جنگ احد: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۴۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = غزوه| عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[جنگ احد در قرآن]] - [[جنگ احد در تاریخ اسلامی]] - [[جنگ احد در معارف و سیره نبوی]] - [[جنگ احد در معارف و سیره علوی]]
{{امامت}}
| پرسش مرتبط =}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
'''جنگ اُحُد''' از مهم‌ترین و عبرت‌آموزترین جنگ‌های دوران [[پیغمبر]] {{صل}} است. این [[جنگ]]، یک سال پس از [[جنگ بدر]] در [[سال سوم هجری]] در دامنه رشته [[کوه]] [[اُحد]] اتفاق افتاد و مهمترین علت وقوع آن جبران [[شکست]] [[کفار]] [[قریش]] از [[مسلمانان]] در جنگ بدر بود. [[مشورت]] با مسلمانان منجر به جنگ در بیرون [[مدینه]] شد و نتیجه اولیه آن شکست [[مشرکان]] بود، اما با [[سرپیچی]] تیراندازان و حمله مجدد کفار؛ مسلمانان شکست خوردند و برخی از [[بهترین]] [[یاران پیامبر]] {{صل}} مانند حضرت [[حمزه]] به [[شهادت]] رسیدند. [[رشادت‌های علی]] {{ع}} در [[احد]] از وقایع معروف این [[غزوه]] است.
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون [[امام علی]]{{ع}} است. "'''[[امام علی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[جنگ احد در قرآن]] | [[جنگ احد در حدیث]] | [[جنگ احد در نهج البلاغه]]| [[جنگ احد در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[جنگ احد (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


[[جنگی]] که در سال سوّم [[هجرت]]، در دامنه رشته کوه "[[اُحد]]" در شمال [[مدینه]]، میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] در گرفت. [[کفّار]] [[قریش]]، به جبران شکستی که در [[جنگ بدر]] خورده بودند، با نیروی بسیار به [[مدینه]] تاختند، درگیری میان دو طرف، بیرون [[شهر]] انجام گرفت. ابتدا [[مسلمانان]] [[پیروز]] شدند، ولی به علّت تخلّف تعدادی از تیراندازان که [[مأمور]] [[حفاظت]] از یک تنگه حسّاس بودند و در پی ترک محلّ نگهبانی و رفتن سراغ جمع‌آوری [[غنایم]]، [[مسلمانان]] از پشت سر مورد [[هجوم]] قرار گرفتند. در مرحله دوم، [[مسلمانان]] ضربه [[سختی]] خوردند، [[حضرت محمّد]]{{صل}} مجروح شد، تعداد ۷۰ نفر از [[مسلمانان]]، از جمله [[حمزه]] [[سیدالشهداء]] به [[شهادت]] رسیدند. [[علی]]{{ع}} که با [[فداکاری]] شگفت، از [[جان]] [[پیامبر]] [[دفاع]] می‌کرد، حدود ۹۰ زخم برداشت و دندان [[پیامبر]] [[شکست]]. اینک در دامنه کوه [[احد]]، قبرستانی است که [[حضرت]] [[حمزه]] و شهدای [[اُحد]] در آنجا مدفونند و [[زائران]] [[حج]] و [[عمره]] در ایام اقامت در [[مدینه]]، به [[زیارت]] آن می‌روند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۷۳.</ref>.
== مقدمه ==
[[غزوه احد]] از مهم‌ترین و عبرت‌آموزترین جنگ‌های دوران [[پیغمبر]] {{صل}} است. این [[جنگ]]، یک سال پس از [[جنگ بدر]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲؛ ۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱.</ref>، در هفتم [[شوال]] [[سال سوم هجری]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.</ref> و در سی و دومین ماه از هجرتِ<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}}، در دامنه رشته کوه "[[اُحد]]" در شمال [[مدینه]]، میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] [[قریش]] اتفاق افتاد<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۷۳؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۰-۶۱؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 238.</ref>.


