فرزندان پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

فرزندان پیامبر (ص) و خدیجه (س)

در منابع تاریخی برای رسول خدا (ص) چندین فرزند نقل شده است. برخی از آنان پسر و بعضی دیگر دختر بوده‌اند. طبری برای رسول خدا (ص) و خدیجه (س) هشت فرزند می‌شمارد: چهار پسر و چهار دختر؛ پسران عبارت‌اند از: قاسم، طیب، طاهر وعبداللّه و دختران عبارت‌اند از: زینب، رقیه، امّ‌کلثوم و فاطمه (س)[۱].

سهیلی از زبیری روایت می‌کند که برای رسول خدا (ص) از خدیجه (س)، دو پسر به نام‌های قاسم و عبداللّه بود که همان طاهر و طیب می‌باشند و به این نام شناخته می‌شدند؛ چون بعد از نبوت رسول خدا (ص) به دنیا آمدند[۲]. ابن عبدالبر ادعای اجماع می‌کند که رسول خدا (ص) از خدیجه‌(س)، یک پسر به نام قاسم داشت که کنیه حضرت، منتسب به همین پسر است[۳].

در ترتیب فرزندان نقل شده برای رسول خدا (ص) هم اختلاف بسیاری وجود دارد. برخی ترتیب فرزندان رسول خدا (ص) را از حضرت خدیجه (س) این‌گونه نقل کرده اند: «قاسم، زینب، عبداللّه، امّ‌کلثوم، فاطمه‌(س) و رقیه»[۴].

ابن حزم، از ابن خیاط، از حافظ عبد الغنی نقل می‌کند که رسول خدا (ص) سه پسر و چهار دختر داشته و ترتیب ولادت آنان: «قاسم، زینب، رقیه، فاطمه (س)، امّ‌کلثوم، عبداللّه و ابراهیم» است[۵].

ابن کثیر دمشقی، از حکیم بن حزام نقل می‌کند که خدیجه‌(س) برای رسول خدا (ص)، قاسم، طیب، طاهر، زینب، رقیه، امّ‌کلثوم و فاطمه (س) را به دنیا آورد[۶].

ابن اسحاق سه پسر، به ترتیب به نام‌های قاسم، طیب و طاهر ذکر می‌کند که هر سه در جاهلیت از دنیا رفتند[۷].

ابن حزم دو فرزند پسر از خدیجه (س) ذکر می‌کند: یکی به نام قاسم و دیگری که در نامش اختلاف است. برخی طاهر، گروهی طیب و دسته‌ای عبداللّه گفته‌اند و در ترتیب دختران، زینب، رقیه، فاطمه (س) و امّ‌کلثوم آورده است[۸].

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، در تعداد فرزندان منسوب به رسول خدا (ص) و خدیجه (س) اختلاف فراوانی وجود دارد. همچنین در ترتیب تولد آنها نیز اختلاف است که این اختلاف، مسئله ازدواج آنها را با فرزندان ابولهب، و بعد از طلاق از آنها، از دواج با عثمان را دچار مشکل می‌کند.[۹]

اقوال درباره دختران منسوب به پیامبر (ص) و خدیجه (س)

درباره انتساب زینب، امّ‌کلثوم و رقیه چهار قول وجود دارد:

  1. زینب، امّ‌کلثوم، رقیه و فاطمه (س) دختران رسول خدا (ص) از خدیجه کبری (س) هستند. این قول منتسب به بسیاری از مورخان اهل سنت، مانند طبری[۱۰]، ابن عبد البر[۱۱]، ابن حزم[۱۲] و... است.
  2. زینب و رقیه، دختران مردی از بنی تمیم به نام «ابی هاله هند بن النباش بن زرارة بن واقدی بن حبیب بن سلامة بن عدی بن حروة بن اسید بن عمرو بن تمیم[۱۳]» هستند. ابوالقاسم کوفی در روایتی چنین نقل می‌کند: هاله، خواهر خدیجه (س)، با مردی از بنی مخزوم به نام عتیق بن عائذ بن عبداللّه بن عمرو بن مخزوم[۱۴]ازدواج کرد و پس از مرگ شوهرش، بار دوم با مردی از بنی تمیم ازدواج کرد و از او پسری به نام «هند» به دنیا آمد. این مرد تمیمی همسر دیگری داشت که از او دو دختر، به نام‌های زینب و رقیه، داشت. آن مرد تمیمی و همسرش از دنیا رفتند. هاله این دو دختر همسر خود را سرپرستی می‌کرد. پس از ازدواج رسول خدا (ص) با خدیجه (س)، هاله از دنیا رفت و سرپرستی دختران همسر او را خدیجه (س) و رسول خدا (ص) بر عهده گرفتند[۱۵].
  3. زینب، امّ‌کلثوم و رقیه، دختران هاله، خواهر خدیجه‌اند[۱۶]. ابن مغازلی معتقد است زینب و رقیه دختران هاله، خواهر حضرت خدیجه (س)، دخترخوانده رسول خدا (ص) می‌باشند[۱۷].
  4. زینب و رقیه دختران خدیجه (س) از همسر دیگر او می‌باشند[۱۸].[۱۹]

