عمرو بن حجاج زبیدی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'احمدبن' به 'احمد بن')
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| موضوع مرتبط = عمرو بن حجاج زبیدی
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| عنوان مدخل = [[عمرو بن حجاج زبیدی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[عمرو بن حجاج زبیدی در تاریخ اسلامی]] - [[عمرو بن حجاج زبیدی در معارف و سیره حسینی]]
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عمرو بن حجاج زبیدی در تاریخ اسلامی]] - [[عمرو بن حجاج زبیدی در معارف و سیره حسینی]]</div>
| پرسش مرتبط  =  
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
}}


'''[[عمرو بن حجاج زبیدی]]''' از [[سربازان]] [[عمر بن سعد]] در [[نبرد]] [[کربلا]] بود و در [[شهادت]] [[امام حسین]]{{ع}} نقش داشت.
'''[[عمرو بن حجاج زبیدی]]''' از [[سربازان]] [[عمر بن سعد]] در [[نبرد]] [[کربلا]] بود و در [[شهادت امام حسین]] {{ع}} نقش داشت.


==مقدمه==
== مقدمه ==
بنا به نقل ‌‌[[ا‌بن‌ اسحاق]] او در [[زمان]] ‌‌[[پیامبر]]{{صل}} [[اسلام]] آورد<ref>اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۵، ص۱۱۱. </ref> و معروف به [[عمرو‌ بن فحیل]] شد<ref>اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰. </ref> و در [[جنگ یرموک]] نیز شرکت داشت.<ref>اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری.، ج۵، ص۱۱۱. </ref> اما به نظر می‌آید که عمرو‌ بن فحیل و [[عمرو‌ بن حجاج]] دو نفر هستند.<ref>الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۴، ص۵۵۵. </ref> زمانی که زیاد بر [[ضد]] [[حجر بن عدی|حُجر‌ بن عَدی]]، از سران [[قریش]] شهادت گرفت، عمرو‌ بن‌ حجاج‌ نیز در زمره شهادت‌ دهندگان بود.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۵، ص۲۵۵-۲۵۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۲۷۰.</ref>
بنا به نقل [[ا‌بن اسحاق]] او در [[زمان]] [[پیامبر]] {{صل}} [[اسلام]] آورد<ref>اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۵، ص۱۱۱. </ref> و معروف به [[عمرو بن فحیل]] شد<ref>اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰. </ref> و در [[جنگ یرموک]] نیز شرکت داشت.<ref>اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۵، ص۱۱۱. </ref> اما به نظر می‌آید که [[عمرو]] بن فحیل و [[عمرو بن حجاج]] دو نفر هستند.<ref>الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۴، ص۵۵۵. </ref> زمانی که زیاد بر [[ضد]] [[حجر بن عدی|حُجر بن عَدی]]، از سران [[قریش]] [[شهادت]] گرفت، عمرو بن حجاج نیز در زمره شهادت دهندگان بود.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۵، ص۲۵۵-۲۵۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۲۷۰.</ref>


در دوران حکومت یزید، عمرو‌ بن‌ حجاج‌ جزء افراد سودجویی‌ بود ‌‌که‌ با سنجیدن‌ توازن‌ قوا موضع‌ خود را مشخص‌ می‌‌‌کردند. چون دید نیروهای [[امام حسین]]{{ع}} هر [[روز]] بیشتر و مترا‌‌کم‌تر می‌شوند، او از جمله بزرگان [[کوفه]] بود، که به ‌‌امام حسین{{ع}} [[نامه]] نوشتند و از او [[دعوت]] کردند که به [[کوفه]] بیاید،<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۴۶۲؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۲۹ </ref> اما چون [[عبیدالله بن زیاد]] بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.
در دوران [[حکومت یزید]]، عمرو بن حجاج جزء افراد [[سودجویی]] بود که با سنجیدن [[توازن]] قوا موضع خود را مشخص می‌‌کردند. چون دید نیروهای [[امام حسین]] {{ع}} هر [[روز]] بیشتر و مترا‌کم‌تر می‌شوند، او از جمله بزرگان [[کوفه]] بود، که به [[امام حسین]] {{ع}} [[نامه]] نوشتند و از او [[دعوت]] کردند که به کوفه بیاید،<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۴۶۲؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۲۹ </ref> اما چون [[عبیدالله بن زیاد]] بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.


==[[عمرو بن حجاج زبیدی]] عامل دستگیری [[هانی بن عروه]]==
== [[عمرو بن حجاج زبیدی]] عامل [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]] ==
عمرو‌ بن حجاج زبیدی نقش مستقیم در دستگیری [[هانی بن عروه]] را داشت. عبیدالله بن زیاد از رؤسای [[قبایل]] خواست که به دیدارش بیایند، اما هانی‌ بن عروه به [[دیدار]] او نرفت و خود را به [[بیماری]] زد. عبیدالله بن زیاد از راه [[مکر]] و [[حیله]] وارد شد تا بتواند به طریقی او را به [[دار الاماره]] بکشاند و بین او و [[مسلم بن عقیل]] جدایی اندازد. عمرو‌ بن حجاج زبیدی [[پدر]] روعه [[همسر]] [[هانی]]<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۴؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۴۵؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۲۸؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، تحقیق سیدمحمد مهدی و سیدحسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۳۸ قمری، ج۱، ص۴۴۰.</ref> را به همراه [[محمد بن اشعث]]، [[دوست]] هانی و [[اسماء بن حاسن خارجه]] برادرزاده هانی<ref> الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۶.</ref> که هر سه از [[اقوام]] و [[دوستان]] هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید. هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله بن زیاد برود، اما علیرغم میل خود و به تحریک آن سه تن به [[دارالاماره]] رفت<ref>ر.‌‌ک: الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۴۹</ref> و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن زیاد بتواند بین او و مسلم جدایی اندازد که این جدایی در [[شکست]] [[نهضت]] مسلم، تأثیر بسیاری داشت.
عمرو بن حجاج زبیدی نقش مستقیم در دستگیری هانی بن عروه را داشت. عبیدالله بن زیاد از رؤسای [[قبایل]] خواست که به دیدارش بیایند، اما هانی بن عروه به [[دیدار]] او نرفت و خود را به [[بیماری]] زد. عبیدالله بن زیاد از راه [[مکر]] و [[حیله]] وارد شد تا بتواند به طریقی او را به [[دار الاماره]] بکشاند و بین او و [[مسلم بن عقیل]] جدایی اندازد. عمرو بن حجاج زبیدی [[پدر]] [[روعه همسر هانی]]<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۴؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۴۵؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۲۸؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، تحقیق سیدمحمد مهدی و سیدحسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۳۸ قمری، ج۱، ص۴۴۰.</ref> را به همراه [[محمد بن اشعث]]، [[دوست]] [[هانی]] و [[اسماء بن خارجه]] (برادرزاده هانی)<ref> الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۶.</ref> که هر سه از [[اقوام]] و [[دوستان]] هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید. هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد [[عبیدالله بن زیاد]] برود، اما علیرغم میل خود و به تحریک آن سه تن به [[دارالاماره]] رفت<ref>ر. ک: الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۴۹</ref> و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن زیاد بتواند بین او و مسلم جدایی اندازد که این جدایی در [[شکست]] [[نهضت]] مسلم، تأثیر بسیاری داشت.