==مقدمه==
== علت وقوع جنگ احد ==
* یکسال پس از [[شکست]] [[مشرکان]] در [[جنگ بدر]]، آنان [[جنگ]] دیگری را سامان دادند. این [[نبرد]] در هفتم [[شوال]] [[سال سوم هجری]] در منطقه [[احد]]- خارج از [[مدینه]]- آغاز شد. در ابتدا می‌رفت که [[مسلمانان]] [[پیروز]] شوند اما گروهی از دیدبانان و تیراندازان به [[طمع]] [[غنایم]]، محل [[مأموریت]] خود را بر روی کوه ترک کردند و بدین‌سان [[لشکر]] [[اسلام]] با یورش غافلگیرانه [[دشمن]] روبرو شدند. [[سپاه اسلام]] به شدتْ آسیب دید و در هم [[شکست]] و همه، بجز [[علی]]{{ع}}- که‌ پروانه‌وار، شمع وجود [[پیامبر خدا]] را در میان داشت و چون شیر دُژَم، حمله‌های [[دشمن]] را از او دفع می‌کرد- و نیز تنی چند، فرار را بر قرار ترجیح دادند و [[پیامبر خدا]] را در میدان [[نبرد]]، تنها گذاشتند.
در پی [[شکست]] [[کفار]] [[قریش]] از [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] که به کشته شدن جمعی از اشراف [[قریش]]، منجر شد، باقی مانده [[قریشیان]] به [[مکه]] بازگشتند. [[ابوسفیان بن حرب]] نیز [[کاروان تجاری قریش]] را به [[مکه]] رسانده و در [[دارالندوه]] مستقر کرده بود. [[جبیر بن مطعم]]، [[عکرمة بن ابی‌جهل]] و [[صفوان بن امیه]] با چند نفر از سران [[قریش]] که هریک، زخمی از [[بدر]] به تن داشتند و [[پدر]] یا [[برادری]] را از دست داده بودند، نزد [[ابوسفیان]] آمدند و پیشنهاد کردند: "خوب است برای [[انتقام]] کشته‌شدگان [[بدر]] و [[جنگ]] با [[محمد]] {{صل}}، [[اموال]] کاروان تجاری یا سود به دست آمده از آن را صرف تجهیزات [[جنگی]] کنیم. هر کس که در این [[اموال]] شرکت دارد از آن صرف نظر کند و همگی آن را به این کار اختصاص دهند و چیزی از آن را جز در [[جنگ]] با [[محمد]] {{صل}} صرف نکنند"<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref>.
* [[احد]]، یکی از درس آموزترین وتنبه آفرین‌ترین نبردهای [[پیامبر]]{{صل}} است. [[علی]]{{ع}} در این [[جنگ]]، قهرمانی بی‌بدیل است و نقش او بسی برجسته، بدین‌سان که:
#او [[پرچم]] اصلی [[جنگ]] را به دست داشت و آن، [[پرچم]] [[مهاجران]] بود.
# [[پرچمدار]] [[مغرور]] [[مشرکان]]، طلحة بن ابی [[طلحه]]، با [[شمشیر علی]]{{ع}} به [[خاک]] [[هلاکت]] افتاد.
#پس از [[طلحه]]، هشت نفر دیگر، یکی پس از دیگری، [[پرچم]] [[مشرکان]] را به دست گرفتند و با ضربه‌های پی در پی [[علی]]{{ع}} کشته شدند و دیگر [[پرچم]] [[شرک]]، برافراشته نشد.
#متأسفانه، پس از [[گسستن]] [[نظام]] [[سپاه اسلام]] و بعد از حمله غافلگیرانه [[دشمن]]، بسیاری از [[مسلمانان]] پا به فرار نهادند و [[علی]]{{ع}} بود که در آن هنگامه شگفت و در تنگنای حمله‌های [[دشمن]]، از [[جان]] [[پیامبر خدا]] محافظت کرد.
#بر اساس گزارش ابن [[اسحاق]]، در این [[نبرد]]، ۲۲ تن از [[مشرکان]] کشته شدند که [[دوازده نفر]] از آنان را [[علی]]{{ع}} به [[خاک]] [[هلاکت]] افکند.
#در این [[نبرد]]، [[جبرئیل]]{{ع}}، [[شهامت]] و [[پیکار]] [[علی]]{{ع}} را ستود و ندای ملکوتی "لا سیفَ إلاذوالفقارِ ولا [[فتی]] إلاعلی"<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۱۴.</ref> در فضا پیچید.
#آن تندیس قهرمانی و [[شجاعت]]، بیش از نود زخم برداشت و دست مظلوم‌گیرِ [[ظالم]] ستیزش در این [[نبرد]]، [[شکست]].
# با این همه زخم و پاره پارگی پیکر و [[ناتوانی]] [[جسم]] از بسیاری خونی که از بدنش رفته بود، چون [[سپاه]] [[کفر]] صحنه را ترک کرد، [[پیامبر خدا]]، [[علی]]{{ع}} را از نهانگاه فرستاد تا چگونگی [[سپاه]] [[دشمن]] را گزارش کند که صحنه را کاملًا ترک کرده‌اند یا نه.
* [[امام صادق]]{{ع}}: چون در [[جنگ]] احُد، [[مردم]] از گِرد [[پیامبر]]{{صل}} پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان می‌فرمود: "من، [[محمد]] هستم. من [[پیامبر]] خدایم. کشته نشده و نمرده‌ام"... [[مشرکان]]، از سمت راست به [[پیامبر]]{{صل}} حمله کردند که [[علی]]{{ع}}، آنان را پراکنده می‌کرد و چون پراکنده‌شان می‌ساخت، از سمت چپ به [[پیامبر]]{{صل}} یورش می‌بردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش [[شکست]] و سه تکه شد. پس نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و [[شمشیر]] شکسته‌اش را پیش ایشان [بر زمین‌] نهاد و گفت: این [[شمشیر]] من شکسته است. آن روز، [[پیامبر]]{{صل}}، [[ذوالفقار]] را به او داد و چون [[پیامبر]]{{صل}}، لرزش پاهای [[علی]]{{ع}} را از فراوانی [[کارزار]] دید، سر به [[آسمان]] بلند کرد و در حالی که می‌گریست، گفت: "ای [[پروردگار]]! به من [[وعده]] داده‌ای که از دینت [[پشتیبانی]] کنی، و اگر بخواهی، می‌توانی". پس [[علی]]{{ع}} به [[پیامبر]]{{صل}} رو آورد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! همهمه شدیدی می‌شنوم و می‌شنوم که می‌گوید: "حَیزوم<ref>حیزوم، نام مَرکب جبرئیل{{ع}} است.</ref>، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمی‌کنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بی‌جان فرو می‌افتد.
* [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "این، [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[اسرافیل]]{{عم}} با فرشتگان‌اند". سپس [[جبرئیل]]{{ع}} آمد و کنار [[پیامبر خدا]] ایستاد و گفت: "ای [[محمد]]! بی [[گمان]]، این کار، [[ازخودگذشتگی]] است". [[پیامبر]]{{صل}}‌] فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی‌ام". [[جبرئیل]]{{ع}} گفت: "و من هم از شمایم". سپس، [[مشرکان]] در هم شکسته شدند<ref>الإمام الصادق{{ع}}: {{متن حدیث|لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی{{صل}} انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی{{صل}} المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی{{ع}}، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی{{صل}}، فَلَم یزَل کذلِک حَتی‌ تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی{{صل}} فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی{{صل}} ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی{{صل}} اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی{{ع}} إلَی النبِی{{صل}} فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ{{ع}} فَوَقَفَ إلی‌ جَنبِ رَسولِ اللهِ{{صل}} فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ}} (الکافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲).</ref>.
* [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: چون [[مردم]] در جنگ احد از گِرد [[پیامبر]]{{صل}} پراکنده شدند و [[امیر مؤمنان]]، [[ایستادگی]] کرد، [[پیامبر]]{{صل}}‌] به او فرمود: "تو چرا با [[مردم]] نرفتی؟". [[امیر مؤمنان]] گفت: بروم و تو را وا نهم، ای [[پیامبر خدا]]؟! به [[خدا]] [[سوگند]] که نمی‌روم تا کشته شوم و یا [[خداوند]]، [[وعده]] [[یاری]] به تو را تحقق بخشد. پس [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]]! مژده باد که [[خداوند]]، وعده‌اش را تحقق می‌بخشد و [[مشرکان]]، دیگر هیچ‌گاه مانند امروز بر ما دست نمی‌یابند!". سپس به گروهی که به او رو آورده بودند، نگریست و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! کاش به اینان حمله می‌بردی". [[امیر مؤمنان]]، حمله برد و هشام بن [[امیه]] مخزومی را از آنان کشت و گروه، در هم [[شکست]].