ادله مخالفان انتساب

کسانی که می‌گویند امّ‌کلثوم، رقیه و زینب، دختران رسول اللّه نیستند. بلکه تنها در منزل ایشان بزرگ شده و زیر نظر ایشان تربیت یافته‌اند: دلایل و مستندات تاریخی در این‌باره اقامه کرده‌اند که به اختصار بیان می‌شود:

اختلاف در ترتیب فرزندان منسوب به رسول خدا (ص)

بنابر نقل الاصابه، قاسم و عبداللّه، فرزندان بزرگ رسول (ص) و خدیجه (س)، اسلام را درک کردند و در دوران شیرخواری از دنیا رفتند[۲۰] و بنابر نقل او و دیگران، رقیه و امّ‌کلثوم، بعد از این دو پسر به دنیا آمدند[۲۱].

قرطبی از زبیر بن بکار نقل می‌کند: «ان اکبر ولد النبی (ص): القاسم، ثم زینب، ثم عبداللّه و کان یقال له الطیب و الطاهر و ولد بعد النبوة و مات صغیراً، ثم ام کلثوم، ثم فاطمه، ثم رقیه»[۲۲].

چگونه این دو دختر پیش‌تر با فرزندان ابولهب ازدواج کرده بودند و پس از طلاق از آنها، امّ‌کلثوم، با عثمان ازدواج کرد[۲۳] و در سال پنجم بعثت، با عثمان، به حبشه هجرت کرد[۲۴]؟ اگر سال ولادت امّ‌کلثوم، سال اول بعثت باشد، سال پنجم بعثت پنج ساله بوده است. پس چگونه در این سن، با فرزند ابولهب ازدواج کرده و از او طلاق گرفته و با عثمان ازدواج کرده و از او باردار شده و در مسیر سفر به حبشه سقط جنین کرده است؟ آیا این پرسش‌ها این شبهه را ایجاد نمی‌کند که امّ‌کلثومی که با پسر ابولهب ازدواج کرده و طلاق گرفته و بعد با عثمان ازدواج کرده است، غیر از امّ‌کلثومی باشد که فرزند رسول خدا (ص) بوده است؟ آیا تشابه اسمی باعث نشده است بین رقیه، دختر رسول خدا (ص) که در کودکی از دنیا رفته است، با رقیه‌ای که ربیبه رسول خدا (ص) است و در سن ازدواج با فرزند ابولهب بوده و بعد از طلاق، با عثمان ازدواج کرده و به حبشه هجرت کرده است، اشتباه شده باشد و ربیبه را به جای دختر پیامبر (ص) بیان کرده باشند؟[۲۵]

خواستگاری نکردن از رقیه

اگر رقیه و امّ‌کلثوم دختران رسول خدا (ص) بودند و ازدواج با آنها این‌گونه فضیلت‌آور بود که عثمان معروف به ذوالنورین شود، چرا بعد از طلاق آنها، به وسیله فرزندان ابولهب، هیچ‌کس به خواستگاری رقیه نیامده است؟

چرا بسیاری از صحابه، برای ازدواج با فاطمه (س)، از ایشان خواستگاری کردند و از رسول خدا جواب رد شنیدند، اما هیچ‌کس از رقیه خواستگاری نکرد؛ حتی در مدینه؟ تا اینکه امّ‌کلثوم از دنیا برود و عثمان با او ازدواج کند؟ آیا این مطلب نمی‌تواند دختر پیامبر بودن امّ‌کلثوم و رقیه را دچار تردید کند؟ به ویژه در شبه جزیره عربستان که قبیله‌گرایی به شدت رواج داشت و افراد سعی می‌کردند با قبایل و خانواده‌های سرشناس وصلت کنند؛ ولی ربائب پیامبر (ص) از این ویژگی برخوردار نبودند. هر چند آنان، در خانه رسول خدا (ص) تربیت یافته بودند، برای فرهنگ قبیله‌گرای عربستان مورد توجه قرار نمی‌گرفت؛ از این‌رو رقیه در خانه رسول خدا (ص) ماند تا اینکه امّ‌کلثوم مُرد و عثمان با او ازدواج کرد.[۲۶]

