عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی
عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی | |
---|---|
نام کامل | عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی |
جنسیت | مرد |
از قبیله | بنیخزاعه |
پدر | بدیل بن ورقاء |
برادر | |
از اصحاب | |
حضور در جنگ | |
مقدمه
عبدالله فرزند بدیل بن ورقاء که سید و بزرگ خزاعه و از اصحاب پیامبر (ص) بود. او قبل از فتح مکه به همراه پدرش مسلمان شد و در فتح مکه و جنگ حنین و طایف و تبوک در رکاب رسول خدا (ص) شرکت کرد[۱].
او در زمان خلافت عمر بن خطاب در فتح کرمان و طبسین فرماندهی داشت[۲]. و جزو نخستین مهاجرانی بود که پس از قتل عثمان با حضرت علی (ع) بیعت کرد[۳].
وی در جنگهای جمل و صفین در رکاب آن حضرت به همراه دو برادرش عبدالرحمان و محمد مردانه جنگید و تا مرز شهادت در صفین پیش رفت و دست از حمایت آن امام همام و وصی رسول خدا برنداشت.[۴]
گفت و گو با عایشه
عبد الله بن عامر نقل میکند: هنگامی که عایشه برای جنگ با امیرالمؤمنین (ع) عازم بصره بود، عبد الله بن بدیل نزد او رفت و او را سوگند داد و گفت: آیا مگر از تو نشنیدیم که از رسول خدا (ص) نقل میکردی که فرمود: «علی با حق است و حق با علی، و این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض بر من وارد شوند»[۵]
عایشه گفت: چرا من این حدیث را از رسول خدا شنیده و نقل کردهام.
عبد الله گفت: پس چرا میخواهی بر ضد حضرت علی (ع) قیام کنی؟
عایشه جواب داد: «مرا رها کنید، به خدا قسم، دوست میداشتم همۀ آنها یکدیگر را فنا و نابود میکردند»[۶].
عایشه به گفتن همین جمله، اکتفا کرد و به راه خود ادامه داد و حاضر نشد از جنگ با امیرالمؤمنین (ع) دست بردارد، معلوم میشود عایشه با علم به این که راه او بر باطل است باز هم بر خلاف اعتقادش برای جنگ با حجت خدا علی بن ابیطالب (ع) به بصره رفت و جنگ خانمانسوز جمل را به پا کرد.[۷]
سخنرانی ابن بدیل به هنگام حرکت به صفین
هنگامی که سپاه امام](ع) راهی صفین برای جنگ با شامیان بود، عدهای اشکالتراشی میکردند، و جنگ را به صلاح نمیدانستند، اما چند تن از سران لشکر امام (ع) در مقابل مخالفان جنگ، از امام (ع) و نبرد با شامیان حمایت کردند، یکی از آنها عبد الله بن بدیل بود او برخاست و چنین گفت: «ای امیرالمؤمنین، همانا آن قوم (شامیان) اگر خدا را میخواستند و برای او عمل میکردند هرگز با ما مخالفت نمینمودند، ولی آنها برای فرار از عدالت، و علاقه به انحصار طلبی، و حرص به قدرت، و بیعلاقگی به این که مبادا دنیایشان از دست برود با ما میجنگند، و کینههایی که در جان و خصومت و دشمنی که در سینه نهان دارند به سبب جنگهای صدر اسلام بوده که بر ضد آنان برپا کردهای و در آن، پدران و خویشان و برادرانشان را به هلاکت رساندهای، اینک برای انتقام از کشتههای اجداد کفار خود با تو سر جنگ دارند».
سپس رو به مردم کرد و چنین گفت: «چه طور ممکن است معاویه با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کند؟ در حالی که علی (ع) در یک جنگ (در جنگ بدر) برادرش حنظله، و داییاش ولید، و جد مادریاش عتبه را به هلاکت رسانده است؟ به خدا سوگند، گمان نمیبرم که او بیعت کند و آنان هرگز مطیع شما نخواهند شد و راه راست را انتخاب نخواهند کرد مگر آنکه نیزههای استوار ما، میان آنان به کار افتد، و شمشیرها سرهایشان را از تن جدا سازد و پیشانیهایشان به گرزهای آهنین شکافته شود و کارهایی سخت میان دو گروه صورت گیرد»[۸].