در دارالاماره بین [[عبیدالله بن زیاد]] و [[هانی بن عروه]] [[گفت‌وگو]] بالا گرفت، ولی‌ هانی‌ نپذیرفت که [[مسلم بن عقیل]] را [[تسلیم]] کند. به همین جهت توسط‌ عبیدالله بن زیاد [[شکنجه]] شد و بینی‌ و ابرویش شکست‌ و چهره‌اش‌ ‌زخمی‌ شد و صورتش آسیب دید. سپس‌ او را زندانی‌ کرد.<ref> ر.‌‌ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۷؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۷-۲۳۸</ref>
در دارالاماره بین عبیدالله بن زیاد و [[هانی بن عروه]] [[گفت‌وگو]] بالا گرفت، ولی [[هانی]] نپذیرفت که [[مسلم بن عقیل]] را [[تسلیم]] کند. به همین جهت توسط عبیدالله بن زیاد [[شکنجه]] شد و بینی و ابرویش شکست و چهره‌اش زخمی شد و صورتش آسیب دید. سپس او را [[زندانی]] کرد.<ref> ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۷؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۷-۲۳۸</ref>


[[شیخ مفید]] می‌نویسد: چون [[عمرو بن حجاج زبیدی]] دید که با دامادش هانی بن عروه چنان [[رفتار]] ناپسندی کردند، ناراحت شد و [[طایفه]] [[مذحج]] را خبر کرد.<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۴۷؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۵۴.</ref> گروهی از‌ قبیله‌ مذحج با دریافت خبر [[قتل]] هانی‌ بر در دارالاماره [[اجتماع]] کردند و گرد قصر او را گرفتند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸</ref> اما با [[گواهی]] [[شریح قاضی]] ‌‌که‌ به مردم‌ گفت‌ هانی ‌زنده‌ است‌، متفرق شدند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۷.</ref> عمرو بن حجاج زبیدی نیز در متفرق کردن آنان نقش مهمی داشت. بنا به نقل دینوری عمرو بن حجاج زبیدی گفت: اگر هانی زنده است، برای [[فتنه‌انگیزی]] و [[خونریزی]] [[شتاب]] مکنید و برگردید. آنان نیز برگشتند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸.</ref> پس از آن نه تنها [[مردم]] [[قبیله مذحج]] [[هانی]] را [[یاری]] نکردند، بلکه تن‌ به‌ خواری‌ و سستی‌ دادند تا اینکه هانی بن عروه در [[روز]] نهم ماه ذی‌الحجه سال ۶۰ به [[شهادت]] رسید.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۹.</ref>
[[شیخ مفید]] می‌نویسد: چون [[عمرو بن حجاج زبیدی]] دید که با دامادش هانی بن عروه چنان [[رفتار]] ناپسندی کردند، ناراحت شد و [[طایفه]] [[مذحج]] را خبر کرد.<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۴۷؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۵۴.</ref> گروهی از [[قبیله مذحج]] با دریافت خبر [[قتل]] هانی بر در دارالاماره [[اجتماع]] کردند و گرد قصر او را گرفتند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸</ref> اما با [[گواهی]] [[شریح قاضی]] که به [[مردم]] گفت هانی زنده است‌، متفرق شدند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۷.</ref> [[عمرو بن حجاج زبیدی]] نیز در متفرق کردن آنان نقش مهمی داشت. بنا به نقل دینوری عمرو بن حجاج زبیدی گفت: اگر [[هانی]] زنده است، برای [[فتنه‌انگیزی]] و [[خونریزی]] [[شتاب]] مکنید و برگردید. آنان نیز برگشتند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸.</ref> پس از آن نه تنها [[مردم]] [[قبیله مذحج]] [[هانی بن عروه|هانی]] را [[یاری]] نکردند، بلکه تن به [[خواری]] و [[سستی]] دادند تا اینکه [[هانی بن عروه]] در [[روز]] نهم ماه ذی‌الحجه سال ۶۰ به [[شهادت]] رسید.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۷۹.</ref>


==نقش [[عمرو بن حجاج زبیدی]] در واقعه [[کربلا]]==
== نقش عمرو بن حجاج زبیدی در واقعه [[کربلا]] ==
پس از شهادت [[هانی بن عروه]]، عمرو بن حجاج زبیدی از طرف قبیله مذحج، همراه چهار هزار سپاهی برای جنگ با [[امام حسین]]{{ع}}، وارد [[کربلا]] شد.
پس از شهادت هانی بن عروه، عمرو بن حجاج زبیدی از طرف قبیله مذحج، همراه چهار هزار سپاهی برای [[جنگ]] با [[امام حسین]] {{ع}}، وارد کربلا شد.


روز هفتم [[محرم]] [[عمر بن سعد]] به [[دستور]] [[عبیدالله بن زیاد]] از دسترسی [[امام]] به آب و [[شریعه]] [[فرات]] جلوگیری کرد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۱</ref> او به عمرو‌ بن حجاج زبیدی دستور داد تا به همراه پانصد سوار در کنار فرات موضع بگیرد و میان سپاه [[امام]] و فرات حائل گردد.
روز هفتم [[محرم]] [[عمر بن سعد]] به [[دستور]] [[عبیدالله بن زیاد]] از دسترسی [[امام]] به آب و [[شریعه]] [[فرات]] جلوگیری کرد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۱</ref> او به عمرو بن حجاج زبیدی دستور داد تا به همراه پانصد سوار در کنار فرات موضع بگیرد و میان [[سپاه]] امام و فرات حائل گردد.


[[مشاهده]] استقرار قوای پانصد نفری عمر‌ بن سعد در مقابل شریعه فرات امام را به [[اندیشه]] انداخت تا بی‌درنگ برای [[ذخیره]] آب [[اقدام]] کند. این [[مأموریت]] به [[عباس بن علی]]{{ع}} و [[نافع بن هلال]] واگذار شد. به [[روایت]] [[ابومخنف]] از [[حمید بن مسلم]]، عباس بن علی{{ع}} و نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده روانه شدند و چون با [[مقاومت]] نیروهای عمرو بن حجاج زبیدی روبه‌رو گشتند، بر آنان [[یورش]] برده و با عقب نشاندن آنان، مشک‌های خویش را پُر از آب کرده و به حضور [[امام]] بازگشتند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۱</ref> در آن [[ساعت]] گفت‌وگویی بین نافع‌ بن هلال، [[یار]] [[دلاور]] [[امام حسین]]{{ع}} و [[عمرو بن حجاج زبیدی]] رخ داد که [[عزم]] [[استوار]] [[اصحاب]] [[امام]] را نشان می‌دهد. نافع در حالی‌که [[عَلَم]] را به‌دست گرفته بود، جلو افتاد. عمرو بن حجاج زبیدی که [[موکل]] [[شریعه]] بود، صدا زد کیستی؟  
[[مشاهده]] استقرار قوای پانصد نفری عمر بن سعد در مقابل شریعه فرات امام را به [[اندیشه]] انداخت تا بی‌درنگ برای [[ذخیره]] آب [[اقدام]] کند. این [[مأموریت]] به [[عباس بن علی]] {{ع}} و [[نافع بن هلال]] واگذار شد. به [[روایت]] [[ابومخنف]] از [[حمید بن مسلم]]، عباس بن علی {{ع}} و نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده روانه شدند و چون با [[مقاومت]] نیروهای عمرو بن حجاج زبیدی روبه‌رو گشتند، بر آنان [[یورش]] برده و با عقب نشاندن آنان، مشک‌های خویش را پُر از آب کرده و به حضور امام بازگشتند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۱</ref> در آن [[ساعت]] گفت‌وگویی بین [[نافع بن هلال]]، [[یار]] [[دلاور]] [[امام حسین]] {{ع}} و [[عمرو بن حجاج زبیدی]] رخ داد که [[عزم]] [[استوار]] [[اصحاب]] [[امام]] را نشان می‌دهد. [[نافع]] در حالی‌که [[عَلَم]] را به‌دست گرفته بود، جلو افتاد. عمرو بن حجاج زبیدی که [[موکل]] [[شریعه]] بود، صدا زد کیستی؟


نافع‌ بن هلال: منم نافع‌ بن هلال.
نافع بن هلال: منم نافع بن هلال.