نفی وجود دختری غیر از فاطمه‌(س) برای رسول خدا (ص)

بعد از رحلت پیامبر (ص) و گرفتن فدک از حضرت زهرا (س)، دختر پیامبر (ص) به مسجد آمد، در حالی‌که همه انصار و مهاجر در مسجد اجتماع کرده بودند. فاطمه (س)، خطبه‌ای خواند که منابع شیعه و سنی آن را نقل کرده‌اند. در این خطبه، فاطمه‌(س)، ادعایی را مطرح کردند که غیر از خود، انتساب هرگونه فرزند دختری را به رسول خدا (ص) رد می‌کند: «أَنَا فَاطِمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ، أَقُولُ عُوداً عَلَى بَدْءُ، وَ مَا أَقُولُ ذَلِكَ سَرَفاً وَلَا شَطَطاً... فَإِنْ تعزوه تَجِدُوهُ أَبَى دُونَ آبَائِكُمْ، وَ أَخاً أَ بْنِ عَمًى دُونَ رِجَالِكُمُ...»[۲۷]؛

ای مردم، آگاه باشید که من فاطمه، دختر محمّد (ص) هستم. گفتارم یکنواخت و از سر صدق بوده و از غلط و نادرستی به دور است... اگر تحقیق کنید، پیامبر (ص) پدر من بود، نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموی من (علی بن ابی‌طالب) است، نه برادر مردان شما.

در جمعی که همه صحابه، از مهاجر و انصار، حضور داشتند، عثمان هم حاضر بود. آیا دختر رسول خدا (ص) ادعای گزاف کرد؟ آیا فاطمه (س) در این ادعا کاذب بود؟ اگر ادعای بی‌اساسی را مطرح کرد، چرا اصحاب در مقابل ادعای کذب زهرا (س) اعتراض نکردند؟ چرا عثمان، که بنابر ادعای شما دختران پیامبر (ص) را به نکاح خود در آورده بود، اعتراض نکرد که من هم داماد پیامبرم و ایشان پدر همسران من هم بود؟ آیا صحابه از حقیقت این امر، که زینب و امّ‌کلثوم و رقیه دختران پیامبرند، آگاه نبودند؟ یا حقیقت این است که آنها اصلاً دختران پیامبر (ص) نبودند! بنابراین هیچ‌یک از صحابه، در مقابل این ادعای فاطمه (س)، اعتراض نکرد؛ زیرا جز به حق ادعا نکرده بود.[۲۸]

امام علی (ع) تنها داماد پیامبر (ص)

ابن الدمشقی و محب الدین طبری می‌نویسند:

رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود: «یا علی، خدای تعالی سه موهبت به تو عنایت فرموده است که به من و هیچ‌یک از مردم عنایت نفرموده است؛ پدرزنی مانند من به تو ارزانی داشته است که به من عنایت نکرده است...[۲۹].

در این روایت، پیامبر اسلام (ص)، به صراحت می‌گوید که به احدی غیر از علی (ع) پدر زنی مثل من داده نشده است. معلوم می‌شود پیامبر (ص) دختر دیگری نداشته است؛ وگرنه چنین سخنی نمی‌فرمود.[۳۰]

عدم رابطه نزدیک بین پیامبر (ص) و دیگر دختران

رابطه عاطفی بین فاطمه (س) و رسول خدا (ص) را چگونه تفسیر و توجیه می‌کنید؟ چرا چنین رابطه‌ای بین پیامبر (ص) و دختران منتسب به ایشان وجود نداشت؟ در منابع شیعه و سنی، روایت شده است که در دورانی که رسول خدا (ص) در مکه حضور داشتند، مشرکان به پیامبر (ص) آزارهای بسیاری می‌رساندند. در همه این موارد، آن کس که به یاری پدر می‌آمد، دخترش فاطمه (س) بود و از دیگر دختران منتسب به ایشان، حتی یک مورد هم یاد نشده است که به یاری و پرستاری پدر آمده باشند. این رابطه صمیمی، به اندازه‌ای نزدیک بود که به فاطمه (س) لقب «امّ ابیها» داده شد و در منابع مختلف اهل سنت آمده است: «فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ...كَانَتْ تُكَنَّى أُمَ أَبِيهَا»[۳۱].