پس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به اینان حمله کن!"، که بر آنان حمله کرد و عمرو بن [[عبد الله]] جُمحی را از آنان کشت و آنان نیز پراکنده شدند. سپس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به این گروه، حمله کن!" که بر آنان حمله بُرد و [[بشر]] بن مالک عامری را از آنان کشت و گروه، در هم [[شکست]] و پس از آن، دیگر هیچ یک از آنان بازنگشت. مسلمانانِ فراری به نزد [[پیامبر]]{{صل}} باز آمدند و [[مشرکان]]، به [[مکه]] بازگشتند. [[پیامبر]]{{صل}} نیز به [[مدینه]] بازگشت. پس [[فاطمه]]{{س}} به استقبال او آمد و با ظرف آبی که همراه داشت، صورت [[پدر]] را شست. در پی او، [[علی]]{{ع}} آمد که دستش تا شانه خونین بود و "[[ذوالفقار]]" را همراه داشت. آن را به [[فاطمه]]{{س}} داد و گفت: این [[شمشیر]] را بگیر که‌ امروزْ مرا همگامی [[استوار]] بود؛ (...)
این پیشنهاد پذیرفته شد و کالای تجاری که بیشتر از پنجاه هزار [[دینار]] [[ارزش]] داشتند، برای خرید اسلحه و سایر تجهیزات [[جنگی]] هزینه شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. پس [[قریش]] جمع شدند و برای [[خون‌خواهی]] کشته‌هایشان، خود را آماده ساختند و [[هم‌پیمانان]] خود را از کنانه، ثقیف و احابیش به [[یاری]] فرا خواندند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱.</ref> و سپس به سوی [[مدینه]] راه افتادند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۶-۱۱۷؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>.
و [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[فاطمه]]! آن را بگیر که همسرت، [[حق]] آن را ادا کرد و [[خدا]] با [[شمشیر]] او، دلاوران [[قریش]] را کشت"<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۸۹.</ref>.
۲۳. اسد الغابة- به [[نقل]] از [[سعید بن مسیب]]-: بی‌گمان، در [[جنگ]] احُد، شانزده ضربه به [[علی]]{{ع}} رسید که هر یک، او را به [[خاک]] انداخت و جز [[جبرئیل]]{{ع}}، او را بلند نمی‌کرد<ref>اسد الغابة، ج ۴، ص ۹۳ ش ۳۷۸۹.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰.</ref>.


{{مدخل امام علی}}
== [[همراهی]] [[زنان]] [[قریش]] ==
[[قریشیان]] برای [[اطمینان]] بیشتر از [[پایداری]] [[رزمندگان]] خود، عده‌ای از [[زنان]] را با خود آوردند که مؤرخان تعدادشان را پانزده نفر برشمرده‌اند؛ از جمله این [[زنان]]، [[هند دختر عتبه]] [[همسر]] [[ابوسفیان]]، [[ام حکیم]] [[همسر]] [[عکرمة بن ابی‌جهل]]، [[فاطمه]] دختر [[ولید بن مغیره]] و [[همسر]] [[حارث بن هشام]]، ریطه [[همسر]] [[عمروعاص]]، سلافه دختر سعد و [[همسر]] [[طلحه بن ابی‌طلحه]] و... بودند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.</ref>.
 
[[عباس]] [[عموی پیامبر]] {{صل}}، فوراً با [[نامه]]، [[رسول خدا]] {{صل}} را از حرکت [[قریش]] [[آگاه]] کرد. حضرت نیز این امر را به اطلاع عموم [[مسلمانان]] رساند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴.</ref>. همین که خبر حرکت [[قریش]] در [[مدینه]] منتشر شد، [[منافقان]] و [[یهودیان]] [[مدینه]] به خبرسازی و [[تضعیف]] [[روحیه]] [[مسلمانان]] پرداختند و می‌گفتند: "برای [[محمد]] {{صل}} خبر [[خوشی]] نرسیده است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۷-۱۱۸؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
== [[مشورت]] با [[مسلمانان]] در امر [[جنگ]] ==
[[فرستاده خدا]] {{صل}} در بیرون رفتن از [[مدینه]] یا ماندن در آنجا برای [[جنگ]] با [[سپاه قریش]]، با [[مسلمانان]] به [[مشورت]] پرداخت. نظر خود [[پیامبر]] {{صل}}، ماندن در [[مدینه]] بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۹.</ref>. [[عبدالله بن ابی]] و عده‌ای از بزرگان [[مهاجر]] و [[انصار]] نیز در این امر با [[رسول خدا]] {{صل}} هم نظر بودند؛ اما عده‌ای از [[جوانان]] و کسانی که در [[جنگ بدر]] [[توفیق]] حضور نداشتند، خواستار خروج از [[مدینه]] بودند و مصرّانه از [[پیامبر]] {{صل}} می‌خواستند که برای [[جنگ]] از [[مدینه]] خارج شوند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰.</ref>. برخی از ریش سفیدان و خیرخواهان مثل [[حمزة بن عبدالمطلب]]، [[سعد بن عباده]]، [[نعمان بن مالک بن ثعلبه]] و برخی دیگر از [[اوس]] و [[خزرج]] نیز گفتند: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}! می‌ترسیم [[دشمن]] [[تصور]] کند ما از [[ترس]] برخورد با آنان بیرون نرفته‌ایم و این موضوع سبب گستاخی‌شان نسبت به ما شود؛ شما روز [[بدر]]، سیصد نفر بودید و [[خداوند]] پیروزتان فرمود و حال آنکه امروز، [[مردم]] زیادی هستیم. ما آرزوی چنین روزی را داشتیم و از [[خداوند]] آن را مسئلت می‌کردیم، اکنون [[خداوند]] آن را در کنارمان فراهم ساخته است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref>. سرانجام نظر موافقانِ بیرون رفتن از [[مدینه]]، بر نظر دیگران ترجیح داده شد<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۸-۱۲۰؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۰-۶۱؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>.
 
== بازگشت [[منافقان]] به [[مدینه]] ==
وقتی [[سپاه اسلام]] به منطقه "شوط" ـ که سر راه [[احد]] قرار داشت ـ رسیدند؛ [[عبدالله بن ابی]] که موافق بیرون رفتن از [[مدینه]] نبود با [[پیروان]] خود ـ که ثلث [[سپاه اسلام]] را تشکیل می‌دادند ـ بازگشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۹.</ref>؛ او می‌گفت: "[[محمد]] {{صل}} با [[رأی]] ما [[مخالفت]] کرد و به سخنان [[کودکان]] گوش فرا داد. به [[خدا]] نمی‌دانیم که چرا بی‌علت، خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم". سپس به [[مدینه]] بازگشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۰؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
== صف‌بندی دو [[سپاه]] ==
[[رسول خدا]] {{صل}} با [[راهنمایی]] [[ابوحثمه حارثی]]، راهی کوتاه‌تر را برگزید<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref> و [[سپاه اسلام]] را به دامنه کوه [[احد]] رساند. سپس [[سپاه]] را مرتب و [[میمنه]] و [[میسره]] [[سپاه]] را منظم کرد. حضرت، چینش [[سپاه اسلام]] را به گونه‌ای قرار داد که کوه [[احد]]، پشت سر اردوگاه [[اسلام]] قرار می‌گرفت و [[مدینه]] فرا روی آنان<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} نیروها را مرتب کرد و برایشان [[خطبه]] خواند و آنها را به [[جهاد]] تحریض کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref>. سپس حضرت، پنجاه نفر از کمانداران را به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن جبیر]]، [[مأمور]] محافظت از شکاف کوه [[احد]] کرد و به آنان [[دستور]] داد که به وسیله تیرهای خود، [[لشکر]] را از پشت سر محافظت کنند و به آنها تأکید کرد که به هیچ وجه، چه [[پیروز]] شویم و چه [[شکست]] بخوریم، شما از جای خود، حرکت نکنید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵-۶۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۲۱؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
== آغاز [[جنگ]] ==
[[مسلمانان]] با [[شعار]] "[[أمت]] [[أمت]]" آماده [[جنگ]] شدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸.</ref> تا اینکه [[ابوعامر عبد عمرو]] ([[ابوعامر]] [[فاسق]]) [[آتش]] [[جنگ]] را بر افروخت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.</ref>. او با پنجاه نفر از افراد [[قوم]] خود، در حالی که [[غلامان]] [[قریش]] نیز آنان را [[همراهی]] می‌کردند، جلو آمد و فریاد زد: "ای [[آل]] [[اوس]]! من ابوعامرم" قومش که صدایش را شنیدند، گفتند: "[[لعن]] و [[نفرین]] بر تو باد، ای [[فاسق]]!" سپس سنگبارانشان کردند. آنها نیز فرار کردند و عقب نشستند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.</ref>. در این هنگام، [[زنان]] [[قریش]] جلو آمدند و با نواختن دایره و دف به تحریض مردان پرداختند و اشعاری را می‌سرودند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳.</ref>.
 