عمرو بن حجاج زبیدی: برای چه آمده‌ای؟
عمرو بن حجاج زبیدی: برای چه آمده‌ای؟


نافع‌ بن هلال: آمدم برای [[آشامیدن]] آبی که ما را از آن منع کرده‌اید.
نافع بن هلال: آمدم برای [[آشامیدن]] آبی که ما را از آن منع کرده‌اید.


عمرو بن حجاج زبیدی: بنوش و گوارا باد بر تو.
عمرو بن حجاج زبیدی: بنوش و گوارا باد بر تو.


نافع‌ بن هلال: والله تا زمانی که مولایم و [[یاران]] او تشنه‌اند، قطره‌ای نمی‌نوشم.
نافع بن هلال: والله تا زمانی که مولایم و [[یاران]] او تشنه‌اند، قطره‌ای نمی‌نوشم.


عمرو بن حجاج زبیدی: ممکن نیست که این [[جماعت]] آب بیاشامند؛ زیرا که ما مأموریم که مانع آشامیدن آنان شویم.
عمرو بن حجاج زبیدی: ممکن نیست که این [[جماعت]] آب بیاشامند؛ زیرا که ما مأموریم که مانع آشامیدن آنان شویم.


نافع به پیادگان گفت مشک‌ها را پُر کنید. عمرو‌ بن حجاج زبیدی و یارانش بر آنان [[حمله]] کردند اما آنان [[دشمن]] را متفرق کردند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۵۵</ref>
نافع به پیادگان گفت مشک‌ها را پُر کنید. عمرو بن حجاج زبیدی و یارانش بر آنان [[حمله]] کردند اما آنان [[دشمن]] را متفرق کردند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۵</ref>


[[عمر بن سعد]] [[شب جمعه]] نهم [[محرم]] ۶۱ با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: «ای‌ [[لشکر]] [[خداوند]] سوار شوید ‌‌که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌»<ref>{{عربی|"یا خَیْلَ اللّهِ ارْكَبژ وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری"}}؛ وقعة الطف، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۲۰. </ref>. این‌ سخن‌، یاران ‌عمر‌ بن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌‌‌کرد ‌‌که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. [[دشمنان]] ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‌‏ور شدند.<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، همانجا. </ref> ‌‌[[امام حسین]]{{ع}} برادرش [[حضرت عباس]]{{ع}} را برای [[گفتگو]] با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ [[امیر]] را به‌ شما ابلاغ‌ ‌‌کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. [[عباس]]{{ع}} جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ [[امام‌]] رساند. امام برای تأخیر [[جنگ]] تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد ‌‌که‌ برای‌ خدای‌ خود [[نماز]] بگزاریم‌ و با او [[راز و نیاز]] ‌‌کرده‌ و به‌ درگاهش‌ [[استغفار]] نماییم‌. [[خدا]] می‌داند ‌‌که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نمازگزاردن‌، [[قرآن‌]] خواندن‌، نیایش‌ و [[استغفار]] را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ [[پیام]] ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>وقعة الطف، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، همانجا؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹</ref> [[عمر بن سعد]] نظر [[شمر بن ذی الجوشن]] را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و [[رأی]]، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. [[عمرو بن حجاج زبیدی]] گفت: سبحان‌الله! به [[خدا]] اگر [[دیلمیان]] بودند و این را از تو می‏‌خواستند، می‌‏پذیرفتی؛<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۱-۳۹۲</ref> و آنان یک شب به [[امام]] مهلت دادند.
[[عمر بن سعد]] [[شب جمعه]] نهم [[محرم]] ۶۱ با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: «ای [[لشکر]] [[خداوند]] سوار شوید که شما را [[بشارت]] به [[بهشت]] می‌دهم‌»<ref>{{عربی|"یا خَیْلَ اللّهِ ارْكَبژ وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری"}}؛ وقعة الطف، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۲۲۰. </ref>. این سخن‌، یاران عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داد. [[آفتاب]] تازه داشت غروب می‌‌کرد که [[هجوم]] به طرف خیام آغاز شد. [[دشمنان]] بدون اطلاع قبلی حمله‌ور شدند.<ref>الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، همانجا. </ref> امام حسین {{ع}} برادرش [[حضرت عباس]] {{ع}} را برای [[گفتگو]] با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم [[فرمان]] [[امیر]] را به شما [[ابلاغ]] کنیم یا [[تسلیم]] شوید و یا با شما خواهیم جنگید. [[عباس]] {{ع}} جواب [[سپاه]] را به اطلاع [[امام‌]] رساند. [[امام]] برای تأخیر [[جنگ]] تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به آنان بگو اگر موافقت می‌کنند امشب را به ما [[فرصت]] دهند، باشد که برای خدای خود [[نماز]] بگزاریم و با او [[راز و نیاز]] کرده و به درگاهش [[استغفار]] نماییم‌. [[خدا]] می‌داند که من تا چه اندازه‌، نمازگزاردن‌، [[قرآن‌]] خواندن‌، [[نیایش]] و استغفار را [[دوست]] می‌دارم. [[عباس]] [[پیام]] امام را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>وقعة الطف، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، همانجا؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹</ref> [[عمر بن سعد]] نظر [[شمر بن ذی الجوشن]] را پرسید. [[شمر]] گفت: سالار تویی و [[رأی]]، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. [[عمرو بن حجاج زبیدی]] گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر [[دیلمیان]] بودند و این را از تو می‌‌خواستند، می‌پذیرفتی؛<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۱-۳۹۲</ref> و آنان یک شب به امام مهلت دادند.