صحیح مسلم از ابن مسعود روایت می‌کند: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در برابر خانه کعبه نماز می‌گزارد، ابو جهل و همدستانش در نزدیکی خانه کعبه نشسته بودند و یک روز قبل از آن، بچه شتری نحر شده بود. ابو جهل به همدستان خود گفت: «کدام یک از شما حاضر است برود و شکمبه آن شتر را بیاورد و هنگامی که محمد (ص) در سجده است، آن را روی شانه او بیفکند؟» بدترین آنها پیش‌قدم شد و دستور ابو جهل را عملی ساخت. درحالی که پیغمبر اکرم (ص) در سجده بود، آن شکمبه آلوده را روی شانه رسول خدا (ص) افکند. ابوجهل و همدستانش از مشاهده این منظره بسیار خندیدند؛ به طوری که بعضی از آنها از شدت خنده به روی دیگری می‌افتاد!

ابن مسعود می‌گوید: «من در این هنگام گوشه‌ای ایستاده بودم و جریان را مشاهده می‌کردم. لکن جرئت آن را نداشتم که شکمبه را از روی شانه حضرتش بردارم. پیامبر (ص) همچنان در حال سجده بود و سر از سجده بر نمی‌داشت تا اینکه مردی به حضور حضرت زهرا (س) رفت و جریان را به ایشان گفت. حضرت فاطمه (س)، در حالی که از شنیدن این سخن به شدت ناراحت شده بود، آمد و آن را از روی دوش حضرت رسول (ص) برداشت و آنها را مورد شماتت و ملامت قرار داد»[۳۲].

در این‌گونه حوادث، دیگر دختران منتسب به رسول خدا (ص) کجا بودند؟ چرا باید دختر پنج یا شش ساله به یاری رسول خدا (ص) بیاید. ولی دختران بزرگ در هیچ صحنه‌ای حضور نداشته باشند؟ نیز در روز احد، فاطمه‌(س) بود که زخم‌های رسول خدا (ص) را مداوا می‌کرد[۳۳].

ابن عمر روایت می‌کند: «كَانَ النَّبِيُّ إِذَا أَرَادَ سَفَراً كَانَ آخِرَ النَّاسِ عَهْداً بِفَاطِمَةَ وَ إِذَا قَدِمَ كَانَ أَوَّلَ النَّاسِ عَهْداً بِفَاطِمَةَ»[۳۴]؛ رسول خدا (ص) هرگاه به سفر می‌رفت، آخرین فردی که با او وداع می‌کرد، فاطمه (س) بود و اولین فردی که هنگام بازگشت به دیدار او می‌رفت، فاطمه (س) بود.

همچنین از عایشه روایت شده است: "كنت أرى رسول الله (ص) يقبل فاطمة"[۳۵]؛ بارها مشاهده کردم که رسول خدا (ص) فاطمه (س) را می‌بوسید. اما چنین امری درباره دیگر دختران نقل نشده است. همچنین پیامبر (ص) فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»[۳۶]؛ «فاطمه (س) سرور زنان بهشتی است». «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِي‌»[۳۷]؛ «فاطمه پاره تن من است، هرکس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است». و ده‌ها مورد دیگر که رسول خدا (ص) درباره فاطمه (س) فرمود. اما یک مورد مدح و فضیلتی درباره دیگر دختران نقل نشده است.

آیا رسول خدا (ص) درباره دختران، به تبعیض رفتار کرده است؟ آیا چنین عملی از رسول خدا (ص) متصور است؟ اگر چنین عملی از رسول خدا (ص) متصور نیست، آیا این رابطه رسول خدا (ص) با فاطمه‌(س) از یک واقعیت مهم حکایت نمی‌کند؟ پس نسبت عاطفی بین رسول خدا (ص) و فاطمه‌(س)، به دلیل علقه بین پدر و دختر بوده که با دیگران چنین نسبتی وجود نداشته است.[۳۸]

دفاع عبداللّه بن عمر از عثمان

شخصی نزد عبد اللّه بن عمر آمد و گفت: «ای اباعبدالرحمان، نظر تو درباره عثمان و علی (ع) چیست؟»

ابن عمر گفت: «اما عثمان خداوند از گناه او [به خاطر فرار از جنگ احد] گذشت. ولی شما کراهت دارید از او بگذرید. و اما علی (ع) پسر عموی رسول خدا (ص) و داماد اوست و با دست اشاره کرد و این دختر اوست آیا دخترش را می‌بینی»[۳۹].

