رقیه دختر امام حسین در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
}}
}}


==[[پژوهشی]] درباره انتساب رُقَیه به [[امام حسین]]{{ع}}==
== پژوهشی درباره انتساب رُقَیه به [[امام حسین]]{{ع}} ==
در مورد انتساب دختری به نام [[رقیه]] به امام حسین{{ع}} و نیز چگونگی [[وفات]] او در [[شام]]، و همچنین [[مزار]] منسوب به وی، نکاتی وجود دارد که [[شایسته]] است هر یک، جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:
در مورد انتساب دختری به نام [[رقیه]] به امام حسین{{ع}} و نیز چگونگی [[وفات]] او در [[شام]] و همچنین [[مزار]] منسوب به وی، نکاتی وجود دارد که شایسته است هر یک، جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:


==انتساب دختری به نام رُقَیه به [[امام]]{{ع}}==
=== انتساب دختری به نام رُقَیه به [[امام]]{{ع}} ===
منابع کهن و معتبری که [[فرزندان امام حسین]]{{ع}} را احصا کرده‌اند، دختری را به نام رُقیه برای ایشان، بیان نداشته و تنها دو دختر به نام‌های [[فاطمه]] و سَکینه و برخی دختر سومی به نام [[زینب]]<ref>الإرشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ مطالب السؤول، ص۷۳.</ref> را نام برده‌اند. حتی [[علامه مجلسی]] در بحار الأنوار<ref>بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۲۹.</ref> و [[محدث]] بزرگ معاصر، [[شیخ عباس قمی]] در نوشتارهای خود، به نام رقیه به عنوان دختر امام{{ع}} اشاره نکرده‌اند. ابن [[طلحه]] (م ۶۵۴ق) در کتاب مطالب السؤول<ref>مطالب السؤول، ص۷۳.</ref>، فرزندان امام حسین{{ع}} را ده تن می‌شمارد: شش پسر و چهار دختر. وی در معرفی [[دختران]]، تنها نام سه تن را بازگو کرده است: فاطمه، سَکینه و زینب. همین مطلب را مؤلف [[کشف]] الغُمة<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۲۵۰.</ref> از مطالب السؤول، نقل کرده است.
منابع کهن و معتبری که [[فرزندان امام حسین]]{{ع}} را احصا کرده‌اند، دختری را به نام رُقیه برای ایشان، بیان نداشته و تنها دو دختر به نام‌های [[فاطمه]] و سَکینه و برخی دختر سومی به نام [[زینب]]<ref>الإرشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ مطالب السؤول، ص۷۳.</ref> را نام برده‌اند. حتی [[علامه مجلسی]] در بحارالأنوار<ref>بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۲۹.</ref> و [[محدث]] بزرگ معاصر، [[شیخ عباس قمی]] در نوشتارهای خود، به نام رقیه به عنوان دختر امام{{ع}} اشاره نکرده‌اند. ابن [[طلحه]] (م ۶۵۴ق) در کتاب مطالب السؤول<ref>مطالب السؤول، ص۷۳.</ref>، فرزندان امام حسین{{ع}} را ده تن می‌شمارد: شش پسر و چهار دختر. وی در معرفی [[دختران]]، تنها نام سه تن را بازگو کرده است: فاطمه، سَکینه و زینب. همین مطلب را مؤلف [[کشف]] الغُمة<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۲۵۰.</ref> از مطالب السؤول، نقل کرده است.


تا آنجا که بررسی‌های ما نشان می‌دهد، تنها کسی که برای امام حسین{{ع}} چهار دختر با آوردن نام آنها یاد می‌کند، نسب‌شناس معروف [[قرن ششم]]، ابن فُندُق [[بیهقی]] (م۵۶۵ق) است که در لباب الأنساب، [[فرزندان]] دختر امام{{ع}} را بدین ترتیب آورده است: ۱. فاطمه، که مادرش ام [[اسحاق]] دختر طلحه بود؛ ۲. سَکینه، که مادرش رَباب، دختر [[امرؤ القیس]] بن [[عدی]] بود؛ ۳. زینب، که در [[کودکی]] درگذشت و مادرش [[شهربانو]]، دختر [[یزدگرد]] بود؛ ۴. [[ام کلثوم]]، که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو دختر یزدگرد بود<ref>لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۰.</ref>‍. همان‌طور که ملاحظه می‌شود، وی نیز در تبیین فرزندان دختر امام حسین{{ع}}، با این که تعداد آنها را چهار نفر ذکر می‌کند، نامی از رقیه نمی‌برد؛ لکن در بیان فرزندانی که از [[نسل]] این امام{{ع}} باقی مانده‌اند، می‌نویسد: از [[فرزندان امام حسین]]{{ع}}، جز [[زین العابدین]]{{ع}}، [[فاطمه]]، سَکینه و رُقیه، باقی نماند<ref>لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. ممکن است گفته شود که [[رقیه]]، همان اُم [[کلثوم]] است؛ لکن این احتمال با جمله {{متن حدیث|وَلَم يَبقَ مِن أولادِهِ}} هماهنگ نیست؛ زیرا این جمله، مُشعر به آن است که رقیه، مانند فاطمه و سَکینه، بعد از جریان [[کربلا]] و [[شام]]، سالیانی را [[زندگی]] کرده است، مگر اینکه گفته شود مراد او، باقی ماندگان از [[روز عاشورا]] بوده است. گزارش دیگری که به نام رقیه اشاره دارد، آن است که در برخی نسخه‌های کتاب الملهوف، آمده است که [[امام حسین]]{{ع}} در [[وداع]] با [[اهل بیت]] خود، فرمود: {{متن حدیث|يَا أُخْتَاهْ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَ أَنْتِ يَا زَيْنَبُ وَ أَنْتِ يَا فَاطِمَةُ وَ أَنْتِ يَا رَبَابُ انْظُرْنَ إِذَا أَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْباً وَ لَا تَخْمِشْنَ‏ عَلَيَ‏ وَجْهاً وَ لَا تَقُلْنَ هُجْراً}}<ref>الملهوف، ص۱۴۱.</ref>.
تا آنجا که بررسی‌های ما نشان می‌دهد، تنها کسی که برای امام حسین{{ع}} چهار دختر با آوردن نام آنها یاد می‌کند، نسب‌شناس معروف [[قرن ششم]]، ابن فُندُق [[بیهقی]] (م۵۶۵ق) است که در لباب الأنساب، [[فرزندان]] دختر امام{{ع}} را بدین ترتیب آورده است: ۱. فاطمه، که مادرش ام [[اسحاق]] دختر طلحه بود؛ ۲. سَکینه، که مادرش رَباب، دختر [[امرؤ القیس]] بن [[عدی]] بود؛ ۳. زینب، که در [[کودکی]] درگذشت و مادرش [[شهربانو]]، دختر [[یزدگرد]] بود؛ ۴. [[ام کلثوم]]، که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو دختر یزدگرد بود<ref>لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۰.</ref>‍. همان‌طور که ملاحظه می‌شود، وی نیز در تبیین فرزندان دختر امام حسین{{ع}}، با اینکه تعداد آنها را چهار نفر ذکر می‌کند، نامی از رقیه نمی‌برد؛ لکن در بیان فرزندانی که از [[نسل]] این امام{{ع}} باقی مانده‌اند، می‌نویسد: از [[فرزندان امام حسین]]{{ع}}، جز [[زین العابدین]]{{ع}}، [[فاطمه]]، سَکینه و رُقیه، باقی نماند<ref>لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. ممکن است گفته شود که [[رقیه]]، همان اُم کلثوم است؛ لکن این احتمال با جمله {{متن حدیث|وَلَم يَبقَ مِن أولادِهِ}} هماهنگ نیست؛ زیرا این جمله، مُشعر به آن است که رقیه، مانند فاطمه و سَکینه، بعد از جریان [[کربلا]] و [[شام]]، سالیانی را [[زندگی]] کرده است، مگر اینکه گفته شود مراد او، باقی ماندگان از [[روز عاشورا]] بوده است. گزارش دیگری که به نام رقیه اشاره دارد، آن است که در برخی نسخه‌های کتاب الملهوف، آمده است که [[امام حسین]]{{ع}} در [[وداع]] با [[اهل بیت]] خود، فرمود: {{متن حدیث|يَا أُخْتَاهْ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَ أَنْتِ يَا زَيْنَبُ وَ أَنْتِ يَا فَاطِمَةُ وَ أَنْتِ يَا رَبَابُ انْظُرْنَ إِذَا أَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْباً وَ لَا تَخْمِشْنَ‏ عَلَيَ‏ وَجْهاً وَ لَا تَقُلْنَ هُجْراً}}<ref>الملهوف، ص۱۴۱.</ref>. خواهرم، ای [[ام کلثوم]]! و تو ای [[زینب]]! و تو ای رُقَیه! و تو ای فاطمه! و تو ای رَباب! توجه کنید که هرگاه من کشته شدم، برای من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید.
خواهرم، ای [[ام کلثوم]]! و تو ای [[زینب]]! و تو ای رُقَیه! و تو ای فاطمه! و تو ای رَباب! توجه کنید که هرگاه من کشته شدم، برای من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید.