صبح [[روز]] [[عاشورا]]، عمر‌ بن‌ سعد میمنه‌ سپاه‌ را به‌ عمرو بن حجاج زبیدی سپرد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق:۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۵،۳۸۹</ref> عمرو‌ بن‌ حجاج‌ در روز عاشورا، [[سپاهیان]] را بر [[ضد]] امام تحریک می‌کرد و فریاد می‌زد: از [[امیر]] خود [[اطاعت]] کنید و همراه [[جماعت]] باشید و از کشتن کسی که از [[دین]] خارج شده و با [[امیرالمؤمنین]] [[یزید]] [[مخالفت]] کرده، به خود شکی راه ندهید.
[[صبح]] [[روز]] [[عاشورا]]، عمر بن سعد [[میمنه]] [[سپاه]] را به عمرو بن حجاج زبیدی سپرد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق:۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۵،۳۸۹</ref> [[عمرو بن حجاج]] در [[روز عاشورا]]، [[سپاهیان]] را بر [[ضد]] امام تحریک می‌کرد و فریاد می‌زد: از [[امیر]] خود [[اطاعت]] کنید و همراه [[جماعت]] باشید و از کشتن کسی که از [[دین]] خارج شده و با [[امیرالمؤمنین]] [[یزید]] [[مخالفت]] کرده، به خود شکی راه ندهید.
‌‌امام حسین{{ع}} فرمود: وای بر تو ای پسر حجاج! [[مردم]] را علیه من تحریک می‌کنی؟ ما از دین برگشته‌ایم و شما [[استوار]] مانده‌اید؟ به خدا قسم اگر جانتان را بگیرند و بر [[اعمال]] خویش بمیرید، خواهی دانست که کدام‌ یک از ما از دین برگشته و کداممان در خور این است که به [[آتش]] بسوزد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲–۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۳۵</ref> یک بار دیگر هنگامی که ‌‌امام حسین{{ع}} [[تشنه]] به سوی [[فرات]] حرکت کرد، به امام [[جسارت]] کرد و گفت: ای [[حسین]]! [[فرات]] را می‌بینی که سگ و خوک از آن آب می‌آشامند؟ تو هرگز جرعه‌ای از آن را نخواهی آشامید مگر اینکه از حمیم [[جهنم]] بیاشامی.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۰. </ref>
[[امام حسین]] {{ع}} فرمود: وای بر تو ای پسر [[حجاج]]! [[مردم]] را علیه من تحریک می‌کنی؟ ما از دین برگشته‌ایم و شما [[استوار]] مانده‌اید؟ به خدا قسم اگر جانتان را بگیرند و بر [[اعمال]] خویش بمیرید، خواهی دانست که کدام یک از ما از [[دین]] برگشته و کداممان در خور این است که به [[آتش]] بسوزد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲–۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۳۵</ref> یک بار دیگر هنگامی که [[امام حسین]] {{ع}} [[تشنه]] به سوی [[فرات]] حرکت کرد، به [[امام]] [[جسارت]] کرد و گفت: ای [[حسین]]! فرات را می‌بینی که سگ و خوک از آن آب می‌آشامند؟ تو هرگز جرعه‌ای از آن را نخواهی آشامید مگر اینکه از حمیم [[جهنم]] بیاشامی.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۰. </ref>


[[عمرو بن حجاج زبیدی]] با عده‌ای‌ از سربازان‌ به‌طور ناگهانی‌ بر میمنه‌ سپاه‌ امام‌ حمله‌ آورد و چون‌ نزدیک ‌رسیدند، اصحاب‌ [[امام]] روی‌ زانو نشسته‌، نیزه‌های‌ خود را به‌ سوی‌ اسبان‌ گرفتند و اسبها‌ از پیش‌روی‌ مانده ‌سر به‌ عقب‌ برداشتند. اصحاب‌ امام‌ از این‌ فرصت‌ استفاده‌ ‌‌کرده‌ و آنان‌ را هدف‌ تیرها قرار دادند ‌‌که‌ در نتیجه ‌جمعی‌ ‌‌کشته‌ و مجروح شدند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۱۹۰ </ref>  
[[عمرو بن حجاج زبیدی]] با عده‌ای از [[سربازان]] به‌طور ناگهانی بر [[میمنه]] [[سپاه امام]] [[حمله]] آورد و چون نزدیک رسیدند، [[اصحاب]] امام روی زانو نشسته‌، نیزه‌های خود را به سوی اسبان گرفتند و اسبها از پیش‌روی مانده سر به عقب برداشتند. [[اصحاب امام]] از این [[فرصت]] استفاده کرده و آنان را [[هدف]] تیرها قرار دادند که در نتیجه جمعی کشته و مجروح شدند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۱۹۰ </ref>


عمرو بن حجاج زبیدی ‌‌‌که‌ دید ممکن‌ است‌ تمام‌ لشکریانش‌ در جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ از پای‌ در آیند، به‌ [[لشکر]] ‌‌ا‌بن‌سعد توصیه‌ ‌‌کرد ‌‌که‌ هماورد نطلبند. به‌ آنان‌ گفت‌: ای‌ نادانان‌! می‌دانید با چه‌ ‌‌کسانی‌ [[نبرد]] می‌‌‌کنید؟ اینان شجاعان‌ [[شهر]] و مردمی‌ طالب‌ مرگند. با ‌‌کسانی‌ ‌‌که‌ خود را برای‌ هرگونه‌ پیش‌آمد مهیا ‌‌کرده‌ و از مرگ‌ هراسی‌ ندارند. هیچ‌‌‌کس‌ از شما، تنها به‌ [[جنگ]] نرود. اینان‌ عده‌ اند‌‌کی‌ هستند و به‌ [[خدا]] [[سوگند]] اگر آنان‌ را سنگسار ‌‌کنید، همگی‌ آنان‌ را خواهید ‌‌کشت‌. پس‌ به‌صورت‌ دسته‌ جمعی‌ حمله‌ [[برید]]! عمر‌ بن‌ سعد گفت‌: آری‌! درست‌ است‌. سپاهیان‌ عمرو‌ بن‌ حجاج‌ از سوی ‌فرات‌ بر سپاه‌ [[امام‌ حسین]{{ع}} حمله‌ ‌‌کردند. مدتی‌ با هم‌ درگیر شدند تا آن‌‌‌که‌ آشوب‌ فرونشست‌ و یاران‌ عمرو بن حجاج زبیدی به‌جای‌ خود بازگشتند. در این‌ یورش‌، [[مسلم بن عوسجه]] بر اثر حمله گروهی [[دشمنان]]، بر [[خاک]] افتاد. بنا به قولی عمرو‌ بن‌ حجاج، مسلم بن عوسجه را غافلگیرانه [[شهید]] کرد.<ref>ر.‌‌ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۵-۴۳۹ </ref>
عمرو بن حجاج زبیدی ‌که دید ممکن است تمام لشکریانش در [[جنگ]] تن به تن از پای در آیند، به [[لشکر]] ا‌بن‌سعد توصیه کرد که هماورد نطلبند. به آنان گفت‌: ای نادانان‌! می‌دانید با چه کسانی [[نبرد]] می‌‌کنید؟ اینان [[شجاعان]] [[شهر]] و مردمی طالب مرگند. با کسانی که خود را برای هرگونه پیش‌آمد مهیا کرده و از [[مرگ]] هراسی ندارند. هیچ‌‌کس از شما، تنها به جنگ نرود. اینان عده اند‌کی هستند و به [[خدا]] [[سوگند]] اگر آنان را سنگسار کنید، همگی آنان را خواهید کشت‌. پس به‌صورت دسته جمعی حمله [[برید]]! [[عمر بن سعد]] گفت‌: آری‌! درست است‌. [[سپاهیان]] [[عمرو بن حجاج]] از سوی فرات بر [[سپاه]] [[امام حسین]{{ع}} حمله کردند. مدتی با هم درگیر شدند تا آن‌‌که آشوب فرونشست و یاران عمرو بن حجاج زبیدی به‌جای خود بازگشتند. در این یورش‌، [[مسلم بن عوسجه]] بر اثر [[حمله]] گروهی [[دشمنان]]، بر [[خاک]] افتاد. بنا به قولی [[عمرو بن حجاج]]، مسلم بن عوسجه را غافلگیرانه [[شهید]] کرد.<ref>ر. ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۳۵-۴۳۹ </ref>