سپس [[طلحة بن ابی‌طلحه]]، [[پرچمدار]] [[قریش]] جلو آمد و مبارز‌ طلبید. [[علی]] {{ع}} با او به [[مبارزه]] پرداخت و چنان ضربتی بر سر [[طلحة بن ابی‌طلحه]] زد که شمشیرش، فرق [[طلحة بن ابی‌طلحه]] را شکافت و به ریش او رسید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵-۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.</ref>. پس از کشته شدن [[طلحة بن ابی‌طلحه]]، برادرش [[عثمان]]، [[پرچم]] [[قریش]] را به دست گرفت و رجزخوان به میدان آمد. [[حمزه]] به او حمله کرد و با ضربتی او را کشت. بعد از [[عثمان]]، [[ابوسعد بن ابی‌طلحه]] به میدان آمد که او نیز با تیر [[سعد بن ابی‌وقاص]] کشته شد. پرچمداران [[قریش]]، یکی پس از دیگری به میدان آمدند و کشته شدند تا اینکه آخرین آنها، به نام [[صوأب جشمی]]، [[غلام]] بنی عبدالدار، به میدان آمد. او نیز به دست توانای [[علی]] {{ع}} کشته شد <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۸ به بعد.</ref>. با [[هلاکت]] پرچمداران [[سپاه]] [[کفر]]، هیمنه [[لشکر]] [[قریش]] در هم [[شکست]] و رو به هزیمت نهادند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ این سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۱۸-۱۹.</ref>.
 
در این زمان، خبر [[شهادت]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] [[عموی پیامبر]] {{صل}} به دست وحشی ـ [[غلام]] [[جبیر بن مطعم]] ـ به گوش همگان رسید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۲.</ref>. [[شهادت]] [[حمزه]]، [[مسلمانان]] را به خروش آورد و بر شدت حملاتشان افزود. با حملات [[مسلمانان]]، [[لشکر]] [[قریش]] رو به فرار گذاشتند و متفرق شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۲؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
== سرپیچی از دستور [[پیامبر]] {{صل}} ==
تیراندازانی که [[رسول خدا]] {{صل}} آنان را [[مأمور]] محافظت از شکاف کوه [[احد]] کرده بود توصیه‌های [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را ندیده گرفتند و محل خدمت خود را ترک کردند. آنها [[عبدالله بن جبیر]] را با کمتر از ده نفر در جای خود، تنها گذاشتند<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۰.</ref> و به هوای جمع‌آوری [[غنیمت]]، به وسط میدان آمدند. در این زمان، [[سواره‌نظام]] [[دشمن]]، به [[فرماندهی]] [[خالد بن ولید]] که چشم به این نقطه داشت با کشتن بقیه محافظان، از پشت سر به [[مسلمانان]] حمله‌ور شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۷-۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹.</ref>. صفوف [[مسلمانان]] به هم ریخت و [[جنگ]] به نفع [[مشرکان]] شد<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۲-۱۲۳؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>.
 
== [[رشادت‌های علی]] {{ع}} در [[احد]] ==
[[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} در روز [[احد]]، رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. ایشان با اینکه در این [[جنگ]]، زخم‌های زیادی برداشته بود، شجاعانه می‌جنگید؛ به گونه‌ای که شمشیرش [[شکست]] و از [[پیامبر]] {{صل}} درخواست [[شمشیر]] کرد و حضرت [[ذوالفقار]] خود را به او داد<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. به پاس شجاعت‌ها و جوانمردی‌های [[علی]] {{ع}} در این روز، منادی از [[آسمان]] ندا در داد: {{متن حدیث|لا سیف الا ذوالفقار، لا فتی الا علی {{ع}}}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۵-۱۲۶؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
[[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: چون در [[جنگ]] احُد، [[مردم]] از گِرد [[پیامبر]] {{صل}} پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان می‌فرمود: "من، [[محمد]] هستم. من [[پیامبر]] خدایم. کشته نشده و نمرده‌ام"... [[مشرکان]]، از سمت راست به [[پیامبر]] {{صل}} حمله کردند که [[علی]] {{ع}}، آنان را پراکنده می‌کرد و چون پراکنده‌شان می‌ساخت، از سمت چپ به [[پیامبر]] {{صل}} یورش می‌بردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش [[شکست]] و سه تکه شد. پس نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و [[شمشیر]] شکسته‌اش را پیش ایشان [بر زمین‌] نهاد و گفت: این [[شمشیر]] من شکسته است. آن روز، [[پیامبر]] {{صل}}، [[ذوالفقار]] را به او داد و چون [[پیامبر]] {{صل}}، لرزش پاهای [[علی]] {{ع}} را از فراوانی [[کارزار]] دید، سر به [[آسمان]] بلند کرد و در حالی که می‌گریست، گفت: "ای [[پروردگار]]! به من [[وعده]] داده‌ای که از دینت [[پشتیبانی]] کنی، و اگر بخواهی، می‌توانی". پس [[علی]] {{ع}} به [[پیامبر]] {{صل}} رو آورد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! همهمه شدیدی می‌شنوم و می‌شنوم که می‌گوید: "حَیزوم<ref>حیزوم، نام مَرکب جبرئیل {{ع}} است</ref>، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمی‌کنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بی‌جان فرو می‌افتد. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "این، [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[اسرافیل]] {{عم}} با فرشتگان‌اند". سپس [[جبرئیل]] {{ع}} آمد و کنار [[پیامبر خدا]] ایستاد و گفت: "ای [[محمد]]! بی [[گمان]]، این کار، [[ازخودگذشتگی]] است". [[پیامبر]] {{صل}}‌] فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی‌ام". [[جبرئیل]] {{ع}} گفت: "و من هم از شمایم". سپس، [[مشرکان]] در هم شکسته شدند<ref>الإمام الصادق {{ع}}: {{متن حدیث|لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی {{صل}} انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی {{صل}} المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی {{ع}}، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی {{صل}}، فَلَم یزَل کذلِک حَتی‌ تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی {{صل}} فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی {{صل}} ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی {{صل}} اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی {{ع}} إلَی النبِی {{صل}} فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ {{ع}} فَوَقَفَ إلی‌ جَنبِ رَسولِ اللهِ {{صل}} فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ}}؛ کافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰.</ref>.
 