درباره این گزارش می‌توان گفت: اولاً، در بسیاری از نسخه‌های کتاب الملهوف، این متن وجود ندارد. ثانیاً، در این گزارش، به اینکه رقیه دختر [[امام]]{{ع}} است، اشاره‌ای نشده است. ثالثاً، احتمالاً آنکه در این گزارش به این نام خطاب شده، رقیه دختر [[امام علی]]{{ع}} و [[همسر]] [[مسلم بن عقیل]] است؛ زیرا [[فرزندان]] مُسلم، همراه امام{{ع}} بودند و به احتمال [[قوی]]، همسر وی نیز در کاروان کربلا، حضور داشته است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۰.</ref>.
درباره این گزارش می‌توان گفت: اولاً، در بسیاری از نسخه‌های کتاب الملهوف، این متن وجود ندارد. ثانیاً، در این گزارش، به اینکه رقیه دختر [[امام]]{{ع}} است، اشاره‌ای نشده است. ثالثاً، احتمالاً آنکه در این گزارش به این نام خطاب شده، رقیه دختر [[امام علی]]{{ع}} و [[همسر]] [[مسلم بن عقیل]] است؛ زیرا [[فرزندان]] مُسلم، همراه امام{{ع}} بودند و به احتمال [[قوی]]، همسر وی نیز در کاروان کربلا، حضور داشته است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۰.</ref>.


==[[وفات]] دختری از امام حسین{{ع}} در [[خرابه شام]]==
=== [[وفات]] دختری از امام حسین{{ع}} در [[خرابه شام]] ===
===گزارش «[[کامل بهایی (کتاب)|کامل بهایی]]»===
==== گزارش «[[کامل بهایی (کتاب)|کامل بهایی]]» ====
تا آنجا که بررسی‌ها نشان می‌دهند، نخستین [[کتابی]] که ماجرای [[شهادت]] [[کودکی]] در شام را مطرح کرده است، کامل بهایی، کتابی [[فارسی]]، نوشته [[عماد الدین طبری]] (م ح۷۰۰ق) است. متن نوشتار او این است: در حاویه<ref>ظاهراً مقصود، کتاب الحاویة، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنی است (ر.ک: فوائد رضویه، ص۱۱۲).</ref> آمد که [[زنان]] [[خاندان]] [[نبوت]]، در حالت اسیری، حال مردان که در [[کربلا]] [[شهید]] شده بودند، بر پسران و [[دختران]] ایشان، پوشیده می‌داشتند و هر [[کودکی]] را وعده‌ها می‌دادند که: [[پدر]] تو به فلان [[سفر]] رفته است [و] باز می‌آید. تا ایشان را به [[خانه]] [[یزید]] آوردند. دخترکی بود چهارساله. شبی از [[خواب]] بیدار شد و گفت: «پدر من [[حسین]] کجاست؟ این [[ساعت]]، او را به خواب دیدم سخت پریشان!». زنان و [[کودکان]]، جمله در [[گریه]] افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید، خفته بود. از خواب بیدار شد و حال، تفحص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد. پرسید: «این چیست؟». مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند [[روز]]، [[جان]] به [[حق]]، [[تسلیم]] کرد<ref>کامل بهایی، ج۲، ص۱۷۹.</ref>. این متن با آنچه درباره [[وفات]] [[رقیه]] [[شهرت]] دارد، تفاوت‌هایی دارد؛ زیرا در این متن، نام دختر، مشخص نشده و او را چهارساله می‌داند، نه سه ساله و محل وفات او را خانه یزید می‌داند، نه خرابه و وفات او را پس از چند روز از دیدن سر [[مبارک]] [[امام حسین]]{{ع}} می‌داند، نه هم [[زمان]] با دیدن سر ایشان<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۲.</ref>.
تا آنجا که بررسی‌ها نشان می‌دهند، نخستین [[کتابی]] که ماجرای [[شهادت]] [[کودکی]] در شام را مطرح کرده است، کامل بهایی، کتابی [[فارسی]]، نوشته [[عماد الدین طبری]] (م ح۷۰۰ق) است. متن نوشتار او این است: در حاویه<ref>ظاهراً مقصود، کتاب الحاویة، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنی است (ر.ک: فوائد رضویه، ص۱۱۲).</ref> آمد که [[زنان]] [[خاندان]] [[نبوت]]، در حالت اسیری، حال مردان که در [[کربلا]] [[شهید]] شده بودند، بر پسران و [[دختران]] ایشان، پوشیده می‌داشتند و هر [[کودکی]] را وعده‌ها می‌دادند که: پدر تو به فلان [[سفر]] رفته است [و] باز می‌آید. تا ایشان را به [[خانه]] [[یزید]] آوردند. دخترکی بود چهارساله. شبی از [[خواب]] بیدار شد و گفت: «پدر من [[حسین]] کجاست؟ این [[ساعت]]، او را به خواب دیدم سخت پریشان!». زنان و [[کودکان]]، جمله در [[گریه]] افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید، خفته بود. از خواب بیدار شد و حال، تفحص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد. پرسید: «این چیست؟». مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند [[روز]]، [[جان]] به [[حق]]، [[تسلیم]] کرد<ref>کامل بهایی، ج۲، ص۱۷۹.</ref>. این متن با آنچه درباره [[وفات]] [[رقیه]] [[شهرت]] دارد، تفاوت‌هایی دارد؛ زیرا در این متن، نام دختر، مشخص نشده و او را چهارساله می‌داند، نه سه ساله و محل وفات او را خانه یزید می‌داند، نه خرابه و وفات او را پس از چند روز از دیدن سر [[مبارک]] [[امام حسین]]{{ع}} می‌داند، نه هم [[زمان]] با دیدن سر ایشان<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۲.</ref>.


===گزارش «[[روضة الشهدا (کتاب)|روضة الشهدا]]»===
==== گزارش «[[روضة الشهدا (کتاب)|روضة الشهدا]]» ====
پس از [[عماد الدین طبری]]، ملا [[حسین واعظ کاشفی سبزواری]] (م ۹۱۰ق) در کتاب [[روضة الشهدا (کتاب)|روضة الشهدا]]، مطالب طبری را با تفصیل بیشتری مطرح می‌کند؛ اما همچنان، نامی از [[کودک]] نمی‌بَرد و او را چهارساله ذکر می‌کند و محل وقوع حادثه را کوشْک ([[کاخ]]) یزید می‌داند و می‌افزاید: چون مِندیل برگرفت<ref>مِندیل برگرفت: دستمال را برداشت.</ref>، سری دید در آن طَبَق، نهاده. آن سر را برداشت و [[نیک]] در آن نگریست. سرِ پدر خود را بشناخت. آهی از سینه برکشید و روی در روی [[پدر]] مالید و لب خود بر لب وی نهاد و فی الحال، [[جان]] شیرین بداد<ref>روضة الشهدا، ص۳۸۹.</ref>. گفتنی است که بر پایه این گزارش، [[وفات]] [[کودک]] در همان شبی اتفاق افتاده که سر پدر را دیده است. در واقع، تفاوت اصلی این گزارش با گزارش عماد الدین [[طبری]]، تنها در این مورد است که به کتاب‌های بعدی نیز منتقل شده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۲.</ref>.
پس از [[عماد الدین طبری]]، ملا [[حسین واعظ کاشفی سبزواری]] (م ۹۱۰ق) در کتاب [[روضة الشهدا (کتاب)|روضة الشهدا]]، مطالب طبری را با تفصیل بیشتری مطرح می‌کند؛ اما همچنان، نامی از [[کودک]] نمی‌بَرد و او را چهارساله ذکر می‌کند و محل وقوع حادثه را کوشْک ([[کاخ]]) یزید می‌داند و می‌افزاید: چون مِندیل برگرفت<ref>مِندیل برگرفت: دستمال را برداشت.</ref>، سری دید در آن طَبَق، نهاده. آن سر را برداشت و [[نیک]] در آن نگریست. سرِ پدر خود را بشناخت. آهی از سینه برکشید و روی در روی پدر مالید و لب خود بر لب وی نهاد و فی الحال، [[جان]] شیرین بداد<ref>روضة الشهدا، ص۳۸۹.</ref>. گفتنی است که بر پایه این گزارش، [[وفات]] [[کودک]] در همان شبی اتفاق افتاده که سر پدر را دیده است. در واقع، تفاوت اصلی این گزارش با گزارش عماد الدین [[طبری]]، تنها در این مورد است که به کتاب‌های بعدی نیز منتقل شده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۲.</ref>.