پس از [[شهادت ‌‌امام حسین]]{{ع}}، او جزء کسانی بود که [[سرهای شهدا]] را به [[کوفه]] نزد [[عبیدالله بن زیاد]] بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۲۱ </ref>
پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}}، او جزء کسانی بود که [[سرهای شهدا]] را به [[کوفه]] نزد [[عبیدالله بن زیاد]] بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۲۱ </ref>


هنگامی که [[اسیران]] [[خاندان رسالت]] را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله‌ بن زیاد در [[دارالاماره]] بر اثر سخنان [[حضرت زینب]]{{س}} متقبل شد، ‌‌عبیدالله‌ بن زیاد ندای‌ [[نماز]] جماعت‌ داد، مردم‌ در [[مسجد]] جمع‌ شدند. ‌‌عبیدالله‌ بن زیاد بر [[منبر]] رفت‌ و گفت: [[سپاس]] خدای‌ را ‌‌که حق‌ و اهل‌ حق‌ را پیروزی‌ داد و امیرالمؤمنین‌ یزید‌ بن‌ معاویه‌ و گروه‌ او را نصرت‌ بخشید و دروغ‌گوی پسر [[دروغ‌گو]] [[حسین بن علی]] و شیعیانش را هلا‌‌ک‌ ‌‌کرد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۵۹</ref>
هنگامی که [[اسیران]] [[خاندان رسالت]] را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله بن زیاد در [[دارالاماره]] بر اثر سخنان [[حضرت زینب]] {{س}} متقبل شد، عبیدالله بن زیاد ندای [[نماز]] [[جماعت]] داد، [[مردم]] در [[مسجد]] جمع شدند. عبیدالله بن زیاد بر [[منبر]] رفت و گفت: [[سپاس]] خدای را که [[حق]] و [[اهل حق]] را [[پیروزی]] داد و [[امیرالمؤمنین]] [[یزید بن معاویه]] و گروه او را [[نصرت]] بخشید و دروغ‌گوی پسر [[دروغ‌گو]] [[حسین بن علی]] و شیعیانش را هلا‌ک کرد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۵۹</ref>


از میان [[جمعیت]] [[عبدالله بن عفیف ازدی]] برخاست و بر ‌‌عبیدالله‌ بن زیاد بانگ زد و [[اهل کوفه]] را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه‌! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو تو و پدرت هستید و آن‌‌‌کس ‌‌که‌ تو را [[امیر]] ‌‌کرده‌ است‌ و پدرش. ای پسر مرجانه! [[پسران پیامبر]]{{صل}} را می‌‌‌کشید و سخنی همچون سخن صدیقان‌ می‌گویید؟<ref>اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری.، ص۱۹۶.</ref> ‌‌ا‌بن‌زیاد ‌‌که سخت سراسیمه شده‌ بود، از [[ترس]] [[شورش]] [[مردم]] فریاد زد او را بگیرید! اما عمرو‌ بن‌ حجاج‌ گفت فعلاً [[صلاح]] نیست زیرا ازدیان در مسجد فراوانند؛ و [[دستگیری]] او به شب محول شد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۱۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی، ج۵، ص۱۲۵. </ref>
از میان [[جمعیت]] [[عبدالله بن عفیف ازدی]] برخاست و بر عبیدالله بن زیاد بانگ زد و [[اهل کوفه]] را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه‌! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو تو و پدرت هستید و آن‌‌کس که تو را [[امیر]] کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! [[پسران پیامبر]] {{صل}} را می‌‌کشید و سخنی همچون سخن صدیقان می‌گویید؟<ref>اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری، ص۱۹۶.</ref> ا‌بن‌زیاد که سخت سراسیمه شده بود، از [[ترس]] [[شورش]] مردم فریاد زد او را بگیرید! اما عمرو بن حجاج گفت فعلاً [[صلاح]] نیست زیرا ازدیان در [[مسجد]] فراوانند؛ و [[دستگیری]] او به شب محول شد.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۱۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی، ج۵، ص۱۲۵. </ref>


==نقش [[عمرو بن حجاج زبیدی]] در [[قیام مختار]]==
== نقش [[عمرو بن حجاج زبیدی]] در [[قیام مختار]] ==
پس از [[مرگ یزید]] و [[تسلط]] زبیریان بر [[کوفه]]، به آنان پیوست و در جنگ [[عبدالله‌ بن‌ مطیع]] ([[والی]] [[منصوب]] از طرف [[عبدالله بن زبیر]] بر [[کوفه]]) با [[مختار ثقفی]]، از [[مشاوران]] ‌‌ا‌بن‌ مطیع بود و [[مردم]] را علیه مختار ثقفی [[بسیج]] می‌کرد.<ref>البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۲۶۷.</ref>  
پس از [[مرگ یزید]] و [[تسلط]] زبیریان بر [[کوفه]]، به آنان پیوست و در [[جنگ]] [[عبدالله بن مطیع]] ([[والی]] [[منصوب]] از طرف [[عبدالله بن زبیر]] بر کوفه) با [[مختار ثقفی]]، از [[مشاوران]] ا‌بن [[مطیع]] بود و [[مردم]] را علیه [[مختار ثقفی]] [[بسیج]] می‌کرد.<ref>البدایة و النهایة، ابن‌کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۲۶۷.</ref>


چون مختار ثقفی قصد داشت وارد کوفه شود، [[یاران]] ‌‌ا‌بن‌مطیع با تیرباران راه را بر او بستند، اما مختار با سپاهیانش به طرف کوفه حرکت کرد. ‌‌ا‌بن‌مطیع ترسید اما عمرو بن حجاج زبیدی او را به [[جنگ]] با مختار [[تحریض]] کرد و به او گفت: مردم را فرا خوان و دوباره [[حمله]] کن. ‌‌ا‌بن‌مطیع، عمرو بن حجاج زبیدی را با دو هزار سپاهی و دیگر سران [[سپاه]] از قبیل [[شمر بن ذی الجوشن]] و [[نوفل‌ بن مساحق]] به جنگ مختار فرستاد، اما [[ابراهیم بن مالک اشتر]] [[فرمانده سپاه]] مختار بر آنان حمله کرد و آنان [[شکست]] خورده مجبور به عقب‌نشینی شدند. مختار وارد [[دارالاماره]] شد و بر کوفه مسلط گردید و [[قاتلین]] ‌‌[[امام حسین]]{{ع}} را دنبال کرد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۲۸-۳۰</ref>
چون مختار ثقفی قصد داشت وارد کوفه شود، [[یاران]] ا‌بن‌مطیع با تیرباران راه را بر او بستند، اما مختار با سپاهیانش به طرف کوفه حرکت کرد. ا‌بن‌مطیع ترسید اما عمرو بن حجاج زبیدی او را به جنگ با مختار [[تحریض]] کرد و به او گفت: مردم را فرا خوان و دوباره [[حمله]] کن. ا‌بن‌مطیع، عمرو بن حجاج زبیدی را با دو هزار سپاهی و دیگر سران [[سپاه]] از قبیل [[شمر بن ذی الجوشن]] و [[نوفل بن مساحق]] به جنگ مختار فرستاد، اما [[ابراهیم بن مالک اشتر]] [[فرمانده سپاه]] مختار بر آنان حمله کرد و آنان [[شکست]] خورده مجبور به عقب‌نشینی شدند. مختار وارد [[دارالاماره]] شد و بر کوفه مسلط گردید و [[قاتلین]] [[امام حسین]] {{ع}} را دنبال کرد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۲۸-۳۰</ref>