== زخمی شدن [[پیامبر]] {{صل}} ==
رفته‌ رفته [[دشمن]]، خود را به [[رسول خدا]] {{صل}} رسانیدند و با پرتاب سنگ، [[دندان پیشین]] ایشان را شکستند و لب و صورتش را مجروح ساختند. بر اثر ضربت [[شمشیر]] لیثی، گونه [[پیامبر]] {{صل}} شکافته شد به حدی که حلقه‌های کلاه‌خود حضرت، در آن فرو رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵.</ref>.
 
با این حال، انتشار خبر کشته شدن [[پیامبر]] {{صل}} [[خیال]] [[قریش]] را راحت کرده بود. آنان در میان کشتگان در جستجوی جنازه [[پیامبر]] {{صل}} بودند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶-۲۳۷.</ref> و این [[فرصت]] مناسبی را برای محافظان اندک [[پیامبر]] {{صل}} فراهم آورده بود تا ایشان را به سوی کوه [[احد]] منتقل کنند. [[یاران پیامبر]] {{صل}} نیز چنین [[مصلحت]] دیدند که خبر کشته شدن [[پیامبر]] {{صل}}، [[تکذیب]] نشود تا او بتواند همراه [[یاران]] خود به سوی دره کوه، حرکت کند. در این مسیر، حضرت در میان گودالی افتاد که [[ابوعامر]] بر سر راه [[مسلمانان]] کنده بود و دو زانویش زخمی شد. [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}}دست ایشان را گرفت و به کمک [[طلحه]]، حضرت را از آنجا بیرون کشید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۳.</ref>.
 
اولین نفر از [[مسلمانان]] که [[رسول خدا]] {{صل}} را زنده دید و خبر آن را به دیگران [[بشارت]] داد، [[کعب بن مالک انصاری]] بود؛ پس فریاد زد: "ای [[مسلمانان]] [[بشارت]]! این [[رسول]] خداست". اما [[پیامبر]] {{صل}} به او اشاره کرد که ساکت باشد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.</ref>. [[مسلمانان]] با دیدن [[رسول خدا]] {{صل}}، ایشان را در بر گرفتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.</ref>. سپس حضرت بر فراز کوه [[احد]] رفت و در آنجا کمی استراحت کرد. [[علی]] {{ع}} برای حضرت، [[آب]] آورد و ایشان با آن [[آب]]، [[خون]] را از سر و صورت خویش شست<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۶-۱۲۷؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
== جنایت هولناک [[قریش]] ==
پس از پایان درگیری و فرو نشستن [[آتش]] [[جنگ]]، [[هند]] ـ [[همسر]] [[ابوسفیان]] ـ با دیگر زنانی که همراه وی بودند، [[فرصت]] را مغتنم شمردند و بر بالای کشته‌های [[مسلمانان]] از جمله [[حمزه]] [[سیدالشهداء]] رفتند. [[هند]]، شکم [[حمزه]] را درید و جگرش را بیرون کشید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۴-۲۵۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.</ref>. سپس همراه دیگر [[زنان]] به سراغ سایر [[شهدا]] رفت و همه را مثله کردند و گوش و بینی آنها را بریدند. [[هند]] از گوش و بینی بریده‌های [[شهدا]] برای خود، دستبند و گلوبند ساخت؛ سپس بر بالای سنگی رفت و اشعاری درباره کشته شدن [[حمزه]] و [[سپاسگزاری]] از وحشی سرود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۸؛ [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
== پیامدهای [[شکست]] [[احد]] ==
# [[مشرکان]] که پس از [[پیروزی]] [[احساس]] [[غرور]] می‌کردند، [[تصمیم]] گرفتند از بین [[راه]] [[مدینه]] باز‌گردند و برای همیشه به [[حیات]] [[اسلام]] (به‌ویژه شخص [[پیامبر]] {{صل}}) خاتمه دهند که به [[غزوه حمراء الاسد]] انجامید<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۱۰۱‌ـ‌۱۰۲؛ سیره‌رسول‌خدا، ج۱، ص۴۷۵.</ref>.
# [[یهودیان]] مدینه می‌پنداشتند توان نظامی [[مسلمانان]] پس از شکست اُحُد کاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد [[شورش]] در مدینه برآمدند<ref> نمونه، ج‌۳، ص‌۷۸؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر، ص‌۳۱۱.</ref>.
# [[اقتدار]] مسلمانان میان [[قبایل]] خارج از مدینه [[متزلزل]] شده بود تا جایی که آنها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۳۴۰.</ref>.
# جوّسازی [[منافقان]] برضدّ مسلمانان در مدینه و اینکه علّت شکست اُحُد را [[مخالفت]] پیامبر {{صل}} با نظر عبدالله بن ابیّ معرفی کردند<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۳۱۷.</ref>. از پیامدهای مثبت این شکست، جدایی صف [[مؤمنان]] از منافقان است<ref> الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۳۶۸‌ـ‌۳۶۹.</ref> که [[قرآن]] هم بدان اشاره کرده است: {{متن قرآن|وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و آنچه بر شما در روز برخورد آن دو گروه (در احد) رسید به اذن خداوند بود (تا مؤمنان را بیازماید) و تا مؤمنان را (از غیر آنان) معلوم بدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۶.</ref>.<ref>[[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
 
== آماری از تجهیزات و تلفات دو [[سپاه]] در جنگ احد ==
در این [[جنگ]]، نیروهای [[مشرکان]] سه هزار نفر بودند و دویست اسب، هفتصد [[زره]] و سه هزار نفر شتر همراه داشتند. در مقابل، [[سپاه مسلمانان]]، هفتصد [[رزمنده]] و یکصد [[زره]] و دو اسب داشتند که یکی از این اسب‌ها از آن [[رسول خدا]] {{صل}} بود و دیگری از آن [[ابی‌برده حارثی]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۵.</ref>.
===[[شهدای جنگ احد]]===
مؤرخان، شمار شهدای این جنگ را شصت و پنج<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۰.</ref>، شصت و هشت<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۸.</ref>، هفتاد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۸؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸.</ref>، هفتاد و سه<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۴.</ref> و هفتاد و چهار<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۰۰.</ref> تن برشمرده‌اند که [[حمزه]] [[سیدالشهداء]]، [[عبدالله بن جحش]]، [[مصعب بن عمیر]]، شماس بن عثمان و دیگران از جمله آنان بودند. همچنین مؤرخان، تلفات [[قریش]] را بیست و دو<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۹.</ref>، بیست و سه<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.</ref> یا بیست و هشت نفر<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.</ref> ذکر کرده‌اند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۳۰-۱۳۱.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
* [[نقش امام علی در جنگ احد چه بود؟ (پرسش)]]
* [[نقش امام علی در جنگ احد چه بود؟ (پرسش)]]
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
{{منابع}}
* [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|مقاله «غزوه احد»]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:000053.jpg|22px]] [[لطف‌الله خراسانی|خراسانی، لطف‌الله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۲''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