===گزارش «[[المنتخب (کتاب)|المنتخب]]» طریحی===
==== گزارش «[[المنتخب (کتاب)|المنتخب]]» طریحی ====
پس از ملا [[حسین کاشفی]]، [[فخر الدین طریحی]] (م ۱۰۸۵ق) در کتاب المنتخب، داستان را با تفاوت‌هایی تعریف می‌کند. بخشی از متن المنتخب، بدین شرح است: [[روایت]] شده که وقتی [[آل الله]] و [[آل]] [[رسول]] او در [[شهر]] [[شام]] بر [[یزید]]، وارد شدند، او خانه‌ای به آنها اختصاص داد و آنها در آن، به [[سوگواری]] می‌پرداختند. مولای ما [[امام حسین]]{{ع}}، دختری سه ساله داشت... سرِ [[شریف]] [[امام]]{{ع}} را که با دستمالی دیبقی<ref>دَیبَق: دیبا؛ حریر.</ref> پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام{{ع}} گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است. آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و می‌گفت: «پدر جان! چه کسی تو را با خونت [[خضاب]] کرد؟ پدر جان! چه کسی رگ‌های تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسی مرا در [[کودکی]]، [[یتیم]] کرد؟ پدر جان! پس از تو، ما به چه کسی [[دل]] ببندیم؟ پدر جان! چه کسی از یتیم، نگهداری می‌کند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه کسی پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه کسی نگهدار بیوه‌های [[اسیر]] است؟ پدر جان! چه کسی نوازشگر چشم‌های گریان است؟ پدر جان! پناه‌دهنده دور افتادگان [[غریب]] کیست؟ پدر جان! چه کسی نوازشگر موهای پریشان است؟ پدر جان! برای ناکامی ما پس از تو، چه کسی هست؟ پدر جان! برای غریبی ما، چه کسی پس از تو هست؟ پدر جان! کاش من، فدای تو می‌شدم. پدرجان! کاش پیش از این، [[نابینا]] می‌شدم. پدر جان! کاش من در [[خاک]] شده بودم و [[محاسن]] تو را [[خون]] آلود نمی‌دیدم». آن گاه، دهانش را بر دهان [[شریف]] [[امام]]{{ع}} گذاشت و [[گریه]] [[سختی]] کرد تا از هوش رفت. وقتی تکانش دادند، دیدند که روحش از [[دنیا]] جدا شده است<ref>المنتخب، طریحی، ص۱۳۶.</ref>. قابل توجه است که این متن، نخستین منبع شناخته شده‌ای است که [[کودک]] را سه ساله معرفی کرده است. همچنین، نخستین منبعی است که به تفصیل، [[سخن گفتن]] وی را با امام{{ع}} مطرح کرده است؛ اما چیزی درباره نام او نمی‌گوید<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۳.</ref>.
پس از ملا [[حسین کاشفی]]، [[فخر الدین طریحی]] (م ۱۰۸۵ق) در کتاب المنتخب، داستان را با تفاوت‌هایی تعریف می‌کند. بخشی از متن المنتخب، بدین شرح است: [[روایت]] شده که وقتی [[آل الله]] و [[آل]] [[رسول]] او در [[شهر]] [[شام]] بر [[یزید]]، وارد شدند، او خانه‌ای به آنها اختصاص داد و آنها در آن، به [[سوگواری]] می‌پرداختند. مولای ما [[امام حسین]]{{ع}}، دختری سه ساله داشت... سرِ [[شریف]] [[امام]]{{ع}} را که با دستمالی دیبقی<ref>دَیبَق: دیبا؛ حریر.</ref> پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام{{ع}} گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است. آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و می‌گفت: «پدر جان! چه کسی تو را با خونت [[خضاب]] کرد؟ پدر جان! چه کسی رگ‌های تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسی مرا در [[کودکی]]، [[یتیم]] کرد؟ پدر جان! پس از تو، ما به چه کسی [[دل]] ببندیم؟ پدر جان! چه کسی از یتیم، نگهداری می‌کند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه کسی پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه کسی نگهدار بیوه‌های [[اسیر]] است؟ پدر جان! چه کسی نوازشگر چشم‌های گریان است؟ پدر جان! پناه‌دهنده دور افتادگان [[غریب]] کیست؟ پدر جان! چه کسی نوازشگر موهای پریشان است؟ پدر جان! برای ناکامی ما پس از تو، چه کسی هست؟ پدر جان! برای غریبی ما، چه کسی پس از تو هست؟ پدر جان! کاش من، فدای تو می‌شدم. پدرجان! کاش پیش از این، [[نابینا]] می‌شدم. پدر جان! کاش من در [[خاک]] شده بودم و [[محاسن]] تو را [[خون]] آلود نمی‌دیدم». آن گاه، دهانش را بر دهان [[شریف]] [[امام]]{{ع}} گذاشت و [[گریه]] [[سختی]] کرد تا از هوش رفت. وقتی تکانش دادند، دیدند که روحش از [[دنیا]] جدا شده است<ref>المنتخب، طریحی، ص۱۳۶.</ref>. قابل توجه است که این متن، نخستین منبع شناخته شده‌ای است که [[کودک]] را سه ساله معرفی کرده است. همچنین، نخستین منبعی است که به تفصیل، [[سخن گفتن]] وی را با امام{{ع}} مطرح کرده است؛ اما چیزی درباره نام او نمی‌گوید<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۳.</ref>.


===گزارش «[[انوار المجالس (کتاب)|اَنوار المجالس]]»===
=== گزارش «[[انوار المجالس (کتاب)|اَنوار المجالس]]» ===
اواخر [[قرن سیزدهم]]، شخصی به نام [[محمد حسین اَرجستانی]] در کتاب اَنوار المجالس<ref>وی تألیف این کتاب را در سال ۱۲۸۰ ق، آغاز کرده است.</ref>، داستان را به گونه‌ای دیگر، بیان می‌کند. متن نوشته او، این است: [[اهل بیت]] [[رسول خدا]] در آن شب‌ها، نه شمعی، نه چراغی، نه آب و نه طعامی و نه فرش و نه لباسی، [[غمگین]] نشسته بودند و [[شغل]] ایشان، تعزیه‌داری بر [[شهیدان کربلا]] بود تا آنکه زُبیده خاتون، دختر سه ساله [[سید الشهدا]]، شبی از [[فراق]] [[پدر]] بزرگوار، بسیار گریه کرد...<ref>اَنوار المجالس، ص۱۶۱.</ref>. بررسی‌ها نشان می‌دهند که این، نخستین گزارشی است که نام کودک را مطرح و او را زُبیده و محل حادثه را [[خرابه شام]]، معرفی کرده است. او در صفحه قبل کتاب خود، در اشاره به خرابه شام، می‌گوید: از [[غریبان]] خرابه شام به خاطرم رسید. مگر اهل بیت خیر الأنام، در خرابه شام [[غریب]] نبودند؟! یا سَکینه و رُقَیه، طفل [[حسین]] نبودند؟! باوجود آنکه داغ‌های متعدد مانند بی‌پدری و بی‌برادری دیده بودند، چرا کسی به [[تسلی]] آن غریبان، لب نگشود؟! بدین ترتیب، طبق یافته ما، اَنوار المجالس، اولین [[کتابی]] است که از دختری برای [[امام حسین]]{{ع}} در خرابه شام به نام رُقیه نام می‌بَرد، هر چند از [[سرنوشت]] او سخنی نمی‌گوید و ماجرای [[شهادت]] [[کودکی]] به نام [[زبیده]] را باز می‌گوید. این نوشتار، ممکن است زمینه ساز گزارش‌های [[آینده]] در مورد نام [[کودکی]] باشد که در [[خرابه شام]] از [[دنیا]] رفته است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۴.</ref>.
اواخر [[قرن سیزدهم]]، شخصی به نام [[محمد حسین اَرجستانی]] در کتاب اَنوار المجالس<ref>وی تألیف این کتاب را در سال ۱۲۸۰ ق، آغاز کرده است.</ref>، داستان را به گونه‌ای دیگر، بیان می‌کند. متن نوشته او، این است: [[اهل بیت]] [[رسول خدا]] در آن شب‌ها، نه شمعی، نه چراغی، نه آب و نه طعامی و نه فرش و نه لباسی، [[غمگین]] نشسته بودند و [[شغل]] ایشان، تعزیه‌داری بر [[شهیدان کربلا]] بود تا آنکه زُبیده خاتون، دختر سه ساله [[سید الشهدا]]، شبی از [[فراق]] پدر بزرگوار، بسیار گریه کرد...<ref>اَنوار المجالس، ص۱۶۱.</ref>. بررسی‌ها نشان می‌دهند که این، نخستین گزارشی است که نام کودک را مطرح و او را زُبیده و محل حادثه را [[خرابه شام]]، معرفی کرده است. او در صفحه قبل کتاب خود، در اشاره به خرابه شام، می‌گوید: از [[غریبان]] خرابه شام به خاطرم رسید. مگر اهل بیت خیر الأنام، در خرابه شام [[غریب]] نبودند؟! یا سَکینه و رُقَیه، طفل [[حسین]] نبودند؟! باوجود آنکه داغ‌های متعدد مانند بی‌پدری و بی‌برادری دیده بودند، چرا کسی به [[تسلی]] آن غریبان، لب نگشود؟! بدین ترتیب، طبق یافته ما، اَنوار المجالس، اولین [[کتابی]] است که از دختری برای [[امام حسین]]{{ع}} در خرابه شام به نام رُقیه نام می‌بَرد، هر چند از [[سرنوشت]] او سخنی نمی‌گوید و ماجرای [[شهادت]] [[کودکی]] به نام [[زبیده]] را باز می‌گوید. این نوشتار، ممکن است زمینه ساز گزارش‌های [[آینده]] در مورد نام [[کودکی]] باشد که در [[خرابه شام]] از [[دنیا]] رفته است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۴.</ref>.


