احکام دین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ج۱، ص:' به 'ج۱، ص') |
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس2}} | {{پانویس2}} | ||
نسخهٔ ۱۲ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۹:۰۱
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل احکام دین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
عمل به احکام دین، بر اساس استنباط علما
- سؤال: خداوند رسول اکرم(ص) را برای تعلیم و تبیین دین نزد امّت فرستاد و آن حضرت نیز تفصیل احکام را بیان فرمود: حال چه منعی وجود دارد که با ارتحال ایشان، علماء امّت و صحابی آن جناب، با تکیه بر آموزههایی که از آن حضرت آموختهاند، احکام را به نسلهای بعد منتقل کنند؛ که در این صورت دیگر نیازی به امام معصوم نیست.
- جواب: هرچند همه احکام الهی که بشر تا قیامت به آن نیازمند است در قرآن بیان شده، ولی درباره تبیین آن باید گفت:
- عمر مبارک رسول خدا(ص) کوتاه بود و در این مجال اندک و با وجود اشتغالات زیاد حضرتش، فرصت بیان همه احکام نشد.
- اغلب احکام در ۹ سال بعد از هجرت نازل شد و این دوران، مقارن با اوج اشتغالات رسول الله(ص) و درگیریهای ایشان با کفّار و منافقین و رتق و فتق امور داخلی حکومت نوپای اسلامی بود.
- بیان هر حکمی، به دنبال موقعیّت خاصّ خود است؛ در حالی که زمینه برخی احکام، مثل احکام فئه باغیه و غنائم آنها و یا احکام اسرای مسلمانی که در این جنگها گرفتار میشوند، در روزگاران بعد پیش آمد.
- احکام قرآن محدود به احکام عملی نیست و مجموعه آیاتالاحکام به پانصد آیه نمیرسد؛ بقیّه آیات قرآن، مسائل نظری و اعتقادات و اخلاق است که عمده اختلافات علمای امّت بر سر آنها است و اگر بنا باشد که بعد از پیامبر(ص)، همین علماء مبیّن قرآن باشند، با علم ناقصی که دارند، هرگز اختلاف از امّت برداشته نمیشود.
- چنانکه در طیّ برهان اشاره شد، خداوند بنا بر حقّ خالقیّتی که بر خلایق دارد، حقّ ولایت بر مردم دارد و انسانها بندگان پروردگار میباشند که باید دائماً حقّ مولویّت را به جا آورند. در این راستا، ایشان یقین دارند که وظائفی در قبال مولای خود دارند و قطعاً باید آن را امتثال کنند. عقل حکم میکند که اشتغال یقینی برتکلیفی، نیازمند به برائت یقینی از آن تکلیف است[۱]؛ و الا همیشه احتمال مؤاخذه مولا وجود دارد؛ تا زمانی که انسان یقین به امتثال فرمان مولی بنماید. نصوص صریح قرآنی و همچنین بیان روشن رسول خدا(ص) در زمان حیات مبارکشان، دو حجّت الهی هستند که برای امّت یقینآورند و اگر امتثال شوند، برای مردم برائت از تکلیف یقینی میآورند؛ ولی با فقدان حضرتش(ص)، میباید حجّتی همطراز آن حضرت در میان امّت باشد تا مردم با امتثال فرمان او، یقین به امتثال تکالیف الهی بنمایند؛ و الا همیشه در تردید و خوف از اسقاط تکلیف و مؤاخذه پروردگار هستند.
- با دسیسه منافقان، باب جعل روایات رسول خدا(ص) از همان زمان حیات حضرتش باز شد؛ تا به آنجا که ایشان در حجهالوداع فرمودند: «قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»[۲]. چنانکه در بیان آن حضرت نیز اشاره شده، این روند با شدّت بیشتری بعد از رحلت رسول خدا(ص) نیز ادامه یافت. حال چگونه ممکن است که رجوع به بیان رسول خدا(ص)، بدون حضور امامی معصوم، حجّتی یقینآور برای امّت باشد.
- از جمله وقایع دردناک سده اوّل اسلام، بعد از انحراف مسئله خلافت از جایگاه خود، دستور منع نشر احادیث رسول خدا(ص) بود. حال اگر بنا باشد که علماء امّت بعد از رسول اکرم(ص) وظیفه هدایت مردم و تبیین قرآن و استنباط احکام را به عهده گیرند، چگونه میتوانند با استفاده از چنین مجموعه روایاتی که در آن مجعول و محرَّف و صحیح و ضعیف درهم آمیخته است، پرچم هدایت را بر دوش کشند و امّت یقین داشته باشد که دچار انحراف از اسلام حقیقی نشده و در مسیر هدایت الهی است؟
- نتیجه آنکه، اگر بنا باشد این احکام از طریقی به انسانها منتقل گردد، باید از راهی باشد که صاحب راه، خود اشراف بر حقیقت آن داشته باشد، تا بتواند آن را برای مردم به درستی تبیین و تفصیل نماید؛ چنانکه خداوند به رسول خود(ص) میفرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۳].