{{غزوه‌ها}}


[[رده:غزوه‌ها]]
[[رده:غزوه‌ها]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۱

جنگ اُحُد از مهم‌ترین و عبرت‌آموزترین جنگ‌های دوران پیغمبر (ص) است. این جنگ، یک سال پس از جنگ بدر در سال سوم هجری در دامنه رشته کوه اُحد اتفاق افتاد و مهمترین علت وقوع آن جبران شکست کفار قریش از مسلمانان در جنگ بدر بود. مشورت با مسلمانان منجر به جنگ در بیرون مدینه شد و نتیجه اولیه آن شکست مشرکان بود، اما با سرپیچی تیراندازان و حمله مجدد کفار؛ مسلمانان شکست خوردند و برخی از بهترین یاران پیامبر (ص) مانند حضرت حمزه به شهادت رسیدند. رشادت‌های علی (ع) در احد از وقایع معروف این غزوه است.

مقدمه

غزوه احد از مهم‌ترین و عبرت‌آموزترین جنگ‌های دوران پیغمبر (ص) است. این جنگ، یک سال پس از جنگ بدر[۱]، در هفتم شوال سال سوم هجری[۲] و در سی و دومین ماه از هجرتِ[۳] رسول خدا (ص)، در دامنه رشته کوه "اُحد" در شمال مدینه، میان مسلمانان و مشرکان قریش اتفاق افتاد[۴].

علت وقوع جنگ احد

در پی شکست کفار قریش از مسلمانان در جنگ بدر که به کشته شدن جمعی از اشراف قریش، منجر شد، باقی مانده قریشیان به مکه بازگشتند. ابوسفیان بن حرب نیز کاروان تجاری قریش را به مکه رسانده و در دارالندوه مستقر کرده بود. جبیر بن مطعم، عکرمة بن ابی‌جهل و صفوان بن امیه با چند نفر از سران قریش که هریک، زخمی از بدر به تن داشتند و پدر یا برادری را از دست داده بودند، نزد ابوسفیان آمدند و پیشنهاد کردند: "خوب است برای انتقام کشته‌شدگان بدر و جنگ با محمد (ص)، اموال کاروان تجاری یا سود به دست آمده از آن را صرف تجهیزات جنگی کنیم. هر کس که در این اموال شرکت دارد از آن صرف نظر کند و همگی آن را به این کار اختصاص دهند و چیزی از آن را جز در جنگ با محمد (ص) صرف نکنند"[۵].

این پیشنهاد پذیرفته شد و کالای تجاری که بیشتر از پنجاه هزار دینار ارزش داشتند، برای خرید اسلحه و سایر تجهیزات جنگی هزینه شد[۶]. پس قریش جمع شدند و برای خون‌خواهی کشته‌هایشان، خود را آماده ساختند و هم‌پیمانان خود را از کنانه، ثقیف و احابیش به یاری فرا خواندند[۷] و سپس به سوی مدینه راه افتادند[۸].

همراهی زنان قریش

قریشیان برای اطمینان بیشتر از پایداری رزمندگان خود، عده‌ای از زنان را با خود آوردند که مؤرخان تعدادشان را پانزده نفر برشمرده‌اند؛ از جمله این زنان، هند دختر عتبه همسر ابوسفیان، ام حکیم همسر عکرمة بن ابی‌جهل، فاطمه دختر ولید بن مغیره و همسر حارث بن هشام، ریطه همسر عمروعاص، سلافه دختر سعد و همسر طلحه بن ابی‌طلحه و... بودند[۹].

عباس عموی پیامبر (ص)، فوراً با نامه، رسول خدا (ص) را از حرکت قریش آگاه کرد. حضرت نیز این امر را به اطلاع عموم مسلمانان رساند[۱۰]. همین که خبر حرکت قریش در مدینه منتشر شد، منافقان و یهودیان مدینه به خبرسازی و تضعیف روحیه مسلمانان پرداختند و می‌گفتند: "برای محمد (ص) خبر خوشی نرسیده است"[۱۱].[۱۲]

مشورت با مسلمانان در امر جنگ

فرستاده خدا (ص) در بیرون رفتن از مدینه یا ماندن در آنجا برای جنگ با سپاه قریش، با مسلمانان به مشورت پرداخت. نظر خود پیامبر (ص)، ماندن در مدینه بود[۱۳]. عبدالله بن ابی و عده‌ای از بزرگان مهاجر و انصار نیز در این امر با رسول خدا (ص) هم نظر بودند؛ اما عده‌ای از جوانان و کسانی که در جنگ بدر توفیق حضور نداشتند، خواستار خروج از مدینه بودند و مصرّانه از پیامبر (ص) می‌خواستند که برای جنگ از مدینه خارج شوند[۱۴]. برخی از ریش سفیدان و خیرخواهان مثل حمزة بن عبدالمطلب، سعد بن عباده، نعمان بن مالک بن ثعلبه و برخی دیگر از اوس و خزرج نیز گفتند: "ای رسول خدا (ص)! می‌ترسیم دشمن تصور کند ما از ترس برخورد با آنان بیرون نرفته‌ایم و این موضوع سبب گستاخی‌شان نسبت به ما شود؛ شما روز بدر، سیصد نفر بودید و خداوند پیروزتان فرمود و حال آنکه امروز، مردم زیادی هستیم. ما آرزوی چنین روزی را داشتیم و از خداوند آن را مسئلت می‌کردیم، اکنون خداوند آن را در کنارمان فراهم ساخته است"[۱۵]. سرانجام نظر موافقانِ بیرون رفتن از مدینه، بر نظر دیگران ترجیح داده شد[۱۶].