ابن عمر، در دفاع از عثمان، به آمرزش خداوند استدلال می‌کند، ولی درباره علی (ع) به داماد پیامبر بودن او. اگر عثمان داماد پیامبر (ص) بود، چرا ابن عمر به آن استدلال نکرد؟ چرا از دامادی علی (ع) نام می‌برد، ولی از دامادی عثمان سخن نمی‌گوید؟ آیا ابن عمر از این امر باخبر نبود؟ آیا کسی که، بنابر نقل بعضی از منابع، ذوالنورین است و با دو دختر پیامبر (ص) ازدواج کرده است، صلاحیت ذکر این افتخار را نداشت؟ یا اینکه ابن عمر به این حقیقت آگاه‌تر بود که عثمان داماد رسول خدا (ص) نیست. بنابراین در دفاع از او به این امر اشاره نکرد.[۴۰]

حرمت جمع بین دختران رسول خدا (ص) و دختران دشمن خدا[۴۱]

علما و محدثان اهل سنت، به منظور خرده‌گیری از امیر المؤمنین (ع) نقل کرده‌اند که آن حضرت، در زمانی که فاطمه (س) همسر او بود، دختر ابوجهل را نیز خواستگاری کرد. این امر باعث شد که صدیقه طاهره ناراحت شده و شکایت خود را پیش پیامبر (ص) ببرد؟ پیامبر اسلام (ص) وقتی از این قضیه باخبر شد، با عصبانیت به مسجد آمد و فرمود: «وإنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي، وإنِّي أكْرَهُ أنْ يَسُوءَها، واللَّهِ لا تَجْتَمِعُ بنْتُ رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ وبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ واحِدٍ»[۴۲]؛

فاطمه پاره تن من است. من دوست ندارم کسی او را ناراحت کند. به خدا قسم نباید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد یک نفر جمع شود.

اوّلاً موضوع خواستگاری علی (ع) از دختر ابوجهل، از ساخته‌های بنی امیه، برای تنقیص علی (ع) است؛ چراکه علی، در سال دوم هجرت، با حضرت فاطمه (س) ازدواج کرد و در این زمان، علی (ع) در مدینه زندگی می‌کرد و روابط مدینه و مکه در این سال‌ها قطع بود و در همین سال ابوجهل در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شد. با چنین اوضاع و روابطی، چگونه و در کجا و به وسیله چه کسی علی (ع) از دختر ابوجهل خواستگاری کرده است؟ آیا دختر ابوجهل مسلمان شده و به مدینه آمده بود؟ آیا مسلمان بود و در مکه زندگی می‌کرد؟ آیا کافر بود و در مکه بود؟

در صورتی که مسلمان شده بود و علی (ع) از او خواستگاری کرد، چنین خواستگاری مشکلی ندارد؛ چراکه رسول خدا (ص) با دختر ابوسفیان، که مسلمان شده بود، ازدواج کرد و اگر چه ابوسفیان دشمن خدا بود، دختر او مسلمان بود. اما اگر دختر ابوجهل کافر بود و در مکه زندگی می‌کرد و علی (ع) از او خواستگاری می‌کرد، چنین سخنی با وضعیت قطع روابط و دشمنی سختی که بین مسلمانان و مشرکان مکه وجود داشت، امری غیر قابل تصور به نظر می‌رسد، بنابراین، اصل این رویداد که علی (ع) از دختر ابوجهل خواستگاری کرده باشد، مردود است.

اما درباره اصل این حدیث که در منابع اهل سنت نقل شده است. اگر حدیث معتبری است، چرا با این حدیث عثمان را تقبیح نکرده‌اند؟ چراکه عثمان بن عفان، طبق مدعای شما، بین دختران پیامبر (ص) و دختران دشمنان خدا، نه یکبار، که چندین بار جمع کرده است.

رملة بنت شیبة بن ربیعة بن عباد شمس، یکی از همسران عثمان است که در مکه با او ازدواج کرد و از کسانی بود که همراه عثمان به مدینه مهاجرت کرد. ابن عبد البر در این زمینه می‌نویسد: «رملة، دختر شیبه از کسانی بود که همراه همسرش عثمان به مدینه مهاجرت کرد»[۴۳].