- بنابراین، جایگاه ولی الله در اعتباریّات، جایگاه تفصیلدهنده و تبیینکننده احکام اعتباری شارع مقدّس، یعنی خداوند، در میان مردم است[۴].
عمل به احکام دین، بر اساس عقل و هدایت علما
- سؤال: خداوند در درون انسان قوّه عقل را قرار داده است که حجّت باطنی است. در این صورت، چه مانعی وجود دارد که بشر با اخذ کلّیات از رسول باطنی و نیز بهرهمندی از بیانات الهی در قرآن، راه هدایت را بپیماید؟ زیرا کلام الهی نور و تبیان کلّ شیء است و هدایتی مستقل است و هادی بشریّت به سعادت ابدی است. در این میان، اگر نیاز به تبیین و توضیحی در احکام و اعتقادات باشد، سنّت و سیره نبوی کافی است؛ خصوصاً با عنایت به رشد و بالندگی که امّت اسلام داشته است، خود میتواند با بهرهگیری از سه عنصر عقل، سنّت و قرآن، خود راه هدایت را بیابد و در صراط مستقیم هدایت حرکت کند. علاوه بر این، رسول اکرم(ص) بارها به مقام علمای اسلام در میان امّت اشاره کردند و آنان را وارثان انبیاء(ع) معرفی نمودند. معنای این سخن آن است که بعد از رحلت رسول خدا(ص)، این علماء امّتاند که وارث آن حضرت در تبیین قرآن و بیان احکام الهی برای مردم میباشند. در این صورت، دیگر نیازی به امام معصوم بعد از رسول خدا(ص) برای مردم نیست.
- طرح این سؤال مهم، آنگاه حساسیت بیشتری مییابد که توجه کنیم حضرات ائمه معصومین(ع)، برخی اصحاب صاحب علم را تشویق به فتوا در احکام میکردند؛ چنانکه امام هشتم(ع) خطاب به احمد بن محمد ابینصر فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ»[۵].
- شبیه به همین روایت در بیانات امام صادق(ع) هم یافت میشود.
- جواب: این سؤال، تأکید بیشتر بر جایگاه عقل دارد؛ زیرا هرچند قرآن نور و تبیان کل شیء است، ولی، تفصیل بسیاری از احکام در بهرهمندی از بیانات قرآن و یا سنّت نبوی، منوط به استنباط درست عقل است. لذا برای پاسخ به این پرسش، ابتدا به تبیین جایگاه عقل در استنباط احکام و محدوده آن میپردازیم و سپس به دو مسئله بعد پاسخ میدهیم.
- جایگاه عقل در استنباط:
- جای تردید نیست که در قرآن و دین اسلام، عقل و تفکّر جایگاه والایی دارد؛ تا به آنجا که فارق میان انسان و حیوان، عقل است و در کمتر کتابی دیده میشود که به اندازه قرآن، توصیه به تدبّر و تعقّل شده باشد؛ همچنین به دلیل اهتمام اهل بیت(ع) به ارائه ادلّه عقلی در معارف، علم کلام در میان اصحاب رشد زیادی کرد و بزرگانی از قبیل هشام بن حکم در مکتب امام صادق(ع)تربیت شدند؛ همچنین علوم عقلی (مانند فلسفه) در میان مسلمین بالندگی فراوان یافت؛ تا به آنجا که اغلب متکلّمین و فلاسفه شیعه، خود را شاگرد مکتب اهل بیت(ع)، خصوصاً امیرالمؤمنین(ع) میدانند. در فقه شیعه نیز، عقل حجّت الهی و یکی از منابع استنباط احکام شمرده شده. اما با وجود همه آنچه گفته شد، دامنه استنباطهای عقل در احکام عملی و معارف اعتقادی محدود است و انسان نیازمند به هدایت مقامی است که عالم به علوم الهی و معصوم از خطا باشد؛ توضیح آنکه:
- عقل در مبادی قیاس، خواه صورت و یا ماده قیاسات برهانی، امکان خطا دارد و چنانکه در برهان هشام[۶] اشاره شد، نیازمند پشتوانهای است که بتواند خطاهای خود را با ارائه به او اصلاح نماید. لذا در هر صورت، عقل بشری مستغنی از عقلی که متّصل به عقل الهی است و مصون از خطا است، نمیباشد.
- دامنه استدلالهای عقلانی در محدوده کلیّات است و در برهان، همیشه نتیجه تابع اخسّ مقدّمتین است. لذا در اصول اعتقادی، عقل میتواند اظهارنظر قطعی کند؛ مانند مسائلی چون اثبات مبدأ و معاد و یا فروعات آن، مثل اثبات صفات واجب و چگونگی ارتباط آن با ذات باری و یا در مسئله نبوت و یا امامت عامّه و اموری از این قبیل. در حالی که در جزئیّات مسائل اعتقادی، عقل توان پاسخگویی ندارد؛ مانند نبوّت و امامت خاصّه و یا جزئیات مسائل مربوط به عالم برزخ و معاد و احوال متّقین و مجرمین و میزان و صراط و تطایر کتب و بسیاری مسائل دیگر که در قرآن به آنها اشاره شده و دانستن آنها بخشی از تعالیم دینی است. دلیل این امر آن است که مقدّمات این قبیل مطالب، امور جزئی هستند که از طریق استدلال و تحقیق و تجربه به دست نمیآیند و تنها با اِخبار الهی دریافت میگردند؛ چنانکه خداوند خطاب به رسول خود(ص) میفرماید: ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۷].