===گزارش «[[شعشعة الحسینیه (کتاب)|شعشعة الحسینیه]]»===
==== گزارش «[[شعشعة الحسینیه (کتاب)|شعشعة الحسینیه]]» ====
اوایل [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد جواد یزدی]]، در کتاب [[شعشعة الحسینیه (کتاب)|شعشعة الحسینیه]]<ref>وی، تألیف این کتاب را در سال ۱۳۱۹ ق، آغاز کرده است.</ref> آورده است: منقول است که طفلی از [[حضرت امام حسین]]{{ع}} در خرابه شام، از دیدن سرِ [[پدر]] بزرگوارش، از دنیا رفت؛ لکن در نام او، [[اختلاف]] است که زُبَیده یا رُقَیه یا [[زینب]] یا سَکینه بوده باشد<ref>شعشعة الحسینیه، ج۲، ص۱۷۱.</ref>. او همچنین در صفحات بعد، به نقل از کتاب ریاض الأحزان، آورده است که اسم آن دختر، [[فاطمه]] بوده است<ref>شعشعة الحسینیه، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. در این گزارش، چندین نام و از جمله رُقَیه برای کودکِ از دنیا رفته در [[شام]]، مطرح گردیده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۵.</ref>.
اوایل [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد جواد یزدی]]، در کتاب [[شعشعة الحسینیه (کتاب)|شعشعة الحسینیه]]<ref>وی، تألیف این کتاب را در سال ۱۳۱۹ ق، آغاز کرده است.</ref> آورده است: منقول است که طفلی از [[حضرت امام حسین]]{{ع}} در خرابه شام، از دیدن سرِ پدر بزرگوارش، از دنیا رفت؛ لکن در نام او، [[اختلاف]] است که زُبَیده یا رُقَیه یا [[زینب]] یا سَکینه بوده باشد<ref>شعشعة الحسینیه، ج۲، ص۱۷۱.</ref>. او همچنین در صفحات بعد، به نقل از کتاب ریاض الأحزان، آورده است که اسم آن دختر، [[فاطمه]] بوده است<ref>شعشعة الحسینیه، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. در این گزارش، چندین نام و از جمله رُقَیه برای کودکِ از دنیا رفته در [[شام]]، مطرح گردیده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۵.</ref>.


===گزارش «[[الإیقاد (کتاب)|الإیقاد]]»===
==== گزارش «[[الإیقاد (کتاب)|الإیقاد]]» ====
چند سال بعد، شخصی به نام [[سید محمد علی شاه عبد العظیمی]] (م ۱۳۳۴ق)، در کتاب [[الإیقاد (کتاب)|الإیقاد]]، برای نخستین بار، با [[صراحت]]، نام [[کودک]] را [[رقیه]] و سن او را سه ساله آورد. متن نوشته او، این است: [[حسین]]{{ع}}، دختر کوچکی داشت که او را [[دوست]] می‌داشت و او هم [[امام]]{{ع}} را دوست داشت. گفته شد که نام وی، رقیه بود، سه سال داشت و در شام، در میان [[اسیران]] بود...<ref>الإیقاد، ص۱۷۹.</ref>. این بود [[سیر]] گزارش‌های گوناگون درباره [[وفات]] دختری از [[امام حسین]]{{ع}} در شام<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۶.</ref>.
چند سال بعد، شخصی به نام [[سید محمد علی شاه عبد العظیمی]] (م ۱۳۳۴ق)، در کتاب [[الإیقاد (کتاب)|الإیقاد]]، برای نخستین بار، با [[صراحت]]، نام [[کودک]] را [[رقیه]] و سن او را سه ساله آورد. متن نوشته او، این است: [[حسین]]{{ع}}، دختر کوچکی داشت که او را [[دوست]] می‌داشت و او هم [[امام]]{{ع}} را دوست داشت. گفته شد که نام وی، رقیه بود، سه سال داشت و در شام، در میان [[اسیران]] بود...<ref>الإیقاد، ص۱۷۹.</ref>.  


==[[مزار]] منسوب به رقیه==
این بود [[سیر]] گزارش‌های گوناگون درباره [[وفات]] دختری از [[امام حسین]]{{ع}} در شام<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۶.</ref>.
===گزارش «[[تسلیة المجالس (کتاب)|تسلیة المجالس]]»===
 
=== [[مزار]] منسوب به رقیه ===
==== گزارش «[[تسلیة المجالس (کتاب)|تسلیة المجالس]]» ====
نخستین سندی که درباره مزار کنونی منسوب به رُقیه در دست است، به [[قرن دهم هجری]] باز می‌گردد و مربوط می‌شود به [[محمد بن ابی طالب حائری کرکی]] (زنده در ۹۵۵ق). وی در کتاب [[تسلیة المجالس (کتاب)|تسلیة المجالس]] می‌نویسد: در [[شهر]] دمشقِ شام، در بخش شرقی [[مسجد]] اعظم شهر، خرابه‌ای را دیدم که در گذشته، مسجد بوده و بر سنگْ نوشته درِ آن، [[نام‌های پیامبر]]{{صل}} و خاندانش و [[امامان]]{{عم}} [[دوازده گانه]]، نوشته شده بود و پس از آن، چنین نوشته بود: «این، [[قبر]] خانم [[مَلَکه]]، دختر [[حسین بن امیر المؤمنین]]{{ع}} است»<ref>تسلیة المجالس، ج۲، ص۹۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۶.</ref>
نخستین سندی که درباره مزار کنونی منسوب به رُقیه در دست است، به [[قرن دهم هجری]] باز می‌گردد و مربوط می‌شود به [[محمد بن ابی طالب حائری کرکی]] (زنده در ۹۵۵ق). وی در کتاب [[تسلیة المجالس (کتاب)|تسلیة المجالس]] می‌نویسد: در [[شهر]] دمشقِ شام، در بخش شرقی [[مسجد]] اعظم شهر، خرابه‌ای را دیدم که در گذشته، مسجد بوده و بر سنگْ نوشته درِ آن، [[نام‌های پیامبر]]{{صل}} و خاندانش و [[امامان]]{{عم}} [[دوازده گانه]]، نوشته شده بود و پس از آن، چنین نوشته بود: «این، [[قبر]] خانم [[مَلَکه]]، دختر [[حسین بن امیر المؤمنین]]{{ع}} است»<ref>تسلیة المجالس، ج۲، ص۹۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۶.</ref>