بازگشت منافقان به مدینه

وقتی سپاه اسلام به منطقه "شوط" ـ که سر راه احد قرار داشت ـ رسیدند؛ عبدالله بن ابی که موافق بیرون رفتن از مدینه نبود با پیروان خود ـ که ثلث سپاه اسلام را تشکیل می‌دادند ـ بازگشتند[۱۷]؛ او می‌گفت: "محمد (ص) با رأی ما مخالفت کرد و به سخنان کودکان گوش فرا داد. به خدا نمی‌دانیم که چرا بی‌علت، خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم". سپس به مدینه بازگشت[۱۸].[۱۹]

صف‌بندی دو سپاه

رسول خدا (ص) با راهنمایی ابوحثمه حارثی، راهی کوتاه‌تر را برگزید[۲۰] و سپاه اسلام را به دامنه کوه احد رساند. سپس سپاه را مرتب و میمنه و میسره سپاه را منظم کرد. حضرت، چینش سپاه اسلام را به گونه‌ای قرار داد که کوه احد، پشت سر اردوگاه اسلام قرار می‌گرفت و مدینه فرا روی آنان[۲۱]. پیامبر (ص) نیروها را مرتب کرد و برایشان خطبه خواند و آنها را به جهاد تحریض کرد[۲۲]. سپس حضرت، پنجاه نفر از کمانداران را به فرماندهی عبدالله بن جبیر، مأمور محافظت از شکاف کوه احد کرد و به آنان دستور داد که به وسیله تیرهای خود، لشکر را از پشت سر محافظت کنند و به آنها تأکید کرد که به هیچ وجه، چه پیروز شویم و چه شکست بخوریم، شما از جای خود، حرکت نکنید[۲۳].[۲۴]

آغاز جنگ

مسلمانان با شعار "أمت أمت" آماده جنگ شدند[۲۵] تا اینکه ابوعامر عبد عمرو (ابوعامر فاسق) آتش جنگ را بر افروخت[۲۶]. او با پنجاه نفر از افراد قوم خود، در حالی که غلامان قریش نیز آنان را همراهی می‌کردند، جلو آمد و فریاد زد: "ای آل اوس! من ابوعامرم" قومش که صدایش را شنیدند، گفتند: "لعن و نفرین بر تو باد، ای فاسق!" سپس سنگبارانشان کردند. آنها نیز فرار کردند و عقب نشستند[۲۷]. در این هنگام، زنان قریش جلو آمدند و با نواختن دایره و دف به تحریض مردان پرداختند و اشعاری را می‌سرودند[۲۸].

سپس طلحة بن ابی‌طلحه، پرچمدار قریش جلو آمد و مبارز‌ طلبید. علی (ع) با او به مبارزه پرداخت و چنان ضربتی بر سر طلحة بن ابی‌طلحه زد که شمشیرش، فرق طلحة بن ابی‌طلحه را شکافت و به ریش او رسید[۲۹]. پس از کشته شدن طلحة بن ابی‌طلحه، برادرش عثمان، پرچم قریش را به دست گرفت و رجزخوان به میدان آمد. حمزه به او حمله کرد و با ضربتی او را کشت. بعد از عثمان، ابوسعد بن ابی‌طلحه به میدان آمد که او نیز با تیر سعد بن ابی‌وقاص کشته شد. پرچمداران قریش، یکی پس از دیگری به میدان آمدند و کشته شدند تا اینکه آخرین آنها، به نام صوأب جشمی، غلام بنی عبدالدار، به میدان آمد. او نیز به دست توانای علی (ع) کشته شد [۳۰]. با هلاکت پرچمداران سپاه کفر، هیمنه لشکر قریش در هم شکست و رو به هزیمت نهادند[۳۱].

در این زمان، خبر شهادت حمزة بن عبدالمطلب عموی پیامبر (ص) به دست وحشی ـ غلام جبیر بن مطعم ـ به گوش همگان رسید[۳۲]. شهادت حمزه، مسلمانان را به خروش آورد و بر شدت حملاتشان افزود. با حملات مسلمانان، لشکر قریش رو به فرار گذاشتند و متفرق شدند[۳۳].[۳۴]

سرپیچی از دستور پیامبر (ص)

تیراندازانی که رسول خدا (ص) آنان را مأمور محافظت از شکاف کوه احد کرده بود توصیه‌های پیامبر اکرم (ص) را ندیده گرفتند و محل خدمت خود را ترک کردند. آنها عبدالله بن جبیر را با کمتر از ده نفر در جای خود، تنها گذاشتند[۳۵] و به هوای جمع‌آوری غنیمت، به وسط میدان آمدند. در این زمان، سواره‌نظام دشمن، به فرماندهی خالد بن ولید که چشم به این نقطه داشت با کشتن بقیه محافظان، از پشت سر به مسلمانان حمله‌ور شدند[۳۶]. صفوف مسلمانان به هم ریخت و جنگ به نفع مشرکان شد[۳۷].

رشادت‌های علی (ع) در احد

امیرمؤمنان علی (ع) در روز احد، رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. ایشان با اینکه در این جنگ، زخم‌های زیادی برداشته بود، شجاعانه می‌جنگید؛ به گونه‌ای که شمشیرش شکست و از پیامبر (ص) درخواست شمشیر کرد و حضرت ذوالفقار خود را به او داد[۳۸]. به پاس شجاعت‌ها و جوانمردی‌های علی (ع) در این روز، منادی از آسمان ندا در داد: «لا سیف الا ذوالفقار، لا فتی الا علی (ع)»[۳۹].[۴۰]

امام صادق (ع) فرمودند: چون در جنگ احُد، مردم از گِرد پیامبر (ص) پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان می‌فرمود: "من، محمد هستم. من پیامبر خدایم. کشته نشده و نمرده‌ام"... مشرکان، از سمت راست به پیامبر (ص) حمله کردند که علی (ع)، آنان را پراکنده می‌کرد و چون پراکنده‌شان می‌ساخت، از سمت چپ به پیامبر (ص) یورش می‌بردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش شکست و سه تکه شد. پس نزد پیامبر (ص) آمد و شمشیر شکسته‌اش را پیش ایشان [بر زمین‌] نهاد و گفت: این شمشیر من شکسته است. آن روز، پیامبر (ص)، ذوالفقار را به او داد و چون پیامبر (ص)، لرزش پاهای علی (ع) را از فراوانی کارزار دید، سر به آسمان بلند کرد و در حالی که می‌گریست، گفت: "ای پروردگار! به من وعده داده‌ای که از دینت پشتیبانی کنی، و اگر بخواهی، می‌توانی". پس علی (ع) به پیامبر (ص) رو آورد و گفت: ای پیامبر خدا! همهمه شدیدی می‌شنوم و می‌شنوم که می‌گوید: "حَیزوم[۴۱]، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمی‌کنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بی‌جان فرو می‌افتد. پیامبر (ص) فرمود: "این، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل (ع) با فرشتگان‌اند". سپس جبرئیل (ع) آمد و کنار پیامبر خدا ایستاد و گفت: "ای محمد! بی گمان، این کار، ازخودگذشتگی است". پیامبر (ص)‌] فرمود: "علی از من است و من از علی‌ام". جبرئیل (ع) گفت: "و من هم از شمایم". سپس، مشرکان در هم شکسته شدند[۴۲].[۴۳].

زخمی شدن پیامبر (ص)

رفته‌ رفته دشمن، خود را به رسول خدا (ص) رسانیدند و با پرتاب سنگ، دندان پیشین ایشان را شکستند و لب و صورتش را مجروح ساختند. بر اثر ضربت شمشیر لیثی، گونه پیامبر (ص) شکافته شد به حدی که حلقه‌های کلاه‌خود حضرت، در آن فرو رفت[۴۴].