در [[زمان]] [[قیام مختار|قیام مختار ثقفی]] او به [[همراهی]] [[شبث بن ربعی]] و [[محمد بن اشعث]] و گروهی از اشرافِ کوفه، راه [[بصره]] را پیش گرفتند تا به [[مصعب بن زبیر]] بپیوندند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۰۱. </ref>  
در [[زمان]] [[قیام مختار|قیام مختار ثقفی]] او به [[همراهی]] [[شبث بن ربعی]] و [[محمد بن اشعث]] و گروهی از اشرافِ کوفه، راه [[بصره]] را پیش گرفتند تا به [[مصعب بن زبیر]] بپیوندند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۱. </ref>


به [[دستور]] مختار خانه‌اش را ویران کردند.
به [[دستور]] مختار خانه‌اش را ویران کردند.


[[ابومخنف]] به [[روایت]] [[مجالد‌ بن سعید]] آورده است که او بعد از اینکه مدتی در کنار [[مخالفان]] مختار علیه او جنگید، سرانجام به [[شراف]] و واقصه گریخت و از [[سرنوشت]] او اطلاعی در دست نیست،<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۵۲</ref> اما ‌‌[[ا‌بن‌اثیر]] پس از ذکر همین گزارش افزوده که: گفته شده است به هنگام فرار، [[یاران]] [[مختار ثقفی]] به او رسیدند و در حالی که از شدت [[تشنگی]] بی‌حال شده بود، سرش را بریدند و پنهان داشتند.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ –۱۹۶۷ میلادی، ج۴، ص۳۳۴</ref>  
[[ابومخنف]] به [[روایت]] [[مجالد بن سعید]] آورده است که او بعد از اینکه مدتی در کنار [[مخالفان]] مختار علیه او جنگید، سرانجام به [[شراف]] و واقصه گریخت و از [[سرنوشت]] او اطلاعی در دست نیست،<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۵۲</ref> اما [[ا‌بن‌اثیر]] پس از ذکر همین گزارش افزوده که: گفته شده است به هنگام فرار، [[یاران]] [[مختار ثقفی]] به او رسیدند و در حالی که از شدت [[تشنگی]] بی‌حال شده بود، سرش را بریدند و پنهان داشتند.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ –۱۹۶۷ میلادی، ج۴، ص۳۳۴</ref>


بنا به نقل [[دینوری]] [[عمرو بن حجاج زبیدی]] به قصد [[بصره]] گریخت اما از [[سرزنش]] [[اهل]] بصر‌ه ترسید و کنار آبی به نام سَراف رفت. [[مردم]] آنجا به او گفتند: ما از مختار در [[امان]] نیستیم، از پیش ما برو. او حرکت کرد و رفت، اما گروهی از مردم آنجا پشیمان شدند و سوار بر اسب به تعقیب او رفتند، تا او را برگردانند. عمرو بن حجاج زبیدی همین‌که آنان را از دور دید، پنداشت [[لشکریان]] مختار هستند که به تعقیب او آمده‌اند. در شدت گرمای تابستان در منطقه‌ای به نام «بُییضِه» که میان سرزمین‌های [[قبایل]] کلب و طی بود، به صحرای شن‌زاری رفت و در گرمای نیمروزی خود و همراهانش از تشنگی مردند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۰۲-۳۰۳. </ref> او که بیش از همه در ریختن [[خون]] [[مقدس]] ‌‌[[امام حسین]]{{ع}} پای می‌فشرد، این چنین در [[دنیا]] [[مجازات]] شد.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۱۵۴-۱۶۱.</ref>
بنا به نقل [[دینوری]] [[عمرو بن حجاج زبیدی]] به قصد [[بصره]] گریخت اما از [[سرزنش]] [[اهل]] بصر‌ه ترسید و کنار آبی به نام سَراف رفت. [[مردم]] آنجا به او گفتند: ما از مختار در [[امان]] نیستیم، از پیش ما برو. او حرکت کرد و رفت، اما گروهی از مردم آنجا پشیمان شدند و سوار بر اسب به تعقیب او رفتند، تا او را برگردانند. عمرو بن حجاج زبیدی همین‌که آنان را از دور دید، پنداشت [[لشکریان]] مختار هستند که به تعقیب او آمده‌اند. در شدت گرمای تابستان در منطقه‌ای به نام «بُییضِه» که میان سرزمین‌های [[قبایل]] کلب و طی بود، به صحرای شن‌زاری رفت و در گرمای نیمروزی خود و همراهانش از تشنگی مردند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۲-۳۰۳. </ref> او که بیش از همه در ریختن [[خون]] [[مقدس]] [[امام حسین]] {{ع}} پای می‌فشرد، این چنین در [[دنیا]] [[مجازات]] شد.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۱۵۴-۱۶۱.</ref>


==جستارهای وابسته==
== منابع ==
 
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']]
# [[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{قاتلان امام حسین}}


[[رده:قاتلان امام حسین]]
[[رده: عمرو بن حجاج زبیدی]]
[[رده: عمرو بن حجاج زبیدی]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۴۹

عمرو بن حجاج زبیدی از سربازان عمر بن سعد در نبرد کربلا بود و در شهادت امام حسین (ع) نقش داشت.

مقدمه

بنا به نقل ا‌بن اسحاق او در زمان پیامبر (ص) اسلام آورد[۱] و معروف به عمرو بن فحیل شد[۲] و در جنگ یرموک نیز شرکت داشت.[۳] اما به نظر می‌آید که عمرو بن فحیل و عمرو بن حجاج دو نفر هستند.[۴] زمانی که زیاد بر ضد حُجر بن عَدی، از سران قریش شهادت گرفت، عمرو بن حجاج نیز در زمره شهادت دهندگان بود.[۵]

در دوران حکومت یزید، عمرو بن حجاج جزء افراد سودجویی بود که با سنجیدن توازن قوا موضع خود را مشخص می‌‌کردند. چون دید نیروهای امام حسین (ع) هر روز بیشتر و مترا‌کم‌تر می‌شوند، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام حسین (ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید،[۶] اما چون عبیدالله بن زیاد بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.

عمرو بن حجاج زبیدی عامل دستگیری هانی بن عروه

عمرو بن حجاج زبیدی نقش مستقیم در دستگیری هانی بن عروه را داشت. عبیدالله بن زیاد از رؤسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند، اما هانی بن عروه به دیدار او نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله بن زیاد از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دار الاماره بکشاند و بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد. عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی[۷] را به همراه محمد بن اشعث، دوست هانی و اسماء بن خارجه (برادرزاده هانی)[۸] که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید. هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله بن زیاد برود، اما علیرغم میل خود و به تحریک آن سه تن به دارالاماره رفت[۹] و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن زیاد بتواند بین او و مسلم جدایی اندازد که این جدایی در شکست نهضت مسلم، تأثیر بسیاری داشت.