===گزارش «[[نور الأبصار (کتاب)|نور الأبصار]]»===
==== گزارش «[[نور الأبصار (کتاب)|نور الأبصار]]» ====
در [[قرن سیزدهم]]، شبلنجی در کتاب [[نور الأبصار (کتاب)|نور الأبصار]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۲۹۰ قمری است.</ref>، درباره این [[مزار]] می‌نویسد: برخی شامی‌ها به من خبر دادند که برای خانم [[رقیه]]، دختر [[امام علی]] ـ [[کرم الله وجهه]] ـ در [[دمشق]] [[شام]]، آرامگاهی هست که زمانی به دیوارهای قبرش آسیب وارد شد. شامی‌ها قصد داشتند جنازه را از داخل [[قبر]]، بیرون بیاورند تا آن را بازسازی کنند؛ اما کسی به خاطر [[هیبت]] آن خانم، جرئت نکرد وارد قبر شود، تا اینکه شخصی از [[خاندان]] [[اهل بیت]] به نام [[سید بن مرتضی]]، وارد قبر شد و پارچه‌ای روی آن انداخت و جنازه را در پارچه پیچید و آن را بیرون آورد و همگان دیدند که دختر کوچک نابالغی است. این مطلب را به یکی از بزرگان گفتم. او نیز به نقل از برخی [[مشایخ]] خود، آن را برایم [[روایت]] کرد<ref>نور الأبصار، ص۱۹۵.</ref>. در این گزارش، نام صاحب مزار، رقیه بنت [[علی]]{{ع}} آمده و نخستین گزارشی است که به موضوع آسیب دیدن قبر، اشاره کرده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۷.</ref>.
در [[قرن سیزدهم]]، شبلنجی در کتاب [[نور الأبصار (کتاب)|نور الأبصار]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۲۹۰ قمری است.</ref>، درباره این [[مزار]] می‌نویسد: برخی شامی‌ها به من خبر دادند که برای خانم [[رقیه]]، دختر [[امام علی]] ـ [[کرم الله وجهه]] ـ در [[دمشق]] [[شام]]، آرامگاهی هست که زمانی به دیوارهای قبرش آسیب وارد شد. شامی‌ها قصد داشتند جنازه را از داخل [[قبر]]، بیرون بیاورند تا آن را بازسازی کنند؛ اما کسی به خاطر [[هیبت]] آن خانم، جرئت نکرد وارد قبر شود، تا اینکه شخصی از [[خاندان]] [[اهل بیت]] به نام [[سید بن مرتضی]]، وارد قبر شد و پارچه‌ای روی آن انداخت و جنازه را در پارچه پیچید و آن را بیرون آورد و همگان دیدند که دختر کوچک نابالغی است. این مطلب را به یکی از بزرگان گفتم. او نیز به نقل از برخی [[مشایخ]] خود، آن را برایم [[روایت]] کرد<ref>نور الأبصار، ص۱۹۵.</ref>. در این گزارش، نام صاحب مزار، رقیه بنت [[علی]]{{ع}} آمده و نخستین گزارشی است که به موضوع آسیب دیدن قبر، اشاره کرده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۷.</ref>.


===گزارش «[[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]»===
==== گزارش «[[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]» ====
در نیمه اول [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد هاشم خراسانی]] (م ۱۳۵۲ق) در کتاب [[فارسی]] [[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.</ref>، ضمن اینکه مزار را متعلق به [[رقیه بنت الحسین]]{{ع}} معرفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل می‌کند. متن گزارش او، چنین است:
در نیمه اول [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد هاشم خراسانی]] (م ۱۳۵۲ق) در کتاب [[فارسی]] [[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.</ref>، ضمن اینکه مزار را متعلق به [[رقیه بنت الحسین]]{{ع}} معرفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل می‌کند. متن گزارش او، چنین است:


و عالم [[جلیل]]، [[شیخ محمد علی شامی]] ـ که از جمله [[علما]] و محصلین [[نجف اشرف]] است ـ، به حقیر فرمود که جد اُمیِ بلاواسطه من، جناب آقا سید [[ابراهیم]] دمشقی که نسبش منتهی می‌شود به [[سید مرتضی علم الهدی]] و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار [[شریف]] و محترم بود، سه دختر داشتند و [[اولاد]] ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در [[خواب]] دید جناب رقیه بنت الحسین{{ع}} را که فرمود: «به پدرت بگو به [[والی]] بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من و [[بدن]] من در [[اذیت]] است. بگو بیاید و [[قبر]] و لحد مرا تعمیر کند». دخترش به [[سید]]، عرض کرد. سید، از [[ترس]] حضرات [[اهل تسنن]]، به [[خواب]]، اثری مترتب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سید، همین خواب را دید. باز به [[پدر]] گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سید، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره [[رقیه]] را در خواب دید که به طریق [[عتاب]] فرمودند که: «چرا [[والی]] را خبردار نکردی؟». سید، بیدار شد. صبح رفت نزد [[والی شام]] و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد [[علما]] و صلحای [[شام]] از [[سنی]] و [[شیعه]] بروند و [[غسل]] کنند و لباس‌های نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب [[حرم]] مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و [[جسد]] [[مطهره]] را بیرون بیاورد تا [[قبر مطهر]] را تعمیر کند. بزرگان و [[صلحا]] از شیعه و سنی، در کمال [[ادب]] غسل کردند و [[لباس]] نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل<ref>مِعوَل: کُلنگ.</ref> هیچ یک به [[زمین]] اثر نکرد، مگر معول سید [[ابراهیم]]. بعد، حرم را [[خلوت]] کردند و لحد را شکافتند. دیدند [[بدن]] نازنین مخدره، میان لحد و [[کفن]] آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ لکن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سید، بدن [[شریف]] مخدره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه [[روز]] همین قِسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متصل [[گریه]] می‌کرد تا آنکه لحد مخدره را از بنیاد، تعمیر کردند. اوقات [[نماز]] که می‌شد، سید، بدن مخدره را بر بالای شیء نظیفی می‌گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد، فارغ شدند. سید، بدن مخدره را [[دفن]] کرد و از [[معجزه]] این مخدره در این سه [[روز]]، [[سید]]، نه محتاج به [[غذا]] شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به [[تجدید]] [[وضو]]. بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید [[دعا]] کرد [[خداوند]]، پسری به او [[مرحمت]] نماید. دعای سید، [[مستجاب]] شد و در این سن [[پیری]]، خداوند به او پسری مرحمت فرمود، مسما به سید [[مصطفی]]. بعد، [[والی]]، تفصیل را به [[سلطان]] [[عبد]] الحمید نوشت. او هم تولیت [[زینبیه]] و [[مرقد]] [[شریف]] [[رقیه]] و مرقد شریف اُم [[کلثوم]] و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای [[حاجی]] سید [[عباس]] پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید [[ابراهیم]] سابق الذکر، متصدی تولیت این اماکن شریفه است. انتهی. و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است<ref>منتخب التواریخ، ص۳۸۸.</ref>. با توجه به آنچه در این گزارش آمده که «بزرگان و [[علمای شیعه]] و [[سنی]]، [[شاهد]] ماجرا بوده‌اند»، نکته قابل [[تأمل]]، این است، با آنکه [[انگیزه]] برای نقل و ثبت این‌گونه حوادث، فراوان است، هیچ کس جز متولیان [[حرم]]، این حادثه مهم را نقل نکرده و شخصیتی مانند [[سید محسن امین]]، با اینکه در منطقه حضور داشته، در گزارش خود، اشاره‌ای به این ماجرا ننموده و درباره این بارگاه، تنها نوشته است: رقیه، دختر [[حسین]]{{ع}}، قبری به او منسوب است و مشهدی که در محله العماره [[دمشق]]، [[زیارتگاه]] است. [[خدا]] به [[درستی]] آن، آگاه‌تر است. میرزا [[علی]] اصغرخان [اتابک، [[امین]] السلطان]، [[وزیر]] اعظم [[ایران]]، به سال ۱۳۲۳ ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در، [[تاریخ]] بازسازی را حَک کرده‌اند که در آن، این اشعار آمده است: مرتبه‌ای عالی است برای علی وزیر اعظمِ ایران که تجدیدکننده است. و من، تاریخ بازسازی آن را که می‌درخشد [به ابجد] سرودم: {{عربی|بِقَبرِ رُقَيَّةٍ مِن آلِ أحمَد}}<ref>أعیان الشیعة، ج۷، ص۳۴.</ref>.
و عالم [[جلیل]]، [[شیخ محمد علی شامی]] ـ که از جمله [[علما]] و محصلین [[نجف اشرف]] است ـ، به حقیر فرمود که جد اُمیِ بلاواسطه من، جناب آقا سید [[ابراهیم]] دمشقی که نسبش منتهی می‌شود به [[سید مرتضی علم الهدی]] و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار [[شریف]] و محترم بود، سه دختر داشتند و [[اولاد]] ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در [[خواب]] دید جناب رقیه بنت الحسین{{ع}} را که فرمود: «به پدرت بگو به [[والی]] بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من و [[بدن]] من در [[اذیت]] است. بگو بیاید و [[قبر]] و لحد مرا تعمیر کند». دخترش به [[سید]]، عرض کرد. سید، از [[ترس]] حضرات [[اهل تسنن]]، به [[خواب]]، اثری مترتب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سید، همین خواب را دید. باز به پدر گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سید، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره [[رقیه]] را در خواب دید که به طریق [[عتاب]] فرمودند که: «چرا [[والی]] را خبردار نکردی؟». سید، بیدار شد. صبح رفت نزد [[والی شام]] و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد [[علما]] و صلحای [[شام]] از [[سنی]] و [[شیعه]] بروند و [[غسل]] کنند و لباس‌های نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب [[حرم]] مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و [[جسد]] [[مطهره]] را بیرون بیاورد تا [[قبر مطهر]] را تعمیر کند. بزرگان و [[صلحا]] از شیعه و سنی، در کمال [[ادب]] غسل کردند و [[لباس]] نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل<ref>مِعوَل: کُلنگ.</ref> هیچ یک به [[زمین]] اثر نکرد، مگر معول سید [[ابراهیم]]. بعد، حرم را [[خلوت]] کردند و لحد را شکافتند. دیدند [[بدن]] نازنین مخدره، میان لحد و [[کفن]] آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ لکن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سید، بدن [[شریف]] مخدره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه [[روز]] همین قِسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متصل [[گریه]] می‌کرد تا آنکه لحد مخدره را از بنیاد، تعمیر کردند. اوقات [[نماز]] که می‌شد، سید، بدن مخدره را بر بالای شیء نظیفی می‌گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد، فارغ شدند. سید، بدن مخدره را [[دفن]] کرد و از [[معجزه]] این مخدره در این سه [[روز]]، [[سید]]، نه محتاج به [[غذا]] شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به [[تجدید]] [[وضو]]. بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید [[دعا]] کرد [[خداوند]]، پسری به او [[مرحمت]] نماید. دعای سید، [[مستجاب]] شد و در این سن [[پیری]]، خداوند به او پسری مرحمت فرمود، مسما به سید [[مصطفی]]. بعد، [[والی]]، تفصیل را به [[سلطان]] [[عبد]] الحمید نوشت. او هم تولیت [[زینبیه]] و [[مرقد]] [[شریف]] [[رقیه]] و مرقد شریف اُم [[کلثوم]] و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای [[حاجی]] سید [[عباس]] پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید [[ابراهیم]] سابق الذکر، متصدی تولیت این اماکن شریفه است. انتهی. و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است<ref>منتخب التواریخ، ص۳۸۸.</ref>. با توجه به آنچه در این گزارش آمده که «بزرگان و [[علمای شیعه]] و [[سنی]]، [[شاهد]] ماجرا بوده‌اند»، نکته قابل [[تأمل]]، این است، با آنکه [[انگیزه]] برای نقل و ثبت این‌گونه حوادث، فراوان است، هیچ کس جز متولیان [[حرم]]، این حادثه مهم را نقل نکرده و شخصیتی مانند [[سید محسن امین]]، با اینکه در منطقه حضور داشته، در گزارش خود، اشاره‌ای به این ماجرا ننموده و درباره این بارگاه، تنها نوشته است: رقیه، دختر [[حسین]]{{ع}}، قبری به او منسوب است و مشهدی که در محله العماره [[دمشق]]، [[زیارتگاه]] است. [[خدا]] به [[درستی]] آن، آگاه‌تر است. میرزا [[علی]] اصغرخان [اتابک، [[امین]] السلطان]، [[وزیر]] اعظم [[ایران]]، به سال ۱۳۲۳ ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در، [[تاریخ]] بازسازی را حَک کرده‌اند که در آن، این اشعار آمده است: مرتبه‌ای عالی است برای علی وزیر اعظمِ ایران که تجدیدکننده است. و من، تاریخ بازسازی آن را که می‌درخشد [به ابجد] سرودم: {{عربی|بِقَبرِ رُقَيَّةٍ مِن آلِ أحمَد}}<ref>أعیان الشیعة، ج۷، ص۳۴.</ref>.


