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۳۱۰.
- ↑ کنز العمال، ج۱۶، ص۲۶۹؛ بحار الانوار، ج۷۵، ص۱۲۲.
- ↑ مهدیانفر، رضا، مقاله «سفاهت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵، ص 458 - 460.
- ↑ «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسندهای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسندهای نباید از نوشتن به گونهای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانهتر و برای گواهگیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیکتر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود میگردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد میکنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش میدهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
- ↑ فقه القرآن، ج۱، ص۴۰۵-۴۰۶؛ الکشاف، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶؛ زبدة التفاسیر، ج۱، ص۴۳۵.
- ↑ «و داراییهایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کمخردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۲؛ روض الجنان، ج۵، ص۲۴۷-۲۴۹؛ زاد المسیر، ج۱، ص۳۷۱.
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۳۶.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ جامع البیان، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۶؛ التبیان، طوسی، ج۳، ص۱۱۳.
- ↑ احکام القرآن، ج۲، ص۳۵۳-۳۵۴؛ تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۶۰؛ البحر المحیط، ج۳، ص۵۱۵.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۴۷۱؛ روح المعانی، ج۲، ص۴۱۱؛ کنز العرفان، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ تفسیر شاهی، ج۲، ص۲۲۶؛ التحریر و التنویر، ج۴، ص۲۷؛ المیزان، ج۴، ص۱۷۰-۱۷۱.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۸۸؛ زبدة البیان، ج۱، ص۴۸۷؛ التفسیر الکاشف، ج۲، ص۲۵۶.
- ↑ نمونه، ج۳، ص۲۶۷-۲۶۸، ۲۷۰.
- ↑ المراسم العلویه، ص۲۰۶؛ النهایه، ص۱۱۳، ۶۰۵؛ المهذب، ج۲، ص۱۱۶.
- ↑ الام، ج۳، ص۲۲۳؛ مسالک الافهام، ج۴، ص۱۵۹-۱۶۰؛ مجمع الفائده، ج۹، ص۲۲۳.
- ↑ فتح العزیز، ج۵، ص۷۵؛ جواهر الکلام، ج۲۶، ص۹۴.
- ↑ «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسندهای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسندهای نباید از نوشتن به گونهای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانهتر و برای گواهگیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیکتر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود میگردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد میکنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش میدهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
- ↑ مجمع الفائده، ج۹، ص۲۱۹؛ مسالک الافهام، ج۴، ص۱۵۸-۱۵۹.
- ↑ «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، داراییهایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که داراییهای ایشان را به آنان باز میگردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.
- ↑ الام، ج۳، ص۲۲۰؛ المبسوط، ج۲، ص۲۸۶؛ مجمع الفائده، ج۹، ص۱۹۵.
- ↑ جامع المقاصد، ج۵، ص۱۹۶؛ کشاف القناع، ج۳، ص۵۱۶؛ نک: جواهر الکلام، ج۲۶، ص۹۴.
- ↑ مهدیانفر، رضا، مقاله «سفاهت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵، ص 460-462.