در دارالاماره بین عبیدالله بن زیاد و هانی بن عروه گفت‌وگو بالا گرفت، ولی هانی نپذیرفت که مسلم بن عقیل را تسلیم کند. به همین جهت توسط عبیدالله بن زیاد شکنجه شد و بینی و ابرویش شکست و چهره‌اش زخمی شد و صورتش آسیب دید. سپس او را زندانی کرد.[۱۰]

شیخ مفید می‌نویسد: چون عمرو بن حجاج زبیدی دید که با دامادش هانی بن عروه چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.[۱۱] گروهی از قبیله مذحج با دریافت خبر قتل هانی بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.[۱۲] اما با گواهی شریح قاضی که به مردم گفت هانی زنده است‌، متفرق شدند.[۱۳] عمرو بن حجاج زبیدی نیز در متفرق کردن آنان نقش مهمی داشت. بنا به نقل دینوری عمرو بن حجاج زبیدی گفت: اگر هانی زنده است، برای فتنه‌انگیزی و خونریزی شتاب مکنید و برگردید. آنان نیز برگشتند.[۱۴] پس از آن نه تنها مردم قبیله مذحج هانی را یاری نکردند، بلکه تن به خواری و سستی دادند تا اینکه هانی بن عروه در روز نهم ماه ذی‌الحجه سال ۶۰ به شهادت رسید.[۱۵]

نقش عمرو بن حجاج زبیدی در واقعه کربلا

پس از شهادت هانی بن عروه، عمرو بن حجاج زبیدی از طرف قبیله مذحج، همراه چهار هزار سپاهی برای جنگ با امام حسین (ع)، وارد کربلا شد.

روز هفتم محرم عمر بن سعد به دستور عبیدالله بن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد.[۱۶] او به عمرو بن حجاج زبیدی دستور داد تا به همراه پانصد سوار در کنار فرات موضع بگیرد و میان سپاه امام و فرات حائل گردد.

مشاهده استقرار قوای پانصد نفری عمر بن سعد در مقابل شریعه فرات امام را به اندیشه انداخت تا بی‌درنگ برای ذخیره آب اقدام کند. این مأموریت به عباس بن علی (ع) و نافع بن هلال واگذار شد. به روایت ابومخنف از حمید بن مسلم، عباس بن علی (ع) و نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده روانه شدند و چون با مقاومت نیروهای عمرو بن حجاج زبیدی روبه‌رو گشتند، بر آنان یورش برده و با عقب نشاندن آنان، مشک‌های خویش را پُر از آب کرده و به حضور امام بازگشتند.[۱۷] در آن ساعت گفت‌وگویی بین نافع بن هلال، یار دلاور امام حسین (ع) و عمرو بن حجاج زبیدی رخ داد که عزم استوار اصحاب امام را نشان می‌دهد. نافع در حالی‌که عَلَم را به‌دست گرفته بود، جلو افتاد. عمرو بن حجاج زبیدی که موکل شریعه بود، صدا زد کیستی؟

نافع بن هلال: منم نافع بن هلال.

عمرو بن حجاج زبیدی: برای چه آمده‌ای؟

نافع بن هلال: آمدم برای آشامیدن آبی که ما را از آن منع کرده‌اید.

عمرو بن حجاج زبیدی: بنوش و گوارا باد بر تو.

نافع بن هلال: والله تا زمانی که مولایم و یاران او تشنه‌اند، قطره‌ای نمی‌نوشم.

عمرو بن حجاج زبیدی: ممکن نیست که این جماعت آب بیاشامند؛ زیرا که ما مأموریم که مانع آشامیدن آنان شویم.

نافع به پیادگان گفت مشک‌ها را پُر کنید. عمرو بن حجاج زبیدی و یارانش بر آنان حمله کردند اما آنان دشمن را متفرق کردند.[۱۸]

عمر بن سعد شب جمعه نهم محرم ۶۱ با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: «ای لشکر خداوند سوار شوید که شما را بشارت به بهشت می‌دهم‌»[۱۹]. این سخن‌، یاران عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داد. آفتاب تازه داشت غروب می‌‌کرد که هجوم به طرف خیام آغاز شد. دشمنان بدون اطلاع قبلی حمله‌ور شدند.[۲۰] امام حسین (ع) برادرش حضرت عباس (ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم فرمان امیر را به شما ابلاغ کنیم یا تسلیم شوید و یا با شما خواهیم جنگید. عباس (ع) جواب سپاه را به اطلاع امام‌ رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به آنان بگو اگر موافقت می‌کنند امشب را به ما فرصت دهند، باشد که برای خدای خود نماز بگزاریم و با او راز و نیاز کرده و به درگاهش استغفار نماییم‌. خدا می‌داند که من تا چه اندازه‌، نمازگزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش و استغفار را دوست می‌دارم. عباس پیام امام را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.[۲۱] عمر بن سعد نظر شمر بن ذی الجوشن را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمرو بن حجاج زبیدی گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو می‌‌خواستند، می‌پذیرفتی؛[۲۲] و آنان یک شب به امام مهلت دادند.

صبح روز عاشورا، عمر بن سعد میمنه سپاه را به عمرو بن حجاج زبیدی سپرد.[۲۳] عمرو بن حجاج در روز عاشورا، سپاهیان را بر ضد امام تحریک می‌کرد و فریاد می‌زد: از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و از کشتن کسی که از دین خارج شده و با امیرالمؤمنین یزید مخالفت کرده، به خود شکی راه ندهید. امام حسین (ع) فرمود: وای بر تو ای پسر حجاج! مردم را علیه من تحریک می‌کنی؟ ما از دین برگشته‌ایم و شما استوار مانده‌اید؟ به خدا قسم اگر جانتان را بگیرند و بر اعمال خویش بمیرید، خواهی دانست که کدام یک از ما از دین برگشته و کداممان در خور این است که به آتش بسوزد.[۲۴] یک بار دیگر هنگامی که امام حسین (ع) تشنه به سوی فرات حرکت کرد، به امام جسارت کرد و گفت: ای حسین! فرات را می‌بینی که سگ و خوک از آن آب می‌آشامند؟ تو هرگز جرعه‌ای از آن را نخواهی آشامید مگر اینکه از حمیم جهنم بیاشامی.[۲۵]

عمرو بن حجاج زبیدی با عده‌ای از سربازان به‌طور ناگهانی بر میمنه سپاه امام حمله آورد و چون نزدیک رسیدند، اصحاب امام روی زانو نشسته‌، نیزه‌های خود را به سوی اسبان گرفتند و اسبها از پیش‌روی مانده سر به عقب برداشتند. اصحاب امام از این فرصت استفاده کرده و آنان را هدف تیرها قرار دادند که در نتیجه جمعی کشته و مجروح شدند.[۲۶]