بنا بر این، بر پایه اسناد [[روایی]] و [[تاریخی]] نمی‌توان درباره موضوع این [[پژوهش]]، نظر قاطعی ارائه کرد؛ لکن کراماتی که از این [[مزار]] [[نورانی]] دیده شده و می‌شود، مؤید اعتبار [[معنوی]] آن است و در هر حال، بی‌تردید، گرامیداشت این مکان منتسب به [[اهل بیت]]{{عم}}، لازم است، هر چند با [[عنایت]] به اینکه جزئیات مربوط به [[وفات]] [[رقیه]]، در هیچ یک از منابع معتبر نیامده، ذکر [[مصائب]] او را باید به مصادری مستند نمود که به آنها اشارت رفت و [[صحت]] و سُقم مطالب را به عهده [[راوی]] نهاد<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۷.</ref>.
=== نتیجه‌‌گیری ==
بنابراین، بر پایه اسناد [[روایی]] و [[تاریخی]] نمی‌توان درباره موضوع این [[پژوهش]]، نظر قاطعی ارائه کرد؛ لکن کراماتی که از این [[مزار]] [[نورانی]] دیده شده و می‌شود، مؤید اعتبار [[معنوی]] آن است و در هر حال، بی‌تردید، گرامیداشت این مکان منتسب به [[اهل بیت]]{{عم}}، لازم است، هر چند با [[عنایت]] به اینکه جزئیات مربوط به [[وفات]] [[رقیه]]، در هیچ یک از منابع معتبر نیامده، ذکر [[مصائب]] او را باید به مصادری مستند نمود که به آنها اشارت رفت و [[صحت]] و سُقم مطالب را به عهده [[راوی]] نهاد<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۷.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۴

پژوهشی درباره انتساب رُقَیه به امام حسین(ع)

در مورد انتساب دختری به نام رقیه به امام حسین(ع) و نیز چگونگی وفات او در شام و همچنین مزار منسوب به وی، نکاتی وجود دارد که شایسته است هر یک، جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:

انتساب دختری به نام رُقَیه به امام(ع)

منابع کهن و معتبری که فرزندان امام حسین(ع) را احصا کرده‌اند، دختری را به نام رُقیه برای ایشان، بیان نداشته و تنها دو دختر به نام‌های فاطمه و سَکینه و برخی دختر سومی به نام زینب[۱] را نام برده‌اند. حتی علامه مجلسی در بحارالأنوار[۲] و محدث بزرگ معاصر، شیخ عباس قمی در نوشتارهای خود، به نام رقیه به عنوان دختر امام(ع) اشاره نکرده‌اند. ابن طلحه (م ۶۵۴ق) در کتاب مطالب السؤول[۳]، فرزندان امام حسین(ع) را ده تن می‌شمارد: شش پسر و چهار دختر. وی در معرفی دختران، تنها نام سه تن را بازگو کرده است: فاطمه، سَکینه و زینب. همین مطلب را مؤلف کشف الغُمة[۴] از مطالب السؤول، نقل کرده است.

تا آنجا که بررسی‌های ما نشان می‌دهد، تنها کسی که برای امام حسین(ع) چهار دختر با آوردن نام آنها یاد می‌کند، نسب‌شناس معروف قرن ششم، ابن فُندُق بیهقی (م۵۶۵ق) است که در لباب الأنساب، فرزندان دختر امام(ع) را بدین ترتیب آورده است: ۱. فاطمه، که مادرش ام اسحاق دختر طلحه بود؛ ۲. سَکینه، که مادرش رَباب، دختر امرؤ القیس بن عدی بود؛ ۳. زینب، که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو، دختر یزدگرد بود؛ ۴. ام کلثوم، که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو دختر یزدگرد بود[۵]‍. همان‌طور که ملاحظه می‌شود، وی نیز در تبیین فرزندان دختر امام حسین(ع)، با اینکه تعداد آنها را چهار نفر ذکر می‌کند، نامی از رقیه نمی‌برد؛ لکن در بیان فرزندانی که از نسل این امام(ع) باقی مانده‌اند، می‌نویسد: از فرزندان امام حسین(ع)، جز زین العابدین(ع)، فاطمه، سَکینه و رُقیه، باقی نماند[۶]. ممکن است گفته شود که رقیه، همان اُم کلثوم است؛ لکن این احتمال با جمله «وَلَم يَبقَ مِن أولادِهِ» هماهنگ نیست؛ زیرا این جمله، مُشعر به آن است که رقیه، مانند فاطمه و سَکینه، بعد از جریان کربلا و شام، سالیانی را زندگی کرده است، مگر اینکه گفته شود مراد او، باقی ماندگان از روز عاشورا بوده است. گزارش دیگری که به نام رقیه اشاره دارد، آن است که در برخی نسخه‌های کتاب الملهوف، آمده است که امام حسین(ع) در وداع با اهل بیت خود، فرمود: «يَا أُخْتَاهْ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَ أَنْتِ يَا زَيْنَبُ وَ أَنْتِ يَا فَاطِمَةُ وَ أَنْتِ يَا رَبَابُ انْظُرْنَ إِذَا أَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْباً وَ لَا تَخْمِشْنَ‏ عَلَيَ‏ وَجْهاً وَ لَا تَقُلْنَ هُجْراً»[۷]. خواهرم، ای ام کلثوم! و تو ای زینب! و تو ای رُقَیه! و تو ای فاطمه! و تو ای رَباب! توجه کنید که هرگاه من کشته شدم، برای من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید.

