مراد از نظریه علمای ابرار چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علمای ابرار است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علمای ابرار مراجعه شود.
سیر تدوین احادیث غیرعلمی و سادهاندیشانه بوده است، لذا غالیان و مفوضهاحادیث جعلی خود را درباره مقامات اهل بیت (ع) در بین احادیث شیعه وارد کردهاند.
قدما همهگونه حدیثی را (درست و غلط) در منقولات خود میآوردند، و این تفکر که گذشتگان آگاهی بهتری از احادیث داشتند، اشتباه است؛ اکثر احادیث گذشتگان ضعیف است.
بیشتر احادیث مجامع بزرگ حدیثی (مخصوصاً کتاب کافی) غالیانه یا ضعیف میباشد.
«گاه برخی نویسندگان چنین شبهه میکنند که تفکر فرابشری - یعنی عصمت و علم لدنی و... - درباره امامان شیعه، تفکری است که از اوایل قرن دوم هجری در کوفه به وجود آمد، و از همان زمان، امامان شیعه خود به انکار چنین اندیشهای پرداختند. از نظر این نویسندگان، به طور کلی در عصر امامان شیعه و پس از آن دو نظریه درباره امامت وجود داشته است:
نظریهعلمای ابرار: بر اساس این نظریه، اگرچه امامانپاک (ع) واجب الاطاعهاند و از نظر علم و عمل افضلانسانها هستند، علم لدنی، علم غیب و عصمت ندارند و فی الجمله فاقد هرگونه صفت فوق بشریاند و سرشت آنان با دیگر انسانها تفاوتی ندارد. به گمان این گروه، چنین برداشتی از امامت، نظریه غالب شیعیان تا اواخر قرن چهارم و حتی نیمه اول قرن پنجم بوده است؛
نظریه امامان معصوم: بر اساس این نظریه، امامان (ع)، سرشتی متفاوت با دیگران دارند، و همه صفات پیامبر، از قبیل علم غیب، علم لدنی، خطاناپذیری و عصمت را دارا هستند.
برخی ادعا میکنند که این اندیشه از زمان حضور معصوم پیروانی داشته است و در زمان امامان متأخر پیروان آن رو به فزونی نهادهاند؛ اما از طرف خود امامان شیعه انکار شده است. با وجود این، نظریه مذکور تا اواخر قرن چهارم، اندیشه غالب نبوده و از نیم قرن پنجم نمایندهاندیشه شیعه شده است[۲].
اینکه در قرن سوم و چهارم چه اندیشهای بر جامعهشیعیحاکم بوده، مسئلهای است که در فصول آینده به آن رسیدگی خواهیم کرد؛ اما اینکه در دوره امامان پاک (ع) خود آنها اندیشه عصمت امامان را رد کرده باشند، مسئلهای است که هم اکنون باید به آن رسیدگی شود.
پیش از هر چیز باید یادآور شویم که عبارت «علمای ابرار» در برخی از روایات، درباره مؤمنان و پرهیزکارانخالص نیز به کار رفته است. امام علی (ع) در این باره در خطبه معروف متقین، پس از بیان حالات آنان در هنگام شب، حالات روز آنها را چنین تبیین میکند: «وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ»[۳].
با وجود این، برای بررسی مدعای مزبور - یعنی اینکه اهل بیت (ع) اندیشهعلمای ابرار را تثبیت کرده و اندیشه عصمت را انکار کردهاند- باید به روایات آنان مراجعه کرد.
پیش از این در بررسی مسئله عصمت از دیدگاه روایات به طور مبسوط به این مسئله رسیدگی و روشن شد که پیامبر گرامی اسلام و نیز امامانپاک (ع) در روایتهای فراوانی بر معصوم بودن خود تأکید کردهاند. ممکن است استدلال نویسندگان مزبور در این باره ناظر به روایاتی باشد که در آنها، امامان پاک (ع) خود را تنها، علمای ابرار معرفی کردهاند و سخنی از عصمت خود به میان نیاوردهاند. دقت در مضمونهای آن روایات، بیانگر این نکته است که اساساً امامان پاک (ع) در برخی از آنها در مقام رد نظریه عصمت از خود و اثبات دیدگاه «علمای ابرار» نبودهاند. به نمونهای از این روایات دقت کنید: «ابی العباس بقباق نقل میکند که ابن ابی یعفور و معلی بن خنیس با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. پس ابن ابی یعفور گفت: اوصیای پیامبر، علمای ابرار و متقیاند. ابن خنیس گفت: اوصیا، پیامبرند. پس بر امام صادق (ع) وارد شدند.... امام (ع) فرمودند:... من از کسی که میگوید من پیامبرم، بیزاری میجویم»[۴].
از این گزارش روشن میشود که نزاع میان ابن ابی یعفور و معلی بن خنیس اساساً درباره انکار یا اثبات عصمت امامانپاک (ع) نبوده است، بلکه بحث درباره دادن نسبت «نبی» به آنها بوده است، که امام (ع) در این روایتاندیشه نبی بودن خود را انکار کرده است.
افزون بر این، قرینهای هست که حتی ابن ابی یعفور که در اینجا امامان را علمای ابرار میداند، مقصودش نفیمقامعصمت امام نیست؛ زیرا او کسی است که به امام صادق (ع) میگوید: «اگر اناری را بشکافی و دونیمه کنی و بگویی این نصف حرام و این نصف حلال است، شهادت میدهم که آنچه را حلال بشماری، حلال و آنچه را حرام بدانی، حرام است»[۵].