- در جزئیات احکام عملی که حیطه فقه و اخلاق است، عقل به مناطات احکام راهی ندارد؛ مگر آنکه شارع خود مناط آن را بیان کرده باشد. در نتیجه، عقل باید مقدّمات برهانی خود را از قرآن با مقام عصمت بگیرد، تا بتواند حکم جزمی بدهد؛ چنانکه در مباحث مستقلات عقلیّه در اصول، مانند بحث اجتماع امر و نهی یا حکم مقدّمه واجب و..، صغرای برهان از شرع و کبرای آن از عقل اخذ میشود.
- بعد از رسول خدا(ص)، دسترسی امّت به کلام آن حضرت از طریق اخبار است، که اغلب آنها خبر واحد میباشد و این مطلب در محلّ خود ثابت شده. میدانیم که حجیّت خبر واحد - به فرض صحّت - امری ظنّی است. این در حالی است که اصل اوّلی و عقلانی درباره حجّت الهی آن است که قطعی باشد و خداوند عمل به گمان را تقبیح نموده است: ﴿وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾[۸].
- اگر امّت در زمان غیبت، طیّ شرایطی، به اخبار وارده از معصومین(ع) رجوع میکند، از سر اضطرار و ناچاری است؛ و الا اصل اوّلی، رجوع به معصوم زنده و حاضر در عمل به احکام الهی است. بنابراین، در همه این امور، عقل محتاج به شرع و حجّت الهی است[۹].
عمل به احکام دین، نظیر عصر غیبت امام عصر(ع)
- سؤال: اگر در عمل به احکام، لازم است که امّت به امام حاضر رجوع کنند و عمل به ظن مجزی نیست، پس چرا در زمان غیبت کبری، امّت به احادیث از نوع خبر واحد - که حجیّت آنها دردلالت و صدور ظنّی است- عمل مینماید؟
- جواب: اصل اوّلی، بنا بر برهان لطف و حکمت بالغه الهی در هدایت انسانها، ایجاب میکند که همیشه در میان مردم، حجج الهی(ع) وجود داشته باشند؛ تا راه برای ابراز بندگی و تحصیل رضای مولا باز باشد. حال اگر به هر دلیل، این راه مسدود شود، به طوری که خلایق در انسداد آن نقشی نداشته باشند، بنابر قاعده لطف، به نقص فاعلی درحکمت باری باز میگردد؛ زیرا خداوند بندگان خود را مکلّف به اطاعت نمود، ولی راه اطاعت را بر آنها مسدود ساخت و چنین امری عقلاً درباره خداوند محال است؛ چه، واجبالوجود بالذات، در همه جهاتِ ذاتی واجب است و نقص در او راه ندارد.
- امّا وضعیت امّت در زمان غیبت، با اصل اوّلی در وجوب ارسال حجج(ع) متفاوت است؛ زیرا غیبت امام معصوم بر امّت، نه از نقص فاعلی و خداوند است، بلکه به واسطه گناه امّت و اهتمام ایشان به کشتن امام زمان(ع) باز میگردد و چنین نقصی در هدایت، نقص قابلی است؛ چنانکه در زمان وجود رسول خدا(ص) هم، با وجود حضور حجّت الهی، بسیاری راه هدایت را بر خود بستند و در مقابل حضرتش ایستادند و عدم هدایت آنها، به حکمت الهی و ضرورت ارسال حجج لطمهای وارد نمیکند. لذا امّت اسلام در چنین شرایطی ناچار است از سر اضطرار، طیّ ضوابطی، به ظنّ معتبر عمل نماید، تا زمانی که حجّت الهی(ع) ظهور نماید و وضعیت اضطرار برطرف شود و امّت بتواند به امام خود رجوع مستقیم کند[۱۰].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ اشاره به قاعده اصولی «اشتغال یقینی، برائت یقینی را میطلبد».
- ↑ بیان امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره چنین است: «عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ أَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ(ص) غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْكَ تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ رَأَيْتُ فِي أَيْدِي النَّاسِ أَشْيَاءَ كَثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ مِنَ الْأَحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ(ص) أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ بَاطِلٌ أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) مُتَعَمِّدِينَ وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِآرَائِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ كُذِبَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْدِهِ»(الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۱، ص۶۲.
- ↑ «(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۹۲-۴۹۴.
- ↑ رسائل الشیعة (ط. مؤسسه آل البیت(ع)، ۱۴۰۹ ه.ق.)، ج۲۷، ص۶۲.
- ↑ رک: برهان ششم از همین مجموعه.
- ↑ «و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۹۷-۴۹۸.