درباره این گزارش می‌توان گفت: اولاً، در بسیاری از نسخه‌های کتاب الملهوف، این متن وجود ندارد. ثانیاً، در این گزارش، به اینکه رقیه دختر امام(ع) است، اشاره‌ای نشده است. ثالثاً، احتمالاً آنکه در این گزارش به این نام خطاب شده، رقیه دختر امام علی(ع) و همسر مسلم بن عقیل است؛ زیرا فرزندان مُسلم، همراه امام(ع) بودند و به احتمال قوی، همسر وی نیز در کاروان کربلا، حضور داشته است[۸].

وفات دختری از امام حسین(ع) در خرابه شام

گزارش «کامل بهایی»

تا آنجا که بررسی‌ها نشان می‌دهند، نخستین کتابی که ماجرای شهادت کودکی در شام را مطرح کرده است، کامل بهایی، کتابی فارسی، نوشته عماد الدین طبری (م ح۷۰۰ق) است. متن نوشتار او این است: در حاویه[۹] آمد که زنان خاندان نبوت، در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان، پوشیده می‌داشتند و هر کودکی را وعده‌ها می‌دادند که: پدر تو به فلان سفر رفته است [و] باز می‌آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت، او را به خواب دیدم سخت پریشان!». زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید، خفته بود. از خواب بیدار شد و حال، تفحص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد. پرسید: «این چیست؟». مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق، تسلیم کرد[۱۰]. این متن با آنچه درباره وفات رقیه شهرت دارد، تفاوت‌هایی دارد؛ زیرا در این متن، نام دختر، مشخص نشده و او را چهارساله می‌داند، نه سه ساله و محل وفات او را خانه یزید می‌داند، نه خرابه و وفات او را پس از چند روز از دیدن سر مبارک امام حسین(ع) می‌داند، نه هم زمان با دیدن سر ایشان[۱۱].

گزارش «روضة الشهدا»

پس از عماد الدین طبری، ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری (م ۹۱۰ق) در کتاب روضة الشهدا، مطالب طبری را با تفصیل بیشتری مطرح می‌کند؛ اما همچنان، نامی از کودک نمی‌بَرد و او را چهارساله ذکر می‌کند و محل وقوع حادثه را کوشْک (کاخ) یزید می‌داند و می‌افزاید: چون مِندیل برگرفت[۱۲]، سری دید در آن طَبَق، نهاده. آن سر را برداشت و نیک در آن نگریست. سرِ پدر خود را بشناخت. آهی از سینه برکشید و روی در روی پدر مالید و لب خود بر لب وی نهاد و فی الحال، جان شیرین بداد[۱۳]. گفتنی است که بر پایه این گزارش، وفات کودک در همان شبی اتفاق افتاده که سر پدر را دیده است. در واقع، تفاوت اصلی این گزارش با گزارش عماد الدین طبری، تنها در این مورد است که به کتاب‌های بعدی نیز منتقل شده است[۱۴].

گزارش «المنتخب» طریحی

پس از ملا حسین کاشفی، فخر الدین طریحی (م ۱۰۸۵ق) در کتاب المنتخب، داستان را با تفاوت‌هایی تعریف می‌کند. بخشی از متن المنتخب، بدین شرح است: روایت شده که وقتی آل الله و آل رسول او در شهر شام بر یزید، وارد شدند، او خانه‌ای به آنها اختصاص داد و آنها در آن، به سوگواری می‌پرداختند. مولای ما امام حسین(ع)، دختری سه ساله داشت... سرِ شریف امام(ع) را که با دستمالی دیبقی[۱۵] پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام(ع) گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است. آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و می‌گفت: «پدر جان! چه کسی تو را با خونت خضاب کرد؟ پدر جان! چه کسی رگ‌های تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسی مرا در کودکی، یتیم کرد؟ پدر جان! پس از تو، ما به چه کسی دل ببندیم؟ پدر جان! چه کسی از یتیم، نگهداری می‌کند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه کسی پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه کسی نگهدار بیوه‌های اسیر است؟ پدر جان! چه کسی نوازشگر چشم‌های گریان است؟ پدر جان! پناه‌دهنده دور افتادگان غریب کیست؟ پدر جان! چه کسی نوازشگر موهای پریشان است؟ پدر جان! برای ناکامی ما پس از تو، چه کسی هست؟ پدر جان! برای غریبی ما، چه کسی پس از تو هست؟ پدر جان! کاش من، فدای تو می‌شدم. پدرجان! کاش پیش از این، نابینا می‌شدم. پدر جان! کاش من در خاک شده بودم و محاسن تو را خون آلود نمی‌دیدم». آن گاه، دهانش را بر دهان شریف امام(ع) گذاشت و گریه سختی کرد تا از هوش رفت. وقتی تکانش دادند، دیدند که روحش از دنیا جدا شده است[۱۶]. قابل توجه است که این متن، نخستین منبع شناخته شده‌ای است که کودک را سه ساله معرفی کرده است. همچنین، نخستین منبعی است که به تفصیل، سخن گفتن وی را با امام(ع) مطرح کرده است؛ اما چیزی درباره نام او نمی‌گوید[۱۷].

گزارش «اَنوار المجالس»

اواخر قرن سیزدهم، شخصی به نام محمد حسین اَرجستانی در کتاب اَنوار المجالس[۱۸]، داستان را به گونه‌ای دیگر، بیان می‌کند. متن نوشته او، این است: اهل بیت رسول خدا در آن شب‌ها، نه شمعی، نه چراغی، نه آب و نه طعامی و نه فرش و نه لباسی، غمگین نشسته بودند و شغل ایشان، تعزیه‌داری بر شهیدان کربلا بود تا آنکه زُبیده خاتون، دختر سه ساله سید الشهدا، شبی از فراق پدر بزرگوار، بسیار گریه کرد...[۱۹]. بررسی‌ها نشان می‌دهند که این، نخستین گزارشی است که نام کودک را مطرح و او را زُبیده و محل حادثه را خرابه شام، معرفی کرده است. او در صفحه قبل کتاب خود، در اشاره به خرابه شام، می‌گوید: از غریبان خرابه شام به خاطرم رسید. مگر اهل بیت خیر الأنام، در خرابه شام غریب نبودند؟! یا سَکینه و رُقَیه، طفل حسین نبودند؟! باوجود آنکه داغ‌های متعدد مانند بی‌پدری و بی‌برادری دیده بودند، چرا کسی به تسلی آن غریبان، لب نگشود؟! بدین ترتیب، طبق یافته ما، اَنوار المجالس، اولین کتابی است که از دختری برای امام حسین(ع) در خرابه شام به نام رُقیه نام می‌بَرد، هر چند از سرنوشت او سخنی نمی‌گوید و ماجرای شهادت کودکی به نام زبیده را باز می‌گوید. این نوشتار، ممکن است زمینه ساز گزارش‌های آینده در مورد نام کودکی باشد که در خرابه شام از دنیا رفته است[۲۰].

گزارش «شعشعة الحسینیه»

اوایل قرن چهاردهم، شیخ محمد جواد یزدی، در کتاب شعشعة الحسینیه[۲۱] آورده است: منقول است که طفلی از حضرت امام حسین(ع) در خرابه شام، از دیدن سرِ پدر بزرگوارش، از دنیا رفت؛ لکن در نام او، اختلاف است که زُبَیده یا رُقَیه یا زینب یا سَکینه بوده باشد[۲۲]. او همچنین در صفحات بعد، به نقل از کتاب ریاض الأحزان، آورده است که اسم آن دختر، فاطمه بوده است[۲۳]. در این گزارش، چندین نام و از جمله رُقَیه برای کودکِ از دنیا رفته در شام، مطرح گردیده است[۲۴].