بیگمان سخن ابن ابی یعفور نشان اعتقاد وی به عصمت امام – دستکم در مرحله تبیین دین - است.
همچنین نگاهی به روایاتآینده روشن میکند که اگرچه در برخی روایات امامان خود را «أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ» شمردهاند[۶]، در برخی دیگر، عبارت «ائمهابرار» نیز متصف به عصمت شده است. به این روایات دقت کنید: زید بن ثابت نقل میکند که پیامبر خدا (ص) فرمود: «ای مردم، آیا میخواهید شما را با بهترین کسان از نظر جد و جده آشنا سازم.... حسن و حسین. من، سروررسولان، جد آنانم، و خدیجه، سرور زنانبهشت، جدهشان است... و از صلب حسین، امامان ابرار خارج میشوند که امین و معصوماند.»..[۷].
همچنین امام حسین (ع) از جدش پیامبر اکرم (ص) نقل میکند که ایشان پس از توصیه به محبت اهل بیت، آن هنگام که از ایشان پرسیدند اهل بیت ایشان چه کسانیاند، فرمود: «آنان، علی و دو فرزندش و نه تن از فرزندان حسیناند که ائمهابرار، أمین و معصوماند.»..[۸].
افزون بر آن، جابر بن عبدالله انصاری نیز از پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) نقل میکند که ضمن معرفی امامانپاک (ع) آنان را «مَعْصُومُونَ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ» معرفی کرد[۹].
اساسیترین و ریشهایترین نکتهای که در این مقام باید به آن اشاره کرد، این است که اساساً امامان پاک (ع) به دلیل برخی فشارهای سیاسی در دوران خود، خود را «عالم» شمردهاند و بدین وسیله به علم ویژه خود اشاره کردهاند. از این رو، در روایات فراوانی راویان حدیث همین عنوان را به امامان پاک (ع) نیز نسبت دادهاند. برای نمونه، عمرو بن شمر از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمودند: «حدیث ما مشکل و صعب است.... اگر توان تحمل آن را نداشتید، پس آن را به عالمی از آل محمد (ص) ارجاع دهید»[۱۰].
عبدالله بن سنان میگوید: از امام صادق (ع) درباره زبور و ذکر پرسیدم. امام (ع) پس از تبیین معنای آنها فرمودند: «كُلُّ كِتَابٍ نَزَلَ فَهُوَ عِنْدَ الْعَالِمِ»[۱۱]. اینکه امام (ع)، تنها به عنوان «عالم» بسنده میکند، نشان این واقعیت است که معنا و مصداق آن برای عبدالله بن سنان روشن بوده است، و این امر به علت زمینهسازیهایی است که امامانپاک (ع) در آن دوران کردهاند. به این دو روایت نیز توجه کنید: بدربن الولید از ابی ربیع شامی نقل میکند که امام باقر (ع) فرمودند: «الْعَالِمُ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عَلِمَ»[۱۲]. یزیدبن فرقد نیز از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ»[۱۳]. صدور این دو حدیث از یک امام برای دو نفر به این مضمون به روشنی ثابت میکند که امامان پاک (ع) به دلایلسیاسی، گاه به جهت تقیه، عنوان «عالم» را برای خود به کار میبردند؛ در عین حال بر این نکته نیز تأکید میورزیدند که این علم، علمی ویژه و الهی است. جابر از امام باقر (ع) درباره علم عالم میپرسد. امام (ع) پاسخ میدهند که پیامبران و اوصیا از پنج روح و امداد برخوردارند: روح القدس، روح الایمان، روح الحیاة، روح القوه و روح الشهوه. آنگاه فرمودند: «فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى»[۱۴]. در نقل دیگری آمده است که فرمودند: «فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَلِمْنَا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى»[۱۵].
درباره مفهوم «ابرار» نیز نظیر چنین حکایتی به چشم میخورد؛ بدین معنا که امامان پاک (ع) بارها خود را «ابرار» معرفی کردهاند و گاه ضمن آن صفاتی را بیان کردهاند که با عصمت ملازم است. محمد بن حنفیه از امام حسن (ع) نقل میکند که فرمودند: «هرجا که در قرآن درباره ابرار مطلبی آمده است، به خداسوگند، مقصود از آن علی بن ابی طالب، فاطمه، من و حسین هستیم....
قلبهای ما در پی اطاعت از خدا و انجام دادن نیکیها و بیزاری جستن از دنیا [و محبت آن] علو یافته است، و ما خداوند را در همه واجباتش اطاعت کردیم»[۱۶].
ابی حمزه نیز از امام باقر (ع) نقل میکند که درباره آیه﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ﴾[۱۷] فرمودند: «ما ابراریم، و دشمنان ما نیز فجارند».
از این نکته مهم و اساسی نتیجه میگیریم که اساساً اگر در کلمات اصحاب عنوان «عالم» یا «ابرار» و یا «علمای ابرار» به کار رفته است، هرگز معنایی در برابر «معصوم» ندارد. از این رو، مدعای نویسندگان مزبور را باید ادعایی بدون دلیل دانست که شواهد تاریخی و روایی، به طور قطع آن را رد میکنند»[۱۸].