عمرو بن حجاج زبیدی ‌که دید ممکن است تمام لشکریانش در جنگ تن به تن از پای در آیند، به لشکر ا‌بن‌سعد توصیه کرد که هماورد نطلبند. به آنان گفت‌: ای نادانان‌! می‌دانید با چه کسانی نبرد می‌‌کنید؟ اینان شجاعان شهر و مردمی طالب مرگند. با کسانی که خود را برای هرگونه پیش‌آمد مهیا کرده و از مرگ هراسی ندارند. هیچ‌‌کس از شما، تنها به جنگ نرود. اینان عده اند‌کی هستند و به خدا سوگند اگر آنان را سنگسار کنید، همگی آنان را خواهید کشت‌. پس به‌صورت دسته جمعی حمله برید! عمر بن سعد گفت‌: آری‌! درست است‌. سپاهیان عمرو بن حجاج از سوی فرات بر سپاه [[امام حسین](ع) حمله کردند. مدتی با هم درگیر شدند تا آن‌‌که آشوب فرونشست و یاران عمرو بن حجاج زبیدی به‌جای خود بازگشتند. در این یورش‌، مسلم بن عوسجه بر اثر حمله گروهی دشمنان، بر خاک افتاد. بنا به قولی عمرو بن حجاج، مسلم بن عوسجه را غافلگیرانه شهید کرد.[۲۷]

پس از شهادت امام حسین (ع)، او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.[۲۸]

هنگامی که اسیران خاندان رسالت را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله بن زیاد در دارالاماره بر اثر سخنان حضرت زینب (س) متقبل شد، عبیدالله بن زیاد ندای نماز جماعت داد، مردم در مسجد جمع شدند. عبیدالله بن زیاد بر منبر رفت و گفت: سپاس خدای را که حق و اهل حق را پیروزی داد و امیرالمؤمنین یزید بن معاویه و گروه او را نصرت بخشید و دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو حسین بن علی و شیعیانش را هلا‌ک کرد.[۲۹]

از میان جمعیت عبدالله بن عفیف ازدی برخاست و بر عبیدالله بن زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه‌! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو تو و پدرت هستید و آن‌‌کس که تو را امیر کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را می‌‌کشید و سخنی همچون سخن صدیقان می‌گویید؟[۳۰] ا‌بن‌زیاد که سخت سراسیمه شده بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! اما عمرو بن حجاج گفت فعلاً صلاح نیست زیرا ازدیان در مسجد فراوانند؛ و دستگیری او به شب محول شد.[۳۱]

نقش عمرو بن حجاج زبیدی در قیام مختار

پس از مرگ یزید و تسلط زبیریان بر کوفه، به آنان پیوست و در جنگ عبدالله بن مطیع (والی منصوب از طرف عبدالله بن زبیر بر کوفه) با مختار ثقفی، از مشاوران ا‌بن مطیع بود و مردم را علیه مختار ثقفی بسیج می‌کرد.[۳۲]

چون مختار ثقفی قصد داشت وارد کوفه شود، یاران ا‌بن‌مطیع با تیرباران راه را بر او بستند، اما مختار با سپاهیانش به طرف کوفه حرکت کرد. ا‌بن‌مطیع ترسید اما عمرو بن حجاج زبیدی او را به جنگ با مختار تحریض کرد و به او گفت: مردم را فرا خوان و دوباره حمله کن. ا‌بن‌مطیع، عمرو بن حجاج زبیدی را با دو هزار سپاهی و دیگر سران سپاه از قبیل شمر بن ذی الجوشن و نوفل بن مساحق به جنگ مختار فرستاد، اما ابراهیم بن مالک اشتر فرمانده سپاه مختار بر آنان حمله کرد و آنان شکست خورده مجبور به عقب‌نشینی شدند. مختار وارد دارالاماره شد و بر کوفه مسلط گردید و قاتلین امام حسین (ع) را دنبال کرد.[۳۳]

در زمان قیام مختار ثقفی او به همراهی شبث بن ربعی و محمد بن اشعث و گروهی از اشرافِ کوفه، راه بصره را پیش گرفتند تا به مصعب بن زبیر بپیوندند.[۳۴]

به دستور مختار خانه‌اش را ویران کردند.

ابومخنف به روایت مجالد بن سعید آورده است که او بعد از اینکه مدتی در کنار مخالفان مختار علیه او جنگید، سرانجام به شراف و واقصه گریخت و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست،[۳۵] اما ا‌بن‌اثیر پس از ذکر همین گزارش افزوده که: گفته شده است به هنگام فرار، یاران مختار ثقفی به او رسیدند و در حالی که از شدت تشنگی بی‌حال شده بود، سرش را بریدند و پنهان داشتند.[۳۶]

بنا به نقل دینوری عمرو بن حجاج زبیدی به قصد بصره گریخت اما از سرزنش اهل بصر‌ه ترسید و کنار آبی به نام سَراف رفت. مردم آنجا به او گفتند: ما از مختار در امان نیستیم، از پیش ما برو. او حرکت کرد و رفت، اما گروهی از مردم آنجا پشیمان شدند و سوار بر اسب به تعقیب او رفتند، تا او را برگردانند. عمرو بن حجاج زبیدی همین‌که آنان را از دور دید، پنداشت لشکریان مختار هستند که به تعقیب او آمده‌اند. در شدت گرمای تابستان در منطقه‌ای به نام «بُییضِه» که میان سرزمین‌های قبایل کلب و طی بود، به صحرای شن‌زاری رفت و در گرمای نیمروزی خود و همراهانش از تشنگی مردند.[۳۷] او که بیش از همه در ریختن خون مقدس امام حسین (ع) پای می‌فشرد، این چنین در دنیا مجازات شد.[۳۸]

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۵، ص۱۱۱.
  2. اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰.
  3. اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۳، ص۷۱۰؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۵، ص۱۱۱.
  4. الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۴، ص۵۵۵.
  5. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۵، ص۲۵۵-۲۵۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۲۷۰.
  6. الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۴۶۲؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۲۹
  7. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۴؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۴۵؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۲۸؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، تحقیق سیدمحمد مهدی و سیدحسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۳۸ قمری، ج۱، ص۴۴۰.
  8. الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۶.
  9. ر. ک: الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۴۹
  10. ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۷؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۷-۲۳۸
  11. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۴۷؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۵۴.
  12. الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸
  13. الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۷.
  14. الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸.
  15. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۷۹.
  16. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۱
  17. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۱
  18. الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۵
  19. "یا خَیْلَ اللّهِ ارْكَبژ وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری"؛ وقعة الطف، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۲۲۰.
  20. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، همانجا.
  21. وقعة الطف، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، همانجا؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹
  22. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۱-۳۹۲
  23. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق:۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۵،۳۸۹
  24. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲–۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۳۵
  25. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۰.
  26. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۱۹۰
  27. ر. ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۳۵-۴۳۹
  28. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۲۱
  29. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۵۹
  30. اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری، ص۱۹۶.
  31. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۱۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی، ج۵، ص۱۲۵.
  32. البدایة و النهایة، ابن‌کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۲۶۷.
  33. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۲۸-۳۰
  34. الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۱.
  35. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۵۲
  36. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ –۱۹۶۷ میلادی، ج۴، ص۳۳۴
  37. الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۲-۳۰۳.
  38. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۵۴-۱۶۱.