شیبه، پدر رمله، از دشمنان پیامبر اسلام (ص) است که در جنگ بدر به هلاکت رسید؛ چنان که ابن حجر می‌نویسد: «رمله، دختر شیبه... پدرش در جنگ بدر کشته شد، در حالی که کافر بود»[۴۴]. در حالی که نوشته‌اند در همان زمان، رقیه، دختر رسول خدا (ص) نیز، همسر عثمان بود. ابن اثیر می‌نویسد: زمانی که عثمان اسلام آورد، رسول خدا (ص) دخترش رقیه را به همسری او در آورد. هر دوی آنها به سرزمین حبشه مهاجرت کردند. سپس وقتی از آنجا بازگشتند، به مدینه مهاجرت کردند[۴۵].

همچنین عثمان با أم البنین بنت عیینه و فاطمه بنت الولید بن عبد شمس نیز از دواج کرد در حالی که پدران هر دوی آنها نیز در آن زمان از دشمنان خدا بوده‌اند.

اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا (ص) و دختر دشمن خدا حرام بوده است، چرا عثمان این عمل حرام را بارها مرتکب شده است، ولی مورد تقبیح قرار نمی‌گیرد؟ و اگر جمع حرام نیست، چگونه این حدیث نبوی را پاسخ می‌دهند؟[۴۶]

منابع

پانویس

  1. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۷۵.
  2. سهیلی، روض الانف، ج۱، ص۱۲۳.
  3. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۸.
  4. زبیری، نسب قریش، ص۲۱.
  5. صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱، ص۷۹.
  6. ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۰۴.
  7. ابن اسحاق، سیره، ج۱، ص۲۰۲.
  8. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۴.
  9. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۲۸.
  10. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۷۵.
  11. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۸.
  12. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۴.
  13. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۸.
  14. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۸.
  15. کوفی، الاستغاثة، ج۱، ص۶۸ و ۶۹.
  16. عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۲۰۹.
  17. ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی‌طالب، ج۱، ص۱۵۹.
  18. عاملی، بنات النبی ام ربائبه، ص۱۲۶.
  19. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۰.
  20. ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج۸، ص۳۸۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۸؛ سهیلی، روض الانف، ج۱، ص۱۲۳؛ مقدسی، البدء والتاریخ، ج۴، ص۱۶.
  21. البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۸.
  22. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن؛ احزاب/ ۵۹.
  23. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۶، ص۱۸۴۰؛ ابن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۶، ص۱۱۴؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۴۰۱.
  24. ابن کثیر، سیرة النبویة، ج۲، ص۳ و ۴.
  25. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۱.
  26. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۲.
  27. ابن مردویه، مناقب علی بن ابی‌طالب، ص۲۰۲؛ جوهری، السقیفة و فدک، ص۱۴۲.
  28. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۳.
  29. دمشقی باعونی شافعی، جواهر المطالب، ج۱، ص۲۰۹؛ محب الدین طبری، الریاض النضرة، ج۲، ص۲۰۲.
  30. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۴.
  31. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۳۹۷.
  32. ابن اثیر، جامع الأصول، ج۱۱، ص۸۹۱۷؛ ابوعوانه، مستخرج ابی عوانة، ج۷، ص۴۹۵؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۹.
  33. ابن حنبل، المسند، ج۴۷، ص۳۰۹.
  34. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۳۳۳؛ ابن شاهین، شرح مذاهب اهل السنة، ج۱، ص۲۹۴؛ طوسی، مستخرج الطوسی، ج۱، ص۲۹۴.
  35. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۴۰۰.
  36. ابن حنبل، المسند، ج۴۷، ص۳۰۹.
  37. بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج۱۰، ص۴.
  38. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۵.
  39. ر. ک: لالکائی، شرح اصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، ج۴، ص۵۶؛ جمع من المؤلفین، مسند الجامع، ج۱۰، ص۳۰۴؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۲، ص۱۷۰۵ و ج۶، ص۶۲ و ج۱۱، ص۲۹۸.
  40. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۷.
  41. شایان ذکر است که این دلیل بنا به قاعده «الزام خصم» آورده می‌شود، و الا ما قبول نداریم که امام از دختر ابوجهل خواستگاری کرده باشد.
  42. بخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۲ و ۲۱۳؛ بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج۴۱، ص۶۷؛ ابن اثیر، جامع الاصول، ج۹، ص۱۲۶؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج۱۴، ص۴۲.
  43. ر. ک: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۴۶.
  44. ر. ک: ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج۸، ص۱۴۲ و ۱۴۳.
  45. ر. ک: ابن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۳، ص۳۷۶.
  46. حسینی، داوود، مقاله «شیعه و دختران پیامبر اسلام»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۱۳۸.