با این حال، انتشار خبر کشته شدن پیامبر (ص) خیال قریش را راحت کرده بود. آنان در میان کشتگان در جستجوی جنازه پیامبر (ص) بودند[۴۵] و این فرصت مناسبی را برای محافظان اندک پیامبر (ص) فراهم آورده بود تا ایشان را به سوی کوه احد منتقل کنند. یاران پیامبر (ص) نیز چنین مصلحت دیدند که خبر کشته شدن پیامبر (ص)، تکذیب نشود تا او بتواند همراه یاران خود به سوی دره کوه، حرکت کند. در این مسیر، حضرت در میان گودالی افتاد که ابوعامر بر سر راه مسلمانان کنده بود و دو زانویش زخمی شد. امیرمؤمنان علی (ع)دست ایشان را گرفت و به کمک طلحه، حضرت را از آنجا بیرون کشید[۴۶].

اولین نفر از مسلمانان که رسول خدا (ص) را زنده دید و خبر آن را به دیگران بشارت داد، کعب بن مالک انصاری بود؛ پس فریاد زد: "ای مسلمانان بشارت! این رسول خداست". اما پیامبر (ص) به او اشاره کرد که ساکت باشد[۴۷]. مسلمانان با دیدن رسول خدا (ص)، ایشان را در بر گرفتند[۴۸]. سپس حضرت بر فراز کوه احد رفت و در آنجا کمی استراحت کرد. علی (ع) برای حضرت، آب آورد و ایشان با آن آب، خون را از سر و صورت خویش شست[۴۹].[۵۰]

جنایت هولناک قریش

پس از پایان درگیری و فرو نشستن آتش جنگ، هند ـ همسر ابوسفیان ـ با دیگر زنانی که همراه وی بودند، فرصت را مغتنم شمردند و بر بالای کشته‌های مسلمانان از جمله حمزه سیدالشهداء رفتند. هند، شکم حمزه را درید و جگرش را بیرون کشید[۵۱]. سپس همراه دیگر زنان به سراغ سایر شهدا رفت و همه را مثله کردند و گوش و بینی آنها را بریدند. هند از گوش و بینی بریده‌های شهدا برای خود، دستبند و گلوبند ساخت؛ سپس بر بالای سنگی رفت و اشعاری درباره کشته شدن حمزه و سپاسگزاری از وحشی سرود[۵۲].[۵۳]

پیامدهای شکست احد

  1. مشرکان که پس از پیروزی احساس غرور می‌کردند، تصمیم گرفتند از بین راه مدینه باز‌گردند و برای همیشه به حیات اسلام (به‌ویژه شخص پیامبر (ص)) خاتمه دهند که به غزوه حمراء الاسد انجامید[۵۴].
  2. یهودیان مدینه می‌پنداشتند توان نظامی مسلمانان پس از شکست اُحُد کاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد شورش در مدینه برآمدند[۵۵].
  3. اقتدار مسلمانان میان قبایل خارج از مدینه متزلزل شده بود تا جایی که آنها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند[۵۶].
  4. جوّسازی منافقان برضدّ مسلمانان در مدینه و اینکه علّت شکست اُحُد را مخالفت پیامبر (ص) با نظر عبدالله بن ابیّ معرفی کردند[۵۷]. از پیامدهای مثبت این شکست، جدایی صف مؤمنان از منافقان است[۵۸] که قرآن هم بدان اشاره کرده است: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ[۵۹].[۶۰]

آماری از تجهیزات و تلفات دو سپاه در جنگ احد

در این جنگ، نیروهای مشرکان سه هزار نفر بودند و دویست اسب، هفتصد زره و سه هزار نفر شتر همراه داشتند. در مقابل، سپاه مسلمانان، هفتصد رزمنده و یکصد زره و دو اسب داشتند که یکی از این اسب‌ها از آن رسول خدا (ص) بود و دیگری از آن ابی‌برده حارثی[۶۱].

شهدای جنگ احد

مؤرخان، شمار شهدای این جنگ را شصت و پنج[۶۲]، شصت و هشت[۶۳]، هفتاد[۶۴]، هفتاد و سه[۶۵] و هفتاد و چهار[۶۶] تن برشمرده‌اند که حمزه سیدالشهداء، عبدالله بن جحش، مصعب بن عمیر، شماس بن عثمان و دیگران از جمله آنان بودند. همچنین مؤرخان، تلفات قریش را بیست و دو[۶۷]، بیست و سه[۶۸] یا بیست و هشت نفر[۶۹] ذکر کرده‌اند[۷۰].

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲؛ ۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.
  3. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۷۳؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۰-۶۱؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 238.
  5. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰.
  7. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۶-۱۱۷؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  9. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۴.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۷-۱۱۸؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  13. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۹.
  14. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.
  16. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۸-۱۲۰؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۰-۶۱؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  17. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۹.
  18. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۰؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  20. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۷-۲۱۸.
  21. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
  22. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.
  23. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵-۶۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۲۱؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
  27. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
  28. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳.
  29. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵-۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.
  30. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۸ به بعد.
  31. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ این سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۱۸-۱۹.
  32. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۲.
  33. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۲؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  35. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۰.
  36. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۷-۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹.
  37. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۲-۱۲۳؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  38. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.
  39. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.
  40. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۵-۱۲۶؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  41. حیزوم، نام مَرکب جبرئیل (ع) است
  42. الإمام الصادق (ع): «لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی (ص) انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی (ص) المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی (ع)، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی (ص)، فَلَم یزَل کذلِک حَتی‌ تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی (ص) فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی (ص) ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی (ص) اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی (ع) إلَی النبِی (ص) فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ (ع) فَوَقَفَ إلی‌ جَنبِ رَسولِ اللهِ (ص) فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ»؛ کافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲.
  43. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰.
  44. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵.
  45. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶-۲۳۷.
  46. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۳.
  47. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.
  48. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.
  49. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۵.
  50. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۶-۱۲۷؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  51. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۴-۲۵۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.
  52. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.
  53. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۸؛ خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  54. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۱۰۱‌ـ‌۱۰۲؛ سیره‌رسول‌خدا، ج۱، ص۴۷۵.
  55. نمونه، ج‌۳، ص‌۷۸؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر، ص‌۳۱۱.
  56. المغازی، ج‌۱، ص‌۳۴۰.
  57. المغازی، ج‌۱، ص‌۳۱۷.
  58. الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۳۶۸‌ـ‌۳۶۹.
  59. «و آنچه بر شما در روز برخورد آن دو گروه (در احد) رسید به اذن خداوند بود (تا مؤمنان را بیازماید) و تا مؤمنان را (از غیر آنان) معلوم بدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۶.
  60. خراسانی، لطف‌الله، مقاله «احد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  61. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۵.
  62. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۰.
  63. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۸.
  64. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۸؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸.
  65. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۴.
  66. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۰۰.
  67. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۹.
  68. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.
  69. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.
  70. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۰-۱۳۱.