این سخنانی بود که عبد الله بن بدیل قبل از عزیمت سپاه امیرالمؤمنین (ع) به جانب صفین و در حمایت از امام و پیشوای خود ایراد نمود و نیروهای عراقی را دلگرم و امیدوار کرد.[۹]
خطابه او به هنگام نبرد و شهادت
عبدالله بن بدیل در هر فرصتی با سخنان کوبنده و هشدار دهنده به سپاه امام (ع) دلگرمی میداد و در سپاه دشمن سستی و رخوت ایجاد میکرد لذا در گرماگرم جنگ صفین سخنانی بسیار کوبنده و امیدوار کننده ایراد کرد، و خود را برای شهادت آماده کرد، او خطاب به نیروهای عراقی چنین گفت: «همانا معاویه مدعی چیزی است که از او نیست و در مورد خلافت با کسی به نزاع و ستیز برخاسته که او به خلافت و رهبری مسلمین سزاوارتر و کسی نظیر او نیست. میخواهد با جدال باطل خود حق را از میان بردارد و نور خدا را خاموش نماید. اینک به همراه اعراب و احزاب بر شما حمله آورده است، او ضلالت و گمراهی برای آنان آراسته و در دلهایشان محبت فتنهانگیزی را نشانده است. بدانید، معاویه در خصوص امر مهم خلافت و امامت بر مسلمین، اعراب را به اشتباه انداخته و پلیدی دیگری بر پلیدیهایشان افزوده است، و شما به خدا سوگند، بر نور هدایت و برهان روشن و آشکارید؛ بنابراین با این طاغیان جفاپیشه و این ستمکاران سرکش پیکار کنید و از آنان هراسی به دل راه ندهید و چرا باید از آنها بترسید و حال آنکه قرآن در دست شما آیتی آشکار از خدایتان است که میفرماید: ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۰]. سپس گفت: «همانا من همراه رسول خدا (ص) با این قوم جنگ کردهام و به خدا قسم، اینها در این جنگ پاکتر و پرهیزکارتر و با تقواتر از گذشته نیستند، بنابراین قیام کنید و به جنگ با دشمن خدا و دشمن دینتان بشتابید و شمشیرها را از نیام برکشید»[۱۱].
در این موقعیت، جنگ بسیار سختی به وقوع پیوست و مردم به یک دیگر در افتادند و هر دو گروه یعنی جناح چپ لشکر شام با جناح راست سپاه عراق برای کسب برتری و پیروزی جناح خود سخت تلاش کردند، عبد الله بن بدیل همچنان دلیرانه شمشیر میزد و پیش میرفت تا خود را به معاویه رساند و او را از جایگاهش به عقب راند سپس فریاد برآورد: ای انتقامگیرندگان خون عثمان، و مقصودش انتقام خون برادر خودش عثمان بن بدیل بود که در همین جنگ در رکاب امام (ع) به شهادت رسیده بود[۱۲]، ولی معاویه و یارانش به اشتباه گمان بردند که مقصود او عثمان بن عفان است.
معاویه که از مقر فرماندهی و جایگاهش از ترس جانش دور شده و احساس نابودی میکرد، کمی جلو آمد و مکرر به حبیب بن مسلمه پیام میفرستاد و از او یاری و مدد میخواست، در مرحله آخر، حبیب بن مسلمه با همه افراد در جناح چپ سپاه معاویه به جناح راست سپاه عراق حمله کرد و مقاومت کرد تا جناح راست سپاه امام (ع) را از هم گسیخت. تا آنجا که جمعی از یاران عبد الله در سپاه عراق فرار کردند و تنها صد مرد جنگی از قاریان قرآن با ابن بدیل باقی ماندند. آنها پشت به پشت هم دادند و از خود دفاع میکردند و حاضر به عقبنشینی نبوده و به سوی خیمه معاویه به پیش میرفتند.
عبد الله مصمم به کشتن معاویه بود و آهنگ جایگاه او را داشت و به سوی او پیشروی میکرد تا خود را به نزدیکی معاویه رساند، در این موقع معاویه که عبد الله بن عامر کنارش ایستاده بود خطاب به مردم بانگ برداشت: ای وای بر شما، حال که از به کار بردن تیر و کمان و شمشیر عاجزید، با سنگ و پاره سنگ عبد الله بن بدیل و همراهانش را بزنید. با این فرمان، نیروهای محافظ معاویه و جنگجویان اطرافش با سنگ و پاره سنگ به ابن بدیل و یارانش حمله کردند و آنقدر سنگ زدند تا سنگی به عبد الله اصابت کرد و او را مجروح کرد و روی زمین افتاد، در این موقع لشکر دشمن با شمشیر بر او حملهور شدند و با شمشیرهای خود او را به شهادت رساندند[۱۳].