گزارش «الإیقاد»

چند سال بعد، شخصی به نام سید محمد علی شاه عبد العظیمی (م ۱۳۳۴ق)، در کتاب الإیقاد، برای نخستین بار، با صراحت، نام کودک را رقیه و سن او را سه ساله آورد. متن نوشته او، این است: حسین(ع)، دختر کوچکی داشت که او را دوست می‌داشت و او هم امام(ع) را دوست داشت. گفته شد که نام وی، رقیه بود، سه سال داشت و در شام، در میان اسیران بود...[۲۵].

این بود سیر گزارش‌های گوناگون درباره وفات دختری از امام حسین(ع) در شام[۲۶].

مزار منسوب به رقیه

گزارش «تسلیة المجالس»

نخستین سندی که درباره مزار کنونی منسوب به رُقیه در دست است، به قرن دهم هجری باز می‌گردد و مربوط می‌شود به محمد بن ابی طالب حائری کرکی (زنده در ۹۵۵ق). وی در کتاب تسلیة المجالس می‌نویسد: در شهر دمشقِ شام، در بخش شرقی مسجد اعظم شهر، خرابه‌ای را دیدم که در گذشته، مسجد بوده و بر سنگْ نوشته درِ آن، نام‌های پیامبر(ص) و خاندانش و امامان(ع) دوازده گانه، نوشته شده بود و پس از آن، چنین نوشته بود: «این، قبر خانم مَلَکه، دختر حسین بن امیر المؤمنین(ع) است»[۲۷].[۲۸]

گزارش «نور الأبصار»

در قرن سیزدهم، شبلنجی در کتاب نور الأبصار[۲۹]، درباره این مزار می‌نویسد: برخی شامی‌ها به من خبر دادند که برای خانم رقیه، دختر امام علی ـ کرم الله وجهه ـ در دمشق شام، آرامگاهی هست که زمانی به دیوارهای قبرش آسیب وارد شد. شامی‌ها قصد داشتند جنازه را از داخل قبر، بیرون بیاورند تا آن را بازسازی کنند؛ اما کسی به خاطر هیبت آن خانم، جرئت نکرد وارد قبر شود، تا اینکه شخصی از خاندان اهل بیت به نام سید بن مرتضی، وارد قبر شد و پارچه‌ای روی آن انداخت و جنازه را در پارچه پیچید و آن را بیرون آورد و همگان دیدند که دختر کوچک نابالغی است. این مطلب را به یکی از بزرگان گفتم. او نیز به نقل از برخی مشایخ خود، آن را برایم روایت کرد[۳۰]. در این گزارش، نام صاحب مزار، رقیه بنت علی(ع) آمده و نخستین گزارشی است که به موضوع آسیب دیدن قبر، اشاره کرده است[۳۱].

گزارش «منتخب التواریخ»

در نیمه اول قرن چهاردهم، شیخ محمد هاشم خراسانی (م ۱۳۵۲ق) در کتاب فارسی منتخب التواریخ[۳۲]، ضمن اینکه مزار را متعلق به رقیه بنت الحسین(ع) معرفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل می‌کند. متن گزارش او، چنین است:

و عالم جلیل، شیخ محمد علی شامی ـ که از جمله علما و محصلین نجف اشرف است ـ، به حقیر فرمود که جد اُمیِ بلاواسطه من، جناب آقا سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی می‌شود به سید مرتضی علم الهدی و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار شریف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در خواب دید جناب رقیه بنت الحسین(ع) را که فرمود: «به پدرت بگو به والی بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من و بدن من در اذیت است. بگو بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند». دخترش به سید، عرض کرد. سید، از ترس حضرات اهل تسنن، به خواب، اثری مترتب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سید، همین خواب را دید. باز به پدر گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سید، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره رقیه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند که: «چرا والی را خبردار نکردی؟». سید، بیدار شد. صبح رفت نزد والی شام و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد علما و صلحای شام از سنی و شیعه بروند و غسل کنند و لباس‌های نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب حرم مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و جسد مطهره را بیرون بیاورد تا قبر مطهر را تعمیر کند. بزرگان و صلحا از شیعه و سنی، در کمال ادب غسل کردند و لباس نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل[۳۳] هیچ یک به زمین اثر نکرد، مگر معول سید ابراهیم. بعد، حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین مخدره، میان لحد و کفن آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ لکن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سید، بدن شریف مخدره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قِسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متصل گریه می‌کرد تا آنکه لحد مخدره را از بنیاد، تعمیر کردند. اوقات نماز که می‌شد، سید، بدن مخدره را بر بالای شیء نظیفی می‌گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد، فارغ شدند. سید، بدن مخدره را دفن کرد و از معجزه این مخدره در این سه روز، سید، نه محتاج به غذا شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید دعا کرد خداوند، پسری به او مرحمت نماید. دعای سید، مستجاب شد و در این سن پیری، خداوند به او پسری مرحمت فرمود، مسما به سید مصطفی. بعد، والی، تفصیل را به سلطان عبد الحمید نوشت. او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف رقیه و مرقد شریف اُم کلثوم و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای حاجی سید عباس پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید ابراهیم سابق الذکر، متصدی تولیت این اماکن شریفه است. انتهی. و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است[۳۴]. با توجه به آنچه در این گزارش آمده که «بزرگان و علمای شیعه و سنی، شاهد ماجرا بوده‌اند»، نکته قابل تأمل، این است، با آنکه انگیزه برای نقل و ثبت این‌گونه حوادث، فراوان است، هیچ کس جز متولیان حرم، این حادثه مهم را نقل نکرده و شخصیتی مانند سید محسن امین، با اینکه در منطقه حضور داشته، در گزارش خود، اشاره‌ای به این ماجرا ننموده و درباره این بارگاه، تنها نوشته است: رقیه، دختر حسین(ع)، قبری به او منسوب است و مشهدی که در محله العماره دمشق، زیارتگاه است. خدا به درستی آن، آگاه‌تر است. میرزا علی اصغرخان [اتابک، امین السلطان]، وزیر اعظم ایران، به سال ۱۳۲۳ ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در، تاریخ بازسازی را حَک کرده‌اند که در آن، این اشعار آمده است: مرتبه‌ای عالی است برای علی وزیر اعظمِ ایران که تجدیدکننده است. و من، تاریخ بازسازی آن را که می‌درخشد [به ابجد] سرودم: بِقَبرِ رُقَيَّةٍ مِن آلِ أحمَد[۳۵].

= نتیجه‌‌گیری

بنابراین، بر پایه اسناد روایی و تاریخی نمی‌توان درباره موضوع این پژوهش، نظر قاطعی ارائه کرد؛ لکن کراماتی که از این مزار نورانی دیده شده و می‌شود، مؤید اعتبار معنوی آن است و در هر حال، بی‌تردید، گرامیداشت این مکان منتسب به اهل بیت(ع)، لازم است، هر چند با عنایت به اینکه جزئیات مربوط به وفات رقیه، در هیچ یک از منابع معتبر نیامده، ذکر مصائب او را باید به مصادری مستند نمود که به آنها اشارت رفت و صحت و سُقم مطالب را به عهده راوی نهاد[۳۶].

منابع

پانویس

  1. الإرشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ مطالب السؤول، ص۷۳.
  2. بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۲۹.
  3. مطالب السؤول، ص۷۳.
  4. کشف الغمة، ج۲، ص۲۵۰.
  5. لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۰.
  6. لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۵.
  7. الملهوف، ص۱۴۱.
  8. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۰.
  9. ظاهراً مقصود، کتاب الحاویة، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنی است (ر.ک: فوائد رضویه، ص۱۱۲).
  10. کامل بهایی، ج۲، ص۱۷۹.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۲.
  12. مِندیل برگرفت: دستمال را برداشت.
  13. روضة الشهدا، ص۳۸۹.
  14. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۲.
  15. دَیبَق: دیبا؛ حریر.
  16. المنتخب، طریحی، ص۱۳۶.
  17. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۳.
  18. وی تألیف این کتاب را در سال ۱۲۸۰ ق، آغاز کرده است.
  19. اَنوار المجالس، ص۱۶۱.
  20. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۴.
  21. وی، تألیف این کتاب را در سال ۱۳۱۹ ق، آغاز کرده است.
  22. شعشعة الحسینیه، ج۲، ص۱۷۱.
  23. شعشعة الحسینیه، ج۲، ص۱۷۳.
  24. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۵.
  25. الإیقاد، ص۱۷۹.
  26. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۶.
  27. تسلیة المجالس، ج۲، ص۹۳.
  28. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۶.
  29. تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۲۹۰ قمری است.
  30. نور الأبصار، ص۱۹۵.
  31. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۷.
  32. تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.
  33. مِعوَل: کُلنگ.
  34. منتخب التواریخ، ص۳۸۸.
  35. أعیان الشیعة، ج۷، ص۳۴.
  36. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۱۰۷.