بدین ترتیب عبد الله بن بدیل خزاعی در سال ۳۷ هجری در رکاب مولا و پیشوایش امیرالمؤمنین (ع) به دست سپاه معاویه در صفین به شهادت رسید و به فیض حضور در رضوان و رحمت خدا نایل آمد. پس از شهادت او شیرازه سپاه امام (ع) خسارت شدیدی دید و نیروهای معاویه جرئت بیشتری پیدا کردند [۱۴].[۱۵]
در آخرین نفسها و توصیه به حمایت از علی (ع)
ابن بدیل در آخرین لحظات عمر شریف خود - در معرکه قتال - خطاب به اسود بن طمهان - که خواهان پند و اندرز بود - چنین گفت: «نخست تو را به پرهیزگاری و تقوای الهی سفارش میکنم و سپس تو را به خیرخواهی امیرالمؤمنین (ع) و این که همراه با او بجنگی تا حق آشکار و پیروز شود یا تو به خداوند ملحق شوی. توصیه مینمایم، ای اسود بن طهمان، سلام مرا هم به امیرالمؤمنین (ع) ابلاغ کن و به او بگو: در این معرکه چندان نبرد کن تا آنها را پشت سرت بگذاری و هرکسی شب را به صبح آورد و معرکه و آوردگاه پشت سرش باشد پیروز خواهد بود»[۱۶].
عبد الله این را گفت و چیزی نگذشت که جان به جان آفرین تسلیم نمود. اسود بن طهمان نزد امام (ع) آمد و پیام عبد الله را به آن حضرت رسانید، امام (ع) فرمود: «خداوند عبد الله بن بدیل را رحمت کند، تا هنگامی که زنده بود همراه ما با دشمن ما جنگ و جهاد کرد و هنگام مرگ هم برای ما خیرخواهی نمود»[۱۷].[۱۸]
اندوه امام در فراق ابن بدیل
امام (ع) در فراق اصحابش که در جمل و صفین به شهادت رسیدند، چنین فرموده که حکایت از عمق فاجعه و اندوه امام دارد: «کجایند برادران من، همانها که سواره به راه میافتادند و در راه حق قدم بر میداشتند کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند مانند آنان برادرانشان که پیمان جانبازی بستند و سرهای آنان برای ستمگران فرستاده شد....»[۱۹]؛
ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه مینویسد: مراد امام (ع) از «أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ» عبد الله بن بدیل و هاشم بن عتبه (هاشم مرقال) و امثال ایشان است که در جنگ جمل و صفین به شهادت رسیدند[۲۰].[۲۱]
جستارهای وابسته
- بدیل بن ورقاء خزاعی (پدر)
- نافع بن بدیل بن ورقاء خزاعی (برادر)
- عثمان بن بدیل بن ورقاء خزاعی (برادر)
- محمد بن بدیل ورقاء خزاعی (برادر)
- عبدالرحمان بن بدیل ورقاء خزاعی (برادر)
- حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی (برادر)
- بنیخزاعه (قبیله)
منابع
پانویس
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۱۲۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۰.
- ↑ رجال طوسی، ص۴۶، ش۵؛ الجمل، ص۱۰۳ و ۱۰۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۵۱.
- ↑ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»
- ↑ دَعُونِي وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّهُمْ تَفَانَوْا جَمِيعاً؛ الجمل، ص۴۳۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۵۱-۸۵۲.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۷۵-۱۸۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۵۲-۸۵۳.
- ↑ «آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه -اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید * با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند» سوره توبه، آیه ۱۳-۱۴.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۸۶.
- ↑ عبد الله دو برادر داشته: یکی عبدالرحمان که محتمل است در جمل و محتمل است در صفین به شهادت رسیده و برادر دیگرش محمد که در صفین به شهادت رسید، اما برادری به نام عثمان در جایی از او یاد نشده، مگر در این سند که محتمل است وی برادر دیگر او بوده است.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۴۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۹۶؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۴۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۹۶؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۵۳-۸۵۵.
- ↑ نظیر همین داستان با کمی تفاوت در عبارات در وقعة صفین، ص۴۵۶ و تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶ برای عبد الله بن کعب مرادی آمده است.
- ↑ « رَحِمَهُ اللَّهُ جَاهَدَ مَعَنَا عَدُوَّنَا فِي الْحَيَاةِ وَ نَصَحَ لَنَا فِي الْوَفَاةِ»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۹۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۵۶.
- ↑ «أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۵۶-۸۵۷.